من شاید و قطعا مناسب ترین فرد برای ارزیابی دقیق جنبش لغو حکم اعدام در ایران نباشم. چنین کاری نیازمند بررسی میدانی و تاریخی فعالیت دهها و صدها فعال این عرصه است؛ فعالانی از حزب کمونیست کارگری، اعضای کمیته علیه اعدام، و افراد بی شماری که در شهرها و روستاهای ایران یا در تبعید، سال هاست برای لغو این مجازات تلاش می کنند. اما هدف من در این نوشته ارائه یک تاریخ جامع نیست. آنچه می خواهم برجسته کنم، مسیری است که نشان می دهد چگونه یک ایده سیاسی، اگر با اراده، سازماندهی و پشتکار همراه شود، می تواند به یک جنبش اجتماعی ریشه دار و تاثیرگذار تبدیل گردد.
نقطه آغاز سیاسی این جنبش بی تردید در کار منصور
حکمت و سنت سیاسی اوست. زمانی که او بند "لغو مجازات اعدام" را وارد
برنامه یک دنیای بهتر کرد، هنوز در فضای سیاسی ایران اعدام امری کاملا بدیهی و تقریبا
غیرقابل نقد و نقض به شمار می رفت. کمتر حزبی حاضر بود با صراحت بگويد اعدام باید
لغو شود. فرهنگ سیاسی غالب، این مجازات را بخشی طبیعی از نظم اجتماعی می دانست.
اما منصور حکمت با گنجاندن لغو اعدام و نقد ریشه ای هرگونه تعرض به جسم انسان،
تابویی دیرپا را شکست و مرز جدیدی در سیاست ایران ترسیم کرد.
وقتی منصور حکمت خواست ایده ها و سیاست های مورد
نظرش را توده گیر و در سطحی وسیع پیاده کند، دست به تشکیل حزب کمونیست کارگری و
تربیت کادر زد و شبکه ای از فعالین در اروپا، آمریکا، استرالیا، ایران، ترکیه و
عراق شکل گرفت. صدها نفر در این سنت سیاسی به طور سازمان یافته وارد فعالیت شدند و
پایه نظری و عملی جنبشی نو را پی ریختند؛ جنبشی که نه فقط نقد اعدام، بلکه دفاع از
حرمت انسان را در مقابل دستگاه خشونت دولتی و قتل عمد دولتی محور کار خود قرار داد.
جنبش لغو اعدام امروز نماد تلاش برای انسانی
کردن جامعه ایران است. این جنبش نه بر شانه یک فرد استوار است و نه به یک سازمان
واحد وابسته است. ریشه آن در خواست عمومی مردم برای پایان دادن به خشونت حکومتی و
دفاع از ارزش انسانی زندگی است. نقد اعدام، نقد سیاستی است که مرگ را ابزار کنترل
اجتماعی و سیاسی کرده است.
اما تاثیر این جنبش به درون صفوف چپ محدود
نماند. فشار اجتماعی لغو اعدام به قدری افزایش یافت که حتی جريان های راست نیز
ناچار شدند در ظاهر خود را مخالف اعدام نشان دهند. اعدام، که زمانی یک "امر
طبیعی" در سیاست ایران بود، اکنون به سنگ محک انسانیت و معیار قضاوت سیاستمداران
بدل شده است. این تغییر محصول سال ها فعالیت آگاهانه، تبلیغ، روشنگری و حضور میدانی
فعالان لغو اعدام در جامعه است.
با این حال، آنچه امروز در ایران می بینیم تنها
مخالفت با یک مجازات نیست. به موازات این جنبش، پدیده ای به نام "جنبش
بخشش" رشد کرده است. خانواده های قربانیان، برخلاف منطق قصاص که حکومت آن را
تقدیس می کند، در برابر دستگاه اعدام می ایستند و طناب را از گردن محکوم باز می
کنند. این اقدام فقط یک رفتار انسانی نیست؛ کنشی سیاسی است که مشروعیت اخلاقی و
اجتماعی سازوکار قصاص را زیر سوال می برد. این خانواده ها، بی آنکه خود را فعال سیاسی
بدانند، در لحظه ای حساس به نیرویی مستقیم علیه سیاست مرگ تبدیل می شوند. همچنین، ابعاد جنبش لغو
اعدام چنان گسترش یافته که توانسته نیروهای اجتماعی و سیاسی متفاوتی را پشت یک
مطالبه مشترک جمع کند. کنفرانس اسلو نمونه ای روشن از این همگرایی است. در این
کنفرانس دهها حزب و جريان سیاسی بیانیه مشترکی علیه حکم اعدام امضا کردند. این
امضاها تنها یک حرکت نمادین نبود؛ بیانگر شکل گیری اراده ای فراگیر بود که نشان می
داد پایان دادن به اعدام دیگر خواست یک بخش کوچک یا یک گرايش خاص سیاسی نیست، بلکه
مطالبه ای اجتماعی است که دامنه وسیعی از جامعه پشت آن ایستاده است.
درک اهمیت این جنبش زمانی روشن تر می شود که به
تاثیرات عمیق آن در فرهنگ و رفتار اجتماعی نگاه کنیم. جنبش لغو اعدام نشان می دهد
تغییر واقعی از جایی آغاز می شود که انسان در برابر ماشین خشونت می ایستد و می
گويد زندگی ارزش دارد. در جامعه ای که دهه ها مرگ را به عنوان مجازات رسمی عادی
کرده اند، ایستادن بر سر این اصل ساده اما عمیق خود شکلی از مقاومت است. این
مقاومت در سال های اخیر نه تنها ادامه یافته، بلکه گسترده تر، سازمان یافته تر و
تاثیرگذارتر شده است.
همین رشد و تداوم است که جنبش لغو اعدام را به یکی
از روشن ترین نقاط امید در مبارزات مردم ایران تبدیل می کند. این جنبش یادآور این
حقیقت است که دفاع از زندگی، دفاع از انسان و ایستادگی در برابر ماشین مرگ، می
تواند هنجارهای سیاسی و اجتماعی را دگرگون کند و آینده ای انسانی تر را ممکن سازد.
۹ دسامبر ۲۰۲۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر