۱۳۹۹ بهمن ۷, سه‌شنبه

غلبه منطق بر تنفر!

یکی از تقلاهای روزانه ما پس زدن ته مانده های فرهنگ بورژوائی است. فرهنگ بورژوائی نه همیشه در منطقی ترین فرم آن، بلکه در فرم ‌آغشته به پسمانده های فرهنگ ماقبل خود: فرهنگ فئودالی! فرهنگی که فق، تحقیر و تبعیض می شناسد. فرهنگی که منطق همعصرش نیست. فرهنگی که دائم تبعیض و تنفر بازتولید می کند. آدم هر چقدر عقبمانده تر باشد، احساس تنفر و تبعیض در او بیشتر است. منظور من از "عقبمانده" آن احساس متداول فحش و ناسزا نیست، بلکه عقبمانده به معنای فرهنگی آن است که نخواهد خلقیات خود را در معرض نقد و فیدبک کسی قرار بدهد.



یکی از چالشهای من بر آن دور و بری های خودم که حرفم برایشان ارزشی دارد، این بوده که دائم یادآوری کنم کلمه "نفرت" و "تنفر" را بکار نبرید؛ حتی اگر احساس نفرت و تنفر را هم نداشته باشید. با احساس تنفر، با رویکرد انزجاری، کسی به منطقتان پی نخواهد برد. آدم متنفر، قلبی سیاه دارد! سیاه نه بعنوان یک رنگ، بلکه به جای رنگ قرمز قلب، رنگ قلبش سیاه و غیرمعمولی است! آدم متنفر از تو، در باطن برای حرف دشمنت ارزشی قائل نیست، بلکه آن را دوست دارد که دل خودش با آن خنک شده است. تنفر تو از دشمنت، چیزی درباره دشمنت به سمپات دشمنت نمی گوید، بلکه خبر بی منطقی تو به او می رساند.

همه ما باید فکر کنیم؛ و بیشتر از همه آن آدم بی منطق و نفرت پراکن فکر کند که تقصیر ناکامی هایش در سیاست، در اجتماع و بعضا در خانواده هم نه کس دیگری، بلکه خود اوست! درونت را بنگر که چه می کنی و چه نمی کنی!

۲۶ ژانویه ۲۰۲۱



زندگی ورای ورزش

جمعه گذشته، ۲۲ ژانویه ۲۰۲۱، هنک آرن (Hank Aaron) در سن ۸۶ سالگی زندگی را به درود گفت. هنک شاید از معدود ورزشکارانی باشد که با مشاهده رکوردهایی را که او در رشته ورزشی اش شکست، مو بر بدن آدمی سیخ می شود.



با عظمتی که هنک آرن در ورزش بیسبال (Baseball) دارد، با شگفتی هایی که او در این ورزش آفرید، اما بیسبال و به یک معنا ورزش گوشه بسیار بسیار کوچکی از عظمتی است که او در مبارزه علیه راسیسم و شکست سد اجازه ورود برابر دادن به بازیکن رنگین پوست آفرید. هنک در دوره ای سد آهنین راسیسم را در لیگ بیسبال و به یک معنا در جامعه آمریکا شکست که سیاهان را، گرچه غیر رسمی، هنوز لینچ (lynch) می کردند. هنک به سمبلی برای مبارزه برای حقوق مدنی تبدیل شد. او رکورد هوم ران (Home Run) را شکست و به این دلیل که رکورد یک سفیدپوست را شکسته بود، مورد بدترین توهین ها و تهدیدها قرار گرفت. او رسما تهدید شد که اگر آن رکورد را بشکند، با جانش بازی می کند؛ اما عقب ننشست. هنک آن رکورد را شکست و رکوردهای دیگری را هم، به این دلیل که ورای رنگ پوستش او بازیکن بهتری بود! جائی می گوید که زمانی رضایت می دهم که به چیزی بیشتر از کسی که فقط هوم ران می زند شناخته شوم!

من امروز برای هنک آرن، بیسبالیستی که عظمتش بیشتر در مبارزه اش برای برابری بود، سر تعظیم فرود می آورم.

۲۶ ژانویه ۲۰۲۱

۱۳۹۹ بهمن ۴, شنبه

در دفاع از حق جریانات چپ از استفاده از رسانه های اجتماعی

حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا SWP روز جمعه ۲۲ ژانویه طی یک اطلاعیه مطبوعاتی اعلام کرد که فیسبوک صفحه اصلی این جریان و صفحه شخصی تعدادی از رهبران و فعالین آن را نیز، بدون دادن کوچکترین دلیلی، بسته است.



