۱۳۹۵ خرداد ۱, شنبه

گزارشی از وورکشاپ "ایجاد همبستگی بین‌المللی کارگری: فرصت ها و موانع - تجربه ایران" در کنفرانس سالانه لیبراستارت

کنفرانس سالانه شبکه لیبراستارت (LabourStart) امسال (۲۰۱۶) از روز جمعه ۶ تا یکشنبه ۸ ماه مه در شهر تورنتو کانادا، بطور مشترک با شورای کارگری تورنتو و منطقه یورک برگزار شد. امسال نیز مانند سالهای گذشته صدها تن از فعالین و نمایندگانی از اتحادیه‌های کارگری در این کنفرانس شرکت کردند. جدا از مراسم و سخنرانی‌های افتتاحیه و اختتامیه روتین هر ساله، امسال هم دهها وورکشاپ درباره مسائل مختلفی توسط فعالین کارگری از کشورهای مختلفی در دو روز شنبه و یکشنبه ارائه شدند.
یکی از وورکشاپهای امسال درباره جنبش کارگری ایران بود که تم آن "ایجاد همبستگی بین‌المللی کارگری: فرصت ها و موانع- تجربه ایران" بود. نهادهای ارائه دهنده مباحث این وورکشاب که به زبان انگلیسی بودند، "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران - واحد کانادا" و "کمپین بین‌المللی برای آزادی کارگران زندانی در ایران –واحد تورتنو" بودند. هدف این وورکشاپ، که در اطلاعیه مطبوعاتی آن عنوان شده بود: "ارائه تصویری از وضعیت کنونی طبقه کارگر در ایران بدنبال قرارداد هسته ای با ایالات متحده و متحدانش، و در ارتباط با سرمایه گذاریهای بالقوه سرمایه داران غربی در ایران در بستر شرایط کنونی در خاورمیانه." و "کاوش استراتژیهای مؤثر به منظور افزایش همبستگی واقعی بین المللی با جنبش کارگری در ایران، با تمرکز بر آزادی کارگران زندانی و حمایت از مبارزات طبقه کارگر ایران علیه سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی و سرکوب اعمال شده توسط جمهوری سرمایه داری اسلامی ایران." بود. یکی دیگر از اهداف این ورکشاب که در واقع در سخنان فرید پرتوی برجسته بود و در واقع سخنان وی حول همین مسئله بود، پرداختن به موانع سیستماتیک در سطح بین المللی جهت جلب همبستگی بین المللی بود.
سخنرانان این وورکشاپ، بهزاد محمدی، محمد کاظمی و فرید پرتوی بودند.

تمرکز بحث بهزاد محمدی، که سخنران اول این وورکشاپ بود، اصلاحات نئولیبرالی در چند دهه گذشته در ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی بود. در این میان تأکید بحث بهزاد بر اصلاحات نئولیبرالی بخصوص در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی و کابینه دولت ایشان بود. وی توضیح داد که رژیم جمهوری اسلامی رژیم سرکوبگری است که مبنای حکومت کردنش حبس، شکنجه، اعدام، تهدید فعالین کارگری و نقض حقوق اولیه و پایه‌ای کارگران، زنان، کودکان، مهاجران و دیگر اقشار جامعه است. بهزاد ابتدا ستون اصلی نئولیبرالیسم را بطور خلاصه چنین توضیح داد: "۱) حاکمیت بازار، ۲) قطع هزینه‌های عمومی برای خدمات اجتماعی، ۳) مقررات زدائی، ۴) خصوصی سازی و ۵) حذف مفاهیم کلیدی مثل منفعت عمومی یا جامعه". او در ادامه به تجزیه و تحلیل جهان بینی حسن روحانی پرداخت که همان استدلالات و سیاستهای اقتصادی طرفداران ریاضت کشی اقتصادی است.
بهزاد محمدی بطور مشخص و با نشان دادن روی نقشه ایران، به تلاش‌های دولت روحانی اشاره کرد که سعی می‌کند آنچه را به "مناطق آزاد اقتصادی" مشهور شده‌اند گسترش دهند. مناطقی که در آن هیچگونه قوانین و مقرراتی که از کارگران حمایت کنند حاکم نیستند و دست کارفرمایان را در حاکم کردن تعیین شرایط و ضوابط کار و استخدام کاملا باز می گذارند. وی در بخش دیگری از سخنانش به متدوال شدن تاکتیک "قراردادهای سفید امضاء" توسط کارفرمایان اشاره کرد که انعطاف پذیری هر چه بیشتری را برایشان فراهم آورد و شرایط کار و زندگی کارگران را هر چه بیشتر ناامن می‌کند. بهزاد گفت که "اکثریت قریب به اتفاق کارگران در ایران با قرارداد موقت و حداقل دستمزدی مشغول کارند که زیر خط فقر است. کارگرانی که هیچ بیمه‌ای شامل حالشان نمی شود و در شرایط بسیار ناامن و سرکوبگرانه، بدون داشتن کوچکترین حق متشکل شدنی که از خودشان دفاع کنند، کار می‌کنند."
در بخش سئوال و جواب هم، بهزاد محمدی به تأثیر برداشته شدن تحریمهای اقتصادی جواب داد که کارگران نه تنها هیچگونه سودی از نتیجه "قرارداد هسته‌ای" نبرده‌اند، بلکه تا آنجا که به فقر و بیکاری برمی‌گردد، شرایط زندگی‌شان بدتر هم شده است.

