۱۳۹۲ شهریور ۱, جمعه

به بهانه سالگرد جنگ "حماه"

زمین‌گیر شدن اسلام سیاسی در سوریه

بار دیگر اسلامی ها و دولت اسرائیل مسجدی را بهانه كرده و شاخ به شاخ شده اند. چقدر از همدیگر بكشند فعلا مشكل خودشان است؛ اما این كشمكش همچون صدها درگیری مذهبی دیگر گذشته باعث قربانی گرفتن از مردم عادی غیرنظامی و خانه خرابی و گرسنگی بیشتر اعراب ساكن اسرائیل خواهد شد.
اسرائیل و سیاستهای آمریكا در خاورمیانه یك پای اصلی بحران‌های خاورمیانه بوده اند. اكنون اما یك پای اصلی دیگر بحران‌های این منطقه، اسلام سیاسی است. و خود آن هم (اسلام سیاسی) حاصل معضل فلسطین است. در این باره بسیار صحبت شده است. اینجا با اشاره به یك حادثه بسیار مهم در خاورمیانه در اوائل دهه ٨٠ قرن گذشته می خواهم یكبار دیگر این سئوال را كه "با اسلام سیاسی چه باید كرد؟" با خوانندگان این نوشته در میان بگذارم.
١٣ بهمن ١٣٦٠ (٢ فوریه ١٣٨٢) كسی در ایران به اخبار و رویدادهای خارجی توجه ویژه ای نمی كرد؛ حتی اگر آن خبر ربط مستقیمی هم به رژیم اسلامی ایران داشت. اخبار مربوط به كشت و كشتار زندانیان سیاسی، ترور آخوند و آخوندك‌ها و جنگ ایران و عراق و "فتح" كربلا و قدس، تمامی آن اخباری بود كه ذهن مردم را به خود مشغول كرده بود. اگر كسی خبر قابل اعتمادی از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی نمی شنید و ساعت یك ربع به ٨ شب گوش به رادیو بی بی سی می نشست هم، توجه خاصی به اخبار خارجی نمی كرد. می خواست بداند كه در باره ایران حداقل دیگران چه می گویند.
در آن زمان كه میلیون‌ها نفر از شهرهای جنگ زده از خانه و كاشانه خود آواره می شدند؛ صدها هزار نفر دیگر در كردستان ایران خانه خراب و جابجا می شدند؛ میلیونها نفر هر روز انتظار خبر مرگ عزیزی را چه از میدانهای جنگ و چه از زندانها را می كشیدند؛ در جاهای دیگر دنیا هم خبرهایی بود كه اهمیتش كمتر نبودند. منتها آنچه كه زندگی ما را مستقیما تحت تأثیر قرار می داد، در همان چهارچوب ایران بود.

در آن زمان جنبش اسلامی مختص ایران نبود. اتفاقا در ایران ضعیفتر از كشورهای دیگر خاورمیانه بود. اگر زیر بالش را همقطاران توده ای و جبهه ملی اش نمی گرفتند، معلوم نبود چقدر وزنه است. اخوان المسلمین، بخصوص در مصر، معرف حضورتان است. در الجزایر تا دروازه های فتح دولت در یك انتخابات دمكراتیك هم پیش رفتند؛ و سر بریدن گروهی مخالفین در آن كشور را حتما به یاد دارید. جریانات ارتجاعی امل و حزب الله و حماس در لبنان و فلسطین؛ در افغانستان جهاد اسلامی‌ها و غیره شعله‌اش كمتر از جمهوری اسلامی ایران، مردم را نمی‌سوزاند. اما در یك كشور كه بدجوری سرش به سنگ خورد، سوریه بود.