این اولین باری نیست که فیسبوک دست به چنین اعمالی می زند و بعضا حدس زده می شود که در مخالفت با نظرات سیاسی ای است که این افراد و جریانات چپ ابراز داشته اند. خود اس دبلیو پی حدس زده است که به خاطر "دفاع از مقاومت فلسطین"، "دفاع از جنبش جان سیاهان ارزش دارد" و "مخالفت با سیاستهای بوریس جانسون در مورد ویروس کرونا" مورد عداوت و خصوت فیسبوک قرار گرفته است.

گرچه اس دبلیو پی یک جریان عقبمانده سیاسی است، اما این حق آن است که نظرات سیاسی خود را در دفاع از جنبشی و یا مخالفت با سیاستی را ابراز بدارد. این جریان نه دست به اسلحه برده است و نه هم خواهان حمله مسلحانه به مرکزی شده است که فیسبوک اینگونه به فعالیتهایش واکنش نشان داده است. نباید در برابر فیسبوک و تعداد انگشت شمار دیگری از غولهای رسانه ای که همه رسانه های اجتماعی را در انحصار خود دارند، سکوت کرد.

۲۳ ژانویه ۲۰۲۱

۱۳۹۹ بهمن ۳, جمعه

چه کسی مانع رسیدن اخبار به سازمان ملل متحد می شود؟

دبیر کل سازمان ملل متحد به رئیس مجمع عمومی این سازمان نامه داده است که به جمهوری اسلامی حق رأی داده نشود؛ چرا که جمهوری اسلامی بدهی هایش را به این سازمان پرداخت نکرده است. این مسئله زیاد مهم نیست. اما حالا که انگشتان دستم روی کیبورد کامپیوتر می رقصند که خون به جوش آمده در رگانم را خنک کنند و وقت شما را به این یادداشت اختصاص داده ام، حتما برای خود من هم پرداختن و فکر کردن به آن مهم بوده!



سن ژوست از چهره های مشهور انقلاب فرانسه در گزارشی به "کنوانسیون"، مجلس وقت فرانسه، در تلاطمات انقلابی دهه ۹۰ سده ۱۸ می گوید: "جسارت – کلمه ای است که موقعیت سیاسی روز را خلاصه وار بیان می کند". اولا یکی نیست به این جناب ‌آنتونیو گوترش بگوید خیلی باید جسارت وارونه بخواهد که سازمانی مثل سازمان ملل متحد فقط زمانی به فکر سلب حق رأی به رژیم جمهوری اسلامی بیفتد که بدهی اش را به آن نپرداخته! بعید می دانم که ایشان و روسای پیشین سازمان متبوعش خبر نداشته باشند که جمهوری اسلامی اکنون دیگر نه بدهی هایش(دستمزد) به کارگران را سر موقع و به اندازه ای که وعده داده می پردازد و نه هم اجازه می دهد که کارگران به این زورگوئی اعتراض کنند.

بعید است کسی حول و حوش آن سازمان خبر نداشته باشد که مأموران جمهوری اسلامی در یکی دو سال گذشته بیش از ۱۵۰۰ نفر از معترضان به فقر و گرانی را در خیابانهای شهرهای این کشور به رگبار بستند و هزاران تن دیگر را زیر شکنجه له و لورده کرده اند. با این وجود سران آن رژیم همچنان با سران و دست اندرکاران این سازمان خوش و بش می کردند و درباره آرا آن به چه و به کی با هم، احتمالا، چانه می زدند. بعید است که خبر اعدام نوید افکاری و دهها تن دیگر که به دلائل کاملا سیاسی در همین یک سال گذشته به دست جلادان اسلامی حاکم بر این کشور اعدام شدند و فریاد جامعه به این همه بی عدالتی گوش فلک را کر کرد، اما این اخبار به گوش دست اندرکاران سازمان ملل نرسیده باشند؛ با این حال کسی از اینها به یاد نوشتن نامه و درخواست سلب حق رأی از آن حکومت نیفتاده است.