سخنران دوم وورکشاپ محمد کاظمی بود. وی در ابتدای سخنانش گفت: "میخواهم درباره اهمیت اعتصاب، نقش معلمان در جنبش کارگری بخصوص در سالهای اخیر، موقعیت اقتصادی طبقه کارگر، تشکلات مستقل کارگری، موقعیت کارگران زندانی و بالاخره درباره موانع و پیشروی‌های جنبش کارگری ایران صحبت کنم." محمد در مورد اهمیت اعتصاب گفت: "برخلاف آنکه رژیم اسلامی از همان ابتدای بقدرت رسیدن اعلام کرد که اعتصاب حرام است، کارگران در تمام دوران حکومت این رژیم از اعتصاب بعنوان یک وسیله مبارزاتی استفاده کرده اند. فقط در سال ۲۰۱۵ ما ۲۰۰۰ اعتصاب داشته‌ایم." او به اهمیت نقش معلمان در جنبش کارگری بخصوص در سالهای اخیر و روی آوری آنها به برنامه های کاربردی (applications) نظیر وایبر، واتساپ، تلگرام و غیره برای سازماندهی و فراخوان به تجمعات اشاره کرد. محمد کاظمی در همین رابطه از نامه اسماعیل عبدی و جعفر عظیم زاده بعنوان نمونه‌ای از همدلی و همکاری کارگران و معلمان اشاره کرد. از مورد شاهرخ زمانی بعنوان نمونه‌ای از رفتار رژیم اسلامی با کارگران دربند یاد کرد. وی در بخش دیگری از سخنانش راجع به تشکلات مستقل کارگری، علیرغم ممنوعیت آنها، صحبت کرد و اشاره‌ای نیز به شبکه‌های فعالین کارگری داشت. در آخر صحبتهایش، محمد به موانع و پیشرویهای جنبش کارگری اشاره کرد. بعنوان یکی از پیشرویهای جنبش کارگری، گفت: "در ایران یک جنبش کارگری میلیتانت و رادیکال متاثر از گرایش سوسیالیستی وجود دارد." در همین رابطه اشاره کرد که خواسته‌هایی نظیر تحصیل رایگان، آزادی تمام زندانیان سیاسی، تساوی حقوق زن و مرد، محکوم کردن تبعیض علیه کارگران افغان مقیم ایران، به خواسته های مشترکی در بیانیه های تشکلات مستقل کارگری تبدیل شده اند.
محمد کاظمی به پدیده شرکت خانواده های کارگری در اعتصابات و اعتراضات کارگری اشاره کرده. او در این مورد گفت: "در سال ٢٠١٤ میلادی، در یکی از مناطق آزاد اقتصادی، به نام منطقه بافق در حدود ٦٠٠٠ نفر از کارگران، همسرانشان و اهالی شهر در یک اعتصاب شرکت کردند. آنچه که در این گردهمایی قابل توجه و جالب بود همان شرکت اعضای خانواده کارگران، بخصوص همسران کارگران بود. این اعتصاب چنان قدرتمند بود که یکی از مسئولین دولتی اعلام کرد "این اعتصاب به یک معضل ملی" تبدیل شده است." او در ادامه، در همین رابطه گفت: "پیشتر در صحبتهایم از مشارکت اعضای خانواده‌های کارگری در دو تجمع کارگری گفتم. اگر چه این نمونه ها هنوز همه گیر نشده اند ولی شرکت اعضای خانواده ها دارد بتدریج به یک روند در جنبش کارگری تبدیل میشود. و این بنوبه خود یک پیشروی برای جنبش کارگری هست چرا که این پدیده ای جدید در جنبش کارگری هست. آنچه که در باره این پدیده مهم است این است که با مشارکت اعضای خانوادهها بخصوص همسران کارگران در تجمعات اعتراضی دیگر این اعتراضات در محل مسدود محیط کار نمیمانند بلکه اهالی محل را نیز درگیر میکنند. هر چه بیشتر اهالی محل درگیر مبارزات کارگری شوند رژیم کمتر قادر خواهد شد که این مبارزات را سرکوب کند."

فرید پرتوی سومین سخنران وورکشاپ مزبور بود. او ضمن پخش ترجمه انگلیسی سند سیاست و مبانی "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران" در میان شرکت کندگان بخشهایی از آنرا به خصوص تا آنجا که به برخی از موانع موجود بر سر فعالیتهای همبستگی بین المللی کارگری بر می گردد برجسته کرد. وی ضمن تشکر از حمایتهای بین المللی کارگری در سالهای گذشته از جمله توسط کمیته های همبستگی کارگری اتحادیه کارگران خدمات عمومی که توسط اعضا انتخاب می شوند و یا حمایت اتحادیه هایی همچون کارگران پست و فدراسیون معلمان کانادا و یا در خارج از کانادا از جمله کلکتیو سندیکاهای کارگری فرانسه و همچنین تاکید بر اهمیت تشکلات کارگری ای که خارج از چهارچوب اتحادیه های موجود فعالیت می کنند، بررسی انتقادی ای را بر مبنای سند فوق به اختصار در مورد فدراسیون های جهانی اتحادیه ای از جمله کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری (ITUC)، فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری (WFTU) و سیاستهای آنها از جمله با بکارگیری روشهای بوروکراتیک، سیاستهای پشت دربهای بسته، و نیز همکاری با نهادهای حکومتی همچون خانه کارگر (توسط WFTU) و نیز "مجمع عالی نمایندگان کارگری" جمهوری اسلامی (توسط بخش آسیا ITUC) ارائه داد. در ادامه صحبتهایش، فرید پرتوی به نقش وب سایتهای خبری و کمپینی همچون لیبراستارت که کارزارهای موثری در عرصه های مختلف کارگری انجام داده است اشاره کرد اما با اشاره به مخالفت تشکل مطبوع فرید با مواضع اریک لی، که او هم در وورکشاپ حضور داشت، در مورد مسئله فلسطین و تلاشهای اریک لی علیه کمپین BDS توضیح داد که این شرایط ناهنجاری را برای استفاده از کارزارهای آنلاینی ایجاد کرده است که عملا استفاده از این سایت را برای این کارزارها ناممکن کرده است و لیبر استارت باید نسبت به آ‌ن پاسخگو باشد. علاوه بر موارد فوق، فرید پرتوی نقش سازمانهایی همچون مرکز آمریکایی همبستگی بین المللی فدراسیون کار آمریکا (سولیداریتی سنتر) که بنا به ساختار، روش کار و وابستگی اش به دولت آمریکا، به قول کیم سایپس نه فقط به امر همبستگی بین المللی کارگری کمکی نمی کنند بلکه تجارب تاریخی نشان داده است که  آنرا تخریب نیز کرده اند، پرداخت.
فرید پرتوی در پایان به ساختار سه جانبه گرایی سازمان جهانی کار بعنوان ابزار شراکت طبقاتی و نه مبارزه طبقاتی اشاره کرد و سپس بطور مشخص به حضور نمایندگان جمهوری اسلامی در اجلاس سازمان جهانی کار یعنی هیئت وزارت کار، هیئت کارفرمایان و هیئت به اصطلاح کارگری، که از جمله ضدکارگری ترین عوامل جمهوری اسلامی در آن حضور دارند، اشاره کرد و تاکید نمود که این نیز یک مانع دیگری است که با وجود اعتراضات مکرر تشکلات واقعی و مستقل کارگری در ایران همچون سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، کماکان این تشکلات دست ساز حاکمیت به نام کارگران ایران در این مجامع شرکت می کنند. وی تاکید کرد که نمایندگان واقعی کارگران ایران از جمله در زندانهای جمهوری اسلامی اسیر هستند و باید فشار آورد که تمامی این هیئت های دست ساز حکومتی از مجامع بین المللی کارگری و نیز سازمان جهانی کار اخرا ج شوند.

جلسه وورکشاپ در نیم ساعت آخر به پرسش و پاسخ اختصاص داشت که تعداد زیادی از حضار از اطلاعات مفیدی که در این وورکشاپ ارائه شد اظهار خرسندی کردند و سئوالات را مطرح کردند که ارائه دهندگان بحثها به آنها جواب دادند.
وورکشاپ "ایجاد همبستگی بین‌المللی کارگری: فرصت ها و موانع - تجربه ایران"، در میان دهها وورکشاپ ارائه شده، بیشترین شرکت کننده داشت و مورد بیشترین استقبال‌ها قرار گرفت. و در عین حآل بحث انگیزترین وورکشاپ‌ها هم بود.


گزارش از: ناصر اصغری

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

جدال بر سر حداقل دستمزد

نگاهی به قطعنامه "سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)"

اس و اساس سیستم سرمایه‌داری در دستمزد خلاصه شده است. چگونگی درگیر بودن یک سازمان و جریان و حتی یک فعال سیاسی در مبارزه برای افزایش دستمزد، پارامتری از این است که آن سازمان، جریان و فعال سیاسی، کجای مبارزه کارگر بر علیه سرمایه‌داران و دولتشان قرار دارد. بحث درباره حداقل دستمزد کارگران در ایران امسال به یک دوقطبی حاد "سه و نیم میلیون تومانی آری یا نه؟" دامن زده است. دو جنبش را در برابر هم قرار داده که در یک طرف آن عمدتا هواداران دور و نزدیک دولت اسلامی قرار گرفته و در طرف دیگر تشکل و فعالین موجود جنبش کارگری با تمام اختلافاتی که با هم بر سر مسائل دیگر دارند. من البته بحثی از کسی ندیده‌ام که بگوید کارگران ایران در این وضعیت معیشتی، شایسته سه و نیم میلیون تومان نیستند. بلکه کسانی که مخالفت می‌کنند، دلایل خاصی آورده‌اند که مخالفت خودشان را از این طریق ابراز کنند. دلائلی چون "اقتصاد ایران با پرداخت چنین دستمزدی از هم می‌پاشد". یا "کارگران در شرایطی نیستند که بتوانند یک چنین دستمزدی را به رژیم اسلامی تحمیل کنند". یا "چون کارگران متشکل نیستند، بحث درباره حداقل دستمزد گمراه کننده است و بازی در میدانی است که خود جمهوری اسلامی راه انداخته است." بعضی از این بحثها شایسته جواب دادن نیستند و رک و پوست کنده معذورات رژیم اسلامی را پذیرفته و مد نظر دارند. اما به بعضی از آنها باید پرداخت تا جایگاه واقعی سیاسی طرف معلوم شود.
محمدرضا شالگونی اخیرا نوشته‌ای تحت عنوان "یادآوری چند نکته در باره حداقل دستمزد" با ضمیمه‌ای که قطعنامه‌ای از "راه کارگر" است، منتشر کرده که نقد و نگاهی به آن خالی از فایده نیست. این نقد به ما کمک می‌کند که بدانیم سازمان "راه کارگر" کجای مبارزه کارگر در جامعه سرمایه‌داری قرار دارد.

دستمزد چیست؟
گفتم که دستمزد در جامعه سرمایه‌داری اساس این سیستم است. چرا مبارزه برای تحمیل دستمزدی بالاتر به سرمایه دار مهم است؟ اصلا دستمزد چیست؟
دستمزد آن بخش از نیروی کار فروخته شده کارگر به سرمایه‌دار است که برای زنده ماندن و تولید دوباره انرژی و توان لازم برای فروش نیروی کار خود برای مدتی دیگر، لازم است به کارگر برگردد. مارکس در فصل چهار جزوه "کار مزدی و سرمایه" درباره دستمزد می‌گوید: "ما امروز تحت رژیم شیوه تولید کاپیتالیستی زندگی میکنیم، ... بر پایه این شیوه تولید، هزینه تولید کارگر عبارت است از جمع وسایل معیشتی (یا قیمتشان بر حسب پول) که بطور متوسط برای قادر ساختن او به کار لازم‌اند، برای ابقای توانی که در او برای کار هست، و برای جانشین کردن کارگر دیگری به جای او - وقتی بعلت پیری، بیماری، یا مرگ از بین می‌رود - به عبارت دیگر، برای پرورش دادن طبقه کارگر به تعداد لازم." از این تعریف ساده می‌توان این را نتیجه گرفت که مبارزه و کشمکش کارگر بر سر دستمزد نقطه شروع و مهمترین مبارزه کارگر با سرمایه‌دار است. این مبارزه "آشکاری" است بین کارگر و سرمایه‌دار که در مانیفست کمونیست آمده است: "مبارزه بین کارگر و سرمایه‌دار بلاانقطاع در جریان است، گاه صریح و آشکار و گاه پنهان".
اما چه چیزی و یا چه فاکتورهائی بر تعیین دستمزد تأثیر می‌گذارند. باز هم در جامعه سرمایه‌داری این قانون است که دستمزد را تعیین می‌کند. خود قانون حاصل چیست؟ قانون در هر جامعه‌ای حاصل توازن قوای بین کارگر و سرمایه‌دار است. اگر زور کارگر برسد، دستمزدی بالاتر قانون می‌شود. اگر نرسد دستمزدی چندین بار زیر خط فقر به او تحمیل می‌شود. نطقه شروع جنگ کارگر و سرمایه‌دار بر سر دستمزد است. جنگ کارگر و سرمایه‌دار در کارخانه، بر سر هر چیزی که باشد، ریشه در دستمزد دارد. سرمایه‌دار با طولانی‌تر کردن ساعات کار سعی می‌کند با همان دستمزد کار بیشتری از کارگر بکشد. کارگر با مبارزه برای کوتاه کردن ساعات کار، سعی می‌کند با همان دستمزد کمتر کار کند. سرمایه‌دار با کاهش هزینه ایمنی سعی می‌کند پولی هزینه امن کردن محیط کار نکند که سودش بیشتر باشد. با بیکار کردن می‌خواهد سودش نسبت به دستمزد بیشتر باشد.
در بیرون از کارخانه هم، با تفرقه بین کارگران و تبلیغ، میدان دادن و دامن زدن ضمنی و صریح به راسیسم و تبعیض و رقابت بین کارگران، باز بر دستمزد کارگران تأثیر مستقیم دارد. خانه نشین کردن زنان، تبعیض مذهبی و نژادی و غیره، که به رقابت و دشمنی در جامعه دامن می‌زند، باز بر دستمزد تأثیر مستقیم دارد. اعدام و ارعاب و سرکوبهای سیاسی، تأثیر مستقیم در تصویب قوانین ضدکارگری و تحمیل دستمزد پائین دارد. هر جا کارگر زورش رسیده و تشکلی را به رژیمی تحمیل کرده، کل جامعه منتفع شده است. هر جا زیر فشار و اعتراض جامعه قانونی وضع شده که بند سرکوب و خفقان شل شده باشند، کارگر متشکل و متحد و به دور از ترس و ارعاب، به میدان آمده و دستمزدی بهتر و شرایط کاری مناسبتری مطالبه و قانون کرده است. در نتیجه مبارزه برای دستمزدی مناسب و مبارزه برای تغییر توازن قوا به نفع کارگر که دستمزد زیرخط فقر را خلاف قانون بداند، برای کارگر و کل جامعه حیاتی است.

کارگر متفرق و مبارزه برای مطالبات
تعدادی از کسانی که درباره مبارزه برای حداقل دستمزد اظهارنظر کرده اند، به متفرق بودن کارگران اشاره و تأکید کرده اند. قطعنامه "راه کارگر" هم این کار را کرده که در ادامه به آن خواهم پرداخت. اینکه کارگران ایران تشکل ندارند خود واقعیتی است و اینکه از این واقعیت تعدادی تعطیلی مبارزه را نتیجه گرفته‌اند حرف و حدیث دیگری است. می‌توان به دو نظر درباره تشکل و اتحاد کارگری اشاره کرد. یکی اینکه کارگران ابتدا تشکل دفتک و دستک دار خود را، مثل شورا، سندیکا و یا فدراسیون و کنفدراسیون تشکل‌های کارگری را ایجاد کنند و بعد از آن مطالبه دستمزد را مطرح کنند. دوم اینکه وقتی کارگران متحدانه خواسته‌ای را مطرح می‌کنند، این خود درجه‌ای از تشکل و اتحاد کارگری است. حرفی در این نیست که پیروزی کارگران در تحقق خواستهایشان به درجه اتحاد و متشکل بودنشان ربط دارد و گره خورده است، اما مبارزه برای تحقق یک خواست سراسری مثل مبارزه برای افزایش دستمزد، به اتحاد کارگران و متشکل شدنشان کمک میکند. راستش متحد و متشکل شدن کارگران، بخصوص در جائی مثل ایران، در همین نوع مبارزات اتفاق می افتد. تمام بحث مجامع عمومی کارگری می خواهد به همین مسئله بی تشکلی در جائی مثل ایران زیر سیطره خفقان و سرکوب جواب بدهد.

