۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

اعدامی‌ها قبل از اعدام

دنبال خبری درباره خط فقر در ایران در سایت ایلنا می‌گشتم که با تیتر خبر «جراحان زیرخط فقر زندگی می‌کنند» مواجه شدم. نکته‌ای که توجهم را به خود جلب کرد، اهمیت اینکه جراحان چگونه زندگی می‌کنند و صحت‌وسقم اظهارات مطلب فوق نیست، بلکه این جمله از ایرج فاضل، رئیس «جامع جراحان ایران» است که می‌گوید: «استفاده از اعضای محکومین به اعدام برای پیوند به بیماران جز بدنامی چیزی ندارد.» تابه‌حال نمی‌دانستم این بلا را سر محکومین به اعدام می‌آورند! این مسئله از هر جنایت دیگری مشمئزکننده‌تر است. گرفتن حق حیات از دیگران یک رکن اصلی سر پا ماندن جمهوری اسلامی بوده است. محمدجواد لاریجانی، رئیس قوه قضائیه این دستگاه عاشق تباهی در مراسم حقوق بشر اسلامی به این موضوع به‌صراحت افتخار کرده است؛ اما اینکه اعضای بدن این اعدامی‌ها را در چه شرایطی و با چه زجر و شکنجه‌ای و بدون کوچک‌ترین وسیله بهداشتی می‌کنند و معلوم نیست به چه کسانی به چه قیمتی می‌فروشند و یا اصلاً چه بلائی بر سر آن‌ها می‌آورند را تابه‌حال - تا آنجا که من اطلاع دارم - به آن اعتراف نکرده بودند. زبان جمهوری اسلامی بر سر منتقدین به عمل شنیع قتل عمد خیلی بلندتر از آنی است که یک فرد در قرن بیست‌ویک باور داشته باشد. علی لاریجانی، رئیس مجلس این رژیم آدمکش به گزارش بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل درباره وضعیت حقوق بشر در ایران در سال ۹۲ حمله می‌کند و ضمن آن‌که این گزارش را تنها به موضوع اعدام قاچاقچیان مواد مخدر محدود کرد سازمان ملل را به «دفاع از قاچاقچیان» متهم می‌کند. این موضوع فعلاً بماند.

اگر کسی وقت کند و به مراحلی را که عمل شنیع قتل عمد دولتی طی کرده است مطالعه کند، متوجه خواهد شد که در جوامع اولیه انسانی ابتدا مثل همین جمهوری اسلامی و با تقریباً قوانینی مذهبی مشابه همین قوانین این حکومت اعدام و جهالت اعدامی را در کمال قساوت شکنجه می‌کردند و سپس می‌کشتند و اعضای بدنشان را جلوی سگ و گربه می‌انداختند. این نوع گرفتن جان انسان اگرنه قرن‌ها، حداقل چند ده دهه است که از مدنیت انسان رخت بربسته و اگر معدود کشورهایی هم به‌جز ایران و عربستان، هنوز تک‌وتوک کسانی را اعدام می‌کنند، سعی می‌کنند حداقل چنین تظاهر کنند که با رعایت حداکثر استانداردهای امروزی با اعدامی برخورد کنند. سعی می‌کنند نشان دهند که قبل از اعدام دکتری اطمینان داده باشد که اعدامی سالم است و زجری نخواهد کشید. سعی می‌کنند نشان دهند که از آخرین دستگاه و داروهایی استفاده می‌کنند که اعدامی با حداقل درد کشته شود.
واضح است که اینجا دفاع از شیوه‌های به‌اصطلاح انسانی‌تر اعدام نیست؛ بلکه مقایسه دو نوع اعدام در قرن ۲۱ است که جمهوری اسلامی با شیوه‌های پیامبرانشان به اجرا می‌گذارد و جامعه را در کنار به تباهی اقتصادی و اجتماعی کشاندن، قوه قضائیه‌اش با شیوه‌های قرون‌وسطایی عمل می‌کند و از هیچ تبه‌کاری برعلیه انسان دیگر شرمسار هم نیست.
اما تا زمانی که جمهوری اسلامی هست، وضعیت قضائی در ایران همین خواهد بود. نه کار و شغلی هست، نه کسی سرگرمی و شادی قانونی بهره‌مند‌است، نه کسی اجازه دارد آزادانه ابراز نظر کند. برای به دست آوردن لقمه نانی بر سر سفره کودکان چشم‌به‌راه، فرد می‌تواند به هزاران بزه‌کاری اجتماعی دست بزند. قتل می‌تواند صورت بگیرد. دزدی و دروغ و کلاه‌برداری و جیب‌بری نرم می‌شوند. مواد مخدر مثل نقل‌ونبات خریدوفروش خواهد شد. به کسانی تجاوز خواهد شد. رشوه‌خواری و رشوه دادن جزو درآمد و راه افتادن کاروبار روزمره خواهد شد؛ و همه این‌ها و ده‌ها و صدها نوع دیگر از بزه‌کاری‌ها در ایران امروز زیر سیطره جمهوری اسلامی جزء ثابت زندگی این مملکت شده‌اند. انسان مدرن باید راه‌حل مدرن برای همه این‌ها بجوید. جمهوری اسلامی راه‌حلش راه‌حل‌های پیامبران و امامان بقول خودشان صدر اسلام است. شلاق، سنگسار، بریدن دست‌وپا و انگشت و درآوردن چشم و کلاً نقض عضو. کندن اعضای بدن اعدامی و خریدوفروش آن در بازار! این‌ها باید همین امروز و بدون قید و شرط خاتمه بیابند. همه بزه‌کاری‌ها پدیده‌های اجتماعی هستند که ریشه در شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مملکت و جامعه دارند. باید دنبال راه‌حل همین‌جاها گشت؛ اما شرط اصلی و اولیه همه راه‌حل‌ها کنار زدن جمهوری اسلامی است.