بعید است جناب گوترش و روسای مجمع عمومی سازمان ایشان خبر نداشته باشند که این رژیم به شهادت چهل و دو سال عمر ننگینش نیمی از جمعیت این کشور را به جرم زن بودن از هرگونه حق و حقوقی محروم کرده است. بعید است در جائی از گزارشات آن سازمان ثبت نشده باشد که جمهوری اسلامی آدمها را به جرم همجنسگرا بودن از زندگی کردن محروم می کند. بعید است اعتراض وسیع به احکام قصاص و سنگسار توسط رژیم اسلامی، در خارج کشور به گوش گوترش و سران پیش از ایشان سازمان ملل متحد نرسیده باشد که جائی ثبت شوند.

بارها جمهوری اسلامی در مجامع مختلف وابسته به سازمان ملل متحد به عنوان یکی از عوامل اصلی جنایات هولناک در سوریه، عراق، یمن، لبنان و ایران نام برده شده است. چه کسی تا کنون مانع شده که این رژیم رسما از جانب این سازمان محکوم شود و از سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن، مثل سازمان جهانی کار، اخراج شود؟

در اواخر مه ۲۰۲۰، وزارت امور خارجه آمریکا در گزارشی از ۳۶۰ مورد مشخص ترورهای هدایت شده از طرف مسئولین مهم جمهوری اسلامی که به مرگ فرد مورد هدف منجر شده در خارج از ایران نام برده است. ۳۶۰ نفر را به حداقل ۳۶۰ هزار نفر در سوریه، عراق و یمن اضافه کنید تا شاید بتوانید تصور کنید دنیا با چه هیولائی طرف است. بعید است که نهادی همچون سازمان ملل متحد از این همه وحشیگری بی خبر باشد. سئوال این است که چرا جمهوری اسلامی را با این پرونده قطور جنائی و سیاه و خونینش بعنوان نماینده مردم ایران به رسمیت شناخته اید و آن را در تصمیم گیریهای مهمی در سراسر جهان دخالت داده اید؟!

پرونده جنایات رژیم اسلامی بسیار بسیار قطورتر از آن است که بشود در یک یادداشت و یا حتی در یک کتاب به تصویر کشید. کسی شکی ندارد که تک تک این جنایات در گوشه هایی از دفاتر سازمان ملل و مجامع مختلف وابسته به آن ثبت شده اند.با این همه اعتراضی که به عملکرد تاکنونی شما داریم؛ با اینکه کاملا واقفیم که بر جنایات این رژیم چشم پوشیده اید، اما امیدواریم که آن تقاضای شما برای سلب حق رأی از این رژیم وحشی، گام اول و ادامه داری باشد در بایکوت سیاسی و اخراج رژیم جمهوری اسلامی از سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن!

۱۹ ژانویه ۲۰۲۱

انترناسیونال ۹۰۴


۱۳۹۹ بهمن ۲, پنجشنبه

به یاد شما هم بودم!

یادداشت مربوط به مرگ نابهنگام خشایار وکیل زاده، قربانی سالها شکنجه نام آوران حکومت شکنجه در ایران را که می نوشتم، به یاد تمام آنهایی که خاموش و تنها هر شبه در کابوسهایشان از درد شکنجه های فیزیکی و روانی حکومت لاجوردی ها و گیلانی ها فریاد می زنند و می زدند؛ و چه بسا هزاران تن از آنها در خاموشی برای همیشه ساکت ماندند و فریاد دادخواهی شان بی جواب ماند، هم بودم! به یاد خسرو طاهری بودم که شبها که می خوابید باید پاهایش را بیرون می گذاشت تا بلکه درد سالها ضربه های مکرر شلاق بر آنها کم شوند، بودم. به یاد ف.... بودم که با پیدا کردن فرصتی، پلی را پیدا کرد و خودش را از درد بی پایان روحی، که یک لحظه راحتش نمی گذاشت، از آن بالا پرت کرد و برای همیشه "راحت شد". به یاد ص... افتادم که هیچ چیزی تسکینش نمی داد جز اینکه آنقدر قرص مسکن خورد که قلبش برای همشیه از طپش باز ایستاد. به یاد مسعود افتادم که با خشایار شکنجه می شد. به یاد داریوش افتادم که نو عروسش در بیرون منتظر دیدنش بود و او آن داخل وحشیانه شکنجه می شد. به یاد ف.... و م... افتادم که هر دو هنوز هم بعد از حدود ۳۰ سال خلاصی از شکنجه گاهها، از درد کمر بر اثر ضربه های مکرر بر پشت آنها ابدی شده است، افتادم. به یاد رویا افتادم که در خیابانهای شهر تورنتو با دیدن ماشینهایی که رنگ ماشین گشت ثارالله را دارند، پشت دوست پسرش قائم می شود. به یاد ا... عزیز افتادم که بخاطر بزرگ شدن در خانواده ای بهائی و شکنجه شدن به این دلیل! از هر ایرانی ای ترس و دلهره دارد و عکسی را که دوست دارد به دیوارش آویزان کند، از من هم قایم می کرد. امروز روزی بود که با فکر کردن به شما و به آنچه که بر شما رفته، من هم شکنجه شدم.



