۱۳۹۷ بهمن ۷, یکشنبه

به بهانه روزهای شورانگیز انقلاب ۱۳۵۷!


"پروسه" کلید اصلی شناخت پدیده ها در متد مارکس است. پدیده ها را فقط با پروسه می شود توضیح داد و بطور همه جانبه درک کرد. اما چرا باید در گرامیداشت انقلاب شکست خورده ۵۷ از پروسه ها حرف زد؟
چهل سال پیش، در یک چنین روزهائی قدرت اعتراض و اعتصابات میلیونی توده های انقلابی قادر شد حکومت پهلوی را، که به گورستان آریامهری مشهور شده بود، سرنگون کند. به یمن توحش حاکمان اسلامی، سالهای قبل از انقلاب، روزهای خوشی به نظر می رسند! اما نباید فریب این ظاهر را خورد. این سرکوب، قتل، جنایت، به قهقرا بردن جامعه توسط جانیان اسلامی حاکم بر آن سرزمین است که پرده ساطری بر توحش آن دوران کشیده است.
دست یافتن به آزادی را باید با پروسه پدیده ها توضیح داد. انقلاب ۵۷ که از تخریب آلونکهای حاشیه نشینان تهران شروع شد، به سرعت کل دم و دستگاه سرکوب و ساواک را در هم پیچید و فریاد آزادیخواهی توده های انقلابی به سرعت نور دنیای سانسور را در هم نوردید. شاه و حکومت شاهنشاهی را، که نمونه دوران سپری شده ارباب و رعیتی بود، سرنگون کردند؛ منتها به مطالبه اصلی انقلاب – آزادی و برابری - نرسیدند. آن مطالبه به تعویق افتاد.
آری! توده‌های انقلابی "آزادی و برابری" می‌خواستند: "آزادى" يعنى رهايى کامل از قدرت و حاکميت اقتصادى، سياسى و فرهنگى سرمايه و سرمايه‌دارى، يعنى رهايى از کليه روابط، مناسبات و نهادهاى اسارت‌آور و سرکوبگر جامعه بورژوايى، يعنى رهايى از چنگال بردگى مزدى، رهايى از انقياد طبقاتى، رهايى از سرکوب ماشين دولتى بورژوازى، رهايى از بیحقوقى سياسى و انقياد فرهنگى، رهايى از پيله مذهب و پندارها و قوانين و ارزش‌هاى خرافه‌آميز و عقب‌مانده جامعه موجود، رهايى از ستم‌هاى مذهبى، قومى و جنسى، رهايى از فقر و فلاکت، جهل و خرافه و کل تبعيضات و مصائب جامعه بورژوايى. "برابرى"، يعنى نه فقط برابرى حقوقى و قانونى، نه فقط برابرى شهروندان جامعه از هر قوم و نژاد و جنسيت، بلکه برابرى در امکانات مادى، در دسترسى به ابزارهاى ارتقا و شکفتن استعدادهاى فردى و اجتماعى، برابرى در توليد و در زيست، برابرى در اِعمال اراده در سرنوشت اقتصادى، سياسى و اداره جامعه خود ـ برابرى در بهره‌مندى از محصولات مادى و معنوى کار و تلاش اجتماعى و برابرى در مبارزه براى فايق آمدن بر هر عقب‌ماندگى و کمبود ـ برابرى‌اى که تنها با درهم کوبيدن مالکيت خصوصى بورژوايى بر وسايل توليد و مبادله، از ميان بردن بردگى مزدى و قرار دادن وسايل توليد و ثروت جامعه در مالکيت جمعى و اشتراکى کليه انسانهاى سهيم در فعاليت اجتماعى حاصل ميشود.
رسیدن به آزادی و برابری از آن پروسه هاست که به آن اشاره کردم. رسیدن به آزادی فراز و فرودهائی دارد که باید بدون وقفه برای آن جنگید. تنها راه رسیدن به آزادی و برابری پیمودن راه تا انتها و تکمیل آن پروسه است.

۱۳۹۷ بهمن ۵, جمعه

اينجا دوبي است سرزمين رويا و كابوس!


