۱۳۹۳ خرداد ۵, دوشنبه

درباره كتاب توماس پیكتی


نفرت عمومی از سرمایه داری

 
توماس پیكتی، اقتصاددانی از فرانسه است كه اخیرا كتاب وی تحت عنوان "سرمایه در قرن بیست و یك" توجه بسیاری از سیاستمداران و ستون نویس‌های اقتصادی و سیاسی مجلات و روزنامه‌های عمدتا آمریكائی را به خود جلب كرده و تعداد زیادی از آنها را به وجد آورده است. این كتاب كه در لیست یكی از پرفروش ترین كتابها قرار گرفته از جانب دهها اقتصاددان چپ و راست و لیبرال و مجلات و روزنامه های معتبر در محافل روشنفكری و اقتصادی طبقه حاكمه ـ و تاكید كنم بیشتر در ایالات متحده ـ مورد نقد و بررسی قرار گرفته و بقول دیوید هاروی "سر و صدا" به پا كرده است.

پیكتی در حاشیه سفری به ایالات متحده كه برای سخنرانی در جمع این به وجد آمده ها ترتیب داده شده بود، با "وزارت خزانه‌داری آمریكا"، ""سازمان ملل"، "صندوق بین الملل پول" و "شورای مشاوران اقتصادی كاخ سفید" هم دیدارهایی داشته كه درباره راه حلش برای برون رفت از وضعیت نامطلوب سیستم سرمایه داری با آنها جلساتی داشته است. لری سامرس (خود اقتصاددانی با نفوذ در سیستم سرمایه داری) از مجله "دمكراسی: مجله ای برای ایده ها" در مقاله‌ای تحت عنوان "معمای نابرابری" می گوید كتاب پیكتی شایسته جایزه نوبل اقتصاد است. یك ستون نویس مجله تایمز اقتصادی هم كه كارشان خواندن كتاب و مقالات اقتصادی و نقد و بررسی آنهاست، نوشته است: "كتاب پیكتی بهترین كتابی است كه او در طول عمرش درباره مسائل مربوط به اقتصاد خوانده است". استیو دنینگ نیز از مجله "فوربز" (كه كارش سرشماری و دنبال كردن آمار پولدارهاست) كتاب پیكتی را بخاطر جمع آوری و مقایسه آمار اقتصادهای بزرگ در ٢٥٠ سال گذشته، با ارزش ارزیابی كرده است. و شاید بشود گفت همه كسانی كه این كتاب را خوانده و نقد كرده اند، از چپ و راست، مخالف و موافق، بر این نكته كه كتاب حاوی اطلاعات و آمار مهم و ارزنده ای، حداقل برای كسان بعدی كه بخواهند در باره سرمایه داری تحقیق و تفحص بكنند می باشد، اتفاق نظر دارند.

منتقدین ماركسیست از جمله دیوید هاروی، داگ هنوود، مایكل رابرت و چارلز اندروز هم این كتاب را خوانده و نقد كرده اما راه حل‌های سیاسی این كتاب را برای غلبه بر نابرابری جدی نمی گیرند. داگ هنوود می گوید وقتی كه با فرانسوی ها درباره سر و صدائی كه كتاب پیكتی در آمریكا ایجاد كرده صحبت می كند، سرشان را می خارانند! خود پیكتی و بسیاری از منتقدان كتاب او هم می گویند كه نابرابری در آمریكا، در مقایسه با اروپا، به یك معضل جدی تبدیل شده است. در مصاحبه ای با New Republic پیكتی در جواب اینکه چرا كتاب وی اینقدر طرفدار پیدا كرده، می گوید برای اینكه جامعه نگران این همه نابرابری است.

از نقد و مرورهایی كه بر كتاب پیكتی شده است (كه من هنوز آن را نخوانده ام) چنین به نظر می‌رسد كه راه حل ایشان برای غلبه بر نابرابری، عموما بستن مالیات بیشتر (كه او آن را مترقی می خواند) بر درآمدهاست. همین مسئله جدی گرفته شدن كسی كه راه حلش بستن مالیات بر درآمدهاست، باعث خشم همه منتقدین، سیاستمداران و اقتصاددان دست راستی شده است.

بسیاری از مرور كنندگان كتاب پیكتی، راه حل وی را جدی نمی گیرند، چرا كه خود او هم راه حل‌هایش را "اتوپی" می داند. می گوید كه وضع كردن مالیاتی در سطح بین المللی برای جلوگیری از فرار سرمایه ها، كه یكی از اصلی ترین راه حلهای ایشان است، "از نظر تكنیكی بسیار مشكل و از لحاظ سیاسی غیرممكن خواهد بود." اما با فرض بر عملی شدن آن، آیا وضع كردن مالیات، حتی از نوع دیگری، قادر است معضل سیستم سرمایه داری و معضل نابرابری را حل كند؟

شاید لازم به گفتن هم نباشد كه هر انسان شریفی اگر عقلش را از دست نداده باشد می داند كه سرمایه‌داری‌ای كه بخشی از ثروت تولید شده در جامعه را به راه‌سازی، بهداشت و كلا رفاه نسبی جامعه اختصاص بدهد، حتما بهتر از سرمایه داری‌ای است كه همه ثروت (ارزش اضافه تولید شده از قبل كار كارگران) را به سركوب و سانسور اختصاص می دهد. اما این راه حل خروج از وضعیت غیرانسانی و راه حل غلبه بر تناقضات و بحران‌های ذاتی سرمایه داری نیست. به این موضوع برمی گردم. آمار و تحقیقات پیكتی از كشورهای مختلف از سال ١٧٥٠ تا امروز نشان می دهند كه نابرابری فقط سیری سعودی داشته است. در دوره هائی، مثلا از سال ١٩٣٢ تا ١٩٨٠ در آمریكا، سطح درآمدها بالا رفت، اما فاصله بین فقیر و غنی همچنان وسیع بوده و به كاهش ثروت ثروتمندان نیانجامید.

از نقل قول‌هایی كه بعضی از منتقدین از كتاب پیكتی آورده اند، نشان میدهد که او با جمع آوری آمار نشان داده است كه مثلا در بین دو دوره ٢٠٠ ساله، رشد "تولید ناخالص ملی" در اروپا و ایالات متحده آمریكا تقریبا همسطح بوده است. در حالیكه مالیات بر درآمدها در اروپا چندین برابر ایالات متحده است. سئوال این است: آیا این موضوع بحران در اروپا را در مقایسه با ایالات متحده كاهش داده است؟ آیا فاصله بین فقیر و غنی را كاهش داده است؟

 

نابرابری در سیستم سرمایه داری فرض است

متأسفانه راه حل توماس پیكتی هم مثل راه حلهای تاكنونی دیگر اقتصاددانان سیستم سرمایه داری بوده كه دوره‌ای به همدیگر جایزه نوبل می‌دهند و همدیگر را زیر نورافكن می‌گیرند، اما آخر سر چیز مطلوبی نصیب ٩٩ درصدی‌ها نمی‌شود. منتقدین كتاب پیكتی می گویند كه تز پیكتی و مشخصا در كتاب پرفروش اش حول این موضوع دور می زند ـ و همچنانكه اشاره كردم با مقایسه آمار و ارقام بیش از ٢٠٠ سال گذشته سعی می كند ثابت كند ـ كه اگر سرمایه داری در شكل كنونی اش را اصلاح نكنیم كل دمكراسی به خطر می افتد.