قدر تک تک شما را می دانیم و یک لحظه خودم را جای شما فرض کردم؛ غیرقابل تحمل بود. چه بلاهایی که این رژیم شکنجه بر سر شما آورد را فراموش نمی کنیم. این رژیم و دست اندرکاران آن را به جرم نابخشودنی شکنجه هایی که بر جان و جسمتان وارد ‌آورده را نمی بخشیم.

۲۱ ژانویه ۲۰۲۱


۱۳۹۹ بهمن ۱, چهارشنبه

یاد خشایار وکیل زاده، زندانی سیاسی سابق زنده می ماند

دیروز مطلع شدم که جسد بی جان زندانی سیاسی سابق خشایار وکیل زاده، که ۸ سال از دوران جوانی اش را در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی و زیر بدترین شکنجه ها گذراند، در خانه اش پیدا شده است. خشایار در دهه ۹۰ قرن گذشته میلادی برای مدتی عضو حزب کمونیست کارگری ایران بود. او در همان سالها همچنان فعال بود و در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شهر تورنتو، فعالانه شرکت داشت.



خشایار هم مثل بقیه زندانیان سیاسی ای که طعم تلخ شکنجه های هولناک شکنجه گران رژیم اسلامی را چشیده بود، هیچوقت نتوانست از آثار منفی آن بر جسم و جانش خلاص شود. او تا آخر عمرش با تأثیرات ابدی آن شکنجه ها دست و پنجه نرم کرد و در همان کابوس هم جان داد.

زندگی آدمهای شریفی مثل خشایار وکیل زاده که در دستان خونین و جنایتکار رژیم اسلامی له و تباه شدند، حکم دیگریست بر فریاد ما که این رژیم آدمکش باید به جرم جنایاتی مثل جنایتی که بر خشایار رفت، محاکمه شود و نام و یادش هم از تاریخ زدوده شود. این رژیم که جان دهها هزار نفر مثل تقی شهرام، خواهران کعبی، موسی خیابانی، جواد قائدی، حسن منصوری، نوید افکاری و فرزاد کمانگر را به جرم باورهای سیاسی گرفت، زندگی دهها هزار نفر مثل خشایار وکیل زاده را هم برای همیشه تباه کرد.



جا دارد که اینجا از دو عزیز دیگری (ف. س. و ص. م.) هم که من شانس کار و آشنائی با آنها را پیدا کردم یاد کنم که همانند خشایار بقیه زندگی کوتاهشان را با کابوس شکنجه های هر روزه جمهوری اسلامی زندگی کردند.

نه می بخشیم و نه از یاد می بریم!

ناصر اصغری – تورنتو، کانادا

۲۰ ژانویه ۲۰۲۱

۱۳۹۹ دی ۲۷, شنبه

رأی ۷۴ میلیونی به ترامپ را چگونه توضیح دهیم؟

 در نوشته "در مورد ترامپ و ترامپیسم" آنچه که برجسته بود رأی ۷۴ میلیون نفری به دانلد ترامپ بود. کسانی که در آمریکا زندگی می کنند و همسایه هایی دارند که در هر دو انتخابات ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ به ترامپ رأی دادند، این فرض مسخره را که گویا ۷۴ میلیون نفر در این کشور گوساله های ترامپ هستند و فاشیست، با عصبانیت رد خواهند کرد! در این نوشته سعی می کنم به بهانه اتفاقات جاری آمریکا، به متدی بپردازم که می تواند پیروزی ترامپ و یا پیروزی هر جنبش دیگری را هم توضیح بدهد.