لینک خبر:

۱۷ اوت ۲۰۱۴

(مندرج در نشریه "نه به اعدام" شماره ۴)

۱۳۹۳ شهریور ۷, جمعه

دلایل تنفر توده‌ای‌ها از کمونیست‌ها؟

هر کس به تنفر توده‌ای‌ها از کمونیست‌ها فکر کند، نمی تواند به این نتیجه نرسد که دشمنی و تنفر توده‌ای‌ها از کمونیست‌ها در ایران از دو حالت خارج نیست:


۱) کمونیست‌ها بر این حقیقت پافشاری می کردند که آنچه در شوروی در جریان است نه تنها ربطی به سوسیالسیم ندارد، بلکه یک سرمایه داری هار دولتی است که در کنار استخراج ارزش اضافه از گرده کارگر، بدیهی ترین آزادی های سیاسی مثل آزادی بیان و تشکل را هم از جامعه سلب کرده است. این واقعیت را که ما کمونیست‌ها در تحلیل‌هایمان نشان می دادیم، در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ میلادی قرن گذشته، با فروپاشی این نظام سرمایه داری و بسته عیان شد و مدارکی که کسی به آنها دسترسی نداشت در دسترس عموم قرار گرفتند که آن چه جامعه کثیف و بسته ای بود که به نام سوسیالیسم به خورد دنیا داده بودند.
این واقعیت که سیستم سرمایه داری دولتی شوروی فروپاشید و همزمان سرمایه داری بازار آزاد یکه تاز میدان شد، گرچه حقانیتی به سیستم سرمایه داری نمی دهد، اما این واقعیت را به توده ای‌ها زورچپان کرد که سرمایه داری در هر شکل و شمایلی بالاخره زیر بحران‌‌های لاینحلش خواهد زائید.

۲) کمونیست‌ها در ایران از همان اولین روزهای سر کار آمدن جمهوری اسلامی گفتند که رژیم جمهوری اسلامی از رژیم پهلوی ضد بشرتر است. تحلیل‌های کمونیست‌ها چنان توده‌ای‌ها را برآشفت که تا معرفی کمونیست‌ها به پاسداران و شکنجه گران هم پیش رفتند.
جمهوری اسلامی در این مدت هر بلائی سر توده‌های مردم آورده است، دیگر نه جای افشاگری دارد و نه موضوع این یادداشت. اما تا جائی که به توده‌ای‌ها برمی گردد، کشتاری که رژیم اسلامی از خود توده‌ای‌ها هم دریغ نکرد، این واقعیت که رژیم اسلامی ضدبشری است و حتی دوستان و نوکرانش را هم قتل و قتال می کند به همین توده‌ای‌ها هم زورچپان کرد.

اما سئوالی که برای من فعلا بی جواب مانده و دارم به آن فکر می کنم، این است که با همه اینها، چرا کثافت این جماعت را پایانی نیست؟ چرا اکنون که رژیم را قاعدتا باید شناخته باشند و شوروی ای هم برای دفاع نمانده است، هنوز تا سر حد معرفی کمونیست‌ها به رژیم اسلامی پیش می روند؟


۲۹ اوت ۲۰۱۴

۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

اتحاد دوستان جمهوری اسلامی همینقدر پایدار است

در حاشیه دعوای رئیس دانا و ابراهیم نبوی
فریبرز رئیس دانا که چند روز پیش جیغ و دادش از استیضاح رضا فرجی دانا، وزیر کابینه روحانی در آمده بود و گفته بود: "سیاستهای دانشگاهی دکتر فرجی دانا سیاستهای دانشگاهی‌تر بوده است." و " پس از ورود فرجی دانا به وزارت علوم شاهد بازگشت اساتید ودانشجویانی بوده‌ایم که ناجوانمردانه در سال‌های پیش از حقوق خود محروم بوده‌اند". این اقدامش ابراهیم نبوی را خوش نیامده که کسی پیدا شده ادعای دفاع و حمایت بیشتری از دولت حسن روحانی داشته، در یک پست فیسبوکی گفته است که فریبرز رئیس دانا در دوره احمدی نژاد به نفع سیاستهای پوپولیستی و اقتصادی احمدی نژاد موضعگیری می کرده و مشاور اقتصادی ایشان بوده است.
تعدادی از چپهای عمدتا طرفدار حزب توده و اصلاحاتچی های خاتمی چی و طرفدار داعش نوع حماس هم قشقرق راه انداخته اند که به دکتر رئیس دانا توهین شده.
واقعیت تلخ برای این طرفداران ناشی رئیس دانا این است که رئیس دانا نه فقط این بار، بلکه بارها و به بهانه های متعددی عصای دست رژیم سرکوب و کشتار جمهوری اسلامی بوده است. همین یکی دو هفته پیش یک مصاحبه مفصلی با سایت "اخبار روز" داشته و در حالی که مدال عدالتجوئی به سینه ابراهیم یزدی و دار و دسته او آویزان می کند، همانجا بدون اینکه به سئوالات مصاحبه کننده توجه کند، جا و بیجا به کمونیستها اتهام دریافت پول از اسرائیل و اجنبی ها می زند و می گوید: "طرفداران این نوع کمونیسم را رژیم هم می شناسد". او قبلا هم همین اتهامات را تکرار کرده بود و وقتی که در تورنتو به وی اعتراض شد که این چه مزخرفاتی است که میگی، گفت منبع خبرش روزنامه کیهان شریعتمداری است.
رئیس دانا نه تنها به این شیوه عصای دست جمهوری اسلامی بود، بلکه در بحبوحه یک اعتراض کارگری، در کنار قالیباف ظاهر شد و به کارگران اعتراضی به نام یک "سوسیالیست" و "مدافع کارگر" گفت که حالا که شهردار تهران وعده داده اند، منتظر این می مانیم که وعده هایش عملی شوند و کارگران را به دنبال نخود سیاه فرستاد.
واقعیت، اینبار، شیرین هم اینست که وقتی که اختلافات و دعواهای طرفداران و چماق بدستان جمهوری اسلامی بالا می گیرد و همدیگر را یا با گلوله به شقیقه بدرقه می کنند و یا واجبی خور می کنند، اتحاد طرفداران دست چندم جمهوری اسلامی مثل نبوی و رئیس دانا هم همینقدر پایدار خواهد بود. کسانی که به رئیس دانا توهم دارند، بهتر است کمی بیشتر دقت به خرج دهند.

