۱۳۹۴ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

گرم نگه داشتن شعله اعتراضات کارگری

مهمترین خبر کارگری سال جدید، خبر اعتراض کارگران پتروشیمی تبریز است. در خبرها آمده است که، از ورود صدها کارگر پتروشیمی تبریز بخاطر خودداری از امضای قرارداد موقت برای مشاغلی که جنبه دائمی دارند ممانعت بعمل آمده است. این کارگران هم در محوطه اداره کار تبریز دست به تجمع اعتراضی زده اند.
خبر اعتراض کارگران پتروشیمی از چند جنبه مهم است. ابتدا اینکه کارگرانی در یک محیط کار مهم بالاخره بر علیه قرارداد موقت و سفید امضاء مقاومت می کنند، مقاومتشان متحدانه است و سرتیتر اخبار رسانه ها شده است. امروزه بنابه اعتراف آمار خود رژیم بیش از ۹۰ درصد نیروی کار در ایران موقت و سفید امضا است. قرارداد موقت و بتبع آن ناامنی شغلی چماقی است بالای سر کارگران برای، بقول علیرضا صدری مدیرعامل پتروشیمی تبریز، "زیاده نخواستن" کارگران! کارگران اما جنگشان را با این وضعیت شروع کرده اند و اعلام کرده اند که دیگر تاب تحمل این وضعیت را ندارند. همراه با اعتراضات وسیعی که از جانب بخش‌های مختلفی از جنبش کارگری در روزهای آخر سال ۹۳ به سطح دستمزدها شد، عکس العمل کارگران پتروشیمی تبریز به قراردادهای موقت یک حرکت مهم تعرضی است.
نکته دوم اهمیت اعتراض کارگران پتروشیمی تبریز به نظر من این است که، این حرکت ادامه اعتراضات آخر سال ۹۳ به وضعیت فلاکتبار دستمزدها و معیشتی است که، جمهوری اسلامی به توده وسیع مردم کارگر و زحمتکش در ایران تحمیل کرده است. کارگران پتروشیمی تبریز این اعتراضات را پی گرفته‌اند. در سال‌های گذشته با تعیین حداقل دستمزد شاهد جنب و جوش‌هایی در صفوف کارگران و در بین فعالین، تشکل‌ها و نهادهای کارگری بوده‌ایم. اما این تحمیل فقر برای سالی دیگر و این جنب و جوش با تعطیلات آخر سال همزمان می شد و بعد از بازگشت کارگران به سر کار، آن تب و تاب اعتراض کمابیش فروکش می کرد. با اعتراض کارگران پتروشیمی تبریز جنبش کارگری می رود که از این دور باطل عبور کند.

کارگران باید تعرض کنند
اعتراض کارگر تنها زمانی میوه خواهد داد که متحد و متشکل و تعرضی باشد. نمی شود فقط با غرولند وبشکل ایزوله، به وضعیت فلاکتباری که دولت سرمایه‌داران ما کارگران را به آن رانده‌اند خاتمه داد. کارگر امنیت شغلی ندارد،  امنیت جانی ندارد، حق تشکل ندارد، دستمزد و بیمه مکفی ندارد، حق اعتراض و اعتصاب ندارد، و هزار و یک تبعیض و بیحقوقی دیگر. در عین حال با یک دولت هار و کارگرکش تا دندان مسلح طرف است، که جز سرکوب و فشار آوردن به جامعه چیز دیگری نمی داند. کارگری که بخواهد با این وضعیت مقابله کند باید متشکل و متحد بشود. کارگر ایزوله را اخراج می کنند و خانواده اش از هم می پاشد. زندان می فرستند و از زندگی ساقط می کنند. کارگرانی که متشکل نیستند، حتی اگر اعتراضی هم بکنند اعتراضشان معمولا سر دوانده می شود و در آخر هم پیگیری لازم نمی شود. یک نمونه زنده، همین کارگران پتروشیمی تبریز هستند. سال گذشته نیز درست در یک چنین موقعیتی همین کارگران دست به اعتراض زدند، اما با وعده و وعید دروغین کارفرما اعتراضشان سر دوانده شد و بدون نتیجه به پایان رسید.
کارگر در این جامعه از هر طرفی مورد تعرض قرار گرفته است. در قانون کار جمهوری اسلامی آمده است، کارفرما نمی تواند، برای کاری که جنبه موقت نداشته باشد،  کارگر موقت استخدام کند. بعید به نظر می رسد که ۹۰ درصد مشاغل در آن جامعه جنبه موقت داشته باشند! در قانون کار جمهوری اسلامی همچنین آمده است که مبنای افزایش دستمزدها تورم خواهد بود. اما آنچه که مبنا قرار نمی گیرد همین تورم است. باز هم در قانون کارشان آمده است که دستمزد باید سطح معیشت خانواده کارگری را در نظر بگیرد؛ اما آنچه که مورد بی اعتنائی قرار می گیرد همین موقعیت معیشتی کارگران است. کارگران می گویند که ما قیم نمی خواهیم. می خواهیم نمایندگان خود را، خودمان انتخاب کنیم که بر سر میزان دستمزد و راههای افزایش آن با دولت و کارفرما مذاکره کنند. اما در بین کارگران و در جامعه، هر کسی حرفی از این مطالبه بزند مارک ضدیت با سیستم می خورد و زندگی اش تباه می شود. در قوانین جمهوری اسلامی جاسوسان در بین کارگران، همدستان و هم کاسه های مدیریت را بعنوان "نماینده" کارگران جا می زنند. آنها را به جلسات مذاکره بر سر دستمزد می فرستند. برای نشستهای بین المللی آنها را برای خوش و بش با مراجع بین المللی، بعنوان نماینده کارگران ایران، راهی سفر می کنند. کارگران بارها اعلام کرده اند که این مترسکها دیگر حتی مترسک هم نیستند. اینها دشمنان کارگران هستند که لباس کارگر پوشیده اند. در نیشکر هفت تپه و شرکت اتوبوسرانی واحد تهران برای قبولاندن این حقیقت به جمهوری اسلامی ماهها و سالها جانانه جنگیدند و تشکل‌های آزاد خودشان را ایجاد کردند. در دیگر مراکز کارگری مجامع عمومی خود را سازمان می دهند و دائم درگیر مبارزه با شوراهای اسلامی و دیگر شاخکهای خانه کارگر اسلامی هستند.
و بالاخره مهتر اینکه مبارزات کارگران باید از حالت تدافعی در بیایند و جنبه تعرضی بخود بگیرند. درست است که در جامعه ای مثل ایران که کارگرازهیچگونه حق و حقوقی برخوردار نیست و هر اعتراضی حمله به کل سیستم است؛ اما در همین محدوده هم حرکات تعرضی برای خواستهای معین معنا دارند. کارگری که در اعتراض به وضع معیشتی اش خودکشی می کند با کارگری که جلوی صف اعتراض افتاده و سخنرانهای آتشین می کند، در چشم جامعه دو مقوله متفاوت را نمایندگی می کنند. تجربه نشان داده است که اگر جمهوری اسلامی در مقابل یکی از اینها کوتاه بیاید، در مقابل همین اعتراض تعرضی بوده است.

حمایت و همبستگی کارگری سازمان دادن
مبارزه و اعتراض کارگران احتیاج به حمایت و همستگی کارگری دارد. اغراق نیست اگر بگوئیم پیروزی کارگران با حمایت و همبستگی کارگران دیگر مراکز و محلات کارگری تسهیل می گردد. باید رفت سراغ خانواده‌های کارگران معترض که در تجمعات کارگری شرکت کنند. باید رفت به محلات کارگری و خواست که کارگران معترض فلان جا به حمایت شما نیازی مبرم دارند. باید رفت سراغ کارگران محیطهای دیگر کارگری و دنبال متحد گشت. همین کارگران تجمع کرده پتروشیمی تبریز فقط بخشی از کارگران این شرکت هستند که دست به تجمع زده‌اند. کارگران و فعالین کارگری باید بروند از بقیه کارگران، که ظاهرا قراردادشان موقت نیست، بخواهند که در اعتراض آنها شرکت کرده و اعلام حمایت و همبستگی کنند. این نه تنها پیروزی کارگران معترض را تسهیل می کند، بلکه کل کارگران آن مرکز را قدرتمند خواهد کرد. در اعتراضات احتمالی آینده، کل کارگران را در موقعیت بهتر و متحدتری قرار خواهد داد.
اما یک نکته را باید برای چندمین بار مورد تأکید قرار داد. وقتی که جمع بزرگی از کارگران مثل همین کارگران پتروشیمی تبریز دست به اعتراض می زنند، این اعتراض نمی تواند اتفاقی باشد. هر اعتراض کارگری، بخصوص اعتراضات بزرگ کارگری، دارای سطحی از تشکل و سازماندهی هستند. تعدادی بعنوان فعالین و معتمدین کارگری جلو افتاده‌اند و بقیه را قانع به پیوستن به اعتراض کرده‌اند. در بحبوحه اعتراضات وظیفه این فعالین و معتمدین بیشتر و سنگین تر می شود. همین ها دنبال کسانی که مستعد پا جلو گذاشتن هستند می گردند و آنها را سازمان می دهند تا در پیشبرد اعتراض کارها و وظایفی را به عهده بگیرند. یک کار مهم این تیپ از فعالین این است که با کارگران و فعالین کارگری دیگر مراکز کاری ارتباط بگیرند و خواهان حمایت و همبستگی بشوند. با کارگران مراکز کارگری در شرایط مشابه تماس بگیرند که خودشان هم دست به اعتراض بزنند و اعتراضشان را متحدانه و قدرتمند به پیش ببرند. پیروزی اعتراض و اعتصاب کارگری به فاکتورهای مختلفی بستگی دارد. شاید مهمترین فاکتورها جلب توجه تعداد بیشتری از کارگران برای حمایت و همبستگی و همچنین برای دست زدن به عمل مشابه باشد. این جنبه به نظر می رسد که کمترین توجه را به خود جلب کرده است. شاید لازم باشد به دلیلش بیشتر فکر کرد.

اگر اواخر سال ۹۳ نشانی از تحولی باشد، نشان از تحول در همین واقعیات است که کارگران دستمزد مکفی می خواهند، امنیت شغلی می خواهند و آن "سه جانبه گرائی" دروغین، که دولت اسلامی هر سه جانبه آن است را دیگر قبول نمی کنند. جنبش کارگری بخصوص در آخر سال گذشته نشان داد که پتانسیل عظیمی برای حمله و تعرض دارد. این پتانسیل باید بالفعل شود.
سال هنوز تازه است و با یک گل هم بهار نمی شود. اما اگر فضای اعتراضی آخر سال نشانه از حال و هوایی بود این حال و هوا، حال و هوای اعتراض است. اگر آن فضا چیزی را مژده می داد، باید در سال ۹۴ منتظر حرکات مهمی در جنبش کارگری بود.
۲۸ مارس ۲۰۱۵

(کارگر کمونیست ۳۵۵)

دسته گلی برای فعالین کارگری دربند!

نوروز دیگری سر رسید و فعالین کارگری دربند زیادی، نوروز دیگری را دور از خانواده و در غل و زنجیر هستند. رسول بداقی، بهنام ابراهیم زاده، کورش بخشنده، شاهرخ زمانی، رضا شهابی، محمد جراحی، یوسف آبخرابات، محمد مولائی، واحد سیده، و بسیاری دیگر بخاطر دفاع از حقوق خود و همطبقه ای های خود در زندانند و در این ایام عیدی و دید و بازدید، از آغوش گرم خانواده بدور مانده اند.
بهار دیگری آمد و خانه از گرمای محبت شما محروم است. چشمان کودکان همه ما کارگران به درهای زندان است که کی این قفلهای لعنتی شکسته می شوند و شما را بار دیگر در کنارمان برای راه نشان دادن خواهیم داشت! هر کس که در این ایام به یاد روز شادی بیافتد، به شما فکر می کند که شما پیام آور شادی برای ما کارگران هستید. شما دنیا را با وضعیت فعلی اش شایسته ما کارگران ندانستید و جانانه برای تغییر آن جنگیدید.

ایران این روزها برای کارگران زندان بزرگی است با اعمال شاقه. بار سنگین بحران اقتصادی و بچاپ بچاپ سران رژیم اسلامی بر دوش کارگران است، بدون کوچکترین پاداشی! تصویب دستمزد بارها زیر خط فقر جائی برای شادی و به اصطلاح عید برایمان نگذاشته است. فعالین کارگری دربند، اما کسانی هستند که در برابر این شرایط زندان بزرگ و این وضعیت فلاکتبار، زبان به اعتراض گشوده و با تهدیدهای حراست و مدیریت و اداره اطلاعات سکوت نکرده و عقب ننشستند.
کارگران، رهبران خود را از یاد نبرده و نمی برند. هراعتراضی که از ما کارگران، علیه هر گوشه از فلاکتی که به ما تحمیل شده است سر بزند، فریاد آزادی فعالین کارگری یکی از شعارهای ما در این اعتراضات خواهد بود.
۲۹ مارس ۲۰۱۵

(کارگر کمونیست ۳۵۵)

۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

از سدهای متحد شدن باید گذشت

سالی پر از محنت و درد و رنج را پشت سر گذاشتیم. سالی که دستمزد پایه بارها کمتر از حتی خط فقر رسمی دروغین و دستکاری شده بود. سال دیگری که کارگران امنیت شغلی نداشتند. سال دیگری که بیکاری و قراردادهای موقت و سفید امضا، شمشیری بر سر کارگران بود. سال دیگری که کارگران برای گذران زندگی مجبور شدند به بسیاری از کارها دست بزنند که بطور معمول چنین نمی کردند. سالی دیگر از تباهی زندگی میلیونها کارگر بخاطر مشکلات متعدد مالی. سالی که خانواده های کارگران زیادی بخاطر همین مشکلات مالی از هم پاشید. سالی که فرزندان کارگران زیادی بخاطر مشکلات مالی از تحصیل بازماندند.

سالی که، گرچه کارگران همچنان متفرق بودند، در عین حال سال پر جنب و جوشی و پر اعتراض و پر تحرکی بود. بخصوص در اواخر سال معلمان، پرستاران، کارگران ایرانخودرو، پتروشیمی ها، بازنشستگان ذوب آهن اصفهان و کارگران دهها مرکز ریز و درشت دیگر کارگری در اعتراض به سطح پائین دستمزدها به میدان آمدند و اعلام کردند، دیگر تاب تحمل این وضعیت را ندارند. با این توصیف، انتظار می رود که سال آینده سال پر جنب و جوش تری باشد.

هنوز پراکنده ایم
گفتم که در سال گذشته شاهد جنب و جوش وسیعی از کارگران مراکز کارگری زیادی بودیم. این تحرکات و اعتراضات همچنان پراکنده بودند. با آگاهی به این وضع باید رفت راه متحد شدن را پیدا کرد. راه متحد شدن کارگران و راه پشتیبانی توده های وسیع از اعتراض توده های کارگر. باید رفت دست فعالین کارگری در مراکز مختلف و در بین معلمان و پرستاران و بازنشستگان و غیره و غیره را در دست هم گذاشت.
سرکوب عریان، اگر نه در معدودی کشورها، اما در جائی مثل ایران عامل اصلی بسیاری از مشکلات کارگران و از جمله متفرق ماندن کارگران است. اما اگر کارگران متحد و در یک فدراسیون کارگری متشکل باشند، سرکوب در برابر این اتحاد یک لحظه هم دوام نخواهد آورد. اگر همه کارگران مثلا در "کنفدراسیون تشکل‌های کارگران ایران" متحد باشند، و رهبری این کنفدراسیون سیاستهای سوسیالیستی اتخاذ کند، واضح است کسی در آن جامعه با عنوان افغانستانی بودن متحمل استثمار مضاعفی نخواهد بود. کسی را بخاطر زن بودند بیحقوق تر نمی کنند. کسی بخاطر بیکاری و معلول بودن و غیره از گرسنگی رنج نخواهد برد. کسی را بخاطر باور به یک مذهب دیگری بیکار نمی کنند و زیر فشار نمی گذارند.
با این وجود هیچ کس نباید بخاطر متفرق بودن کارگران با آنها رئیس وار و از موضعی بالا حرف بزند، که چرا متفرقید. بسیاری از کسانی که رئیس وار کارگران را مخاطب قرار می دهند، وقتی که بین دو انتخاب، یک شیفت اضافه کاری و یا شرکت در یک اعتراض و آکسیون بخاطر بیحقوقی کارگران قرار می گیرند، اولی را انتخاب می کنند! منتها این فقط پاترنایز (patronize) کنندگان نیستند که متوجه نیستند چرا کارگران متحد نمی شوند. بسیار دیده ایم که کارگران خشمگین یک مرکز کارگری هنگام اعتراض و اعتصابی، دیگر کارگران را بخاطر نپیوستن به اعتراضشان سرزنش می کنند که چرا همه با آنها متحد نمی شوند. حق هم دارند. انتظار می رود که این وضعیت همه را به اعتراض متحدانه بکشاند.
سئوال همیشه این بوده که چرا متحد نمی شویم؟! کارگران با هزار و یک سد و مانع برای متشکل و متحد شدن روبرویند. شاید بعد از سرکوب، فقر بزرگترین دلیل پراکندگی کارگران باشد. در صفوف کارگران، دهها اختلاف می شود دید. زن و مرد با هم متفاوتند. رنگ پوست کارگران را از هم متفاوت می کند. زبان، باورهای مذهبی، جغرافیای محل تولد، سطح سواد، سطح دستمزدها و بیمه ها، مهارت، سن و دهها مسئله دیگر را می شود عنوان کرد که انسانها را از همدیگر متفاوت می کند. وقتی که فقر گریبان جامعه را می گیرد، آسان و دم دست ترین دلیلی که می شود به آن دست انداخت متفاوت بودن دیگران و در نتیجه رقابت آنها است که به نظر می رسد فرصت را از ما می ربایند! تحمیق مذهبی و فقر باعث شده که، رانده  شدن زنان به کنج خانه، مورد اعتراض کارگران قرار نگرفته است. محل تولد کارگر افغانستانی دلیل عمده ای برای تفرقه و در نتیجه حمله به این بخش از کارگران تبدیل شده و ما شاهد اعتراضی از جانب بقیه کارگران برای دفاع از جان و زندگی این کارگران نیستیم! وقتی که به کارگر بیکار گوش می دهیم می بینیم که نه تنها بطور گسترده به تبعیض و بیحقوقی کارگران افغانستانی اعتراض نمی کند، بلکه فکر می کند کارگران افغانستانی دلیل اصلی بیکاری میلیونها کارگر در این کشور هستند!

از این سدها باید گذشت
کارگران با همه اختلافاتی که دارند، اما عضو یک طبقه هستند. فشار بر یک بخش از این طبقه، فشاری است بر کل این طبقه. پیروزی بخش‌هایی از این طبقه، کل طبقه را در موقعیت مناسب تری برای پیروزی‌های بعدی قرار می دهد. بقول آن شعار معروف جنبش کارگری آمریکا "آسیب به یکی، آسیب به همه است".
کارگران متفرق اما با موعظه متحد نمی شوند. باید یک فکر عینی و زمینی به حال این مسئله کرد. فعالین کارگری که معتمدین کارگران نیز هستند جلو می افتند و با در نظر گرفتن همه جوانب مسئله، با در نظر گرفتن کل طبقه بعنوان یک کل، از اختلافات فراتر می روند و به منافع عمومی کل طبقه می اندیشند. فعالین کارگری در یک مرکز کارگری مشخص معمولا به دنبال کسانی که همنظر و هم فکر هستند می گردند. اینجا اما تأکید را باید گذاشت روی فعالین کارگری در مراکز مختلف کارگری. فعالین کارگری از فلان نساجی با فعالین کارگری پتروشیمی ها و معلمان و غیره. (فعالین بخش‌های مختلف جنبش کارگری و جنبش‌های اعتراضی باید نهایتا در یک حزب متشکل بشوند تا بتوانند مطالبات کل طبقه را به کرسی بنشانند؛ اما من فعلا در این سطح بحث نمی کنم.) تا آنجا که به بحث امروز مربوط است، فعالین کارگری ای که در یک سطحی با هم متشکل شده باشند می توانند اعتراضات هم اکنون موجود جنبش کارگری را به یک سطح بسیار مٶثری ارتقاء بدهند. در این بین کسانی پیدا خواهند شد که ظاهرا دلسوز جنبش کارگری هستند، اما خرابکاری خواهند کرد. مثلا اعتراض خود را مربوط به صنف خود و مرکز و محیط کار خود بدانند و از درگیر شدن برای ارتباط با فعالین بخشهای دیگر ابراز نارضایتی خواهند کرد. کسانی جلو خواهند افتاد که بجای دنبال همفکر گشتن در فلان محیط کار، فشار خواهند آورد که به فلان وزیر و بهمان امام جمعه نامه بنویسید. اینها همه موانعی هستند که باید برای عبور از آن برنامه ریخت. جمهوری اسلامی هم البته مثل همیشه، با هزار و یک ترفند در صدد جلوگیری از این مسئله خواهد بود؛ اما مسئله این است که این موضوع باید مشغله ذهن ما فعالین کارگری باشد تا برایش به دنبال چاره بود. هر کسی که تنها یک بار هم درگیر سازمان دادن اعتراض و اعتصابی بوده باشد، با همه این موانع روبرو بوده است.

چگونه جامعه را برای حمایت از خود بسیج کنیم؟
بالاتر بطور خلاصه به اهمیت اندیشیدن به طبقه بعنوان یک کل اشاره کردم. تأکید بر این مسئله مهم است چرا که گاها دیده شده فعالینی از یک بخش از طبقه کارگر بر "صنفی" بودن اعتراضشان چنان تأکید کرده اند که هر کسی اگر کمی در این موضوع تعمق کند می تواند حمایت خود را از اعتراض آن بخش عقب بکشد. اگر مسئله فقط مال یک صنف خاص است، خوب چرا باید انتظار داشت که کسان دیگری خودشان را درگیر مسائل آن صنف کنند؟! حتی این تحلیل می تواند سر بزند که اگر مثلا مشکل، مشکل صنف معلمان است، پس اعتصاب و حاضر نشدن اعضای این صنف به کودکان و محصلان ضربه می زند. همینطور در مورد پرستاران و غیره و غیره. اگر پرستاران بتوانند اعتراضشان را چنین فرموله کنند که فشار به ما یک فشار غیرمستقیم است به سلامتی بیماران، آنگاه کل جامعه ربط اعتراض پرستاران را براحتی درک می کند و خودش را در اعتراض آنها شریک خواهد دید. شغل ناشریف رسانه های رسمی همیشه این بوده که افکار و اذهان عمومی را بر علیه اعتراضات، با همین بهانه ها که این اعتراض و آن اعتصاب به محصلین، به بیماران، به "اقتصاد ملی"، به فلان و بهمان ضربه می زند. درست از همین سر است که یک بخش مهم از فعالیت ما باید این باشد که نشان دهیم اعتراض و اعتصاب ما معلمان، پرستاران، کارگران و غیره ربط مستقیمی دارد به معیشت همه احاد زحمتکش آن جامعه. که اگر امروز ما اعتراض می کنیم بخاطر بیماران و خدمات بگیران و غیره است.
تأکید بر این موضوع در چهارچوب همان بحث "گذشتن از موانع متحد شدن" می گنجد، چرا که ما در اعتراض خود دنبال متحد همه جا هستیم؛ در مدرسه، در بیمارستان، در محیط کار بغل دستی، در محلات کارگری، در دانشگاهها و غیره.

سال پیش رو، سال ١٣٩٤، می تواند سال اعتراضات گسترده در جنبش کارگری باشد، اگر بتوانیم از موانعی که به طور خیلی اختصار به آنها اشاره شد عبور کنیم. تنها نارضایتی و اعتراض برای عقب راندن کارفرمایان و دولت کارفرمایان کافی نیست. یک درجه از سازماندهی که به اعتصاب خود و تحمیل مطالبات خود فراتر از چهاردیواری محیط کار مشخص نگاه می کند، نه تنها لازم، بلکه ضروری است.
۲۲ مارس ۲۰۱۵

("کارگر کمونیست" ۳۵۴)

تلاش برای خاموش کردن صدای ضعیف اعتراض در آمریکا

در آمریکا سیاستمداری هست به نام کشاما سوانت (Kshama Sawant) که قبلا هم درباره ایشان و نقش مثبتی که او در یک جامعه نسبتا محافظه کار و در سیاست پارلمانی آغشته به خون و کثافت بازی کرده است، اظهار نظر کرده ام.

سوانت تنها سیاستمداری در آمریکاست که فعالیتهایش را کمابیش دنبال می کنم. او در روزهای آخر سال ٢٠١٣ در انتخابات محلی بعنوان عضوی از شهرداری شهر سیاتل انتخاب شد. کشاما سوانت با کمپین "حداقل دستمزد ١٥ دلار" رقیب بسیار شناخته شده ای از حزب دمکرات را شکست داد. او در تمام اعتراضات خیابانی در این مدت جلوی صف بوده است. هر کسی در این شهر با مشکلی روبرو بوده، به دفتر کشاما سوانت روی آورده و با فعالین کمپین او سراغ مشکلاتش رفته است. شناخته شده ترین کمپین این مدت، زمانی بود که یکی از بانکهای بزرگ آمریکا حکم گرفتن خانه یکی از سربازان بازنشسته معلولی را گرفته بود که او هم بعد از پرس و جو، راهش به دفتر کشاما سوانت می افتد. دفتر او در عرض چند ساعت صدها فعال و طرفدار جمع می کند و با سازمان دادن یک اعتراض مهم، جلوی این موضوع را می گیرند. این، همچنانکه گفتم یکی از اعتراضات خیابانی است که در این مدت کشاما سوانت و طرفدارانش در آن شرکت کرده و مردم را سازمان داده اند.
شهرداری سیاتل بار دیگر با انتخابات روبروست. یکی از مشغله های سیاستمداران پارلمانی این شهر و کل ایالت واشنگتن، سازماندهی کمپینی برای شکست کشاما سوانت بوده است. بالاخره یک زن نسبتا شناخته شده ای، پاملا بانکس، از یک نهاد شناخته شده لیبرال را جلو انداخته اند که او را شکست دهد. اینجا مشخصا روی کلمه "لیبرال" تأکید می کنم، چرا که "لیبرال" بودن و "لیبرالیسم" هنوز در آمریکا یک مشخصه و عنوان مترقی است! بسیاری از فعالین چپ در آمریکا با کاری که آن نهاد لیبرال می خواهد بکند، اظهار تعجب کرده اند. از خانم بانکس پرسیده اند که چرا در برابر کشاما سوانت قرار می گیرد. او هم می گوید که از نظر آنها "کارها را باید با تلفن نه بلندگو" حل و فصل کرد. یعنی زد و بند و بده بستان پشت پرده است که کارها را حل می کند، نه اعتراض خیابانی با بلندگو. بانکس در ادامه، تلویحا، به اعتراض کشاما سوانت به سخنرانی سالانه اوباما (State of the Union) اشاره می کند که او وارد چنین عرصه هایی نخواهد شد. در واقع می خواهند کشاما سوانت و سیاستهایی را که او نمایندگی می کند شکست بدهند که اعتراض خیابانی می کند و به اوباما اعتراض می کند!

مطمئن نیستم که یک نوشته به فارسی از یک ایرانی، در فضای سیاست شهر سیاتل، که هزاران کیلومتر دور از محل زندگی من است، چه تأثیری بر انتخابات آن شهر و کمپین انتخاباتی کشاما سوانت خواهد داشت؛ اما اگر در سیاتل بودم با تمام قوا از کشاما سوانت و کمپین حداقل دستمزد ١٥ دلار او دفاع می کردم و در عین حال ریاکاری لیبرالیسم حزب دمکرات آمریکا را نشان همه می دادم که عزم جزم کرده اند صدای ضعیف اعتراض را در این کشور خاموش کنند.
۲۱ مارس ۲۰۱۵

("کارگر کمونیست" ۳۵۴)

۱۳۹۳ اسفند ۲۸, پنجشنبه

اتحادیه های جدید، معضلات حل نشده قدیمی

روزنامه "گاردین" سال ٢٠١٤ سلسله مطالبی درباره اعتراض به طرح‌های ریاضتی محلی و افزایش کرایه خانه های دولتی، و همچنین اعتراض به خصوصی سازی خانه های سازمانی و غیره منتشر کرد. در یکی از این مطالب تحت عنوان: "گروه های اجتماعی مثل "عصر جدید برای همه"، سریعا به اتحادیه های کارگری جدید تبدیل میشوند"(١) به نقش بسیج مردم توسط گروه‌های اجتماعی مثل New Era 4 All و Focus E15 و امثالهم پرداخته و نتیجه می گیرد که اینها مردم را مستقیما دخالت داده و به آنها اعتماد به نفس می دهند.
مجله چپگرای Canadian Dimension هم در شماره ماه ژوئن ٢٠١٤ مطلبی تحت عنوان "اتحادیه گرائی کامیونیتی"(٢) منتشر کرده بود که از دشوار بودن متشکل کردن کارگران مراکز کوچکتر مثل غذاخوری‌ها گفته و نوعی تشکل توصیه می کند که آن را "اتحادیه گرائی کامیونیتی" می نامد. این مطلب گرچه به متشکل کردن کارگران پرداخته است (برخلاف مطلب گاردین که به سازماندهی محلات می پردازد)، اما در واقع در همان راستای مطلب گاردین نوشته شده است: یعنی دخالت دادن بخش وسیعتری از مردم، که لزوما ربط مستقیمی به کارگران ندارند.
هر دو مطلب فوق بر نکات مهمی انگشت گذاشته اند. نویسنده گاردین به گذشته اشاره می کند که شرایط بسیار نامناسب معیشتی دوران تکوین ابتدائی سرمایه داری به اعتراضات توده‌ای کارگری – محله‌ای دامن می زد و اتحادیه های کارگری وسیله ای شدند برای دور هم جمع کردن کارگران و محلات کارگری، که سازمانده اعتراضات شدند؛ و در نتیجه توانستند مطالبات، قوانین و رفاهیاتی را به نفع کارگران و مردم زحمتکش به دولت سرمایه‌داران تحمیل کنند. نویسنده شرایط آن دوران را با شرایط ٢٠١٤ مقایسه می کند که میلیون‌ها نفر بیکارند و این وضعیت به موقعیتی دامن زده است که این توده میلیونی به فکرایجاد سازمانی مثل اتحادیه های کارگری آن دوران، یعنی سازمان اعتراض توده ای، باشند. مقاله نه صریح، اما تلویحا این نقش را برای اتحادیه های کارگری امروزی قائل نیست و محل تقاطع اعتراضات را گروه‌هایی، که بالاتر نام بردم، می داند. گاردین به موارد مهمی اشاره می کند؛ از جمله قراردادهای عموما موقت، ناامنی شغلی، بیکاری، فقر، ناامیدی و غیره. راه حل گاردین، با تمام نگرانی ای که از سطور نوشته فوق احساس می شود، جنبش بالقوه قدرتمند کارگری را بی تکلیف می کند.
مطلب دوم به جلسه (کنگره) تشکیل اتحادیه Unifor (که از ادغام دو اتحادیه نسبتا بزرگ CAW و CEP تشکیل شده است) در استان بریتش کلمبیا اشاره می کند، که در این جلسه یکی از سخنرانان درباره ایده "اتحادیه گرائی کامیونیتی" صحبت کرده است. تجربه خود ایشان در سازمان دادن کارگران یک زنجیره رستوارن یک تجربه موفق بوده است. نقطه قوت این مطلب و ایده نویسنده و سخنران آن جلسه این است که، جنبش هم اکنون متشکل کارگری باید به پشت این ایده بیاید و راه را برای متشکل شدن هر چه بیشتر کارگران، در محیطهای کوچکتر کار، در صنایع بزرگتر و در محلات هموار کند. اینکه این موضوع واقعا مشغله اتحادیه های هم اکنون موجود کارگری و ساختار آنها هست یا نه، خود مسئله دیگری است.
نکته ای که می خواهم در این یادداشت بر آن تأکید کنم این است که گرچه هر دو مطلب فوق دنبال راه حلی هستند که کامیونیتی‌ها را علی العموم در مبارزه و اعتراض دخالت بدهند، اما وقتی که به نقش سازماندهی کارگران می پردازند تماما تسلیم وضعیت موجود شده و بقول معروف بچه را با گهواره‌اش از پنجره پرت می کنند. فکر کردن و دنبال راه حل بودن برای دخالت هر چه بیشتر توده‌های زحمتکش در سرنوشتشان، یک مشغله همیشگی فعالین اجتماعی و بخصوص فعالین سوسیالیست جنبش‌های اجتماعی بوده است. اما باید به این نکته توجه کرد که امروزه جنبش وسیعتر کارگری در غرب در موقعیت بسیار نامناسبی قرار دارد. اینکه در بریتانیا و کانادا، و به یک معنا در سراسر کشورهای غربی، اتحادیه های کارگری امروزه گرهی از مشکلات کارگران و توده‌های زحمتکش و فقیر باز نمی کنند، جواب آن بی اعتنائی به سازماندهی کارگران نیست. جنبش کارگری انگلیس، که علی العموم در تی یو سی متشکل است، به زائده حزب لیبر و سیاستهای ضدکارگری آن تبدیل شده است. به همان صورت، جنبش کارگری کانادا هم در سی ال سی، دنباله رو سیاستهای حزب نیودمکرات (ان دی پی) و تا حدودی هم حزب لیبرال کانادا شده است. وضع در همه کشورهای غربی کمابیش به همین صورت است. گام اول، تغییر این وضعیت است.

در این شرایط چه می شود کرد؟
منتقدین داخلی در تشکل‌های موجود کارگری فعلی فدراسیون و اتحادیه های کارگری در غرب بر یک اصل انگشت می گذارند: اتحادیه‌های کارگری در شکل سنتی آن کارآئی خود را از دست داده اند. منتها راه حلی که معمولا پیشنهاد می شود، بقول خودشان قرنها کهنه است. که بیشتر اصلاح همین اتحادیه هاست؛ طوری که گویا رهبران فعلی آنها آدمهای بوروکراتی هستند و این اطلاح طلبان معمولا کمپین راه می اندازند که گروه دیگری رهبری این اتحادیه های کارگری را به دست بگیرند.
من اینجا و در این قسمت از بحث آلترناتیو شورا و یا تشکل شورائی جلوی اتحادیه‌های کارگری نمی گذارم. گرچه گرایش سوسیالیستی همیشه باید آلترناتیو خود را در مقابل آلترناتیو تریدیونیونیسم بپروراند، قرار بدهد و برایش نیرو جمع کند. اما آنچه که فعالین چپ درون اتحادیه های کارگری نمی کنند، حتی ایستادن در برابر این موقعیت است. از این موضوع دو مسئله را مد نظر دارم. اولا، جنبش و حرکت قدرتمندی از جانب فعالین چپ جنبش کارگری مشاهده نمی شود که بخواهد جلوی آن گرایش در جنبش کارگری بایستد، که می خواهد جنبش کارگری را با شرایط موجود سرمایه "تطبیق" بدهد. این گرایش، که می خواهد جنبش کارگری را با شرایط جدید "تطبیق" بدهد، همان گرایشی است که تلاش می کند بدون قید و شرط و کم و کاست سیاستهای احزاب سوسیال دمکرات را تماما به جنبش کارگری حقنه کند. قراردادهای مطابق شرایط ریاضت اقتصادی را به کارگران پیشنهاد، و بعنوان نماینده تشکل‌های توده‌ای کارگران اینگونه قراردادها را امضا می کند. در مقابل اصرار کارگران برای متشکل شدن، در مراکزی که دارای تشکل کارگری نیستند، تشکل‌های بی خاصیت مدیریت پسند را پیشنهاد و ایجاد می کند.
دوما، فعالین چپ جنبش کارگری حتی در همین تشکل‌های سنتی هم برای به دست گرفتن و سمت و سو دادن به ساختار آنها، در جهت  بهبود رفاهیات و سطح معیشت کارگران، نه تلاشی انجام می دهند ونه حتی  در برابر حملات به سطح معیشت کارگران مقاومتی از خود نشان میدهند. این رفقا معمولا به نقش درجه چندم در "کف کارخانه" رضایت می دهند. هنگام کمپین برای اطلاح اتحادیه‌ها، معمولا سربازان گروه دیگری از گرایش سندیکالیستی می شوند و بعد از یک دوره کوتاه به اشتباه خود پی برده و زانوی غم بغل می کنند.

آلترناتیو سوسیالیستی
اتحادیه‌گرائی، حتی نوع ظاهرا چپش، مثل اتحادیه‌گرائی جنبش‌های اجتماعی (Social Unionism)، هم در پاسخ گوئی به شرایط موجود ناتوان مانده است. در قلب ایالات متحده آمریکا، وقتی همه جناحهای اتحادیه‌ها در ایالت ویسکانسن، می خواستند در برابر فرماندار دست راستی حزب جمهوریخواه کوتاه بیایند، این سوسیالیستها در مجامع عمومی خیابانی بودند که اعتراضات را سازمان دادند و در برابر هر دو، هم اتحادیه های کارگری سر به حزب دمکرات و هم فرماندار حزب جمهوریخواه ایستادند.
در تمام اعتراضات مهم خیابانی چند سال گذشته، چه در اروپا و چه در آمریکای شمالی، این اتفاقا گرایش سوسیالیستی بیرون از اتحادیه‌ها بوده است که، با اجتماع در مراکز و میادین شهرهای بزرگ و با مجامع عمومی نوع شورا، اعتراضات را جلو برده اند. کسانی که در جریان اعتراضات خیابانی به تجمع گروه ٨ و ٢٠ در کانادا شرکت داشتند، اطلاعیه سخیف سی ال سی را در محکومیت اعتراضات رادیکال، که معترضین را اوباش خطاب کرد، از یاد نبرده اند!
اما تا آنجا که به خود جنبش کارگری در مراکز و محیطهای کار برمی گردد، هنوز شاهد تحرکات چشمگیری که راهی نشان بدهد نیستیم. فعالین چپ درون اتحادیه ها گاها سعی کرده اند که اتحادیه ها را به جزئی از جنبش وسیعتر اجتماعی - اعتراضی تبدیل کنند، اما اغلب ناکام مانده اند. اینکه آلترناتیو گرایش سوسیالیستی در برابر وضعیت موجود در درون جنبش کارگری چیست، سئوال بازی است که هنوز هیچ نیرویی جواب راهگشا و عملی ای به آن نداده است.
١٦ مارس ٢٠١٥

پاورقی
=====
(١) Community groups such as New Era 4 All are fast becoming the new trade unions

(٢) Community Unionism: A new organizing model gives non-union workers a chance to engage and organize

(کارگر کمونیست ۳۵۳)

جمهوری اسلامی بازنده این جنگ است!

شعبده بازان جمهوری اسلامی در "شورایعالی کار" باری دیگر حداقل دستمزدی بمراتب پائین تر از خط فقری که خودشان اعلام کرده‌اند را تصویب و به دهها میلیون خانواده کارگری تحمیل کردند. این جمع ضدکارگر مزد پایه کارگران را ۷۱۳ هزار تومان تصویب کرد که طبق گفته های خودشان خط فقر در ایران حداقل ٣ میلیون تومان است.
این البته داستان زندگی کارگران زیر سیطره حکومت سیاه اسلامی بوده است.
کارگران اما در جنگ خود با جمهوری اسلامی وارد مرحله دیگری شده اند.
در عرض یکماه گذشته شاهد اعتراضات وسیعی از سوی معلمان، پرستاران، بازنشستگان، کارگران ایران خودرو، پتروشیمی‌ها و بسیاری مراکز دیگر کارگری بوده‌ایم که اعلام کرده اند از این زندگی و این همه تبعیض به تنگ آمده اند.
تحمیل دستمزدی چندین بار زیر خط فقر رسمی٬ حمله کثیف دیگری به سفره هم اکنون خالی کارگران است.
کارگران دیگر این وضعیت را نمی پذیرند. جمهوری اسلامی به آنها بار دیگر و البته در شرایطی کاملا متفاوت اعلان جنگ کرده.
جمهوری اسلامی بازنده این جنگ است!

