۱۴۰۰ مرداد ۷, پنجشنبه

کارگر نفت ۱۳۵۷، کارگر نفت ۱۴۰۰

کارگران می‌توانند اعتصاباتی برای بهبود زندگی خودشان را در دستور بگذارند بدون اینکه لزوما سقوط رژیم‌هایی را در دستور کار بگذارند. کارگر وقتی که وارد اعتصابی می‌شود، فاکتورهای زیادی را بالا پائین می‌کند که تا چه مدت اعتصابش را ادامه بدهد و چه مطالباتی را مطرح کند. اکثر اعتصابات کارگری اعتصاباتی هستند که بقول معروف اعتصابات صنفی هستند. کارگران مطالباتی را مطرح می‌کنند که با وزنه ای که در تولید دارند، کارفرما را سر میز مذاکره می‌کشند و با گرفتن حقشان، کل جامعه منتفع می‌شود. سقوط رژیم‌ها معمولا در ادامه اعتراضات خیابانی اتفاق می‌افتند. منتها وقتی که اعتصابات کارگری با اعتراضات خیابانی همراه شوند، وزن گفتمان‌های کارگری سنگین تر میشود و  اعتراضات رنگ و روی سرخ و برابری طلبانه تری به خود می‌گیرند. در مورد اعتصابات کارگران نفت هم، جز اعتصاب کارگران نفت ایران در سال ۱۳۵۷، به کمتر مواردی برمی‌خوریم که اعتصاب کارگران نفت باعث سرنگونی و سقوط رژیمی شده باشند. دلایلش هم زیاد هستند که می‌توان به دو مورد مهم اینکه رژیم‌ها بخاطر حساسیتی که نفت در اقتصاد دارد، هم آن را خیلی امنیتی می‌کنند و هم اینکه سعی میکنند کارگران نفت را نسبت به کارگران دیگر و دیگر بخش‌های جامعه راضی نگه ‌دارند، اشاره کرد.

همچنانکه در ایران ۱۳۵۷ اتفاق افتاد، در ایران ۱۴۰۰ هم اعتراض کارگران نفت می‌تواند مستقیما به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی منجر بشود. و این امر هم ربط مستقیمی دارد به اتکای رژیم‌های پهلوی و جمهوری اسلامی به درآمدهای نفتی که اقتصاددانان و سیاستمداران دلسوز جمهوری اسلامی دائم گوشزد می‌کنند که این مسئله دیر و یا زود برای جمهوری اسلامی مشکل ایجاد خواهد کرد.

در نوشته "اعتصاب کارگران نفت در دو فاز" به اختصار به ویژه‌گی‌های اعتصاب کارگران نفت در سال ۱۳۵۷ اشاره کردم. اعتراض این دوره، ۱۴۰۰، کارگران نفت از جهات متعددی مهم هستند و از آنجا که اعتصاب تاریخی کارگران نفت در ۱۳۵۷ کار رژیم پهلوی را یکسره کرد، چشم‌ها و امیدها بار دیگر به طرف کارگران در این رشته از تولید دوخته شده.

 


چرا اعتصاب کارگر نفت ۱۴۰۰ می‌تواند به سرنگونی رژیم اسلامی کشیده شود؟

ناف اقتصاد رژیم جمهوری اسلامی مستقیم و بلاواسطه به تولید و صدور نفت بسته است. سیاستمداران و اقتصاددانان دلسوز رژیم، اکنون که دیگر کاملا از نای افتاده است، سوگوارند که کاربدستان این رژیم هیچوقت نه به حرف کاردانان اقتصادی‌اش گوش داده و نه هم فکری به حال اقتصاد وابسته به نفتش کردند. آیا جمهوری اسلامی می‌توانست از اتکاء به نفت به اقتصادی مستقل از نفت شیفت کند، سئوالی است که این دلسوزان یا به آن بی توجه اند و یا هم به درستی از آن سر در نمی‌آورند. من که فکر می‌کنم رژیمی که رسالتش زدن انقلاب بود، هیچوقت نتوانست به اقتصاد داغانش سر و سامانی بدهد. و این فقط نفت بوده که دم دست ترین درآمدش، هم برای تأمین ابزار آلات بلافصل سرکوب و هم برای بقاء سیاسیش بوده است.

اما کارگر نفت، که رژیم اسلامی به خیال خودش آنرا از بقیه کارگران جدا کرده و سعی کرده نسبتا مرفه نگه بدارد، به دو دلیل عمده با رژیم اسلامی در می‌افتد. یکی روبنای سیاسی رژیم اسلامی است و دیگری چپاولی بود که نمی‌توانست دستمزد و رفاه کارگر نفت را هم هدف قرار ندهد.

 

کارگر نفت و روبنای سیاسی رژیم اسلامی

رژیم اسلامی زندگی کردن در ایران را به یک جهنم تبدیل کرده است. هر آنچه که بوئی از انسانیت امروز برده است، از جامعه ایران دریغ می‌شود. در پیش پا افتاده‌ترین گوشه‌های زندگی انسانها دخالت می‌کنند؛ چه خورده‌ای؟ چه پوشیده‌ای؟ با چه کسی حرف زده‌ای؟ با چه کسی خوابیده‌ای؟ چه خوانده‌ای؟ چقدر ریش گذاشته‌ای؟ با کدام پا به مستراح وارد شده‌ای؟ باور مذهبی‌ات چیست؟ و خلاصه سعی کرده اند انسان قرن ۲۱ را صدها قرن عقب ببرند. هیچ انسانی که تلویزیون تماشا کرده، با اینترنت آشناست و دو کلاس سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، با هر درجه رفاه اقتصادی هم که داشته باشد، نمی‌تواند با اینگونه موش دوانی‌های اسلامی کنار بیاید. این روبنای سیاسی، حتی روبنای سیاسی دوران فئودالیته هم نیست، روبنای سیاسی دوران برده‌داری است. کارگر نفت، حتی اگر به فرض درآمدش نسبت به بقیه کارگران ۱۰ برابر هم باشد، بالاخره می‌خواهد دخترش را بدون روسری ببیند. نمی‌خواهد در مدرسه کودکش را با آموزش خردجال آموزش بدهند. می‌خواهد مثل آدم دست همسر و دوست دخترش را بگیرد و در خیابان و پارک با لباس دلبخواه خود قدم بزنند. نمی‌خواهد وقتی که تلویزیون را روشن می‌کند، قیافه و لباس آزار دهنده آخوند را ببیند.

 

چپاول در صنعت نفت

اکنون اعتصابی که در میان کارگران پیمانی – پروژه‌ای در جریان است، اعتراضی است به چپاولی که به جان کارگر در صنعت نفت هم رسیده است. باندها و گانگسترهای این رژیم که مثل دزدان دریائی بر هر چیزی در این مملکت چنگ انداخته‌اند، به دستمزد چندرغاز کارگر هم رحم نمی‌کنند. رژیم اسلامی به خیال خود کارگران نفت را با شقه شقه کردن و تحت عناوین کارگر رسمی، پیمانی پروژه‌ای، پیمانی ارکان ثالث، پیمانی قرارداد معین، حجمی، روزمزد و انواع دیگر از این نوع جدا کردن‌ها، کارگران را به اندازه کافی پراکنده کرده اند که دست به اعتراض متحدانه نزنند و خودشان با خیال راحت چپاول کنند. اما همین شقه شقه کردن همراه بود با چپاولی مضاعف. دستمزدی را که قرار بود به کارگر بدهند، خودی‌هایی را این وسط به نام پیمانکار گذاشته‌اند که بخشی از دستمزد کارگر را به یغما ببرند. اعتراض به این چپاول اکنون که داغ شده، کل جامعه را به وجد آورده است. کارگران که یکی از مطالبات اصلی‌شان حذف پیمانکاران و دلالان است، مستقیما سیاست‌های اقتصادی رژیم را، که چپاول است و چپاول، هدف قرار داده‌اند.