لینک پست فیسبوکی ابراهیم نبوی:

لینک موضعگیری‌های رئیس دانا در حمایت از وزیر حسن روحانی:


۲۷ اوت ۲۰۱۴

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

فریبرز رئیس دانا، در جبهه یکی از جناح‌های رژیم اسلامی

فکر می کنید آنهایی که ظاهرا مستقل از رژیم اسلامی هستند و دائم در فکر انداختن این رژیم به توده‌های مردم سرکوب شده هستند چکار می کنند؟ اگر جوابتان این است که می خواهند یک جناح از رژیم را بهتر از دیگری معرفی کنند، جوابتان درست است. فریبرز رئیس دانا در گفتگوئی با ایلنا درباره استیضاح رضا فرجی دانا، که یکی از وزرای کابینه دولت روحانی، که نزدیک به ۸۰۰ اعدامی در پرونده یکساله اش دارد، می گوید: "سیاستهای دانشگاهی دولت احمدی‌نژاد ضد دانشگاه بوده است. متاسفانه هنوز هم بسیاری از دروس پیشرفته در دانشگاه‌ها اجازه تدریس ندارند. سیاستهای دانشگاهی دکتر فرجی دانا سیاستهای دانشگاهی‌تر بوده است." " پس از ورود فرجی دانا به وزارت علوم شاهد بازگشت اساتید ودانشجویانی بوده‌ایم که ناجوانمردانه در سال‌های پیش از حقوق خود محروم بوده‌اند".
همینجوری رژیم اسلامی را توانسته اند به مردم بیاندازند. یک دوره ای حزب رنجبران می گفت بنی صدر جبهه مترقی و قابل پشتیبانی در این رژیم است؛ یک دوره ای حزب توده و سازمان فدائیان خلق اکثریت، در کنار دفاع از کلیت جمهوری اسلامی، زیر عبای خامنه ای و بهشتی و رفسنجانی شمشیر می زدند؛ دوره ای هم همه این جانوران افتادند پشت سر خاتمی که اصلاحات می آورد و اکنون هم فریبرز رئیس دانا می خواهد قرباغه روحانی را رنگ زده و به حساب قناری به مردم بیاندازد.
اما مردم می دانند که رژیم جمهوری اسلامی، با همه جناح و باندهایش رژیمی است جنایتکار و همه کاسه لیسان نان به نرخ روز خور هم همدست جنایتهای این باندها هستند. وجود انگل خود را مدیون توحش و سرکوب بیش از سه و نیم دهه حکومت منحوس رژیم اسلامی هستند. با رفتن این رژیم، پرونده کسانی مثل رئیس دانا و دیگر شاگردان کیانوری و استالین هم بسته خواهد شد.

لینک مصاحبه رئیس دانا با ایلنا:


۲۵ اوت ۲۰۱۴

۱۳۹۳ شهریور ۱, شنبه

من به درج این "مصاحبه" با فریبرز رئیس دانا اعتراض دارم!

دوستان گرامی مسئول سایت "اخبار روز"، ف. تابان عزیز،

درج "مصاحبه"ای که اخیرا سایت شما با فریبر رئیس دانا داشته است به فضای سالم سیاسی ضربه می زند. هر کس و از جمله رئیس دانا می تواند با کمونیستها سر هر تحلیل و موضع‌گیری ای مخالفت داشته باشد؛ اما در ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی، اتهام گرفتن پول از اسرائیل برای اعضا و هواداران احزاب سیاسی برابر با مرگ است. اتهامات وارده به فعالین سیاسی مثل رضا شهابی، بهنام ابراهیم زاده، رسول بداقی و غیره از نوع همین ارتباط با اجنبی هاست. زبانی را که رئیس دانا به کار برده و اتهامات بی پایه ای که از تولیدات اتاق فکر روزنامه کیهان است و فریبرز رئیس دانا جا و بیجا آنها را بر علیه کمونیست تکرار می کند، حتی در بخش وسیعی از رسانه های داخل ایران هم درج نمی شوند. دوستانی که تا چند روز پیش هم به نظرات رئیس دانا احترامی قائل بودند، با دیدن این نوشته خطرناک از ایشان، سعی در دوری گرفتن از وی دارند.

"اخبار روز" به درست تا بحال از درج چنین مطالبی خودداری می کرده و این اصولی ترین شیوه ترویج یک فرهنگ سالم سیاسی است که همه ماها باید از آن بیاموزیم.

