۱۳۹۲ دی ۶, جمعه

سال ٢٠١٣ را چطوری گذارندم؟


سال ٢٠١٣ میلادی را هم داریم پشت سر می گذاریم. مثل میلیاردها انسان كارگر و زحمتكش دیگر در این دنیا امسال را هم در وضعیتی گذراندم كه هر لحظه از آن در حسرت زندگی و دنیای بهتری بودم. میگویم مثل انسان زحمتكش این دنیا، چرا كه بخش بسیار كوچكی از از مردم این دنیا، كه حدود ١ تا ٥ درصد از مردم این جهان باشند، یا وضعیتی با كیفیتی بسیار بهتر از مابقیه داشته و یا خود عامل و بوجود آورندگان شرایطی بودند كه ما بقیه در حسرت تغییر آن شرایط بودیم. كسانی مثل بابك زنجانی، ضراب، پوتین، و مابقی دزدان و مفتخوران!

در سال ٢٠١٣ هم حداقل ٥ روز در هفته با روزی ٨ ساعت كار كردم. بطور متوسط روزی ٢ ساعت از ٢٤ ساعت را هم در راه رفت و برگشت بر سر این كار بودم. بطور متوسط روزی ٣ ساعت از این ٥ روز را مشغول خرید و پخت و پز برای آماده شدن برای فردای كار بودم. روزی حداقل ١ ساعت قبل از رفتن سر كار، خود را آماده برای رفتن بر سر كار می كردم. از ١٠ ساعت باقی از ٢٤ ساعت، سعی كردم بین ٧ تا ٨ ساعت را بخوابم كه برای كار فردا توان كافی داشته باشم. در نهایت فقط ٢ ساعت از این ٢٤ ساعت در روز برای خودم باقی ماند! این زندگی كارگری نوع خوب بخش كوچكی از ما كارگران است؛ چرا كه بخش بسیار زیادی از ما یا ساعات كارمان طولانی تر از ٨ ساعت است و یا هفته ای چند شیفت هم اضافه كاری می كنیم.

برای اینكه جسمم به معنای واقعی كلمه تباهتر نشود، روزهای تعطیلی آخر هفته را مشغول معاشرت با فك و فامیل و دوستان بودم. بخشی از این تعطیلات را به خواندن كتاب و روزنامه اختصاص دادم. بخشی را به رفتن به سینما و یا نگاه كردن فیلمی با خانواده گذراندم. بخشی را به شركت در اعتراضات و اتفاقات سیاسی شهر اختصاص دادم. دقایقی را هم از این و آن "وظیفه اجتماعی" زدم كه با كودكانم باشم و حسرت به دل مانده كه وقتی را با آنها نگذراندم، از این دنیا نیروم!

سال ٢٠١٣ را هم مثل بقیه سالهای گذشته در حسرت مسافرت به جاهایی گذراندم كه از روزنامه، اینترنت و دوستانم تعارفیشان را شنیده ام. در حسرت خواندن كتابهایی سپری كردم كه تبلیغشان را اینجا و آنجا دیده بودم. در حسرت خواندن مقالاتی گذراندم كه به امید داشتن وقت برای خواندنشان در جائی از كامپیوترم ذخیره كرده ام. در حسرت دیدن فیلمهایی گذراندم كه آگهی به روی اكران رفتنشان را دیده بودم. سال ٢٠١٣ هم مثل بقیه سالهایم سپری شده كه قرار است ٦٧ تا از آنها را این چنین باشند و دو سه تای باقی را، اگر عمر فرصت داد، دوران بازنشستگی ام باشند و اگر بیماری و كهولت اجازه داد، تازه وقت كنم آن كتابها را بخوانم. آن مقالات را هم، اگر دیگر كهنه نشده باشند، مرور كنم. آن فیلمها را ببینم و وقتی را هم با نوه ها و فرزندانم بگذرانم!

 

در یك كلام، زندگی ما شده است كار كردن برای زنده ماندن! شده است زنده ماندن برای كار كردن! نه زندگی كردن برای لذت بردن! لذت از كار كردن، از معاشرت با دیگران، از لذت بردن از زندگی! اگر زندگی سالهای بعدی هم این چنین بگذرد، شما را نمی دانم، اما من یكی از زندگی لذتی نخواهم برد!

٢٧ دسامبر ٢٠١٣

۱۳۹۲ دی ۳, سه‌شنبه

نكاتی درباره افزایش حداقل دستمزد


بار دیگر به آخر سال نزدیك می شویم و بحث محافل كارگری هم قاعدتا باید درباره افزایش حداقل دستمزد و راه حلهای افزایش دستمزدها باشد. در این رابطه یادآوری چند نكته را باید در دستور گذاشت تا حول آنها بحث و گفتگو راه بیافتد.

 

افزایش دستمزدها و واقعیات حول آن

هم اكنون بحث حداقل دستمزد ٢ میلیون تومان در بین بعضی از محافل كارگری در جریان است. منتها بخش وسیعی از كارگرانی را كه چندین دهه است به زندگی با خط فقر مطلق عادت داده اند و اعتراض و مبارزاتشان را با قساوت تمام سركوب كرده اند، مطالبه حداقل دستمزد ٢ میلیون تومان را با مقایسه با حداقل دستمزد اكنونشان كه ٣٠٠ و خرده ای هزار تومان است، مقایسه می كنند و آن را غیرواقعی می دانند. یعنی توقع این بخش از جامعه را بسیار پائین آورده اند. این البته وظیفه فعالین جنبش كارگری است كه با اقدامات مستمر خود توقع یك جامعه و دنیای شایسته انسان را به جامعه برگردانند.

اما در مورد كار و فعالیت درباره افزایش حداقل دستمزد دو فاكتور را باید در نظر گرفت: ١) مدیریت و دولتشان دستمزد كارگران را با اختیار خود بالا نمی برند. ٢) خود قوانین دولتی این را تأكید كرده است كه حداقل دستمزد نباید كمتر از حداكثر تورم باشد.

این واقعیت را باید بپذیریم كه مبارزه و اعتراض سخت است و در جمهوری اسلامی كه زبانی جز زور و سركوب را متوجه نیست، حتی سختتر هم هست. اما مسئله این است كه شرایط زندگی برای كارگران سالهاست كه غیرقابل تحمل شده است. اگر جمهوری اسلامی با زبان خوش و آدمیزاد نمایندگان كارگران را برای تعیین حداقل دستمزد به این عرصه دخالت می داد و با استناد به شرایط واقعی اقتصادی آن جامعه حداقل دستمزدها را تعیین می كرد، مبارزه و اعتراض معنی نمی داشت. اما جمهوری اسلامی نه تنها این شرایط را نمی پذیرد، بلكه تعدادی مترسك جیره خوار را با نام شورای عالی كار تعیین می كند كه برای كارگران دستمزد تعیین كنند! كارگران ایران كه تجربه یك انقلاب و همچنین تجربه بیش از ٣ دهه و نیم اعتراض و جنگ و گریز با این رژیم را پشت سر دارند، نمیتوانند این اجحافات را بپذیرند.

حول تجربه اعتراض كارگری به پائین بودن حداقل دستمزدها، تجربه اخیر جنبش كارگری آمریكا آموزنده است. حداقل دستمزد سراسری، یعنی حداقل دستمزد دولت فدرال آمریكا، ٧ دلار و ٢٥ سنت است. اكنون جنبشی قوی برای افزایش این حداقل به ١٥ دلار در جریان است. حول همین موضوع شهر سیاتل برای اولین بار در حدود یك قرن گذشته، یك نماینده ماركسیست را به شورای شهر انتخاب كرد. بسیاری از نیروهای مترقی این كشور و همچنین فدراسیون كار آمریكا به این كمپین و این اعتراض پیوسته اند. شهرداری شهر SeaTac حداقل دستمزد ١٥ دلار را تصویب كرد. شهردار جدید سیاتل هم پشت این موضوع رفته و گفته است كه موضوع افزایش حداقل دستمزد به ١٥ دلار در اولویت شهرداری قرار خواهد گرفت. سیاستمداری نسبتا مترقی، كه همه مدیای جریانات دست راستی او را بخاطر طرفداری از مبارزات ساندینیستها در نیكاراگوئه او را ماركسیست و كمونیست معرفی می كنند، به سمت شهرداری نیویورك انتخاب شد. او هم درست حول و حوش و بحبوحه اعتراضات جنبش اشغال و افزایش حداقل دستمزد انتخاب گردید. شهرداری واشینگتن هم افزایش حداقل دستمزد را در دستور كار خود گذاشته و مهمتر از آن قرار است از سال ٢٠١٧ به بعد، حداقل دستمزدها با محاسبه نرخ تورم افزایش بیابند. جدا از هر تحلیلی كه داشته باشیم، اینها بر این نكته تأكید می گذارند كه اعتراضات كارگری مسئولین دولتی را وادار به واكنش كرده و نمی توانند صدای اعتراض كارگران را ناشنیده بگیرند. این می تواند درسی آموزنده برای همه فعالین كارگری در همه كشورها و از جمله در ایران باشد.

 

تورم و افزایش دستمزد

عادت شاید بدترین بلای جان آدمیزاد باشد.  تلاش کرده اند ما را با سركوب و قلدری و ارعاب به یك زندگی ای عادت بدهند كه با هیچ معیاری با واقعیات آن جامعه خوانائی ندارد. رژیم با اینكه همیشه در آمار و ارقامش دست می برد كه آن را به میل خود در آورد، با این حال نتوانسته تورم را آنقدر پائین بیاورد كه عالم و آدم به آن نخندند. بر همین مبنا تورم در این كشور را همیشه بسیار پائین تر از رقم واقعی اعلام كرده كه باز هم بسیار بالاتر از آنچیزی كه دستمزدهای آخر سال بر مبنای آن تعیین شده اند اعلام كرده است. مثلا برای سال ٩٢ تورم را بیشتر از یك میلیون و ٥٠٠ هزار تومان اعلام كردند، اما حداقل دستمزدها را حتی به ٤٠٠ هزار تومان هم ارتقاء ندادند. خود رئیس اتحادیه كارفرمایان گفته بود كه با دستمزد یك میلیون تومان هم باز زندگی زیر خط فقر است. منتها بهانه آوده بود كه كارفرمایان نمی توانند بپردازند! شما اما این "نمی توانند" را با یك رقم پولشوئی ٨٧ میلیارد یوروئی كه دم و دستگاه دزد و جانی رژیم اسلامی آن را وارد تركیه كرده كه گند همه چیزشان را بالا آورد، مقایسه كنید. اگر دستمزد یك نماینده مفتخور مجلس اسلامی می تواند ٥ یا ٦ میلیون تومان باشد، دستمزد كارگری كه تمام ثروت جامعه حاصل دسترنج وی است، نباید كمتر از ٢ میلیون تومان باشد. اگر كار كارگر سختتر و مهمتر از كار آخوند در آن مملكت است، باید همانقدری كه به یك آخوند و دیگر جیره خواران رژیم دستمزد می دهند، به كارگر هم همان دستمزدها را بدهند.

یك نكته مهمتر كه باید توجه فعالین كارگری و بتبع آن كل جنبش كارگری را به آن جلب كرد این است كه جمهوری اسلامی در قوانینش تصویب كرده است حداقل دستمزد نباید كمتر از حداكثر تورم باشد. اگر اینطوری است باید نمایندگان منتخب كارگران بروند تحقیق كنند كه نرخ تورم واقعی در آن مملكت چقدر و بر مبنای همان رقم، حداقل دستمزد را مطالبه كنند.

ما فعالین كارگری این نكته را هم در نظر می گیریم كه حسن روحانی هم در كمپین انتخاباتی خود وعده رسیدگی به وضعیت معیشتی كارگران داده بود. وی خود در تبلیغات انتخاباتی گفته بود: "عدالت، آزادی، رونق اشتغال، اقتصاد و حقوق بایسته برای کارگران به وجود خواهد آمد". واضح است كه "حقوق بایسته" مورد نظر مقامات جمهوری جمهوری اسلامی با واقعیات "حقوق بایسته" زندگی ما كارگران متفاوت است و ما باید زندگی غیرانسانی تحمیل شده بر خود را شاهد بگیریم كه این وضعیت باید تغییر بیاید و هر چه زودتر هم تغییر كند.

 

افزایش حداقل دستمزد پارامتر افزایش همه دستمزدها

واضح است كه اگر بحث با افزایش دستمزد شروع شود به معنای بی اعتنائی به حقوق و دستمزد كسانی نیست كه دستمزدشان هم اكنون بیشتر از حداقل دستمزد است. اما افزایش حداقل دستمزد به سطح یك زندگی شایسته انسان، شاخص و پارامتر افزایش دستمزدهاست. اصولا باید قاعده ای به رژیم كارفرمایان تحمیل شود كه هر سال بر اساس نرخ تورم، دستمزدهای كارگران نیز، حال هر دستمزدی كه می گیرند، محاسبه شود. اگر كارگری با ٢ یا ٣ میلیون تومان دستمزد استخدام می شود، سال بعد این دستمزد با نرخ تورم محاسبه شده برای سال افزایش بیابد.

به نظر من نكته مهمتر این است كه بدون متحد و متشكل شدن و متحد و متشكل ماندن این مطالبه و هیچ مطالبه دیگری هم به واقعیت تبدیل نخواهد شد. كارگری كه متحد و متشكل نیست، اعتراضش، حتی اگر موفقیت هم به دنبال داشته باشد، موضعی است و پیروزیهای بیشتری را لزوما به دنبال ندارد. كارگری كه متشكل است، با هر پیروزی ای، خشتی بر خشت دیگری می گذارد و سنگرش را محكمتر می كند. اگر محاسبه افزایش دستمزد سالانه بر مبنای نرخ تورم آن سال در قرارداد بین كارگر منفرد و كارفرما انعقاد گردد، سریع به حاشیه رانده خواهد شد. اما اگر این موضوع با تشكل كارگران صورت بگیرد، كارفرما نمی تواند آن را نادیده بگیرد.

 

اتحاد عمل كارگری

درباره اتحاد عمل كارگری زیاد گفته و نوشته ایم. شاید یكی از بهترین عرصه هایی كه اتحاد عمل كارگری معنی می یابد مبارزه بر سر افزایش حداقل دستمزد است. این عرصه ای است با احتمال بسیار ضعیف كه فعالین كارگری متشكل در محافل و نهادهای كارگری با هم همنظر نباشند. همین فعالینی كه در تشكلهایی چون سندیكای كارگران شركت واحد، سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه، اتحادیه آزاد كارگران ایران، كمیته هماهنگی برای كمك به ایجاد تشكلهای كارگری، كمیته پیگیری تشكلهای آزاد كارگری، شورای كارگران كیان تایر، كانون مدافعان حقوق كارگران، انجمن صنفی كارگران برق و فلزكار كرمانشاه، سندیكای كارگران فلزكار مكانیك و بقیه نهاد و محافل كارگری گرد هم آمده اند بر سر ناكافی بودن دستمزد كارگران و مبارزه متحد و متشكل برای افزایش آن توافق دارند و لازم است كه یك كمپین قدرتمند و سراسری حول همین موضوع سازمان بدهند.

لازم است یادآوری شود كه تعداد زیادی از فعالین كارگری هم اكنون در این جامعه برای بخش وسیعی از جامعه شناخته شده هستند و در نهادهایی متشكل هم شده اند؛ اما واقعیت این است كه بخش بسیار وسیعتری از فعالین كارگری كه هر روز اعتراضات كارگری را سازمان می دهند، برای ماها شناخته شده نیستند. من اصراری هم بر این ندارم كه اگر خود تشخیص نداده اند، علنی شوند؛ اما اعتراضات سراسری بر سر مثلا افزایش حداقل دستمزد بدون هماهنگی با این كارگران و فعالین شناخته شده كارگری در كردستان كه تجارب بسیار ارزنده و مهمی در سازماندهی اعتراضات كارگری در مراكز مختلفی دارند، امكانپذیر نیست.

شب یلدا بر همه مبارك

٢١ دسامبر ٢٠١٣

(كارگر كمونیست ٢٩٢)

۱۳۹۲ آذر ۲۸, پنجشنبه

پناهنده ایرانی، پناهنده سیاسی


چندی پیش با جمله "مقصر اصلی را نمی شناسیم، همدیگر را مقصر می دانیم!" برخورد كردم. دقیقا نمی دانم در چه رابطه ای بود اما از آنجا كه دائما با این موضوع درگیریم، برایم جالب بود. این جمله را به خاطر بسپارید كه بعدا به آن برخواهم گشت.

چندی پیش سایت "روزنه" گزارشی از فرزین سرورفر و مجید عارفی دوست همراه با عكسی منتشر كرد كه در بخشی از این گزارش آمده است: "جمعی از پناهجویان ایرانی در ترکیه (دنیزلی، نوشهیر، ازمیر) با برگزاری مراسم نه به اعدام، اعتراض خود را نسبت به اعدام شیرکو معارفی، حبیب الله گلپری پور و کشته شدن آوین عثمانی و دیگر اعدامیان یک ماه گذشته نشان دادند." چند روز بعد تعدادی از كسانی كه خود پناهنده هستند به این گزارش و درج آن توسط سایت "روزنه" اعتراض كرده و از "حزب كمونیست كارگری" خواسته بودند كه تعریفی از پناهنده سیاسی ارائه بدهد. فردی روی دیوار فیسبوك خود نوشته بود كه او و دوستانش در تركیه پرس و جو كرده اند و كسی نه این افراد در عكس مزبور را می شناسد و نه كسی از آنها مقاله و نوشته ای دیده و نه كسی از این افراد را آجان محله كتك زده و به شهربانی محله برده است! تعدادی هم كمی ملایمتر برخورد كرده و گفته بودند كه گرچه این افراد "سوسول" باعث به هم خوردن مرز بین پناهنده سیاسی و غیرسیاسی می شود و پروسه بررسی پرونده پناهندگان سیاسی و انتقال آنها به كشورهای ثالث به تأخیر خواهد افتاد اما نباید به آنها خرده گرفت كه چرا تقاضای پناهندگی می كنند. یعنی: "اینها پناهندگان درجه چندم هستند. پرونده اینها از اهمیت كمتری برخوردار است. تقدم با پناهندگان سیاسی ای است كه اینها به رسمیت می شناسند."

سالها پیش، زمانی كه من هم در تركیه یك پناهنده بودم و این سازمان UNHCR (یوان) لعنتی زندگی مان را به گرو گرفته بود در یكی از نامه‌هایم به حزب كمونیست آن زمان، از پناه آوردن بی حساب و كتاب ایرانی هایی كه بعضا با معیار آن زمان من "سوسول" هم بودند گلایه كرده بودم كه مرز بین پناهنده سیاسی و غیرسیاسی مغشوش شده است. نوشته بودم كه قریب به اتفاق اینهایی كه باعث شده‌اند سیاسی های مثل من سالها اینجا گیر كنیم، كسانی اند كه از رفتن به سربازی فرار كرده و اكنون "پناهنده سیاسی" هم شده اند. نوشته بودم كه این سوسولها با این و آن می نشینند و با خریدن اطلاعات از سیاسیونی كه كارشان شده فروختن اطلاعات به سوسولها كیسهایشان گاها از كیسهای پناهندگان سیاسی قوی تر هم می شود.

دو سه هفته بعد نامه ای از حزب كمونیست در جواب نامه ام دریافت كردم با امضای "نادر ب". این نامه كه فكر می كنم یكی از مهمترین نامه‌هایی بود كه تا آن زمان دریافت می كردم صریح، سیاسی و بی تخفیف به نظرات و خودمحوربینی من حمله كرده بود. نوشته بود كه هر كسی كه از دست جنایتكاران جمهوری اسلامی بگریزد و مجبور نباشد برای پیدا كردن كار ریش آخوندپسند بگذارد، هر كسی كه از دست به زور حجاب سر كردنش فرار كند، و هر كس كه بخواهد بدون مزاحمت گشت ثارالله شادی كند، به اندازه من تو حق پناهندگی دارد. یادآوری كرده بود كه كسی كه نخواهد برای اسلام آدمكش سربازی كند و عزیزترین سرمایه اش كه همانا جانش است را فدای اهداف كثیف اسلامی كند، سیاسی تر از هر سیاسی كار دیگری است! گفته بود كه چه كسی و چرا پناهنده‌ای را كه من سیاسی نمی‌دانم مجبور می‌كند كه دروغ بگوید و سپس در پرونده اش دنبال دروغ می گردد كه تناقضی پیدا كرده و ردش كنند؟ و یادآوری كرده بود كه چرا ما سیاسی ها باید دنبال مقصر در صفوف خودمان باشیم؛ در حالی كه مقصر اصلی كسی است كه زندگی ما را به گرو گرفته است!؟


من و بسیاری از كسانی كه آن دوره از ایران فرار می‌كردیم، نسلی بودیم كه انقلابمان را شكست داده بودند. ما بقول معروف نسل انقلاب شكست خورده بودیم. پناهنده‌ای كه امروز از دست جمهوری اسلامی فرار می‌كند، از نسلی است كه در انقلاب ٨٨ شركت كرده و نیروی سركوب و كشتار این انقلاب را هم به عقب رانده است. این جامعه در ٣٥ سال گذشته یك دم از مبارزه و اعتراض بر علیه شرایط جهنمی حاكم بر ایران دست برنداشته. واقعیت ساده پشت این جنگ و گریز این است كه كسی نمی خواهد خانه و كاشانه، كس و كار، پدر و مادر، خواهر و برادر، عمو و عمه، و خاله و دائی، و فك و فامیل و دوستانش را رها كرده و آواره دشت و كوه و كشورهایی گردد كه حتی زبانش را هم متوجه نمی شود. مقصر این وضعیت نه آن پناهنده ای است كه پرونده اش احتمالا زودتر از آن یكی پناهنده مورد بررسی قرار گرفته است. مقصر این وضعیتی است كه جمهوری اسلامی بر جامعه حاكم كرده است. مقصر این وضعیتی است كه سازمان یوان و كشورهای به اصطلاح پناهنده پذیر به وجود آورده اند. باید با مجله دانشگاه هاروارد همصدا شد كه كشورهای مثل كانادا را كه درشان را بر پناهندگان می بندند محكوم كرد كه باعث وضعیتی می شوند كه پناهنده به امان خدا راهی آبهای دریا و طعمه قاچاقچیان می شود. باید به یاد آورد كه در دوره جنگ جهانی اول هم، در بحبوحه یهودی كشی هیتلر، بسیاری از كشورها و مشخصا كانادا از آوردن این پناهندگان خودداری می كرد كه باعث كشته شدن هزاران پناهنده دیگر در دستان هیتلر و اس اس‌ها شد.


با پناهندگان چپ

چپ و پناهندگان سازمان و احزاب چپ باید پیشگام دفاع از حق و حقوق پناهندگی تمام كسانی باشند كه از دست آدمكشان جمهوری اسلامی فرار می كنند. پناهندگان چپ نباید چنین تصویری از خود بدهند كه طرف مقابل فكر كند چپها پناهندگی و حق پناهندگی را فقط برای خودشان می خواهند! نباید پناهنده ای چنین تصویری از هیچ چپی داشته باشد كه اگر پیش او لو برود كه "غیرسیاسی" است كارش زار است! دخالت مستقیمی كه چپ گریخته از ایران در كشورهای همجوار ایران می تواند در زندگی همنوع خود داشته باشد، دفاع از حق پناهندگی تمام كسانی است كه بخاطر شرایطی كه جمهوری اسلامی بر جامعه حاكم كرده، مجبور به ترك خانه و كاشانه اش شده است. حتی نهادهای ناشریفی مثل یوان هم برای پناهنده ای كه از همه حق همه پناهندگان دفاع می كند، احترام قائل است! از پناهنده ای كه حق پناهندگی را فقط برای خودش می خواهد، باج می خواهد كه دیگران را به او معرفی كند! این را ما بارها و بارها تجربه كرده ایم.

چپ در هر مقطعی و سر هر اجحافی به همنوع خود باید در صف اول مبارزه باشد. چپی كه فقط حق پناهندگی را برای خودش می خواهد، مخاطبش هیچ حرف دیگری را از او جدی نمی گیرد. كسی كه به فكر حق من در برابر موش دوانی های یوان نیست، حرفش را درباره دفاعش از كارگران را هم نمی پذیرم.

اما این را برای ختم كلام بگویم كه دوستانی كه در برابر اجحافات یوان، در برابر فشارهایی كه دولتهایی مثل تركیه، پاكستان و كشورهای اروپائی به پناهندگان وارد می كنند، گاها حرفهایی می زنند كه قلبا به آن باور ندارند. من نمی توانم بپذیرم كسی كه دلش برای كارگران و آزادی طبقه كارگر می طپد واقعا انسانها را به خودی و غیرخودی تقسیم بكند! اینها اما همانی هستند كه در سطر اول این نوشته گفتم: "مقصر اصلی را نمی شناسند."

٢٨ نوامبر ٢٩١٣
(همبستگی شماره ٧٢)

۱۳۹۲ آذر ۲۶, سه‌شنبه

بازگشت سوسیالیسم به آمریكا


من هم سوسیالیست هستم!

 
یادم می آد اواسط دهه ٩٠ قرن گذشته میلادی بود كه دوستی به كانادا پناهنده شده بود و می گفت موقع بحث و ابراز نظر سر كلاس آموزش زبان، احساس سنگین عجیبی بهم دست می دهد كه بگویم كمونیست هستم. می گفت كه دیگران به من بعنوان كسی كه عقلش را از دست داده نگاه می كردند. باز در همین دوره بود كه در حین انتظار برای اتوبوس با كارگر جوانی مواجه شدم و بحث را از وضعیت هوا به وضعیت معیشتی ما كارگران در این دنیا تغییر دادیم. هر چه درباره وضعیت معیشتی مردم كارگر می گفتم صد درصد با من موافق بود. بیشتر از من از سیستم ابراز نارضایتی می كرد. تنور را داغ دیده و خواستم نان را بچسبانم. تنها ماتریالی كه دم دست داشتم، اطلاعیه ای از حزب كمونیست كانادا بود كه زیر آن شماره تلفن و آدرس آن هم قید شده بود. گفتم كه اینجا می توانی بحثهای اینجوری را دنبال كنی و با آدمهای جالبی آشنا بشویی. اطلاعیه را مچاله كرد و چنان بطرفم پرتاب كرد كه اگر از جنس كاغذ نبود، حتما آسیبی به من می رساند. گفت كه "همیشه لیبرال بوده و لیبرال هم خواهم ماند!" این دوره و دهه ای بود كه تازه دیوار برلین را بر سر آرمانخواهی خراب كرده بودند. دوره ای كه اكنون دیگر سپری شده!

دیوید هاروی (David Harvey) سال ٢٠١٠ در مصاحبه ای با برنامه "هاردتاك" (Hardtalk) بی بی سی در مقابل سئوال مجری كه "كشورهای كمونیستی جملگی ناقض حقوق ابتدائی انسانها بوده اند" دفاعی از آن "كمونیسم" نمی كند و به سادگی می گوید: "قبول دارم، قبول دارم." (I agree, I agree). و بعد با مكث كوتاهی، كه جمله و موضوع بعدی را از جمله و موضوع قبلی تماما تفكیك كرده باشد، می گوید "به "كمونیسم" دیگری احتیاج داریم!" هاروی خود را مثل یك كمونیست كارگری و نه مثل تری ایگلتون در كتاب "چرا حق با ماركس بود؟" مجبور نمی داند كه از حقایقی دفاع كند كه بطور بسیار ساده ای قابل دفاع نیستند.

البته كه نمی‌خواهم بگویم همه آدمهایی كه مثل دو مثال پاراگراف اول مقهور قدرت كشنده بورژوازی بودند، سر عقل آمده و مثل دیوید هاروی كمونیست كوبنده شده اند! هنوز هم، علیرغم وقوع تحولات و انقلابات عظیمی چون انقلابات مصر، تونس، لیبی، جنبشهای اعتراضی در اروپا و آمریكای شمالی و غیره، بخش عظیمی از جامعه تحت تأثیر مخرب مدیای مهندسی افكار است. فقط كافی است كه به كامنت گذاران زیر نوشته های فعالین چپ نظری بیاندازید تا خود این موضوع را ببینید كه از چه صحبت می كنیم!

 

من هم سوسیالیست هستم!

اعتراضات گسترده ٥ دسامبر كه سراسر آمریكا را در بر گرفت، اعتراضی به فقر و نداری مطلق در این كشور بود. ادامه اعتراض چند سال گذشته بدنبال بحران معروف به "حباب مسكن" بوده كه جنبش اشغال نقطه عطف آن بود. عنوان این اعتراض، "مطالبه حداقل دستمزد ١٥ دلار" بود. هم اكنون حداقل دستمزد در آمریكا ٧ دلار و ٢٥ سنت است. در مطلب دیگری تحت عنوان "نگاهی به یك اعتصاب مهم كارگری در آمریكا" مشخصا به این موضوع پرداخته بودم، اما اینجا لازم است به این نكته اشاره كنم كه موقعیت بحرانی جامعه آمریكا همه سرها را در این جامعه به طرف "سوسیالیسم" برگردانده است. بعد از حدود یك قرن، یك كاندید سوسیالیست به نام Kshama Sawant (كشاما ساوانت) از جریانی به نام Socialist Alternative كه یك جریان ماركسیستی است با كمپین "افزایش حداقل دستمزد به ١٥ دلار" موفق شد رقبای گردن كلفتی را در شهر سیاتل شكست بدهد و به شورای شهر انتخاب گردد. رقیب كشاما ساوانت در سخنرانی قبول شكستش می گوید: "فكر نمی كنم آدم‌های زیادی در سیاتل از سوسیالیسم بترسند." و اكنون نه تنها نمی ترسند، بلكه به كاندیدی رأی می دهند كه می گوید برای مسائل پیش روی جامعه راه حل رادیكال دارد و مصائب در این جامعه را با صدای بلند و تحت عنوان سوسیالیسم و ماركسیسم به انتقاد می گیرد و به آن اعتراض دارد.

گرچه كاندیدهای انتخابات شورای شهر با پلاتفرم احزاب وارد رقابت نمی شوند، اما كشاما بر سوسیالیست بودن خود و اینكه عضو فلان سازمان سوسیالیست و ماركسیست است خطاب قرار بدهند و معرفی كنند، تأكید زیاد داشته است. و این می تواند درسی باشد برای همه تشکل گریزان.

كشاما ساوانت البته فردی ناشناخته در عرصه فعالیت زمینی اجتماعی نبود كه یك شبه هوس كرده كاندید شورای شهر بشود. او در جریان جنبش اشغال بسیار فعال بود كه توجه ها را به خود و پلاتفرمی را كه او نماینده اش است، جلب كرد.

لازم است اشاره كنم كه كمپین كشاما ساوانت تنها حول افزایش حداقل دستمزد نبود. كمپین او مسائلی چون كنترل بر كرایه خانه، افزایش مالیات بر درآمد سرمایه داران، برابری حقوقی و عدم دست درازی به آزادی و برابری همجنسگرایان و غیره را نیز در بر می گرفت.

 

"فدراسیون كار آمریكا" و سوسیالیسم

این یادداشت جای نقد سیاستهای محافظه كارانه "فدراسیون كار آمریكا" نیست. من قبلا به مناسبتهای مختلفی سیاستهای این نهاد را نقد و افشا كرده ام. اینجا اما لازم است كه نگاهی هم به واكنش این فدراسیون به جاری شدن نام "سوسیالیسم" و شكستن فوبیا از سوسیالیسم بیاندازیم. ابتدا باید به این واقعیت اشاره كنم كه تقریبا تمامی فعالینی كه اعتراض ٥ دسامبر و اعتراضات قبل از آن هم به پائین بودن حداقل دستمزد، به ارعاب مدیریت برای ترساندن كارگران از متشكل شدن و غیره را سازمان داده اند، از فعالین و حقوق بگیران اتحادیه های كارگری ای هستند كه بعضا عضو همین "فدراسیون كار" هم هستند. در مصاحبه با چهار فعال كارگری جنبش كارگری آمریكا این موضوع نیز مورد اشاره قرار گرفت كه این اعتراضات توسط پدیده ای به نام Alt-Labor سازمان داده می شوند كه فعالین آنها خود با اتحادیه‌های كارگری روابطی نزدیك و حسنه ای دارند.

به دنبال تصویب لایحه حداقل دستمزد ١٥ دلار در شهری به نام SeaTac در حومه سیاتل، "فدراسیون كار آمریكا" در بیانیه ای و بدنبال اظهارات شهردار تازه انتخاب شده شهر سیاتل در خصوص حمایت وی از افزایش حداقل دستمزد به ١٥ دلار، از كشاما ساوانت و سوسیالیست بودن آن می گوید كه پرچمدار این مبارزه در استان واشنگتن بوده! این شاید اولین باری باشد كه "فدراسیون كار آمریكا" در پنجاه شصت سال گذشته كلمه "سوسیالیست" را در یك متن، مثبت به كار برده باشد!

 

واقعیتهای دنیای امروز

بحران لاینحل سرمایه داری و مبارزه برای زندگی و دنیایی بهتر از واقعیات غیرقابل انكار دنیای امروز ما هستند. ماشین مهندسی افكار سیستمی كه دنیا را ناامن تر از هر زمانی كرده و برای بقائش هر چه بیشتر بر جنبه پلیسی و نظامی اش تكیه دارد، سیستمی كه حتی نان خشك و خالی را هم از كودكان در این جهان دریغ می كند، به گل نشسته است. دیگر نمی تواند با دروغ و حیله جامعه را از سوسیالسیم و برابری بترساند.

این سیستم دیگر با چه بهانه ای می تواند مردم را از سوسیالیسم بترساند. با دمكراسی اش؟! این یكی كه هیچ گلی بر سر كسی نزده. بهترینش را در عراق و افغانستان به نمایش گذاشته است. با حقوق بشرش؟! این هم كه فقط تزیینی بیش نبوده. بر سر ابتدائی ترین حقوق بشر امروز با هر جك و جانور درنده ای چون شیوخ عرب و حسن روحانی معامله می كنند. از لیبرالیسمش فقط لیبرالیسم در عرصه اقتصاد شامل حال ما كارگران می شود. این سیستم ورشكسته است و دوره اش سپری شده است كه این هم واقعیات میمونی است كه دیگر چشمها همه به آن باز شده. اما خودبخود نمی افتد؛ باید آن را انداخت!

١٤ دسامبر ٢٠١٣

(كارگر كمونیست ٢٩١)

۱۳۹۲ آذر ۱۹, سه‌شنبه

وقتی كه امیدها به یأس تبدیل شوند!


توافق "مقدماتی" جمهوری اسلامی و گروه ٥ + ١ كه حول كشمكشهای هسته‌ای جمهوری اسلامی بوده، همچنانكه انتظار می‌رفت برای مردمی كه هر روز باید برای سیر كردن شكم فرزندانشان تلاش و تقلا بكنند، امید و انتظار بهبودهایی را به وجود آورده است. جدا از اینكه انتظاری است واقعی یا نه، به نظر من انتظاریست بجا! چرا كه در كنار فشارهای فزاینده‌ای كه در طول عمر رژیم جمهوری اسلامی بر كارگران و مردم فقیر این جامعه رفته است، ماجراجوئی های جنگی و هسته ای چند سال اخیر كه تحریمهای كشنده و خانه خرابی بیشتری را بدنبال آورده، شرایط زندگی در این جامعه را به معنای واقعی كلمه غیر قابل تحمل كرده است. اما رسالت مقامات ریز و درشت جمهوری اسلامی هم "مدیریت" همین انتظارات و تخفیف و كاهش بحران‌هایی بوده كه رژیم روزانه درگیرش است؛ و نه گام برداشتن برای عملی كردن انتظارات! چرا كه می دانند نه تنها این توافق "مقدماتی" است و قرار نیست معجزه ای بكند، بلكه حتی تحریم بر شاهرگ اقتصاد جمهوری اسلامی، یعنی نفت، همچنان پابرجاست!

یك فرم "مدیریت" این انتظار این بوده كه پیغامی به جامعه ارسال شود كه وضع اقتصاد جمهوری اسلامی بسیار وخیمتر از آنی است كه حتی خود حسن روحانی و كابینه او هم پیش بینی كرده و انتظار آن را داشتند. فعلا فكر می كنند كه می توانند مخاطبین منتظر خود را در این جامعه با خیالاتی چون "چند سال طول خواهد كشید كه جامعه به حالت اولیه قبل از تحریمها برگردد" سرگرم كنند. و این فقط مقامات جمهوری اسلامی نیستند كه در حال چنین تقلاهائی هستند. كافی است سری به سایتها، روزنامه و مجلات اقتصادی كه مشوق این سیستم هستند بزنید تا دهها نوع از چنین تحلیلهایی را ببینید.

یك لحظه به این مثال توجه كنید: در مسابقه بین دو تیم فوتبال استقلال و پرسپولیس فرضا شما طرفدار تیم استقلال هستید و در این بازی مشخص تیم شما دو هیچ عقب است. و خوشبختانه هنوز ٥٠ دقیقه از بازی باقی مانده. اگر شما هم منطقتان را از دست داده باشید، با این امید به تماشای بقیه مسابقه ادامه می دهید كه هنوز ٥٠ دقیقه باقی است و استقلال سه دو مسابقه را می برد. یك آدم منطقی تر می گوید تیم پرسپولیس هم ٥٠ دقیقه دیگر دارد كه می توانند در این وقت باقیمانده چند گل دیگر هم بزنند. در این مثال، طرفدار تیم استقلال یك طرف بازی را كلا از معادلات حذف كرده و قدرت آن و احتمالات تنیده در آن را نمی بیند. طرفداران جمهوری ورشكسته اسلامی هم مردم منتظر را می بینند، اما در مورد اینكه چگونه باید در این چند سال صبر و انتظار زندگی كنند، دوست ندارند چیزی ببینند و بر زبان بیاورند! راستش این مشكل همه اقتصاددانان قشری ـ بازاری است كه در ذهن خود مشغول جمع و تفریق سود حاصله از فلان معامله و بهمان بالا و پائین آمدن قدرت دلار و ریال در بازار سهام هستند، اما فكر نمی كنند كه بخش "٩٩ درصد" جامعه هم باید زندگی كند و شب و روز برای زندگی كردن و راه بهتر زندگی كردن نقشه می ریزد!

نمی شود؛ دیگر نمی شود كارگران را منتظر نگه داشت، بخصوص اگر شخص مقابل از كسانی باشد كه وعده رسیدگی به مشكلات كارگران را هم داده باشد. حسن روحانی خود شخصا در تبلیغات انتخاباتی گفته بود: "عدالت، آزادی، رونق اشتغال، اقتصاد و حقوق بایسته برای کارگران به وجود خواهد آمد". همان زمان سعید حجاریان از دادن اینگونه وعده و وعید هشدار داد و با آوردن مثال عراق گفت كه حتی اگر دولت آینده بتواند مناسباتش را با غرب عادی سازد كه به لغو تحریمات بیانجامد، دهها سال طول خواهد كشید كه مناسبات اقتصادی رژیم به حالت قبل از تحریمها برگردد. این یك جنبه از قضیه است. جنبه مهم و اصلی اما این است كه مگر جمهوری اسلامی و اقتصادش در قبل از تحریمها  چه گلی به سر کارگران زده بود.

 

كارگران به اعتراضات خود ادامه می دهند

كارگران اما منتظر نمی مانند. اعتراضاتشان را به این وضعیت شروع كرده اند. طبق گزارشی که اتحادیه آزاد کارگران روز ٥ دسامبر منتشر کرده است کارگران پتروشیمی های خوارزمی و بسباران در ماهشهر در روزهای ١٠ و ١١ آذر دست به اعتصاب زدند و خواهان حداقل دستمزد دو میلیون تومان شدند. كارگران در جریان مذاکره با مسئولین پتروشیمی اعلام کردند که حداقل دستمزد بدون اضافه کاری باید دو میلیون تومان باشد تا قادر به ادامه زندگی باشند. ایلنا نیز خبر داد كه "کارگران نی بر مجتمع کشت و صنعت کارون شوشتر روز ٣ دسامبر در اعتراض به بی‌توجهی کارفرما به مطالباتشان برای دومین روز متوالی در مقابل ساختمان اداری مجتمع کشت و صنعت کارون شوشتر تجمع کردند." روزنامه "خلیج فارس" هم روز ٦ دسامبر خبر داد كه كارگران شركت "آبهای عمیق" وابسته به صدرا بوشهر در اعتراض به پرداخت نشدن حقوق خود طی ٣ ماه گذشته دست به اعتراض زدند. باز ایلنا روز ٦ دسامبر خبر داد كه كارگران آسفالت طوس، مجددا اعتراض خود از روز ٥ دسامبر از سر گرفته اند. و همین رسانه دولتی در همین روز ٦ دسامبر خبر از تجمع اعتراضی كارگران كارخانه "كارتن ایران" در اعتراض به بی توجهی مدیریت به مطالباتشان اشاره می كند. اینها فقط چند اعتراض مهمی بودند كه در عرض چند روز گذشته صورت گرفته و نشان می دهد كه جنبش كارگری نسبت به معادلات رژیم كاملا بی اعتنائی می كند.

 

اعتراضات مهم جامعه را به جلو می راند

از نظر من هر اعتراض كارگری، حتی اگر تعداد كارگران شركت كننده در آن به تعداد انگشتان یك دستم هم نرسد، مهم‌اند. اما اعتراضاتی هستند كه به سرعت برق به سرتیتر مهمترین خبرگزاریها راه پیدا می كنند و موضوع بحث و گفتگوی هر محفلی می شوند؛ مثل اعتراض كارگران پتروشیمی ها و مطالبه دو میلیون تومان حداقل دستمزد! چنین اعتراضاتی قبل از هر چیز این واقعیت را جلوی دنیا و از جمله جامعه معترض ایران می گذارند كه تحت حاكمیت جنایتكاران اسلامی، حتی با حقوق دو میلیون تومان هم زندگی كردن در آن جامعه غیرممكن گشته است. این را روبروی جامعه می گذارد كه در مقابل حداقل دستمزد سیصد و خرده ای هزار تومان، باید حداقل دو میلیون تومان دستمزد خواست! چنین اعتراضاتی برای جامعه خوابیده روی اعتراضات این پیام را در بر دارد كه نباید انتظاری از این رژیم داشت. اگر انتظاری هست، از خود و مبارزه و اعتراض خودمان باید باشد. راه میانبری وجود ندارد!

٨ دسامبر ٢٠١٣

(كارگر كمونیست ٢٩٠)

۱۳۹۲ آذر ۱۲, سه‌شنبه

درباره آنارشیسم پرودون و باكونین


خواننده محترمی با امضای "ن. تیف" در واكنش به نوشته من تحت عنوان "دشمن لنین نمی تواند دوست كارگران باشد" نكاتی در دفاع از آنارشیسم نوشته و با توسل به پرودون و باكونین به جنگ ماركس و لنین آمده است. هستند كسانی كه سرمایه داری دولتی اقمار شوروی و استالین را ادامه خطی نظرات لنین می دانند، و ظاهرا كسانی فراتر از این رفته و وضعیت حاكم بر شوروی سابق را نتیجه نظرات ماركس می دانند و "ن. تیف" در این دسته قرا میگیرد. او می گوید: «این لجنزار (منظورش شوروی سابق است) از آسمان نازل نشد و نتیجه ی یک رشته نظر و عمل بود. حکیمی نیز خوب می داند که این لنجزار چگونه پدید آمد، ولی آن جایی اشتباه می کند که نظریه ی لنین را "تحریف کامل نظریه ی مارکس و انگلس در باره ی "حزب طبقه ی کارگر"». قبل از پرداختن به آنچه كه اینجا قصد پرداختن به آن را دارم، لازم دانستم بگویم آنجائی كه این دوست خواننده در ابتدای نوشته اش می نویسد: "ناصر اصغری در نوشته‌ای با عنوان ... تلاش كرده است تا پاسخ‌های حكیمی را بررسی كند." واقعیت ندارد. من در این نوشته فقط به یك موضوع از موضوعات متعددی كه محسن حكیمی در جوابهایش به مجله "آرش" مطرح كرده است، پرداخته و آن هم دشمنی با لنین و تحزب طبقه كارگر است.

۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

شرط بازگشت به صف انقلاب

در پاسخ به رضا مقدم

 
"هر خرابی رو میشه درست کرد جز ذات خراب."

رضا مقدم در نوشته ای تحت عنوان "شرایط بازگشت اسانلو به جنبش كارگری" جدا از برخورد شخصی نالازم و بی احترامی به مخالفین سیاسی خود، مسائلی را مطرح كرده است كه لازم است به آنها برخورد شود. در یادداشتی كه من اینجا بعنوان جواب به رضا مقدم می نویسم از آن فضای ناسالم و غیرسیاسی پرهیز می كنم تا بلكه چیزی دستگیر خواننده بشود.

ابتدا بگویم كه تصمیم من در نوشتن این یادداشت و جواب به این نوشته رضا مقدم، از جایگاه سیاسی او در جنبش كارگری و جامعه ناشی نمی شود. بعید بنظر می رسد كه چهار نفر آدم سیاسی كه واقعا معضلات جنبش كارگری مشغله شان است و قدرت درك مسائل سیاسی و تشخیص خوب از بد را از هم داشته باشند، هنوز توهمی به رضا مقدم داشته باشند. واكنش من به نوشته رضا مقدم از سر فضائی است كه رضا مقدم در صدد دامن زدن به آن است.

۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

كمونیسمی متفاوت


سالها پیش با كسی همكار شدم كه خود را لیبرال می دانست. او در مسائل اجتماعی و نه اقتصادئ، واقعا یك لیبرال بود. او اما خود را مخالف سر سخت كمونیسم می دانست. از آنجا كه هم رئیسم بود و هم در جائی كه كار می كردم اعلام اینكه یك كمونیستم، می توانست برایم مشكلاتی را به وجود بیاورد. در نتیجه چیزی درباره عقایدم بهش نگفتم. پانزده بیست سالی از من بزرگتر است. به مرور زمان و با بحثهایی كه پیش آمد متوجه شد كه كمونیست هستم. همچنین متوجه شد كه من از كمونیستهایی هستم كه در شهر تورنتو بر علیه دادگاههای شریعه كمپین راه انداخته ایم.

روزگار گذشت و من هم آنجا را ترك كردم. روزی برای احوالپرسی این همكار، با وی تماس گرفتم و قرار گذاشتیم كه سری بهش بزنم. به همان محل كار قبلی برگشتم و حدود دو ساعتی ملاقاتش كردم. نكات جالبی به من گفت كه در مدت زمانی كه با هم همكار بودیم، هیچوقت بر زبان نیاورد. گفت كه با كمپین شما بر علیه دادگاههای شریعه نه تنها من، بلكه بخش عظیمی از شهر تورنتو و حومه متوجه مضر بودن این كمپین و نقض حقوقی كه زنان منتسب به اقلیتها متحمل خواهند شد، چشم و گوششان باز شد و گفت كه همین باعث شد كه خود دولت اونتاریو از نیت تصویب قانون شریعه عقب بنشیند. همچنین گفت كه بحثهای با تو من را متوجه كرد كه باید رفت كمی بیشتر از آموزشهای تاكنونی ام درباره كمونیسم مطالعه كنم. گفت كه كمونیستها پیشگامان مبارزه برای آزادیهایی هستند كه امروز ما آنها را یك داده و حق مسلم می دانیم. گفت كه با كار كردن با كسانی مثل تو، من تصویرم از ایران عوض شده. می گفت قبل از آشنائی با تو تصویری كه از ایرانی ها داشتم، تصویر تروریستها و مذهبی ها بود. و جالبتر اینكه گفت كمونیسم تو با كسانی كه تا بحال بعنوان كمونیست می شناختم، فرقی اساسی دارد. آن دو ساعت ملاقات برای خود من هم جالب بود!
٢٣ نوامبر ٢٠١٣

۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

چرا حزب کمونیست کارگری؟


حزب توده ای شدن

حزب توده ای شدن یعنی بخش وسیعی از جامعه، بخش وسیعی از پایگاه اجتماعی ات، تو را بعنوان نماینده خود در مبارزه روزمره سیاسی انتخاب كرده باشد. یعنی تو را بعنوان نماینده مطالباتش در مقابل احزاب و طبقات دیگر انتخاب كرده باشد. نمی شود یك حزب و نیروی كوچك و حاشیه ای در جامعه بود و ادعای نمایندگی كردن یك طبقه، مثل طبقه كارگر را كرد. منصور حكمت جائی می‌گوید كه "چپهای رادیكال هر وقت خواسته‌اند توده‌ای بشوند، رادیكالیسمشان را رقیق كرده‌اند. ما اما می خواهیم همچنان رادیكال بمانیم و توده‌ای هم بشویم." این چگونه امكانپذیر است؟ اینجاست كه باید به بخش "انقلاب و اصلاحات" در برنامه "یك دنیای بهتر" رجوع كنیم و در آن كمی دقیق شویم.

در پاراگراف اول بند مربوط به "انقلاب و اصلاحات" آمده است: "سازماندهى انقلاب اجتماعى طبقه کارگر امر فورى جنبش کمونيسم کارگرى است، انقلابى که کل مناسبات استثمارگر سرمايه دارى را واژگون ميکند و به مصائب و مشقات ناشى از اين نظام خاتمه ميدهد. برنامه ما، برقرارى فورى يک جامعه کمونيستى است. ... اما آن انقلاب عظيم کارگرى اى که بايد اين جامعه آزاد را متحقق کند، بمجرد اراده حزب کمونيست کارگرى رخ نميدهد. اين يک حرکت وسيع طبقاتى و اجتماعى است که بايد در ابعاد و اشکال مختلف سازمان يابد. موانع گوناگونى بايد از سر راه آن کنار زده شوند. اين تلاش فلسفه وجودى حزب کمونيست کارگرى و مضمون فعاليت هر روزه آن را تشکيل ميدهد. اما در همان حال که اين مبارزه براى سازماندهى انقلاب کارگرى جريان دارد، ميلياردها انسان همچنان در تکاپوى هر روزه براى تامين معاش و آسايش خود در متن يک جهان سرمايه دارى اند. مبارزه انقلابى براى برپايى يک دنياى نو، از تلاش هر روزه براى بهبود وضعيت زندگى مادى و معنوى بشريت کارگر در همين دنياى موجود جدايى پذير نيست." در ایران امروز آنچه كه جلوی پای جامعه است، مبارزه بر سر لغو مجازات اعدام است. مبارزه برای پرداخت دستمزدهاست. مبارزه برای برابری حقوقی زن و مرد است. مبارزه برای یك قانون كار مترقی است. مبارزه برای خلاصی فرهنگی و لغو سانسور است. مبارزه بر سر افزایش دستمزد و بیمه بیكاری است. مبارزه بر سر حق برابر شهروندی است. و اینها فقط چند فقره از دهها مسائلی است كه جلوی پای جامعه است و یك مبارزه حادی در همه این عرصه ها در جریان است. ما بعنوان آدمهای حقیقی در جامعه ای زندگی می كنیم كه هر روز باید بر سر مسائل مختلفی با انسانهای مختلفی چك و چانه بزنیم، نمی دانیم كی جامعه سوسیالیستی ایجاد خواهد شد! نمی دانیم كه كی آن انقلاب اجتماعی ای كه هدف اصلی مان است، اتفاق خواهد افتاد كه سازمان بدهیم؛ اما باید برای دریافت دستمزدهای پرداخت نشده مان تلاش و مبارزه كنیم. برای اعدام نشدن فرزندان و خویشاوندانمان جنگ و مبارزه كنیم. برای كنار زدن سانسور تلاش كنیم و اگر حزبی باشیم كه در همه این مشكلات جامعه دخیل باشیم، حزبی هستیم كه برای سازمان دادن انقلاب اجتماعی می توانیم نیرو جمع كرده و جابجا كنیم. اگر احزاب سوسیال دمكرات می توانند صاحب رأی بخش وسیعی از كارگران بشوند، دادن همان تصویر از خود است كه مسائل كارگران را در پارلمانها مطرح می كنند. كه خود را نماینده مطالبات كارگران معرفی می كنند. آنها اما حزب انقلاب اجتماعی نیستند! حزب ترمز توده‌های كارگر برای انقلاب كردن هستند. ما بعنوان حزب كمونیست كارگری در عین حالی كه در تمام وجوه تلاش و مبارزه كارگران برای قابل تحملتر كردن این زندگی دخیل هستیم، چشممان به آنجاست. به انقلاب كارگری!

منصور حكمت جائی می گوید حزبی كه در مسائل پیش پای جامعه دخالت نكند و دخیل نباشد اصلا حزب نیست. و حزب كمونیستی ای كه در مسائل و مطالبات كارگران دخیل نباشد حزب كمونیست نیست! یعنی دخالت مستمر و بی وقفه در زندگی سیاسی و اجتماعی جامعه و سازمان دادن انقلاب اجتماعی ـ سوسیالیستی.

همین مسئله را با احزاب، محافل و سازمان‌های چپ و راست دیگر مقایسه كنید. یا منزه طلبانه بجز مبارزه برای لغو كار مزدی و برقراری سوسیالیسم خود را به چیز دیگری آلوده نمی كنند و یا اینكه بسیاری از كارهای دیگر می كنند، اما مخالفین سرسخت انقلاب و مبارزه برای تغییر بنیادین این سیستم هستند.

من اما در كنار دهها دلیل دیگر، به آن دلیلی هم كه به تفصیل درباره اش گفتم، حزب كمونیست كارگری را انتخاب كردم و اگر امیدی برای رهایی از منجلاب سرمایه داری است، در گرو عضویت در همین حزب است!

۱۳۹۲ آبان ۲۸, سه‌شنبه

بحث "احیای حقوق سندیکایی" یعنی چه؟


در وبلاگی به نام "اتحاد كارگر" بحثی تحت عنوان "تشكل سندیكایی و احیای حقوق سندیكایی" آمده است كه اجازه می دهد خواننده به معنای "احیای سندیكا" و سندیكالیسم نوع ایرانی بهتر پی ببرد. این نوشته اگر صرفا در همان "وبلاگ" نوشته و منتشر می شد، شاید نظر دادن در باره آن چندان موضوعیتی نداشت. گرچه من از هویت واقعی نویسنده وبلاگ مزبور اطلاع ندارم، اما آدمهای حقیقی و حقوقی ای كه در جنبش كارگری فعالیتهایی داشته اند از آن بحث دفاع كرده و در وبلاگها و دیوار فیسبوكی خود مبلغ آن بوده و بنابراین برخورد به آن نوشته را ضروری می كند.

نوشته مزبور از همان اولین سطرش مدعی می شود كه "هیچ تشکل دیگری نمی تواند جانشین سازمان سندیکایی شود". خب، این یك ادعائی است كه ما هم به لحاظ نظری به آن جواب داده ایم و هم جنبش كارگری عملا نشان داده است كه اتفاقا برای قدرت گرفتن كارگر، سازمان سندیكائی جوابگو نیست! این ادعای من اتفاقا با توضیحات بیشتر خود نویسنده "تشكل سندیكایی و احیای حقوق سندیكایی" درباره سندیكائی كه او مبلغش است، پوست و گوشت به خود می گیرد.

 

تقابل شورا و سندیكا

به نظر می رسد كه نویسنده نوشته مورد نظر از بحثهایی كه درباره شورا و سندیكا شده اند درك درستی ندارد. در جائی از نوشته آمده است: "بار دیگر شاهد طرح بحثی کهنه از سوی برخی محافل معین هستیم. این بحث قدیمی که ریشه آن به نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب باز می‌گردد، ایجاد نهادهایی مانند شوراهای کارگری در مقابل سازمان‌های سندیکایی را مطرح می سازد و خواستار سازماندهی شوراها به جای سندیکاهای کارگری است." پائین تر نیز می گوید: "اتفاقاً وزیر کار دولت یازدهم جمهوری اسلامی یعنی علی ربیعی خود از مدافعان سینه چاک چنین نظراتی در ابتدای انقلاب بود و نقش او در رواج شعار "سندیکا طاغوتی ست"، در سال های ٥٨ ـ ٥٩ فراموش نشده است." بحث قدیمی شورا و سندیكا بحث بر سر تقابل دو نوع تشكل نبود. بحث بر سر تقابل دو گرایش در جنبش كارگری و جامعه و در نتیجه بر سر دخالت مستقیم كارگران بر سرنوشت خود بود. این كنه بحث هم آن زمان بود و هم این دوره است.

اجازه بدهید چند نكته را برای خواننده ای كه احیانا از ماجرا خبری نداشته باشد، بازگو كنم.

١) كسانی كه امروز یادشان افتاده از علی ربیعی، وزیر كار حسن روحانی گلایه كنند، در مقابل همان شوراهای كارگری ای كه از همان بدو تشكیلشان بعد از انقلاب مورد حمله عوامل سركوب جمهوری اسلامی قرار گرفتند، زیر بغل علی ربیعی و محجوب را گرفتند و در سركوب فعالین شوراهای كارگری دخالت داشتند. علی ربیعی، علیرضا محجوب، حسن صادقی، سهیلا جلودارزاده و بقیه چاقوكشان چماق بدست حزب جمهوری اسلامی، در واقع در همان جبهه ضدامپریالیستی تئوریزه كنندگان سندیكاها بودند كه در حمله به شوراهای كارگری و اپوزیسیون چپ و كمونیست، زیر بغل همدیگر را می گرفتند.

٢) رژیم پهلوی برای مقابله و تحت كنترل در آوردن جنبش كارگری اقدام به ایجاد نهادهایی در بین كارگران تحت عنوان "سندیكا" كه در بین فعالین كارگری بعنوان "سندیكاهای زرد حزب رستاخیز" شناخته شده بودند، كرد. (در این خصوص خواننده علاقمند را به نوشته ""تشکل مستقل کارگری" دعوا بر سر چیست؟" (كارگر كمونیست ٤) رجوع می دهم.) با شروع انقلاب، اولین خاكریزی كه فعالین كارگری در كارخانجات باید از آن عبور می كردند، همین به اصطلاح سندیكاها بودند. حزب رستاخیز تعدادی از عوامل خود در كارخانجات را دستچین می كرد و برای رهبری این سندیكاهای زرد، برای آموزش به ایالات متحده آمریكا می فرستاد. از جمله آموزش‌های این افراد، مقابله با رادیكالیسم كارگری و مقابله با خطر سوسیالیسم بود. آنچه كه امروز نویسنده "اتحاد كارگر" از آن گلایه دارد، حمله كارگران به همین سندیكاهای زرد آریامهری است كه تعدادی در صدد احیای آنها هستند.

٣) مسئله "سندیكا طاغوتی است" به سالها بعد از شكست انقلاب و سركوبهای دهه ٦٠ برمی گردد و ربطی به انحلال سندیكاهای زرد رستاخیزی در سالهای ٥٨ ـ ٥٩ ندارد. تقابل در جنبش كارگری در سالهای ٥٨ ـ ٥٩، تقابل بین گرایش سندیكالیستی و گرایش كمونیستی ـ شورائی در بین فعالین كارگری بود و گرایش شورائی دست بالا را داشت. "سندیكا طاغوتی است" پوشش سركوبگرانه عوامل "خانه كارگر" در مقابل تلاش كارگران برای ایجاد سندیكاهای مستقل مثل سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه و سندیكای كارگران واحد بود. یعنی حدود دو دهه بعد از آن زمان! اینكه امروز نویسنده وبلاگ "اتحاد كارگر" شعور كارگران را دستكم می گیرد و ربیعی و شوراهای اسلامی كار را در همان سنگر گرایش چپ و شورائی جنبش كارگری قرار می دهد، نشان از تقلاهای عاجزانه سندیكالیسم ایرانی است.

 

چنگ انداختن بیهوده به تجارب تاریخی

نویسنده وبلاگ "اتحاد كارگر" باز هم با دستكم گرفتن شعور كارگران ایران و دیگر مخاطبین خود، می نویسد: "تجربه تاریخی همه کشورهای سرمایه داری گواه بر آنست که نمی توان طبقه کارگر را از تشکل صنفی ـ سندیکایی باز داشت. این تشکل ـ تشکل سندیکایی ـ که نیاز به آن از وضع میلیون ها کارگر در جامعه طبقاتی ناشی می شود، واقعیتی انکار ناپذیر محسوب می شود." تجارب تاریخی اتفاقا گواه بر این می دهد كه نمی توان طبقه كارگر را از تشكل خود باز داشت! تجربه "تشكل صنفی ـ سندیكائی" اتفاقا به نفع سندیكالیستها چیزی را به ثبت نمی رساند. من در نوشته ای ("اتحادیه‌ها و انقلاب صنعتی دوم" كارگر كمونیست ٩١ و ٩٢) به شكلگیری تشكلهایی كه سندیكالیستها اصرار دارند به آن "صنفی" بگویند، به تفصیل پرداخته ام و اینجا دوباره وارد این بحث نمی شوم. حداقل در یك قرن گذشته و با تأكید بسیار بیشتر بر یكی دو دهه گذشته، چنین نهادهایی كارشان كنترل جنبش كارگری و اتفاقا كشیدن ترمز اعتراضات و رادیكالیسم كارگری بوده است. سندیكالیسم و "تشكل صنفی ـ سندیكائی" خودش را در چهارچوب سیستم سرمایه داری تعریف می كند و به همین دلیل باید از آن انتظار هم داشت كه از سیستم سرمایه داری در برابر شوراهای كارگری دفاع بكند و اگر لازم شد در دوره هایی دولتها را هم به كمك بطلبد. اما تلاش روزانه كارگران برای خلاصی از این سیستم است.