اما اعتراض به وجود پیمانکاران و تبعیض در پرداخت دستمزد در جغرافیایی اتفاق می‌افتند که مردم دنبال فرصتی هستند تا این رژیم که بانی و باعث همه بدبختی‌های این ۴ دهه‌شان است، را سرنگون کنند. اعتصاب کارگری در جغرافیایی اتفاق می‌افتد که هر گام برداشتنی در این جامعه سیاسی است و برای رژیم هزینه سنگینی در بر دارد. اعتراض کارگر، هر کارگری، چه رسد به اعتراض کارگر نفت، می‌تواند حکم بنزینی باشد بر آتشی که در حال گر گرفتن است.

۲۳ ژوئیه ۲۰۲۱

کارگر کمونیست ۶۸۵

۱۴۰۰ مرداد ۱, جمعه

نوبت اعتراضات کارگری است

می‌شود با اطمینان گفت که ایران بعد از انقلاب (۱۳۵۷) همیشه کانون اعتراض به جمهوری اسلامی بوده. این جغرافیا هیچوقت حیات خلوت اسلامیون نشد. هیچوقت نتوانستند یک روز را بدون بحران و بدون توجه به اینکه مردم مترصد فرصتی برای سرنگون کردنشان هستند، سپری کنند. از اعتراضات ۱۳۷۱ مشهد گرفته، تا اعتراضات ۷۴ اسلامشهر و کوی دانشگاه ۷۸ تا خیزش توده‌ای ۱۳۸۸ تا دی ۱۳۹۶ تا این آخری، آبان ۹۸، بانگ “این حکومت جنایتکار قرون وسطائی را نمی‌خواهیم”، بلندتر و بلندتر شد تا اینکه امروز همه جا شعار موسیقی گونه “مرگ بر اصل ولایت فقیه” کاخ ولی فقیه را به لرزه در آورده، این صدا یکریز شنیده شده است.



امروز که جامعه ایران یک پارچه در آتش اعتراض می‌جوشد، اعتراضات کارگری تقریبا بی‌وقفه و از هر گوشه ای در جریانند و توجه همه مفسران، تحلیلگران و همه فعالین سیاسی را به خود جلب کرده است. اعتراض کارگر اینبار سازمان یافته است. همزمان با هم و با فرستادن پیام همبستگی به همدیگر و از جانب توده‌های معترض اتفاق می‌افتند. اعتصاب کارگران اما اعتراضی دیگر مثل بقیه اعتراضات نیست. اعتصاب کارگر به جامعه و به توده معترض در خیابان راه نشان می‌دهد. رنگ و روی سرخ و برابری طلبانه به اعتراضات می‌زند. اعتصابات کارگری رژیم اسلامی را وحشت‌زده‌تر می کنند!

۲۱ ژوئیه ۲۰۲۱

انترناسیونال ۹۳۰

سرزمینی تشنه

خوزستان، همزمان با بخش وسیعی از کارگران نفت و پتروشیمی‌ها، صدای زنگ تشنگی و گرسنگی را به صدا در آورده است. اعتراضات به بی‌آبی فقط اعتراض به کمبود آب و کمبود برق نیست که باعث وخیم‌تر شدن وضعیت معیشتی توده‌های مردم در سراسر کشور شده است. این سرزمین؛ کل کشور ایران را می‌گویم؛ سرزمینی است تشنه آزادی و خلاصی از این همه تباهی و محرومیت. در گوشه گوشه این کشور وجود انسان از تباهی، و محرومیت از پیش پاافتاده‌ترین ملزومات زندگی زخم خورده است. صدای پیر و جوان، زن و مرد، کارگر و کارمند، روستانشین و شهرنشین و خلاصه صدای هر کسی که فکر می‌کند این زندگی شایسته او نیست، در آمده است.



جامعه‌ای هشتاد میلیونی را گروگان گرفته‌اند و خیال می‌کنند می‌توانند به این وضعیت ادامه دهند. خیال می‌کنند می‌شود گروگان گرفتن نان شب، آب آشامیدنی و دوا و دکتر را، گروگان گرفتن زندگی را در این جامعه برای همیشه ادامه داد. خیال کرده‌اند هنوز در دوران محمد و علی‌شان زندگی می‌کنند که می‌شود همه چیز را با زور و چماق و شمشیر جواب داد. خیال می‌کنند کارگر ایرانی این همه زور و چپاول را قبول می‌کند. مردم ایران این وضعیت را به چالش کشیده‌اند و می‌روند که نقطه پایانی بر این همه تباهی و بی‌حقوقی بگذارند.

۲۱ ژوئیه ۲۰۲۱

انترناسیونال ۹۳۰

من از شما حمایت نکردم؛ اما شما از من حمایت کنید

یادم می‌آید که در اعتراضات آبان ۱۳۹۸ تعدادی عصبانی بودند که وقتی کولبران را در کردستان می‌کشتند، کسی در تهران و شیراز و غیره اعتراض نکرد و می‌گفتند حالا ما چرا باید از اعتراض شما حمایت کنیم.



من می‌گویم که اگر آن زمان مردم در شیراز و خوزستان و تهران و غیره از اعتراض مردم در کردستان و آذربایجان دفاع نکردند، امروز اما همه باید از اعتراض همدیگر حمایت کنند. رفتن جمهوری اسلامی و خلاصی از این جهنم به نفع همه است. به نفع زن و مرد و کارگر و محصل و کشاورز در کردستان و تهران و خوزستان و خلاصه هر جائی در این کره زمین که نفسی می‌آید و می‌رود، رفتن این رژیم جنایتکاران به نفع او می‌باشد.

امروز فرصتی برای به زیر کشیدن این جنایتکاران که زندگی را در گوشه گوشه ایران، در عراق و سوریه و لبنان و افغانستان جهنم کرده است، به دست داده، همه باید به میدان بیایند و از مبارزات و اعتراضات همدیگر حمایت و پشتیبانی کنند.

مرگ بر جمهوری اسلامی

۲۳ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۳۱, پنجشنبه

شورا پورا مالیده

در رد ادعاهای ایرج فرزاد

ایرج فرزاد در نوشته‌ای تحت عنوان "مترسک ها؛ و انزواهای کارگر پناه" به یکسری مسائل پرداخته است که هر خواننده‌ای مثل من این سئوال را می‌تواند مطرح کند که حکمت نوشتن چنین نوشته‌ای از چه ناشی می‌شود؟ او به مسائل متعددی پرداخته که پرداختن به همه آنها برای من موضوعیتی ندارند. اما بخشی از بحث خود را به فاکتهای غلطی اختصاص داده تا بلکه بتواند با سوار شدن بر آنها به جنگ شوراها برود.