قطعنامه راه کارگر چه می گوید؟
قطعنامه سازمان "راه کارگر" پنج تز دارد و سه رهنمود. در مقدمه آن تز و رهنمودها آمده است که گویا فعالین و سازمان‌های کارگری‌ای که بر علیه تحمیل حداقل دستمزد زیر خط فقر مبارزه می‌کنند، "از جایگاه مبارزه برای حداقل دستمزد در مجموعه مطالبات کارگری و شرایط لازم برای دست‌یابی به آن" درک درستی ندارند و قطعنامه سعی می‌کند راه درست این کار را، که بر آن باور دارد توضیح بدهد. با هم به این تزها نگاهی بیاندازیم.

١) در تز اول این قطعنامه آمده است که: ""حداقل دستمزد" مفهومی است که بدون تشکل‌های مستقل کارگری و حدی از آزادی اطلاعات عملا نمی‌تواند معنای قابل اعتنایی داشته باشد." و یادآوری می‌کند: "فراموش نباید کرد که در جمهوری اسلامی نه تنها از آزادی اطلاعات خبری نیست، بلکه رژیم، تشکل‌های مستقل کارگری را به رسمیت نمی‌شناسد و حتی تحمل نمی‌کند."
معنای این تز این چنین از آب در می‌آید که چون آزادی اطلاعات نیست و تشکل مستقل کارگری هم وجود ندارند، پس مبارزه برای حداقل دستمزد پوچ است. یعنی مبارزه برای حداقل دستمزد را به مبارزه به آزادی اطلاعات و تشکل مستقل کارگری گره می‌زند. اینها اتفاقا خلط مبحث و قاطی کردن سطوح بحث هستند. کارگران در سطوح مختلفی مبارزه می‌کنند. جائی برای ایجاد تشکل خود مبارزه می‌کنند. جائی برای آزادی اطلاعات مبارزه می‌کنند. جائی برای عقب راندن نهادهای سرکوب از کارخانه مبارزه می‌کنند و جائی هم برای افزایش دستمزد. کارگر اگر زورش برسد و بتواند باید برای سرنگونی رژیم هم مبارزه کند. همه اینها به هم ربط دارند. اما اگر بتواند در چشم جامعه سطحی از مبارزه، مثل افزایش دستمزد را جلو ببرد و جامعه را پشت سر خود بسیج کند نباید یک لحظه هم منتظر نه تنها ایجاد تشکل مستقل، بلکه منتظر هیچ چیز دیگری بشود. آن کدام آیه غیرقابل عدول است که مبارزه برای این یکی را ناقض مبارزه برای آن یکی کرده است؟! جامعه پر است از مبارزه برای افزایش دستمزد؛ اما مبارزه برای ایجاد تشکل مستقل در همان سطح نیست. پس این یکی را هم تعطیل کنیم تا آن یکی که ضعیفتر است پیروز شود؟ این منطق "راه کارگر" شالگونی است.
نکته دوم در این رابطه این است که قطعنامه این منطق را نمی‌پذیرد که کارگر در مبارزه‌اش برای افزایش دستمزد و حداقل دستمزد توازن قوا را به نفع خود تغییر می‌دهد و راه رسیدن به تشکل مستقل را هموار می‌کند. بارها و از جمله در نیشکر هفت تپه و مبارزه کارگران شرکت اتوبوسرانی واحد شاهد این بودیم که کارگران برای مطالبه‌ای کاملا متفاوت مبارزه را شروع کرده و به پیش بردند و موفق شدند در ادامه مبارزه‌شان تشکل مستقل خودشان را هم ایجاد کنند.
همچنین این را ضمنی رد می‌کند که مبارزه کارگران برای حداقل دستمزد که تعیین حداقل دستمزد توسط نهادهای رژیم را نمی‌پذیرند، مبارزه‌ای است متشکل، که شاید سطحش خیلی مطلوب نباشد، اما مستقل است و توسط فعالینی کارگری در "کف کارخانه" سازمان یافته است. قبول نمی‌کند که در جمهوری اسلامی مبارزه کارگر حتی بدون تشکل دفتک و دستک‌دار هم برای حداقل دستمزدی مناسب در جریان است.
نتیجه‌ای که قطعنامه "راه کارگر" می‌گیرد که کارگر را از مبارزه برای حداقل دستمزد عقب براند این است که چون آزادی اطلاعات نیست و تشکل مستقل کارگری هم نیست، بحث بر سر حداقل دستمزد "خواه ناخواه به وسیله‌ای برای نشان دادن لطف و کرم دیکتاتوری حاکم نسبت به کارگران تبدیل می‌شود." بحث ما اینجا لطف و کرم دیکتاتوری و دیکتاتورها نیست. برعکس، بحث بر سر مبارزه کارگر برای تحمیل یک حداقل از دستمزدی است که کارگر بتواند زندگی صرف کند و برای گذران زندگی مجبور نباشد دو سه شیفته کار کند و کودک و همسرش به بزه کاری‌ها کشیده شوند. بحث "راه کارگر" قرار بود درباره محافل و فعالین کارگری مستقلی باشد که کش و قوس‌های شورای عالی کار را نمی‌پذیرند و به دور از گرد و غبار خانه کارگر و ایلنا بر سر حداقل دستمزد کارگران را به مبارزه فرامیخوانند. معلوم نیست چرا "راه کارگر" از مبارزه کارگران در قبول نکردن رقم نمایندگان "دیکتاتوری" "لطف و کرم دیکتاتوری" را نتیجه می‌گیرد!