من به عنوان کسی که روزانه سایت "اخبار روز" را دنبال می کنم و مطالب متعددی نیز از من در این سایت درج شده اند، به درج نوشته های پلیسی، از هر کسی که باشد، شدیدا اعتراض می کنم.

ناصر اصغری

۲۳ اوت ۲۰۱۴

۱۳۹۳ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

پرونده سازی های جدید برای رسول بداقی و بهنام ابراهیم زاده و یک نکته درباره سیاست

در ادامه اذیت و آزار بدون وقفه فعالین کارگری دربند، شکنجه گران رژیم اسلامی جهت ایجاد فشار هر چه بیشتر، "اتهامات" جدیدی وارد پرونده رسول بداقی و بهنام ابراهیم زاده کرده اند. اسماعیل عبدی، دبیر کل "کانون صنفی معلمان" نوشته است: "در اردیبهشت امسال پیمان حاج محمود عطار وکیل این کانون، با ارائه ی مستندات قانونی اعلام کرد که رسول بداقی طبق قانون باید در شهریور ٩٣ آزاد شود. با اعلام این خبر موجی از شادی بین فعالان صنفی و خانواده ی فرهیخته بداقی ایجاد شد. در حالیکه فرزندانش چشم انتظار آزادی پدرشان در انتهای تابستان هستند، متاسفانه برخی از مسئولان مرتبط با پرونده با استناد واهی دریافت جایزه و کمک مالی از به گفته ی خودشان "خارج نشینان" توسط کانون صنفی معلمان برای ارائه به  رسول بداقی، دادن مرخصی و آزادی ایشان را منتفی دانسته اند." "کمیته دفاع از بهنام ابراهیم زاده" هم در اطلاعیه شماره ٢٧ خود، در مورد اتهامات تازه به بهنام ابراهیم زاده آورده است: "در چند روز اخیر ماموران امنیتی زندان اوین برای بهنام پرونده سازی جدید کردند و اتهام جدید بهنام اغتشاش در زندان است که از سوی مقامات زندان اوین به بهنام ابلاغ شد. بهنام ابراهیم زاده با اینکه در شرایط جسمی‌ وخیمی به سر میبرد و به شدت از ناحیه سر، کلیه‌ها و روده‌ها دچار مشکل است اما در اعتراض به تبعید به بند ٢٠٩ و شرایطی که ماموران امنیتی داخل زندان برایش ایجاد کرده اند چه در درون زندان برای خودش و چه بیرون زندان برای خانواده‌اش از تاریخ ١٧ مرداد ماه دست به اعتصاب غذا زده است."
هدف از زیر اخیه گذاشتن فعالین کارگری دربند و کلا زندانیان سیاسی، ایجاد رعب و وحشت در میان جامعه ای است که دیگر توان تحمل این همه سرکوب و فقر را ندارد. محاسبات جمهوری اسلامی این بود که با به بند کشیدن رهبران اعتراضات کارگری و فعالین اجتماعی، صدای اعتراض را خاموش و رعب و وحشت بر جامعه حاکم کند. اما نه تنها چنین نشده است، بلکه همین رهبران و فعالین کارگری، رهبران اعتراضات در دل زندان هم شده اند. "اغتشاش"ی که بهنام ابراهیم زاده به برپایی آن متهم شده، شرکت وی در اعتراض زندانیان بند ٣٠٥ زندان اوین و سر تعظیم فرود نیاوردن، حتی در بدترین شرایط جسمانی و روحی و روانی ای که رژیم جمهوری اسلامی بر او خانواده اش تحمیل کرده، می باشد. برای این همه مقاومت و استواری ای که بهنام از خود نشان داده، باید سر تعظیم فرود آورد و کلاه از سر برداشت!
"کمیته دفاع از بهنام ابراهیم زاده" از ما می خواهد که در هر کجای دنیا که هستیم "از هیچ کوششی در راستای حمایت از بهنام دریغ نکنیم و به هر شکل ممکن صدای اعتراض او باشیم." بهنام صدای زنان و مردان و کودکانی است که در بیحقوقی دست و پا می زنند و تشنه آزادی هستند. بهنام را تنها نمی گذاریم و در هر جمعی که حضور پیدا کنیم، به جهانیان خواهیم گفت در ایران بر سر فعالینی که صدای انسانهای بیحقوق شده اند، چه می آورند!

به گرو گرفتن زندگی کارگران دربند
در اواسط سال ٩٣ هستیم و درست در چنین روزهائی در سال ٨٨، رژیم اسلامی  رسول بداقی که از سازماندهندگان اجتماعات بزرگ معلمان جلوی مجلس اسلامی بود را دستگیر کرد تا بخیال خودش اعتراض معلمین را "خاموش" و کودکان رسول بداقی  را از نان خوردن بیاندازد. به همین جهت این رژیم عاشق تباهی نمی تواند ناظر این باشد که کسانی در "خارج کشور"(!) به دفاع از یک زندانی سیاسی برخیزند و به کودکان گرسنه ایشان کمک مالی کنند.
هر کسی که به نیت جمع آوری کمک مالی به رسول بداقی و دیگر فعالین کارگری دربند به من مراجعه کند، با کمال میل کمک خواهم کرد و به همه کسانی که به کوری چشم جمهوری اسلامی چه به خارج کشور آمده اند و چه در آرزوی سرنگونی این رژیم در داخل ایران هستند و منتظر آزادی رسول بداقی و دیگر رفقایش هستند، درود می فرستم و می خواهم بیشتر از همیشه هوای خانواده رسول بداقی، بهنام ابراهیم زاده و دیگر فعالین کارگری دربند را داشته باشند. این رفقا نه بخاطر منافع شخصی خود، که بخاطر دفاع از یک زندگی شرافتمندانه و انسانی برای همه است که با جمهوری اسلامی در افتاده و به زندان افتاده اند. دفاع از این عزیزان وظیفه همه ماست!