جوان تر و بی تجربه که بودم مادرم سر به سرم می گذاشت که چطور می توانی توجه آنقدر آدم به ایده های کمونیستی ات جلب کنی که بتوانی جامعه را به طرف انقلاب کمونیستی سوق بدهی؟ حق داشت. جواب من را چندی پیش خودش به من یادآوری کرد: "قطره قطره جمع شود، وانگهی دریا شود!" من اکنون به این نتیجه رسیده ام که نه کمونیستی مثل من و نه فاشیستی مثل ترامپ دارای چنان توان و قدرتی است که فکر تک تک افراد جامعه را به آن اندازه تغییر بدهد که تغییرات مورد نظر خود را به این صورت به کرسی بنشاند. هیچ جنبشی به این صورت نیرو جمع نمی کند. این ایده عجیب و غریب را هر کی که به خورد کمونیستها داده بود، برای یک مدت طولانی بدجوری سر آنها کلاه گذاشته بود. تجربه تاریخی هیچ انقلابی چنین چیزی را نشان نمی دهد.

یکی در جواب به نوشته من نوشته بود: "بگو یک درصد فاشیست و کوکلوس کلان هستند، بقیه که نیستند!" منطقش درست است؛ حتی یک درصد که هیچ، یک صدم یک درصد هم فاشیست و کوکلوس کلان و احمق نیستند.


 

جامعه معترض

توده های معترض در سطح وسیع و میلیونی فقط از طریق احزاب، شبکه ها و فعالین میدانی است که به سیاستهایی و آن هم نه حتی تماما شسته و رفته، روی می آورند. احزاب (اگر واقعا حزب باشند، نه فرقه های بی ربط مشغول به خود) از طریق همین شبکه ها و فعالین میدانی، - فعالین جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش حفظ محیط زیست، جنبش حقوق برابر شهروندی و غیره -، می توانند نماینده اعتراض و "نه" توده ها بشوند. جامعه، حقیقتا امروز همه جوامع در سرتاسر جهان، پر است از اعتراض و نارضایتی از وضعیتی که سیستم حاکم به وجود آورده است. در آمریکا در یکی دو دهه گذشته اتفاقات سیاسی مهمی رخ داده اند که برای درس گیری فوق العاده باارزشند. یکی از این رخدادها همین انتخاباتی بودند که دانلد ترامپ درگیر آنها بود؛ و یکی هم انتخاب کشاما سوانت، به عضویت شورای شهر سیاتل. ترامپ در آمریکا سنبل اعتراض شد. مردم از بیکاری، از ناامنی و قتل و جنایات روزمره در جامعه، از فساد دم و دستگاه دولتی، از حیف و میل شدن مالیاتشان و غیره آشکارا به تنگ ‌آمده بودند و ترامپ با تفسیر خودش نماینده این اعتراض شد. شبکه های راسیستها، کوکلوس کلانها، کلوپهای تفنگداران، کلیساهای "مسیحیت انجیلی" و امثالهم پیشگام گذاشتن دست معترضین در دست هم شدند. شبکه های رادیوئی و تلویزیونی با امکانات نامحدودشان پشت او رفتند. چهار سال پیش در دو نوشته "ترامپیسم حاصل چه شرایطی است" و "پدیده برنی ساندرز"، گفتم که برنی سندرز از جانب چپ جامعه هم توانسته بود شبکه های وسیعی را حول کمپین خود جمع کند و سازمان بدهد، و از این کانال نماینده اعتراض جامعه بشود؛ اما حزب دمکرات با دسیسه هایی او را کنار زد که هیلاری کلیتون را علم کند.

در شهر سیاتل ایالت واشنگتن نیز کشاما سوانت که عضو یک جریان مارکسیستی است، نماینده اعتراض شد و از طریق امکانات فعالین اجتماعی شهر و شبکه هایی که این فعالین درست کرده بودند، با فاصله آرأی زیادی از نماینده دو حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه راهی شورای شهر شد. نکته ای که در هر دو مورد ترامپ و کشاما سوانت می خواهم برجسته کنم، نقش رسانه ها، فعالین و شبکه فعالین اجتماعی است که توانستند پیغام اعتراض "سنبل اعتراض" را به خانه های مردم معترض ببرند و رأی آنها را برای کاندید مورد نظر خود کسب کنند.