٢) تز دوم قطعنامه "راه کارگر" کاملا مغلطه و متأسفانه سیاه بازی است. می گوید: "تعیین "حداقل دستمزد" در صورتی می‌تواند کارساز باشد که بر معیاری روشن، قابل سنجش و (مهم تر از همه) دارای ارزش کاربردی برای بخش‌های مختلف طبقه کارگر تکیه کند. به همین دلیل، اکنون در همه جاهایی که "حداقل دستمزد" معنای عملی جدی دارد، بر پایه ساعت کار تعیین می‌شود. در حالی که جمهوری اسلامی "حداقل دستمزد" را با مفهوم "حقوق ماهانه" کارگر گره زده است؛ معیاری که به حد کافی مبهم است؛ زیرا بنا به تعریف، اولا مفهومی است که نمی‌تواند کارگران پاره وقت، یعنی یکی ازمحرومترین بخش‌های طبقه کارگر را در بر بگیرد؛ ثانیا حتی در مورد کارگران تمام وقت، ساعات کار هفتگی را در ابهام فرو می‌برد."
معنای واقعی این تز این است که ما به هر بهانه پوچ و بچه‌گانه‌ای آویزان می شویم تا کارگر مبارزه برای حداقل دستمزد را بی خیال شود. واقعا باید گفت که چون نویسنده و رأی دهندگان به این قطعنامه بلد نیستند ساعات کار قانونی هفتگی را در حداقل دستمزد پایه ماهانه ضرب و تفریق کنند، حاضرند کلا مبارزه کارگر برای تعیین حداقل دستمزدی انسانی تر را تخطئه کرده و خیال خود را راحت بکنند. برای مثال اگر حداقل دستمزد مثلا در آمریکا ١٥ دلار در ساعت است و روز کار قانونی هم ٤٠ ساعت در هفته، می‌شود حساب کرد که حداقل دستمزد در چهار هفته می‌شود چیزی حدود ٢٤٠٠ دلار. نمی‌شود مبارزه کارگر را برای یک مطالبه بسیار مهم و پایه‌ای به این خاطر که این ماه دو روز عاشورا و تاسوعا دارد، آن یکی ماه روز قتل و تولد امام زمان و غیره و غیره دارد، تعطیل کرد. می‌شود دو نفر متخصص ریاضیات را برای حداکثر دو یا سه ساعت مأمور کرد که تمام جوانب ریز و درشت این مسئله را روشن کنند. به همین سادگی است.
حداقل دستمزد معنا دارد. در آمریکا، در کانادا، در انگلیس، پاکستان، ایران و غیره و غیره معنا دارد. کارگر می‌خواهد با مبارزه‌اش یک زندگی انسانی‌تر را قانون کند. می‌خواهد قانون کند که پرداخت دستمزدی زیر آن رقمی که برایش مبارزه کرده و قانونش کرده است مجازات دارد. اگر مشکل جمع و تفریق است، باید همین را گفت و کارگر معترض را در میدان نگه داشت، نه اینکه به خانه فرستاد و منتظر ظهور امام زمانش کرد.

٣) تز سوم قطعنامه "راه کارگر" گره زدن حداقل دستمزد را با حداقل هزینه خانواده قبول ندارد. مبارزه کارگران در ایران برای حداقل پنجاه شصت سال گذشته حول همین مسئله بوده. می‌شود آلترناتیوی برای حداقل دستمزد در نظر گرفت و برایش نیرو جمع کرد. راه کارگری که برای این مسئله کاری نکرده و به بحث و نظری دامن نزده، در بحبوحه مبارزه برای حداقل دستمزدی بالاتر، به بهانه پس دستمزد "کارگر مجرد" چه می‌شود و غیره، دارد بحث را به جای نالازم دیگری می‌برد. باید به جمهوری اسلامی فشار آورد که دستمزد برای کارگران مجرد، کارگران بیکار، زنان سرپرست خانواده، کار کودکان، کارگران معلول و غیره و غیره دستمزدی مناسب در نظر بگیرد. این کار فعالین و تشکل‌های کارگری است. بحث "راه کارگر" در سطح دیگری است که سطوح بحث را قاطی کرده است و حکم ترمزی است بر مبارزه بر علیه تحمیل حداقل دستمزد برده‌واری که جمهوری اسلامی به کارگران تحمیل می‌کند.
نکته مهمتر اینکه این جمهوری اسلامی نبوده که بحث هزینه خانواده مثلا فلان تعداد نفر را معیار حداقل دستمزد کرده است. این بحثی است که در بین خود فعالین کارگری در جریان است. بحث جمهوری اسلامی علی العموم "در باب اجاره" است که نه کارگر را به رسمیت می شناسد و نه حداقل دستمزد را. بحث فعالین و تشکل‌های کارگری حول هزینه خانواده ٤ و یا ٥ نفره هم نه این هست و نه هیچ وقت این بوده که گویا دستمزد کارگر مجرد را نادیده می‌گیرند. بحث این است که طبقه کارگر را حول یک نرم جاافتاده بسیج کنند، نه اینکه با استثناها مسئله را تخطئه کنند و سوت پایان مبارزه را بکشند. اگر کسی واقعا بخواهد با وارد کردن استثناها اینچنین بحث کند، هیچ پایانی ندارد.
همچنین، اگر بحث بر سر تعداد افراد خانواده و هزینه خانواده راه بجائی نبرد، معلوم نیست در یک جامعه سرمایه‌داری اصلا چگونه می‌شود بر سر دستمزد تصمیم گرفت و مبارزه کرد؟ فرض کنیم که حداقل دستمزد ماهیانه تعیین نشود و بر حسب ساعات تعیین شود که "راه کارگر" در تز دومش پیشنهاد می‌کند. بالاخره در هر جامعه‌ای تعداد افراد خانواده متفاوت است و همه افراد خانواده شاغل نخواهند بود. اگر هزینه خانواده متوسط و نرم در جامعه معیار نباشد، "راه کارگر" چه پیشنهادی دارد؟ آیا پیشنهاد "راه کارگر" این است که کارگر مجرد، از آنجا که هزینه‌اش کمتر است، دستمزد کمتری بخواهد؟ آیا کارگری که دارای ٦ فرزند و همسر است، باید دستمزدش بر مبنای تعداد نان خوران آن خانواده باشد؟ برای فعالین و نهادهای کارگری بحث بر سر "حداقل دستمزد" معین معنا دارد. اینها بحثهای اقتصادی هستند که باید در همان چهارچوب مطرح کرد. بحث حداقل دستمزد مثلا سه و نیم میلیون تومان همه جامعه را بسیج می‌کند. اگر منطق "راه کارگر" را بپذیریم باید تعدادی را حول سه و نیم میلیون بسیج کنیم، تعدادی را حول یک میلیون، تعدادی را حول ١٠ میلیون و غیره و غیره. باز تکرار و تأکید کنیم که برای فعالین کارگری مطالبات متحد و بسیج کننده معنای عملی دارند.