نگاهي به وضعيت كارگران مهاجر در دوبي
امارات متحده عربي كه شامل شهرهاي دوبي، شارجه و چند شهرك ديگر است، در چند سال گذشته صدها هزار نفر را به خود جذب كرده است. برجهاي سر به فلك كشده و هتلهاي شبي چندين هزار دلاري، ساحلها و تفرجگاه‌هاي بي‌مانند و همچنين ثروتهاي بيكران. رسانه‌ها كه شغل شريف مهندسي افكار بر دوش آنهاست، اين را به افكار عمومي تلقين كرده‌اند كه گويا اين ثروتهاي نجومي حاصل چند چاه نفتي است. اما جهان اخيرا متوجه شده است كه نفت درصد بسياري پائيني از ثروت امارات متحده را شامل ميشود. دوبي، شهري كه ميگويند با سرعتي باور نكردني پيشرفتهاي كشورهاي غرب را پشت سر ميگذارد، فقط ١٠ درصد از درآمد نفت امارات متحده را دريافت ميكند. پشت همه اينها يك زندگي به شدت غيرانساني به كارگران بخصوص كارگران مهاجر تحميل شده است.
در روزهاي اخير خبرگزاريهاي مهم جهان كه معمولا از پخش اخبار اعتراضات كارگري پرهيز ميكنند از يك اعتراض مهم كارگري در دوبي خبر دادند. روز ٢٢ مارس ٢٠٠٦ حدود ٢۵٠٠ تن از كارگران ساختماني "برج دوبي" كه تحت مديريت شركت كره‌اي "سامسونگ" (Samsung) كار ميكنند در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهايشان و در اعتراض به شرايط كار غيرانساني با حمله به و فراري دادن گارد محافظ اين برج و شكستن در و پنجره و اسباب موجود در دفتر اين شركت و به آتش كشيدن دهها ماشين سنگين شركت مزبورخشم فروخورده خود را به نمايش گذاشتند؛ و حداقل يك ميليون دلار به اين شركت خسارت وارد آوردند. كارگران ساختماني يكي از فرودگاه‌هاي تازه ساخت دوبي نيز در همدردي با كارگران برج دوبي و با طرح مطالبات مشابه كارگران برج دوبي روز بعد در يك اعتصاب حمايتي دست از كار كشيدند. جالب است كه اين اولين اعتراض اين چنيني نبوده است. در هفت هشت ماه گذشته اين هشتمين اعتراض بزرگ كارگران براي عملي شدن خواستهايشان بوده است. اما اين مورد اخير به دليل ابعاد آن و واكنش دولت امارات متحده و افكار عمومي جهان نسبت به آن، ديوارسانسور مطبوعات را شكسته و جهان را به آنچه كه در اين شيخ نشين "رويايي" ميگذرد، كنجكاو كرده است. در ماه سپتامبر سال ٢٠٠۵ در يك اعتراض بيمانند در دوبي حدود ٧٠٠٠ كارگر ساختماني در اعتراض به شرايط كار و پائين بودن دستمزدها براي مدت ٣ ساعت دست از كار كشيدند. بنابه گزارشات وضعيت كار اين كارگران به شدت غيرانساني است و انسان را به ياد شرايط كار در اردوگاه‌هاي كار عسلويه در ايران تحت جمهوري اسلامي مياندازد. كارگراني كه از كشورهاي آسياي جنوبي چون هند، سريلانكا، پاكستان، بنگلادش و غيره براي فراهم آوردن لقمه‌اي براي خانواده‌هايشان به دنبال كار روانه دوبي شده‌اند، در شرايطي مشابه آنچه كه چارلز ديكنز در كتابهايش در باره طبقه كارگر قرن ١٨ و ١٩ انگليس تشريح كرده است، گير افتاده‌اند.
امارات متحده سالي بيش از ١٢٠ هزار مهاجر جديد به خود جذب ميكند. دوبي شهري است با جمعيت ١ و نيم ميليوني كه گفته ميشود حداقل بيش از يك ميليون از جمعيتش را مهاجرين تشكيل ميدهند. كارگران ساختماني بيشترين گروه از اين مهاجرين را تشكيل ميدهند. ٩٠ درصد كارگران غيردولتي را كارگران مهاجر تشكيل ميدهند. بسياري از كارگراني كه از كشورهاي آسياي ميانه به امارات متحده براي يافتن كار مهاجرت ميكنند، تحت پوشش شركتهاي بزرگ كاريابي يا دلالان سازمان يافته كار قرار ميگيرند. بسياري از كارگران بعد از ورود به امارات متحده عربي و مطلع شدن از وضعيت غيرانساني كاري تصميم به بازگشت ميگيرند. اما شركتهايي كه اين كارگران را به اينجا كشيده‌اند، از نيرنگهاي متعددي استفاده ميكنند تا جلوي برگشتن و شكايت كارگران را بگيرند. بنابه گزاراشاتي اين شركتها در اولين برخورد پاسپورت كارگران را از آنها ميگيرند و آنها را عمدا گم ميكنند. كارگران بدون مدرك نه به سادگي راه برگشت دارند و نه ميتوانند در اعتراض به بدرفتاري و عدم پرداخت دستمزدها به مقامات دولتي شكايتي بكنند.
وزارت كار امارات متحده عربي از ۵٤٨٦ شكايت به عدم پرداخت دستمزدها در سال ٢٠٠۵ خبر داده است. بنا به اعتراف وزارت كار تنها در ماه فوريه ٢٠٠٦ اين وزارتخانه بيش از ٣٠٠٠ شكايت از طرف بيش از چهار هزار كارگر دريافت كرده است كه از اين تعداد بيش از ١٣٠٠ شكايت مربوط به كارگران در دوبي بوده است. از تعداد ٣٠٠٠ شكايت مزبوروزارت كار امارات متحده به ٢٠٣ شكايت رسيدگي كرد! در عين حال اين وزارت آمار داده است كه بيش از ۵٢٧٠ كارگر از زير قرارداد با اسپانسورها يا همان دلالها "در رفته‌اند". يعني اينكه خاطي هستند!؟ بنابه گزارش روزنامه "تايمز خليج" ماهانه دهها شكايت دسته جمعي به عدم پرداخت دستمزدها به وزارت كار مي‌رسد. در يكي از اين شكايات يك گروه ٣٣ نفره در شكايتي به اداره كار از طرف تعدادي از همكارانشان شكايت كرده اند كه شركت پيمانكار پاسپورت و مداركشان را "گم" كرده است و به دليل عدم دريافت مزد و بيكار ماندن، اين كارگران حتي هزينه خارج شدن از كمپهايشان را هم ندارند. در اين شكايت آمده است كه اين كارگران حتي پول تهيه نان خشك را هم ندارند.
اين گروه از كارگران كه هيچگونه حق و حقوقي از جمله قراردادهاي دسته جمعي و حق تشكل ندارند، در كمپهايي در چندين ساعتي شهرهاي بزرگ در كويرهاي خشك و خالي كه علاوه بر روز كار ١٢ ساعته چندين ساعت در روز را هم صرف رفت و برگشت بر سر كار ميكنند، جاي داده ميشوند. اكثر آنها در ازاء مهاجرت به امارات متحده مبلغ زيادي به شركتهاي دلالي پرداخت ميكنند. اين رويا كه با مهاجرت به سرزمين "توسعه و نفت" روزي با دستهاي پر به آغوش خانواده‌هايشان برگردند، به كابوسي تبديل شده كه نه تنها نتوانسته‌اند هزينه‌هاي متحمل شده را جبران كنند بلكه حتي دستمزدهاي بخور و نميرشان را هم ماهها نميپردازند. اين كارگران كه در اكثر موارد ماه‌ها دستمزدهايشان پرداخت نميگردد، چيزي حدود ٤ تا ٨ دلار آمريكائي روزانه دستمزد دريافت ميكنند.
در دوبي سرزمين معروف به ثروت و رفاه، آمار خودكشي كارگران در چندين سال گذشته رو به افزايش نهاده است. به گزارش كنسولگري هند در سال ٢٠٠۵ هشتاد و چهار كارگر مهاجر آسياي شرقي دست به خودكشي زدند. در سال ٢٠٠٤ نيز هفتاد نفر از اين كارگران دست به خودكشي زدند.


كارگران قانون وضع ميكنند!
شركتهاي پيمانكار استخدام كننده قانونا كارگران مهاجر را از استخدام شدن در جاهاي ديگر منع ميكنند. چون تشكلهاي كارگري ممنوع هستند، كارگران جز مراجعه به اداره كار كه خود جاده صاف كن استثمار وحشيانه كارگران است، راه ديگري براي مقابله با اين اجحافات روبروي خود نمي بينند.
روز ٢٨ مارس ۵٠ كارگر مهاجر جلوي وزارت كار امارات متحده دست به يك تحصن زدند. اداره كار اين كشور اعتراف كرد كه شركت مورد خطاب اين كارگران بيش از ۵ ميليون درهم (١ ميليارد و ٣ ميليون تومان) به اين كارگران بدهكار است! كاري كه دولت در اين رابطه انجام داده است اين بوده كه از شركت مذبور خواسته بدهي‌هاي اين كارگران را در عرض ٦ ماه بپردازد. اما بسيار اتفاق افتاده كه شركتهاي قراردادي در چنين موقعيتي اعلام ورشكستگي ميكنند و دستمزدهاي پرداخت نشده چندين ماهه كارگران را بالا ميكشند.
بدون وجود تشكلهاي واقعي كارگري، قوانين و نهادهاي ذيربط دولتي كاري براي مقابله با اجحافات كارفرمايان نميكنند. دولت بازرساني را براي بررسي وضعيت كارگران تعيين كرده است كه اينها هم در اكثر موارد با گرفتن رشوه از كارفرما هر تخطي و زورگويي و جرمي را لاپوشاني ميكنند. بعلاوه حتي براي حفظ آبرو هم شده دولت امارات متحده عربي بازرس كافي براي سر زدن به وضعيت كارگران حداقل براي اطلاع خودش هم ندارد. تنها ٨٠ بازرس به ٢٠٠ هزار شركت استخدام كننده رسيدگي ميكنند. اين ٨٠ نفر همچنين مسئوليت بررسي ٣٦ كمپ كارگري را نيز بر عهده دارند. آرشيو وزارت كار حاكي از اين است كه از ماه مه ٢٠٠۵ تا دسامبر آن سال مأمورين دولتي ٢٧ كمپ از ٣٦ كمپ را بسيار پائين تر از استاندارد قابل قبول يافتند. در تعدادي از گزارشها اي بازرسان در مورد خطر انفجارهاي اجتماعي هشدار داده اند. گزارشي خبر از اين ميدهد كه ٧٠٠٠ كارگر بدون يك شبكه سازماندهي دست به اعتراض نميزنند. اين گزارش ميگويد: اعتراضات فوق نه تنها خشم كارگران را به نمايش ميگذارد بلكه از يك طبقه كارگر سازمانيافته بسيار معترض نيز خبر ميدهد. ناظران اين اعتصابات را مدرسه‌اي براي كارگران تعريف كرده‌اند كه باعث شده به اهميت تشكل و سازمانيابي بيشتر پي ببرند.
اعتراض روز ٢٢ مارس موجب كنجكاوي بسياري از فعالين اجتماعي نسبت به وضعيت كارگران مهاجر در امارات متحده عربي گرديد. ناظران بر اين باورند كه بعد از اين اعتراض فشارهاي سياسي زيادي بر دولت امارات متحده وارد آمد كه باعث تغيير در قوانين نسبت به وضع اين كارگران ميگردد. دولت امارات متحده عربي ٣٠ مارس اعلام كرد كه با اصلاح قانون كارش، قوانين تازه‌اي براي حمايت از حقوق كارگران مهاجر به تصويب رسانده است كه انتظار دارد، وضع حقوقي آنها را بهبود بخشد؛ از جمله رفع موانع قانوني براي پيوستن به اتحاديه‌هايي كه دولت اعلام كرده براي كارگران ايجاد خواهد كرد!؟ (لازم به يادآوري است كه ايجاد هرگونه تشكلي از سوي كارگران ممنوع است) دولت همچنين اعلام كرده كه در اين اصلاحات وارده كارگران حق قرارداد دسته جمعي دارند و ميتوانند قانونا اعتصاب بكنند. كنفدراسيون اتحاديه اي "آي.‌سي.‌اف.‌تي.‌يو" (ICFTU) اعلام كرده است كه امارات متحده عربي هنوز كنوانسيونهاي ٨٧ و ٩٨ آي‌ا‌ل‌او (ILO) در رابطه با آزادي قراردادهاي دسته جمعي و آزادي تشكل را امضا نكرده است.
دولت تا قبل از اعتراض ٢٢ مارس با وجود شكايتهاي متعدد هيچ اقدامي در باره عدم پرداخت دستمزدها و نبود امكانات بهداشتي و درماني و نبود مسكن استاندارد براي كارگران نكرده بود. اما بعد از اين اعتراض دولت قول داده است كه اقدامات جدي اي را انجام دهد! و شركتهاي خاطي را جريمه و تنبيه كند. چشم و گوش كارگران باز شده و چشم و گوش جهانيان را نيز باز كرده‌اند. بهتر است دولت را بيشتر از اين به عقب نشيني وادار كنند. اتحاديه‌هائي كه قرار است دولت براي كارگران ايجاد كند چيزي بهتر از بازرسان دولتي نخواهند بود. بايد با اتكا به قدرت خود، تشكلهاي خود را ايجاد كنند. اما قدم بعدي تشكيل حزب طبقه كارگر است. اكنون ديگر بر همه عيان شده كه طبقه كارگر بدون وجود يك حزب كمونيستي و بدون اتكا به اين حزب از چارچوب اتحاديه‌هايي كه دولتها قرار است برايش بسازد خيلي فراتر نمي‌تواند برود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقي
در اين مورد هم بنگاه "بي بي سي" گوي سبقت را از همه خبرگزاريهاي ديگر ربود و سنگ تمام گذاشت و بجاي انعكاس مبارزه و اعتراض كارگران و وضعيت مشتقت بار آنها، از "خشونت كارگران" گزارش داد!

٢٢ آوريل ٢٠٠٦

۱۳۹۷ بهمن ۱, دوشنبه

از معجزات زندانهای جمهوری اسلامی!


در "مستند طراحی سوخته، تیری که به سنگ خورد" که از "صدا و سیمای جمهوری اسلامی" در مورد اسماعیل بخشی و ... سرهمبندی شده است، جائی – در نزدیکهای انتهای فیلم، به نامه اسماعیل بخشی در مورد شکنجه شدنش اشاره می کند و آن را در تناقض با برگه ای که هنگام آزادی با وثیقه جلوی او گذاشته اند تا امضا کند، اشاره می کند که اسماعیل بخشی در آن برگه گفته است هنگامی که آزاد بوده تحت تأثیر تبلیغات مخالفین رژیم بوده، اما در مدت زندانی شدنش، چیزی جزء لطافت و بخشش را شاهد نبوده. این برگه نه تنها امضای اسماعیل بخشی را بر خود دارد، بلکه برای محکم کاری، انگشت نگاری هم شده است.

یک معجزه دیگر هم بر معجزات دین اسلام، که پر است از معجزه، افزوده شده که چگونه انسانها در زمان آزادی اصلا هیچی حالیشان نیست، اما در بازداشت و زیر مشت و لگد سربازان گمنام امام زمان و امام خمینی و خامنه ای، چیزی جز لطفات را شاهد نیستند!

۱۳۹۷ دی ۲۲, شنبه

در گرامیداشت یک سخنرانی در ۹ (۲۲) ماه ژانویه ۱۹۱۷


به مناسبت اتفاقات و اظهارات اخیر حول و حوش "اعتراضات و انقلاب کارگری" در ایران

جنگ جهانی اول ۳ سالی بود که از کارگران و توده مردمی که نفعی در کشتن و کشته شدن نداشتند، قربانی می‌گرفت. حزب سوسیال دمکرات سوئیس لنین را به یک سخنرانی برای روز ۹ ژانویه (تقویم قدیم روسیه)، برای جوانان آن حزب دعوت می‌کند که درباره انقلاب ۱۹۰۵ سخنرانی‌ای بکند.
لنین خود را برای یک انقلاب کارگری آماده می‌کرد؛ اما فکر نمی‌کرد که این انقلاب به این زودی‌ها اتفاق بیافتد. در دقایق پایانی سخنرانی‌اش می‌گوید که اروپا در آستانه یک انقلاب عظیم کارگری قرار دارد. می‌گوید که نسل او شاید این شانس را نداشته باشد که آن انقلاب را تجربه کند!