رابرت رایش، وزیر كار دولت بیل كلینتون هم در واكنش به كتاب توماس پیكتی بعد از گفتن اینكه نابرابری اساسا برای سیستم خوب است، (این فرض غلط را قبول كرده و توضیح می‌دهد كه انسانها اساسا برای درآمد است كه به تخصص در كارهای خاصی رو می آورند و باید پاداشی برای تشویق داشته باشند) می گوید: "سئوال مربوط این نیست كه آیا نابرابری در درآمد و ثروت خوب است یا نه؛ بلكه سئوال این است كه در چه مقطعی این نابرابری چنان غیرقابل تحمل می شود كه باورهای ما در مورد فرصتهای برابر، اقتصاد ما و دمكراسی مان را با خطر مواجه می كند." و نتیجه می گیرد كه "داریم به آن نقطه نزدیك می شویم."

راه حل اصلی پیكتی كه در حیطه راه حل‌های سوسیال دمكراتیك و دولت رفاه است، با راه حل های اقتصاددانان نئوكلاسیك فرق چندانی ندارد. او برون رفت از این وضعیت را خانه خرابی بیشتر مردم از طریق جنگ و ركود اقتصادی می داند. از نظر او این راه حل واقعی است، اما مطلوب نیست! راه حل مطلوب خود را غیرممكن می داند! فرض (به نظر من درست) می‌گیرد كه خانه خرابی و ورشكستگی جزئی از سیستم سرمایه داری برای غلبه بر بحرانهایش است!

منتقدین كتاب پیكتی نوشته اند كه كتاب پیكتی پر است از نقل قول از رمان‌های قرن ١٩ اروپا كه همراه با آمار وسیعی كه از دوره ای بیش از ٢٠٠ ساله ارائه می دهد، خواندن كتاب را هم ساده و هم جذاب می كند. اما راه حل‌هایش كه برای نجات سیستم سرمایه داری نوشته شده اند، چنان ساده لوحانه هستند كه یكی از این منتقدین نوشته است: آدم می ماند كه پیكتی جدا از خواندن رمان‌های قرن نوزده، آیا چیزی هم درباره مدیریت و كاركرد جامعه سرمایه داری خوانده است؟!

 

بحران سرمایه‌داری

بحران‌های اقتصادی امروز دنیا ریشه در بحران‌های ذاتی سیستم سرمایه‌داری دارند. انباشت سرمایه از طریق تولید ارزش اضافه ـ كه اقتصاددانان سیستم سرمایه داری آن را پیچانده و عنوان عام پسند "رشد اقتصادی" به آن داده‌اند ـ اگر با كوچكترین وقفه‌ای در ارزش افزائی روبرو بشود، شاهد بحرانی در سیستم سرمایه‌داری خواهیم بود. هر دوره‌ای كه انباشت سرمایه از شرایط فراهم برای تولید ارزش اضافه و به گردش افتادن سرمایه موجود فراتر رفته باشد، سیستم در یك بحران فرو رفته است. قبلا هم به مناسبتهای مختلفی توضیح داده ام كه نرخ عادی و قابل قبول برای برگشت ارزش اضافه اگر از رقم حدود ٣ درصد كمتر باشد، سرمایه در گردش در بحران است. به زبان ساده‌تر، اگر مجموع سرمایه در گردش ١٠٠٠ واحد پولی باشد، در یك دوره و سیكل تعریف شده، این سرمایه باید بتواند آن حداقل را بر خود بیافزاید. مجموع بعدی سرمایه كه به گردش می افتد، با مجموع ١٠٠٠ واحد پولی و ٣ درصد برگشت اولیه، اینبار ١٠٣٠ واحد پولی است. در گردش بعدی این ١٠٣٠ واحد پولی باید بتواند ٣ درصد بر خود بیافزاید كه می شود ١٠٦٠.٩. این سیكل همچنان در حركت است تا جائی كه سرمایه موجود دیگر قادر به افزودن ٣ درصد لازم بر خود نیست. لازم به توضیح است كه شرایط برای ارزش افزائی ایستا نیست؛ و گرنه بحران‌های سرمایه داری تا بحال دهها بار این سیستم را برای همیشه به زباله دان تاریخ می سپرد. رشد تكنولوژی، جنگها، خرابی و بلایای طبیعی و غیره بر این شرایط تأثیر می گذارند. سیستم سرمایه داری دائم در حال فشار به جامعه برای عبور از این بحران‌هاست. زدن خدمات برای كاهش هزینه كه در واقع بخشی از همان ارزش اضافه است، یكی از این فشارها بر جامعه است. كاهش دستمزدها، بیكارسازی، افزایش ساعات كار، كاهش هزینه های به اصطلاح جانبی و غیره، از فشارهای معمول سیستم سرمایه داری برای تلاش برای دور زدن این بحران‌ها هستند. كنه نابرابری در درآمدها در جامعه سرمایه داری، مستقیما به همین بحران‌ها برمی گردد كه هیچ كس نمی تواند بدون بررسی و جواب دادن به این موضوع، ادعای معتبری در پیدا كردن راه حلی برای غلبه بر نابرابری داشته باشد. از نقد و مرورهای نوشته شده بر كتاب پیكتی كه من دیده‌ام، كسی به این موارد اشاره نكرده كه در كتاب پیكتی مورد بحث و بررسی قرار گرفته باشند.

بهررو این شمای كلی از تولید سرمایه‌داری است كه البته پیچیدگی‌های اقتصادی خودش را دارد. و با وارد صحنه شدن سرمایه‌های مالی، تجاری و كارتهای اعتبار و غیره و آنچه را كه ماركسیستها به آن سرمایه موهوم می‌گویند، كل موضوع بسیار پیچیده تر می شود. از این بحث اقتصادی می خواهم این موضوع سیاسی را نتیجه بگیرم كه چه مقدار مالیات می تواند جوابگوی مسئله باشد كه جلوی سوخت و ساز عادی بازتولید سرمایه در این سیستم را نگیرد؟

به نظر من و در كل از دید ماركسیسم وضع كردن مالیات بیشتر و كلا نوسان در سطح مالیات، جواب بحران‌ها و حل معضل نابرابری نیست! كل موضوع برمی‌گردد به چگونگی مدیریت "ارزش اضافه" كه حاصل كار اجتماعا لازم در جامعه است. این موضوع، كه خود بحث كامل و جامع دیگری می طلبد، تا بحال (تا جائی كه من خبر دارم) جوابی نگرفته است. حتی در روسیه بعد از انقلاب اكتبر هم، كه بلشویكها قدرت سیاسی را از دست تزار گرفتند، اختلافات دهه ١٩٢٠ در حزب كمونیست شوروی همه چیز را شامل می شدند، جز چگونگی مدیریت ارزش اضافه! در جامعه سرمایه داری جواب مدیریت ارزش اضافه ساده است: خرج سركوب و تحمیق و سانسور كردن. صرف در اسارت نگه داشتن جامعه است. در سیستم سوسیالیستی باید صرف از بین بردن همه سدهایی بشود كه نابرابری را لازم می كنند.

