اتفاقات اخیر در صحنه سیاسی آمریکا به شکل بیسابقهای مرزهائی را جابجا کردهاند. کشوری که دههها هر نوع سخن گفتن از سوسیالیسم را معادل جنایت، خیانت یا حماقت جلوه میداد، امروز شاهد پیروزی سیاستمدارانی است که بدون پرده پوشی خود را سوسیالیست مینامند. مهمترین نمونه آن، انتخاب زوهران ممدانی به عنوان شهردار نیویورک است؛ شهری که همیشه نماد قدرت مالی، معاملههای کلان، والاستریت، و فاصله و شکاف سرسام آور طبقاتی بوده است. پیروزی او، درست در دل جایی که سرمایهداری جهانی قلب تپنده خود را قرار داده، تنها یک واقعه انتخاباتی نیست؛ نشانهای است از شکاف برداشتن گفتمان ضد کمونیستی دیرپا، و آغاز دورهای تازه که در آن ایدههای برابری طلبانه دوباره به میدان سیاست رسمی بازگشتهاند.
این تحول را نمیتوان بدون اشاره به سیاستهای دونالد ترامپ فهمید. ترامپ نه
فقط یک رئیس جمهور راست گرا، بلکه نماد سیاستی بود که با نژادپرستی، تحقیر
مهاجران، حمله به زنان، تمجید از قدرت نظامی و مالی، و نفرت پراکنی سازمان یافته
تعریف میشد. او سالها تلاش کرد هر جریان مترقی را با برچسبهای "کمونیست"،
"خائن" یا "بیگانه" منکوب کند. او نه تنها فضای سیاسی آمریکا،
بلکه فضای عمومی جهان را به سمت نفرت، بیگانههراسی و ضدیت با هر نوع عدالت اجتماعی
سوق داد. با اینحال، همین سیاستها در نهایت زمینه ساز واکنشی شدند که امروز خود را
در نیویورک، سیاتل و شهرهای دیگر نشان میدهد. هر جا که ترامپیسم خشونت و تفرقه
پاشید، اکنون نسل تازهای از فعالان، کارگران، مهاجران و جوانان دارد سخن دیگری میگوید:
سوسیالیسم بازگشته است.
پیروزی ممدانی در نیویورک از منظر اجتماعی نیز معنای مهمی دارد. این پیروزی
تصادفی و محصول تبلیغات لحظهای نبود. کارزار انتخاباتی او تبدیل شد به نقطه اتصال
مجموعهای از نیروهایی که سالها زیر فشار اقتصادی و تبعیض ساختاری قرار داشتند:
کارگرانی که چند شغل دارند، خانوادههایی که اجاره خانهشان عقب افتاده، جوانانی
که زیر بار بدهی دانشگاه له شدهاند، مادرانی که از پس هزینه مهدکودک برنمیآیند،
مهاجرانی که همیشه هدف سیاستهای نفرتپراکن بودهاند، و اقلیتهایی که رفتارهای پلیس
و دستگاه قضایی به آنها فهمانده بود که در این سیستم جایگاهی برابر ندارند. حضور
متحد این نیروها نشان داد که چپ جدید آمریکا برخلاف چپ سنتی، دیگر نه در اتاقهای
دانشگاه، بلکه در خیابان، محل کار و زندگی روزمره شکل میگیرد.
نکته مهمتر این است که انتخاب یک سوسیالیست در چنین شهری، خود به تنهایی ضربهای
است به تصویری که سرمایهداری آمریکا سالها از خود ساخته بود. تا همین چند سال پیش،
اگر کسی از خدمات اجتماعی فراگیر، از حملونقل عمومی رایگان، از مسکن ارزان و با قیمت
مناسب، یا از مالیات بیشتر برای ثروتمندان سخن میگفت، رسانههای راست و محافظه
کار بیدرنگ او را "کمونیست" و "دشمن آمریکا" مینامیدند. اما
این بار ماجرا برعکس شد. خود ترامپ در حمله به ممدانی به همین برچسب پناه برد، اما
واکنشی که دریافت کرد، این بار لبریز از خشم و بیپروایی بود. ممدانی بیواهمه در برابر
او ایستاد و گفت: "تو فاشیستی." این لحظه، چیزی بیش از جدل لفظی بود.