زندانیان سیاسی و سیاست
شاید پرداختن به یک نکته مهم - تا حدودی مستقیما نامربوط به شرایط مشخص دو زندانی سیاسی بالا - در نوشته اسماعیل عبدی  که در یادداشتی به فشارهای جمهوری اسلامی به فعالین کارگری اشاره دارد، نالازم باشد؛ اما به نظر من باید به این مسئله برای همیشه جوابی داده شود.
اسماعیل عبدی در پاراگراف اول نوشته خود آورده است: "رسول بداقی، عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان؛ از فرهیخته ترین و صنفی ترین معلمان کشور است. او در کنش اجتماعی خود همواره شفاف، کاملا صنفی و غیر سیاسی عمل کرده است و متاسفانه تا کنون در پیگیری وضعیت فرهنگیان کشور با دشواریها و ناملایمات بسیاری رو به رو شده است." این "صنفی ترین" و "کاملا صنفی و غیرسیاسی" در مواجه با جمهوری اسلامی چیست و قرار است چه مشکلی را حل کند؟ ابراز عدم موافقت با یک دولت و سیاستهایش سیاسی است و تشکل معلمان باید برای همین حق، در کنار دستمزد و بیمه و غیره و غیره مبارزه بکند، نه اینکه قرآن قسم بخورد که "خیر، ما سیاسی نیستیم!" خود رسول بداقی، در کنار بهنام ابراهیم زاده، مجید توکلی، سعید ماسوری، حشمت طبرزدی، رضا شهابی، شاهرخ زمانی، خالد حردانی، زانیار و لقمان مرادی و دهها و صدها زندانی سیاسی دیگر، از زمان به گروگان گرفته شدن تا کنون، به دهها سیاست رژیم اسلامی اعتراض کرده و امضای خود را پای نامه های اعتراضی متعددی گذاشته اند.
از این گذشته، در قاموس جمهوری اسلامی، "اعتصاب حرام است" و به شهادت همین نوشته اسماعیل عبدی "پرونده سازی علیه رسول بداقی" که می نویسد: "این فعال صنفی معلمان ابتدا در اسفند ٨٥ در بزرگترین اجتماعات معلمان کشور جلوی پارلمان – در اعتراض به اجرا نشدن قانون نظام هماهنگ توسط دولت احمدی نژاد ... سپس در وقایع سیاسی کشور در شهریور سال ٨٨ در اداره ی آموزش و پرورش اسلامشهر دستگیر و پس از تفتیش منزلش توسط نیروهای امنیتی روانه ی زندان اوین شد. و در شعبه ١٥ دادگاه انقلاب توسط قاضی صلواتی به اتهام تبلیغ و تبانی علیه نظام و تجمع غیر قانونی به شش سال حبس محکوم شد." رسول بداقی همانند هزاران معلم دیگر در "اعتصاب حرام" شده شرکت و در سیاست دخالت کرده است. او همانند میلیونها معترض دیگر، در شهریور سال ٨٨ در اعتراضات شرکت کرده است. این حق ایشان و هر معلم و معترض دیگری که فکر می کنند حقشان ضایع شده، اعتراض بکنند! باید از همین دفاع کرد. چرا وقتی که کل ستون و ارکان نظام اسلامی به لباس پوشیدن و کشمکش بر سر چند و چون حجاب بند است و همه ارکان و راه و رسم زندگی کردن سیاسی می شوند، اعتراض به بیحقوقی، صنفی می شود؟! این از کجا آمده است؟! این دفاع از رسول بداقی و یا دیگر زندانیان سیاسی و فعالین دربند نیست. نباید به این فشارها تن داد، همچنانکه رسول و بهنام تن نداده اند. نباید به این تله افتاد که گویا دریافت کمک مالی از دلسوزان جنبش کارگری جرم است. باید با زبانی دراز و حق به جانب از همین کسانی که پرونده می سازند گفت که چرا پول دادن به حماس و حزب الله صواب و وظیفه است اما کمک کردن به هم طبقه ای ها جرم محسوب می شود؟! باید خواست که همین ها توضیح بدهند که چرا گرسنه نگه داشتن کودکان رسول بداقی جرم نیست، اما کمک کردن معلمان و کارگرانی که به خارج تبعید شده اند به خانواده رسول بداقی جرم است؟! اصلا چرا رسول را زیر اخیه گذاشته اند  بدین علت که کسانی به خانواده او کمک کرده اند؟ باید همینها را بچالش کشید.
فعالین کارگری و تشکل‌های آنها باید حق بجانب در مقابله با اذیت و آزار فعالین کارگری به جامعه فراخوان بدهند که اعتراض کنند. به رژیمی اعتراض کنند که به اقرار و اعتراف سران امروزی اش، دو سال پیش میلیاردها دلار اختلاس کرده و اختلاس کنندگان سر و مر و گنده در خیابانهای این کشور قدم می زنند و سیاست تعیین می کنند، اما ما را بخاطر کمک به دوستانمان برای جلوگیری از گرسنگی، زیر فشار و اذیت و آزار بیشتر می گذارند. فراخوانهایی از این قبیل قطعا موجب حمایت هر چه بیشتر مردم از تشکلات کارگری خواهد شد.  