تامس پیكتی در كمال تعجب بسیاری از منتقدین، می گوید كه كاپیتال ماركس را نخوانده است. به مصاحبه كننده New Republic می گوید كه مانیفست را كه كتابی ساده و قوی است خوانده، اما بخاطر سخت بودن كاپیتال، سعی كرد بخواند اما نتوانست! كسی كه ادعا می كند می تواند راه حلی برای غلبه بر نابرابری ارائه بدهد، نمی تواند ماركس نخوانده راه حلی جدی ارائه بدهد. مایكل رابرت و دیوید هاروی به درست اشاره می كنند كه بسیاری از نكاتی را كه پیكتی راه حل می داند، توسط ماركس جواب گرفته اند.

 

تعجب بی بی سی از نفرت از سرمایه داری

بی‌بی‌سی فارسی روز ٦ مه هم مطلبی تحت عنوان "توماس پیکتی؛ اقتصاددان محبوب چپ‌، منفور راست‌" درج كرده بود كه از چند جهت قابل توجه است. نوشته بی‌بی‌سی توماس پیكتی را یك اقتصاددان محبوب چپ معرفی می كند كه رشد فاصله فقر و ثروت و همچنین میزان سرعت و رشد نابرابری، بخصوص در درآمدهای رؤسای مؤسسات، وی را نگران كرده است. بی‌بی‌سی می نویسد: "کتاب پیکتی ... در کمال تعجب از پرفروش‌ترین کتاب‌ها شده است." اما لری سامرس مثل نویسنده بی‌بی‌سی، كه رسانه دولت انگلیس است، از استقبال از كتابی كه ادعا می كند راه حلی برای حل مسئله نابرابری دارد، تعجب نمی كند. می نویسد وقتی كه ثروت در دست نه یك درصد، كه یك صدم درصد از جامعه است، رو آوری به كتابی كه می گوید راه حلی دارد، جای تعجب ندارد. خود پیكتی هم در مصاحبه ها و سخنرانی‌هایش به این موضوع اشاره می كند كه دلیل جلب توجه به كتابش، ادعای راه حل پیدا كردن برای نابرابری است.

بی بی سی جای دیگری در نوشته خود می نویسد: "اثر ٦٨٥ صفحه‌ای آقای پیکتی بحثی ضروری را در حلقه‌های سیاسی آمریکا به‌راه انداخته است. عجیب‌تر اینکه فروش بی‌سابقه آن نشان می‌دهد که این بحث به مهمانی‌های باربکیو در حیاط خانه‌ها و رستوران‌ها هم کشیده است."

جدا از اینكه كتاب پیكتی چه می‌گوید، منتقدین او چه تفاسیری از كتاب و راه حل‌های او دارند، محافل دولت آمریكا و سازمان ملل و صندوق بین الملل پول انتظار چه معجزه‌ای از یك اقتصاددان طرفدار دخالت دولت در اقتصاد و مالیات را دارند، و بی بی سی و دولت انگلیس چه وحشتی كرده اند، همینكه بحث برای یافتن راه حلی از حلقه آكادمیسینها و محافل روشنفكری فراتر رفته و "به مهمانی‌های باربکیو در حیاط خانه‌ها و رستوران‌ها هم کشیده" شده یك واقعه سیاسی بسیار مهمی است كه باید به استقبالش رفت.

 

چاره

كار دیگری كه جمع آوری آمار و ارقام باارزش پیكتی كرده است، بی اعتبار كردن تز و تئوریهایی است كه میگویند گویا شكاف بین درآمدها در جامعه سرمایه داری رو به كاهش است و "سوسیالیسم" تدریجا قابل حصول است. این آمار نشان می دهند كه از بیش از ٢٠٠ سال گذشته، شكاف بین سطح درآمدها و فاصله بین فقر و ثروت دائم در حال بیشتر شدن بوده است. ظاهرا اقتصاددانی به نام Simon Kuznet با كشیدن یك منحنی به شكل U وارونه نشان داده بود كه سطح درآمدها و ثروت بین افراد در جامعه سرمایه داری از نقطه صفر شروع و به یك حد اعلائی می رسد كه در مراحل بعدی در مثلا رشد دمكراسی و توسعه كافی سرمایه داری، اختلاف درآمد و ثروت بار دیگر به صفر می رسد. بهرحال معلوم نیست چرا این دروغی كه ظاهرا بر آماری سوار بوده آن زمان به چالش كشیده نشده بود، اما آمار و ارقام جمع آوری شده توسط پیكتی و همكارانش این دروغ را هم به گور سپرده است. پیكتی جائی در كتابش گفته است كه استفاده از معادلات ریاضی در اقتصاد كه سوار بر اطلاعات نادقیق است، دیگر كسی را گول نمی زند.

داگ هنوود با اشاره به نقاط قوت كتاب پیكتی كه همان جمع آوری آمار و ارقام باارزش اقتصادی دو سده اخیر است، به نظرات سیاسی او درباره سوسیالیسم اردوگاهی و جا زدن آن بجای سوسیالیسم ماركسی می پردازد و نتیجه می گیرد كه جواب معضلات اجتماعی و از جمله معضل نابرابری اعتصابات، تظاهرات و جنبش‌های سیاسی شورشیان است و گرنه سرمایه داری جهان را به طرف سرواژ از نوع دیگری سوق می دهد.

و الحق هر كسی كه تاریخ را مرور كند این را می بیند كه فقط زیر فشار انقلابات و اعتراضات بوده كه نابرابری اینجا و آنجا مورد توجه جدی قرار گرفته و طبقه حاكمه در تشدید فشار بر جامعه زیر فشار همین اعتراضات و انقلابات بوده كه وقفه ای ایجاد كرده است.

٢٤ مه ٢٠١٤

(كارگر كمونیست ٣١٣)

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

جنبش كارگری در سالی كه گذشت


جنبش كارگری از همان اولین روزهای سال ١٣٩٢ با مسئله نان روبرو بود. سیر صعودی فقر در سال ٩٢ شدیدتر هم شد. سال ٩٢ مسئله فقر، بیكاری، ناامنی شغلی، قربانی شدن كارگران در محیط كار بر اثر سوانح كاری، بی تشكلی و سركوب همچنان از معضلات حل نشده جنبش كارگری و كارگران بودند. آنچه كه واضح بود و از روحیه و واكنش كارگران پیدا بود این واقعیت بود كه كارگران تصویب حداقل دستمزد ٤٨٧١٢٥ تومان توسط "شورایعالی كار" را بدون چالش نمی‌گذاشتند. این را از صحبتهای فعالین كارگری، اعتراضات كارگری و همچنین در واكنش دولت به وضعیت معیشتی كارگران می شد مشاهده كرد.

 

تومار ٤٠ هزار امضاء

تومار اعتراضی كه بیش از ٣٠ هزار كارگر تا آخر سال ١٣٩١ امضا كرده بودند، همچنان محور اعتراض كارگران قرار گرفت و بعدها در سال ٩٢ به بیش از ٤٠ هزار امضا نیز رسید. این تومار بر مطالبات عاجل میلیون‌ها کارگر در سراسر کشور از قبیل لغو قراردادهای موقت، برچیده شدن شركت‌های پیمانكاری، پرداخت حقوق‌های معوقه،‌ اجرای قوانین كارهای سخت و زیان آور،‌‌ تعیین حداقل مزد بر اساس ماده ٤١ قانون کار با شرکت و دخالت مستقیم نمایندگان منتخب مجامع عمومی كارگران،‌ حقوق بازنشستگان و توقف اصلاح قانون کار بر مبنای پیش نویس لایحه ضدكارگری دولت و ... تأكید كرده بود. اما اجازه بدهید روی بحثهایی كه حول تومارنویسی در بین فعالین كارگری در گرفته بود مكث كنم.

تومارنویسی یكی از سنتهای قدیمی جنبش كارگری است. منتها در اعتراض بخش رفرمیست و سندیكالیست جنبش كارگری هم برجسته است و هم محوری. این بخش از جنبش كارگری سعی می كند از اعتراض و اعتصاب كارگران در محیط كار تا جائی كه فشار كارگران دست زدن به چنین شیوه های رادیكالی را تحمیل نكند، بپرهیزد. تناسب قوا بین جنبش كارگری و بورژوازی هر چه هم باشد، رادیكال‌ترین شیوه اعتراض این گرایش همین تومارنویسی و رعایت قواعد بازی در چهارچوب قانون است. تومار اعتراضی كارگران ایران در یكی دو سال گذشته اما چنین نبوده. با در نظر گرفتن تناسب قوا، امضاها را از كارگاه‌های كوچك و كارگران منفرد شروع كردند. این بهترین شیوه ای بود كه كارگران در ایران احساس نمی كردند با گذاشتن امضا زیر پای یك بیانیه اعتراضی، شغل و امنیت خودشان به مخاطره می اندازند.

هماهنگ كنندگان این تومار، تومارنویسی را تنها سیاست خود تعریف نكردند. در همین رابطه بحثی بین مازیار گیلانی نژاد كه یكی از سخنگویان گرایش رفرمیستی در جنبش كارگری است و اتحادیه آزاد كارگران ایران در گرفت. هماهنگ كنندگان تومار ٤٠ هزار امضا در را بر اعتراض و اعتصاب نبستند. یادآوری و تأكید كردند كه پشتوانه تومارشان قدرت اعتراضی كارگران است. فراخوانشان به كارگران مراكز كارگری بزرگی كه امكان تشكیل مجمع عمومی و به پیش بردن مبارزه و اعتصاب در آنجاها ممكن تر است این نبود كه تشكیل مجمع عمومی را ول كرده و در عوض به كمپین تومار بپیوندند. بارها تأكید كردند كه قصدشان بردن این موضوع به جامعه و فشار آوردن به مسئولین دولتی بوده. درست همان تاكتیكی كه در سال‌های دهه ٦٠ توسط فعالین كارگری در كارگاه‌ها و مراكز كوچك كارگری و در اعتراض به پیش نویس قانون كار احمد توكلی كه به "در باب اجاره" معروف است، به كار گرفته شد. به نظر من یك نكته مهم در رابطه با جنبش كارگری سال گذشته، شكست خوردن بهانه‌های برای نپیوستن به كمپینی بود كه این هماهنگ كنندگان تومار مزبور شروع كرده بودند.

با این توضیح كوتاه می خواهم بگویم كه تومار ٤٠ هزار امضا كارگران یك اعتراض مهم جنبش كارگری بود.

 

موقعیت كلی جنبش كارگری

جنبش كارگری ایران در سال ٩٢، در عرصه کسب مطالبات به موفقیت چندانی نرسید. اگر صفحات نشریه "كارگر كمونیست" را كه به همت نسان نودینیان و داوود رفاهی تمام اخبار مربوط به جنبش كارگری كه در رسانه های داخل و خارج كشور منعكس می شوند جمع آوری و در اختیار خوانندگان قرار می گیرند را ورق بزنید، شاهد یك دنیا اعتراض كارگری خواهید بود؛ اما این اعتراضات عموما واكنش به پرداخت نشدن دستمزدها، بیكارسازی‌ها، قراردادهای موقت و سفید امضاء و موارد اینچنینی هستند كه موقعیت دفاعی جنبش كارگری در این عرصه را بیان می كنند.

بیكاری و بیكارسازی یك معضل اصلی كارگران و عامل اصلی فقر در آن جامعه است. حتی با دستكاری كردن تعریف بیكاری؛ و شاغل را كسی تعریف كردن كه حداقل یكساعت در هفته به كاری مشغول بوده، باز شاهد یك رقم حدود ٣٠ درصدی بیكاری در ایران هستیم. در موارد زیادی، مثل كیان تایر و فولاد زاگروس قروه كه دو كانون گرم مبارزه كارگران در سال ٩٢ بودند، شاهد مقابله كارگران با سیاست اخراج و تعطیلی كارخانه بودیم. اما اینجا هم، هر وقت كارگران متحد و همبسته، مثل كیان تایر، نیشكر هفت تپه، فولاد زاگروس، پتروشیمی ها و غیره ظاهر شدند، جمهوری اسلامی هوا را پس دید و عقب نشست.

ناامنی محیط كار و قربانی شدن حتی بیشتر كارگران، طوری كه درصد قربانیان سوانح محیط كار نسبت به سال قبل افزایش چشمگیری داشت، یك بلای دیگر جان كارگران در این جامعه بود. بخصوص در بخش ساختمانی، انگار كارگر حقش بود كه در شرایطی ناامن كار كند!

در برخورد به فعالین و رهبران كارگری، جمهوری اسلای در یك سال گذشته دهها تن از این فعالین را دستگیر و مورد اذیت و آزار قرار داد كه هنوز تعدادی از آنها، از جمله بهنام ابراهیم زاده، شاهرخ زمانی، رضا شهابی، محمد جراحی، رسول بداغی و پدرام نصرالهی در بدترین شرایط در زندان بسر می برند. فعالین كارگری و خانواده كارگران زندانی بارها در مقابل ادارات مختلف دولتی و زندانها دست به اعتراض زده و خواهان آزادی این فعالین شدند.

در سال گذشته همچنین جمهوری اسلامی دو تن از فعالین كارگری به نام افشین اسانلو و ستار بهشتی را نیز در زندان‌های مخوفش به قتل رساند.

همچنین، در سال ٩٢ جز در دو مورد كیان تایر و كارخانه قند سولدوز نقده، ما با تحرك چشمگیری از جانب كارگران برای متشكل شدن مواجه نبودیم.

 

جنبش كارگری مرعوب نشد

جمهوری اسلامی دهها تن از فعالین كارگری ای كه در اعتراضات و اعتصابات شركت كرده بودند و یا به صرف عضویت در تشكل‌های موجود كارگری را، احضار و دستگیر كرد و به پای تعدادی وثیقه های هنگفتی بست و به اصطلاح آزادشان كرد كه بتواند جلوی فعالیت آنها را بگیرد. با این حال جنبش كارگری ایران ـ صرفا به این خاطر كه موقعیت معیشتی كارگران دیگر قابل تحمل نیست و با دستگیری و اخراج دو تن از فعالین كارگری، چند تن دیگر پا جلو می گذارند ـ مرعوب نشد. پیامهایی را كه فعالین دربند جنبش كارگری به بیرون دادند و در مقابل تعرض جمهوری اسلامی به امنیت و آزادی شان واكنش از خود نشان دادند، شاهد این است كه جمهوری اسلامی در هدف خود برای اذیت و آزار فعالین كارگری و در نتیجه عقب راندن كل جنبش كارگری ناموفق بوده است. پیام ١١ بهمن ٩٢ شاهرخ زمانی، بهنام ابراهیم زاده و محمد جراحی شاهد گویای این واقعیت است. اجازه بدهید اینجا این پیام را برای خوانندگان نشریه شما بیاورم: «مردمی که عکس خمینی را در ماه می دیدند، و مردمی که آیت الله ها را مقدس کرده بودند، حتی در رفتن به دستشویی مقلد آنها بودند به خود آمده و دریافته اند که روحانیت حاکم به همراه سردارانشان خدا و پیغمبر و امام و ایمان آنها را در خدمت بهره کشی و غارت میلیاردی ثروتهای ملی به بهای بیکاری، گرسنگی، اعتیاد، تن فروشی، کلیه فروشی و خانه به دوشی مردم به خدمت می گیرد.

در مقابل حرکت ها و تبلیغات و طرح های عوامل سرمایه داری برای سرکوب بیشتر و شدیدتر وظیفه تشکل ها و فعالین کارگری، سازمان ها، احزاب انقلابی و همپیمانان جهانی آنهاست که هرچه زودتر و متحدانه تر، خود و کارگران را برای مقابله با حمله در حال تکوین سازماندهی نمایند.»

اهمیت قضیه و نامه های اینچنینی در این است كه تمام تلاش جمهوری اسلامی در فشار به فعالین كارگری این است كه چنین چیزهایی در جامعه گفته نشوند! اما می بینیم كه به عكس خودش تبدیل شده است.

 

نقطه ضعفهای جنبش كارگری

جنبش كارگری در یك سال گذشته و بخصوص در سطح فعالین متشكل در نهادها و تشكل‌های موجود نسبت به سالهای قبل ضعیف تر عمل كرد و ظاهر شد. در هیچ موردی شاهد هماهنگی، همكاری، اتحاد عمل و صدور بیانیه مشترك حول حتی عاجل ترین مطالبات كارگری و حتی به مناسبت اول ماه مه و ٨ مارس نبودیم. در بحبوحه اعتراض قدرتمند كارگران پتروشیمی های ماهشهر و مطالبه حداقل دستمزد ٢ میلیون تومان، كه هم اتحادیه آزاد كارگران و هم سه تن از فعالین كارگری از درون زندان، بهنام ابراهیم زاده، شاهرخ زمانی و محمد جراحی از این مطالبه حمایت كردند، در بین فعالین كارگری كسانی بودند كه بر علیه این مطالبه جنبش كارگری ایستادند و گفتند "این مطالبه واقعی نیست". بسیاری از فعالین كارگری خود را مشغول مسائلی نالازم و درگیر شدن با همدیگر كردند كه چیزی برای جنبش كارگری در بر نداشت.

گفتن و فكر كردن به این مسئله برای من دردآور است، اما ارزیابی جنبش كارگری سال گذشته بدون اشاره به این معضل ناقص خواهد بود.

 

واكنش جمهوری اسلامی به جنبش كارگری

موقعیت جنبش كارگری در ایران را نمی توان با صرف نوع اعتراض كارگری كه شاهدش بودیم توضیح داد. نمی توان با صرف اینكه شاهد سازماندهی توده ای نبوده ایم و تشكل‌های كارگری ایجاد نشدند، آن را ناكام اعلام كرد. به نظر من جنبش كارگری یك پیام وحشت واقعی به كل دم و دستگاه جمهوری اسلامی فرستاده است كه بهترین شاهد آن انتصاب علی ربیعی، امنیتی ترین وزیر كابینه امنیتی حسن روحانی است. او در جواب مخالفت یكسری از نمایندگان مجلس اسلامی به انتصاب وی به سمت وزیر كار كه او هیچگونه تخصصی در سمتی كه به آن انتصاب می شود ندارد، می گوید موقعیت جامعه خطیر است و من به پاسدار بودنم افتخار می كنم. ایلنا ١٧ شهریور ٩٢، به نقل از ربیعی می گوید: "اعتراضات صنفی كارگران از جنس اعتراضات سال ٨٨ است". یعنی سیاسی هستند و می خواهند رژیم را بیاندازند. رژیم جمهوری اسلامی با انتصاب یك امنیتی شكنجه گر، خود را آماده مقابله با "فتنه"ای از نوع ٨٨ می كند.

دوم ترتیب دادن میزگرد تلویزیونی در تلویزیون شبكه یك جمهوری اسلامی حول حداقل دستمزدها بود كه در نوع خود برای جمهوری اسلامی بی سابقه بود. هیچ كدام از كسانی كه آنجا بودند و گرچه جملگی بنوعی نماینده كارفرما و دولت بودند، موقعیت خطیر بودن وضعیت كارگران و اینكه كارگران این وضعیت را قبول نخواهند كرد، انكار نكردند.

 

در خاتمه

ما جنبش كارگری را در سال ٩٢ درگیر متشكل شدن ندیدیم. اگر جنبش كارگری در یك سطح وسیعتری متشكل بود موقعیت كل جامعه متفاوت می بود. اما متشكل نبودنش به نظر من دو جواب دارد. اول اینكه هرگونه متشكل شدن سنتی جنبش كارگری با شدیدترین سركوبها روبرو می شود و فعالین كارگری شاید هم عمدا از تلاش برای درست كردن تشكل‌های دفتر و دستك دار مثل سندیكای كارگران شركت واحد و سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه پرهیز كردند. اما اعتراضاتی را كه در طول یكسال گذشته شاهد بودیم، بدون متشكل بودن كارگران در سطوحی غیرممكن می بودند. در نتیجه كارگران و فعالین كارگری هر زمان لازم دیدند مجامع عمومی خود را فراخوان دادند و دست به اقدامات عملی زدند.

دوم اینكه جنبش كارگری مثل كل جامعه ایران در رابطه اش با جمهوری اسلامی، در موقعیتی متفاوت نسبت به دوره پیش است و در فكر موقعیت و فرصتی است كه جمهوری اسلامی را بیاندازد. اگر چند سال پیش كسی فكر میکرد كه می شود با این رژیم كنار آمد، اکنون آن تصورات بتاریخ پبوسته است. خود جمهوری اسلامی این را می داند و حالت یك رژیم علنا امنیتی به خود گرفته است.

سال ٩٣ می رود كه متفاوت از سال ٩٢ باشد. نماینده خامنه ای در سپاه پاسداران در دو سخنرانی جداگانه در ماههای بهمن و اسفند هشدار داد كه: "چالش‌ها و تحریم‌های پیش روی ملت ایران وجود دارد، ولی آن گونه نیست که آنچه را با خون به دست آوردیم برای نان از دست دهیم و مردم باید آماده تحمل رنج‌ها باشند". این هشدارها به نظر من سال ٩٣ را متفاوت خواهد كرد.

١٤ آوریل ٢٠١٤

 

توضیح:

این نوشته به توصیه یكی از رفقا برای نشریه ای كه قرار بود اولین شماره آن اوائل ماه مه منتشر شود نوشته شد. متأسفانه انتشار نشریه فوق به تعویق افتاده و نوشته بالا با ادیتهائی در سایت "خودنویس" با عنوان "پرونده اول ماه می: جنبش كارگری در سالی كه گذشت" منتشر شده كه وقتی نوشته را آنجا دیدم، مراتب نارضایتی خودم را به رفیقی كه نوشته به توصیه ایشان نوشته شده بود ابراز داشتم. نسخه اولیه ای كه من برای رفیقمان فرستادم را اینجا مشاهده می كنید.

كمپین آزادی زندانیان سیاسی


برای زندانیان سیاسی جنبش كارگری

 

من از كلمه "كمپین" استفاده كرده‌ام، اما هنوز كمپینی شایسته كه قدرت فشار لازم بر جمهوری اسلامی برای آزادی زندانیان سیاسی را داشته باشد، نمی بینم. راه اندازی این كمپین كار سختی نباید باشد. به این پائین تر اشاره خواهم كرد.

 

شاید كمتر كشوری به اندازه ایران امروز زندانی سیاسی داشته باشد. تعدادی را بخاطر اظهارنظر درباره مشكلات زنان و یا اعتراض به وضعیت زنان دستگیر كرده‌اند. تعدادی را بخاطر دفاع از كودكان، زندانی كرده‌اند. تعدادی را بخاطر اظهارنظر درباره وضعیت سیاسی در كردستان، تعدادی را بخاطر اظهار نظر درباره وضعیت سیاسی در آذربایجان، تعدادی را بخاطر وضعیت سیاسی در خوزستان، تعدادی را بخاطر اظهارنظر درباره وضعیت اقلیتهای مذهبی، قومی، جنسیتی و غیره و غیره زندانی كرده اند. تعدادی را بخاطر برگشتن از اسلام زیر اخیه گرفته اند. تعدادی را بخاطر اینكه اسلامشان مثل اسلام خامنه‌ای و مصباح یزی نیست در زندان نگه داشته اند. و دهها مورد دیگر.

من اینجا روی وضعیت فعالین جنبش كارگری دربند مكث می كنم. از كسانی یاد می كنم كه بخاطر دفاع از حقوق كارگران و اعتراض به بیحقوقی كارگران دستگیر شده و مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند و در مواردی اعدام هم شده اند. از بهنام ابراهیم زاده، جمیل محمدی، شاهرخ زمانی، محمد جراحی، یوسف آب‌خرابات، رسول بداغی، محمد مولانایی، واحد سیده، رضا شهابی، جعفر عظیم زاده، و دهها تن دیگر. از كسانی صحبت كنم كه دائم مورد اذیت و آزار قرار می گیرند و دستگیری و آزادی موقت و باز هم دستگیری آنها یك كار اصلی سركوبگران رژیم اسلامی بوده است. از پروین محمدی، شاپور احسانی راد، اسماعیل فتاحی، محمود صالحی، محمد عبدی، شریف ساعدپناه، مظفر صالح نیا، جوانمیر مرادی، صدیق كریمی، پدارم نصراللهی، خلیل كریمی، فردین نگهدار، ابراهیم مددی، شیث امانی، طه آزادی، علی نجاتی، رضا رخشان، منصور اسانلو، كورش بخشنده، آیت نیافر، و دهها و صدها تن دیگر. از كسانی بگویم كه بخاطر دفاع از حقوق كارگران زیر شكنجه های مأموران شكنجه‌گر رژیم اسلامی جان باختند. از جمال چراغ ویسی، ستار بهشتی، افشین اسانلو، فرزاد كمانگر و دهها و صدها تن دیگر. از صدها تن كه بخاطر شناسائی عوامل شوراهای اسلامی كار و دیگر شاخكهای خانه كارگر بعنوان فعالین جنبش كارگری از كار اخراج و در لیست سیاه قرار گرفتند. می خواهم از این انسانهای شریف حرف بزنم كه از نان شب كودكان خود زده، از امنیت و آرامش خانواده و كس و كار خود زده و از حقوق ما كارگران دفاع كرده و اكنون مورد شدیدترین شكنجه ها و بی حرمتی های دایناسورهای اسلامی قرار گرفته اند.

می دانم كه چند سال گذشته كلا فعالین جنبش كارگری متشكل در نهادهای موجود كارگری بدلائلی كه برای بسیاری از ماها هنوز كاملا روشن نیست، نتوانسته اند متحد و قدرتمند در مواردی كه توافق روی آنها زیاد هم نمی توانست سخت باشد، به حداقل توافقاتی هم برسند. امروز اما موقعیت از بسیاری جهات متفاوت است. جدا از وضعیت عمومی ای كه جمهوری اسلامی به كارگران تحمیل كرده، این رژیم بطور سیستماتیك می خواهد هر فعال كارگری را كه توانسته باشد شناسائی كند ـ و برایش هم شناسائی آنها ابدا مشكل نیست ـ با مشكل امنیتی روبرو كند. بجای پرداختن به فعالیتهای اجتماعی و فعالیت در عرصه جنبش كارگری، اكنون بسیاری از فعالین كارگری درگیر مسائل امنیتی و قانونی ـ قضائی خودشان شده اند. این وضعیت با پراكندگی نهادهای موجود كارگری و مشغله توده وسیعتری از كارگران، بنفع كارگران و فعالین كارگری حل نخواهد شد. یك مقاومت و ضد حمله متحدانه را می طلبد كه بجای اینكه فعالین كارگری در موقعیت تدافعی قرار بگیرند، جمهوری اسلامی را به موقعیت ضعف براند. این شدنی است به این دلیل ساده كه خود جمهوری اسلامی در ضعیفترین دوران حیات خود قرار دارد. 

 

جایگاه خانواده فعالین كارگری دربند

خانواده كارگران دربند می توانند استارت كمپینی را كه بالاتر به آن اشاره كردم، بزنند. اگر این خانواده ها، كه نان آور خانه خودشان را از دست داده اند، متحدانه سراغ همدیگر بروند و فعالین و نهادهای موجود كارگری را در امر مبارزه برای آزادی عزیزان خود، كه عزیزان جنبش كارگری هم هستند، درگیر كنند، می تواند به یك كمپین بسیار موفق تبدیل بشود. اگر یك چنین كمپینی در داخل ایران و مرتبط با كارگران و فعالین كارگری و به تبع آن در سطح جامعه شروع بشود، در خارج كشور هم بسیار قدرتمند جلو خواهد رفت. خانواده های این فعالین با اتكاء به تجارب تاكنونی نهادهای موجود در جنبش كارگری می توانند كمپین آزادی فعالین كارگری و عدم پیگرد آنها را با قدرت در سطح جامعه، با مشغله همه كردن، به پیش ببرند. می توانند به نهادهای بین المللی، از اتحادیه و تشكل‌های كارگری گرفته تا دولتها، رسانه ها و نهادهایی مثل آی ال او و غیره نامه بنویسند و خواهان آزادی عزیزان خود بشوند. تجربه نشان داده است كه رژیم در چنین مواردی زیر فشار قرار گرفته و عقب می نشیند. این خانواده ها می توانند با همه رسانه های فارسی زبان تماس بگیرند، مصاحبه كنند و جامعه را برای آزادی عزیزان خود مخاطب قرار بدهند. واضح است كه رژیم فشار می آورد و وعده دروغین می دهد كه خانواده ها دست به این كارها نزنند، اما به تجربه دریافته‌ایم كه هر چه به وعده‌های دروغین این رژیم دروغگویان دل خوش كنیم، آزادی عزیزنمان به تعویق می افتد.

واضح است كه رژیم پاپوش خواهد دوخت. اما باید جامعه را خطاب قرار داد كه جامعه ای را كه به تباهی و فقر و نداری كشانده اند، ساكت نخواهد نشست و نباید هم ساكت و خاموش باشد. اگر این "كمپین" به درستی پیش برود، قدرت بسیج وسیعتری دارد.

 

با همه اقداماتی كه خانواده های فعالین كارگری دربند می توانند در دستور بگذارند، واقعیت این است كه جایگاه فعالین و نهادهای موجود جنبش كارگری، مثل اتحادیه آزاد كارگران، كمیته هماهنگی برای كمك به ایجاد تشكل‌های كارگری، كانون مدافع حقوق كارگر، سندیكای واحد و هفت تپه و غیره برجسته است. اینها هستند كه می توانند متحدانه جلو بیایند و در همین راه خانواده های فعالین كارگری دربند و اخراجی و غیره را نیز سازمان بدهند.

١٤ مه ٢٠١٤

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

من هم از آخوند جماعت بیزارم!


اخیرا قطعه فیلمی در یوتیوب دیدم كه آخوندی تنفر مردم از خودشان را با بازگوئی یك نمونه تعریف می كرد و بعد نتیجه می گیرد كه "این مردم بیمارند". واقعیت این است كه مردمی كه از آخوند بیزارند بیمار نیستند؛ برعكس مردمی كه تن به حكومت اسلامی و آخوندی داده اند مسخ شده اند!

آخوند جماعت، كه سمبل حكومت اسلامی در ایران هستند، زندگی را بر مردم این جامعه تباه كرده اند. مردم تشنه آزادی و رفاه را، به حق تشنه خون خود كرده اند. چرا كه اینها آزادی و رفاه را گرو گرفته اند و اولین خاكریز بر سر راه آزادی و رفاه هستند. انقلاب مردمی را كه در چنگال حكومت ارباب رعیتی پادشاهی گیر كرده بودند با دروغ و دسیسه و با همدستی دوستان غربی اش دزدیده و قدرت دولتی را برای سركوب همین مردم قبضه كردند. به مردمی كه خواهان رفاه بودند، وعده رایگاه شدن نفت و برق دادند. به مردمی كه خواهان آزادی بیان و اعتصاب و تشكل بودند، وعده وسیعترین آزادیها را دادند و خمینی كثیف در روز روشن و جلوی دهها دروبین گفت: "در نظامی كه ایشان مد نظر دارد، همه و از جمله ماركسیستها حق ابراز نظراتشان را دارند." اما دیدیم كه چه حمامی از خون كسانی راه انداختند كه می خواستند حرف دلشان را بزنند! به مردمی كه خواهان صلح و دوستی با همسایه بودند، "جنگ جنگ تا فتح قدس و كربلا" را هدیه دادند.

این جامعه را به معنای واقعی به یك زندان سیاسی تبدیل كرده اند. هیچ كشوری به اندازه ایران امروز زندانی سیاسی ندارد. تعدادی از شهروندان این كشور را به جرم اندیشیدن به مسائل و نابرابری‌هایی كه بر زنان روا می رود به زندان انداخته اند. تعداد زیادی را به جرم اینكه اسلامشان با اسلام حكومتیان یكی نیست، زندان كرده اند. تعداد زیادی را به جرم اینكه مذهبشان اسلام نیست، زندان كرده اند. تعداد وسیعی را به جرم فعالیت به نام كرد بودن، آذری بودن، عرب بودن، بهائی بودن، از دین برگشتن، درویش بودن، سنی بودن و غیره زندان كرده اند. تعداد وسیعی را به جرم لیبرال بودن، دستگیر كرده اند. تعداد زیادی را به جرم اعتراض به وضعیت كارگران زندانی كرده اند. مردم حق دارند این سیستم را كه آخوند مظهر و سمبل آن است، نخواهند!

آخوند جماعت كثیف است و در چشم نه تنها ماهائی كه انقلابمان را دزدیدند كثیف است، بلكه در چشمه همه آنهایی هم كثیف است كه شب و روز توسط كتب درسی خودشان، رادیو و تلویزیون خودشان و مطبوعات اسلامی رنگارنگ خودشان بمب باران تبلیغاتی شدند هم كثیف است. آخوند جماعت كثیف است چه محافظه كار باشند چه اصلاح طلب. آخوند جماعت كثیف است كه سیاه باشد چه بنفش و سبز.

این حكومت را باید زد و انداخت. هر لحظه ای كه این حكومت سر پاست، میلیونها لحظه از زندگی ای كه باید از آن لذت برده شود، تباه می شود. هر لحظه كه اینها سر كارند، میلیونها لحظه كینه و دشمنی تبلیغ می شود. آخوند جماعت را باید زد كه بشود نفس كشید!

 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

مك دونالد، روایت دنیای امروز

به این اعتراض می پیوندم
به گزارش سایت salon.com امروز، ١٥ مه، در بیش از ١٥٠ شهر از سراسر جهان در اعتراض به وضعیت كار و معیشت و دستمزد كارگران رستورانهای از نوع مك دونالد اعتراضاتی برپا خواهد شد. 
موقعیت كارگران مك دونالد در واقع روایت دنیای امروز كارگران است. كارگرانی كه در سنین بسیار پائین به كار گرفته می شوند و با دستمزدهای حتی پائین تر از حداقل دستمزد رسمی، كه همیشه سالها عقب تر از حداقل دستمزد مكفی برای گذران یك زندگی ساده است، به كار می گیرد. كارگران در این رستورانها از هیچگونه امنیت شغلی و مزایایی برخوردار نیستند.
اخیرا در كانادا گندش در آمد كه مك دونالد از كارگرانی كه دولت كانادا تحت عنوان "كارگران خارجی موقت" برای كار موقت و با دستمزد و شرایط كار نابرابر با كارگران كانادائی وارد می كند، استفاده می كند و كارگران كانادائی را بخاطر جایگزین كردن "كارگران خارجی موقت" از كار بیكار می كند. به این كارگران موقت نه تنها شرایط كار وحشیانه تری تحمیل می شد، بلكه دستمزدهایشان را هم پرداخت نمی كرده.
امروز به اتحادیه های كارگری تلفن خواهم زد و اگر اعتراضی در تورنتو كانادا به این مناسبت تدارك دیده شده، در این اعتراض شركت خواهم كرد. از شما هم می خواهم در اعتراض امروز شركت كنید.
١٥ مه ٢٠١٤
http://www.salon.com/2014/05/07/exclusive_fast_food_strikes_in_150_cities_and_protests_in_30_countries_planned_for_may_15/
 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

برای زنده ها باید جنگید!


ناامنی در محیط كار یك جنگ تمام عیار اعلام نشده بر علیه كارگران است. و این مختص ایران نیست. در چند سال گذشته و برای پایین آوردن هزینه‌های تولید، كارفرماها در همدستی آشكار با دول حاكم، شرایط كار و زندگی را برای كارگران به یك جهنم واقعی تبدیل كرده اند. نه دستمزدها مكفی است، نه بیمه و مزایای كافی به كارگران تعلق می گیرد، نه شغلی امنیت و آینده ای دارد و نه امنیت جانی كارگری تضمین شده است.

