۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

“فروش کشور”

“برای پرداخت حقوق کارگران و بازنشستگان، جمهوری اسلامی مجبور است خوزستان و جزایر کیش و قشم را بفروشد.” (مدیرکل بیمه‌های اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی جمهوری اسلامی)
قبل از اینکه این “طرح” یک طرح عملی برای پرداخت دستمزد کارگران و بازنشستگان معترض باشد، اذعان به ورشکستگی کامل رژیمی است که در پرداخت دستمزد کارگران درمانده است و برنامه‌ای ندارد. دستمزدی که کارگران برایش کار کرده‌اند و صندوق بیمه‌ای که بازنشستگان امروزی طی سال‌های کاریشان به آن پول واریز کردند. رژیمی که نه برنامه و بودجه‌ای برای پرداخت مشکلات و حقوق بازنشستگان اختصاص داده و نه پولی در خزانه برای حل این معضل دارد، و نه کالای قابل عرضه برای فروش دارد. همین سجاد پادام می‌گوید حتی اگر رژیمشان سه میلیون بشکه نفت بدون مشکلات تحریم‌ها هم بفروشد و پولش را کامل هم بگیرد، باز قادر به حل مشکلات بازنشستگان نیست.


مردم می‌پرسند اگر کارگران برای دستمزدهایشان کار می‌کنند و بیشتر از آنی که قرار است به آنها پرداخت شود، تولید کرده‌اند و اگر بازنشستگان پول به صندوق بیمه ریختند، پس چه به سر این پول‌ها آمده است؟! سئوالی که جوابش را دست اندرکاران رژیم هم دیگر زحمت حاشای آن را به خود نمی‌دهند. این حکومت، حکومت دزدانی است که هر کدام از دست اندرکاران ریز و درشتش میلیاردها پول از این جامعه دزدیده‌اند و در حساب‌های بانکی خودشان در کشورهای خارجی از همین پول کارگران و بازنشستگان خوابانده‌اند. حکومتی که پول کارگران و بازنشستگان را از آنها ربوده و خرج سرکوب میکند؛ خرج حزب الله و حماس و حوثی‌ها و خرج تروریسم و پروراندن تن لش آخوند و آخوندصفت کرده و میکند.
مردم می‌دانند که این رژیم نه قادر است کوچکترین مشکلی از هزاران مشکلشان را حل کند و نه برنامه‌ای برای برون رفت از این وضعیت دارد. و درست چون این را خوب تشخیص داده‌اند، در همه بیانیه‌ها و منشورهایشان و در خیابان‌ها با گام‌های استوار و با صدایی بلند اعلام می‌دارند که این رژیم نه قادر به ادامه حیات است و نه شایسته ماندن!

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

پارسا و امیدهای بزرگ برای سال ۱۴۰۲

پارسا قبادی، که در جریان شلیک مستقیم پاسداران وحشی رژیم اسلامی بینائی هر دو چشمش را از دست داده پیامی کوتاه به مناسبت فرارسیدن سال ۱۴۰۲ ارسال کرده است. می‌گوید که امسال سالی است که به هدف مشترکمان خواهیم رسید. هدف مشترک مردم ایران سرنگونی جمهوری اسلامی است. فراگیر شدن اعتراض به این رژیم وحشی و آدمکش است که به قول پارسا، دیگر خونی به ناحق ریخته نشود. سرنگونی رژیمی که لبخندِ شادی را از لبان یک جامعه نزدیک به ۹۰ میلیونی ربوده است. سرنگونی رژیمی که نماینده فقر و فلاکت و ناامیدی است. نماینده توحش است. نماینده چپاول و بیحقوق کردن است.



پیام پارسا یک چیز را هم به رژیم و هم به مردم معترض به این رژیم می‌گوید که سال ۱۴۰۲ منتظر شورش‌های توفنده ای باشند. که طوفانی در راه است که این وضعیت را برای همیشه تغییر خواهد داد. رژیم و مبلغینش، با اینکه خودشان را به کوچه علی چپ می‌زنند، اما با هزار اما و اگر و ایما و اشاره می‌گویند که اعتراضات قدرتمندتری در راهند و این وضعیت نمی‌تواند دوام بیاورد. این رژیم با اینکه جان تعداد زیادی از معترضین را گرفت؛ با اینکه چشم تعدادی از معترضین را نابینا کرد و با اینکه توانست برای دوره کوتاهی اعتراضات را به عقب براند، می‌داند که مردمی که به خیابان آمده بودند، دوباره و اینبار همراه تعداد بسیار وسیعتری بازخواهند گشت. اینبار برمی‌گردند که گل لاله بچینند! برمی‌گردند که حاصل انقلابشان، حاصل بیش از ۴۰ سال اعتراضشان را بچینند. بهاری دلپذیر و تابستانی داغ در راه است.

مندرج در ژورنال، ۲۸ مارس، ۲۰۲۳

زندگی جنگ و دیگر هیچ!

دیروز، ۲۹ مارس ۲۰۲۳، پنجاهمین سالگرد ترک آخرین سرباز آمریکایی از ویتنام اشغال شده توسط بزرگترین ماشین کشتار بود. جنگی که دولت وقت آمریکا صدها هزار سرباز برای ویرانی سرزمینی، و کشت و کشتار مردمی هزاران کیلومتر آنورتر ساحلش که نمی خواستند زیر سلطه این جانیان زندگی کنند فرستاده بود. دهها و یا شاید هم صدها هزار نوجوانی که به سربازی احضار شده بودند، از جمله محمدعلی کلی، از رفتن به سربازی خودداری کردند و سالها زندان کشیدند. بین ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر از این جوانانی که نمی خواستند گوشت دم توپ آدمکشان کاخ سفید باشند، به کانادا پناهنده شدند. من شانس آشنائی با یکی از آنها را داشتم. جان، که مطمئن نیستم اسم واقعی اش بود، یک کتابفروشی دست دوم فروشی در مرکز شهر وینی پگ کانادا داشت که پاتوق من شده بود. هفته ای دو سه باری بعد از کلاسهای دانشگاه و بعدها هم کار، برای صرف قهوه، گپ و گفتگوئی حول مسائل روز، و بازی شطرنج با جان و لول خوردن در میان کتابهایش به آنجا سر می زدم.