٤) تز چهار "راه کارگر" نتیجه می‌گیرد که از آنجا که بیکاری گستره است، بازار سیاه نیروی کار قابل کنترل نیست و غیره و غیره، و چون در حکومت "امام زمان" کاهش بیکاری و کنترل بازار سیاه و غیره از محالات هستند، پس تعیین حداقل دستمزد پوچ و بیهوده است. خوشبختانه در صحنه سیاست ایران، هستند کسانی که "راه کارگر" را می‌شناسند و می‌دانند که این جریان اهل مبارزه برای سرنگون کردن این مناسبات نیست. پس چگونه است که در زمان جنگ و جدال بر سر دستمزد، بحث بر سر حداقل دستمزد را نالازم می‌داند و دستمزدی مناسب را به یک جامعه‌ای پسا"حکومت امام زمان" حواله می‌دهد؟ این سئوالی است که جوابش را فعالین سازمان "راه کارگر" باید به فعالین کارگری بدهند. سازمانی که نه برنامه و طرحی برای سرنگون کردن این شرایط دارد و نه مبارزه بر سر حداقل دستمزد را مجاز می‌شمارد، عملا کارگر را شایسته همین شرایط می‌داند. این متأسفانه استنتاجی است که از موضعگیری "راه کارگر" می شود کرد.
نکته تأکیدی دیگر؛ درست است که جامعه سرمایه‌داری – و نه لزوما تنها حکومت امام زمان – چنان بنا شده است که بدون سرنگونی آن، زندگی بهتر و عاری از ستم و استثمار ممکن نیست؛ اما آن کدام آدم عاقلی است که نداند ٣ و نیم میلیون تومان در جامعه امروز ایران از ٨٠٠ هزار تومان بهتر است؟ این دیگر از بدیهیات فعالین چپ و سوسیالیستی است که کارگر شب سر بر بالین می‌گذارد به این امید که فردائی برای سرنگونی کل سیستم سرمایه‌داری فرابرسد. اما در عین حال هر روز به این امید به سر کار می‌رود که بتواند برای دستمزدی بهتر، کاهش ساعات کار و زندگی کمی قابل تحمل‌تر در همین جامعه سرمایه‌داری با همکارانش به توافق برسد و برای آن مبارزه کند و به کارفرما و دولت کارفرماها تحمیل کند.