قبل از پرداختن به موضوع اصلی، عجالتا بگویم که ایرج فرزاد اکنون دیگر یاد گرفته است که با بدترین زبان و لحن با حزب کمونیست کارگری، حزب کمونیست ایران و کومه‌له، و دیگر احزابی که خود را در دوائر این دو جریان می‌دانند و یا گذشته مشترکی با آنها داشته‌اند حرف بزند؛ اما از گل نازکتر به حزب توده و بخصوص به سازمان اکثریت نگوید! اینها را من به حساب این می‌گذارم که او خودش را در سیاست شکست خورده می‌بیند و تقصیر این شکستش را نه بر عهده سیاستهایی که انتخاب کرده، بلکه در وجود احزاب و جریاناتی مثل حزب کمونیست کارگری ایران و کومه له می‌بیند. در چشم جامعه این مسئله معنا دارد. من اما این یادداشت را به این خاطر نمی‌نویسم. هدف من در این یادداشت اشاره به موضعگیری سیاسی وی در قبال اتفاقات مهم سیاسی اخیر در ایران و فاکت‌هایی است که او یا به عمد و برای جلب سمپاتی به سیاست‌های امروزش تحریف می‌کند و یا هم واقعا از آنها اطلاع درست و حسابی ندارد.

با شناختی که من از ایرج فرزاد پیدا کرده ام، او در بحثهای سیاسی به خود زحمت نمی‌دهد کمی تعمق کند و نتیجه آن می‌شود که بر اشتباهات خود اصرار بورزد، پا تو یک کفش کند و به نتایج جزمی و خشک برسد. درک او از بحث "حزب و قدرت سیاسی" یکی از این احکام جزمی است. او از این مقوله این را فهمیده است که کارگر را کنار بگذارد. که شورا پورا مالیده. او از یک دنیا بحث و نظر منصور حکمت به خیال خود "حزب و قدرت سیاسی" را چسبیده، آنهم حزب در مقابل شوراها! اگر قرار است این بحث کاریکاتور شده از "حزب و قدرت سیاسی" بیرون بیاید که حزب به نمایندگی از طبقه در هر شرایطی همه کاره است، به جنگ شورا برود، چریک بازی در آورد، کارگر را کنار بگذارد، معلوم نیست عضویت کارگری، گرایشات سوسیالیستی درون جنبش کارگری، شورا و مجمع عمومی و امثالهم در کجای این تفکر و متد سیاسی قرار دارند.

او بعد از گفتن یکسری حرفهای بی ربط درباره "میلیاردرها و نوکیسه ها و سلیبریتی مآب های بی فرهنگ، در “مهاجرت” سرمایه پولی به اروپا، آمریکا، کانادا، ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج،" و لنین و لنینیسم، نسخه خود از تجربه "همه قدرت به شوراها" در دوران انقلاب ۱۹۱۷ را بیان می‌کند. او می‌نویسد: "واقعیت این بود که آن شعار را بلشویکها و مشخصا لنین طرح کرده بودند. اما درست در لحظات تصمیم گیری سیاسی، لنین متوجه شد که آن شعار به ضرورت زمانه پاسخ نمیدهد و بلکه سرنوشت انقلاب کارگری را به دست منشویکها و اس ارها میسپارد. استدلال لنین روشن بود: بر “شوراها”، منشویسم، چپ چریکی، و حتی لیبرال ها مسلط بودند و از طرف “شورای کارگران” و “سربازان”، انتخاب شده و رای آورده بودند. لنین در مقابل به حزب بلشویک مراجعه کرد، او گفت اگر کمیته مرکزی چنین جسارات سیاسی را ندارد به لایه های حزبی در پائین توسل خواهد جست و اگر این ظرفیت را در آنها نیز تشخیص ندهد، به کمیته های کارگری حزب رجوع خواهد کرد. و همین کار را کرد، انقلاب اکتبر نه حول شعار تمام قدرت به دست شوراها که به اتکاء کمیته های حزبی در میان کارگران به سرانجام رسید." در رابطه با این "فاکت" ایرج فرزاد باید چند نکته را یادآوری کنیم که خواننده بداند لنین واقعا چه گفت، عملا چه شد و انقلاب اکتبر چگونه به سرانجام رسید. لنین از همان روزهای اولیه ای که شورای مرکزی در پتروگراد ایجاد شد، شعار "همه قدرت به شوراها" را مطرح کرد. حتی آنجائی که پلخانوف، کرنسکی، تسرتلی و دیگر رهبران منشویکها و آس آرها هیأت رئیسه این شورا را قبضه کرده بودند و در آن اکثریت داشتند شوراها را دور نزد. بعد از "روزهای ژوئیه" که شوراها عملا رفتند پشت دولت کرنسکی و لنین رهبری آن را همدست کرنسکی و کادتها خواند، یعنی عملا در مقابل انقلاب ایستادند، گفت که برای گرفتن قدرت در این روزهای بحرانی، حزب منتظر شورا نمی‌ماند؛ اما پشت لنین به "کمیته های کارخانه"ها و "کمیته های انقلابی نظامی" که هر دو عضو شورای مرکزی پتروگراد بودند اما بلشویکها در آنها دست بالا را داشتند، گرم بود. لنین شعار "همه قدرت به شوراها" را، بعد از سرکوب خونین ژوئیه تکرار نکرد، اما هیچوقت به مقابله با شورا نپرداخت. کنگره ژوئیه حزب بلشویک عملا این شعار را کنار گذاشت، اما در اوت و سپتامبر، که بلشویکها و جناح چپ اس آرها در شورای مرکزی دست بالا را پیدا کردند، شعار "همه قدرت به شوراها" بار دیگر شعار محوری بلشویکها و شخص لنین شد. روزهای منتهی به تسخیر کاخ زمستانی، با آگاهی به این واقعیت که بلشویکها در شوراها اکثریت را دارند، بلشویکها و مشخصا لنین فرمان حمله به کاخ زمستانی را دادند. بحث لنین این بود که ما در شورا اکثریت را داریم و شورا با حمله ما به کاخ زمستانی مخالفتی نمی‌کند. اما عملا چنین چیزی اتفاق نیافتد و حمله به کاخ زمستانی همزمان شد با کنگره سراسری شوراها که هیأت رئیسه به دست بلشویکها و جناح چپ آس ارها افتاد و کنگره عملا حمله به کاخ زمستانی را تأیید کرد. اینها فاکتهای ثبت شده تاریخی هستند که تروتسکی، رابینویچ و لارس لی معتبرترین کتابها درباره اش نوشته اند، و با گفتن نسخه های تحریف شده از جانب من و یا کس دیگری تغییر نمی‌کنند. ایرج فرزاد داستانهایی از لنین و بلشویکها به هم می‌بافد که ما را از نزدیک شدن به کارگر و شورا برحذر دارد! نمی‌گیرد. آدمهای دیگری تاریخ را بهتر خوانده اند. کمونیستهایی که نزدیک به نیم قرن منتظر تحولات اخیر مانده اند، با مترسکهای دروغین کنار نمی‌کشند.



این تصویر که ایرج فرزاد از خود می‌دهد که از ایجاد شورا وحشت دارد به او ربط دارد. اما یک چنین تصویری از لنین دادن و یا یک چنین تعبیری از بحث "حزب و قدرت سیاسی" دادن دیگر به ما ربط دارد که نشان دهیم که فاکتهای غلطش در خدمت انتخاب سیاسی او هستند که او آگاهانه انتخاب کرده است.

بحث "حزب و قدرت سیاسی" منصور حکمت هم، نه بحثی در تقابل با کارگر و شوراست، آنطور که ایرج فرزاد مقهور هیاهوی بهمن شفیق و رضا مقدم شده؛ بلکه بحثی است که می‌گوید اگر ما بتوانیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم منتظر هیچ چیزی نمی‌مانیم، از جمله منتظر ایجاد شورا! کنه بحث "حزب و قدرت سیاسی" این را می‌خواهد به چپ خطی بگوید که سیاست یک خط مستقیم از قبل تعریف شده نیست که گویا اول باید رفت در میان کارگران آگاهگری کرد، کارگر را در شورا و سندیکا متشکل کرد، رهبران کارگری را همنظر کرد که بیایند حزب طبقه کارگر درست کنند و بعد با فرمان آنها رفت قدرت سیاسی را گرفت. بحثش این است که اگر بشود از شر جمهوری اسلامی با حمله دو نفر هم به اتاق خامنه ای خلاص شد، منتظر نمایند. منتها از بحث ایرج فرزاد، خواننده بی اطلاع فکر می‌کند منصور حکمت بحث "حزب و قدرت سیاسی" را برای معتبر کردن دوباره چریکیسم ارائه داد.