١٦ اوت ٢٠١٤

۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

حکایت زندگی کارگران در ایران

ایلنا خبری از ارومیه منتشر کرده که به گفته یکی از عوامل شوراهای اسلامی کار ۹۰ درصد از کارگران واحدهای تولیدی صنعتی و خدماتی در استان آذربایجان غربی با قراردادهای موقت و بدون امنیت شغلی کار می کنند. او همچنین در ادامه می گوید: "متاسفانه گاهی دیده می‌شود برخی از پیمانکاران و کارفرمایان راه گریزی برای شانه خالی کردن از حقوق کارگران قرارداد‌ها را طوری تنظیم می‌کنند که در زمان اخراج کارگر هیچ مبلغی دست کارگر را نمی گیرد. ... ترویج قراردادهای موقت کار موجب سوءاستفاده برخی از کارفرمایان از نیروی کار در استان و کشور شده است."
آمارها و اظهارات دیگر عوامل و پادوهای خانه کارگر از سراسر ایران بر همین وضعیت از کارگران مناطق دیگر در ایران تاکید دارند. رژیم جمهوری اسلامی در مدت حداقل از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی طرح قراردادی و قرارداد موقت کردن کارگران را در دستور کار گذاشته و بمرور زمان موفق شده طرحش را پیدا کند و به ۹۰ درصد قرارداد موقت کردن کارگران رسانده است.
برای خلاصی از این وضعیت جنبش کارگری باید متشکل و متحزب بشود. اعتراضات گسترده کارگری باید سراسری و کانالیزه و متحد بشوند. فعالین کارگری باید بطور وسیع و همه جانبه روی متشکل کردن کارگران خم بشوند. این فعالین هم باید بطور وسیع به متحزب شدن روی بیاورند و اختلافات خورد و گاها اختلاف سلیقه و حتی گاها شخصی خود را به نفع جلو بردن اعتراض کارگری برای بیرون آمدن از این وضعیت دهشتناک کنار بگذارند. متأسفانه هیچگونه راه میانبری وجود ندارد.

۱۸ اوت ۲۰۱۸

۱۳۹۳ مرداد ۱۵, چهارشنبه

افتخار اسلامی و انزجار انسانی

محمد جواد لاریجانی، که دبیر “ستاد حقوق بشر” قوه قضاییه جمهوری اسلامی است، در مراسم “روز حقوق بشر اسلامی” گفته است: “غرب فکر می کند نظام قضایی ما به دلیل اینکه مبتنی بر شرع است می خواهیم آن را پنهان کنیم اما ما به این نظام قضایی افتخار می کنیم و از قصاص و حتی رجم نیز ناراحت نیستیم.”

جار و جنجال شکنجه گران حرفه ای رژیم اسلامی حول “حقوق بشر اسلامی” دقیقا برای یادآوری همین توحش است. عناوین “حقوق” و “بشر” را می چپانند کنار دست “اسلام” که از دیگران عقب نمانند. در کشوری که اینها بساط “قصاص و رجم” راه انداخته‌اند، حتی یک نمونه از مواردی که در بیانیه “حقوق بشر” سازمان ملل مثل لغو اعدام و شکنجه، آزادی بیان، آزادی تشکل و غیره و غیره آمده هم دیده نمی شود، اما با ژست حق به جانب اسم قوانینشان را می گذارند “حقوق بشر”! بیخود زور نزنند. دنیا اینها را با همان چیزی که به آن افتخار می کنند می شناسد و آن هم افتخار به کثافات اسلامی مثل قصاص و رجم (سنگسار) است.*

پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
لینک خبر:

(مندرج در "ژورناله روزانه" شماره ۱۷ اوت ۲۰۱۴)

۱۳۹۳ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

جدال بر سر دستمزد جهانی شده است

بحث درباره حداقل دستمزدی که دریافت کننده آن بتواند صرفا یک زندگی بخور و نمیری داشته باشد، امروز دیگر مختص یکی دو کشور نیست. در ایران امروز تعداد بیکارانی که دستشان به هیچ جائی بند نیست، بیشتر از کسانی است که شاغلند. رقم بیکاری در بعضی از کشورهای اروپائی به حدود ٢٥ درصد رسیده است. در آمریکا وضع چندان بهتر نیست. این رقم را در مجموع کسانی که دستمزدی بسیار پایین تر از خط فقر رسمی یک کشور دریافت می کنند ضرب کنید، تا یک تصویر کلی نسبی به دست آید. حداقل دستمزد در ایران ٦٠٨ هزار تومان است اما خط فقر را دکتر حسین راغفر، که یکی از مختصصین عرصه فقر متمایل به دولت است، ٢٣٠٠٠٠٠ (٢ میلیون ٣٠٠ هزار) تومان اعلام می کند. حداقل دستمزد در نیویورک ٨ دلار است، در حالیکه متخصصین عرصه فقر، خط فقر در این شهر را ٢٤ دلار اعلام کرده اند. در تورنتو حداقل دستمزد ١١ دلار است که در این شهر هم دستمزد کمتر از ٢٠ دلار در ساعت زیر خط فقر است. در پاریس حداقل دستمزد کمی بیشتر از ٩ یورو است. در لندن ٥ پوند است. در دیگر شهرهای بزرگ اروپا وضع حداقل دستمزد تقریبا بر همین منوال است. و این نکته را هم اضافه کنم که نزدیک به ٤٠ درصد از شاغلان در این کشورها با همین حداقل دستمزد قرار است امروز را به فردا برسانند.

جدال بر سر دستمزد
جدال حاد امروز بر سر دستمزد در چهارچوب همین سیستم سرمایه داری است. برای کسی که هدفش انداختن این سیستم و برقراری یک سیستم انسانی مثل سوسیالیسم است، مسئله از اساس متفاوت است. آنجا دیگر قرار نیست کسی برای دریافت دستمزدی حداقل برای زنده ماندن، سینه اش را سپر گلوله حافظان سیستم کند.
اما اینجا و اکنون، کارگران و نهادهای نزدیک به حقوق کارگران در جنگی روزمره برای زنده ماندن با سرمایه داران و نهادهای حامی آنها، از جمله دولتهایشان هستند. دلیل کارگران برای ورود به این جنگ زنده ماندن و آوردن لقمه نانی بر سر سفره های خالی شان و برای کودکان چشم به راهشان است. دلیل سرمایه داران اما صرفا و رک و پوست کنده رقابت است. "که رقابتی بمانند." برای رقابت با شرکت نوع خود باید هزینه ها هر چه بیشتر پائین بیایند. و بیشترین هزینه در ساخت و تولید کالاها را، دستمزدها به خود اختصاص می دهند. از، برای مثال، اولین کلنگی که برای تولید مواد خام به معدنی زده می شود تا رسیدن کالای تمام شده به دست خریدار برای مصرف، دهها دست در تولید آن شرکت داشته اند و از نگاه سرمایه دستمزد همه اینها باید کاهش بیابد تا بشود با شرکت بغل دستی رقابت کرد. و این معنای واقعی "رقابتی ماندن" است.
اما در این رقابت کردنها، دلایلی قانع کننده باید آورده شوند که بشود به راحتی ٤٠ درصد (به گفته حسین راغفر) از جامعه را زیر خط فقر نگه داشت. که بشود به راحتی ٢٥ درصد از جامعه را بیکار کرد. که بشود زنان و جوانان را به راحتی بیکار کرد. منتها چه دلیلی برای گرسنه نگه داشتن جامعه می شود آورد. رادیو سراسری کانادا، CBC با آقائی به نام Charles Lammam از مٶسسه Fraser مصاحبه می کرد و می پرسید که چرا او بر این باور است جوانان باید کمترین دستمزد را بگیرند. اول باید کسانی به دستمزد پایین تن بدهند که بازار "رقابتی ماندن" ادامه حیات کند. جواب ایشان بعنوان محققی که صدها گزارش و مطلب "تحقیقی" نوشته این بود که: "جوانان همانند بقیه مجبور نیستند نگران کرایه خانه، غذا و بیمه ها و موارد دیگر باشند، چرا که اینها با والدینشان زندگی می کنند و دیگران (والدین) این موارد را برایشان تهیه می کنند." دقیقا همان استدلالاتی که قرن‌ها با آن زنان را در همین غرب نسبتا متمدن با کمترین دستمزد به بیگاری می کشیدند و در کشورهای مثل ایران هنوز هم با همین استدلال روبرو هستیم!

جدال بر سر زندگی
بحث بالا  بر سر دستمزد برای ادامه زندگی و در چهارچوب همین سیستم سرمایه داری بود. اما انسان به دنیا می آید که زندگی کند و لذت از این زندگی ببرد. بدنیا نمی آید که برای "رقابتی ماندن" شرکتهایی که سودشان خرج شلاق خوردن بر تنمان می شود، به زندگی غیرانسانی تن بدهد. این وضعیت نباید سرنوشت محتوم ٩٩ درصد از انسانهای شریف این دنیا باشد. می شود و باید این وضعیت را تغییر داد. با متحد، متشکل و متحزب شدن این وضعیت قابل تغییر است. دیدیم که جدال برای تغییر دنیا در بخش وسیعی از کشورهای "عربی" در جریان بود. اروپا یک پارچه اعتراض بود. متحد و بعضا متشکل هم بودیم. فریاد "این وضعیت را نمی خواهیم" در تمام کاخها و مجالس شنیده شد. تئورسینهای این سیستم اعتراف کردند که این وضعیت ماندگار نیست.
اما چه کسی است که قبول نکند دیگر با آن شور و شوق انقلابی روبرو نیستیم. اعتراضات فروکش کرده اند. چرا؟ به نظر من به این دلیل که متحزب نبودیم. انقلابات و اعتراضات وسیع و توده ای لحظات خاصی هستند که می آیند و اگر فعالین و رهبران اجتماعی متشکل و متحزب با برنامه نباشند، آن لحظات می روند بدون اینکه چیز زیاد و خاصی نصیب توده انقلاب کننده شده باشد. می توانید این ادعای من را با فعال سیاسی در مصر و تونس و یونان و اسپانیا و ایران ٥٧ در میان بگذارید تا مهر تأیید را دریافت کرده باشید. سرنوشت هر انقلابی با رو آوری فعالین و رهبران اجتماعی به احزاب و دخالت احزاب رقم می خورد. کارگر در هیچکدام از مثال‌های بالا در حزب طبقه کارگر متحزب نبود. انقلابات و اعتصابات فوق طبقه حاکمه را تا حدودی به عقب راندند، اما با بند و بست بین احزاب همان طبقه، طبقه کارگر به خانه فرستاد شد و طبقه حاکمه با تجربه بیشتری به مسند قدرت برگشت.
اگر هنوز در ایران امروز کسی هست که به فکر رهایی از این وضعیت است و به متشکل و متحزب شدن با اکراه و از بالا برخورد می کند و به مستقل از احزاب بودن خود افتخار هم می کند، بهتر است کمی بیشتر فکر کند.
٤ اوت ٢٠١٤

(کارگر کمونیست ۳۲۳)