 

سرنوشت اعتراض در جامعه آمریکا

ترامپ شکست خورد. اما اعتراض در جامعه آمریکا شکست نخورده است. در جامعه آمریکا در سطح ماکرو، راست هم در حزب دمکرات و هم در حزب جمهوریخواه، ترامپ را به نماینده اعتراض از زاویه ای چپ ترجیح می دهد. در نوشته قبلی گفتم که با شکست ترامپ و حتی با استیضاح ترامپ هم نمی توانند آن ۷۴ میلیونی را که بخش عظیمی از آنها از سر اعتراض به این وضعیت به ترامپ رأی داده بودند، به خانه بفرستند. اگر نماینده این اعتراض باز هم فاشیستی مثل ترامپ باشد، کوکلوس کلانها آجندایشان را عملی خواهند کرد. به جان جامعه خواهند افتاد و دستآوردهای تاکنونی بشریت را به فنا خواهند داد. اگر نماینده این اعتراض چپ باشد، آنگاه شاهد جلو آمدن تشکلها و فعالین اجتماعی جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبشهای پیشرو و مترقی خواهیم بود که دست به رفرمهایی خواهند زد که مهاجر عرب و مکزیکی را شهروند برابر بداند. رفرمهایی که بار شهریه های دانشگاه را کم می کند، بهداشت را رایگان کند و حکم اعدام را در آن جامعه لغو کند.

چپ اجتماعی رهبری اعتراضات را در جنبش اشغال، در جنبش علیه گلوبالیزاسیون در سیاتل و حتی در سر کار آمدن اوباما در دست داشت. افول این چپ و باختن دست به راست در نمایندگی "نه" توده ها، به نظر من پوچ و تو زرد از آب در آمدن اوباما و "مترقی بودن" او بود.

در این باره باز هم باید نوشت؛ چرا که اعتراض ادامه دارد!

۱۶ ژانویه ۲۰۲۱

***

توجه خواننده علاقمند را به دو نوشته زیر هم جلب می کنم:

ترامپیسم حاصل چه شرایطی است؟

https://nasser1848.blogspot.com/2016/11/blog-post_29.html

 

پدیده برنی ساندرز

https://nasser1848.blogspot.com/2016/04/blog-post.html

۱۳۹۹ دی ۲۵, پنجشنبه

در مورد ترامپ و ترامپیسم

شکست ترامپ بعنوان رئیس جمهور آمریکا، یک مسئله انتخاباتی - پارلمانی است. این جنبه از مسئله زیاد مهم نیست. اما مسئله ترامپ و ترامپیسم، بعنوان یک شیفت سیاسی در دنیا، بسیار فراتر از اینگونه دست به دست شدنهای قدرت دولتی در دمکراسی های غربی است. اهمیت این مسئله خودش را آنجا برجسته می کند که در انتخابات دور آخر ریاست جمهوری در آمریکا، ترامپ نزدیک به ۷۴ میلیون رأی به خود اختصاص داد؛ حدود ۱۱ میلیون رأی بیشتر از سال ۲۰۱۶!

دونالد ترامپ در هر فرصتی که جلوی تلویزیون ظاهر شد، در هر فرصتی که پیغامی از طریق تویتر ارسال کرد، بی مهابا دروغ گفت، زن ستیزی کرد، بر علیه پناهندگان و مهاجران، اعراب، مسلمانان، مکزیکی ها و همجنسگرایان کلمات تبعیض آمیز و راسیستی بکار برد. معلولین فیزیکی را مسخره کرد. با اینحال و در کمال تعجب بسیاری از ماها، ۷۴ میلیون شهروند آمریکائی شاهد یک چنین موجودی بودند، اما او را به دیگران ترجیح دادند! این مسئله نه برای احزاب وال استریت در آمریکا و نه برای همپالگی هایشان در دیگر کشورها، بلکه برای آینده ای بهتر و برای نسل بشریت زنگ خطری است جدی. ۷۴ میلیونی که امیدهایشان را به سیاستهای دونالد ترامپ بسته اند، جای دوری نمی روند. اینها پتانسیل تخریبی همچون تخریب نازیها را دارند و گوشه های از آن هم را در چند مورد به نمایش گذاشته اند.

دونالد ترامپ صرفا یک رئیس جمهور دیگر از هیأت حاکمه آمریکا نبود. دونالد ترامپ سیاستمداری در میان سیاستمداران این کشور بود که به همه دستآوردها و حقوقی که با مبارزات صدها ساله خود تثبیت کرده ایم پشت پا زد. حداقل دو قرن است که بر علیه راسیسم، زن ستیزی و تبعیض بر علیه همجنسگرایان، کودکان، معلولین و غیره می جنگیم و دستآوردهای مان را در گوشه هایی از قانون اساسی پارلمانها گنجانده ایم. قرار نیست که هر روز برای حقوقی که صد سال پیش به بورژوازی قبولاندیم، دوباره بجنگیم. قرار نیست که به هر رئیس جمهوری که سر کار آمد اجازه بدهیم حق و حقوق زنان و ... را پایمال کند و کسانی را که به او شباهت ندارند تحقیر کند. این اعمال جرمند، و نه تنها در نگاه جامعه جرمند، بلکه باید آنها را در نگاه خود هیأت حاکمه هم جرم کنیم.

ترامپیسم

برنی ساندرز گفته بود که برای همین چند روزی هم که مانده تا قدرت دست به دست شود، باید دونالد ترامپ را استیضاح کرد که دیگران درس عبرت بگیرند. کوته نظرانه است! قربانی کردن یک شخص، هر چقدر هم مهم و کلیدی باشد، برای دم و دستگاه هیأت حاکمه آمریکا کاری ندارد. ترامپ را استیضاح کنید؛ با آن ۷۴ میلیون بقیه، که از تنفر از این وضعیت مستأصل شده و به ترامپیسم روی آورده اند، چکار می کنید؟ نطفه های ترامپیسم در سیستمی است که به راسیسم و تحقیر یکی توسط دیگری احتیاج دارد. ترامپیسم حاصل سیستمی است که بعد از دو و نیم قرن استقلال و چندین جنگ بر علیه نابرابری و تبعیض، نابرابری و تبعیض را روزانه در اشکال متعددی بازتولید می کند. آن ۷۴ میلیون ترامپیست جای دوری نمی روند. باز خواهند گشت و معلوم نیست کجا توقف خواهند کرد!

۱۴ ژانویه ۲۰۲۱



۱۳۹۹ دی ۲۴, چهارشنبه

ترجمه جدید و رایگان یولسیز (Ulysses)

بخش اول ترجمه نسبتا تازه رمان یولسیز (Ulysses) اثر جیمز جویس را مترجم گرامی، خانم اکرم پدرام نیا به رایگان روی سایت "نوگام" گذاشته است. من یولسیز را نخوانده ام. چند سال پیش لیست ۱۰۰ رمان برتری که به زبان انگلیسی نوشته شده اند و مورد تایید نویسندگان زیادی بود، منتشر شد. یولسیز در صدر این لیست بود. موقعیت کاری و کنجکاوی من آن زمان طوری بود که فرصت خواندن بسیاری از آنها را به من داد، اما به دلائلی که گفتنش اینجا کمکی به علاقمندان نمی کند، خواندن یولسیز جزو آن دسته از آنها نبود. اکنون که ترجمه فارسی آن در دسترس است، جزو کتابهایی که حتما خواهم خواند، خواهد شد.

باید از کار کسانی مثل جمشید هادیان (مترجم کاپیتال مارکس) و اکرم پدارم نیا قدردانی کرد، که چنین آثار مهمی را ترجمه کرده و هم آنها را به رایگان در اختیار عموم قرار داده اند. حدود یک دهه پیش، جمشید هادیان ترجمه بسیار عالی، دقیق و با کیفت جلد اول کاپیتال مارکس را به رایگان در اختیار علاقمندان قرار داد.

سال گذشته یکی از کاربران اینترنت، ترجمه جلد دوم کاپیتال مارکس را روی سایتی گذاشته بود که با الم شنگه بی مانندی از جانب مترجم و ناشر، و همچنین بعضی از دوستان آنها روبرو شد. باید اعتراف کنم که رزق و روزی من با تالیف و ترجمه نمی گذرد، در نتیجه نمی توانم ایرادی هم به آن "الم شنگه" بگیرم؛ چرا که ظاهرا زندگی مترجم و ناشر با ترجمه می گذرد. امیدوارم آن روز که مطالعه کردن کتاب و اثری، مستلزم قطر کیف پول علاقمند نباشد، خیلی دور نباشد.

www.nogaam.com

یک ترک عادت خوب!

یک سایت فارسی زبان هست که بعضی از چپها آنجا به هم فحش می دهند. مدتی است تصمیم گرفته ام که آنجا سر نزم. اگر خواستم به کسی فحش بدهم، روی دیوار فیسبوک خودم اینکار را می کنم.

در ابتدا این کار هم مثل هر "ترک اعتیاد" دیگری سخت بود. به مرور زمان از روزی یکبار سر زدن به هر دو روز و یا بعضا سه روز یکبار کاهش یافت. امروز که داشتم "رد گذاری"ها در کامپیوترم را پاک می کردم، چشمم به آدرس این سایت هم خورد که دو هفته بود آنجا سر نزده بودم. جالب اینجاست که با اینکه چشمم به آدرسش خورد، باز هم قلقلک نشدم که بروم سر بزنم.




۱۳۹۹ دی ۱۵, دوشنبه

دختران خیابان انقلاب؛ لحظه های زیبای یک جنبش!

هیچ چیزی به اندازه موقعیت زنان در ایران، آنچه را که بر این جامعه رفته است توضیح نمی دهد. جنبش اعتراض به جمهوری اسلامی در ۴۲ سال عمر ننگین این رژیم، لحظات زیبای زیادی آفریده است؛ اما شاید هیچ لحظه ای به اندازه تصاویر دخترانی که روسری هاشان را به علامت اعتراض بر سر دار کردند و بالای سکوئی رفتند و مورد تشویق قرار گرفتند، زیبا نبود.




دو دنیا!

یکی از من پرسید که رمان فارسی می خوانم!؟ جواب من البته منفی بود.

سال ۱۸۴۵ در بریتانیا دو کتاب منتشر شدند. یکی رمانی از بنجامین دیزرائیلی(۱) و دیگری کتابی گزارشی – تحلیلی از فردریش انگلس(۲). دیزرائیلی می نویسد: "در بریتانیا دو ملت متفاوت زندگی می کنند که با هم رابطه ای ندارند و همدردی هم نسبت به هم ندارند. چنان از علائق، افکار و احساسات همدیگر بی خبرند که انگار ساکنان دو منطقه جغرافیایی جدا و یا ساکنان دو سیاره متفاوتند. انگار دو موجود کاملا جداگانه ای هستند که نوع تغذیه شان جداست و از تولید مثل متفاوتی خلق شده اند؛ خلق و خوی موجودات متفاوتی دارند و قوانین جداگانه ای شامل حالشان است." دیزرائیلی می گوید که در بریتانیا دو ملت؛ یکی فقیر و دیگری غنی زندگی می کنند.

انگلس هم در "وضعیت طبقه کارگر انگلیس" شرایط عمومی کارگران در شهرهای بزرگ صنعتی بریتانیا مثل منچستر و لیورپول را به تصویر می کشد که بعد از انقلاب صنعتی مثل شرایط زندگی بردگان شده است. کتابی که عظمتش بر کسی پوشیده نیست.



من البته رمان نویسان ایرانی را سرزنش نمی کنم که چرا مثلا "کلبه عمو تام" را ننوشته اند که قصاوتهای برده داری را به شیوه ای ادبی به خانه ها برد و کمک بزرگی به مبارزه برای لغو برده داری کرد. سرزنش نمی کنم که چرا "مومو" تورنگینف را ننوشته اند که گوشه هایی از سرواژ در روسیه را با زبانی ادبی برای ما ملموس کرد. سرزنش نمی کنم که چرا مثل آپتن سیندکلر "جنگل" را، که نوری بر شرایط کار در کشتارگاههای آمریکا افکند، ننوشتند. فعلا همین ها را داریم! در میان آنها بالزاک و دیکنزی و تولستوئی نیست که قلمشان آدم را جذب خود کند. هنوز اچه به ای، مارکزی، جویسی، تونی موریسنی، کنوت هماسونی به محفل رمان نویسان ایرانی وارد نشده است. کشور بزرگی با جمعیتی به اندازه ترکیه، اما هنوز نویسندگان شایسته خودش را پیدا نکرده است. در میان ‌آنهایی که "رمان" می نویسند کسی هنوز خودش را به کارهای به دردبخور نزده است. ما هم وقت کم داریم و باید انتخاب کنیم در این ذیق وقت چه چیزهایی را بخوانیم که چیزی را بر دانش ما اضافه می کنند.

(1)    “Sybil: or, The two Nations”; Benjamin Disraeli.

(2)    “The Condition of the Working Class in England”; Friedrich Engels.