لنین روز ۳ آوریل ۱۹۱۷ وارد پتروگراد می‌شود. هنگام ورودش به پتروگراد، حزب بلشویک – از نظر کادر و سازمانی – وزنه‌ای نبود. اما دشمنانش پتانسیل لنین و حزب بلشویک را خوب حدس زده بودند. اعضای رهبری "شورای پتروگراد" هم، همراه اعضا و کادرهای بلشویک و توده وسیعی از کارگران، به استقبال وی رفتند. علاقه‌ای به دیدن لنین، به عنوان یک بلشویکی که از ذره ذره وجودش نفرت از بورژوازی و جنگ جهانی و وضعیت موجود می‌بارید، نداشتند. آنجا بودند که او را به هر وسیله‌ای شده – حتی با خواهش و تمنا - متقاعد کنند که از دولت موقت حمایت کند. حداقل در صدد براندازی آن نباشد!
لنین با متانت به حرفهایشان گوش داد. وقتی که حرفهای این "سوسیالیستهای طرفدار سلاخی فرزندان کارگران و دهقانان در جبهه، و دولت کادتها" تمام شد، لنین بدون اینکه چیزی به آنها بگوید، رو به رفقای بلشویکش کرد و مشغول خوش و بش با آنها شد.
حزب بلشویک در مدت کوتاهی، در شرایطی که جامعه لنین و اهداف او را فرامی‌خواند، به یک حزب عظیم توده‌ای تبدیل شد که کرور کرور از کادرهای احزاب "سوسیالیست میانه‌رو"، احزاب طرفدار جنگی که منافع امپریالیستها را دنبال می‌کرد، جدا شدند و به فعالین بلشویک در کمیته‌های کارخانه‌ها و شوراها تغییر موضع دادند. در کمتر از ۸ ماه به چنان حزبی تبدیل شد که همه نیروهای طرفدار وضع موجود را جارو کند و از حافظه کامپیوتر تاریخ پاکشان کند.
جان رید، نویسنده "ده روزی که دنیا را لرزاند"، بعد از سخنرانی لنین در ۲۵ اکتبر در شورای پتروگراد، می‌نویسد: مرگ در چنین سرزمینی افتخار آدمیزاد است.

***


·      هوشنگ امیر احمدی در برنامه "پرگار" تلویزیون بی‌بی‌سی می‌گوید: انقلاب آینده ایران انقلاب کارگری خواهد بود.
·      اعتراضات کارگری رژیم جمهوری اسلامی را چنان به وحشت انداخته که هر کارگر معترضی را کمونیست کارگری می‌داند. اقرار می‌کند که این حزب، حزب سازمان دادن اعتراضات کارگری است.

زندگی برای مائی که برای چنین روزهایی خون دل خوردیم، خسته نشدیم و بهانه نیاوردیم، حزبیت را کنار نگذاشتیم؛ چقدر شیرین و افتخارآمیز است!؟

۱۳۹۷ دی ۲۱, جمعه

جمهوری اسلامی و مسئله شکنجه


با نامه‌ای که اسماعیل بخشی به وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی درباره شکنجه‌هایی که در ۲۵ روز زندان بر او رفته بود، مسئله شکنجه بار دیگر به یک بحث داغ در جامعه ایران و در میان فارسی زبان خارج از ایران تبدیل شده است.


در نامه اسماعیل بخشی آمده است: "در روزهای اول بدون دلیل یا هیچ حرفی تا سر حد مرگ مرا شکنجه و زیر مشت و لگد گرفتند که تا ۷۲ ساعت در سلولم از جایم نمی‌توانستم تکان بخورم و آنقدر زده بودند که حتی از تاب درد خوابیدن هم برایم زجرآور بود و امروز پس از گذشت تقریبا دو ماه از آن روز سخت در دنده‌های شکسته‌ام، کلیه‌ها، گوش چپم و بیضه‌هایم احساس درد می‌کنم ...". در جواب این نامه، ظاهرا گروهی از جانب مجلس اسلامی مأمور شد که این موضوع را بررسی کند. این گروه نتیجه گرفته است که شکنجه‌ای در کار نبوده است. حشمت‌الله فلاحت پیشه هم که "رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس اسلامی" است، در مصاحبه‌ای همین را می‌گوید و اضافه می‌کند که در راه انتقال اسماعیل بخشی از خانه‌اش به زندان، درگیری‌هایی رخ داده که مأمورین اسماعیل بخشی را کتک کاری کرده‌اند. "اما شکنجه‌ای در کار نبوده." بقیه سخنگویان و رسانه‌های رسمی و نیمه رسمی و غیررسمی جمهوری اسلامی مانند حسین شریعمتداری کیهان هم همین سخنان را به سبک و سیاق خودشان تکرار کرده‌اند.
من فکر می‌کنم که مسئله باور کردن به حرف و ادعای یکی از دو جبهه محدود نمی‌شود. هیچ کسی شکی در این ندارد که اسماعیل بخشی را، همانطور که خودش گفته، تا سرحد مرگ شکنجه کردند. منتها آیا مأمورین و سخنگویان این حکومت دروغ می‌گویند!؟ من فکر می‌کنم که اینها به راستی باور ندارند که چیزی به نام شکنجه بر اسماعیل بخشی و یا هیچ زندانی سیاسی دیگری اعمال شده باشد. اینها اصلا کسی را که به اسلام و حکومت اسلامی شان باور نداشته باشد شایسته و سزاوار زنده ماندن نمی‌دانند. اگر کسی در زندانهای اینها زیر مشت و لگد سربازان مظلوم و گمنامشان له و لورده شد، حقش است. اینها هشت سال جنگی خانمانسوز به مردم ایران و عراق، برای صدور اسلامشان تحمیل کردند و خودشان را هم مستلزم به هیچگونه توضیحی به کسی بدهکار نمی‌دانند. آنچه را که دنیای امروز از مقولات سیاسی و حکومت کردن فهمیده و درک کرده، اینها نه قبولش دارند و نه خودشان را به آن پایبند می‌دانند. مثلا در دنیای مدرن امروز، عضو حزبی بودن یک امر کاملا پذیرفته شده است. اما در همین مصاحبه حشمت‌الله فلاحت پیشه، به صراحت جرم اسماعیل بخشی عضویت ایشان در حزب کمونیست کارگری اعلام می شود! اینها حکومت کردن و جواب اعتراض دیگران را دادن به همان سبک و شیوه محمد و علی و عمر و ابوالفضل فهمیده‌اند. اگر کسی با آنها اختلاف داشته باشد، اگر توانش را داشته باشند، سر طرف را از تنش جدا می‌کنند. تا سر حد مرگ شکنجه‌اش می‌کنند و چشم در چشم جهان می‌دوزند و می‌گویند شکنجه‌ای در کار نبوده. کسی که در چهاردیواری حکومت اینها به دین و مذهب دیگری، غیر از اسلام باور داشته باشد، شایسته مرگ است. اگر در حکومت اینها نماز نخوانی و یا روزه نگیری، غیرخودی هستی. زن که در قوانین آسمانی اینها نصف مرد است و سیاه بر سفید در قرآنشان نوشته اند.

با این نوع حکومتها چه باید کرد؟
جامعه باید با این نوع منطق و این نوع از سیاست تسویه حساب کند. انسان امروز نمی‌تواند شکنجه مخالفین را ببیند و تفسیر کسانی چون حسین شریعتمداری و حشمت الله فلاحت پیشه را از شکنجه و برابری زن و مرد بپذیرد. جامعه امروز نمی‌تواند زندان و شکنجه کارگران را در اعتراض به بیحقوقی ببیند و از آن چشم بپوشد. جامعه باید به یاری اسماعیل بخشی و کارگران فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه و معلمان و بازنشستگان بیاید و حکومت و ذهنیتی را که دوره‌اش قرنهاست که سپری شده است، سرنگونی کند. هیچگونه راه میانبری وجود ندارد!
۱۲ ژانویه ۲۰۱۹

۱۳۹۷ دی ۱۱, سه‌شنبه

اتحاد کارگران و معلمان، آنهائی که موانع را باید برطرف کنند!


در نوشته‌ای تحت عنوان "موانع ساختاری "همگرایی" معلمان و کارگران"، نسرین هزاره مقدم به نکات مهم و ارزنده‌ای اشاره کرده و جا دارد در این باره بیشتر حرف زد و آن مانع اصلی اتحاد معلمان و کارگران، که ایشان به آن اشاره کرده را برطرف کرد.
او علت "واگرائی" اصلی بین جنبشهای اعتراضی، و اینجا بین اعتراضات معلمان و کارگران را "در عرصه بینش‌ها و نگرش‌های فرهنگی" واکاوی می‌کند. یعنی معلمان امروز در ایران خودشان را از نگاه طبقه و قشربندی اجتماعی "در قالب فرهنگ و سبک زندگی تعریف می کنند." "بر اساس این دیدگاه غالب، شیوه زیست و نوع تعامل یک معلم با اجتماع پیرامون، با یک کارگر بسیار متفاوت است و همین مسئله او را در طبقه اجتماعی مجزایی قرار می‌دهد."
این تحلیل، به نظر من، در یک سطح مشاهده‌ای درست است، اما به دلخواه نیست. ریشه کاملا سیاسی دارد. نویسنده در نتیجه گیری خود دو مثال از تونس و ترکیه می‌زند. می‌نویسد: "در مجموع، این نگاه منزلتی و تا اندازه‌ای محافظه‌کارانه‌ی رایج در بین معلمان ایران، آنان را از همتایانشان در کشورهایی مثل تونس و ترکیه با جامعه‌ی مدنی دیرپاتر متمایز می‌سازد؛ در آن کشورها، فدراسیون‌های صنفی- کارگری با حضور کارگران، معلمان و سایر اقشار مزدبگیر سال‌هاست که به وجود آمده و در حال کنشگری هستند." جواب مسئله در همان نبود فدراسیونها است که پائین تر به آن اشاره خواهم کرد. این یک سطح است بحث است.
سطح دیگر بحث این است که بالاخره فعالینی در هر جنبشی وجود دارند که فراتر از "نگاه منزلتی و محافظه کارانه" مسائل را می‌بینند و با همان فراتر رفتن، مخاطبین خود را متشکل کرده و به اعتصاب و اعتراض می‌کشند. اینکه بخشی، و شاید هم بخش وسیعی از معلمان خودشان را تافته جدابافته‌ای از کارگران بدانند، طبیعی است. دو دلیل را، یکی تاریخی - سنتی و دیگری جامعه شناسانه می‌توان برای این مسئله برشمرد. سنتا در جامعه ایران "کارگر" بی منزلت بوده. برای این بی منزلتی القاب تحقیرآمیزی هم، چون عمله و فعله، اختراع شده‌اند. این نگاه به کارگر، البته که به تاریخ پیوسته است، اما هر سنتی که به چالش کشیده می‌شود، در ظاهر بسیار جان سخت تر از واقعیتی است که گریبانش را گرفته. این آخری همان دلیل جامعه شناسانه‌ای است که به آن اشاره کردم. ایوان گنچاروف، رمان نویس روسی، این موضوع را بسیار ماهرانه در رمان کلاسیک آبلوموف تشریح کرده، که چگونه ایلیا آبلوموف "آریستوکرات" متوهم، با اینکه جایگاه و منزلت واقعی آریستوکراسی از لحاظ اقتصادی و اجتماعی درهم شکسته، اما در چشم جامعه‌ای که آریستوکراسی بر آن حکم می‌راند، و در چشم همان آریستوکراتی که جایگاهش تار و مار شده، هنوز خود را آریستوکرات، همانند آبا و اجدادش می‌بیند. لنین جائی می‌گوید: "روسیه سه انقلاب را از سر گذرانده است، اما هنوز آبلوموف‌ها باقی مانده‌اند."


اما آن فعالینی که دائم در حال سازمان دادن اعتراضات معلمان هستند و شاید اصلا در رهبری کانون‌های صنفی معلمان و فرهنگیان هم نباشند، می‌دانند که آینده و حال آبلوموفیسم در جامعه، گذشته آن است! منتها با این واقعیت هم طرفیم که تعدادی از اعضای هیأت مدیره کانونهای صنفی معلمان عمدا به این توهم دامن می زدند که منافع و مطالبات معلمان در آن جامعه ربطی به مطالبات دیگر اقشار معترض ندارد. این را ما به موقع خودش نقد کردیم که چه اندازه اعتراض معلمان را تضعیف می‌کند. اکنون و بخصوص در حال و فضای سیاسی و پر اعتراض ایران، باید توجه معلمان را به این نکته جلب کرد که مطالباتشان، حتی اگر جائی و به درجاتی با مطالبات دیگر اقشار، همچون کارگران، پرستاران، رانندگان کامیونها، بازنشستگان و غیره، عینا یکی نباشد، اما بطور ریشه‌ای در بیحقوقی همه جانبه همه آنها در آن جامعه است و زمانی که این اعتراضات به یک کانال هدایت شوند، دارای چنان قدرتی خواهند شد که هیچ سرکوبی قادر به عقب راندن آنها نخواهد بود. باید این مسئله را دائم خاطرنشان کرد که کسانی که می خواهند مبارزات معلمان ایزوله بماند، دوستان معلمان نیستند و باید پس زده شوند.
نکته دیگری که در نوشته نسرین هزاره مقدم هست، اینکه کارگران در ایران فدراسیونهای کارگری، مثل ترکیه و تونس را ندارند. دهها نمونه دیگر می شود آورد که آنجا که معلمان و کارگران به یمن مبارزات خود حق ایجاد تشکل را به دولتها تحمیل کرده اند، تشکلهای منفرد معلمان، کارگران، پرستاران و غیره در فدراسیون و کنفدراسیونهای سراسری متشکل هستند و در نهایت بعنوان یک هویت واحد ظاهر می‌شوند، از مبارزات همدیگر حمایت می کنند و مطالبات سیاسی واحدی را مطالبه می‌کنند. در ایران این یک چالش جلوی پای کارگران و معلمان – و دیگر اقشار مزدبگیر – است که تشکل خود را ایجاد کنند و آنها را به زور اعتراض به دولت تحمیل کنند. این کشمکشی هست در جریان، به قدمت حیات خود رژیم اسلامی. کارگران با اعتراضات قدرتمند خود عقب نشینی‌هایی را به رژیم تحمیل می‌کنند و بعضا تشکلهایی را هم ایجاد کرده‌اند، منتها چون هنوز قدرت واقعی خود را تثبیت نکرده‌اند، رژیم به دنبال فرصتهای مناسبی بوده و با فروکش کردن اعتراضات، به فعالین اعتراضات حمله می‌کند و آنها را با دهها مشکل امنیتی و معیشتی روبرو می‌کند. هم اکنون زندانهای ایران دهها فعال کارگری و فعال اعتراضات معلمان را در خود حبس کرده‌اند. علی نجاتی، محمد حبیبی، هاشم خواستگار، امیر چمنی، بهنام ابراهیم زاده، عسل محمدی، آرام محمدی، اسماعیل عبدی و خلیل کریمی تنها چند زندانی از این جمع هستند که همین یک هفته گذشته در اخبار بوده‌اند. این وضعیت باید تغییر کند و صرف اینکه ما آرزویش را داریم، تغییری ایجاد نخواهد شد. باید اعتراضات تداوم پیدا کنند و تشکل‌های مناسب این وضعیت ایجاد شوند. اکنون دوره ایجاد مجامع عمومی منظم کارگری است که به شوراهای کارگری بیانجامند. شوراهای سراسری از دل این شوراها و مجامع عمومی می‌توانند بیرون بیایند و در واقع یک چنین نهادهائی (شوراهای سراسری) راه حل موقعیت سیاسی امروز ایران‌اند که همچون بمب ساعتی‌ای است که هر آن امکان انفجار آن می‌رود.
٢٧ دسامبر ٢٠١٨