اگر نویسنده وبلاگ "اتحاد كارگر" یك ادعای علی العموم درباره "نمی توان طبقه كارگر را از تشكل صنفی ـ سندیكایی باز داشت" مطرح می كرد، می شد از كنار آن گذشت. او اما ادعای خود را در تقابل با گرایش سوسیالیستی درون جنبش كارگری و تحت پوشش "هیچ تشکل دیگری نمی تواند جانشین سازمان سندیکایی شود" مطرح می كند كه تجارب و تلاش تاكنونی مبارزاتی كارگران عكس آن را بارها به ثبت رسانده است. مشخصا تجارب چند سال گذشته در اروپا و آمریكای شمالی نشان داده است ـ و ما بسیاری از آنها را از طریق "كارگر كمونیست" به اطلاع خوانندگان و فعالین كارگری در ایران رسانده ایم ـ كه سندیكالیستها خود یك پای اصلی مقابله با رادیكالیسم كارگری بوده اند. در اعتراضات معروف به جنبش اشغال، در اعتراض به گردهمایی جی ٢٠ در كانادا، در اعتراضات وسیع ایالت ویسكانسن آمریكا، در اعتراضات كارگری در بریتانیا، در یونان و غیره و غیره این كار اصلی شان بوده است.

اما از همه اینها گذشته، وبلاگنویس "اتحاد كارگر" با بحث "احیای حقوق سندیكائی" به جنگ با شوراها، دخالت كارگران در سرنوشت خود، سوسیالیسم و گرایش سوسیالیستی آمده است. شرایط تاریخی، رادیكالیسم در مبارزات كارگران و بحران سرمایه داری، سرنوشت این جنگ را به نفع سندیكالیستهای ایرانی رقم نخواهد زد. با تمام ظاهرسازی "مخالفت با ربیعی" و طرفداری از متشكل كردن كارگران و غیره در نوشته "اتحاد كارگر"، واقعیت اما این است كه به جنگ با كارگران از خلاصی از این وضعیت آمده است. بقیه حرفهایش تعارفات و تزئیناتی برای استتار نیتش بیش نیستند.

 

ــــــــــ

* خوانندگان علاقمند و كنجكاو را به نوشته‌های مختلفی در نشریه "كارگر كمونیست" و از جمله به "تشکل‌های توده‌ای طبقه کارگر" (كارگر كمونیست ١)، "جریان "کارگر کارگر" و سیاست بورژوایی در طبقه کارگر" (كارگر كمونیست ٣)، ""تشکل مستقل کارگری" دعوا بر سر چیست؟" (كارگر كمونیست ٤)، "كمونیسم و سندیكالیسم" (كارگر كمونیست ٥)، "خروس مرده کارگر کارگریسم!" (كارگر كمونیست ٤)، "ایجاد سازمانهای کارگری امر خود کارگران است" (كارگر كمونیست ٥٠)، "دفاع از سندیكای واحد یا مماشات با "شوراهای اسلامی كار"" (كارگر كمونیست ٥٠)، "درباره شورا و سندیکا" (كارگر كمونیست ٥٤ و ٥٥)، "استقلال طبقاتی و تشكل مستقل كارگری" (كارگر كمونیست ٧٥)، بن بست خط ضد تحزب" (كارگر كمونیست ٧٧)، "طبقه کارگر اروپا: میراث ایدئولوژیک قرارداد اجتماعی" (كارگر كمونیست ٩٧ و ٩٨) "حزبیت دادن به جنبش کارگری" (كارگر كمونیست ٩٧)، "اتحادیه‌ها و انقلاب صنعتی دوم" (كارگر كمونیست ٩١ و ٩٢)، "کارگر و سیاست" (كارگر كمونیست ١٤٦)، "سنت کارگر کارگری: از لاقیدی سیاسی تا مبلغ صندوق بین المللی پول"، (كارگر كمونیست ١٦٣ و ١٦٤)، "درباره ضرورت تحزب كمونیستی" (كارگر كمونیست ١٧١)، "بیزینس یونیونیسم و تقابل آن با دمكراسی محیط كار" (كارگر كمونیست ١٩٨) و "یادداشتی درباره "شورا یا سندیكا"" (كارگر كمونیست ٢٦٩) رجوع می‌دهم.

١٧ نوامبر ٢٠١٣

اعتراضات وسیع توده ای و ایجاد "كمیته امنیت ملی" در چین


روز ١٢ نوامبر ٢٠١٣ خبری مبنی بر پایان یك جلسه اضطراری چهار روزه دولت چین برای ایجاد "كمیته امنیت ملی" برای مقابله با اعتراضات روبه رشد در این كشور، در رسانه های غربی پخش شد. در همین رابطه آمده است كه چین سالانه شاهد هزاران اعتراض وسیع توده ای است كه قریب به اتفاق آنها حول وضعیت بد اقتصادی و فساد اداری شكل می گیرند. این اعتراضات تا همینجا هم باعث افزایش ٢٠ درصدی دستمزدها شده است. تعدادی از شركتهای بزرگ كه به دنبال كارگر ارزان و سركوب شده چینی راهی آن كشور شده بودند، بار و بنه را بسته و به كشورهای به اصطلاح خودشان امن‌تر كوچ کردند. از جمله این شركتها، شركت بزرگ فاكس كان (Foxconn) است كه تولید خود را به ویتنام منتقل كرده است.

 

انترناسیونال بخوانیم!

باید اقرار كنم كه درباره وضعیت سیاسی چین و بخصوص وضعیت سیاسی اقتصادی و اجتماعی ای كه در همه جای دنیا به واكنشهای توده ای، چه پاسیو و چه تند و اعتراضی، دامن می زند، چیز زیادی نمی دانم. بیشتر مطالبی را كه از چین دنبال كرده ام چنین تصویری را منعكس می كنند كه از آنجا كه تحت نام "كمونیسم" یك جامعه یك و خرده ای میلیارد نفری را به جهنمی برای بخش عمده این مملكت تبدیل كرده اند، كارگران و جوانانی كه اعتراض می كنند، خواهان خلاصی از این وضعیت هستند و تبلیغات غربی آنها را به طرف دمكراسی خواهی سوق داده است. اما در لابلای خبر مربوط به جلسه اضطراری ایجاد "كمیته امنیت ملی" خبری بیشتر از دیگر موضوعات توجه ام را بخود جلب كرد. یكی از اعتراضات اخیر، كه صبح روز دوشنبه ١١ نوامبر و در میان چندین اعتراض دیگر و به مناسبت همین جلسه اضطراری صورت گرفته، تجمع حدود هزار نفره جلوی ایستگاه جنوبی راه آهن پكن بود. در این اعتراض معترضین شعارهای بر علیه فساد اقتصادی و سیاسی سر می دهند و سرود انترناسیونال می خوانند! البته كه برای كشوری كه جمعیتی بیشتر از ١٣٠٠ میلیون نفر دارد، تجمع ١٠٠٠ نفر چیز عجیبی نباید باشد، اما آخرین باری كه ما خبر از یك چنین تجمع و اعتراضی را از چین شنیدیم، كی بود!؟

١٦ نوامبر ٢٠١٣

۱۳۹۲ آبان ۲۶, یکشنبه

براي كارگران زنداني چكار كرده ايد؟

شيرين عبادي اخيرا در مصاحبه اي با "راديو فردا" گفته است كه چرا براي سكينه محمدي آشتياني و موضوع سنگسار اين همه داد و قال و جنجال راه انداخته اند اما به مسئله زندانيان سياسي نمي پردازند. شيرين عبادي حرف دل خيلي هاي ديگر را نيز زده است. جواب شيرين عبادي را آدم‌هاي زيادي داده اند. من اما اينجا مي خواهم به طيفي از مخالفان جمهوري اسلامي ـ كه البته شيرين عبادي را متأسفانه نمي توانم مخالف جمهوري اسلامي بدانم، اشاره كنم كه ظاهرا بخاطر زندانيان سياسي و فعالين كارگري زنداني، مسئله سنگسار علي العموم و سنگسار سكينه علي الخصوص برايشان جايگاهي نداشته است. جواب اين طيف را هم داده ايم. ولي اينجا سعي مي كنم از زاويه نسبتا متفاوتي اين موضوع را دنبال كنم.
به نظر من جامعه ايراني تبعيدي، چه پناهنده و چه مهاجر، با قوانين اسلامي مثل سنگسار و شلاق زدن و روزه و نماز و غيره مشكل جدي دارد. در هر جمع و محفلي كه با دو نفر از ايرانيان باصطلاح غيرسياسي بنشينيد و در گفتگويشان با طرف مقابل دقيق شويد، از قوانين اسلامي اظهار تنفر مي كنند. اما همين را نمي توان به اين راحتي در باره طيف باصطلاح سياسي گفت. هزار و يك بهانه مي آورند كه از اعتراض به سنگسار طفره بروند. يا مسئله را به مذهب توده‌ها ربط مي دهند، يا آن را فرهنگ خودي مي دانند، يا آن را حاشيه اي مي بينند، يا غيركارگري و يا با رابطه جنسي افراد مشكل دارند و خلاصه بهانه و دليل كم نخواهند آورد. آدم‌هاي زيادي در طيف چپ اين سياسيون، مسئله را به سوسياليستي بودن يا نبودن موضوع ربط مي دهند و خط كش "طبقاتي" و "كارگري" خود را هم هميشه حاضر دارند! اما به لطف سماجت حزب كمونيست كارگري، اكنون كمتر كسي در بين تبعيديان، چه "سياسي" و چه "غيرسياسي" درباره اين موضوعات قادر بوده سكوت كند. و واقعا بايد در بين "سياسيون" چپ، كساني را كه سكوت كرده اند، ستايش كرد. من با اين حال مي خواهم با اين دوستان، كه بسياري از آنها آدم‌هاي شريفي هم هستند و در دست شكنجه گران جمهوري اسلامي كتك هم خورده اند، بحث كنم.
اولين سئوالي را كه مي خواهم از اينها بپرسم اين است كه اگر براي سكينه محمدي كاري نكرده ايد و يا به كارگر مربوط نمي دانيد، براي آن ده‌ها كارگر زنداني چكار كرده ايد؟ براي اسانلو، رضا شهابي، بهنام ابراهيم زاده، اسعد مولودزاده، خسرو بوكاني، ابراهيم مددي و دهها فعال كارگري ديگري كه در همين مدتي كه كمپين عليه سنگسار سكينه در جريان بوده و اينها در زندان بودند و مورد اذيت و آزار و شكنجه هاي گوناگون اسلامي قرار گرفته اند، چكار كرده ايد؟ در همين مدتي كه اين كمپين در جريان بوده، كمپين ديگري نيز توسط شهلا دانشفر و بهرام سروش و تعداد زيادي از فعالين عرصه جنبش كارگري در جريان بوده است. شما كجاي اين كمپين قرار گرفته ايد؟ بفرض اگر با كمپين مزبور مشكل داريد، آيا نمي شد براي اين رفقاي زنداني حتي كمپين جداگانه ديگري راه مي انداختيد؟ چند نفر از شما در اين مدت طوماري را روي اينترنت گذاشتيد و يا پيش همكاران خود برده و در اعتراض به زنداني شدن فعالين كارگري در ايران به امضا رسانديد؟
دوستان، اگر بدنبال كارگر به معناي عاميانه و فرد كارگر هم مي گرديد، سكينه محمدي و سجاد پسرش، يك نمونه تيپيك كارگر امروزي هستند. سكينه معلم مهد كودك بود. اگر سجاد، كه كارگر شركت واحد است و زير سرنيزه سربازان گمنام امام زمان شجاعانه دنبال پرونده مادرش را گرفته و پا بپاي مينا احدي كمپين آزادي مادرش و لغو قوانين سنگسار را همراهي كرده است، بداند كه شما خودتان را مدافع حق و حقوق كارگر مي دانيد، نااميد خواهد شد. نااميد خواهد شد كه ببيند فردي را از ميان كارگران دارند اعدام مي كنند و تعدادي با چرتكه انداختن حقيرانه دنبال بهانه مي‌گردند كه مبارزه براي آزادي او را تخطئه كنند. و مطمئنا دفاع دروغين بسياري از "كارگر كارگري"ها از سنديكاي واحد و مبارزه كارگران واحد را در جاي واقعي اش خواهد ديد.
براي اطلاع اين دوستان بگويم كه تمامي اين فعالين كارگري دستگير شده، در كنار دغدغه متشكل شدن و نقد كردن دستمزدهاي پرداخت نشده شان، به خاطر مسائلي چون دفاع از سكينه محمدي آشتياني و غيره مورد اذيت و آزار قرار مي گيرند. در كامپيوتر خودتان فيلم منصور اسانلو را جستجو كنيد. در اين جستجو، فيلمي از منصور اسانلو را خواهيد ديد كه در شروع آن درباره مملكتي حرف مي زند كه زندگي را بر مردم تباه كرده اند. كه دخترانش را براي تن فروشي به ممالكي چون امارات متحده عربي و پاكستان مي برند. بهنام ابراهيم زاده عضو كميته پيگيري است. اسعد مولودزاده و خسرو بوكاني عضو كميته هماهنگي هستند. اسانلو، رضا شهابي و ابراهيم مددي عضو سنديكاي واحد هستند. همه اين نهادها و تعداد زيادي از نهادهاي كارگري ديگري مشتركا قطعنامه هايي را در اول ماه مه امسال و پارسال صادر كردند كه رك و پوست كنده از مخالفت با مجازات اعدام حرف زده اند. در يكي از بندهاي قطعنامه امسال آمده است: "ما خواهان لغو کليه قوانين تبعيض آميز نسبت به زنان و تضمين برابري کامل و بي قيد و شرط حقوق زنان و مردان در تمامي عرصه هاي زندگي اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و خانوادگي هستيم." اين يعني دفاع از سكينه محمدي!
رفقا دفاع از فعالين كارگري به برنامه هاي تفريحي و گذاشتن برنامه براي جمع آوري كمك مالي به يكي دو فعال كارگري خلاصه نمي شود. بايد از حق زندگي سكينه محمدي دفاع كرد همچنانكه فعال كارگري در ايران با چنين مسئله اي شناخته شده است. بايد خواهان لغو قوانين اسلامي مثل سنگسار باشيم. خواهان لغو قصاص باشيم. فعال كارگري اي كه اينها را مشكل خود نداند، مبارزه اش بر سر دستمزد و برابري نيز به جايي نمي رسد و چپي که اينها را نبيند، از سوسياليسم و کمونيسم چيزي نفهميده است. امروز كه دارم اين مطلب را مي نويسم (١ سپتامبر ٢٠١٠)، اطلاعيه اي از ١٣ نهاد با امضا "نهادهاي همبستگي با جنبش کارگري در ايران ــ خارج از کشور" و به تاريخ ٢٩ اوت ٢٠١٠، تحت عنوان "باز هم زندان، باز هم شکنجه!" در چند سايت اينترنتي درج شده است. اين اطلاعيه درباره خبر زندان و شكنجه شدن بهنام ابراهيم زاده است. اين دوستان حتي اخبار مربوط به مبارزات كارگراني كه قرار است از آنها در خارج كشور دفاع كنند، را هم درست و حسابي دنبال نمي كنند. بهنام ابراهيم زاده حداقل ٣ ماه است كه در دست شكنجه گران اسلامي دربند است.
دوستان، در دنياي سياست انسانها را نه بر مبناي نامي كه بر خود مي نهند بلکه بر مبناي عملکردشان مي سنجند. بسياري از ماها در كمپ چپ براي هميشه از شما كه خيري به طبقه كارگر و جنبش كارگري برسد، قطع اميد كرده ايم. رفقا ما مجبوريم به كارگران در ايران بگوييم كه اميدي، حتي كوچكترين اميدي را هم به شما نبندند. آدم واقعا دلش مي گيرد وقتي مي بيند كه چپ اين همه استعداد در سوزاندن فرصتها دارد. بسياري از سوزاندن فرصتها عمدي نيست. بالاخره بورژوازي كلي عمله و اكره را جلو انداخته كه بيايند و براي ماركسيستها "اصول" ببافند.
١ سپتامبر ٢٠١٠

مندرج در: كارگر كمونیست ١٣٢

۱۳۹۲ آبان ۲۱, سه‌شنبه

دشمن لنین نمی تواند دوست كارگران باشد

برای كسی كه خود را كمونیست و فعالی سیاسی در عرصه جنبش كارگری می داند، اهمیت دادن به تحزب طبقه كارگر و انقلاب اكتبر، در خود عناوین بالاست. هر كمونیست و فعال سیاسی در هر فرصتی باید اهمیت انقلاب اكتبر و اهمیت حزبی كه بتواند یك چنین انقلابی را سازمان بدهد، یادآور شود. برای خواننده جدید هم كه شده، یادآوری مقولات بالا اهمیت دارند.

ماركس، لنین و تحزب
انگیزه من از نوشتن این نوشته پاسخ محسن حكیمی به یكی از سئوالات نشریه "آرش" در شماره ١٠٩ این نشریه است. این نشریه تعدادی سئوال جلوی نویسنده‌گانش می گذارد كه جواب محسن حكیمی من را مجبور كرد واكنش نشان بدهم. سئوال چنین است: "برخی اعتقاد دارند تنها راه طبقه كارگر برای الغای نظام سرمایه داری ایجاد حزب طبقه كارگر است تا بتواند مبارزات و جنبش كارگری را برای مقابله با هجوم كارفرمایان و كسب پیروزی آماده نماید." محسن حكیمی فرصت را غنیمت شمرده و هر چه را كه از رسانه های خبرپراكنی جنگ سردی یاد گرفته است به كار می برد تا لنین را خراب كند. می گوید: "اگر منظور شما از "حزب طبقه کارگر" همان است که لنین آن را "سازمان انقلابیون حرفه ای" نامیده است، چنین سازمانی نه تنها به الغای نظام سرمایه داری هیچ کمکی نمی کند بلکه حداکثر کاری که می تواند بکند جایگزینی سرمایه داری "آزاد" و خصوصی با سرمایه داری دولتی - حزبی است." حكیمی به همین بسنده نمی كند. وضعیت كره شمالی و چین و كوبا و عربستان سعودی را هم به گردن لنین انداخته است! "تجربه ی ناکام کشورهای "سوسیالیستی" از قبیل شوروی و چین و کوبا و کره شمالی و ... و لجنزار سرمایه داری دولتی - حزبی در این کشورها این واقعیت را به روشنی نشان می‌دهد." او سپس می نویسد: "به لحاظ نظری نیز به راحتی می توان نشان داد که نظریه ی لنین تحریف کامل نظریه مارکس و انگلس درباره "حزب طبقه کارگر" است. منظور مارکس و انگلس از "حزب طبقه کارگر" جنبش سازمان یافته توده های کارگر است. آنها در "مانیفست کمونیسم" به صراحت جنبش چارتیست ها را "حزب طبقه کارگر" می‌نامند و به روشنی اعلام می‌کنند که کمونیست‌ها نباید در مقابل این جنبش سازمان یافته حزبی "جداگانه" به وجود آورند."
از خواننده شریف می خواهم كه به هر دو این سئوال و جواب به دقت توجه كند. سئوال می پرسد كه بعضی ها می گویند برای مقابله با هجوم كارفرمایان و كسب پیروزی، حزب لازم است؛ حكیمی كره شمالی را نشان خواننده می دهد! او سپس برای اینكه به حمله اش به لنین گوشت و پوست بدهد، خود را ماركس شناس هم معرفی می كند. برای اطلاع كسانی كه با تحریفات و خصومتهای حكیمی طرف هستند، باید گفت ماركس هیچوقت نظرش را درباره تحزب فرموله نكرد. اگر محسن حكیمی سندی دارد كه بقول خودش به فارسی ترجمه نشده است لطفا آن را رو كنند. اما تا جائی كه من دنبال كرده ام، می توان در نظرات ماركس حداقل ٦ تفسیر كاملا متفاوت از تحزب نشان داد. ١) ماركس عضو رهبری "كمیته مكاتبات كمونیست" (Communist Correspondence Society) بود كه با متحد شدن با "لیگ عدالت" (League of the Just) "لیگ كمونیستها" یا همان "اتحادیه كمونیستها" را پایه گذاری كردند كه "مانیفست كمونیست" برنامه همان حزب است. ماركس بین سالهای ١٨٤٧ تا ١٨٥٢ عضو رهبری این حزب بود. ٢) ماركس در دوره بعد از فروكش كردن انقلابات ١٨٤٨ اروپا، بر این عقیده بود كه حزب بدون تشكل امكان پذیر نبود، اما با كارهایی كه می كرد هم برای پلیس سیاسی و هم برای فعالین سوسیالیست و كارگری آن دوره، او "حزب ماركس" بود. ٣) انترناسیونال اول، در واقع یك نوع حزب بود و ماركس عضو رهبری این "حزب" بود. ٤) اگر نه رسما، اما چه كسی است كه تاریخ حزب سوسیال دمكرات كارگری آلمان را بداند و قبول نكند كه ماركس عضو رهبری آن حزب بود. ٥) مدل شل و پل چارتیستی هم بود كه ماركس آن را حزب می داند. ٦) ماركس در ١٨٧٢ قطعنامه ای به انترناسیونال اول می برد و به تصویب می رساند. در این قطعنامه آمده است: "علیه قدرت متشکل طبقات دارا٬ طبقه کارگر جز با متشکل شدن در حزب سیاسی خود٬ که متمایز از احزاب تاکنونی که توسط طبقات دارا ایجاد شده‌اند و باید بر علیه آنها باشد٬ نمیتواند بعنوان یک طبقه ظاهر شود." همه این موارد و بیشتر از آنها را هم، مونتی جانستون (Monty Johnstone) در مقاله "ماركس و انگلس و مفهوم حزب" در شماره ١٩٦٧ "سوسیالیست رجستر" بخوبی نشان داده و توضیح می دهد.

۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

نگاهی به كنگره فدراسیون كار آمریكا

در مصاحبه با فعالین جنبش كارگری آمریكا

آخرین كنگره هر چهار سال یكبار فدراسیون كار آمریكا (AFL-CIO)، در روزهای ٨ تا ١١ سپتامبر ٢٠١٣ برگزار شد. در این كنگره‌ها رئیس فدراسیون و پستهای مهم رهبری آن برگزیده می شوند. معمولا وقتی كه صدائی متفاوت از صدای رهبری كنونی فدراسیون شنیده می شود، سر و صدای زیادتری در بین فعالین چپ تر جنبش كارگری بلند می شود. كنگره امسال این فدراسیون در رسانه های رسمی ایالات متحده و بخصوص در سایتها و مدیای این فدراسیون و نیروهای نزدیك به حزب دمكرات و اوباما، باعث سر و صداهائی شده بود كه گویا قطعنامه های متفاوتی به تصویب رسیده اند و نحوه برگزاری خود این كنگره با تاریخ تاكنونی آن كاملا متفاوت بوده است. برای درك بهتر فضای حاكم بر این كنگره، سراغ چند تن از فعالین چپ جنبش كارگری رفتم. سئوالی درباره اهمیت این كنگره و نقطه عطفها و نقطه ضعفهای آن را برای ٥ تن از فعالین كارگری فرستادم كه جملگی از تصمیم اشاعه اتفاقات و بحث و نظراتی كه در این كنگره مطرح شده بودند، برای خوانندگان فارسی زبان ابراز خوشحالی كرده بودند. در این مطلب خود را مجبور دیده ام كه جاهائی جواب دوستان جواب دهنده را ترجمه آزاد كنم و برای خوانندگانی كه با جنبش كارگری آمریكا آشنائی زیادی ندارند، توضیحاتی را نیز وارد كنم.

نظر فعالین كارگری درباره كنگره فدراسیون كار آمریكا
یكی از فعالینی كه سئوالم را برایش فرستادم، استیو ارلی (Steve Early) بود. استیو كه از فعالین شناخته شده و از منتقدین رهبری فدارسیون كار آمریكا در جنبش كارگری است با توضیح كوتاهی، دو تا از مقالاتی كه بعد از كنگره فدراسیون كار آمریكا برای نشریات "لیبر نتس" (Labor Notes) و كانترپانچ (CounterPunch) نوشته بود را برایم فرستاد و خواست كه نظرش را، تا آنجا كه به درد گزارشم بخورد، از این مطالب استخراج كنم.
استیو می گوید سر و صدای زیاد درباره اهمیت این كنگره و فرمت جدید و بهتری كه كنگره امسال در آن برگزار شد و همچنین گروه‌های تازه ای كه بعنوان "دوستان كارگران" (پایین تر به این "دوستان كارگران" خواهم پرداخت.) در این كنگره شركت كرده بودند، فقط از این واقعیت خبر می دهد كه وضعیت سازماندهی كارگران در آمریكا در موقعیت مناسبی نیست. می گوید كه شور و هیجانی كه درباره متفاوت بودن این كنگره براه افتاده است جای خوشحالی دارد، اما آنچه كه در این كنگره ٥ روزه غایب بود، بحث درباره پیش گرفتن استراتژی ای بود كه چگونه می شود از اعضای كنونی این فدراسیون دفاع كرد و چگونه می شود همین اعضای كنونی را به تحرك در آورد و نیروی آنها را زنده و به نحو احسنی از آن استفاده كرد. می گوید "كارگرانی كه عضو اتحادیه ها هستند همه جا زیر شدیدترین فشارها هم در محیط كار و هم بر سر میز مذاكره و هم در میدان مبارزه سیاسی هستند." او حرفها و مصوباتی كه بعضی ها آنها را نقطه عطف و قوت این كنگره می دانند را جدی نمی گیرد و به حدود یك دهه پیش كه سال ١٩٩٥ تیم تازه ای به رهبری جان سوینی (John Sweeney) رهبری فدراسیون كار آمریكا را بدست گرفتند اشاره می كند كه همان زمان هم آن تیم با چنین پلاتفرمی رهبری كنگره را به دست گرفت كه سر و صدای حول آن بعد از سه چهار سال خوابید. او به "رقیق" كردن نحوه عضویت در اتحادیه ها كه ظاهرا تعدادی از اتحادیه ها با دست كشیدن از شیوه های قدیمی مبارزه و اعتراض "رشد" می كنند اعتراض می كند، و مشخصا پافشاری بر وابستگی فدراسیون كار آمریكا به حزب دمكرات كه در این كنگره هم بر آن تأكید شده بود را كه فقط به كارگران ضربه زده، ناكارآمد می داند و به آن اعتراض دارد. استیو به نكات مهم دیگری اشاره می كند كه در این كنگره درباره ناامنی محیط كار، مقاومت بر علیه فشارها برای بازپسگیری دستآوردهای تاكنونی، برخورد به تغییراتی كه در تكنولوژی ایجاد شده و مستقیما بر زندگی و مبارزه كارگران تأثیر می گذارد، سازماندهی و پیروزی در اعتصابات، بسیج اعضای اتحادیه ها در محیط كار و غیره، چیزی گفته نشد. می گوید در بین ٤٥ سمینار در حاشیه این كنگره، تنها یك سمینار به یكی از مهمترین مبارزات كارگران آمریكا در سالهای اخیر، كه در ایالت ویسكانسن اتفاق افتاد، اختصاص داده شد.

۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

محمد جراحی و رضا شهابی صدای ما كارگران هستند!

محمد جراحی، كارگر زندانی و عضو "كمیته پیگیری ایجاد تشكل‌های كارگری" روز ١٤ مهر نامه ای خطاب به كارگران ایران و دنیا نوشت و در آن به اذیت و آزار خود توسط مأموران شكنجه جمهوری اسلامی در سیاه چال‌های این رژیم اشاره كرده بود. "اتحادیه آزاد کارگران ایران" هم روز ٢٨ مهر با صدور بیانیه ای درباره وضعیت رضا شهابی، از فعالین شناخته شده جنبش كارگری و عضو هیأت مدیره سندیكای كارگران شركت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و دیگر كارگران دربند، خواهان آزادی فوری همه كارگران زندانی شده است.
محمد جراحی بیش از دو سال است كه به بهانه های واهی، كه در اصل بخاطر فعالیت برای ایجاد تشكل‌های كارگری، در زندان و در بدترین شرایط در غل و زنجیر است. او در زندان دچار بیماری تیرویید شده است و می گوید هنگامی كه او را به بیمارستان برده بودند با دستبد و زنجیر به پا از توهین و بد رفتاری زندانبان و ماموران همراه چنان اذیت شده كه دیگر راضی به مراجعه به بیمارستان نیست.
رضا شهابی هم كه سالهاست با چنین شیوه هایی شكنجه می شود، اخیرا برای چندمین بار روانه بیمارستان شده است. بیانیه "اتحادیه آزاد" می گوید كه بر اساس نظر پزشکان در صورت عدم معالجه، وی بمرور زمان با فلج بخشی از بدنش مواجه خواهد شد.
واضح است كه جمهوری اسلامی به عمد دارد این فعالین كارگری را این چنین زیر فشار می گذارد كه فعالیت برای مطالبه كردن حقوق كارگران هزینه بردار باشد! این شیوه قرون وسطائی كه الحق برازنده جمهوری اسلامی است، شكم هیچ كارگر گرسنه ای را سیر نخواهد كرد. كودك هیچ كارگری را كه بر اثر نداری از ادامه تحصیل باز مانده است، روانه مدرسه نخواهد كرد. فقط و فقط بر خشم و تنفر ما كارگران از رژیم جهل و جنایت اسلامی خواهد افزود.

ما كارگران مطالبات زیادی داریم. خواهان دستمزدی هستیم كه كفاف یك زندگی انسانی را بدهد. دستمزدی كه توسط نمایندگان خود ما و در تشكل‌هایی كه توسط خود ما ایجاد شده اند تعیین شده باشد. خواهان آزادی ایجاد تشكل‌های كارگری و قطع دست دولت در امور این تشكل‌ها هستیم. خواهان آزادی كلیه زندانیان سیاسی هستیم. خواهان برابری كامل حقوقی و سیاسی زنان و مردان در همه سطوح زندگی هستیم. خواهان برابری كامل حقوقی و سیاسی برای تمام افرادی كه در این جامعه زندگی می كنند، چه متولد ایران باشند چه متولد كشور دیگری اما اكنون در ایران كار و زندگی می كنند، می باشیم. ما خواهان حق برابر شهروندی برای كلیه شهروندان این كشور هستیم. ما خواهان آزادی پوشش هستیم. ما خواهان برداشته شدن همه موانع فرهنگی بر سر راه تفریح و شادی جوانان هستیم. خواهان بیمه بیكاری مكفی هستیم. خواهان حق بازنشستگی مكفی و انسانی برای تمام شهروندان بازنشسته این جامعه هستیم. خواهان جدائی دین از دولت هستیم. خواهان این هستیم كه مذهب امر خصوصی افراد تلقی شود و كسی حق نداشته باشد كس دیگری را به زور وادار به بجا آوردن آداب و رسوم مذهبی كند. كسی حق نداشته باشد كودكی را تحت عنوان رسم و رسوم مذهبی اذیت و آزار كند و یا مانع شادی و تفریح او شود. ما خواهان دنیای شاد و بدون هر گونه تبعیض برای كودكان هستیم. ما كارگران شایسته بهترین و مرفه ترین زندگی هستیم، چرا كه تمام ثروت این جامعه، حاصل كار و زحمت و رنج ماست.
اینها و دهها مطالبه كوچك و بزرگ دیگر، مطالبات ما كارگران هستند كه بدون توجه به آنها، با هر درجه سركوب و زندانی كردن فعالین كارگری، فراموش نمی شوند و بطور دائم توسط فعالینی از همین جنبش به جامعه و از جمله به دولتی كه بر این جامعه حكومت می كند، و همچنین به تمام محافل و مجامع بین المللی اعلام خواهند شد. رضا شهابی، محمد جراحی، بهنام ابراهیم زاده، شاهرخ زمانی، رسول بداقی و دهها و صدها زندانی سیاسی دیگری كه حتی نام بسیاری از آنها را هم خوب نمی دانیم، صدای ما كارگران هستند و درست به همین خاطر آنها را تنها نخواهیم گذاشت و برای آزادیشان یك دم تلاش و مبارزه خواهیم كرد. هر چه كارگران توجه شان به موقعیتشان بیشتر جلب شود، هر چه بی حقوقی شان بیشتر محرز شود، اهمیت رهبران نامبرده را بهتر و بیشتر متوجه خواهند شد. و كارگران درست به همین دلیل از جمهوری اسلامی كه رهبران و دوستان آنها، رضا شهابی و محمد جراحی را دستگیر و اذیت و آزار می كند، متنفرند و منتظر فرصتی هستند كه برای همیشه از شر این بختك اسلامی خلاص شوند.
٢١ اكتبر ٢٠١٣


۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

نكاتی درباره اعتراضات و مجامع عمومی كارگران


در این شرایط فقر و فاقه كه جمهوری اسلامی سعی می كند با سركوب اعتراضات كارگری همراه كند، آنچه كه می تواند باعث نگرانی فعالین كارگری و اجتماعی بشود، این است كه كارگران در خلاصی از این وضعیت احساس استیصال بكنند. لازم نیست به هیچ كارگری توضیح داده شود كه در شرایطی فوق العاده سخت و غیرانسانی زندگی می كند! مطمئنا هر فعال كارگری که یك چنین تجربه‌ای دارد، وقتی بخواهد برای همكار خود وضعیت فعلی را توضیح دهد، با احساس "توضیح واضحات" روبرو شود. اما همان همكار انتظار دارد راهی برای خلاصی از این وضعیت جلویش گذاشته شود. بسیاری از كارگران از تاریخ ایجاد و مبارزه تشكل‌های كارگری، چه در سطح ملی و چه بین المللی اطلاع دقیقی ندارند اما در زندگی روزمره خود این را تجربه كرده اند كه چگونه تلاش آنها برای ایجاد تشكل كارگری با مقاومت و مخالفت شدید كارفرماها و دولت كارفرماها مواجه می شود. و همین مقاومت و مخالفت طبقه سرمایه دار چگونه می تواند به دست كشیدن از تلاش برای ایجاد تشكل در بخشی از كارگران دامن بزند. اینها و صدها تجربه اینچنینی موارد و موانعی هستند كه روزانه فعال كارگری باید با آنها كلنجار برود.

در جائی كه فعالین كارگری به هر دلیلی مستقیما به مسئله "ایجاد تشكل كارگری" نپرداخته اند، می شود تلاش خود برای سازمان دهی و متشكل كردن كارگران را به شیوه های دیگری جلو برد و مزایا و محسنات متشكل شدن را به میانشان برد. من اینجا به چند سرخط مهمی كه موانع مهمی را ایجاد كرده اند و یا می توانند موانع موجود سر راه را بر دارند، خواهم پرداخت.

 

تشكیل مجامع عمومی

مجامع عمومی كارگری، آن ظرفی از تشكل كارگری هستند كه در شرایط خفقان و بی تشكلی، دم دست ترین ظرف تشكلیابی كارگران هستند. شاید رژیمی بتواند جلوی ایجاد شورا و یا سندیكای كارگری را بگیرد. اما نمی‌شود جلوی جمع شدن كارگران و بحث كردن حول مسائلی كه به زندگی اش ربط مستقیم دارد را گرفت. نمی‌توان به كارگران گفت كه درباره میزان افزایش دستمزد با دیگر رفقایت صحبت نكن. حتما كارفرما و حراست و پاسدارهایش سعی در ممانعت از این كار هم خواهند كرد، اما دفاع از جلوگیری از این كار برایشان گرانتر تمام می‌شود.

مجمع عمومی منظم و سازمانیافته، تشكلی است كه مثلا كارگران در دوره منظم هفته‌ای و یا هر ماهی یكبار دور هم جمع می‌شوند و به مسائل مورد نظر می‌پردازند. مثلا اگر اعتصابی صورت بگیرد، قبل از اعتصاب مجمع عمومی برگزار می‌كنند و روی چگونگی پیشبرد اعتصاب و زوایای مختلف آن بحث و گفتگو می‌كنند؛ و بعد از اعتصاب هم برای نتیجه گیری و بررسی نقاط ضعف و قدرت آن باز هم به بحث و گفتگو می‌پردازند.