ایرج فرزاد در دل و بحبوحه قوی ترین اعتراضات توده ای و منسجم ترین اعتصابات کارگری که ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی تا بحال بخود دیده، و بدون اینکه عملا عضو حزبی باشد و زحمت ایجاد آن و حوصله دادن فراخوانی به ایجاد حزبی را هم داشته باشد، شروع کرده است به داستانسرائی در باره مضرات شورا! من دلم نمی‌خواهد فکر کنم که ایرج فرزاد خودش را در مقابل صف اعتراضات قرار می‌دهد؛ اما زمانی که هنوز شورائی درست نشده و ایرج فرزاد حتی عضو یک محفل دو نفره هم نیست، "شورش" بر علیه اعتراض کارگری و تلاش کارگر برای متشکل شدن، او را همانجا می‌گذارد.

۲۲ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۲۸, دوشنبه

اعتصاب کارگران نفت در دو فاز

اعتصاب اخیر کارگران نفت، پتروشیمی و نیروگاه‌ها گام تعیین کننده‌ای در مبارزات کارگران ایران و به یک معنا در مبارزه برای رهایی از وضعیتی که جمهوری اسلامی بر توده‌های محروم این جامعه تحمیل کرده است، بود. بعد از اعتراضات دانشجویان در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، هر اقدام اعتراضی از جانب کارگران، توجه‌ها را به ماندن و یا نماندن جمهوری اسلامی جلب می‌کند؛ و بخصوص بعد از اعتراضات توده‌ای دی ماه ۱۳۹۶ دیگر به نظر می‌رسد که پیشروی برای سرنگونی جمهوری اسلامی، یک داده این جامعه است. هر اقدامی که رژیم جمهوری اسلامی به آن دست می‌زند، از حضورش در عراق و سوریه و قتل عام توده‌های انقلابی در این دو کشور، از جلو راندن قاتل رئیسی، از موشک زدن به هواپیمای مسافربری و خلاصه از هر اقدامی که این رژیم به آن دست زده، مهر وحشت از ادامه این وضعیت اعتراضی را بر خود دارد.

اما اعتراضات کارگری در این دوره در ایران، جامعه را به فاز دیگری وارد کرده است. فضای جامعه از اعتراض عمومی به جمهوری اسلامی، به اعتراض عمومی همراه با اعتراضات فزاینده کارگری شیفت کرده است. درباره این موقعیت باید خیلی بیشتر بگوئیم. در این نوشته با یادآوری اعتراض و اعتصابات کارگران نفت در سال ۱۳۵۷ و نقشی که این کارگران در سرنگونی رژیم پهلوی داشتند، به نقش اعتراضات این دوره کارگران نفت و رابطه آن با جنبشی که می‌رود رژیم را ساقط کند می‌پردازم.

 


اعتصابات ۱۳۵۷، اعتصابات ۱۴۰۰

کارگران نفت در سال ۱۳۵۷، در دل یک انقلاب وسیع توده‌ای که تصمیمش را گرفته بود رژیم پهلوی را سرنگون کند و اعتراضات خیابانی هر روزه رژیم شاه را بطور دوفاکتو فلج کرده بودند، دست به اعتصاب زدند و شیرهای نفت را بر روی آن رژیم که شروع کرده بود به کشت و کشتار توده‌ها، بستند. مطالبات کارگران عملا سیاسی بودند؛ خواهان لغو حکومت نظامی، قطع رابطه دولت شاه با دولت اسرائیل و آفریقای جنوبی و مطالبات اینچنینی بودند. انقلاب که از ماه‌های آخر سال ۱۳۵۶ شروع شده بود، تازه کارگران نفت در اواخر شهریور سال ۱۳۵۷ و با اعتراض به کشتار میدان ژاله وارد اعتصاب متحدانه و فراگیر شدند. بقول معروف، اعتصاب کارگران نفت ریختن نفت و بنزین بر آتش انقلاب بود. حتی قبل از اینکه کارگران نفت دست به اعتصاب بزنند و وارد انقلاب بشوند، کارگران بخش‌های دیگر شوراها و دیگر انواع تشکل‌های خود را ایجاد کرده و عملا وارد انقلاب شده بودند. کارگران نفت را، که ضربه کاری و نهائی به رژیم پهلوی وارد آوردند، می‌توان آخرین بخش از جنبش کارگری به حساب آورد که وارد انقلاب شد.

اعتصاب کارگران نفت در این دوره، یعنی در سال ۱۴۰۰، این خاصیت را هنوز ندارند. هنوز کارگران خواهان پرداخت سر موقع دستمزدهای خود، افزایش دستمزد به سطحی که زندگیشان بچرخد، بهبود شرایط کار و اینگونه مطالبات صنفی هستند که گرچه بسیار برحقند اما همچنانکه گفتم فعلا خصلت اعتصابات سال ۵۷ را ندارند. و به نظر من هیچ آدم سیاسی‌ای که تاریخ اعتصاب کارگران نفت در سال ۵۷ و کلا انقلاب ۵۷ را به یاد داشته باشد و یا یک مطالعه دقیقی درباره آن کرده باشد، یک چنین توهمی نباید داشته باشد که امروز کارگران نفت برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به میدان آمده‌اند.

 

اعتصاب کارگران نفت و جنبش سرنگونی

اعتصاب کارگران نفت امروز و در این فاز می‌تواند به سرعت به سمت اعتصاب کارگران نفت در سال ۵۷ برود. نه تنها اعتصابات کارگران نفت این ویژگی را دارند، بلکه هرگونه اعتراض و اعتصابی این ویژگی را به موقعیت امروز ایران می‌دهد که جامعه را منفجر کند.از واشنگتن پست و رویتر و اورشلیم پست گرفته، تا حسین راغفر و احمدی نژاد و خلاصه همه کسانی که وضعیت بحرانی رژیم جمهوی اسلامی را دنبال کرده‌اند، بر این امر اذعان دارند که اعتراض کارگران نفت بالاخره با جنبش برای سرنگونی پیوند خواهد خورد. گرچه کارگر نفت فعلا مطالبه صنفی مطرح می‌کند، اما در کوران جامعه‌ای که فقر مطلق میلیونی شده، چپاول بی‌سابقه است، اقتصاد رژیم اسلامی داغان و خودش در انزوای سیاسی کامل قرار گرفته، راهی ندارد جز اینکه برای خلاصی از این وضعیت مطالباتش را تا سطح مطالبه سیاسی ارتقاء دهد. جامعه‌ای که در تب و تاب بی آبی، بی برقی، عدم دسترسی به واکسن و غیره و غیره می‌سوزد و گوشه کوچکی از اعتراضش را درآبان ۹۸ شاهد بودیم.

در این دوره از اعتراض کارگران نفت هم، ما با دو تیپ کارگری که وارد این اعتراض شده اند مواجهیم. گروهی از کارگران و یا بدنه این اعتراض، کسانی هستند که مطالبات واحدی ندارند. یک دلیلش اینست که کارگران نفت با دسیسه‌ها و برای چپاول، به ده‌ها شیوه تکه تکه شده‌اند. کارگر رسمی، پیمانی پروژه‌ای، پیمانی ارکان ثالث، پیمانی قرارداد معین، حجمی، روزمزد و انواع دیگر از این نوع جدا کردنها که خود ایجاد همدلی و اتحاد، حتی در بین رهبران و فعالین این کارگران، مهارت، صبر و حوصله می‌خواهد.

