۱۳۹۸ شهریور ۳۰, شنبه

در دفاع از لنین، در دفاع از برنامه حزب کمونیستی


نقد نوشته‌ای از تقی روزبه

به نظر می‌رسد که تعدادی در سازمان راه کارگر از لنین و شورا در برابر منشویسم، کورنیلوف، کرنسکی و مجلس مٶسسانشان دفاع می‌کنند. من به این رفقا درود می‌فرستم! از زوایای این بحثها اطلاع دقیقی ندارم؛ اما از نوشته‌ای از تقی روزبه متوجه شدم که دارند بر سر دفاع از شورا و دفاع از انقلاب اکتبر بحث می‌کنند.
نوشته تقی روزبه شاخ و برگهای زیادی دارد که گرچه مشغله اعضای سازمان راه کارگر هستند، اما پرداختن به همه آنها خارج از حوصله نویسنده این سطور و شاید هم خارج از علاقه خوانندگان آن باشد است. اما چند نکته که مربوط به انقلاب اکتبر و برنامه حزب کمونیستی هستند، به زندگی سیاسی همه کمونیستها مربوط هستند که من اینجا سعی می‌کنم به آنها بپردازم.

چرا برنامه؟
تقی روزبه نوشتن و داشتن برنامه جریانات سیاسی چپ را با تحقیر "مناسک مقدس" می‌خواند و نتیجه می‌گیرد که مایه تفرقه است. می‌گوید که برنامه احزاب توجه کسی را برنمی انگیزد. او اساسا برنامه یک حزب و جریان کمونیستی را با قانون اساسی یک مملکت اشتباهی گرفته است. می‌گوید: "آیا نوشتن یک برنامه برای دهها میلیون نفر می‌تواند از عهده چند نفر و عموما توسط کسانی دور از صحنه واقعی و نبض جامعه هدف بر آید؟"
برنامه هر حزبی قبل از هر چیزی برای فرموله کردن اهداف آن حزب مشخص نوشته می‌شود. برنامه یک جریان کمونیستی اساسا حاصل تجارب صدها ساله فعالیت نسل‌های گذشته است که با اتکاء بر آن سعی می کند رهبران و فعالین اجتماعی را برای اهداف مشخصی دور خود جمع کند. وقتی افرادی برای هدف مشخصی در یک حزب جمع می‌شوند، باید آن هدف مشخص را معلوم کنند و به درون جامعه ببرند. برنامه احزاب برای آن دهها میلیون نفری که تقی روزبه ادعا می‌کند، نوشته نمی‌شوند. (اساسا یک چنین چیزی – احزاب خلاف جریان دهها میلیون نفری – تا بحال اصلا تجربه نشده‌اند.) برای رهبران آنها و برای فعالین میدانی جنبشهای اجتماعی نوشته می‌شود. برخلاف نظر تقی روزبه، برنامه باعث انسجام و وحدت فعالین و اعضای احزاب می‌شود. اعضا یک جریان دور برنامه خاصی وحدت دارند، اما می‌توانند نظرات متفاوتی برای رسیدن به اهداف برنامه ارائه بدهند. می‌توانند در موارد بسیار زیادی با هم اختلاف نظر داشته باشند، اما این برنامه مشترک است که آنها را با وجود نظرات متفاوت در یک جریان متحد نگه می‌دارد.
نکته دیگر اینکه وقتی که اعضا یک حزب بدون برنامه برای جذب و جلب توجه تعدادی به آنها نزدیک می‌شوند، بالاخره آن تعداد با چه معیاری آن حزب را بشناسند؟ تقی روزبه می‌گوید که "برداشتن یک گام عملی در جنبش بهتر از یک دوجین برنامه است". این حرف تا آنجا معتبر و درست است که جامعه بداند شما برای پی گرفتن کدام مطالبات برنامه‌ای آن گامهای عملی را برمی‌دارید. برنامه یک حزب مشخص آن حزب را مٶظف می‌کند به فعالین اجتماعی گوید مثلا آن جریان خاص خواهان یک حکومت شورائی است یا یک حکومت پارلمانی؟ درباره دین در جامعه نظرش به عنوان یک حزب چیست؟ حزب بدون برنامه، نه حزب است و نه جامعه می تواند به آن بعنوان یک جریان جدی حساب باز کند.