Nothing, and So Be It

۳۰ مارس ۲۰۲۳

سقز اعلام کرد: مردم دشمنان خود را می شناسند

اعتصاب موفق وسیع و یکپارچه شهر سقز به فراخوان دانش آموزان برای دفاع از خودشان از حمله شیمیائی رژیم آدمکشان اسلامی، گامی مهم در راه نشان دادن در انقلاب زن، زندگی، آزادی بود. دانش آموزان در فراخوان اعتراض خود به درست گفتند که مردم دشمنان خود را می شناسند. گفتند که در اعتراض به هجوم بی رحمانه حکومت آدمکشان اسلامی به مدارس، دست به اعتصاب خواهند زد و این کار را هم کردند و از مردم شهر هم خواستند که از آنها حمایت کنند.

آنچه که این اعتصاب را موفق و رژیم را در تقابل با آن درمانده کرد، اتحاد و متشکل بودن مردم شهر سقز است. دانش آموزان در مقابل این وحشیگری رژیم سریعا عکس العمل نشان دادند و مردم شهر سقز نیز یکپارچه از فراخوان این دانش آموزان حمایت کرده و شهر را تماما به تعطیلی کشاندند. مردم تجمع اعتراضی برپا کرده، پرچم خرچنگ غورباغه ای مظهر ارتجاع رژیم را آتش زده و با سر دادن شعارهای چون مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای به نمایندگی از کل جامعه ایران خشم خود را بار دیگر به رژیم آدمکشان اسلامی نشان دادند. آنچه که در سقز روی داد، نشان داد که اوضاع همچنان شورشی است و مردم برخلاف تصور و آرزوی رژیم، مرعوب نشده و مصمم‌اند که از روی نعش منحوس آن بگذرند.

اما باید بار دیگر تاکید کرد که آنچه که در سقز روی داد، تنها اعتراض به حمله شیمیائی به دانش آموزان نبود. بلکه درجه سازمانیافتگی، عکس العمل فوری و به موقع مردم شهر، بخصوص فعالین و آکتیویستها بود که دست مردم را در دست هم گذاشتند و رژیم را به عقب راندند. اعتصاب و تجمع اعتراضی مردم سقز باید الگویی بشود برای اعتراضات در راه در سراسر کشور، که هم رژیم انتظار آن را دارد و هم مردم جنگشان با این رژیم به پایان نرسیده. فعلا جنگ مردم با رژیم به مدارس کشیده شده و اینجا معلمان دارای یک تشکل قوی و شناخته شده ای هستند که می تواند الگوئی برای کل جامعه باشد و میخ آخر را به تابوت این رژیم آدمکشان اسلامی بکوبد.

مندرج در ژورنال، ۱۳ آوریل ۲۰۲۳

نکته ای درباره سخنرانی رحمان حسین زاده در همایش کلن

متن سخنرانی رحمان حسین زاده در "همایش کلن" پاراگرافی دارد که توجه من بعنوان یک فعال سیاسی را به خود جلب کرد. او در پاراگراف پایانی می گوید: "جمله پایانی را علاوه بر زنده باد آزادی و زنده باد سوسیالیسم، که رفقایی سردادند، بلکه خطاب به بورژوازی حاکم و بورژوازی در اپوزیسیون چنین اعلام میکنم، عزم و اراده ما اینست، به حکومت استبدادی و دیکتاتوری بورژوازی خاتمه میدهیم و به جایش حکومت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا را جانشین میکنیم."



من مطمئن نیستم که درک رحمان و یا بهتر است بگویم منظور ایشان از "دیکتاتوری پرولتاریا" دقیقا چیست!؟ بحث دیکتاتوری پرولتاریا توسط مارکس و بعدها لنین در شرایطی خاص از تاریخ مطرح شد که منظور مارکس از یکی دو جائی که این مقوله را مطرح کرده است، حکومت کارگری است و آن هم نه حکومت کارگران! اینها البته بحثهای مهم سیاسی و تئوریکی هستند که هر کس حوصله و وقت داشته باشد می رود در گوگل سرچ می کند و متوجه بحثها می شود. اما "دیکتاتوری" در آن مراحل از تاریخ هر چیزی را در ذهن مخاطب تداعی می کرد، اکنون صدام، محمدرضا پهلوی، قذافی، اسد، استالین و امثالهم را تداعی می کند. اگر کسی واقعا می خواهد رو به توده ها بحث کند و نیرو جمع کند باید از همان حکومت کارگری استفاده کند و همین را بچسبد. امروزه هیچ فعال سیاسی ای که فکر می کند می تواند برود نیرو بسیج کند، هیچ جائی خودش را "دیکتاتور" معرفی نمی کند. بحث دیکتاتوری پرولتاریا یک بحث تبلیغی و ترویجی نیست، یک بحث تئوریک، تاریخی و نظری است که با شعار کسی را نمی توان به حقانیت آن متوجه کرد.

۳۰ آوریل ۲۰۲۳