راهپیمائی "همبستگی با مردم غزه" در مونتریال کانادا

مونتریال کانادا یکی از شهرهای قدیمی و تاریخی آمریکای شمالی و کاناداست. حداقل ۲ میلیون نفر جمعیت دارد. شهری پر از فستیوال که فستیوالهایش زبانزد همه در کاناداست.
بعد از سالها زندگی در کانادا، بالاخره چند روز آخر ژوئیه و اول اوت ۲۰۱۴ را به این شهر زیبا و دیدنی مسافرت کردم. این یادداشت اما درباره مسافرت من و فستیوالهای زیبای شهر مونتریال نیست. درباره راهپیمائی "همبستگی با مردم غزه" در این شهر است که همزمان با مسافرتم بود.
روز اول اوت، قبل از بازگشت به تورنتو، به دیدن "فستیوال بومیها" (First Peoples’ Festival) رفتیم. دقایقی از حضورمان نگذشته بود که حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفری با در دست داشتن چند پلاکارد و پرچم فلسطین و ترکیه(؟!) و با سر دادن شعارهایی به زبان فرانسوی، در حالیکه یک مسلمان با کلاه و لباس سنتی مسلمانان و ریش و پشم اسلامی جلوی این صف، از وسط محل فستیوال عبور کردند. چند ساعت بعد هنگامی که به سواریهای‌مان نزدیک می شدیم، همان جمعیت، شاید ده بیست نفری کمتر، از خیابانی که سواریهای‌مان را آنجا پارک کرده بودیم رد شدند. به یکی از افرادی که به نظر می رسید خودش را مسئول می داند نزدیک شدم و بعد از یک سلام و احوالپرسی کوتاه، پرسیدم چرا نتوانسته اید بیش از این بسیج کنید؟! گفت که مردم بی تفاوت شده اند. گفتم فکر نمی کنی که این جنبش با اسلام سیاسی و از جمله حماس در خاورمیانه مرزبندی قاطع ندارد! گفت که یک چنین احساسی در بین ما هم هست. خیلی کوتاه چند جمله دیگر رد و بدل کردیم و ایشان به راه خود ادامه داد و من هم راهی تورنتو شدم.
کل ۵ - ۶ ساعت رانندگی را به این موضوع فکر می کردم. (حتی مرخصی‌هایمان هم سیاسی شده اند!) کل جهان از آدمکشی دولت نژادپرست اسرائیل به تنگ آمده است. حتی دول آمریکا و کانادا، که همیشه دست به سینه در برابر نتنیاهو بوده اند، هم نمی توانند از این آدمکشی دفاع کنند. اما چگونه است که یک تعداد آدم شریفی که زحمت زیاد می کشند تا مردم معترض را بسیج کنند، اما نمی توانند این بدیهی را درک کنند که حماس و داعش و اخوان المسلمین و حزب الله هم، به همراه دولت نژادپرست اسرائیل خود صورت مسئله بحران فلسطین و خاورمیانه هستند. مردمی که از تروریسم بیزارند، از هر نوعش بیزارند؛ از حماس و حزب الله و از دولت اسرائیل به یک اندازه متنفرند.

۲ اوت ۲۰۱۴

متأسفم! واقعا متاسفم!

آنتی سمیتیزم جز در بین اقشار عقبمانده و رو به اضمحلال، می رفت که به بایگانی سپرده شود. اما اعمال جنایتکارانه دولت اسرائیل و پشتیبانان غربی آن، بخصوص دولت آمریکا، و مظلوم نمائی گروههای تروریست اسلامی، انبار مهمات گروه‌های راسیست ضدخارجی و ضدیهودی را پر کرده است.
آنتی سمیتیزم معاصر ریشه در استیصال توده ها دارد که برای نیافتن راه حلی برای چیره شدن بر وضعیت نابسامان اقتصادی و معیشتی خود، دنبال مقصر جای دگری می گردند. در دور اخیر اعتراضات به ریاضت کشی اقتصادی، شاهد سر بر آوردن گروه‌های فاشیست و نئونازیست در همه کشورهای اروپائی بودیم که یک خصلت برجسته آنها آنتی سمیتیزم و خارجی ستیزی‌شان است. اما کشتار بیرحمانه کودکان بی دفاع غزه توسط ارتش تا دندان مسلح فاشیستهای دولت اسرائیل، و دفاع بیشرمانه دولت آمریکا در "داشتن اسرائیل از حق دفاع از خود" هیزم بیار معرکه شده است.
این اما نباید انسان عاقل و متمدن امروزی را به آغوش هیتلر و حماس براند. مردم شریف اسرائیل همانقدر از جنگ طلبی و جینگوئیسم دولت اسرائیل و دفاع دروغین دولت آمریکا از این وضعیت به تنگ آمده اند که مردم عراق از تروریسم داعش و مردم جنگ زده و قربانی شده غزه و فلسطین از حماس و حزب الله!

برای یک لحظه تصور کنید که مردمی که از قلدری دولت آمریکا به تنگ آمده اند، شروع کنند به شعار "مرگ بر همه آمریکائی ها"! یا در کردستان ترکیه شعار بدهند "مرگ بر ترک"! یا در اروپا به خاطر تروریسم جمهوری اسلامی شعار بدهند "مرگ بر ایرانی"! شعار "مرگ بر یهودی" همانقدر مشمئز کننده است؛ اگر مخاطب با عقل سالم به مسئله نگاه کند و فریب این دروغ را نخورد که گویا بیش از ۵ میلیون مردم اسرائیل برای موشکهای پرتاب شده دولت اسرائیل بر سر کودکان بیدفاع غزه، هورا می کشند. جهان باید بخود آید.