(منتشر شده در ژورنال روزانه ١۸ مارس ۲۰١۵)

۱۳۹۳ اسفند ۲۱, پنجشنبه

خامنه ای می خواهد بین اوباما و جمهوریخواهان میانجیگری کند

مسابقه بین حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه آمریکا در به دست آوردن دل آدمکشان حاکم بر ایران باعث دست انداختن هیأت حاکمه آمریکا توسط مطبوعات آمریکا شده است. روزنامه نیویورک تایمز در طنزی با دست انداختن تلاش تیم اوباما برای رسیدن به توافقاتی بر سر مسئله هسته ای با جمهوری اسلامی و از طرف دیگر نامه نوشتن اعضای حزب جمهوریخواه کنگره آمریکا به رهبر این رژیم، به عدم توجه این دو حزب به موقعیت خود آمریکا اشاره می کند و می گوید که خامنه ای با نوشتن نامه ای به این دو گروه گفته است که از آنجا که اینها بیش از آنکه با همدیگر حرف بزنند با رهبران جمهوری اسلامی در تماس اند، در نتیجه او پیشنهاد می کند که هر دو طرف به تهران بروند تا ایشان کمک کند این دو گروه با هم حرف زده و مشکلاتشان را حل و فصل کنند.

این طنز به همان اندازه که برای مردم آمریکا تلخ است، برای مردم ایران هم تلخ است. درست در بحبوحه بحرانهای مزمنی که جمهوری اسلامی با آن درگیر است، هیأت حاکمه آمریکا می خواهد زیر بال رژیمی که رهبرانش یا بر شقیقه یکدیگر تیر خلاص می زنند و یا به همدیگر واجبی می خورانند را بگیرد.

طنز نیویورک تایمز را اینجا بخوانید:


۱۳۹۳ اسفند ۱۹, سه‌شنبه

یک اتفاق مهم در جنبش کارگری

در حاشیه "بیانیه تشکل‌های مستقل کارگری پیرامون حداقل مزد"

خبرهای اعتراضات اخیر مربوط به جنبش کارگری، از اعتراض کارگران خودروسازی‌ها گرفته تا اعتراض و اعتصاب معلمان و پرستاران و کارگران پتروشیمی ها و تا اعتراض بازنشستگان ذوب آهن اصفهان، که همه در اعتراض به سطح پائین دستمزدها و تبعیض بودند از اتفاقات مهم جنبش کارگری در یکی دو ماه گذشته بوده اند. این به نظر من دوره دیگری از مبارزه کارگران با رژیم جمهوری فقر اسلامی است. دوره ای که می شود گفت نه جامعه بطور علی العموم و جنبش کارگری بطور اخص در موقعیت چند ماه پیش است و نه جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی چند ماه پیش است.

خبر مهم دیگری که فعالین جنبش‌های اعتراضی را بسیار خوشحال کرد* و امید و انرژی تازه ای به جنبش اعتراضی تزریق کرد، بیانیه مشترک ۶ تشکل و نهاد کارگری پیرامون حداقل دستمزد بود که امضاء اتحادیه آزاد کارگران ایران، کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری، کانون مدافعان حقوق کارگر، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای کارگران نقاش استان البرز بر خود داشت.
از جنبه های مختلفی می توان به اهمیت این بیانیه پرداخت؛ اما به نظر من صرف همصدا شدن همه نهادها و تشکل‌های موجود کارگری – متأسفانه منهای سندیکای کارگران شرکت واحد – در اعتراض به فقر و نابرابری و دستمزدهای چندین برابر زیر خط فقر، بزرگترین دستآورد این دوره جنبش کارگری بوده است. بخصوص در این دوره که بالاتر به آن اشاره شد، صدور بیانیه ای مشترک، اولا مشت محکی است به نهادهای سرکوب رژیم در میان کارگران که در این دوره سعی می کنند نشان دهند که همان نهادهای سرکوب گذشته نیستند و در بعضی جاها حتی جلوی صف اعتراض کارگران افتاده اند و دیگر اینکه این نهادها و تشکل‌های مستقل بار دیگر به جامعه اعلام می کند که همچنان صدای کارگران ایران مانده اند. مهمتر اینکه دولت اسلامی در نظر دارد بودجه سال آینده ارگانهای سرکوب و مفتخور، دسته های تروریسمش در خارج از مرزهای ایران و سود کارفرما و دیگر هزینه‌های ماشین سرکوبش را بار دیگر از گرده کارگران بیرون بکشد. به این ترتیب وضعیت زندگی کارگری که خاموش و مطیع باشد، از همینی هم که هست بدتر خواهد شد. در یک چنین وضعیتی اتحاد عمل نهادهای سخنگوی جنبش کارگری بسیار مهم است. این نهادها درست در موقعیت حساس سال، قبل از سیرک هر ساله "شورایعالی کار" در تعیین حداقل دستمزد، که بحث حداقل دستمزد در محافل و مجامع کارگری و حتی در بین خانواده های کارگری هم سخت در جریان است، در بیانیه خود اعلام کرده‌اند که "ما کارگران و دیگر زحمتکشان هیچگاه در دفاع از شرافت انسانی خود ساکت ننشسته ایم و علیرغم بگیر و ببند و زندان و محاکمه و تعقیب قضائی به هر شکل و شیوه ای از طومار نویسی تا اعتصاب و تجمع، خواهان پایان دادن به وضعیت فلاکتبار موجود شده ایم." که جنبش کارگری دستمزدهای زیر خط فقر و تعیین حداقل دستمزد همانند سالهای گذشته در سیرک و خیمه شب بازی "یک جانبه گرائی" را نخواهد پذیرفت!

سخنگویان جنبش کارگری
امروزه هیچ ناظر منصفی نمی تواند منکر این واقعیت بشود که همین نهادهای کارگری امضا کننده بیانیه فوق نمایندگان و سخنگویان جنبش کارگری ایران هستند. گفتن این واقعیت منکر این نمی شود که بخش زیادی از این نهادها در بیرون از محیط کار شکل گرفته اند. اما این موقعیت را تناسب قوای موجود به فعالین کارگری تحمیل کرده است. همین تناسب قوا نامناسب باعث شده که تشکل‌هایی مثل سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای کارگران خباز سقز، که در محیط کار و از دل آکتیویسم و اعتراضات کارگری تشکیل و بیرون آمده اند، به تشکل‌های فعالین کارگری تبدیل بشوند. با این همه جامعه همه این نهادها و تشکل‌ها را بعنوان نمایندگان و سخنگویان جنبش کارگری به رسمیت شناخته است. هر وقت اعتصاب و اعتراضی در نقطه ای از ایران از کارگران سر بزند، بلندگوها جلوی دهان اعضای همین نهادهای موجود گرفته می شوند که جامعه از زبان آنها درباره آن اعتراضات بشنود و نظر آنها درباره موقعیت جنبش کارگری حرف حجت است.
این "حرف حجت" و این نمایندگی و سخنگوئی جنبش کارگری دلبخواهی نیست. یکسری از تحلیلگران سطحی، دائم بر سر این تشکل‌ها می زنند که "تشکل محیط کار نیستند، هیچ نیروی واقعی را پشت سر ندارند و صرفا تعدادی نام هستند". این تحلیلگران حتی اگر در گفته هایشان صداقت داشته باشند، در بهترین حالت از فونکسیون مبارزه کارگری در ایران امروز و با شرایط کاری و در تناسب قوای موجود چیز زیادی نمی دانند. اولا بخش وسیعی از این فعالین در گذشته‌ای نه چندان دور رهبران کارگری محیطهای کاری خود بوده و در اعتصاب و اعتراضات متعددی شرکت داشته و اعتماد کارگران را به خود جلب کرده اند. هنوز هم این فعالین در سازمان دادن اعتراضات و اعتصابات کارگری در بسیاری از همین مراکز کاری‌ای که از آن با ترفندهای مختلفی اخراج شده اند مستقیما دست دارند. عوامل ریز و درشت جمهوری اسلامی یا با دستگیری و موانع متعدد قانونی از بازگشت به کار آنها جلوگیری کرده و یا با پایان قرارداد موقت آنها، قرارداد آنها را تمدید نکرده اند. در نظر گرفتن همین نکته آخر مهم است چرا که بنابر آمار خود رژیم بیش از ۹۳ درصد نیروی کار امروزه جامعه ایران قراردادی است و اتفاقا یکی از ترفندهای ساکت نگه داشتن بسیاری از فعالین کارگری همین نگه داشتن چماق عدم تمدید قراردادها بالای سر فعالین کارگری و کل کارگران بوده است که در اعتراض خود بسیار محتاط و محافظه کار بمانند. سرنوشت فعالین کارگری در نیشکر هفت تپه و واحد و در مورد آخر معدن بافق را همه می دانیم. بریدن زبان اسانلو که خودش یک سند زنده است. می خواهم بگویم که سرنوشت فعالین کارگری‌ای که علنا اعتراض و اعتصاب سازمان داده اند را می دانیم و اگر امروز سخنگویان جنبش کارگری از محیط کار به خارج از محیط کار انتقال یافته‌اند، دلیل اصلی‌اش سرکوب عریان جمهوری اسلامی است.

نهادهای کارگری احتیاج به حمایت دارند
نهادهای مواجب بگیر جمهوری اسلامی هم دیگر این واقعیت را پذیرفته اند که کسی نه در بین کارگران و نه در بیرون از محیط کار، آنها را تشکل کارگری به حساب نمی آورد. همان چیزی هستند که همه آنها را با همان ماهیت صدا می کنند: نهادهای دست ساز دولت برای لو دادن فعالین کارگری و بقول خودشان "بازوی توانای مدیریت"، در گزارش دادن به اربابانشان از احتمال اعتراض. این مسئله که آنها وابسته به دولت هستند را هم دبیر اول شوراهای اسلامی کار، اولیا علی بیگی، در میزگرد ایلنا با ایشان و محمد مالجو اعتراف کرد، و هم نمایندگان نهادهای کارگری رژیم از شوراهای اسلامی کار و انجمنهای صنفی در مناظره‌های شبکه یک تلویزیون جمهوری اسلامی بر سر دستمزد سال ۱۹۹۳ و همچنین در مناظره بر سر تغییر قانون کار. مسئله این است که اکنون که معلوم شده است رژیم در حقنه کردن این پادوها، بعنوان نمایندگان کارگران شکست خورد، انتظار می رود آدمهایی که نفعی در تخریب تشکل و نهادهای کارگری ندارند، چوب لای چرخ آنها نگذارند. متأسفانه بعضی از چپهای سوراخ دعا گم کرده، هر وقت جنبش کارگری تکانی به خود داده است، اولین وظیفه ای که برای خودش تعریف کرده حمله به همین نهادهای موجود کارگری بوده است. مهم است که این چپ به چند نکته توجه کند. اول اینکه هر حرکت مضری که به نام چپ بشود، کل جنبش چپ در جامعه متضرر می شود. و دوم اینکه جامعه متنفر از جمهوری اسلامی حمله ناسالم و غیردوستانه به فعالین و نهادهای مستقل کارگری را همسو با منافع دشمنان طبقه کارگر قلمداد خواهد کرد.
در آخر باید چند نکته مهم دیگر را به یاد داشت. اولا، همچنانکه چند بار هم تکرار کردم نهادهای مستقل کارگری در یک تناسب قوایی تلاش و مبارزه می کنند که جمهوری سرکوب اسلامی دست بالا را دارد. از هر حرکت و جنب و جوشی که از فعالین نهادهای مستقل کارگری سر بزند، باید در عین نقد سالم و دوستانه، بیشترین حمایتها به عمل آید. این نهادها کار علنی و "قانونی" می کنند. وظیفه خود را پخش شبنامه تعریف نکرده اند. با داشتن نام و آدرس واقعی، دارند در روز روشن و در جامعه ای زیر سرنیزه های حکومت اسلامی، تا جائی که امکان دارد کارگران را سازمان می دهند. همین یکی دو هفته پیش بود که جمیل محمدی، ریبوار عبداللهی، مظفر صالح نیا، زانیار دباغی، حاتم صمدی، جعفر عظیم زاده و خلیل کریمی را بخاطر همین سازماندهی کارگران احضار و بعضا محکوم به زندان کردند. در یک چنین شرایطی هیچگونه محاسبه فرقه ای از چشم ما کارگران و کل جامعه دور نخواهد ماند!
جنبش کارگری اولین گامهایش را در شرایط تازه برداشته است و در این راه احتیاج به کمک دارد. نباید از هیچگونه کمکی که راه درست را هموارتر کند دریغ کنیم.
۷ مارس ۲۰۱۵

توضیح
====

* در این بین البته باید از مواضع کسانی که، نه اتفاقات مثبت جنبش کارگری، بلکه تلاش برای تشکیل دولت موقت با حجاریان و دوستی با صالح مسلم داستان زندگی سیاسی شان شده است، به عنوان استثنائات در بین نیروهای اپوزیسیون چپ نام برد که هر گاه حرکتی از جنبش کارگری را شاهد بوده ایم، اینها زانوی غم بغل کرده اند!
(شماره ۲۵۲ کارگر کمونیست)

۱۳۹۳ اسفند ۱۴, پنجشنبه

جنبش کارگری آمریکا؛ یادآوری یک واقعه مهم

رئیس "فدراسیون کار آمریکا"، ریچارد ترامکا روز دوشنبه ۲۳ فوریه در گردهمائی زمستانی شورای مرکزی این فدراسیون درباره به اصطلاح تلاش این نهاد برای افزایش دستمزد گفت که معیار حمایت فدراسیون کار آمریکا از کاندیدهای انتخاباتی سال ۲۰۱۶ این خواهد بود که: "برای افزایش دستمزد چه طرحی دارید؟" الیس گولد در ۱۹ فوریه ۲۰۱۵ گزارش مفصلی درباره وضع دستمزدها در آمریکا می نویسد که سال ۲۰۱۴ شاهد ۳۵ مین سال پی در پی رکود دستمزد کارگران آمریکا بود.(۱)
اما اجازه بدهید به پیشنهادات تاریخا منسوخ ترامکا برگردیم. او می خواهد منابع مالی عظیم از درآمد حق عضویت اعضای اتحادیه ها را در اختیار کمپین کاندیداهای ریاست جمهوری و کنگره و سنای آمریکا بگذارد، وبرای توجیه این سیاست مجبور است به همان دلائل نخ نما و منسوخ گذشته آویزان شود!

جنبش کارگری آمریکا عملا به این نتیجه رسیده است که وعده های کمپین انتخاباتی احزاب وال استریت دروغ‌های بی مزه‌ای بیش نیستند. مزخرف تراز آن،  این است که گاها منابع مالی این اتحادیه ها خرج کمپین ضدکارگری‌ترین عناصر می شود. برای مثال در کمپین انتخابات سال ۲۰۱۳ – ۲۰۱۴ استانداری‌ها، اسکات واکر، که ضدکارگرترین فرماندار در آمریکا است و "انقلاب در مقیاس کوچکتر"(۲) در سال ۲۰۱۱ بر علیه او اتفاق افتاد، اتحادیه‌ها ۸۳ هزار دلار کمک مالی به انتخاب شدن ایشان کردند!(۳) این موضوع را فعلا اینجا دنبال نمی کنیم.
اما در چند سال گذشته و بخصوص بعد از بحران مسکن سال ۲۰۰۷ – ۲۰۰۸ جنبش کارگری آمریکا گامهای بسیار مهم و مٶثری برای عبور از این وضعیت برداشته است. جنبش عظیم اشغال که از نیویورک شروع شد، اعتصاب موفق معلمان در شیکاگو، اعتراض عظیم کارگران و معلمان در استان ویسکانسن فقط چند نمونه از اعتصابات و اعتراضات مهم این دور بودند. در همین یکسال گذشته هم اتفاقا این اعتصاب و اعتراضات میلیتانت و مستقیم کارگری بوده اند که طبقه حاکمه را مجبور به شل کردن سر کیسه کرده است نه چراغ سبز به کاندیداهای احزاب وال استرایت برای باز هم وعده دادن! سرانجام اعتراض کارگران وال مارت و فعالین سیاسی و اجتماعی، این شرکت را از سرسختی در برابر اعتراضات کارگران به عقب نشینی کشاند و دستمزد پایه ۵۰۰ هزار تن از کارگرانش را از ۷ دلار و ۲۵ سنت به ۹ دلار افزایش خواهد داد و گفته است که در ژانویه ۲۰۱۶ این رقم را به ۱۰ دلار افزایش خواهد داد. در سه ایالت ورمانت، مین و نیو همشیر، ۱۷۰۰ تن از کارگران یک شرکت ارتباطات بعد از ۴ ماه اعتصاب، مدیریت این شرکت را وادار کرد به بسیاری از مطالبات کارگران جواب مثبت بدهد. ۱۰ درصد از کارگران صنایع نفت آمریکا بعد از یک اعتصاب مهم، مطالبه اصلی خود را به مدیریت تحمیل کردند. کشمکش ۹ ماهه کارگران اتحادیه بنادر اوباما را مجبور کرد که وزیر کار خود را مأمور کند که مدیریت را به کوتاه آمدن قانع کند. هر کس سری به شبکه‌های اینترنتی دو گروه "در این زمانه" (In These Times) (۴) و "لیبر نت" (Labor Notes) (۵) بزند روزانه گزارش چندین اعتصاب ریز و درشت را می بیند که بدونه همدستی با سیاستمداران احزاب وال استریت راه افتاده و پیروز شده اند. فدراسیون کار آمریکا گامها از مطالبات کارگران آمریکا عقب است.

کمپینی متفاوت
اواخر سال ۲۰۱۳، شهروندان سیاتل آمریکا مارکسیستی به نام Kshama Sawant را از حزب "آلترناتیو سوسیالیستی" برای شورای شهر انتخاب کردند. کمپین انتخاباتی کشاما حول افزایش حداقل دستمزد به ۱۵ دلار بود. اکنون این کمپین به یک کمپین مهم در سراسر آمریکا تبدیل شده است که فدراسیون کار آمریکا هم لنگان لنگان و با اکراه به آن تن داده است.  اما با در اختیار داشتن میلیاردها دلار، کمک شایان توجهی به این کمپین نمی کند. این کمپین که هر روز قدرتمندتر می شود و حداقل دستمزد را ابتدا در سیاتل و سپس در سراسر استان واشنگتن به ۱۵ دلار افزایش داد، دست فعالین اجتماعی را در دست هم گذاشته و نقطه اتکایش نه کاندیداهای احزاب وال استریت، بلکه خیابان و تجمعات خیابانی است.
کمپین کشاما بار دیگر ثابت کرد که اگر فعالین سیاسی و اجتماعی چپ بر یک مطالبه اساسی جامعه انگشت بگذارند، جامعه از آنها حمایت خواهد کرد. ثابت کرد که راه عقب نشاندن کسانی که نان شب فرزندانمان را به گرو گرفته اند، نه خواهش و تمنا از آنها، بلکه سازماندهی و بسیج توده هائی است که برای پس گرفتن زندگی آماده مبارزه هستند.
۲۸ فوریه ۲۰۱۵
======
پاورقی:

(۱) گزارش Elise Gould
(۲) انقلابی در مقیاس کوچکتر
(۳) کمک اتحادیه ها به اسکات واکر
(۴)در این زمانه
http://inthesetimes.com/
(۵) لیبر نت

به یاد خسرو طاهری

دیروز مطلع شدم که دوست عزیزم خسرو طاهری بعد از یک دوره بسیار کوتاه دست و پنجه نرم کردن با یک بیماری، مشکلات این جهان را برای ما گذاشت و با همسر مهربان و فرزندان دوست داشتنی و خانواده و دوستان نگران و ناامیدش برای همیشه خداحافظی کرد.

آشنائی من با خسرو به سالهای اولیه دهه ۹۰ میلادی، که به کانادا و شهر وینی پگ پناهنده شد برمی گردد. چند ماهی بیشتر در وینی پگ نماند و از این چند ماه، یکی دو ماهی را پیش من زندگی کرد. در همین مدت متوجه صمیمیت و دلسوزی خسرو شدم و به عمق انسانیت او پی بردم.
خسرو سالهای زیادی را در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی گذرانده بود. با اینکه چند سالی بود که از زندان جمهوری اسلامی به اصطلاح آزاد شده بود و در قلب کانادا هم زندگی می کرد، نیمه شب را با کابوس شکنجه های وحشیانه جمهوری اسلامی و تیرباران رفقایش، که داستان بسیاری از آنها، از جمله نظام حسنی را برایم بازگو کرده بود، از خواب می پرید.
دوستی من و خسرو عزیز که بعدها به غرب کانادا کوچ کرد و من هم به شرق آن، همچنان گرم ماند. خسرو اکنون در میان ما نیست؛ اما یاد خسرو برای همیشه با من خواهد ماند.
مرگ نابهنگام و زودرس خسرو عزیز را به همسر و کودکان تپل و دوست داشتنی اش صمیمانه و با نهایت تأسف تسلیت می گویم و خودم را عمقیا در غم از دست دادن رفیق خسرو طاهری شریک می دانم.
یاد خسرو عزیز زنده و گرامی است.

۵ مارس ۲۰۱۵

۱۳۹۳ اسفند ۱۲, سه‌شنبه

من اویجیت روی هستم!

آدمکشان اسلامی نویسنده سکولار بنگلادش، اویجیت روی (Avijit Roy) را که به همراه همسرش از یک نمایشگاه کتاب برمی گشتند مورد حمله قرار داده و با ساتور وی را به قتل رساندند. اویجیت به خاطر مخاطرات تروریستی که او را تهدید می کرد، به آمریکا مهاجرت کرده بود و از نگرانی تهدیدهای مکرری که از جانب اسلامیستها می شد کمتر به بنگلادش سفر می کرد. او در این آخرین مورد به بنگلادش سفر کرده بود که در نمایشگاه فوق آخرین کتابش، "ویروس ایمان"، را تبلیغ کند.

تاریک اندیشان اسلامی چه در بنگلادش و ایران و ... راه حلی جز قتل و کشتار و ترور مخالفین دین خود ندارند. با این "راه حل" فقط و فقط چهره کریه ایدئولوژی خود را زیر نورافکن گرفته تا همه بدانند این جانوران دارای چه پتانسیل‌هایی هستند.
اما جنب و جوش واقعی در دنیا برخلاف امیال آنها در حرکت است. میلیونها انسان در دفاع از سکولاریسم و آزادی بیان و ابراز انزجار از تاریک اندیشی مذهبی به خیابانها ریخته و فریاد "من شارلی ابدو هستم!" سر دادند که قاطعانه به اسلامیسم "نه" بگویند.
در دل همین داکا که اسلامشان علنا توسط حکومت مذهبی محافظت و تبلیغ می شود، صدها دانشجو و فعال سیاسی و اجتماعی در آکسیونهای بزرگ و کوچک خود٬ قتل اویجیت را محکوم کردند.
این راه خلاصی از سیاهی مذهبی است. باید قاطعانه و علنا به رعب و وحشتی که می خواهند دامن بزنند، اعتراض کرد.
باید برای برای دفاع از آزادی و سکولاریسم نیروی عظیم انسانیت را به خیابان آورد و متحدانه و یکپارچه فریاد زد که "من اویجیت روی هستم!" "من ضد مذهب هستم!"*


منتشر شده در ژورنال چهارشنبه ۴ مارس ۲۰١۵

۱۳۹۳ اسفند ۱۰, یکشنبه

از فراخوان معلمان به اعتراض حمایت کنیم

کانون صنفی معلمان ایران طی فراخوانی از همه معلمان خواسته است که روز ۱۰ اسفند مقابل ادارات آموزش و پرورش مجددا دست به تجمع اعتراضی بزنند.
حمایت از گسترش اعتراضات به درستی می تواند جنبش اعتراضی در جامعه را گامها جلو ببرد. به آخر سال نزدیک میشویم هم اکنون در بین کارگران، پرستاران و معلمان نه تنها بحث بر سر حداقل پایه افزایش دستمزد در جامعه بار دیگر بالا گرفته است که بسیاری از مطالبات و خواسته های بحق مطرح میشود. از خواست آزادی بی قید و شرط آموزگاران در بند یک خواست فوری و سراسری معلمین می تواند باشد.
خواسته های معلمان و پرستاران، مستقیما به مطالبات کل جامعه ربط دارد. آموزگاران از طریق دانش آموزان خود با میلیونها خانواده معترض در این جامعه در ارتباط هستند، می توانند نه تنها مطالبات خود را به خانه تک تک دانش آموزان ببرند، بلکه از همین منفذ هم می توانند حمایت جامعه را به اعتراض خود جلب کنند.

پرستاران کل کشور هم که در چند سال گذشته مداوما در اعتراض بوده اند و تجمع اعتراضی در سوم اسفند ماه را برگزار کردند.
این اعتراضات باید با هم پیوند بخورد تا بتوانند متحدانه حق خود را از حلقوم رژیم دزدان و حکومت فساد اسلامی بیرون بکشند.*
(منتشر شده در ژورنال ۲۶ فوریه ۲۰١۵)