گروه دیگری از کارگران هستند، که همان رهبران و فعالین این اعتراضات می‌باشند، گرچه شاید بیان نکرده باشند و یا به صراحت نخواهند و نتوانند بیان کنند، کسانی هستند که بر دشواری‌های سیاسی‌ای که کارگران با آنها مواجه هستند واقفند و می‌دانند که احتمالا برای بهبود وضع کارگر، کارگران نفت باید متشکل باشند و با اتحاد مبارزاتی خود هرچه زودتر باید با جنبش توده‌ای انقلابی پیوند بخورند و به پیشتاز صف اعتراضات مردمی تبدیل شوند. و خوشبختانه این روند غالب اعتصابات امروز نفت است و از همین رو تمام توجه ها را بخود جلب کرده است و به موجی از همبستگی وحمایت در میان مردم دامن زده است.

در انتها می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که اعتراض کارگری در ایران، گرچه از مطالبه کردن موارد صنفی شروع می‌شوند، اما سریعا وارد یک فاز سیاسی می‌شوند که سران رژیم اسلامی را به فکر خواندن نماز وحشت می‌اندازند.

۱۶ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۲۶, شنبه

فرصتی تاریخی برای سرنگونی رژیم اسلامی

جامعه امروز ایران در آتش اعتراضات می‌سوزد. جامعه‌ای که سال‌هاست عزم جزم کرده از روی جنازه منحوس جمهوری اسلامی عبور کند و آن را برای همیشه به تاریخ بسپارد. آتش این اعتراضات که حتما ادامه اعتراضات روزمره، حداقل از سال ۱۳۹۶ می‌باشند، اینبار در خوزستان گر گرفته است. مردم شهرهای مختلف استان خوزستان، که طی آخرین خبرها تا بحال به ۱۱ شهر رسیده است، از روز پنجشنبه ۲۴ تیرماه در اعتراض به کم آبی و مشکلات ناشی از آن به خیابان آمده و رژیم اسلامی را به چالش کشیده‌اند.



این اما فرصتی است تا همه مردم ایران، از هر گوشه و کناری از این کشور به میدان بیایند و کار رژیم اسلامی جنایتکاران را یکسره کنند. رژیمی که بیش از چهار دهه است جامعه را به یک تباهی بی‌مانندی فرو برده و تنها کاری که کرده چپاول و سرکوب است. رژیمی که نمی‌تواند ابتدائی‌ترین اسباب زندگی و مطالبه مردم، مثل برق، آب، دارو، واکسن، کار و غیره را فراهم آورد فقط شایسته سرنگونی است. مردم نباید منتظر بنشینند. این رژیم امروز از هر زمان دیگری ضعیف‌تر و درمانده‌تر است. نباید مردم معترض خوزستان را تنها گذاشت. فرصت‌های تاریخی اینچنینی همیشه دست نمی‌دهند!

۱۸ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۲۵, جمعه

آزادی سیاسی حق کارگر است؛ مطالبات کارگران نفت ۴

در ادامه سلسله یادداشت‌های مربوط به مطالبات کارگران اعتصابی پیمانی نفت، پتروشیمی و نیروگاه‌ها، نگاهی بیاندازیم به خواست تشکل. در یکی از بیانیه‌های "شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت" آمده است: "تشکل و تجمع و اعتراض حق مسلم ماست". این خواست حق تشکل است، اما بسیار از آن فراتر رفته و خواهان حق اعتصاب و اعتراض هم هست. به یک معنا مطالبه حق تشکل را بیان می‌کند، چرا که وقتی کارگر تشکلش را داشته باشد و یا بهتر است بگویم تشکل را حق خود می‌داند، حق تجمع و اعتراض را هم درخود خواسته است. تأکید بر این نکته که بدیهی به نظر می‌رسد، از آن جهت ضروری است که امروزه در کشورهای غربی بسیاری از اتحادیه‌ها حق متشکل شدن را دارند، اما دستشان در اعتراض و اعتصاب بسته است و اگر دست به اعتصاب بزنند با محدودیت‌های قانونی و حتی جرم و جزا روبرو می‌شوند.



تشکل برای کارگر یعنی تضمین پیشروی و پیروزی. یعنی تثبیت پیروزی‌هایش در جنگ و جدالی که با کارفرما داشته. کارگری که اعتراض می‌کند و اگر مطالبه‌ای را هم به کارفرما تحمیل کرد، اگر تشکلش را نداشته باشد، پیروزی‌اش موقت است. دو روز بعد از پایان اعتراض، کارفرما با پاسدار و پاسبان سراغ فعالین کارگری که اعتصاب و اعتراض را رهبری کردند می‌روند. دو روز بعد، که خشم و هیجان کارگر فروکش کرد، کارفرما و دولتش شروع به بازپس‌گیری دستآوردهای کارگران می‌کنند. کارگر حق دارد در مواجه با کارفرما و چانه‌زنی با او، برای جلوگیری از ارعاب و تفرقه در میان کارگران، نماینده خود را در تشکلی که خود ایجاد کرده، داشته باشد. کارگر حق دارد تشکلی داشته باشد که خرد جمعی کارگران است، فراخوان اعتراض و اعتصاب می‌دهد و تک کارگری را که مورد اجحاف قرار گرفته در دالان‌های قانون و دادگاه نمایندگی کند.

کارگر، از همان روزی که پا به کارخانه و محیط کار می‌گذارد، می‌خواهد متشکل باشد. خواست تشکل در میان کارگران در ایران آنقدر قدرتمند و ریشه‌دار است که جمهوری اسلامی نتوانسته خیال خود را از عقب راندن کارگران از خواست تشکل راحت کند و مجبور شد، حتی در اوج قدرقدرتی‌اش که در سال‌های ۶۰ بود، مترسک‌هایی را به نام تشکل کارگری قبول کند. می‌خواست به کارگران بگوید اگر تشکل می‌خواهید، بفرمائید شورای اسلامی کار، بفرمائید انجمن صنفی کارگران، بفرمائید فلان کوفت و زهرمار و انجمن اسلامی! اما کارگران این را قبول نکردند. در هر اعتراضی که روی داد خواست و مطالبه تشکل مستقل کارگری روی میز آمد. هر اعتراضی که روی داد، کارگران مترسک‌های اسلامی را دور زدند و در محل مجمع عمومی برپا کرده و انجا تصمیم گرفتند و اعتراض و اعتصاب خود را از این طریق سازمان داده و به پیش بردند. جمهوری اسلامی از زبان بالاترین مرجع مرتجع خود حکم حکومتی داد که "اعتصاب حرام" است، اما کارگر هر روز اعتصاب کرد و اکنون، به کوری چشم همان جانی، تشکل، تجمع، اعتراض و اعتصاب را حق مسلم خود می‌داند!

۱۷ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۲۳, چهارشنبه

آنهایی که توطئه جمهوری اسلامی برای ربودن رفقایشان را محکوم می‌کنند!

پلیس ایالات متحده آمریکا خبر داده است که ۴ نفر از تروریستهای جمهوری اسلامی، که طرح ربودن مسیح علینژاد را ریخته بودند، مورد تعقیب قرار داده و یک نفر را هم دستگیر کرده است. تعدادی از فعالین سیاسی فیسبوکی هزار و یک اما و اگر آورده اند که این عمل تروریستی جمهوری اسلامی را محکوم نکنند. حتی آنجا هم که محکوم کرده اند، آنقدر به خود شخص مسیح علینژاد گیر داده و به گذشته او و والدینش پرداخته اند که موضوع مورد بحث کاملا حاشیه ای شده است. انگار منتظر یک چنین فرصتی بودند که مسیح علینژاد را افشاء کنند!



موضوع کاملا روشن است و اگر کسی واقعا قصد داشته باشد صدها هزار جنایت جمهوری اسلامی، که توطئه ربودن مسیح علینژاد آخرین نمونه آن است را محکوم کند، بدون اینکه بپرسد چه کسی هدف یکی دیگر از توطئه های جمهوری اسلامی بوده، بدون اینکه مکثی کند می‌گوید که جمهوری اسلامی رژیم صدها هزار اعدام و تباهی محکوم است.

ما همیشه گفته ایم که ادعای آزادی زمانی معنی می‌دهد که آن را برای مخالفین خودمان هم بخواهیم. همیشه گفته ایم که ادعای مطالبه لغو مجازات اعدام زمانی معتبر است که برای جنایتکارترین جانیان هم بخواهیم. همیشه گفته ایم که ادعای آزادی فعالیت سیاسی و امنیت برای فعالین سیاسی زمانی معتبر است که آن را برای مخالفین‌مان هم بخواهیم.

آن کس که آزادی سیاسی، امنیت ... را فقط برای خود و رفقای هم حزبی خودش می‌خواهد، هیچ وعده و ادعایی را از او نمی‌پذیرم.

۱۵ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۲۲, سه‌شنبه

سقوط باستیل؛ روز شروع تاریخ!؟

امروز ۱۴ ژوئیه است. روز سقوط باستیل. سقوط باستیل آغاز انقلاب فرانسه بود. بدون شک انقلاب فرانسه پیشگام ایده‌های برابری طلبانه‌ای بود که دنیا را برای همیشه تغییر داد. شروع ایده‌هائی بود که کمون پاریس و از آن مهمتر، انقلاب اکتبر را ممکن کرد.



انقلاب کبیر فرانسه (کبیر برای اینکه فرانسه چندین انقلاب کوچکتر را هم آزمایش کرده است) از روزهای اولیه‌اش، از سقوط باستیل در ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۲، هنوز دست به عصا راه می‌رفت. ۱۰ اوت ۱۷۹۲، وقتی که حکومت پادشاهی لوئی ۱۶ سقوط کرد، وقتی که بورژوازی انقلابی با اتحاد و قدرت سانس کلوت‌ها (Sans-culottes) و برخلاف انقلابات اسلافش در انگلیس و ‌آمریکا حق رأی همگانی را قبول کرد و اگر امکان داشت از برابری حقوقی روی کاغذ فراتر رفته و به برابری در حق مصرف، که خواست سانس کلوت‌ها بود نیز تن می‌داد، این عصایش را به دور افکند. هدایت اقتصاد و اینکه قیمت‌ها باید پائین نگه داشته شوند، با دستمزدها سنخیتی داشته باشند که همه مطمئن باشند شب نانی سر سفرده داشته باشند، ممکن شد. قانون ۲۹ سپتامبر (قانون حداکثری عمومی) بر مالیات و قیمت‌ها کنترل داشت. تولید وسائل جنگ افزار و بازرگانی خارجی ملی شد. قانون ۱۹ دسامبر، طرح آموزش را همگانی روی میز آورد. طرح بیمه اجتماعی (رفاه عمومی) با قانون ۲۲ ماه فلورال سال ۲ ریخته شد. اما این جمهوریت برابری طلب بورژوازی را وحشت زده کرد و بعد از زیر گیوتین رفتن سر روبسپیر و سن ژوست و یارانشان بعد از ۹ ترمیدور، این ایده‌های مترقی برابری طلبانه، به نظر می‌آمد که برای همیشه به بایگانی سپرده شدند. اما همین یکی دو سال آن جمهوریت، غول را از شیشه بیرون آورده بود؛ که بقول ژاک روو در مجلس ملی، یکی از رهبران "عصبانی"ها (Eenragé)، آزادی بدون برابری آزادی نیست! که می‌شود برابری برقرار کرد، اما فقط با زور و در صحنه ماندن! ثابت کرد که آزادی و برابری غیرقابل تفکیک اند. یکی بدون دیگری غیرممکن است.



انقلاب فرانسه، شاید برای اولین بار در تاریخ بشریت، به هیچ بودگان ثابت کرد که می‌شود قدرت را خود به دست گرفت. سقوط باستیل سرآغاز روز باور به شدن بود! روز شروع واقعی تاریخ!

زنده باد یاد انقلاب فرانسه!

۱۴ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۲۰, یکشنبه

جان‌های بی‌ارزش!

آن سیستمی که برای جان آدمی ارزشی قائل نیست، - یعنی باوری به ارزش برای جان آدمی ندارد، - باید مستحق چه تنفری باشد و چقدر شایسته تغییر است!؟ سیستمی که اجازه می‌دهد کارفرما تعداد زیادی کارگر را در کارخانه ای با حداقل سیستم ایمنی بچپاند و خروجی‌های اضطراری آن را از پشت محکم قفل کند و راه فراری در مواقع اضطراری برای کارگر نگذارد و فقط به این فکر باشد که برای ثروت اندوزی او بیشتر و بیشتر تولید کنند، چقدر شایسته و مستحق تنفر ماست!؟



این دقیقا همان اتفاقی است که روز ۹ ژوئیه در بنگلادش افتاد. پلیس تا بحال از مرگ حداقل ۵۲ کارگر خبر داده و تازه هنوز معلوم نیست چند نفر در دو طبقه بالای کارخانه جانشان فدای سود سرمایه داران شده، که فرصت نکرده اند فعلا آنجا دنبال جنازه‌ها بگردند. مطبوعات با خونسردی می‌نویسند کارفرما "غیرقانونی" در کارخانه را قفل کرده بوده. واقعا غیرقانونی؟! چه کسی حق متشکل شدن را از کارگر می‌گیرد که دست کارفرما را در به بردگی کشیدن کارگر کوتاه کند تا حداقل بر محیط کارش نظارت داشته باشد؟ چه کسی حق ایجاد کمیته ایمنی محیط کار را از کارگر می‌گیرید و به سرمایه داران و نمایندگانشان در محیط کار اجازه می‌دهد اینگونه با جان کارگر بازی کنند؟! اگر چیزی اینجا غیرقانونی است، حاکمیت روابطی است که با جان و رفاه و وجود آدمیزاد مغایرت دارد.

می‌دانیم که تا بحال حداقل ۵۲ نفر آدم شریفی که رفته بودند برای رفاه همنوعان خود تولید کنند و با حداقل دستمزد و حداقل ایمنی در محیط کارشان عرق ریختند، دیگر به خانه و به آغوش خانواده‌هایشان برنخواهند گشت. ۵۲ نفری که نه کرونا گرفته بودند؛ و نه انتظار مرگشان می‌رفت، دیگر در میان خانواده‌هایشان نیستند. یادشان گرم و گرامی است!