چند كلمه درباره قتل عام "حماه"
در اواسط تا اواخر دهه ٨٠ میلادی قرن گذشته، خاورمیانه بشدت درگیر جنگ و جدال بود؛ و سوریه در مركز همه اینها. جنگ داخلی سال ١٩٧٦ و جنگ خارجی سال ١٩٨٢ لبنان، كشمكش‌های دولت تركیه با PKK كه در مرز تركیه و سوریه در سوریه مستقر بودند، و دولت تركیه هزاران نظامی به مرزهای سوریه فرستاد تا اگر لازم شد حتی برای سركوب آنها وارد خاك سوریه هم بشوند، سوریه را تا حدودی ضعیف كرده كه جنبش اسلامی اخوان المسلمین، گرچه ما بیشتر آن را با مصر تدادی كرده و می شناسیم، از این وضعیت استفاده كرده و دست به یك سری حملات تروریستی بر علیه دولت حافظ اسد زد. در ژوئن سال ١٩٨٠ به جان حافظ اسد نیز سوقصد شد؛ و چند ساعت بعد از این واقعه، صدها زندانی اسلامی در زندان "تادمور" قتل عام شدند. در ماه ژوئیه همان سال قانونی به تصویب رسید كه عضویت در اخوان المسلمین را ممنوع می كرد و مجازات آن را مرگ دانست. صدها نفر بر اثر بمب گذاریها و حملات چریكی این جریان ارتجاعی فقط در بین ماه‌های اوت و نوامبر ١٩٨٠ جان خود را از دست دادند.
بعد از قتل عام زندانیان، اسلامی ها به حملات انتقامجویانه دست زدند و در یك حمله سازمان یافته به بعثی ها و كارمندان دولتی در شهر حماه، یكی از بزرگترین شهرهای سوریه با جمعیتی بالغ بر ٤٠٠ هزار نفر، بیش از ٥٠ نفر را به قتل رساندند، شهر را به تصرف خود در آورده و اعلام جهاد كرده و از مردم خواستند كه بر علیه كفار (حكومت سكولار سوریه) قیام كنند.
در اواخر ماه ژانویه دولت سوریه شهر حماه را به محاصره خود در آورد. قبل از حمله در ٢ فوریه، دولت سوریه از طریق رادیو و تلویزیون اعلام كرد كه هر كسی كه با اخوان المسلمین نیست بهتر است كه از شهر بیرون آید. با پیشروی سربازان، صدها هزار غیرنظامی از شهر خارج شدند و صحنه را برای رو در روئی نیروهای نظامی با اسلامی ها آماده كردند. در ٢ فوریه ١٩٨٢ نیروهای نظامی از هر طرف به شهر حمله بردند و بعد از ٢ هفته بمب باران هوائی و كوبیدن شهر با توپ و خمپاره، شهر را به تصرف خود در آورد و به گفته ژورنالیستهایی كه بعد از تصرف شهر به آنجا رفته بودند، حدود ٢٠ هزار نفر به قتل رسیده بودند. دولت هزاران نفر دیگر را كه دستگیر شده بودند شكنجه كرده و بسیاری زیر شكنجه كشته شدند. كمیته حقوق بشر كشته شدگان را به بیش از ٤٠ هزار نفر تخمین زده است.
جنبش اسلامی اخوان المسلمین با درهم شكسته شدن شهر و با خاك یكسان شدن آن، درهم شكسته شد. از آن زمان دیگر اخوان المسلمین جز در خارج و بصورت بسیار پراكنده، نیروی قابل محسوسی حداقل در سوریه نبوده است. گرچه نیروهای نظامی آن در سوریه شكست خورد، اما نمی توان ادعا كرد كه جنبش اسلامی در سوریه از آن جامعه رخت بر بسته است. در فوریه ١٩٨٢ هزارن تن از مردم بی دفاع و هزاران كودك جانشان را از دست دادند. اما حتی اگر همه كشته شدگان از نیروهای اسلامی هم بودند، این نه تنها شیوه خشكاندن ریشه جنبش اسلامی نیست، بلكه باید به این شیوه اعتراض و آن را محكوم كرد. بهرحال جنبش اسلامی در كل هنوز متلاشی نشده است چرا كه زمینه های رشد آن همچنان به آن نیرو می رساند.

جنبش اسلامی چگونه در هم شكسته می شود
اسلام حتی در كشورهایی كه سالها بود به كنج خانه‌ها رانده شده بود، اكنون سر بلند كرده و همچنان از انسانیت قربانی می گیرد. در سوریه گرچه نیروی نظامی‌اش درهم شكسته شد، اما زمینه رشد آن هنوز هم وجود دارد. در تركیه نیروی قابل محسوسی است و چون یك نیروی فشار قوی بر دولت سكولار آن كشور آن را تحت فشار قرار داده و از جامعه قربانی می گیرد. در فلسطین با انتخابات زمام دولت را در دست می گیرد. در یمن، عراق، افغانستان، الجزایر، سودان، عربستان و سومالی همچنان زندگی را بر مردم سیاه كرده است. همچون فاشیسم یك جنبش ارتجاعی است كه یك وجه مهم مبارزه باید آن را هدف بگیرد.
چند سال پیش فرانسیس فوكویاما در نوشته ای گفت كه همچنانكه فاشیسم در عرصه نظامی شكست داده شد، اسلام نیز باید شكست داده شود. اما خود آمریكا، اسرائیل و فوكویاماها یك پای اصلی زمینه رشد اسلامی سیاسی هستند. به یك خاورمیانه "سبز" لازم داشتند كه با رقیب اصلی آنها، بلوك شرق، در عرصه بین المللی بجنگد. اما در واقع با دامن زدن به یك جنبشی كه بعدها موی دماغ خودشان هم گشت، زمینه از بین بردن آن را پیش بینی نكرده بودند. نمی شود جنبشی را كه ادعای برابری طلبی دارد بدون بدیل شكست داد. نمی شود بدون حل مسئله فلسطین و یا حتی قدم جدی برداشتن برای حل این مسئله نیروئی را كه گاها حتی افراد نظامی خاصی هم ندارد، در جبهه های جنگ شكست داد. فوكویاما چگونه می تواند كسانی را كه به خود بمب می بندند را در جبهه های جنگ شكست دهد؟!
دو وجه مهم برای مبارزه با اسلام سیاسی و زمین گیر كردن آن باید در نظر گرفته شود. اسلامی سیاسی، در غیاب یك جنبش برابری طلبانه كه آلترناتیوی برای ریشه كن كردن گرسنگی و فقر باشد، می تواند همچنانكه تا بحال در جاهای مختلفی نشان داده است، ادعای عدالت كند و ناتوانی خود در عملی كردن یك چنین ادعایی را به پای چوب لای چرخ گذاشتن دشمنان خارجی بگذارد. این را در تركیه و مصر و فلسطین تجربه كرده ایم. وجه دوم مبارزه با اسلامی سیاسی، حل مسئله فلسطین است كه به آن اشاره شد. اگر كسی بخواهد با اسلامی سیاسی مبارزه كند، نمی تواند این دو وجه را از نظر دور نگه دارد.


"منتشر شده در شماره ٢ نشریه روشنگر"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر