۱۳۹۷ دی ۴, سه‌شنبه

I am Behnam Ebrahimzadeh!


Another prominent labour activist in Iran is behind the bars!

Behnam Ebrahimzadeh, a well known labour activist and a prominent children’s rights activist, who is no stranger to Islamic regime of Iran's notorious interrogators and jail guards, was recently arrested and his whereabouts is unknown to his worried elderly parents. In a press release, his family has said that Behnam was arrested on December 22nd 2018 in his home and was transferred to an unknown location. He was not given any reason why he was being arrested; but was told that an 18 months jail term is awaiting him!
Behnam is one of the original members of the first activists' organization since the 1979 Iranian revolution, set up in 2004, that tried to help to set up workers' organizations inside the workplaces. He has been very active in defending workers' and children's right as well as in community mobilization to help victims of numerous earthquakes in Western part of Iran. Meanwhile he has been arrested and jailed many times since 2008. He served 7 consecutive years of jail terms. When Behnam was recently being arrested, the guards also confiscated his son's cellphone with no reasons given.
Behnam was treated very harshly while serving his long 7 year jail term. He was deliberately placed with known criminals to be beaten up, on the implicit orders of prison authorities.
In the aforementioned press release from Behnam's family, they have asked support from national and international organizations and individual to put pressure on Islamic regime to free Behnam immediately and unconditionally. Behnam deserves every support effort from every one of us to support him however we can.


A leader of Teachers' Association in Iran is behind the bars!


Mohammad Habibi, a well known leader of teachers protest movement and a leading member of their association, Iranian Teachers' Association, was sentenced to 7 and half years jail terms and other corporal punishment. Habibi is no stranger to Islamic regime of Iran's so called justice system. He had been arrested and detained several times prior to his last arrest. He had appealed his 7 and half year jail term as well as 74 lashes to be given publicly; which was handed to him in late September of 2018, but the term was confirmed on December 24th with no reduction to them.
Islamic regime of Iran is facing daily protests from every section of wager-earners, including retirees, factory workers, farm workers, teachers, nurses, etc. The only answer it is providing the protesters is repression: jailing them and pressuring organizers. We need to expose the crimes that this regime is committing against these organizers and the labour activists. Labour movement needs its sisters and brothers support internationally.


زیباترین عکس


امروز روز کریسمس است.
سال ۱۹۱۴، کشورهای امپریالیستی وارد جنگی شدند که در عرض ۴ سال جان نزدیک به ۲۰ میلیون نفر را گرفت و به همان تعداد هم زخمی شدند. جنگی بود که منفعت سرمایه داران کشورهای درگیر را در نظر داشت، اما کارگران و دهقانان فقیر گوشت دم توپ بودند.
تاریخ جنگ جهانی اول مد نظرم نیست. در این روز کریسمس، که سنتا شادی کردن و دید و بازدید خانواده گی است، می‌خواهم عکسی را به نمایش بگذارم که نشانه تنفر کارگر از سرمایه دار و آدمکشی آن‌ها برای منفعت شخصی شان است.
اولین کریسمس چهار سال جنگ (۱۹۱۴ - ۱۹۱۸)، شاهد اشتیاق بی حد سربازان برای پایان جنگ و برگشتن به آغوش خانواده‌هایشان بود. در حالی که فرماندهان و اربابانشان در فکر جنگ جنگ تا پیروزی بودند و برای آن هم از جان سربازانی که هیچگونه نفعی در این پیروزی و یا هم شکست طرف مقابل نداشتند، مایه می گذاشتند. در آن کریسمس سربازان هر دو طرف جبهه ها از فرمان حمله و تیراندازی سرپیچی کردند و در عوض به دیدار هم رفته و عکس, سیگار، دگمه پیراهن و آدرس رد و بدل کردند که بعد از پایان جنگ به دیدار خانواده‌های همدیگر بروند. در یکی از جبهه ها سربازان انگلیسی و ‌آلمانی یکی یکی لوله های تفنگهایشان را پایین آورده و سپس سنگرهایشان را ترک کردند و یواش یواش به طرف همدیگر رفتند. از روی جنازه های یخ زده در گل و لای رفقایشان عبور کرده، به هم دست داده و سلام و تبریک کریسمس به طرف مقابل کردند. هر چه که داشتند به همدیگر هدیه دادند. عکس عزیزانشان که صدها کیلومتر از آن‌ها دور شده بودند را به همدیگر نشان داده و اشک ریختند. از خانواده‌ها و سنتهای خود به طرف مقابل گفتند. ناگهان هر دو طرف متوجه شدند که طرف مقابل هم از یک خانواده کارگری آمده؛ پدر ایشان هم معدنکار است و برای گرفتن دو شاهی با پلیس دست به یقه شده و اعتصاب کرده اند.

چند ساعتی از این حال و احوال پرسی گذشت تا ناگهان یکی از سربازان پیشنهاد مسابقه فوتبالی داد، اما توپی نداشتند. سرباز دیگری یک قوطی کنسروی را به جای توپ پیشنهاد کرد و این “دشمنان” ساعتها مشغول “توپ”زنی شدند. این عکس یادگاری آن “توپ”زنی است.
۲۴ دسامبر ۲۰۱۸

Asal Mohammadi


Asal Mohammadi, a student and a labour activist, has been detained by Islamic regime of Iran, for several weeks, during peak of Heft Tepeh sugarcane workers strike for supporting them and also blogging about their strike. Asal has been under sever interrogation, which includes deprivation from obtaining proper medical attention, corporal punishment, having access to visitation with her family members, etc.
Asal needs every support that she could get from anyone who cares about freedom of expression and workers' rights, not only in Iran, but all over the world!


۱۳۹۷ آذر ۲۶, دوشنبه

تلگرافی در باره تحزب


با نگاه به موقعیت سیاسی ایران، همه می‌گویند که جامعه آبستن تحولات سیاسی مهمی است. “کمونیستها چه نقشی می‌توانند در این تحولات بازی کنند؟”، یک سئوال اساسی در سمت و سو دادن به آن تحولات است. آدمهای شریف زیادی منتظر فرصتی هستند که متشکل و متحزب شوند تا جنگ آخرشان را با آن رژیم شروع کرده و به پایانی برسانند.
برای چپهای مختلفی که از سنتهای متفاوتی آمده اند، تحزب جایگاه متفاوتی دارد. کسی که خود را به سنت مارکس و لنین می رساند، نمی‌تواند آن را مهمترین سلاح کارگر در مبارزه برای رهایی نداند. جدا از تحمیل مطالبات روزمره، برای پیروزی نهایی کارگر بر سرمایه دار، نمی‌شود نسبت به تحزب بی‌تفاوت بود. جزر و مدهای روآوری و یا دور شدن از تحزب بخصوص در شرایطی مثل شرایط ایران، در یک سطح وسیع و توده‌ای کاملا قابل فهم است. جمع اعضای حزب بلشویک قبل از انقلاب ۱۹۰۵ با تعداد اعضای آن در نقطه اوج آن انقلاب اصلا قابل مقایسه هم نیست. هزاران کارگر و دانشجو و فعال سیاسی به صفوف آن پیوستند. و یا مدت کوتاهی بعد از فروکش کردن آن انقلاب، تعداد اعضای آن بطور بسیار چشمگیری کاهش یافت. و باز تعداد اعضای همان حزب در اوایل انقلاب ۱۹۱۷ با یک ماه بعد از آن غیرقابل مقایسه است. در روزهای منتهی به “روزهای ژوئیه” دهها هزار نفر به آن پیوسته بودند. قدرت نفوذ آن در روزهای نقشه کودتای کورنیلوف – کرنسکی چنان غیرقابل چشم‌پوشی بود که خود کرنسکی و رهبران احزاب “سوسیالیست میانه رو” که چشم دیدن بلشویکها را نداشتند، دست به دامن رهبران آن شدند که جلوی کودتا را بگیرند.

تحزب گریزی
دوری شخصیتهای امروز “چپ” و “کمونیست” از تحزب با جزر و مدهایی که توضیح آن رفت، متفاوت است. بدنبال حمله همه جانبه و بقول معروف “مغول وار”' بورژوازی به دستآوردهای طبقه کارگر در اواخر قرن گذشته، دوری گرفتن از تحزب برای بسیاری از فعالین متحزب گذشته خود به یک فضیلت تبدیل شد؛ که نشان از درک سطحی ‌آنها از مقوله، مفهوم و جایگاه تحزب دارد. این افراد قبل از هر چیزی شخصیت سیاسی بودن خود را مدیون گذشته متحزب خود هستند. همین موضوع گاها آن‌ها را چنان متوهم می‌کند که نه تنها برای جامعه دستور صادر می کنند، بلکه برای احزاب سیاسی هم امر و نهی می کنند. ما هم متاسفانه در احزاب سیاسی در بوجود آمدن این وضعیت البته که بدون تقصیر نیستیم. بعضا در سطح علنی و رو به جامعه جوابشان را می‌دهیم و بعنوان کسانی که در جامعه وزنه ای هستند، بزرگشان می کنیم. با آن‌ها در پانلهای سیاسی شرکت می‌کنیم که انگار مخاطبین وسیعی دارند. واضح است که هر کدام از اینها، اگر رهبر عملی ای در جائی باشند؛ مثلا رهبر کارگری و یا رهبر جنبش برابری طلبانه زنان و یا جوانان و غیره، حتما باید بزرگشان داشت؛ اما برای کسی که تمام فعالیت سیاسی‌اش نوشتن چند مقاله در سال است، چرا باید او را در توهمش غرق کرد؟

اهمیت تحزب
برای بسیاری از ماها که متحزب هستیم، یادآوری اهمیت تحزب مناسبتی ندارد. اما برای آدمهای شریفی که کمونیست هستند و فعالیتهای سیاسی شان بسیار فراتر از بگومگوهای فسیبوکی است، گفتن چند نکته خالی از فایده نیست.
تروتسکی زمانی که به دانمارک تبعید شده بود، گروهی از دانش آموزان او را برای یک سخنرانی درباره انقلاب اکتبر و اهمیت آن دعوت می کنند. او ۷ شرط مهم را که به انقلاب اکتبر کمک کردند، مثل همین شرایطی که امروز در ایران با آن مواجهه هستیم نام می‌برد و می‌گوید این شرایط می‌توانند باعث انقلاب در هر کجای دنیا بشوند؛ و عامل دیگر (۸) را نام می‌برد که برای به پیروزی رساندن آن انقلاب تعیین کننده بود و آن هم “حزب بلشویک” بود. حزب بلشویکی که فعالین کارگری، رهبران کمیته های کارخانه و فعالین ضد جنگ و غیره را سازمان داد و به چیزی کمتر از سرنگونی بورژوازی رضایت نداد.
به کرات به نقش رهبران برجسته حزب بلشویک در به پیروزی رساندن انقلاب اکتبر اشاره کرده ایم. لنین، تروتسکی، کامنف، زینوویف، کولونتای، شلپیانکوف، مولوتف، استالین، بوخارین، لورچانسکی، رهبران گاردهای سرخ، رهبران کمیته انقلابی ارتش و غیره و غیره. کمتر کسی شکی دارد که انقلاب اکتبر بدون شخصیتی مثل لنین به پیروزی می رسید. یا زمانی که تروتسکی ۱۹۱۷ را ارزیابی می کنیم، به جایگاه ویژه اش پی می بریم. اما در قریب به اتفاق این ارزیابی ها از لنین و تروتسکی و غیره، خود حزب را نمی بینیم. بله انقلاب اکتبر بدون لنین ابدا به پیروزی نمی رسید، اما از یاد نبریم که لنین بدون حزب بلشویک، کاره ای نمی بود! لنین یک نفر بود که در یک زمان خاص می‌توانست فقط یک جا باشد. بقیه رهبران و شخصیتهای حزب هم همینطور. اما حزب بلشویک یک حزبی بود که با سیاستهایش هزاران هزار فعال سیاسی و عضو، در هزاران هزار نقطه روسیه فعالیت داشت. شورا سازمان می‌دادند و در شوراها بحث می کردند، کمیته های کارخانه سازمان می دادند، اعتصاب راه می‌انداختند و جلوی پوگرومهای (قتلعامها) صد سیاهها را می گرفتند. حزب بلشویک به یک معنا هزاران لنین و تروتسکی در ابعاد کوچکتری داشت و در خود جمع کرده بود که پیروزی انقلاب اکتبر را ممکن ساخت. وقتی که آدم تاریخ انقلاب اکتبر را نگاه می‌کند با شخصیتهایی آشنا می‌شود که یقه کت ویکتور چرنف (از رهبران حزب اس ارها و وزیر کشاورزی دولت کرنسکی) را می‌گیرد و بهش می گوید: “قدرت را بگیر مادر قحبه؛ وقتی که آن را دو دستی بهت می دهند!”