۱۱ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۱۹, شنبه

آنا موزیچوک، استاد شطرنج، از بازی در عربستان سعودی امتناع کرد

من دو پسر دارم که هر دو شطرنج بازی می‌کنند و خوب هم بازی می‌کنند. این را البته مدیون رفیق نازنینی هستیم که زمانی قهرمان شطرنج بود و در چشم من و پسرانم هنوز هم قهرمان است؛ که ساعتها، روزها و ماه‌ها وقت گرانبهای خود را صرف آموزش آنها کرد. با این مقدمه می‌خواهم بگویم که شطرنج الحق بازی زیبا و سختی است. بازی‌ای که آدم را به عمق فکر کردن می‌برد که از حرکاتی را که کمتر کسی می‌تواند تخمین بزند، تخمین می‌زند؛ نه تنها در شطرنج، بلکه به آدم یاد می‌دهد که در زندگی هم حرکات و ایده‌های آدم‌هایی را که با ایشان طرف می‌شوند، بسنجد و بر مبنای آن سنجش، گام بردارد.



آنا موزیچوک Anna Muzychuk یکی از قهرمانان شطرنج در جهان است. او اخیرا از رفتن به عربستان و بازی شطرنج در آنجا صرفنظر کرده و دلیلش را در فیسبوکش چنین توضیح داده است:

"چند روز دیگر دو عنوان قهرمانی را از دست خواهم داد؛ یکی بعد از دیگری. فقط به این دلیل که تصمیم گرفته‌ام به عربستان سعودی نروم. با قواعد کسان دیگری بازی نکنم، "چادر عربی" Abaya نپوشم، کسانی من را در بیرون رفتن همراهی نکنند، احساس نکنم که جنس دومی هستم. دقیقا یک سال پیش این دو عنوان را برنده شدم و شادترین فرد در دنیای شطرنج بودم؛ اما این بار واقعا احساس بدی دارم. حاضرم از پرینسیپ‌های خودم دفاع کنم و از خیر این مسابقه بگذرم؛ آنجا که در عرض ۵ روز پیش بینی شده بود که به اندازه جمع ۱۲ مسابقه درآمد به دست بیاورم. همه اینها من را اذیت می‌کنند، اما آنچه که بیشتر از هر چیزی آزارم می‌دهد این است که تقریبا کسی به این مسئله اهمیت نمی‌دهد. این مسئله حقیقتا یک احساس تلخی است؛ اما هنوز هم نظرم درباره پرینسیپ‌هایم را تغییر نخواهد داد. این مسئله درباره خواهرم، ماریا Mariya هم صدق می‌کند – و من واقعا خوشحالم که ما مثل هم فکر می‌کنیم. و آره، برای آنهایی که به این مسئله اهمیت می‌دهند: برمی‌گردیم!"

 


پست فیسبوکی آنا، گوشه کوچکی از جهنمی را که زنان در عربستان و به یک معنا در کشورهای اسلام زده در آن گیر کرده‌اند را توصیف کرده است. آنا و ماریا شایسته بیشترین توجه‌ها و احترام‌ها هستند؛ اما چه کنیم که دنیا فعلا دست گانگسترهاست!

۱۱ ژوئیه ۲۰۲۱

رشد بی سابقه چپاولگران در ایران

رشد بی‌سابقه و نجومی چپاولگران در ایران را فقط می‌توان با رشد بی‌سابقه فقری که فکر کردن به آن در هیچ مغزی نمی‌گجند توضیح داد. در ایران امروز کارتون و گورخوابی دیگر جاافتاده است. فرزند و کلیه فروشی، اعتیاد و دزدی و دیگر بزه کاری‌های اجتماعی، انگار تنیده شده در رگ و پوست این جامعه و یک نرم شده‌اند.

نشریه "یورونیوز" با استناد به مطالعات مؤسسه کاپژمینای می‌نویسد: "رشد جمعیت میلیونرها در ایران رکود جهان را در سال ۲۰۲۰ شکست." مجله فوربز (Forbes) نیز در آخرین شماره خود (پایان ژوئن ۲۰۲۱) مطلبی دارد از اولی ویلیامز (Ollie Williams) درباره رشد بی‌سابقه و بسیار فراتر از میانگین میلیونرها (به دلار) در ایران. ترجمه تیتر نوشته فوق چنین است: "علیرغم انتخابات، پاندامی کووید و تحریم‌ها، ایران شاهد رشد بی‌سابقه میلیونرها بود". می‌نویسد "تعداد افراد با ارزش خالص بالا ۲۱ و ۶ دهم درصد (۲۱.۶) بالا رفته، در حالیکه میانگین جهانی ۶ و ۱ دهم درصد (۶.۱) بود. "سرعت رشد جمع ثروت این میلیونرهای دلاری ۲۴.۳ درصد بوده" و می‌نویسد که این سرعت رشد حتی حیرت آورتر است. تعداد میلیونرها در ایران را، که می‌گوید بیشتر آنها در تهران زندگی می‌کنند، به بالای ۲۵۰ هزار نفر می‌رسد.

این گزارش سپس به رتبه ثروت ایران در جهان و در خاورمیانه می‌پردازد و آن را با کشورهای دیگر در منطقه مقایسه می‌کند که هیچکدام به گردپای ایران هم نمی‌رسد. اما این رشد ثروت در بین تعداد رشد یابنده میلیونرها با فقر شدیدی که جامعه را در خود فروبرده در تناقض است. به نقل از یکی از رسانه‌های ایران می‌نویسد که ۶۰ درصد مردم در فقر زندگی می‌کنند.

اما می‌دانید که این رشد ۲۱.۶ درصدی حاصل چیست؟ حاصل چپاولی است که از کارگران می‌شود. کارگرانی که در پروژه های صنعت نفت با روزمزدی کار می‌کنند که ماهی حتی به یک میلیون تومان هم نمی‌رسد. "ایلنا" یک جائی درباره کارگران روزمزدی که از بلوچستان آمده‌اند و به نقل از یکی از کارگران می‌نویسد: "این کارگران بلوچ که نزدیک به ۷۰ نفرند با اجاره خانه‌های کاهگلی – کلنگی دارای سه اتاق خواب که به‌ دشواری ۱۵ نفر درون آن جای می‌گیرند اسکان یافته‌اند، در حالی‌که محیط مملو از شپش، موش و کک است." محصول شرایطی است که کارگر را با قرارداد موقت مجبور به کار در مرکزی می‌کنند که کار آن غیرموقت است. شرایطی که کارگر در ماه در آن مجبور است ۲۴ روز، بدون کمترین وسائل ایمنی در دمای بالای ۵۰ درجه سانتیگراد کار کند و ۱۲ نفر در یک اتاق ۱۰ متری بخوابند و استراحت کنند.



جامعه برای پایان دادن به این وضعیت به پا خواسته!

۱۰ ژوئیه ۲۰۲۱

۱۴۰۰ تیر ۱۶, چهارشنبه

آب، برق، کار، نان، امنیت شغلی ...!

موقعیت امروز ایران ویژه است. مردم آب ندارند. در دمائی فوق العاده گرم برق ندارند. کار ندارند. آزادی های سیاسی ندارند. دستمزدها بارها زیر خط فقر است. کارگران، اگر کار داشته باشند، امنیت شغلی ندارند. رژیم به حساب خودش برگ آخر و برگ برنده خود، کسی را که در میان قاتلین، قاتل تر از همه است را رئیس دولتش کرده است. باز در میان قاتلین، یکی دیگر از قاتل ترین‌هایش را رئیس قوه قضائیه اش کرده است.



این وضعیت دوام نمی آورد. نمی تواند دوام بیاورد!


۱۴۰۰ تیر ۱۴, دوشنبه

مطالبات کارگران نفت: کارگران نهادهای ضدکارگری رژیم را نمی‌خواهند! (۳)

در ادامه سلسله مطالب "مطالبات کارگران نفت" به مطالبه "تشکیل شورای اسلامی خواست ما نیست" می‌پردازیم.

"شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت" در بیانیه شماره ۴ خود تأکید کرده است که از نظر این شورا، که سخنگوی کارگران اعتصابی است، شورای اسلامی کار یک نهاد دولتی ضدکارگری، همانند حراست است که اتفاقا یک مطالبه اصلی کارگران بیرون کردن همین عناصر مزدور از محیط کار است که هرگونه تحرک کارگران را به مدیریت و دم و دستگاه سرکوب گزارش می‌کنند. اینها در طول تاریخ پر از سرکوبشان بارها و بارها نشان داده‌اند که در سنگر مدیریت و بر علیه کارگران عمل می‌کنند. با قمه و موکت‌بر به کارگران حمله کرده و قصد جان فعال کارگری و بریدن زبان او را کرده‌اند. اینها حتی تشکل زرد کارگری، مثل سندیکاهای حزب رستاخیز و یا سندیکاهای دوره حسنی مبارک در مصر هم نیستند. نهادهایی هستند که برای سرکوب مستقیم کارگران و گزارش دادن فعالین کارگری و تحرکات اعتراضی کارگران سرهم بندی شده‌اند. ماده بيست قانون شوراهاى اسلامى می‌گويد: "شوراى اسلامى بايد در زمينه‌هاى اجتماعى بروز حوادث، مراجع ذيصلاح را مطلع و همکارى هاى لازم را معمول دارد." رسما یک رکن اصلی وظیفه جاسوسی بر علیه کارگران به آنها واگذار شده است. کاندیدها و اعضای شورای اسلامی باید از فیلترها و صافی های متعدد رژیم بگذرند و امتحان پس داده باشند. برای کاندید شدن در شوراهای اسلامی، کاندید باید دارای دو شرط اصلی باشد: ۱) اعتقاد و التزام عملی به اسلام و ولایت فقیه و وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ۲) عدم گرایش به احزاب و سازمان‌ها و گروه‌های غیرقانونی و گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی. یعنی فقط مزدورانی حق دارند کاندید بشوند که "عملا" ثابت کرده باشند که برای ولی فقیه آدم کشته‌اند!

تأکید بر این نکات از آن جهت ضروری است که بعضی از فعالین سیاسی در اپوزیسیون، وقتی که از شوراهای اسلامی کار حرف می‌زنند، آنها را بعنوان تشکل زرد کارگری نام می‌برند که یک اشتباه جدی است.



گفتن این نکات و تأکید بر تأکید "شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت" در باره اینکه تشکیل شورای اسلامی خواست کارگران نیست و یک نهاد همدست مدیریت است، ما را به نقش کسان دیگری که با نام "کمپین ده – بیست" کار می‌کنند، آگاه می‌سازد که می‌تواند در این اعتصاب مخرب باشد. در بیانه شماره ۴ "شورا ..." آمده است: "افرادی از کمپین ۲۰-۱۰ با تعدادی از مسئولان دولت ابراهیم رئیسی و از جمله با سعید جلیلی دیدار داشته و ظاهراً بر سر مسائل و مشکلات ما کارگران که صدای اعتراضمان از شرایط اسفناک زیستی و معیشتی که داریم بلند شده است بحث و گفتگو داشته اند. به گفته یکی از افراد شرکت کننده در این جلسه قرار است در ابتدای کار دولت ابراهیم رئیسی جلسه دیگری بر سر همین موضوع با حضور وزرای کابینه وی برگزار شود و احتمال این را داده اند که اداره کار عسلویه با تغییراتی اساسی از زیر نظر پارس جنوبی خارج شود و به عنوان شورای اسلامی کار فعالیت نماید. بعد پالایشگاهها نیز از قوانین این تشکل "کارگری" تبعیت کنند. با این توجیه که به اصطلاح شورای اسلامی‌ای که تشکیل میشود بتواند از کارگران در مقابل کارفرما و پیمانکار حمایت کند. تا همین جا معلوم شد که در این جلسه پشت پرده چه گذشته است.

از هم اکنون اعلام میکنیم که تشکیل شورای اسلامی و سرهم کردن هر نوع تشکلی تحت عنوان تشکل "مستقل" کارگری در هیات دولت اقدامی علیه ما کارگران بوده و جواب ما کارگران نیست. کارنامه شوراهای اسلامی و تشکلات دست سازی از این دست برای کارگران روشن است. اینها همواره ابزار کنترل ما کارگران و خدمت دهی به کارفرمایان بوده اند و خواهند بود. ۴۰ هزار نیروی حراست که در صنایع نفتی مستقر هستند بس نیست که شورای اسلامی را هم میخواهید به آن اضافه کنید.

ما کارگران نفت همانند همکارانمان در نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و دیگر مراکز کارگری قاطعانه اعلام میکنیم که به ایجاد شورای اسلامی در نفت تن نمیدهیم."

کارگران، و بخصوص فعالین کارگری دست شوراهای اسلامی را خوانده اند. دست دولت را خوانده و دسیسه‌های آن را خوب می‌شناسند. کارگران مطالبات کنکرتی دارند که طی بیانیه‌های متعدد و در مصاحبه‌های فعالین کارگری بیان و اعلام شده‌اند. شورای اسلامی کار، که در چشم کارگران همان حراستی‌ها و همدستان پیمانکاران هستند، هیچ گرهی از هزاران مشکل کارگران اعتصابی را نمی‌گشاید. اتفاقا بر مشکلاتشان می‌افزاید، چرا که کارگران، اگر اجازه بدهند شورای اسلامی کار با نام کارگران و به اصطلاح خواست کارگران تشکیل شود، مزدورانی را برای پائیدن کوچکترین تحرک اعتراضی خود انتخاب کرده‌اند. جمهوری اسلامی در نیشکر هفت تپه، در فولاد اهواز و کلا در سیاست کثیف و اسلامی حقنه کردن شوراهای اسلامی به کارگران شکست خورده است و کارگران اعتصابی نفت اجازه نخواهند داد که شوراهای اسلامی را به آنها تحمیل کنند.

۶ ژوئیه ۲۰۲۱

درختی که میوه مرگ داد و باید از ریشه خشکاند!

جمهوری اسلامی همانند درختی بود که کاشته شد به این امید که میوه مطلوب بدهد. تعدادی هرگز این توهم را نداشتند که این درخت یک چنین میوه ای بدهد؛ اما تعدادی امیدوار ماندند.



این درخت در طول ۴۲ سال عمرش هر ساله میوه داد، اما هر سال میوه‌هایش از سال قبل بدتر، فاسدتر، سمی‌تر و مرگ‌آورتر بودند. درختی که میوه‌هایش دخترکشی، جنگ و جنگ افروزی، فحشاء، دزدی، آخوند، رواج صیغه، کبدفروشی، حماقت، قطع عضو، قحطی، چپاول، خشکی رودخانه و دریاچه، اسیدپاشی، جنایت، سنگسار، دروغ، دار زدن، تیرباران کردن، شکنجه، زندان، حجاب اجباری، سرکوب، دستگیری، بیکاری، خودکشی، گورخوابی، کارتون خوابی، نوزاد فروشی، تروریسم، کودک کار، اختلاس، ارتشاء، رشوه گیری و رشوه خواری، شلاق زدن، اعدام، فقر، نپرداختن دستمزدها، صدور تروریست، اعتیاد، گرسنگی، صدور آخوند، چاپلوسی و خلاصه هر کثافتی که بکشد و خون بمکد را به خود اختصاص داد. درختی که اکنون دیگر تصمیم گرفته‌ایم قطعش کنیم و به جای آن درختی بکاریم که میوه امید به دنیایی بهتر بدهد.