۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۴, جمعه

خارجه نشینی و هفت تپه

سئوال و جوابی درباره یک یادداشت

سئوال:

یادداشت "ما خارجه نشینان فراموشکار!" واکنش‌های متفاوتی را به همراه داشت.

جواب:

آن نوشته طنز است. همه چیزش طنز است، حتی عکس تزئین آن. زبانش، ساختار نوشته، نقطه و ویرگول گذاری آن، عکس آقای چه گوارا و آنطور که "چه گوارا" نگاه می‌کند، خلاصه همه چیزش طنز است. کسی که جسارت می‌کند طنز می‌نویسد، و یا فکر می‌کند طنز می‌نویسد، باید خودش را برای خیلی چیزها آماده کند. باید آماده باشد فحش بخورد، ازش شکایت بشود، مسخره شود و خلاصه از جانب سربازان گمنام امام زمان مورد لطف و عنایت قرار بگیرد و مشت و مال شود.

سئوال:

چرا عکس چه گوارا؟

جواب:

عکس هیچکسی به اندازه عکس چه گوارا روی پروفایل آی دی‌های فیک در فیسبوک نیست. عکس هیچ کسی به اندازه عکس این آقا روی پروفایل کسانی که حاضر نیستند کسی آن‌ها را بشناسد، ولی انتظار دارند که کارگر هفت تپه تک و تنها و گرسنه برایشان انقلاب کند، نیست. از این عکس مناسبتر چیزی برای تزئین آن یادداشت به ذهنم خطور نکرد.

سئوال:

چرا "خارجه نشینی"؟

جواب:

مردم ایران، بخصوص سیاسیون، از هر طیفی به سیاسیون تبعیدی و فراری ایرانی در خارج از کشور که معلوم نیست بعضا در چه حالت روحی دستور می‌دهند و امر و نهی می‌کنند، عنوان "خارجه نشین" داده اند. این را البته برای تحقیر بکار می‌برند. ببینید شما کلمه و یا موضوعی را که وجود دارد نمی‌توانید با چشم پوشی خیالتان را از آن راحت کنید. بقول معروف فیل تو اتاق است و نمی‌شود از آن چشم پوشید. باید به آن جواب بدهید و مخاطبین را قانع کنید. یک راه حل دیگری که برای مواجه با اینگونه فیل‌ها ارائه شده، تکرار بیش از حد و جا و بیجای آن است که دیگر معنایش را از دست می‌دهد. مثلا سیاهان آمریکا کلمه توهین و تحقیرآمیز N را آنقدر در بین خودشان تکرار کرده اند که بعضا خودشان متوجه بکار بردن آن نیستند. یا در اروپا جوانان ضد راسیسم کله شان را مثل راسیست‌ها می‌تراشیدند که کله تراشیدن به معنای راسیسم کاربردش را از دست بدهد. یکی از رفقایم نوشته بود که بکار بردن عنوان "خارجه نشین" از طرف من باعث رو آمدن دوباره آن می‌شود. از نظر من فیله تو اتاقه و نمی‌شود با انشاالله گربه است سر و ته قضیه را به هم آورد.

این البته جواب من به "خارجه نشینی" نیست. این نکات را گفتم که بگویم این مسئله هست و نمی‌شود با خود را به ندیدن و نشنیدن آن زد و فکر کرد کسی هم آن را نمی‌شنود و نمی‌بیند. اما ترم "خارجه نشینی" ریشه در یک واقعیت غیر قابل انکار دارد. در آن کشور آدم‌ها نان خوردن ندارند. با یک دولت تا دندان مسلح که تصمیم گرفته هر اعتراضی را در هم بشکند، کودک بی‌گناه و بی‌خبر از همه چیز را در هواپیما به موشک می‌بندد، طرف هستند. یک عده ای که بیشترشان هم در خارج از ایران هستند، در برخورد به این وضیعت تو سر مردم می‌زنند که چرا مثلا به جای شعار نان، کار، آزادی، نمی‌گویند زنده باد انقلاب برای لغو کار مزدی! یا چرا بجای خلع ید از اسدبیگی، خلع ید از بورژوازی را مطالبه نمی‌کنند؟! آدم یاد آن گفته معروف مری آنتونت می‌افتد که وقتی یکی از غلامانش خبر می‌دهد که مردم نان ندارند بخورند و به همین خاطر انقلاب کرده اند؛ تعجب می‌کند، می‌گوید: "اگه نان ندارند بروند کیکشان را با شیر بخورند!" قبلا جای دیگری گفته بودم که کسانی هستند که یادشان رفته ما در خارج کشور در یک جغرافیای سیاسی کاملا متفاوت تری از ایران زندگی می‌کنیم و شرایط کار، زندگی و مبارزه آن‌ها با ما در خارج کشور متفاوت است. اگر این را متوجه نشویم، ترمینولوژی "خارجه نشین" با همه تحقیرآمیز بودنش واقعا برازنده ماست!

سئوال:

برویم سر مسئله هفت تپه که ظاهرا "طنز" شما در واکنش به برخورد بعضی‌ها به آن نوشته شده بود. آیا کارگران نمی‌توانستند به جای مطالبه خلع ید از اسدبیگی، شعار خلع ید از جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری را مطرح کنند؟

جواب:

من نمی‌دانم که تا بحال یک چنین اتفاقی جای دیگری افتاده باشد که کارگران یک کارخانه، یا محیط کار دیگری مثلا برای نقد کردن دستمزدهایشان، یا حق بیمه، یا افزایش دستمزد، یا برای جلوگیری از تعطیلی محل کارشان اعتراضاتی کرده باشند و یکی از مطالباتشان در این اعتراضات مشخص لغو کار مزدی باشد. این اگر اتفاق بیافتد، یک اتفاق بسیار منحصر بفرد و البته میمونی است! اما در یک بعد عمومی و سلامتی عقل، یک چنین تصور بچه گانه و محصل پیش دبستانی از مبارزه کارگر زیادی خام و بی مزده است. کارگری که مبارزه می‌کند و دنیای خودش را برای از دست دادن دارد، اول باید توانسته باشد دستمزدش را از سرمایه دار قلدر بگیرد؛ باید توانسته باشد نانی سر سفره کودکش بیاورد؛ باید توانسته باشد جلوی تعطیلی محل کار و بیکار شدنش را بگیرد، بعد برای سوسیالیسم مبارزه کند. سوتفاهم نشود، این دو می‌توانند با هم اتفاق بیافتند، اما در جائی مثل هفت تپه، نه کارگری که به فراخوان فعال کارگری برای اعتراض به عدم پرداخت دستمزد جواب مثبت داده و نه فعالی که جلوی اعتراض کارگران است، چنین توهمی از مبارزه کارگران در آن محل کار ندارند.

سئوال:

شما می‌گوئید عدم واگذاری شرکت نیشکر هفت تپه به اسدبیگی، یا همان خلع ید، یک پیروزی برای مبارزه کارگران نیشکر هفت تپه بود. مخاطبین طنز شما می گویند دست به دست شدن مالکیت کارخانه ای هدر دادن انرژی کارگر در مبارزه است و این خودش یک شکست است.

جواب:

هر طرحی از جمهوری اسلامی که با اعتراض کارگر شکست بخورد، یک پیروزی است. جمهوری اسلامی می خواست نیشکر هفت تپه را خصولتی بکند، اما کارگران برای داشتن حق کار کردن و نان سر سفره فرزند خود آوردن، آن طرح را نقش بر آب کردند. کارگر نیشکر هفت تپه بیش از یک دهه است که شب و روز مبارزه کرده است. این یک مبارزه ادامه دار کارگران است که کارگران هزینه اش را هم داده اند. به نظر من بعضی‌ها مبارزه کارگران در هفت تپه را با مبارزه کارگران در لندن و پاریس اشتباه گرفته اند. ما می‌گوئیم که اگر کارگر به طور ادامه دار دستمزد پرداخت نشده خودش را مطالبه کند، جمهوری اسلامی می‌افتد. اگر کارگران یک مرکز کارگری نامه ای به دولت بنویسند، به سرتیتر اخبار می‌رود. حالا در این وضعیت کارگران نیشکر هفت تپه، که به مرکز اعتصابات جهان معروف شده است، یکی از طرح‌های مهم جمهوری اسلامی را با شکست مواجه کرده اند، بعضی‌ها می‌گویند قبول نیست! خوب واضح است که این‌ها جدی نیستند و ما هم بهتر است که با همان طنز جوابشان را بدهیم.

سئوال:

قبل از طرح ایده این مصاحبه یک نکته دیگر را هم درباره عکس چه گوارا با من در میان گذاشتید.

جواب:

چه گوارا یک چریک بود و شاید سمبل و نمونه یک چریک واقعی. کارگر چریک نیست و اگر زمان مبارزه مسلحانه اش با جمهوری اسلامی برسد، جنگش با جمهوری اسلامی متفاوت خواهد بود. فعلا باید به همان شیوه‌های مرسوم در ایران که کارگران در محیط کار با سرمایه داران و دولتشان در می‌افتادند بجنگد. آن زمان که مردم به پاسگاه و پادگان‌ها حمله کردند و مسلح شدند، شاید آن زمان دیگر از مطالبه خلع ید از این فرد و آن دولت خبری نباشد و شاهد مطالبه "آزادی، برابری، حکومت کارگری" باشیم. آن وقت به کارگری که بجای حمله به پادگان به دستمزد چسبیده باید گفت که کار مهمتری بکند. اما تا آن زمان توقع از اینکه کارگر نیشکر هفت تپه خواهان خلع ید از سرمایه داری باشد، تصوری کودکانه است که خود گوینده آن هم زیاد متوجه نیست که دارد چه می‌گوید.

سئوال:

در این مصاحبه اما طنزی وجود نداشت، یا من متوجه اش نشدم! اما کلا به نظرتان چرا بعضی از خوانندگان آن نوشته آزرده خاطر شده بودند؟



جواب:

خوب، من معمولا و عادتا طنز نمی‌نویسم. به ندرت پیش می‌آید که طنز بنویسم. بسیاری از دوستان خوبم با همان روحیه نوشته‌های قبلی آن نوشته را خوانده بودند. این یک نکته. نکته دیگر به نظر من سطحی خوانی و عجله کردن در خواندن به یک مشکل در عصر کمی وقت تبدیل شده است. من خود بارها شده که نوشته ای را خوانده ام، اما به نظر خودم آمده که تمام کردن هدف بوده، نه گرفتن کنه مطلب. من راه حل معجزه آمیزی برای این معضل ندارم؛ فقط می‌توانم یادآوری کنم که اگر وقت می‌گذاریم مطلبی را می‌خوانیم، بهتر است برای وقت خودمان ارزش قائل شویم.

۱۴ مه ۲۰۲۱

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر