۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه

چرا سازمان فدائیان اكثریت منفور است؟

"هيئت سياسی ـ اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت)" اخیرا اعلامیه ای منتشر كرده است تحت عنوان "گفتگو و نقد آری، تهمت و تخریب نه!" در این اطلاعیه كه سوتیتر آن هم "موج جدید تخریب سیمای سازمان" است، عنوان شده است كه سیمای سازمان اكثریت در چند هفته اخیر توسط ارگانهای اطلاعاتی و تبلیغی جمهوری اسلامی و بدخواهان این سازمان تخریب شده است. بدخواهان این سازمان هم سلطنت طلبان، نیروهای سابق و فعلی اقلیت، پیكار، بخشی از كادرهای خود این سازمان كه اكنون از آن جدا شده اند و "برخی جریانهای تندرو" عنوان شده است. در بخشی از این اعلامیه آمده است: "اقدامات اين مجموعه عليه سازمان ما، اخيرا همسو و همزمان شده است. لذا ما شاهد سربرآوردن کمپين عليه سازمان در شبکه اجتماعی فيسبوک، پرونده سازی توسط برخی نيروها و متهم کردن سازمان به لو دادن اعضای جريان های چپ در سال های ١٣٥٩ ـ ١٣٦١ بدون ارائه مدرک و سند، فحاشی و لجن پراکنی در برخی برنامه های پالتاکی و راديوئی، انتشار مطالبی نظير "سازمان فدائیان خلق ایران (اكثریت) اعلام انحلال كند"، از صندوق در آوردن برخی مطالب کهنه و انتشار آن ها در سايت ها و فيسبوک، انتشار مقالات و کوبيدن سازمان به خاطر مشارکت اعضائی از آن در اين و يا آن کنفرانس و يا گفتگو با نيروهای جنبش سبز." حق سوزی است اگر كسی بدون ارائه مدرك و سند چیزی به این سازمان بگوید، از اینرو یکی از این اسناد را از زبان یکی از رهبران این جریان نقل می کنم:
"يادم می آيد به تصميم رهبری سازمان، زنده ياد رفيق جواد، عليرضا اکبری شانديز، مقاله ای بدون امضاء نوشت در نشريه کار و بحث کرد که اين اعدام ها به زيان انقلاب است و بايد متوقف شود. از پی آن اسدالله لاجوردی از اوين زنگ زد و نام نويسنده آن مقاله را خواست. ما در جلسه دبيران سازمان تصميم گرفتيم مدير مسئول نشريه، رفيق منصور، محمدرضا غبرابی، که قبلا به حکومت معرفی شده بود، پاسخگو شود. او رفت و لاجوردی او را گروگان گرفت تا نويسنده اصلی مقاله خود را معرفی کند. رفيق منصور، بی هيچ اتهامی گروگان ماند. حتی پس از دستگيری رفيق جواد در کردستان، اعدامش کردند. رفيق منصور تنها قربانی نبود. در سال های ۶۰ و ۶۱ حدود ۱۲۰ نفر از رفقای ما بدون هيچ اتهام يا پرونده اي، در اينجا و آنجا به جوخه های اعدام يا به چوبه های دار سپرده شدند." این بخشی از نوشته ای است از فرخ نگهدار كه در شماره ٩٧ نشریه "آرش" درج شده است.

اسطوره انقلاب و خشونت

اخیرا در تعدادی از سایتهای اینترنتی نوشته ای از سعید كرامت درباره توافقات دولت تركیه و عبدالله اوجالان منتشر شده است كه گرچه از نظر خود سعی كرده موضوع یاد شده را تحلیل كند، اما درباره انقلاب هم تفسیر معمول روشنفكران دست راستی جامعه را تكرار كرده است. او نوشته خود را با این جمله آغاز می كند: "اگر گذار از خشونت و تلاش برای حذف فیزیکی رقیب سیاسی و روی آوردن به یک مبارزه اجتماعی مدنی را هم انقلاب بنامیم، ..." در این جمله به روشنی و بدون مقدمه مقوله "انقلاب" مترادف شده است با "خشونت و تلاش برای حذف فیزیكی رقیب سیاسی"! من اینجا قصد نقد نوشته سعید كرامت را ندارم، اما می خواهم به بهانه تكرار این مترادف قرار دادن انقلاب با خشونت و خونریزی از جانب ایشان، نكاتی درباره مقولاتی چون انقلاب، خشونت و مدنیت را یادآوری كنم.
***
هر جامعه شناسی كه حوادث مهم اجتماعی معروف به انقلاب در دو سه قرن گذشته را دنبال كرده باشد، متوجه می شود كه تعداد حوادث مهم تاریخی را كه بشود به آنها عنوان انقلاب داد، از ٢٠ عدد تجاوز نخواهند كرد. انقلاب ١٦٨٩ انگلیس، انقلاب ١٧٧٦ آمریكا، انقلاب ١٧٨٩ فرانسه، انقلاب ١٨٣٠ فرانسه، انقلابات ١٨٤٨ اروپا، كمون پاریس ١٨٧١، انقلاب ١٩٠٥ روسیه، انقلاب ١٩١٧ روسیه، انقلاب چین، انقلاب كوبا، انقلاب گرانادا، انقلاب ویتنام، انقلاب ایران، انقلاب تونس، انقلاب مصر و چند انقلاب كمتر شناخته شده تر دیگر. من اینجا همه این انقلابات را اسم برده ام كه خواننده شریف و مطلع، خود به شرایطی كه این انقلابات در آنها اتفاق افتادند فكر كند و رابطه دروغین و مهندسی شده و ساختگی بین انقلاب و خشونت را خود ببیند.
ظاهر مسئله این است كه برای تغییر جامعه و شرایط زیستشان دو متد جلوی انسانها قرار دارد و مختارند یكی از این دو نوع را انتخاب كنند. در این معادله یكی از این دو متد انقلاب است كه راه خشونت و "حذف فیزیكی رقبای سیاسی" تعریف شده و دیگری رفرم است كه با انتخابات، و از راه مدنیت و مبارزه مدنی و "قانع كردن رقیب سیاسی" و غیره قابل حصول است. هر انسان بالغی كه در طول عمرش ٢ ساعت در سیاست تعمق كرده باشد می داند كه این نوع سیاه و سفید كردنهای سطحی، فریبكارانه و عمدی اند! در نتیجه اولین سئوال قاعدتا باید این باشد كه انقلابات اصلا چرا روی می دهند؟ من قبلا در نوشته ای دیگر تحت عنوان "باز هم درباره انقلاب" به تفصیل در باره تفاسیر و تعاریف از انقلاب از جانب شخصیتهای مختلف در اعصار مختلفی اظهارنظر كرده ام. اینجا سعی می كنم از نكاتی كه در آن نوشته عنوان شده اند پرهیز كنم كه حوصله خواننده نیز سر نرود.

۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

روایت یک مدافع سرمایه داری از بقاء جمهوری اسلامی

در نقد نظرات اروند آبراهامیان

كسانی كه كارهای اروند (یرواند) آبراهامیان را دنبال كرده باشند، تا قبل از یكی دو سال گذشته شاهد تاریخ نگاری ظاهرا بیطرفی بوده اند. اما وقایع یكی دو سال اخیر ایشان را به تكاپوهائی انداخته كه برای تمام كسانی كه ایشان را دنبال كرده اند، كنكاشی و كندوكاوی درباره آنها خالی از لطف نیست. حتی در كارهای قدیمی خود دست برده و آماری را كه ظاهرا مورد قبول وی هم بوده دستكاری كرده است. آبراهامیان و تلاش‌های مثل تلاش‌های ایشان منحصر بفرد نیستند. تعداد زیادی از “تاریخنگاران”، “محققین” و “جامعه شناسانی” كه ظاهر بیطرفی را حفظ كرده بودند، وارد میدان شده اند و این یك ویژگی انقلاب است كه جامعه را به شدت قطبی می كند. اینچنین آدم‌ها زود متوجه جهت وزش باد می شوند.
هدف اولیه من از این نوشته پرداختن به اظهارنظر ایشان در مقاله Why the Islamic Republic Has Survived كه در شماره ٢٥٠ نشریه “میدل ایست ریپورت” به تاریخ تابستان سال ٢٠٠٩ درج گردیده است، بود. در پروسه مطالعه نظرات این دوره ایشان متوجه یك شیفت تقریبا با عجله از جانب ایشان به طرف “پرهیز از خشونت” شدم كه ایشان را مجبور به كارها و اظهارنظرهای عجیب و غریبی كرده است. مجبورم كه این نوشته را اختصاص بدهم به همین مقاله توضیح بقاء جمهوری اسلامی؛ چرا كه نقد كتاب اخیرشان “تاریخ مدرن ایران” (A History of Modern Iran) كه در آن نتیجه می گیرد رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شدنی نیست و غیره، خود یك كتاب نقد لازم دارد. (من را به یاد گزارش CIA به دولت آمریكا می اندازد كه در شروع انقلاب ٥٧ به آن دولت اطمینان داده بود كه رژیم شاه حداقل ١٠ سال دیگر حكومت خواهد كرد!)
گرچه سعی میكنم كه بخش عمده این مطلب را به همان طرح اولیه اختصاص بدهم، اما لازم است كه نكات دیگری را نیز در این رابطه مطرح كنیم. پرداختن به این نكات به این دلیل اینجا منظور شده اند كه ربط مستقیم به دفاع ضمنی ایشان از دولتهای ایران مدرن، از جمله جمهوری اسلامی و همچنین بحث پیش روی ما دارد.

۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

دنیای واقعی “حقوق بشر”

“حقوق بشر” از آن مقولاتی است كه با سطحی ترین درك از خود، بیشترین بحث این دوره را بخود اختصاص داده است. این اغتشاش شاید از سر جدا كردن دلبخواهی دو جزء تشكیل دهنده یك مقوله بهم پیوسته: “حقوق” و “بشر” باشد. این اغتشاش اما بماند. منتها هر مقوله سیاسی را كه از متن زمان و تاریخ جدا كنیم به یك چنین سرنوشتی دچار خواهد شد. مقاله حاضر سعی خواهد كرد به ریشه های پدیده “حقوق بشر” بپردازد و با یك تحلیل مشخص، اغتشاش فوق را توضیح بدهد. به اختصار به ریشه آنچه كه حقوق بشر بعنوان حقوق انسان و “حقوق بشر” بعنوان بیانیه ای از سازمان ملل متحد معروف شده است، خواهد پرداخت. قبلا در همین خصوص، سر درك “حقوق بشر”ی از حقوق انسانها، بحثی با اسماعیل نوری علاء داشتیم كه در دو مطلب جداگانه، «جمهوري ايراني، “جمهوري كارگري”» و “سكولاريسم، آزادي و مالكيت خصوصي” منتشر شدند. اینجا بحث را از سر دیگری دنبال می كنیم.

چندی پیش نوشته ای در باره مسئله حقوق بشر در سایت‌های اینترنتی منتشر شد كه با این پاراگراف شروع می شد: “با توجه به گسترش جنبش حقوق بشر در سراسر دنیا و به چالش کشیدن بسیاری از رژیمهای سرکوبگر و دیکتاتور، … و حتی شرکت فعال نهادهای بین المللی و دولتی در این جنبش سبب آشفتگی و تردیدها و سئوالات اساسی است. به خصوص بخش مهمی از مردم و گروههای چپ و رادیکال بخاطر سیاست بازی و دورویی دولتها و نهادهای بین المللی و متجاوزین به حقوق مردم، به این پدیده متناقض با تردید می نگرند.” حدود ٢٠ سال پیش، در باره مقوله دمكراسی هم در ادبیات سیاسی ـ حداقل فارسی ـ با همین نگرش حرف زده می شد. منتها دمكراسی به روسیه و عراق و افغانستان صادر شد و دیگر كسی را نمی فریبد. دوروئی هم نیست، در خود آمریكا و سوئیس و انگلیس و غیره هم آسمان همین رنگ است! اما جامعه شعبده باز طبقاتی مقولات زیادی می تواند از آستین در آورد كه بتواند تعدادی را سرگرم كند و برای مدتی متوهمشان كند. “پاپوش برای شیطان هم می دوزد.” “حقوق بشر” یكی از همین مقولات است.

"عشق آزاد"

در توضیح بندی از "یك دنیای بهتر" برنامه حزب كمونیست كارگری

روابط جنسی، یا عشق و دوست داشتن را كه بدور از محدودیت‌ها بررسی كنیم، با ابتدائی و طبیعی‌ترین روابط اجتماعی بین انسان‌‌ها روبرو می شویم. اجازه بدهید بندی از "یك دنیای بهتر"، برنامه حزب كمونیست كارگری را اینجا نقل كنیم و نظرم را راجع به روابط جنسی آزاد و در توضیح این بند از برنامه حزب بنویسم.
زیر تیتر "روابط جنسی" در "یك دنیای بهتر" آمده است: "برقراری رابطه آزاد و داوطلبانه جنسی حق انكارناپذیر همه كسانی است كه به سن قانونی بلوغ جنسی رسیده اند.
سن قانونی بلوغ جنسی برای زن و مرد ١۵ سال است. رابطه جنسی افراد بزرگسال (بالای سن قانونی بلوغ)، با افراد زیر سن قانونی، ولو با رضایت آن‌ها، ممنوع است و جرم محسوب میشود.
كلیه افراد بزرگسال اعم از زن و مرد، در تصمیم گیری در مورد روابط جنسی خود با سایر افراد بزرگسال كاملا آزادند. روابط جنسی داوطلبانه افراد بزرگسال با هم، امر خصوصی آن‌هاست و هیچكس و هیچ مقامی حق كنكاش و دخالت در آن و یا اعلان عمومی آن را ندارد.
مردم و بویژه جوانان و نوجوانان باید زیر پوشش آموزش جنسی، آموزش روش‌های كم خطر جلوگیری از حاملگی، و آموزش روش‌های تضمین ایمنی رابطه جنسی قرار داشته باشند. آموزش جنسی باید جزو اجباری دبیرستان‌ها قرار بگیرد. دولت موظف است با تبلیغات، ایجاد كلینیك‌ها و هیات‌های آموزشی سیار، كمپین‌ها و برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی ویژه، و هر روش موثر دیگر، آگاهی علمی مردم به جنبه‌های مختلف رابطه جنسی و حقوق قانونی فرد در روابط جنسی را به سرعت و به وسیع‌ترین شكل گسترش دهد.
وسائل جلوگیری از حاملگی و بیماری‌های مقاربتی باید به رایگان و به سهولت در دسترس همه افراد بزرگسال قرار داشته باشد."

۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه

لاشه اصلاحات و ریاكاری آخوندي!

به دنبال انتخاب حسن روحاني به رياست جمهوري اسلامي، جناح "اصلاح طلب" رژيم كه ماتم گرفته بود، جان تازه اي گرفته و لاشه "اصلاحات تدريجي و گام به گام رژيم اسلامي" را از تابوت بيرون كشيده و ذوق زده دور اين لاشه خيالاتي و مجددا به ریاكاری و عوامفریبی مشغول شده اند. دليل اين ذوق زدگي هم "روزنه اي براي امكان ادامه اصلاحات" عنوان شده است. يكي از نوشته هايي كه سعي كرده به اين موضوع جنبه تئوريك بدهد، نوشته اي است از رشيد اسماعيلي در سايت "گويانيوز". او نمايش رژيم تحت عنوان انتخابات در فضاي دستچين كردن تعداد معدودي پاسدار قاتل كه جملگي مورد تأييد خامنه اي و شوراي نگهبان بودند، و با گسيل صدها هزار پاسدار و بسيجي كه قرار بود هر جنبنده اي را كه به اين بساط اعتراض دارند به رگبار ببندند، "رأي به رفرميسم" مي خواند. همين نكته بايد مسخره بودن اين نوع "رفرميسم" را ثابت كرده باشد. اين "رفرميستها" مديون همين فضاي سركوب و سانديس خوري هستند و رسما بر اسلحه و سركوب دولتي تكيه دارند كه به آنها فرصت دهد اصلاحاتشان را به پيش ببرند و بنيادي كنند! او در همين نوشته مي گويد كه "بعد از پنبه شدن آنچه اصلاحات دوره خاتمي بافته بود" و بعد از سركوبهاي سال ٨٨ و بعد از آن، حرف زدن از "اصلاحات" هزينه داشت و رو ميخواسته.