٥) تز پنج قطعنامه راه کارگر می‌گوید "حداقل دستمزد" خواستی است که در جنبش‌های کارگری مستقل همه کشورها یکی از خواسته‌های مهم کارگران محسوب می‌شود." (شالگونی البته این نکته را در میزگرد با حمید تقوائی در برنامه "رادیو پیام کانادا" انکار می‌کرد.) من با بخش اول این قطعنامه موافقم. اما "راه کارگر" مطالبه حداقل دستمزد را به مسائل دیگری ربط داده و گره زده است که اگر ناممکن هم نشود، حداقل مبارزه و بسیج کارگران برای مبارزه برای آن را بسیار بغرنج و پیچیده می‌کند. می‌گوید: "در شرایط امروز ایران، مبارزه برای "حداقل دستمزد" در صورتی می‌تواند در مسیری آگاهی بخش و متحد کننده برای کارگران پیش برود که: ١) فعالان و تشکل‌های مستقل کارگری از گفتمان نهادهای کارگری رژیم فاصله بگیرند و با آن به مقابله برخیزند و عوام فریبی‌ها و کارکردهای ضد کارگری آنها را افشاء کنند. ٢) آگاهی دقیقی از شرایط لازم برای دست یابی به مطالبات مختلف کارگران و از جمله خواست "حداقل دستمزد" به دست بدهند. ٣) خواست "حداقل دستمزد" را که بیش از هر چیز خواستی است برای دفاع از آسیب پذیرترین بخش‌های طبقه کارگر، با دفاع همه جانبه از خواست ها و مبارزات توده عظیم کارگرانی که در جمهوری اسلامی رسما از پوشش هر نوع قانونی کنار گذاشته شده و به "قانون جنگل'' سپرده شده اند، گره بزنند."
معلوم نیست چرا "راه کارگر" فعالین و تشکل‌های کارگری را به افتادن به دام گفتمان نهادهای رژیم متهم می‌کند. آخر هر سال در ایران موعد تعیین حداقل دستمزد است و جدا از اینکه رژیمی‌ها چه می‌کنند، کارگران و فعالین کارگری درباره نرخ و رقم آن بحث و گفتگو می‌کنند و خودشان را برای مبارزه بر سر رقمی مناسب آماده می‌کنند. رهنمودهای "راه کارگر" برای "مبارزه" بر سر حداقل دستمزد به درد هیچ بخشی از کارگران، نه کارگر مجرد و نه آن بخش آسیب پذیری که ادعای دفاع از آن رفته، نمی‌خورند. "رهنمودهایی" هستند برای هیچ کردن! برای پاسیون ماندن و گردن گذاشتن به همین شرایط.
اما خود نوشته محمدرضا شالگونی که در واقع توضیح قعطنامه "راه کارگر" است، با توسل به گفته‌های ناقص از نوشته‌های فعالین کارگری در اروپا و آمریکا و بی‌ربط به مبارزه بر سر حداقل دستمزد در ایران، مبارزه فعالین و تشکل‌های کارگری برای حداقل دستمزد را تلاشی پوچ و نالازم می‌داند. می‌گوید از آنجا که کارگران محیط کار خارج از حیطه قانون کار و کارگران قرارداد موقت و غیره شامل حداقل دستمزد نمی‌شوند، پس تعیین حداقل دستمزد برای جامعه بی‌معناست (گرچه همین اطلاعاتی که ایشان دارد غلط است و حداقل دستمزد تعیین شده در همین ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی، کارگرانی را که ایشان نام برده است، "قانونا" از حداقل دستمزد معاف نمی‌کند. آنچه که رسما و عملا در دنیای واقعی اتفاق می‌افتد، موضوع دیگری است که باید جداگانه به آن پرداخت.) واضح است که طبقه کارگر ایران برای یک زندگی بهتر و شرایط کار انسانی‌تری، راه درازی را پیش رو دارد و تلاش برای ترغیب کارگران برای تعطیل مبارزه برای حداقل دستمزدی بهتر، کمکی به این "راه دراز" نمی‌کند. حتی اگر اطلاعات شالگونی درست باشد، چرا باید مبارزه برای حداقل دستمزد بهتر برای آن بخش از کارگرانی که شامل قانون کار هستند را تعطیل کنیم!؟ حداقل دستمزدی که پایه دستمزد کارگران نفت، پتروشیمی ها، ذوب آهن، تراکتورسازی، خودروسازیها، اتوبوسرانی واحد، معادن، برق و توانیر و غیره و غیره می شود.

هدف حداقل دستمزد چیست؟
قطعنامه "راه کارگر" طوری تنظیم شده که انگار نه نویسنده آن و نه کسانی که آن را تأیید کرده و به آن رأی داده‌اند، دستمزدی در این دنیا دریافت می‌کنند که بدانند کارگر بر چه مبنائی با کارفرما بر سر دستمزد چانه می‌زند! بحث شالگونی و کل قطعنامه "راه کارگر" ظاهرا درباره حداقل دستمزد است، اما بحثی است در جواب گرایش چپ در جنبش کارگری برای مطالبه حداقل دستمزدی بالاتر از آنچه رژیم و "کارشناسان" اقتصادی دور و بر رژیم پیشنهاد می‌کنند. آنجائی که شالگونی و قطعنامه سازمانش صریحا مبارزه برای حداقل دستمزد پایه مناسب را رد نکرده باشند، با توسل به "دشواری‌های فنی" آن را غیرقابل لازم توصیف می‌کنند. اما برای کارگر اهمیت تعیین حداقل دستمزد، چه ماهانه باشد و چه روزانه و ساعتی، تعریف قراردادی بین کارگر و کارفرماست که کارفرما نتواند از زیر آن در برود. و یا آنجا که "حداقل هزینه خانواده" را وارد تعریف می‌کند، باز آنچه را که هدف فعالین کارگری و کل جامعه، که رفاه است، را دور می‌زند و به دشورای‌های فنی و تکنیکی متوسل می‌شود.
مبارزه برای حداقل دستمزد بالاتری، مبنائی مثل مبارزه برای یک قانون کار انسانی دارد. کارگر قانون کار می‌خواهد برای اینکه نمی‌خواهد مثل برده باشد و هر چه موارد مترقی و انسانی تری را قانونی کند، زبانش بر سر کارفرما درازتر است.
قطعنامه "راه کارگر" مسئله اصلی در مبارزه کارگر و سرمایه‌دار را نمی‌بیند. هدف کارگر در این مبارزه رفاه است. واضح است که رفاه در جامعه سرمایه‌داری نسبی است. کارگر برای همه حقش مبارزه می‌کند، اما اگر امروز نتوانست همه آن را بگیرد، برای بیشترین حدی که ممکن است، مبارزه می‌کند.

٧ مه ٢٠١٦