در دفاع از انقلاب اکتبر
تا آنجا که به انتشار علنی بحثهای داخلی سازمان راه کارگر حول مباحث برنامه‌ای و کنگره آنها، و نوشته تقی روزبه برمی‌گردد، این نوشته علی العموم برای اعلام علنی مخالفت نویسنده با تجربه انقلاب اکتبر و شوراها نوشته شده است. بحثهایی را که ایشان در مخالفت آن تجربه می‌نویسد، بحثهایی هستند که در همان زمان انقلاب اکتبر توسط منشویکها، اس‌آرها و کادتها در مخالفت با شوراهای انقلاب اکتبر مطرح شدند. این مخالفت تقی روزبه که بلشویکها در یک جامعه با ۳۰ درصد کارگر و ۷۰ درصد غیرکارگر اقدام به تصرف قدرت کردند، تابلوی منشویکی‌اش زیادی بزرگ است! من مدتی پیش لیستی از آثاری که می‌تواند به خواننده علاقمندی را که می‌خواهد درباره انقلاب اکتبر بداند، ارائه دادم که در بین این لیست دوستان راه کارگر و از جمله تقی روزبه را به حداقل سه کتاب از آلکساندر رابینوویج، "مقدمه انقلاب"، "بلشویکها به قدرت می‌رسند، انقلاب ۱۹۱۷ پتروگراد" و "بلشویک‌ها در قدرت – سال اول قدرت شوروی در پتروگراد" مراجعه می‌دهم که کمی درباره انقلاب اکتبر اطلاعاتشان از دایره آثار مشاوران امنیتی هیأت حاکمه آمریکا در دانشگاه هاروارد فراتر برود. عدم آگاهی از وقایع آن اتفاق عظیم باعث هیچ انسجامی در آن جریان نمی‌شود.
تقی روزبه به تقلید از همه مخالفین لنین انحلال مجلس مٶسسان در سال ۱۹۱۸ توسط بلشویکها را سرکوب آزادیها می‌داند. توصیه من به کسی که به سرنوشت انقلاب اکتبر علاقمند است، این است که انحلال مجلس مٶسسان سال ۱۹۱۸ روسیه را در متن اتفاقات آن زمان ارزیابی کند. یعنی چه؟ مجلس مٶسسان یکی از مطالبات انقلاب بود که لنین و بلشویکها هم از آن حمایت می‌کردند. این مطالبه مثل دهها مطالبه دیگر توده‌های انقلابی توسط رهبران دو ارگان قدرت، دولت موقت و شورای مرکزی، مورد بی توجهی قرار گرفت. دومای اول و کابینه دولت موقت اول که هنوز رهبران منشویکها و اس آرها در آن نبودند، یک هدف داشت و آن هم سرکوب انقلاب، ادامه جنگ با تمام قدرت و بازگشت به دوران تزار. اما هر روز که می‌گذشت، این خیال بیشتر دوران سپری شده خود را احساس می‌کرد. کابینه دوم دولت موقت، اینبار با نخست وزیری کرنسکی و دخالت بسیار فعال منشویکها و اس آرها دو هدف را دنبال کرد: ۱) سرکوب نرم‌تر انقلاب و ادامه جنگ، و ۲) سرکوب نظامی انقلاب و انحلال حزب بلشویک. دولت موقت، به شهادت تمام تاریخنگاران هم چپ و هم راست انقلاب روسیه، کاریکاتوری از یک دولت بیش نبود. این دولت قدرت خود را از شورای مرکزی می‌گرفت، که رهبری آن تا آن زمان در دست اس آرها و منشویکها بود. این شورا و شوراهای پایه چنان آلت دست سیاستهای "جنگ جنگ تا پیروزی" منشویکها و اس آرها بودند که حزب بلشویک برای مدت کوتاهی از این ارگان قطع امید کرد و شروع به سازمان دادن ارگان‌های دیگری، از جمله کمیته‌های کارخانه کرد. حتی شعار "تمام قدرت به شوراها" را برای یک مدت کوتاهی کنار گذاشتند؛ چرا که شوراها پیش برنده سیاستهای دولت موقت شده بودند.
با ادامه انقلاب و با جواب نگرفتن مطالبات توده‌های انقلابی، منشویکها و اس‌آرها به مرور زمان نفوذ خود را در میان توده‌های انقلابی و بخصوص در میان کارگران از دست دادند و بلشویکها به نمایندگی از کارگران و توده‌های انقلابی در این شوراها و بخصوص در شورای مرکزی در پتروگراد به اکثریت تبدیل شدند. یک فرد و یا جریان کمونیست مثل سازمان راه کارگر و تقی روزبه قبل از آنکه به فکر بازی‌های مجلس باشد، باید به فکر شوراها و قدرتگیری طبقه کارگر از طریق شوراها باشد. این بهانه که شورا را به این دلیل که جامعه آن زمان روسیه ۳۰ درصد کارگری بود و ۷۰ درصد غیرکارگری، پس قدرت را نباید کارگران می‌گرفتند، زیادی تابلو است!
کمونیستها می‌توانند در مرحله‌ای از زندگی سیاسی جامعه به مجلس مٶسسان رأی بدهند همچنانکه لنین در ماههای اولیه انقلاب خواهان مجلس مٶسسان به جای دوما بود. همچنانکه کمونیستهای ایران در سال ۱۳۵۸ به جای مجلس خبرگان خواهان مجلس مٶسسان بودند. من هم مانند لنین و بلشویکها فکر می‌کنم که برای تدوین قانون اساسی یک کشوری که انقلابی در آن صورت گرفته است، مجلس مٶسسان باید جای خود را به شوراها بدهد. این اما همه مسئله مجلس مٶسسان ۱۹۱۸ روسیه نیست!

طرح‌های نظامی و غیرنظامی بر علیه انقلاب روسیه
من فکر می کنم سئوال برای دوستان سازمان راه کارگر، قبل از هر بحثی حول شورا و مجلس مٶسسان انقلاب روسیه، باید این باشد که چه شد که کرنسکی، کادتها، منشویکها، طرفداران پلخانوف، اس‌آرها و همه سران ارتش که جملگی مخالف مجلس مٶسسان بودند و با بهانه‌های واهی تشکیل آن را به امروز و فردا محول می‌کردند، یک شبه بعد از اکثریت شدن بلشویکها و متحدین آنها در شورای مرکزی، به فکر مجلس مٶسسان شدند؟ واقعا هدفشان از این عجله چه بود؟
انقلاب روسیه از همان روزهای اولیه‌اش تا تثبیت قدرت توسط نمایندگان شوراها با دهها نقشه برای سرکوب و به شکست کشاندن آن روبرو شد. از نظر ضدانقلاب اولیه که شامل کادتها، اس آرها، منشویکها، پلخانویستها، سلطنت طلبان و غیره بود، دو استراتژی ممکن برای از بین بردن قدرت شوراها وجود داشت: یک استراتژی سرکوب نظامی بود و دیگری، اگر سرکوب نظامی نگرفت، تضعیف قدرت آنها بشیوه‌ای نرم. از کودتاهای نظامی می‌توان از جمله از سرکوب شدید قیام معروف به "روزهای ژوئیه" که بیش از ۷۰۰ نفر از کارگران و سربازان قیام کننده در پتروگراد قتل عام شدند نام برد. بیش از یک هزار نفر از اعضا، کادرها و رهبران حزب بلشویک، از جمله تروتسکی و کامنوف دستگیر و زندانی شدند. لنین و زینوویف مجبور شدند برای حفظ جانشان تا روزهای پایانی انقلاب مخفیانه زندگی کنند. به دنبال آن، ارتش به رهبری کورنیلوف نقشه کودتای نظامی دیگری را ریخته بود که با بسیج قدرتمند کارگران و مردم انقلابی توسط بلشویکها، طرح این کودتا در نطفه خفه شد. این کودتاها در کاتاگوری طرح‌های نظامی برای سرکوب انقلاب می‌گنجند. منتها این طرحها هیاهوئی مثل طرح‌های غیرنظامی برای سرکوب انقلاب روسیه و تضعیف قدرت شوراها برنمی‌انگیزند. طرح‌های سرکوب "نرمی" که هیاهوی مجلس مٶسسان اوج آن بود. در روزهای پاییزی منتهی به اکتبر، ضدانقلاب دو طرح دیگر به نام‌های "کنفرانس دمکراتیک" (Democratic Conference) و "پیش پارلمان" (Pre-Parliament) را برای سرکوب انقلاب تدارک دید که همانطور که گفته شد، هدفشان تضعیف قدرت شوراها بود. "کنفرانس دمکراتیک" را منشویکها و اس آرها در روزهای آخر ماه سپتامبر در پتروگراد تدارک دیدند و از همه احزاب بورژوائی و نهادهایی که نگران قدرت شوراها بودند، درخواست کردند که به آن نماینده بفرستند. این "کنفرانس" به نوبه خود "پیش پارلمان" را انتخاب کرد که هدف آن دور زدن قدرت و تدارک برای پارلمانی بر اساس سیستم دمکراسی غربی بود.
بلشویکها و بخصوص لنین زیر بار این قورباغه رنگ کردن و به جای قناری به مشتری انداختن نرفتند و محکم و مصمم‌تر بر شعار و مطالبه "همه قدرت به شوراها" پافشاری کردند. هر چه نقشه طرحهای نرم در برابر "همه قدرت به شوراها" برملا می شدند، ضدانقلاب بیشتر و بیشتر به "مجلس مٶسسان" می چسبید و آن را محور تلاش خود برای از بین بردن قدرت دوگانه و در واقع قدرت شوراها کرد. واضح است که طبقه‌ای که تلاشی هرکولی کرده که قدرت را از دست طبقه حاکمه بدر آورد، با اینگونه تلاشها عقب نشینی نخواهد کرد.

تجربه سوسیالیسم شکست خورده!
تقی روزبه چندین بار به خواننده یادآوری می‌کند که تجربه شوراها، تجربه سوسیالیسم شکست خورده است. برای یک کمونیست و یک کارگر، جای تأسف زیاد و حتی افسردگی است که سوسیالیسم در شوروی شکست خورد. این اما متأسفانه دستمایه‌ای شده است که مخالفین انقلاب اکتبر می‌خواهند تلاش برای یک زندگی و دنیای بهتر را با آن سرکوفت زده و سرکوب کنند. شکست سوسیالیسم در شوروی دلایل مختلفی دارد، اما انحلال مجلس مٶسسان یکی از آنها نیست! بورژوازی شکست خورده تصمیم گرفته بود که در روسیه، سرزمینی سوخته را تحویل کارگر بدهد. یکی دو سال بعد از پایان جنگ جهانی اول، دولتهای درگیر هنوز مشغول کمک رسانی به ارتش سفید برای به شکست کشاندن انقلاب و شوراها بودند. یکی از مطالبات محوری کارگران در اعتصاب عمومی سیاتل آمریکا در اوایل سال ۱۹۱۹، خروج دولتهای ضد شوروی از آن  کشور بود. یکی از مطالبات اصلی اعتصاب عمومی وینی پگ کانادا در تابستان ۱۹۱۹، خروج سربازان این کشور از شمال روسیه بود که در حال همکاری با ارتش سفید برای تلاش برای سرنگونی حکومت شوراها بود. جای تأسف است که در معادلات تقی روزبه دخالت نظامی و کمک رسانی به ارتش سفید از جانب ۱۴ کشور متخاصم، برای شکست شوروی و تضعیف قدرت شوراها جائی ندارد!
تاریخ شوراها و تاریخ مجلس مٶسسان را باید نوشت. باید تلاش کرد دلائل شکست شوروی و عقیم ماندن تلاش برای سوسیالیسم در آن کشور را نوشت و بررسی کرد. اما تحریف حقایق ثبت شده تاریخی کمکی به برون رفت از معضلات و بحران در هیچ سازمان و حزبی نمی‌کند.

۲۱ سپتامبر ۲۰۱۹

۱۳۹۸ شهریور ۲۴, یکشنبه

در نقد تفسیر "متد سلبی – اثباتی"!


من فکر می‌کنم که اگر در بین طرفداران منصور حکمت کسی فکر می‌کند با بحثی از مثلا مارکس، از لنین، از منصور حکمت و یا از خالق کائنات موافق نیست، نباید فشاری بر خود احساس کند که مخالفتش را بگوید. بگوید و البته ما را قانع کند که مثلا این بحث ما را به مقصد نمی‌رساند! این بحث و متد ما را به رسیدن به مصوباتمان، به پیاده کردن برنامه‌مان و غیره نمی‌رساند. متأسفانه یکسری از دوستان، چه در خود حزب کمونیست کارگری و چه از دوستان و طرفداران منصور حکمت که در بیرون از این حزب سیاست می‌کنند، بی مورد بر خود چنان فشاری احساس می کنند که نه تنها این کار را نکنند، بلکه دست به تفسیرپردازی از این و یا آن بحث از منصور حکمت می زنند. یکی از این بحثها، به نظر من بحثی است که در سایت "آرشیو عمومی منصور حکمت" با عنوان "جنبش سلبی – اثباتی" منتشر شده است. از نظر من این بحث چنان سرراست ارائه شده است که تفسیری برنمی دارد. من از همه دوستانی که علاقه‌ای به این بحث و یا علاقه ای به خود منصور حکمت و سرنوشت کمونیسم کارگری دارند حتما این بحث را از زبان خود ایشان بشنوند و بروند آن را بخوانند. من فکر می کنم که این بحث کنه متد لنینی او است.


متد سلبی – اثباتی
بحث "سلبی – اثباتی" منصور حکمت بحثی نیست متمایز از دیگر بحثهای او؛ و یا بهتر بگویم متدی از منصور حکمت در دوره خاصی از حیات سیاسی او. این متد را در "دولت در دوره‌های انقلابی" می‌توان دید. می‌توان بخصوص در بحثهای "حزب و جامعه"، "حزب و قدرت سیاسی"، "حزب و شخصیتها" و "آیا کمونیسم می‌تواند در ایران پیروز شود؟" دید. اگر کسی این بحث را متوجه نشده باشد و یا این متد را قبول نداشته باشد، نمی‌تواند بحث "جنبش سرنگونی" را متوجه شود و یا آن را قبول کند. از نظر من متد "سلبی – اثباتی" همان متد لنین در انقلاب ۱۹۱۷ است که بعدا به آن به اختصار اشاره خواهم کرد.
آنچه را که بحث "سلبی – اثباتی" منصور حکمت می‌خواهد جواب بدهد، قدرتگیری طبقه کارگر از طریق رهائی جامعه از دست جمهوری اسلامی است. برای ما مشغله اصلی باید رهائی جامعه از دست جمهوری باشد که راه را برای قدرتگیری طبقه کارگر هموار کند. این بحث دو موضوع و دو برهه از تاریخ در مبارزه طبقه کارگر و حزب کمونیستی را از هم تفکیک می کند. دوره ای که کمونیستها چهارچوب اثباتی خود را تعیین کرده‌اند. برنامه نوشته اند، سوسیالیسم خود را به اندازه کافی به هدف رهبران جنبش کارگری بدل کرده باشند. تفاوتهای خود را با دیگر جریانات چپ و کمونیستی روشن کرده‌اند و غیره. در دوره‌های پرتلاطم انقلابی هدف کمونیستها و بخصوص حزب کمونیست کارگری دیگر نمی‌تواند توضیح برنامه اقتصادی خود و خط کشی‌های حزبی باشد. این دوره‌ای است که جامعه برای سرنگون کردن و اینجا سرنگون کردن جمهوری اسلامی به میدان آمده و دنبال کسی است که "نه" آن را تا آخر نمایندگی کند. منصور حکمت در همان بحث می‌گوید: "جنبش ما بايد بشدت اثباتى باشد، بداند که به مجرد اينکه کوچکترين محوطه‌اى از قدرت را پيدا کرد دقيقا چه قانونى را وضع ميکند؟ چه اقتصادى بر پا ميکند؟ چه سازمانى ايجاد ميکند و به چه فرهنگى رسميت ميبخشد و غيره. همه اينها را بايد گفته باشد نميگويم نگوئيم، من هيچ اختلافى با این نظر ندارم که بايد جمهورى سوسياليستى را خواست، بايد توضيح داد، بايد نوشت، بايد جدول و خط کشيد، بايد شعارهاى اثباتى را گفت، وضع همه اقشار را در آن شعارها گفت".
من اینجا زیر "جنبش ما" در جمله بالا خط تأکید می کشم. "جنبش ما" همان جنبش کمونیستی کارگری است که با "جنبش سرنگونی" فرق دارد. در "جنبش سرنگونی" بحث و مشغله جامعه نه بر سر مطالبات اثباتی "جنبش کمونیسم کارگری" که بر سر انداختن رژیم اسلامی است. او در ادامه همین جمله می‌گوید: "ولى اينها به درد دوره انقلابى نميخورند!" "من و شما نميتوانيم به زور با هيچ شعار اثباتى }جمهوری اسلامی را بیاندازیم{." اول باید جواب سلبی اش را که "جمهوری اسلامی باید برود" است بدهیم، بعد اگر توانستیم آنقدر شناخته شده و قوی باشیم که ما را بعنوان نماینده این نه انتخاب کند، با شعار اثباتی ما هم همراه خواهد شد. منصور حکمت می‌گوید: "جنبش اثباتى ما خيلى جنبش کوچکترى است از آن جنبشى که ميتوانيم به شيوه سلبى رهبرى کنيم و قدرت را با آن بگيريم."

جنبش اثباتی
این دیگر به یک سنت تبدیل شده است که کمونیستها در هر دوره و مکانی خط کشی های خود را با دیگران بیشتر از هر چیز دیگری برجسته می‌کنند. منظورم این است که در بحبوحه بحث بر سر مثلا جنگ بین ایران و آمریکا، یکی مرض و غرض دار می‌پرسد که نظر شما درباره خدا چیست؟ کمونیستها دیگر یادشان می‌رود که به طرف بگویند لطفا زر زیادی نزن! برو کنار که ما داریم درباره جنگ حرف می‌زنیم و روز خودش درباره خدا و غیره هم حرف می‌زنیم و یا حرف زده‌ایم. یا در بحبوحه اعتراضات قدرتمند سال ۸۸، یک مرتبه یادشان می افتد که باید بگویند که ساعات کار را چقدر کم و زیاد می کنند! کمونیستی که تا قبل از آن نتوانسته باشد سر دستمزد، لغو کار مزدی، ارتش سوسیالیستی، بودجه سوسیالیستی و غیره حرفش را ثابت کرده باشد، در تلاطمات انقلابی هیچ کسی اصلا جواب سلامش را هم نمی‌دهد. تاریخنگاران انقلاب روسیه ۱۹۱۷ گفته‌اند که در ماه‌های اولیه انقلاب، منشویکها در همه نهادهای انقلابی دست بالا را داشتند. در ماههای آخر که مسئله بر سر ادامه و یا توقف جنگ بود، بر سر ماندن و یا نماندن دولت کرنسکی بود، حتی اعضا و هواداران منشویکها هم در سالن سخنرانی های آنها حاضر نمی شدند. همه می رفتند ببیند بلشویکها چه می گویند!
بطور خیلی خلاصه، جنبش اثباتی جنبش برنامه است، جنبش تاکتیکهاست، جنبش پروپاگاند بهتر و قدرتمندتر برنامه و مطالبات برنامه کمونیستهاست. اما به درد دوره انقلابی نمی‌خورد. خود منصور حکمت درباره تبلیغات جنبش اثباتی در دوره انقلابی می‌گوید: "اين کار و اين روش سَمّ است تأکيد ميکنم سَمّ است!" برای کمونیستها سَمّ است برای اینکه کمونیسم اگر قدرت نگیرد تا تغییری در زندگی طبقه کارگر ایجاد کند به درد طبقه کارگر نمی‌خورد. "اگر ميخواهيد مردم از شما فاصله بگيرند برويد به جاى مرگ بر جمهورى اسلامى بگوئيد چه ميخواهيد به جاى جمهورى اسلامى بگذاريد." بروید جنگ آلترناتیوها راه بیاندازید. بروید بگوئید آلترناتیو شما چیست؟ "در مکانيسم انقلاب و در دوره انقلابى و در دوره "نه" گفتن مردم، ما بايد نماينده "نه" باشيم و هر نوع تلاش براى آرى گفتن، اثباتى تشريح کردن، به نظر من جنبش بالقوه عظيمى را که ميتواند پشت ما بيايد، را تجزيه ميکند."

جنبش سرنگونی
یکی از مقولاتی را که منصور حکمت در فرهنگ سیاسی ایران متداول کرد، مقوله "جنبش سرنگونی" بود. تعدادی از طرفداران منصور حکمت، اکنون که جامعه در تحولات پرتلاطمی قرار دارد و بحث "همه با هم" از زوایای مختلفی رو آمده است، بحثها را قاطی کرده و مقوله "جنبش سرنگونی" برایشان مورد سئوال قرار گرفته است. نه اینکه نمی‌خواهند جمهوری اسلامی سرنگون شود، بلکه چیزی به نام "جنبش سرنگونی" را قبول ندارند. از نظر اینها جنبش کارگری داریم، جنبش زنان داریم، جنبش این و آن داریم، اما "جنبش سرنگونی" همان همه با هم است و این برایشان جا نمی‌افتد. من در نوشته "توده ها در اعتراض" سعی کردم "همه با هم" را توضیح بدهم که با همه با هم "خلقی‌ها" و پوپولیستها متفاوت است. این همه با هم، جنبش توده‌ها برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی است. در این جنبش شما بعنوان یک جریان کمونیستی چگونه رهبری این جنبش برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی را در دست خواهی گرفت؟! "جنبش سرنگونی" را کسی می تواند درک و قبول کند که متد "سلبی – اثباتی" را درک و قبول کرده باشد.

چگونه به نماینده نه تبدیل شویم؟
اما همینکه ما پروگاند "جنبش اثباتی" خود را به نفع "جنبش سلبی" در دوره‌های انقلابی موقتا کنار بگذاریم، تضمینی برای نماینده "نه به جمهوری اسلامی" شدن نیست. برای اینکه به نماینده "نه" توده‌های در سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل شده باشیم، باید به اندازه کافی شناخته شده باشیم. بقول منصور حکمت باید هژمونی در جنبش سلبی را کسب کرده باشیم. منصور حکمت می‌گوید: "اگر جامعه ميخواهد تا ختم جمهورى اسلامى برود، هنر رهبرى حزب کمونيست کارگرى بايد اين باشد که اين پرچم سلبى را نمايندگى کند." اما چگونه؟ خودش در جواب می گوید: "بايد اينقدر شناخته شده باشيد که بدانند کى هستيد و در زير بوته سبز نشده‌ايد". بحث شخصیتهای منصور حکمت در این رابطه است. می گوید: "من به جاى شعارهاى اثباتى و تحليلهاى اثباتى و اندازه‌گيرى و بودجه‌بندى سوسياليسم، رهبران متعدد و سرشناس را پيشنهاد ميکنم. به جاى شعارهاى چه بايد بکنيم، نيروى نظامى قوى را پيشنهاد ميکنم، به جاى خيلى کارهاى ديگر راديوى قوى و چند ساعته را پيشنهاد ميکنم. تلويزيون را پيشنهاد ميکنم. شهرت هر چه بيشتر حزب را پيشنهاد ميکنم. بگذاريد مردم مقايسه کنند. مردم مقايسه کنند اينها ميتوانند حکومت کنند." او نادر بکتاش را به عرش کشاند. برای اینکه جامعه ببیند که کمونیستها هم رمان نویس و ادبیات نویس دارند. آدمهای نسبتا ناشناس را در جنبش کمونیسم کارگری زیر نورافکن گذاشت که جامعه آنها را بشناسد. می خواست جامعه بداند که اگر راست شخصیتهائی مثل شیرین عبادی و مهرانگیز کار دارد، ما مینا احدی، مریم نمازی و آذر ماجدی را داریم. اگر راست می‌تواند با کودتاگران ارتشی مانور بدهد، ما مجید حسینی را داریم که با اسلحه اش می رود شهر مریوان و برای مردم سخنرانی می کند. اگر راست فلان شخصیت دارد، ما علی جوادی و سیاوش مدرسی را داریم. اگر راست می تواند "کیهان لندن" را منتشر کند، ما "ایران پست" را منتشر می‌کنیم. می‌گفت باید کاری کنیم که در ذهن مردم از شخصيتهاى شريک کوچک سياست به شخصیتهای شریک اصلى در صحنه سياسى تبدیل شویم. می‌گوید: "بايد رهبر جنبش سلبى باشيد و براى رهبر شدن نيروى قابل اعتنائى داشته باشيد و بتوانيد قابليت ادامه حيات را داشته باشيد و در آن شرايط بتوانيد بمانيد و بايد بطور واقعى نيرو باشيد." او می گوید باید حزب بزرگ بشود. باید حزب را ببریم تو دل و چشم مردم، تو خانه‌های مردم که درباره‌اش حرف بزنند، آرم و رهبران آن را بشناسند. "صدايمان را بشنوند، بدانند در هر شهرى چه کسى چگونه ميتواند آنها را به هم متصل کند."
اما کمونیستهای زیادی و از جمله کمونیستهایی که برای دوره‌های طولانی‌ای با منصور حکمت کار کرده بودند، نتوانستند با این متد راه بیایند. رفتند که جا و بیجا، آنجا که وقتش بود و آنجا که جایش نبود و مثل خروس بی‌محل وسط اعتراض به جمهوری اسلامی مرگ بر این و یا آن اپوزیسیون راه انداختند، درباره ۳۷ ساعت کار در هفته آگاهگری کنند، از متد منصور حکمت فاصله گرفتند که متأسفانه اکنون نه آگاهگری می‌کنند و نه کار مثبت سیاسی دیگری! بعضی‌ها فکر می‌کنند که اگر زیاد از کارگر بگویند و زیاد از تفاوت خود با راستها بگویند خیلی چپ هستند؛ اما من فکر می‌کنم که اگر کسی کاری بکند که در دوره‌های انقلابی توده‌های معترض تجزیه شوند و حزب کمونیست کارگری نتواند نماینده "نه" کل این جنبش بشود، نه تنها به راست کمک کرده است، بلکه در سمت جناح راست جنبش کمونیستی قرار گرفته است.

لنین و جنبش "سلبی – اثباتی"
بالاتر گفتم که متد سلبی متد لنین است. من مطمئن نیستم که کسی که کوچکترین اطلاعی از تاریخ انقلاب روسیه داشته باشد، فکر کند توده مردم روسیه در سال ۱۹۱۷ با شعارهای سوسیالیستی و برنامه حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه دنبال بلشویکها برای تسخیر قدرت راه افتادند. منصور حکمت در همان بحث سلبی اثباتی می‌گوید: "من فکر مى‌کنم اگر متدولوژى دوره آگاه‌گرى و جنبش سازى دارد ميرود به رهبرى انقلاب، بايد همراه با آن متد و شيوه نگاه کردن خود را تغيير بدهد، بايد برود پاى سلب. و اين اتفاقا نشانه هيچ کمتر سوسياليست بودن نيست. علامت کسانى است که ميخواهند همه مردم را بياورند پشت سر خودشان حتى وقتى ميدانند که آدم را نميشود با سوسياليسم مجاب کرد. من چه جورى کسى را با سوسياليسم مجاب کنم، که منفعتش اقتضا نميکند! حالا اگر امروز هم گفت آرى، فردا ميزند زيرش، ولى با موج "نه" گفتن به جمهورى اسلامى ميخواهد بيايد."
این متد لنین در انقلاب ۱۹۱۷ بود. بلشویکها و بخصوص لنین سه شعار توده معترض را در دست گرفتند و با همان سه شعار در انقلاب ۱۹۱۷ هژمونی کسب کردند. لنین از معضل واگذاری "زمین به دهقانان" غافل نبود؛ اما این مطالبه‌ای بود که دهقانان را پشت نماینده "نه" به جنگ و "نه" به وضعیت فعلی بسیج می‌کرد. بخش قابل توجهی از اس‌آرها را به دنبال لنین کشاند. بلشویکها نماینده نه به جنگ بودند. حزب کمونیست کارگری نماینده نه به حجاب اسلامی است. نماینده نه به فقر و وضعیت فعلی است. نماینده نه به تبعیض است. سلب ما، بقول منصور حکمت: "اينجاست که شعارهاى ريشه‌اى ما مثل "برابرى مطلق زن و مرد، بدون هيچ ارفاقى"، اين سلبى است! من هيچ تبعيضى را قبول نميکنم! هيچ اسلامى را قبول نميکنم! هيچ حجابى را قبول نميکنم و هيچ فقرى را قبول نميکنم! اينها سلبى بودن حرکت تو هستند، که جمهورى اسلامى را در هيچ شکل آن قبول نميکند."
۱۴ سپتامبر ۲۰۱۹

۱۳۹۸ شهریور ۱۱, دوشنبه

توده ها در اعتراض!


اعتراضات سال ۸۸ در ایران که میلیون‌ها نفر به خیابانها ریخته و رژیم اسلامی را تا دو قدمی سرنگونی بردند، از جانب تعدادی از نیروهای سیاسی بخصوص چپ، به طرفداری از بخشی از رژیم نسبت داده شدند و بسیاری از این نیروها در خارج کشور در هیچ آکسیون حمایتی از این اعتراضات شرکت نکردند. از اینگونه اعتراضات در جاهای دیگر دنیا نیز شاهد بوده‌ایم که بحث و جدل چگونه برخورد کردن به این اعتراضات را در میان احزاب و نیروهای سیاسی چپ دامن زده.
در این نوشته سعی میکنم که به این بحث بپردازم که چرا توده‌ها اعتراض می‌کنند و آیا اعتراضاتشان به وضعیتی که به اعتراض منجر شده است، اشتباه است؟ کلا برخورد ما کمونیستها با اینگونه اعتراضاتی که شسته رفته و سوسیالیستی نیستند چه میتواند باشد!
***
اعتراضات توده‌ای وسیع ماه‌های اخیر در هنگ کنگ در میان چپ بازتاب درخوری نداشته است. بنابه گزارشات رسانه‌های غربی این اعتراضات اعتراضاتی برای دمکراسی خواهی است؛ گرچه آنقدر پرقدرت بوده‌اند که گویا دولت چین صدها هزار نفر از چین برای یک تظاهرات دولتی پاتکی بر علیه اعتراضات مخالفین وارد کرده؛ و یا آنقدر پرقدرت بوده‌اند که باعث اخلال در خطوط هوائی و زندگی نرمال در این جزیره شده‌اند. همین که کسی به ما بگوید معترضین "دمکراسی" میخواهند-  و این هم همیشه به این معناست که معترضین طرفدار سیستمی مثل سیستم حکومتی غرب هستند - سوت بیخیالی زده و خود را از آن مبرا می کنیم. بخصوص اگر اعتراضات بر علیه یک دولتی باشند که از نظر بخشی از چپهای ضدامپریالیست سوسیالیستی هم هست، مثل چین و ونزوئلا و امثالهم. انگار فقط باید درباره اعتراضاتی حرف بزنیم که از نظر ما خیلی کارگری و خیلی سوسیالیستی هستند. و یا از نظر ما دو قطب آمریکا و مخالفین آن مستقیما در آن درگیرند و چپ معمولا، یا ضمنی و یا صریح، طرف "ضد امپریالیستها" را میگیرد.
مورد اول، یعنی اعتراضات کارگری و سوسیالیستی، برای چپها و کمونیستها پیچیدگی زیادی ندارد. کار همه چپها را و از جمله کار کمونیستها را آسان میکند. اینجا کارگر در خیابان است و مستقیما با سرمایه‌داری، بدون هیچگونه پرده ساتری روبروست. اگر کسی از چپها با اینگونه اعتراضات مخالفت کند، واضح است که مستقیما در جبهه ضدکارگر و متحد سرمایه‌دار است. مورد دوم، یعنی اعتراضاتی که بعضا گزارش میشود دمکراسی‌خواه هستند و یا حقوق بشری هستند، و یا اعتراضاتی که صرفا اعتراض هستند و چیزی در خیابان درباره کارگر و سوسیالیسم گفته نمیشود، در مواقع زیادی با حمایت بخش زیادی از چپها روبرو نمی شود و حتی مورد "کم لطفی" این چپ هم قرار میگیرد، چرا که از نظر آنها اعتراضات ممکن است مواضع دولت "ضدامپریالیست" مخالف آمریکا را تضعیف کند و "امپریالیسم" دست بالا پیدا کند! میشود از ایران تا اوکرائین و ونزوئلا و لیبی و فلسطین و غیره ده‌ها نمونه آورد. این نوع اعتراضات را، گرچه تعداد معدودی چپ غیراجتماعی میخواهد نادیده بگیرد، اما از واقعیت‌های زمخت دنیای امروز هستند که باید درباره آنها حرف زد و موضع گرفت و مهمتر از همه در آنها دخیل شد.

توده‌های معترض
اعتراض توده‌ای یک داده عینی است. کسی میتواند به آن بی‌اعتنائی بکند و یا آن را در معادلاتش نگنجاند، اما این چیزی از عینی بودن یک اعتراض کم نمیکند. اعتراض خیابانی توده‌ای و میلیونی مردم، حتی اگر فعالین جنبشهای راست و ارتجاعی توانسته باشند این اعتراض را برای اهداف خود تفسیر و تعبیر و در نتیجه رهبری کنند، برای یک کمونیست نجس و لکه‌دار نیست. وظیفه ما اینست که بتوانیم نشان دهیم اعتراض توده‌ها برحق است و اهداف فعالین جنبش دست راستی، ارتجاعی. منصور حکمت جائی در بحث با ناسیونالیستهای درون حزب کمونیست ایران وقت میگوید: "کسی عملا و واقعا مبارزه مردم را لکه‌دار میکند که این مرز را انکار و کمرنگ میکند. حمایت از مبارزه مردم ایران در سال ٥٧ بدون افشای جریان مذهبی و ملی که مشغول مال خود کردن ماحصل این حرکت اعتراضی بود ممکن نبود. کسانی انقلاب ایران را لکه‌دار کردند که آن را بپای خمینی نوشتند، برای او نامه دادند و آنجا دنبال بیشترین دوستان برای حال و آینده‌شان رفتند. از کاسترو و اورتگا و عرفات تا فلان حزب تروتسکیست در انگستان همدوش بورژوازی غرب و سلطنت طلبان ایرانی، انقلاب ایران را با نسبت دادنش به یک جریان اسلامی لکه‌دار کردند."
از نظر من اعتراضات توده‌ای، از مبارزه مردم در ایران ۵۷، تا اعتراض بر علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی، تا اعتراض کارگران در لهستان معروف به "جنبش همبستگی" گرفته تا اعتراضات سال ۸۸ ایران، تا اعتراض بر علیه سیستم بسته و سرمایه‌داری دولتی در شوروی و اعتراضات امروز در هنگ کنگ و غیره و غیره، همگی برحق هستند و ما باید بتوانیم مرز بین اعتراضات و اهداف فرموله نشده توده‌های به جان آمده با اهداف رهبری غالب بر آنها را نشان بدهیم و این اعتراضات را لکه‌دار نکنیم. این کاملا امکان پذیر است، و در واقع بطور پیوسته و در اغلب موارد چنین بوده که از جانب فعالین سیاسی راست و مرتجع مورد سٶاستفاده قرار گرفته‌اند. کسی که فکر می‌کند کلیسای کاتولیک لهستان در همدستی با  CIA آنقدر قدرتمند است که صدها هزار کارگر در لهستان را برای اهداف دست راستی سازمان داده و به خیابان بیاورد، و یا بر این باور سیاسی باشد که میلیونها نفر در خیابان‌های تهران در اعتراض به دزدیده شدن رأی‌های داده شده به موسوی و یا کروبی به خیابان آمده و با مزدوران جمهوری اسلامی دست به یقه شدند، باید به داشتن قدرت درک سیاسی موضوعات سیاسی کمی پیچده از جانب آنها جدا شک کرد! توده‌های مردم بطور عمومی از موقعیت معیشتی و اجتماعی خود حرکت کرده و به نتایجی میرسند که به اعتراضات خیابانی منجر میگردد. اشتباه است اگر کسی فکر کند که اعتراضات خیابانی همیشه اعتراض کارگر به سرمایه‌دار و یا دولت سرمایه‌داران است. میتواند اعتراض به بیحقوقی زنان باشد. میتواند اعتراض به جنگ باشد. میتواند اعتراض به تبعیض نژادی باشد. میتواند اعتراض به سرکوب آزادی‌های سیاسی باشد. میتواند اعتراض به اشغال نظامی یک کشور باشد. کسی که این مسئله پیش پا افتاده را متوجه نیست به نتایج عجیب و غریبی مثل "اینها اعتراض طبقه متوسط است!" "اعتراض زنان برای تجمل است!" "حرف زدن از بیحقوقی‌ای که مستقیما پای کارگر در میان نیست، "پوپولیستی" است!" "اعتراض به مذهب بی‌احترامی به عقاید کارگران مذهبی است!" میرسد. و دهها بهانه عجیب دیگر. بسیاری از چپ‌هایی که مرز بین اعتراضات توده‌ای با اهداف جنبشهای راست و ارتجاعی را انکار و یا بعضا قاطی میکنند و در نتیجه این اعتراضات را لکه‌دار میکنند، کسانی هستند که از نظر آنها طبقه کارگر یعنی جمع عددی تعدادی کارگر. مبارزه طبقاتی هم فقط اعتراض کارگران در کارخانه است.

نقش فعالین در اعتراضات
من از آن دسته از کمونیستهایی هستم که باور دارم زیپ پوست هر انسان منصفی را پائین بکشی، با یک سوسیالیست دوآتشه طرفی. اما این نیات خوب و انسانی چیزی را خود بخود در روزهای پرتلاطم اعتراضی و بحرانی تضمین نمیکنند. انسانها از سر موقعیت اجتماعی - سیاسی خود به صف مبارزه و اعتراض کشیده میشوند. یک اهمیت پایه‌ای لنین این بود که عملا ثابت کرد اعتراضات را باید فعالین میدانی، فعالین سیاسی و حزب سیاسی طبقه کارگر سازمان داده و رهبری کنند. اگر چنین نشود حتی اعتراضات رادیکالی مثل اعتراض توده‌های مردم به جان آمده روسیه  در ۱۹۱۷ هم به جیب جناحی از طرفداران تزار ریخته خواهد شد. تاریخ بارها ثابت کرده که در قریب به اتفاق موارد رهبری اعتراضات توده‌ای در اوایل به دست جناحی از طبقه حاکمه و بعضا جناحی از هیأت حاکمه‌ای که در گذشته‌ای نه چندان دور خود جزئی از دم و دستگاه بوده و امروز بر سر مسائلی بعضا حاشیه‌ای از حکومت کنده شده و به صف اعتراض پیوسته‌اند، میافتد. مردم متحدی که جلو آمده و میخواهند سر به تن رژیمی که بر علیه‌اش اعتراض شده نباشد، اگر ببیند تعدادی دارند بر علیه بخشی از معترضین شعار میدهند که چپ نیستند و مثل ما هم فکر نمی‌کنند، آنها را عامل تفرقه میدانند. یعنی اگر فعالین کمونیست ناشیانه اپوزیسیون اپوزیسیون بشوند، ایزوله میشوند. باید با دقت و حوصله مواضع راست را بدون وقفه نقد و افشا کنیم. باید بتوانیم نشان دهیم که راستی که شاید رهبری اعتراضات را هم در دست داشته باشد، منافع انقلاب را نمایندگی نمیکند. سیخکی و با شعار این کار امکانپذیر نیست. انقلاب کاری یکشبه نیست. پروسه‌ای است که در امتدادش جناح‌بندی‌ها تند و تیز میشوند. پروسه‌ای که در امتدادش همان راستی که توانسته است رهبری اعتراضات مردم را بدست بگیرد میخواهد نقش ضدانقلابیش را به سرانجام برساند. یک فعال سیاسی در میدان باید عملا نشان دهد که میتواند سازمان دهد و میتواند "نه" معترضین را تا ته نمایندگی کند. میتواند نشان دهد که اوست که رهبر واقعی انقلاب است. این کار با رهبری اعتراضات بر علیه نظام حاکم تأمین می‌شود، نه با شعار دادن و حتی افشاگری بر علیه بخشی اپوزیسیون!
بالاتر گفتم که اعتراضات توده‌های معترض برحق هستند. و کسی میتواند چند نمونه و از جمله نمونه‌های تاریخی مثل توده‌هایی که آلت دست جنبش‌های اسلامی و فاشیستی و غیره شدند بیاورد که برحق نیستند. اما اعتراضات وسیع تودهای را معمولا فعالین جنبش‌ها سازماندهی و رهبری میکنند. خود توده‌ها مطالبات برحقی دارند و اگر فعالین کمونیست قدرت سازماندهی این اعتراضات و فرموله کردن این مطالبات را نداشته باشند، اگر حزب طبقه کارگر با برنامه و اهداف مشخص و تعریف شده در صحنه نباشد، جنبش‌های ارتجاعی و آدمکش مثل فاشیسم و اسلامیسم بر امواج اعتراض توده‌ها سوار خواهند شد. شاید تعداد معدودی در یک اعتراض وسیع توده‌ای از کوچه و محله‌ای شروع به دادن شعارهای ارتجاعی بکنند. خواهان قدرتگیری اسلام باشند. خواهان یهودی کشی باشند. اما اعتراضات وسیع توده‌ای که مطالبه اصلی و پایه‌ای آن خواهان قدرتگیری اسلام سیاسی باشد و یا خواهان قتل عام یهودی‌ها باشد را کسی نمیتواند نشان دهد. هیتلر و موسولینی بر بستر یک اعتراض وسیع توده‌ای به بیکاری و بحران اقتصادی، و در خلاء یک رهبری آگاه و با برنامه که این اعتراضات را رهبری کند، به قدرت رسیدند. احزاب چپ کشورهای اروپائی در آن دوره که علی العموم سیاستهای استالین را پیشه کرده بودند، برنامه نداشتند که در رهبری اعتراضات قرار بگیرند.
قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران هم دقیقا به این شکل صورت گرفت. احزاب و فعالین سیاسی چپی که بخواهند در رهبری اعتراضات قرار بگیرند و نگذارند اعتراض به فقر، بیکاری، گورستان آریامهری و غیره ملاخور شوند، در صحنه نبودند. هرچه بود توده‌ایسم و شاخه‌های متعددی از چپها بودند که فکر میکردند بعد از شاه نوبت "بورژوازی ملی" است.
اگر احزاب کمونیست با برنامه در میدان نباشند، اگر فعالین این احزاب غایب باشند، واضح است که شعار اعتراضات توده‌های معترض از "نه به گورستان آریامهری" به "زنده باد خمینی" تبدیل خواهد شد! اگر این فعالین در صحنه نباشند، فعالین جنبش‌های راست و ارتجاعی شعارهای "نه به بیکاری و بحران" را به "نه به یهودی" تغییر خواهند داد.

اعتراضات و "همه با هم"
اعتراض توده‌ای همه با هم در روزهای اخیر مورد بحث و مجادله قرار گرفته است. از اعتراضات مشخصی مثل کارگران یک یا چند کارخانه و یا بخشی از بازنشستگان برای مطالبات معینی که بگذریم، انقلابات برای سرنگونی رژیم‌های خاصی علی العموم همه با همی هستند. این انقلابات بخصوص در کشورهایی که مردم از آزادیهای سیاسی برای متحزب شدن محروم هستند، تقریبا یک نرم است. کسانی که نمیخواهند توده‌های مردم متحدانه بر علیه یک حکومت سرکوبگر اعتراض کنند، مقولات را قاطی میکنند. مردم باید متحدانه بر علیه یک رژیم سرکوبگر و قاتل مثل جمهوری اسلامی و یا رژیم بشار اسد انقلاب بکنند، اما احزاب نماینده جنبش‌های متفاوت نمیتوانند با هم اتحاد بکنند. واضح است که در پروسه انقلاب بخشی از مردم انقلابی تحت نفوذ احزاب راست خواهند بود و این کار فعالین جنبش‌های اعتراضی چپ و فعالین حزب طبقه کارگر و مشخصا کمونیستهاست که این توهم را از آنها بزدایند که این احزاب توان رهائی جامعه را از این وضعیت دارند!

تحزب در انقلاب
کلید پیروزی طبقه کارگر در یک انقلاب نمیتواند چیزی جزء حزب طبقه کارگر باشد. حزبی با برنامه، تاکتیکهای درست و صفی از رهبران و فعالین سیاسی کمونیست. هر حزب و سازمانی می تواند ادعای حزب طبقه کارگر را بکند، اما تاریخ نشان داده است که بسیاری از این احزاب اهداف طبقه کارگر را در برنامه و در تاکتیک و طرح‌های کلان قربانی اهداف بورژوازی می کنند. تاریخ مملو است از اعتراضات و انقلاباتی که تحزب در آن از طرف فعالین دستکم گرفته شده و نتیجه اعتراضات قدرتمند توده‌های در خیابان، سر کار آمدن بخش دیگری از بورژوازی بوده است. وجود حزب برای پیروزی انقلابات به نفع طبقه کارگر از دو جهت بسیار پر اهمیت است. یکی اینکه دست فعالین جنبش‌های اعتراضی مثل کارگران، زنان، محیط زیست، جوانان و غیره را در دست هم میگذارد و اعتراضات را به یک کانال متحد رهنمون میکند. دوم اینکه مطالبات توده‌های معترض را فرموله میکند و نماینده واقعی "نه" توده‌های انقلابی است. حزبی که اگر بتواند توجه تعداد کافی رهبران و فعالین سیاسی را به برنامه خود جلب کرده و آنها را دور این برنامه جمع کند، نمیگذارد حاصل انقلاب توده‌ها به جیب بخش دیگری از بورژوازی برود.
ایران در آستانه یک تحول عظیم انقلابی دیگری قرار دارد. انقلابی که در هر صورت رخ خواهد داد منتظر سوت هیچ داوری نمی‌ماند. منتظر آمادگی هیچ فعال و هیچ حزبی نمی‌ماند. توده‌ها، از اقشار مختلفی وارد این انقلاب خواهند شد. بخش‌هایی از خود بورژوازی هم ناگزیر خواهد شد و تلاش خواهد کرد خود را در صف انقلاب جا بزند. بخشی از آن در رهبری انقلاب هم قرار خواهد گرفت که البته انقلاب را شکست دهد. حزب کمونیستی باید برای رویاروئی با این وضعیت آماده شود. رهبران و فعالین جنبش‌های اعتراضی نیز باید برای این موقعیت آماده شوند. بدون آمادگی کافی این دو فاکتور اصلی، معلوم نیست که سرنوشت انقلاب آتی چه خواهد شد. باید با آمادگی کامل به پیشواز این انقلاب رفت تا اجازه نداد که بورژوازی بتواند رهبری آن را برای پیاده کردن اهداف خود بدست بگیرد و انقلاب را شکست بدهد. تاریخ آن کمونیستی را که در این انقلاب نقشی مٶثر بازی نکند و مشغول کارهای حاشیه‌ای باشد، نخواهد بخشید.*
۲۰۱۹ اوت ۲۴
(کارگر کمونیست ۵۸۷)