انقلاب در همه فعالین سیاسی در ایران را می زند. درباره وظایف این انقلاب می‌توانیم همنظر نباشیم. اما این را نمی‌شود انکار کرد که ایران آبستن تحولات زیر و رو کننده سیاسی است و این وضعیت به یک حزب قوی کمونیستی احتیاج دارد. من بنوبه خود همه سوسیالیستها و کمونیستهای مسئول را به پیوستن به حزب کمونیست کارگری دعوت می کنم.
۱۷ دسامبر ۲۰۱۸

من جلو حمله به تشکل و نهادهای کارگری می ایستم!


یکی دو هفته گذشته، جنبش کارگری شاهد هجمه ای دیگر به “اتحادیه ‌آزاد کارگران ایران“ و فعالین آن بود. مسأله حمله به تشکلها و فعالین کارگری نه امروز و نه هیچ زمان دیگری بر سر منفعت جنبش کارگری نبوده است. می‌گویم هیچ زمان دیگری، برای اینکه طی یکی دو دهه گذشته شاهد حملات متعددی به نهادها و فعالین جنبش کارگری از جانب کسانی بوده‌ایم که بعضا لباس مدافع کارگر را هم بر تن کرده اند. تا آنجا که به آخرین حمله به “اتحادیه ‌آزاد“ برمی گردد، اکنون بر همگان روشن شده است که برخلاف ادعای حمله کنندگان، مسأله ربطی به اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه نداشت.

در ایران، بر خلاف بسیاری از کشورهای دیگر جهان، تشکل توده ایی کارگران را نداریم. برای ایجاد چنین تشکلهایی تلاش زیادی شده است. فعلا هر چه هست محافل و نهادهایی از فعالین کارگری است. بسیاری از این نهادها هم، در کنار کارهای زیاد دیگری که می کنند، تمرکز اصلی خودشان را گذاشته اند روی فراهم آوردن فضای سیاسی ای که بشود تشکل توده‌ای کارگران را ایجاد کرد. این تلاش یا مستقیم بوده و یا با دخالت مستقیم در مبارزه کارگران بوده که در عرصه عمل کارگران به اتحاد خود حول یک تشکل پی ببرند و ایجاد تشکل برایشان جایگاه مهم پیدا کرده است.
"اتحادیه آزاد" یکی از این نهادها و اتفاقا مهمترین و فعالترینشان است. واضح است که در کنار نهادهای فعالین کارگری مثل "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری"، "اتحادیه آزاد"، "کانون مدافعان حقوق کارگر"، "کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری در ایران"، "انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه" و شاید چند تای دیگر، ما مجامع عمومی نامنظم کارگری و مجمع نمایندگان کارگران را هم در بسیاری از محیط های کاری داشته و داریم که برای بسیاری از ما شناخته شده نیستند.

سندیکاهای موجود
از میان نهادهای فعالین کارگری، تفکیک در مورد دو تا از این تشکل ها مهم است. "'سندیکای کارگران شرکت واحد" و "سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه" گر چه از دل مبارات پرشور کارگران شرکتهای مزبور بیرون آمدند و عنوان سندیکا بر خود داشتند، اما سندیکای متعارف کارگری نبودند. سندیکای متعارف کارگری در مذاکرات دسته‌جمعی طرف مقابل مدیریت است؛ از کارگران محیط کار حق عضویت میگرد؛ در اختلافات بین کارگران و کارفرما دخالت دارد، مدیریت را مجبور به رعایت قوانین حاکم بر کار می کند و غیره. فضای سرکوب و هراس از اعتراض کارگری در هر سطحی، امکان ایجاد چنین تشکلهائی را از کارگران سلب کرده است. دو سندیکای نامبرده، جدا از اینکه در فضای متحول آینده چکار خواهند کرد و کجای مبارزه کارگران آن شرکتها خواهند بود، اما بعد از فروکش کردن فضای اعتراضی ای که سندیکاهای فوق از دل آن مبارزات بیرون آمدند، امروز آن نهادها هم به نهاد فعالین کارگری آن مراکز تبدیل شده اند. تعداد محدودی از فعالین کارگری عضو این نهادها ماندند. تعدادی به خارج کشور مهاجرت کردند. تعدادی بازنشسته و یا اخراج شدند (که باید یادآوری کرد همچنان در مبارزات کارگران دخیل ماندند)، و تعدادی هم بدلایل شخصی از دخالت در امور آن‌ها کنار کشیدند. شکی نیست همین نهادها در مبارزات آینده کارگران هم نقش مهمی ایفا خواهند کرد. اما گفتن این حقایق – که فعلا در یک حالت راکد و انتظار بسر می‌برند - نه انحراف از چپ است و نه کفرگویی. این یک حقیقت ناخوشایند امروز مبارزه کارگری در ایران است. تلاش ما برای تغییر این وضعیت است.
ما و جنبش کارگری جهانی با واقف بودن بر وضعیت سیاسی ایران و با واقف بودن بر نکاتی که برشمردم، به درست این محافل و نهادهای کارگری در ایران را نمایندگان واقعی کارگران معرفی کرده و به رسمیت می‌شناسیم. از طرف سندیکاهای کارگری فرانسه رضا شهابی و لقمان ویسی بعنوان نمایندگان کارگران ایران به خارج کشور دعوت میشوند. جعفر عظیم زاده بعنوان یکی از رهبران جنبش کارگری برای اظهارنظر به رسانه های بین‌المللی دعوت میشود. اسانلو بعنوان رهبر کارگری ایران به کنگره سالانه "کنگره اتحادیه های کارگری بریتانیا” دعوت می‌شود و غیره. واضح است اگر هزینه سفر این فعالین کارگری بر عهده سندیکاهایی که منبع درآمدی ندارد می‌بود، این سفرها هیچوقت انجام نمیشدند. درست به همین دلیل که این نهادها و فعالین آن‌ها – به کوری چشم رژیم اسلامی – نماینده رسمی کارگران ایران هستند، خرج و مخارج هزینه و سفر آن‌ها توسط دعوت کنندگان تأمین می شود.

نقد نظرات و عملکردهای افراد و تشکلها
بهترین کمکی که کسی به یک فرد سیاسی و یا تشکل و نهادی میتواند بکند، نقد نظرات و عملکردهای آنهاست. نقد شاید گزنده باشد اما کمک میکند که طرف مورد نقد به اشکال کارش پی ببرد. بهرو یا نقد مربوط است و یا بی ربط. اگر بی‌ربط باشد انسان‌ها از کنارش رد می‌شوند و نقد شدگان هم به کارشان ادامه میدهند و یا مربوط است و کمک میکند که طرف نقد شده خودش را تصحیح کند و یا افراد دیگر دچار همان اشکالات نشوند. پروین محمدی، رضا شهابی، رضا رخشان، اسماعیلی بخشی، میثم آل مهدی، جعفر عظیم زاده، علی نجاتی، جوانمیر مرادی، محمود صالحی، بهنام ابراهیم زاده و دهها و صدها فعال کارگری دیگر که ما میشناسیم و اظهارنظر کرده اند، آدمهای حقیقی ای هستند با نظرات و گرایشات مشخص. از این افراد بعضا عملکرد و اظهاراتی سر میزند که بخاطر جایگاه سیاسی شان باعث عکس‌العمل‌های متفاوتی میشود. شیفت کردن اسانلو به طرف شاه پرستان واکنشهای زیادی را باعث شد. اظهارات رضا رخشان در مورد “صاحب پیکان شدن کارگران” در دوره احمدی نژاد باعث عکس العملهای متفاوتی شد. اظهارات رضا شهابی در مورد “چپ” واکنشهای متفاوتی را باعث شد. اختلافات محافل مختلف تحت عنوان “سندیکای واحد” به اختلاف نظرات متفاوتی دامن زد. رقابت با “کمیته پیگری” انتقادهایی را متوجه “کمیته هماهنگی” کرد و غیره. در همه این موارد آدم می‌تواند موافق و یا مخالف انتقاد باشد. منتها در تمام این اختلاف نظرها، هیچ فعال سیاسی کمونیستی، که منافع جنبش کارگری را در نظر داشت، نگفت فلان نهاد و تشکل کارگری را منحل کنید. من یکی، حداقل فکر میکردم برای فعالین سوسیالیست و کمونیست جمله “ما هیچ دو خشتی را که کارگران در مبارزه روی هم چیده باشند برنمی چینیم” جا افتاده است.

تخریب تشکلهای کارگری
در تمام دوره حیات رژیم اسلامی، یک کار اصلی و همیشگی پادوهای آن ضربه زدن به تشکلهای کارگری و در لیست سیاه گذاشتن فعالین ‌‌آنها بوده است. من این اتهام را به کسی نمی‌زنم که آن افراد ظاهرا چپ که در چند سال گذشته کارشان نه نقد بلکه تخریب و ناسزا گفتن به فعالین تشکلهای موجود کارگری بوده، مستقیما در اختیار رژیم اسلامی هستند، اما ابدا ردپای مثبتی از آن‌ها در هیچ جنبش و عرصه‌ای از فعالیت سیاسی دیده نمی شود. هر گاه فعالینی در تشکلهایی کارهای مثبتی کرده‌اند و مورد حمایت و تشویق جامعه و از جمله مورد حمایت اعضاء و فعالین حزب کمونیست کارگری قرار گرفته باشند، آن بخش از سیاسیون محفل باز آن‌ها را دشمن خود به حساب آورده و از هیچ چیزی برای ضربه زدن به ‌آنها کوتاهی نکرده اند. تعدادی پا در یک کفش کرده بودند که از ‌آنجا که نهادهای فعالین کارگری مثل "کمیته هماهنگی"، "اتحادیه آزاد" و "کمیته پیگیری" تشکلهای محیط کار نیستند، بهتر است خودشان را هر چه زودتر منحل کنند. محفلی تعدادی از فعالین کارگری را به مرتبط بودن به "سالیدریتی سنتر" متهم می کند. محفل دیگری رسما یکسری از فعالین کارگری در کردستان را به کومه له نسبت می داد. محافلی تعدادی از فعالین کارگری زیر ضرب در ایران را رسما هوادار منصور حکمت معرفی می کنند. واضح است که این‌ها نه بحث سیاسی می‌کنند و نه هم چنین هدفی دارند. خیلی روشن قصدشان ضربه زدن به فعالین و متلاشی کردن نهادهای فوق است.

"اتحادیه آزاد" در طول حیات خود، چه آن زمان که اعضای امروز آن فعالین "کمیته پیگیری" بودند و چه امروز، بیشتر از هر نهادی مورد حمله قرار گرفته و دشمنان آن به هر خس و خاشاکی متوسل شده اند که آن را منحل و از میدان بدر کنند. در طول همین چند روز گذشته به بهانه انتشار خبر پایان اعتصاب کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، یکی آن را "اعتصاب شکن" خواند و هر چه به ذهن پریشانش رسید بار این تشکل و فعالین آن کرده است. یکی دیگر نوشته است شایع شده که یک کانال تلگرامی در فضای مجازی ایجاد شده و "می گویند" گردانندگان ‌آن “اتحادیه آزاد" است و نتیجه می‌گیرد باید فاتحه این نهاد را خواند. مضحک به نظر می‌رسد اما واقعیت دارد. به همین سادگی و این بلاهت، یک نهادی یک خبری را منتشر کرده، و در ذهن طرف شایسته قلع و قمع است. شایعه شنیده و در نتیجه سوت پایان کار یک نهاد کارگری را که صدها فعالیت بسیار مهم و مؤثر انجام داده را می‌کشد! و سخیفتر از آن بیشرمانه می نویسد: “اتحادیه آزاد با تلاش رژیم و کارفرما همراه شد”.

من دفاعی از “اتحادیه آزاد" نمی کنم. اگر فعالیت یکی دو دهه اخیر فعالین آن چیزی در دفاع از حملات پاسیفیستهایی نداشته باشد،که کارشان شده است سالی یکی دو مطلب نوشتن و یا ضبط یک نوار ده بیست دقیقه‌ای از دفاع فمینیستی از زن، دفاع من هم کارائی نخواهد داشت. اما کمپین سخیف اخیر این جماعت فقط مشت ‌آنها را در برابر جامعه و بخصوص در بین کارگران باز خواهد کرد. آدم وقتی که به خورده حساب و کینه توزیهای این جماعت نگاه می کند، در یک بعد کوچکتری انقلاب اکتبر را مجسم می‌کند که دشمنی کور با لنین و بلشویکها، چگونه پلخانف، مارتف، مارتینوف، دان، چکیدزه، کرنسکی، تسرتلی و امثالهم را به زیر شنل کورنیلوف روانه می کند.
۱۴ دسامبر ۲۰۱۸