برخورد نمادین دو سیاست بود: یکی که تکیهاش بر نفرت، دروغ و قدرت مالی است، و دیگری
که از عدالت اجتماعی، مشارکت مردمی و برابری سخن میگوید.
این تغییر محدود به نیویورک هم نیست. در سیاتل نیز شهرداری سوسیالیست انتخاب
شده. در نیوجرزی چند عضو شورای شهر از جناح چپ انتخاب شدهاند. در چندین ایالت،
افرادی از حزب سوسیالیستهای دمکرات یا گروههای مشابه در حال کسب موقعیتهای سیاسی
هستند. این قدرت گرفتنها به معنای آن نیست که سرمایهداری آمریکایی فروپاشیده یا
مناسبات قدرت به طور کامل دگرگون شدهاند، اما یک حقیقت مهم را آشکار میکنند:
تابوی سوسیالیسم شکسته است. واژهای که دههها به عنوان فحش استفاده میشد، حالا
دوباره به زبان امید تبدیل شده است. در واقع، آنچه امروز دیده
میشود، لرزشی در زیرساخت ذهنی جامعه آمریکاست. همان جامعهای که سالها تصور میشد
آماده است هر شکل از نابرابری را بپذیرد و هر انتقاد ریشهای از سیستم را با انگ چپ
افراطی سرکوب کند. اما اکنون میلیونها نفر از مردم عادی میبینند که نظام اقتصادی
فعلی زندگی آنها را زیر پا گذاشته. میبینند که ثروتمندان ثروتمندتر میشوند،
شرکتهای بزرگ مالیات نمیدهند، و دولت به جای حمایت از اکثریت، به اقلیت بسیار
کوچکی خدمت میکند. در چنین شرایطی، طبیعی است که ایدههای سوسیالیستی دوباره جذاب
شوند، و طبیعیتر اینکه ترامپ و جریانهای مشابه با تمام قدرت از این امر به وحشت بیفتند.
تغییرات امروز البته آغاز راه است، نه پایان آن. ممدانی و دیگر سوسیالیستهای
منتخب ممکن است با دهها مانع روبهرو شوند. سیستم سیاسی آمریکا پیچیده، لابیهای
مالی قدرتمند و نهادهای حکومتی اغلب محافظهکارند. اما اهمیت ماجرا در این نیست که
چه مقدار از وعدهها اجرا خواهد شد. اهمیت در این است که برای اولین بار پس از دههها،
سیاست رسمی آمریکا مجبور شده به زبان عدالت اجتماعی پاسخ دهد. این خود یک عقب نشینی
بزرگ برای نیروهای راست و گامی بلند برای شکستن فضای ضد کمونیستی است که سالها بر
سیاست جهانی سایه انداخته بود.
سوسیالیسم در آمریکا هنوز پیروز نشده است، اما بازگشته. و همین بازگشت، در قلب
کشوری که دشمن اصلی هر حرکت چپ در جهان بوده، به خودی خود رخدادی تاریخی است. گویی
شبحی که مارکس درباره آن سخن گفته بود، اکنون از اقیانوس گذشته و بر فراز آسمان
آمریکا در پرواز است. آینده روشن یا تیره خواهد بود؟ این را جنبشهای اجتماعی و
مبارزه مردم تعیین میکند. اما یک چیز مسلم است: دوران سکوت چپ در آمریکا پایان یافته،
و جهان دارد به این حقیقت جدید گوش میدهد.
۱۲ دسامبر ۲۰۲۵
مندرج در نشریه انترناسیونال شماره ۱۱۵۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر