۱۴۰۱ فروردین ۹, سه‌شنبه

نازنین زاغری: گروگان دو دولت

نازنین زاغری، که ۶ سال بقول خودش “گروگانی در دست دو دولت” (جمهوری اسلامی و بریتانیا) بود، در یک نشست مطبوعاتی در پارلمان بریتانیا گفته است که شکنجه‌گران جمهوری اسلامی، علاوه بر “رفتارهای بیرحمانه” علیه او، همان هفته‌های اول به وی گفتند که تا بدهی‌ها پرداخت نشود از آزادی خبری نیست. دولت بریتانیا در ازای آزادی نازنین ۴۰۰ میلیون پوند به رژیم جنایتکاران اسلامی پرداخت. نازنین گفته است که گرفتار مناقشه‌ای بود که “به او بی‌ربط” بوده. شش سال، یک انسان را بدون هیچگونه جرمی گروگان گرفته، بیرحمانه با او رفتار کردند، چرا که می‌خواستند با دولت دیگری مسئله‌ای را “حل” کنند.

 


این حال و روز نه تنها نازنین زاغری، بلکه یک جامعه ۸۰ میلیونی است که گرفتار یک رژیم هار هستند که هست و نیستشان را گروگان گرفته و بر این جامعه همچون دزدان گردنه بگیر چنگ انداخته‌اند. نازنین زاغری را ۶ سال پیش به جرم جاسوسی دستگیر کردند اما همان یکی دو هفته اول به او گفتند نه؛ شما گروگان هستید! کم نیستند شهروندان تک تابعیتی که به جرم دروغین جاسوسی گروگان گرفته شده و بعضا جان خود را از دست داده اند.

پرونده و سرنوشت نازنین زاغری سند معتبری است تا بر مبنای آن، رژیم گروگانگیر اسلامی را تحریم، و روابط دیپلماتیک را با آن لغو کرد. باید از همه دولت های جهان خواست تا تمام دست اندرکاران این رژیم گروگانگیر را در لیست تروریسم قرار داده و آنان را مورد پیگرد قرار دهند.

۲۲ مارس ۲۰۲۲

شما هم کار حزبی بکنید

برای من بعنوان یک فرد کمونیست، حزبیت و متحزب بودن جایگاه ویژه‌ای دارد که فکر می‌کنم بدون متحزب بودن نمی‌شود از این وضعیت عبور کرد! قبلا هم گفته‌ام که یکی می‌تواند متعلق به "جنبش کمونیستی" باشد، یا به برابری باور و اعتقاد داشته باشد و برایش بجنگد، اما معنای کمونیست بودن در متحزب بودن آن است. و این هم به معنای آن نیست که طرف حتما باید کارت عضویت حزبی را در جیب داشته باشد یا حق عضویتی بپردازد. در این یادداشت نمی‌خواهم وارد این بحث بشوم؛ اما می‌خواهم از نظر خودم، به جایگاه ویژه متحزب بودن اشاره کنم.

امروز هر ناظر سیاسی ای که صحنه سیاسی ایران را می‌نگرد، از احتمال پاشیده شدن جمهوری اسلامی و در عین حال پاشیده شدن خود این جامعه هم حرف می‌زند. هر آدم سیاسی مسئولی که این وضعیت را می‌بیند حداقل گوشه چشمی به راه‌حلی هم دارد. از نظر من راه‌حل در متحزب بودن است.

برای ما بعنوان افراد متحزب کمونیست انسان‌ها برابرند؛ اما در مبارزه برای رهائی، انسان‌های متحزب جایگاه ویژه‌ای در گام برداشتن برای رهائی دارند. درست زمانی که جمهوری اسلامی دهها هزار کمونیست و فعال سیاسی را دستگیر و اعدام می‌کرد و سازمان‌های سیاسی بعضا زیر سرکوب و فشارهای ناشی از آن یا منحل می‌شدند و یا خودشان را منحل می‌کردند، حزب کمونیست ایران را ایجاد کردیم. در بحبوحه فروریختن دیوار برلن و اعلام پایان تاریخ، حزب کمونیست کارگری را ایجاد کردیم. در اهمیت تحزب کمونیستی سخنرانی "این حزب شماست!" را داریم. گفتیم که کسی مثل شاملو اگر کار مثبتی کرده، که دیگران هم کرده‌اند، عضو کدام حزب کمونیستی بوده که او را از افراد دارای مشاغل دیگر متمایز می‌کند؟ در جواب هجمه‌های انحلال طلبانه نوشته "محکم، به محکمی حزب" را داریم. گفتیم که "حزب مقدس است!" حمید تقوائی ده‌ها جلسه و نوشته در اهمیت تحزب کمونیستی و در نقد حزب گریزی دارد.

برای کسی که تاریخ فعالیت متحزب را دنبال کرده است، می‌تواند چند محور از تفاوت‌های کار حزبی این دوره را با کار حزبی مثلا شصت، هفتاد و یا صد سال پیش را برشمارد. یکی اینکه کسی می‌توانست ۶۰ سال پیش برای رهائی زنان مبارزه کند و هنوز در خارج از مدار تحزب کمونیستی فعالیت کند. جامعه‌ای غیرسرمایه داری در ۶۰، ۷۰ سال پیش می‌توانست دهها مانع بر سر راه رهائی زنان، مانند اشتغال و تحصیل، به وجود بیاورد که با لغو آن مناسبات، بخش وسیعی از آن قیود هم از بین رفتند. مبارزه برای از سر راه برداشتن ناهنجاری‌های جامعه فئودالی معضلی بر سر راه مبارزه بلشویکها برای پیاده کردن سوسیالیسم بود. مبارزه برای رفع ستم ملی در دوره لنین، با مبارزه برای رفع ستم ملی در سال ۲۰۲۲ دو چیز کاملا متفاوتی هستند. در نتیجه، بقول حمید تقوائی، ریشه تمام مصائب جامعه امروزی، در سیستم سرمایه‌داری است. نابرابری بین زن و مرد در دنیای امروز را سرمایه‌داری است که تولید و بازتولید می‌کند. اسلام سیاسی را سرمایه‌داری است که لازم دارد و به آن پر و بال می‌دهد. لازمه سرکوب و بیحقوقی مردم فلسطین امروز تولید سرمایه‌داری است. تحمیق دینی در قلب اروپا امروز لازمه تولید و بازتولید سرمایه‌داری است. بازتولید امثال پوتین، اردوغان، ترامپ و اسد را سیستم سرمایه‌داری است که لازم دارد. اگر کسی می‌خواهد انسان منتسب به اقلیت مذهبی و یا اقلیت قومی رها شود باید کمونیست باشد. اگر کسی بخواهد زن از مناسبات نابرابر رهائی بیابد باید کمونیست باشد. اگر کسی می‌خواهد به کارگر زور اعمال نشود، باید کمونیست باشد.

حزب کمونیستی ستاد مبارزه برای رهائی است. یکی می‌تواند فعال جنبش لغو کار کودک باشد و اصلا به مسائل کارگری و یا زنان و غیره هم کاری نداشته باشد، اما باید در برنامه و سیاست‌های یک حزب امیال رهائی خود و جنبشی که او نمایندگی می‌کند را ببیند و فعالیت خودش را در این ستاد تعریف کند. کسی می‌تواند فعال جنبش زنان باشد، فعال آزادی زندانیان سیاسی باشد و چیزی هم از لغو کار مزدی نداند، اما خودش را گوشه‌ای از این ستاد بزرگتر تعریف کند. حزب کمونیستی ستادی است که همه این فعالین را در خود جای می دهد و به کمک کار اینها، در راه رهائی گام برمی دارد.

من فکر می کنم که در غیاب یک حزب کمونیستی که توانسته باشد فعالین اجتماعی و به تبع آن کل جامعه را حول اهداف اعلام شده خودش متشکل کند، احتمال پاشیده شدن شیرازه جامعه‌ای مثل جامعه ایران دور از انتظار نیست. اعتراض و خشم از جمهوری اسلامی از هر منفذی در این جامعه سرازیر است. هر آن احتمال این می رود که جامعه طغیان کند و این رژیم را سرنگون کند. در غیاب آن حزب، چه کسی می تواند این خشم و عصیان را به کانال درستی هدایت کند!؟ چه مکانیزمی می‌تواند این عصیان را در تقابل با دولت و نیروهای ارتجاعی و سرمایه‌داری به نفع انسانیت به کار بیاندازند!؟

حزب کمونیستی لازمه عبور از سیستم برده داری سرمایه داری است و اگر کسی واقعا مشغله اش عبور از این سیستم است، باید کار حزبی بکند. این وضعیت تحلیلگر کم ندارد؛ کنشگر می خواهد.



در حاشیه

ما در دوره ای از تاریخ زندگی می‌کنیم که در بین خود چپ‌ها هم فاصله گرفتن از حزبیت نکته منفی به حساب نمی‌آید. بسیاری از این تیپ آدم‌ها بجای اینکه یک کار موثر سیاسی بکنند، فکر می‌کنند تحلیلگر سیاسی هستند که انگار جامعه تنها چیزی که کم دارد تجزیه و تحلیل بی نهایت است. هر کدام یک سامسونگ و یا یک ایفون در جیب دارند با یک اکانت فیسبوک و یا اینستاگرام و در حال تولید تحلیل از کرونا تا پوتین و ناتو تا گرم شدن کره زمین هستند. بسیاری از این "تحلیلگران" گرامی که شب و روز تحلیل تولید می‌کنند را یک نفر در خارج از فیسبوک و اینستاگرام جز یک ایدی، روی مبارکشان را ندیده است. انسان‌های سیاسی زیادی با افتخار از کار حزبی و تحزب کمونیستی فاصله می‌گیرند، استعفانامه می‌نویسند و فراخوان می‌دهند؛ و فکر می‌کنند چون یکی دو سال پیشمرگه بوده و کار نظامی کرده اند، یا یکی دو سال در کارخانه ای کار کرده اند و یا یکی دو سال فعال بین دانشجویان بوده اند، این سابقه می‌تواند مسخره کردن کار کمونیستی و حتی بد و بیراه گفتن به حزبیت کمونیستی را توجیه کند. این‌ها گرچه در حاشیه وقایع مهم سیاسی هستند، اما یک یادآوری برای خودشان هم که باشد، خالی از لطف نیست.

یکی دو نکته توضیحی در انتهای این نوشته لازم به نظر می‌آیند. بالاتر گفتم که معنای متحزب بودن حتما داشتن کارت عضویت حزب مشخصی مد نظرم نیست. کسی می‌تواند کار سیاسی بکند و کار و فعالیت سیاسی خود را در رابطه با یک حزب مشخص و یا الهام گرفته از برنامه و سیاست‌های یک حزب مشخصی تعریف کند، که به نظر من این خودش تحزب است.

نکته دوم اینکه کسی می‌تواند بگوید که شما که این نوشته را نوشته‌اید، کار سیاسی و کار کمونیستی فلان تعداد آدم را قبول ندارید. شاید اینطور باشد؛ اما اینجا بحث بر سر این است که ابتدا انسان به کار متحزب کمونیستی باور داشته باشد و برایش گامی بردارد. نکته دوم اینکه ما در یک حزب مشخص می‌توانیم کار و فعالیت احزاب و جریانات دیگر را نقد کنیم، قبول داشته و یا نداشته باشیم.

۲۹ مارس ۲۰۲۲

۱۴۰۰ اسفند ۲۶, پنجشنبه

اعتراض به آدمکشی در اوکرائین در تلویزیون دولتی روسیه

روز ۱۴ مارس یکی از مجریان سازمان تلویزیون روسیه به نام ماریا اووسیانیکوا، در برنامه شامگاهی با پوستری که روی آن نوشته شده بود “نه به جنگ”، “آنچه که در اوکرائین در جریان است، یک جنایت است!” اعتراض به آدمکشی را زنده به خانه میلیون‌ها مردم روسیه برد. دولت پوتین دقایقی بعد او را دستگیر کرد و ایشان با خطر ۱۵ سال زندان روبروست. ماریا فریاد دادخواهی خود را به گوش افکار عمومی روسیه رساند و از مردم خواست خواهان پایان دادن به جنگ  شوند و در مقابل این جنایات بایستند.



اعتراض به جنگ و خونریزی در اوکرائین و یا هر جای دیگری که حاکمان دنیا هر روزه در گوشه‌ای به راه می‌اندازند، نیاز به تقویت یک کمپین دارد که ماریا یکی از پیشگامان آن است. چنین کمپینی را  باید به مطبوعات دولتی، به پادگان‌ها، به مدارس، به همه خانه‌ها و مهمتر از همه به خیابان‌ها برد و به اطلاع افکار عمومی رساند.

مردم اوکرائین را نباید در این روزهای سخت تنها گذاشت. رژیم قُلدر و فاشیست پوتین را باید به چالش کشید و خواهان دستگیری و محاکمه همه جنایتکارانی که در این کشتار شریکند، شد. باید به مردم اوکرائین قوت قلب داد که صدای مقاومت آنها در مقابل جنایات جنگی حتی در تلویزیون دولتی روسیه و در اتاق خواب پوتین هم انعکاس یافته است. باید بیش از این به امثال پوتین نشان داد که جهان نظارگر خاموش اینگونه جنایات نخواهد بود.

مندرج در ژورنال ۱۶ مارس ۲۰۲۲

۱۴۰۰ اسفند ۲۵, چهارشنبه

چشم آبی‌های ساکت!

اوکرائین تاکنون هزاران قربانی داده است؛ اما خارج از مرزهای اوکرائین، انسان‌هایی که بخاطر ادعاهایشان پوستشان هنوز خراش داده نشده بود هم قربانی شدند؛ کسانی که برای قربانیان اوکرائین، صرف اینکه رنگ مویشان بلوند و رنگ چشم شان آبی است، اشک نریختند و بعضا بشکن هم زدند!



یکی گفته بود: چرا باید برای چهار تا دختر مو بلوند اوکرائینی اشک ریخت!؟ یکی نوشته بود چرا چشم آبی‌ها فلان جا ساکت بودند!؟ یکی نوشته بود که اعتراض آنها به جنگ در عراق و افغانستان تظاهر بود! یکی نوشته بود "اینها"، یعنی مردم عادی "چشم آبی و مو بلوند"، یک سوی جنگند! یکی نوشته بود آتش را "اینها"، یعنی مردم عادی "چشم آبی و مو بلوند"، به خانه ما می‌اندازند! یکی گفته بود که "بهتره خودداری کنیم از گفتن چشم آبی و سفیدپوست چون کلی چشم آبی ما بین مردم کردستان، افغانستان هم هست". یکی نوشته بود: "چشم آبی‌ها اوکرائینی‌ها را از آن خود می‌دانند. واقعا دلشان برای مردم خاورمیانه نمی‌سوزد و خم به آبرو نمی‌آورند".

اشک‌های این تیپ آدم‌ها برای قربانیان تروریسم در یمن و افغانستان و عراق چقدر دروغین است! آدم شریفی یک جائی نوشته بود که این تیپ آدم‌ها که در بین ایرانی‌ها به خود می گویند چپ، اگر در آلمان و سوئد و هلند به دنیا می‌آمدند، وحشی‌ترین کله تراشیده‌های نژادپرست می‌بودند. اشک‌های پنهان اینها برای امثال قاسم سلیمانی، که رنگ چشم و قیافه‌اش برای آنها خیلی خودی است، چقدر واقعی‌اند!

۱۵ مارس ۲۰۲۲

۱۴۰۰ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

طرحی دیگر برای فشار بر خانوارهای فقیر

یکی از طرح‌های جدید دولت اسلامی برای فقیرتر کردن مردم، حذف “ارز ترجیحی” است که به گفته خودشان طبق ‌این طرح دولت ۹ میلیارد دلار پس انداز خواهد کرد. از تبعات این طرح، بازگشت به کوپنی کردن کالاهایی است که قرار بود “ارز ترجیحی” کمک کند مصرف کننده آنها را تهیه کنند.

مقامات دولتی و منتقدان اقتصادی قانون “ارز ترجیحی” گفته‌ اند که گرچه هدف معرفی “ارز ترجیحی” کنترل قیمتها و جلوگیری از فساد معمول در رژیم اسلامی بود، اما این قانون نه تنها نتوانست به هدفش برسد؛ بلکه بازار فساد و رانت‌خواری را داغ‌ تر کرد. مخالفان حذف آن هم گفته‌ اند که با توجه به تورم لگام‌گسیخه در ایران، کالاهای اساسی گرانتر و فشارهای مالی دوچندانی بر خانوارهای فقیر اعمال خواهد شد.

 


اقتصاد رژیم اسلامی سالهاست که درهم ریخته و هیچگونه مکانیزمی امکان زدودن فساد و رانت خواری از آن را ندارد. هدف اقتصاد این رژیم کاهش مشکلات توده‌های مردم نیست؛ این اقتصاد میدانی است برای دزدی و چپاول. پناه بردن به طرح‌های مختلف و سپس کنار گذاشتن آنها، فقط نشانگر بحران همه جانبه‌ای است که به گل نشستن اقتصاد این رژیم جنایتکار را به نمایش می گذارد. اگر اقتصاد کوپنی می‌توانست از مشکلات رژیم بکاهد، آن را هرگز کنار نمی‌گذاشتند. اما زیر فشار و اعتراضات روزمره توده‌های در صف کوپن، آن را کنار گذاشتند. این رژیم هیچگونه راه فراری، چه اقتصادی و چه سیاسی، ندارد. همین توده‌هایی که قرار است بار دیگر به دوران اقتصاد کوپنی بفرستد، سرنگونش خواهند کرد.

۸ مارس ۲۰۲۲

جنگ روسیه در اوکرائین و فرمول‌های بی خاصیت

یورش ارتش روسیه و پوتین به اوکرائین بار دیگر مربوط بودن آنچه که به خود چپ می گوید را به بوته آزمایش گذاشت. اینجا این را اضافه کنم که منظور از "چپ" افراد به اصطلاح مستقلی نیست که در دوره کرونا جملگی متخصص امراض عفونی بودند و در دوره جنگ هم متخصص جنگ؛ بلکه منظورم چپ متشکل و متحزبی است که حداقل به ارزش تحزب، چه برای کارگر و سوسیالیسم و چه برای پوتین و جمهوری اسلامی، پی برده است. این چپ در این دوره باز هم دست به انبان تئوری‌های حاضر و فرمول‌های ساخته و پرداخته شده برای همه دوره‌ها برد و یکسری احکامی که لزوما به عنوان احکام غلط هم نیستند، اما اگر در جای خود آنها را به کار نگیریم، اعمال آنها می‌توانند به فاجعه بیانجامند، جا و بیجا تکرار کردند.



در برخورد به جنگ در اوکرائین دو سطح از بحث قابل انتظار بود. اول اینکه احزاب و تشکل‌ها موضع بگیرند و اعلام کنند در قبال این جنگ چه فعالیت‌های عملی را توصیه می‌کنند، و دوم هم تحلیل از چرائی وقوع این جنگ که اولی از این دومی در می‌آمد. در سطح عملی و سیاسی گفتیم که ۱) باید از مقاومت مردم اوکرائین در برابر ارتش اشغالگر روسیه قاطعانه حمایت کرد. ۲) این جنگ باید فورا خاتمه بیابد. ۳) نیروهای ارتش روسیه باید بدون قید و شرط از خاک اوکرائین و از جمله کریمه خارج شوند. ۴) پوتین بعنوان جنایتکار جنگی محاکمه شود. ۵) در برابر میلیتاریسم رو به اوج و سیاست‌ها و بلوکبندی‌های میلیتاریسیتی باید مقابله کرد. ۶) همه دولت‌ها را باید از سلاح‌های اتمی خلع کرد. و ۶) ناتو باید منحل شود.

می‌دانیم که بلوکبندی‌ها و شاخ بشاخ شدن دولت‌ها و قطب‌های سرمایه‌داری دائم باعث جنگ و خونریزهایی می‌شوند که قربانیان اول و اصلی آنها کارگران و مردم بی‌دفاع و زحمتکشی هستند که هیچگونه منفعتی در شروع و ادامه این جنگها ندارند؛ اما هر موقعیتی تحلیل مشخص خودش را لازم دارد که بدون توجه به آن می‌تواند جریان مربوطه را حاشیه‌ای کند. اگر در یورش ناتو به عراق یادمان می‌رفت که داریم درباره یک موضوع مشخص پیش رو حرف می‌زنیم، باید به چین و روسیه و سوئد هم بد و بیراه می‌گفتیم. کاری که در جریان حمله ارتش روسیه به اوکرائین بخش زیادی از جریانات به اصطلاح چپ دچارش شدند و به جای محکوم کردن کشت و کشتار مردم اوکرائین و مستقر کردن بیش از دویست هزار سرباز و چند کلاهک اتمی در مرزهای اوکرائین، یاد کشت و کشتار در یمن و افغانستان و خواب و خیال‌های چین در مورد تایوان افتادند و یقه پوتین را رها کرده و یاد حمله به ویتنام و جزیره فالکلند و نیروهای راسیست افتادند!

تبدیل جنگ خارجی به جنگ داخلی!

یکی از فرمول‌هایی که توسط تعدادی از نیروهای چپ تکرار می‌شد، موضع لنین در قبال جنگ جهانی اول بود که از کارگران و سربازان همه کشورهای درگیر خواست لوله تفنگهایشان را به طرف سینه دولتمردان خودی برگردانند. یکی در متن پیاده شده مصاحبه‌ای نوشته بود: "از نظر ما کارگران و مردم روسیه و اوکراین نباید به گوشت دم توپ جنگ حاکمان بورژوایی مرتجعی چون پوتین و زلنیسکی تبدیل شوند. وقت آنست سربازان، فرزندان مردم کارگر و زحمتکش اسلحه‌هایشان را نه به روی همدیگر، بلکه بر روی هیئت حاکمه‌های مسبب جنگ برگردانند. این همان سیاستی که حزب بلشویک تحت رهبری داهیانه لنین مظهر آزادیخواهی و انسانیت در جنگ جهانی اول برخلاف سوسیال شوونیستهای انترناسیونال دوم در پیش گرفت و حاصلش انقلاب کارگری اکتبر بود." این فرمول ظاهری خیلی بلشویکی و کمونیستی دارد، اما در عالم واقع یک موضعگیری پروپوتین است که اگر به جای مقابله با پوتین در اوکرائین به دولت زلنیسکی حمله کنیم. اگر مردم متحدانه به مقابله با پوتین برنخیزند، پوتین دو روزه کل اوکرائین را همانند سوریه تخریب و ویران می‌کند. اما جدا از آن موضع درست لنین در مقابل دولتهای درگیر جنگ جهانی اول، که بحث درباره آن از حوصله همه خوانندگان این نوشته بیرون است، خود لنین در روسیه، در مقابله حمله کورنیلویف به دولت کرنسکی، از کسی نخواست لوله تفنگهایشان را به سمت کرنسکی و کابینه او نشانه بروند! در جنگ جهانی دوم، هیچ نیروی کمونیست مربوطی نگفت که در بحبوحه حمله هیتلر به لهستان و بلژیک و نروژ و غیره، لوله تفنگهایشان را به سوی سینه دولمتردان خودشان نشانه بروند! بحث مقابله با و شکست هیتلر حرف اول و آخر را در میان کمونیستها می‌زد.

پوتین به نئونازیستها حمله کرده است!

بحث عجیب دیگری که در توجیه برای دفاع از پوتین مطرح می‌شود، کشتار روس‌های اوکرائین توسط نئونازیستهاست که گویا پوتین گفته است آنها از ارتش روسیه کمک خواسته‌اند به دادشان بیاید. پوتین البته قبلا هم گفته بود که مردم سوریه از آنها خواسته‌اند که به کمکشان بیایند تا انقلاب و اعتراضشان را به نفع بشار اسد در هم بکوبد. حقیقتا این دوستان در استمداد کمک از پوتین برای حمله به نئونازیستها کمی دیر کرده بودند. نئونازیستها در بسیاری از کشورهای اروپایی بسیار قدرتمندتر از اوکرائین هستند؛ از جمله در هلند، ‌آلمان و اتریش. این دوستان باید بسیار زودتر به پوتین نامه و طومار امضا شده می‌فرستادند که بیاید این ‌نئونازیستها و نئوفاشیستها را سرکوب کند.

از این جوک تلخ و بیمزه این دوستان که بگذریم، نازیسم و فاشیسم و بخصوص مقابله با آن معنا دارد. معنا ندارد که از یک دولت جنایتکار و سرکوبگری مثل دولت اولیگارشی پوتین خواست که برای از بین بردن کوکلس کلانها به آمریکا حمله کند. مسخره است واقعا! راه مقابله با فاشیسم و نازیسم غیر دولتی، بسیج مردم در خود آن کشورهاست. یا فشار به دولت مربوطه برای جلوگیری از فعالیت آنهاست. اکنون چه کسی بیشتر از پوتین و کابینه و دولتش خصوصیات یک نیروی فاشیست را دارد؟!

***

چپ حاشیه ای که امروز عملا به دفاع از پوتین تئوری تولید می‌کند و فرمول‌های بی‌خاصیت ارائه می‌دهد، عادت دارد که خودش را با مقابله با "امپریالیسم آمریکا" تعریف کند. هر کسی که محبوس در الفاظ ضد آمریکائی به جای ضد سرمایه داری نباشد، نمی‌تواند به دفاع از پوتین برخیزد. هر کس که دفاع از زندگی در اوکرائین و مقابله با فاشیسم پوتین را به دفاع از زلنیسکی تعبیر نکند، لازم نیست که به تئوری‌های بی‌مورد و بی‌جا پناه ببرد.

۸ مارس ۲۰۲۲

اول بگو مرگ بر آمریکا!

آنجائی که من زندگی می‌کنم و تقریبا می‌شود گفت امروزه مثل همه جای دیگر دنیا، اگر کودکی بعد از مدرسه به خانه برنگردد و رادیوئی اعلام کند شک می‌رود دزدیده شده، اگر پیرمرد و یا پیرزنی از خانه سالمندان بیرون رفته و سر موقع برنگردد و شک کنند دچار فراموشی کهنسالی شده، اگر بیماری از یک موسسه بیماران روانی بدون لباس مناسب برای حفاظت در مقابل سرما بیرون رفته باشد، تمام شهر برای نجاتشان بسیج می‌شود.

این را مقایسه کنید با حالت کسانی که در فیسبوک مبصر شده اند تا به ما بگویند پوتین و رژیم جنایتکارش را برای حمله به اوکرائین و سلاخی کردن هزاران نفر را محکوم نکنید. آدم‌های عجیبی که اول باید با ناتو، اتحادیه اروپا، صندوق بین الملل پول و امثالهم تسویه حساب کنند تا بعد از گل نازکتر به پوتین بگویند. مبصرانی که اول چرتکه می‌اندازند تا برایشان مشخص و مبرهن شود که چه کسی پوتین را تحریک کرد که به این حمله دست بزند. کسانی که برایشان اصلا مهم نیست چند نفر بخاطر این حمله احتمال دارد فردا را دیگر نبینند. برایشان اصلا مهم نیست چند خانه و کارخانه و مدرسه دیگر با خاک یکسان خواهند شد. کسانی که برایشان مهم است اول ببینند حزب کمونیست کارگری چه می‌گوید تا بر علیه آن موضع بگیرند؛ به هر قیمتی!



و برای خود من جالب است که شاهد این صحنه ام و بعضی از این آدم‌ها دوستان حقیقی و فیسبوکی خود من هم هستند.

۴ مارس ۲۰۲۲

مرگ پانته آ بهرامی

مطلع شدم که خانم پانته آ بهرامی روز ۱ مارس ۲۰۲۲ درگذشت. ده، دوازده سال پیش برای تهیه گزارشی از وضعیت کارگران ایران با من تماس گرفت. در ۳ نوبت و هر بار حدود ۲ ساعتی حرف زدیم.
از زندانی سیاسی بودنش هم گفت. امروز که به مرگ زودرسش و به کارهای خوبش فکر میکردم، نتوانستم به مرگ زودرس افرادی که در زندانهای جمهوری آدمکشان اسلامی زجر هم کشیدند فکر نکنم؛ پانته آ، خشایار وکیل زاده، خسرو طاهری، و و و. یاد پانته آ با همه کارهای خوب و بیاد ماندنی اش گرامی باد.


نرمش‌های زبونانه

سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت خارجه رژیم اسلامی در واکنش به شرط آمریکا برای رسیدن به توافق هسته‌ای، که بدون آزادی چهار زندانی دوتابعیتی که در دستان رژیم اسلامی اسیرند بعید است، گفته است اگر “آمریکا به توافقاتی که از قبل هم انجام داده بود پایبند باشد این معضل در کم‌ترین زمان قابل حل است.”

 


سعید خطیب‌زاده به زبان آدمیزاد، می‌گوید اگر آمریکا به پای میز مذاکره بیاید و کمی انعطاف نشان بدهد، رژیم ایشان حاضر است در “کم‌ترین زمان” به هر نرمش زبونانه‌ای تن بدهد.

اینها سال‌هاست که شهروندان عادی و بیگناه کشورهای خارجی را برای منافع کثیف اسلامی‌شان گروگان می‌گیرند. گروگان می‌گیرند که بر سر کثافتکاری‌هایشان در عراق، افغانستان، سوریه، و همین برجام و “توافق هسته‌ای” و امثالهم معامله کنند! اگر باج خواهی‌شان نگرفت، زندگی این انسان‌های گرفتار و اسیر را زیر شکنجه‌های متعدد قرون وسطائی تباه می‌کنند.

اما نه توافق هسته‌ای، نه برجام و نه هیچ معامله و بده بستان دیگری نمی تواند این رژیم جانی را، که بیش از چهار دهه است با جان و مال و زندگی مردم بازی کرده است، نجات دهد. مردم عزم جزم کرده‌اند که رژیم اسلامی را، همراه با هر آنچه که نشانی از اسلامیت دارد، برای همیشه به  زباله دان تاریخ بسپارند!

یادداشتی بخاطر سامی، محمد مزرعه کار

این یادداشت، همچنانکه از تیتر آن معلوم است، یادداشتی است بخاطر سامی، نه یادداشتی درباره سامی.

آشنائی من با سامی برمی‌گردد به سال ۲۰۰۴.  نشریه "کارگر کمونیست" قرار بود هفتگی بشود و ترکیب اعضای هیئت تحریریه دچار تغییراتی می‌شد. سردبیر سامی را هم به اعضای هیئت تحریریه پیشنهاد کرد که با مخالفت کسی روبرو نشد. او یکی از فعالین کارگری دوره انقلاب بود با کلی تجربه، سابقه و ایده. مشکل تایپ کردن داشت و من به سردبیر پیشنهاد دادم که برای تسهیل کار و برای اینکه سامی بتواند مرتب بنویسد، نوشته‌هایش را با دست بنویسد و برای من فاکس کند که کار تایپ آن را خودم انجام بدهم. همین باعث شد که با او تقریبا هفته ای یکی دو بار در تماس تلفنی باشم و کلی حرف بزنیم.

او را در کنگره ۶ حزب کمونیست کارگری برای اولین و آخرین بار حضوری ملاقات کردم. چند سال بعد سامی از فعالیت حزبی کناره گیری کرد. چندین بار سعی کردم با او تماس برقرار کنم، که رغبتی نشان نداد و پیغام‌های من را بدون جواب گذاشت. تا روزی که شنیدم او را از دست داده ایم هم هر سال چندین بار از طریق فیسبوک، واتس آپ، تلگرام، تلفن و غیره سعی کردم که تماسمان برقرار شود که ممکن نشد. سامی هیچوقت دلیل کنارگیری از حزب را جائی نگفت و یا حداقل من خبر ندارم.



***

بعد از اینکه خبر مرگ سامی منتشر شد، رفیقی که خبر داشت با سامی رابطه دوستی نزدیکی داشتم تماس گرفت، هم تسلیت بگوید و هم چرائی استعفایش از حزب را بپرسد. بعد با خودم فکر کردم که چرا سامی رفت؟ و اصولا چرا افراد می‌آیند و می‌روند؟

سامی اولین کسی نبود که از حزب جدا شد؛ و از زمان کناره گیری او تا بحال هم، افراد زیاد دیگری از کار متشکل حزبی کنار کشیده اند و یا از فعالیت با حزب کمونیست کارگری کناره گیری کرده اند. دلائل رفتن بعضی‌ها را می‌دانیم و دلائل رفتن بعضی‌ها را نه، برای اینکه جائی چیزی نگفته‌اند. بعضی‌ها از حزب و یا کلا کار حزبی کردن کنار کشیده‌اند و جائی هم اعلام نکرده‌اند جدا شده‌اند. بخش قریب به اتفاق این رفقا، حتی اگر اینجا و آنجا در بحث سیاسی با زبانی زبر و زمخت هم با هم حرف زده و بحث کرده‌ایم، آدم‌های شریفی هستند که هر نفس کشیدنشان هزار بار باارزش‌تر است از نشست و برخاست با کسانی که بعضا روزانه چندین بار بهشان سلام می‌کنیم و همصحبت می‌شویم. انسان در طول عمرش حتی با عزیزترین کسانش، کسی که با او ازدواج کرده و چندین فرزند مشترک هم دارد جدا می‌شود. کودکش را بزرگ می‌کند و از خانه به جای دیگری بدرقه می‌کند.

انسان‌ها یک روز روحیه‌ای دارند که جذب یک فعالیت سیاسی مشترک با کسان دیگری می‌شوند و روزی دیگر طور دیگری فکر می‌کنند و می‌خواهند برای تغییر دنیا با کسان دیگر کار دیگری بکنند. آن کس که امروز می‌آید و کمک می‌کند که در رسیدن به هدف سیاسی خودت و خودش دو گام مثبت برداری، همان مدتی را که با هم بوده‌ایم را باید ارج نهاد و هنگام رفتن برایش آرزوی موفقیت کرد. تاریخ نشان داده است که جدائی‌ها همیشه ابدی نیستند. در موارد آدم‌ها دوباره به هم می‌رسند، همنظر می‌شوند و کار مشترک سیاسی و حزبی می‌کنند.

کار و فعالیت سیاسی خلاف جریان، شاید از سخت‌ترین کارها و تصمیم سیاسی، بخصوص در این دور و زمانه باشد. از نظر من برای رسیدن و یا حتی نزدیک شدن به تغییر دنیا، مهمترین کار فعالیت متشکل حزبی است. اگر رفیقی به نتیجه‌ای متفاوت رسید، برای تصمیمش احترام قائل می‌شوم و روزهای خوب با هم بودن در یک حزب را ارج می‌نهم.

۱۲ مارس ۲۰۲۲