افشاء ماهیت پهلوی ها ضرورت دارد


چندی پیش یک استاتوسی که یکی از کاربران فیسبوک در صفحه خود گذاشته بود را بازتکثیر کردم که نکاتی از اطلاعات مندرج در آن، مورد اعتراض بعضی از طرفداران سلطنت قرار گرفت. یکی از خوانندگان هم کامنتی اعتراضی گذاشته بود که چرا نوک تیز حمله را از رژیم جمهوری اسلامی برداشته بر اپوزیسیون گذاشته ام.
درباره اطلاعات، آنجا که از مقدار پول و ثروتی که خانواده پهلوی از ایران خارج کرد، احتیاج به دفاع و استدلال نیست. هیچ آدم منطقی‌ای نمی تواند چپاولی را که آن خانواده و دور و بریهایش بر آن جامعه روا داشت، حاشا کند. هیچ آدم منصفی اجحافاتی را که در آن "گورستان آریامهری" بر جامعه و بخصوص بر کارگران و زحمتکشان رفت، حاشا نمی کند. میشود بر سر یکسری از ارقام اختلاف نظر داشت. مثلا ریخت و پاشی که جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی برپا کرد را گوگول نوشته بود ۹۰ میلیون دلار بود که با ارزش امروزی دلار، برابر با ۵۶۰ میلیون دلار است. دوست سلطنت طلب من اعتراض کرده بود که باید همان ۹۰ میلیون دلار را قید کرد و به ارزش امروزی آن، که ۵۶۰ میلیون دلار است، اشاره ای نکرد. و داستانهای شبیه به این.

پرداختن به پهلوی‌ها اما برای من ارزش سیاسی مربوط به خود امروز دارد. جامعه ایران می‌رود که باز هم انقلاب دیگری را تجربه کند. همه، از جمله محسن رضائی و حسن خمینی هم از فروپاشی و سرنگونی رژیم اسلامی حرف می‌زنند. جامعه ایران دستخوش تحولات بحرانی و انقلابی است که با اعتراضات هر روزه کارگران و معلمان و بخصوص با اعتراضات قدرتمند کارگران گروه ملی فولاد اهواز و کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، وارد فاز دیگری شده است. اگر تا هفت هشت ماه گذشته اعتراضات توده ای خود را با شعارهای سلبی و یا بعضا میهن پرستانه، عرب ستیزانه، ارج نهادن به "خدمات" رضاشاه و "بزرگواری" کورش کبیر نشان می‌داد، امروزه چشمها به جنبش کارگری است. اسماعیل بخشی و میثم آل مهدی می‌شوند رهبر جامعه، جامعه شورائی می‌خواهند و کل شهر اهواز و شوش شعارهای آنها را تکرار می‌کنند.
جامعه به یک معنا دنبال یک رهبری سراسری است که با یک فوت رژیم قتل و جنایت ۴۰ ساله اسلامی را برای همیشه، با اسلامش به گور بسپارد. جامعه‌ای که ۴۰ سال پیش برای خلاصی از سیستم ارباب - رعیتی پادشاهی انقلابی میلیونی کرد و شاه و اعوان و انصارش را جارو کرد، امروز بار دیگر برای مطالبه کردن کل آزادی به پا خواسته و ما، کسانی که ظلم و استثمار آن رژیم را تجربه کرده و در آن انقلاب شرکت کرده بودیم، باید جلوی جلو صحنه راندن رضا پهلوی توسط بی بی سی و صدای آمریکا بایستیم و این نوع آلترناتیوسازیها را افشا کنیم و مخاطرات آن را گوشزد کنیم. نباید بگذاریم که بنگاههای مهندسی افکار، که یکبار خمینی و کثافاتش را به توده‌های انقلابی حقنه کردند، اینبار بازماندگان و تتمه‌های رژیم معدوم پهلوی را به جامعه معترض ایران حقنه کنند.

Secretary of Iranian Teachers’ Associations is behind the bars!


On December 28th, 2018, a group of about 50 activists paid a solidarity visit to Esmail Abdi’s family, a labour activist and the secretary of Iranian Teachers’ Association. They did this because Esmail is behind the bars for being a labour activist and for demanding his and his fellow teachers’ right and has dared enough to be their spokesperson. December 28th is the 3rd anniversary of Esmail’s arrest. Esmail is no stranger to Islamic regime of Iran’s so called justice system. Prior to his last incarceration, he faced numerous harassments in the hands of interrogators. He was arrested and each time released on hefty bail.


During this visit, the activists also discussed actions to further pursue their demands. The labour movement in Iran is gaining momentum. The part we could play is to support its activists and to spread their cause, as well as to expose the brutality they face in the hands of Islamic regime of Iran’s authorities and its so called justice system. The more people become aware of their cause and their situation, the stronger the movement becomes.

The supportive letters (protest letters) should be addressed to Islamic Republic of Iran’s spiritual leader; Sayyid Ali Hosseini Khamenei: contact@leader.ir, CCed to the current president Hassan Rouhani: media@rouhani.ir; as well as to the ILO (International Labour Organization): ilo@ilo.org.