در هفته گذشته دو خبر از ناامنی محیط كار در آمریكا و چین را دیدم كه مو بر بدن انسان سیخ می كنند. "فدراسیون كار آمریكا" در گزارشی می نویسد كه بنابر آخرین آمار  منتشره وزارت كار، ٤٦٢٨ نفر در سال ٢٠١٢ در آمریكا بر اثر حوادث مربوط به كار جان خود را از دست دادند. تقریبا ٥٠ هزار نفر دیگر هم بر اثر بیماریهای ناشی از كار جانشان را از دست دادند. نزدیك به ٤ میلیون نفر در محیط كار آسیب دیده اند، اما گفته است كه از آنجا كه بسیاری از آسیب دیده ها گزارش نكرده اند، رقم واقعی چیزی حدود ٣ برابر رقم گزارش شده است. بر اثر محاسبات انجام شده، در سال ٢٠١٤ هم، روزانه ١٥٠ نفر به همین صورت جان خود را از دست خواهند داد. حدود ١١ و نیم میلیون نفر هم سر كار آسیب خواهند دید.

مرگ معدنكاران در چین هم كه خود حكایت دیگری است. اخیرا رسانه ها و فعالینی كه برای امن كردن معادن چین فعالیت می كنند، از بهبود شرایط كار و كاهش مرگ تعداد كارگرانی كه بر اثر حوادث در این معادن جانشان را از دست می دهند، خبر دادند. فقط، بله "فقط"، ١٠ نفر ناقابل اكنون بر اثر سوانح مستقیم مربوط به محیط كار جانشان را از دست می دهند. البته حق هم دارند كه اظهار شادی و خوشحالی كنند، در سال ٢٠٠٨ روزی ١٦ معدنكار در این معادن جانشان را از دست می دادند. در سال ٢٠٠٢ نزدیك به ٧ هزار معدنكار در این كشور جانشان را در معادن از دست دادند. البته باید این را هم در نظر گرفت كه آمارهای دولت چین هم دست كمی از آمارهای رسمی ایران ندارند كه همیشه ارقام را به نفع خود دستكاری می كنند! مقامات دولتی بخصوص در سطح محلی، دستانشان تا آرنج در فساد برای ماستمالی كردن و نشان ندادن آمار واقعی مرگ و میر معدنكاران است. با همه این فساد و رشوه گیری و رشوه دادنها، البته نتوانسته اند این واقعیت را بپوشانند كه ٤ نفر از ٥ معدنكارانی كه در دنیا جانشان را از دست می دهند، از معدنكاران چین هستند.

با این آمار صاحبان سرمایه امروزه با این وضعیت دو راه جلوی كارگر می گذارند: یا باید كار كنی و قید اطمینان حاصل كردن از برگشت سالم به خانه را بزنی و یا اینكه خود و خانواده ات از گرسنگی جان بدهید! این انتخابی است كه بورژوازی جلوی كارگر می گذارد. انتخاب خود كارگران جنگ و مبارزه برای پایان دادن به این وضعیت است. برای رفتن رفقای جانباخته مان افسوس می خوریم و یادشان را گرامی می داریم؛ اما برای زندگان و ادامه زندگی می جنگیم كه این دنیای وارونه را بر روی قاعده اش بگذاریم.

٩ مه ٢٠١٤
(كارگر كمونیست ٣١١)

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

جمهوري اسلامي نمي تواند مشكل بيكاري را حل كند


"ايلنا"، خبرگزاري كار ايران روز شش دي‌ماه خبري منتشر كرده بود كه گويا بر اثر يكي دو طرح از طرف رئيس سازمان كار و امور اجتماعي استان تهران، زمينه اشتغال ١٣٠ هزار نفر در اين استان فراهم خواهد شد.

اين فرمايشات چند اشكال، و آنهم اشكال اساسي دارد. اولا استان تهران داراي چندين ميليون بيكار است كه ١٣٠ هزار شغل، حتي اگر فقط تبليغات اسلامي هم نباشد، هيچ مشكلي را از كارگران ايران حل نخواهد كرد. تنها در اين استان روزانه صدها نفر به بازار كار اضافه مي‌شوند. جمهوري اسلامي هيچگونه برنامه‌اي براي ريشه‌كن كردن بيكاري نداشته و نمي‌تواند هم داشته باشد. مسئله آنها از همان اول هم اسلام، اسلام‌گرائي، ولايت فقيه، اسرائيل، حماس و اينگونه مسائل بوده است. در ثاني ايشان طوري حرف مي‌زند كه انگار مشكل جامعه ايران و بخصوص كارگران با اين تعداد شغل احتمالي حل خواهد شد! كارگران شغل، بعلاوه زندگي انساني مي‌خواهند. دستمزدها در ايران به شدت غير انساني‌اند. اين وضعيت حتي در گزارشات مندرج در خبرگزاري‌هاي خودشان هم منعكس است. كسي ديگر در ايران امنيت شغلي ندارد. بيش از ٧۵ درصد نيروي كار در ايران قراردادي و سفيد امضا هستند؛ و اين رژيم در دستور دارد اين رقم را حتي به بالاي ٩٠ درصد برساند. كه اين خود يعني از بيمه بيكاري و قانونمندي و اين جور چيزها خبري نيست. هرگونه اعتراضي، حتي اگر اعتراض صرفا به نبود آب آشاميدني و نبود دودكش و وسيله تهويه هوا و غيره هم باشد و حتي اگر هيچگونه سازماندهي در اين اعتراضات وجود نداشته باشد، و با راديكاليسم به معني شناخته شده هم همراه نباشد، با اخراج و بيكارسازي مواجه مي‌گردد. هرگونه تلاش براي سازماندهي و سازمانيابي كارگران با سركوب مواجه مي‌گردد. به اين ليست ميتوان ده‌ها مورد ديگر اضافه كرد.

اما اين خبر نشان از وضعيت ديگري هم دارد. وضع بيكاري و بحران قراردادهاي موقت، چنان گريبان رژيم را گرفته است كه مجبور است براي آبروداري و ظاهرسازي هم كه شده قمپز در كنند كه دارند به مسئله بيكاري مي‌پردازند! چه كسي است كه نداند، مشكل كارگران ايران با اينجور چيزها حل نمي‌شود. مشكل جامعه ايران رژيم جمهوري اسلامي با هزار و يك مشكل آفريني‌اي كه به جامعه تحميل كرده است، مي‌باشد. مردم ايران يك بار براي خلاصي از اين نوع بحرانها انقلاب كردند و اكنون ديگر مسجل گرديده كه براي خلاصي از اين معضلات تنها راه حل واقعي، روي آوري به يك انقلاب سوسياليستي است كه در سال ۵٧، دار و دسته اسلامي با حمايت دول غرب جلوي آن را گرفتند.

٣٠ دسامبر ٢٠٠٦

(انترناسیونال ١٧٣)

كارگران "ايران صدرا" فقط به پيش!


فرماندار بوشهر گفته است كه "٩٠ درصد از خواسته‌هاي كارگران "ايران صدرا" توسط مديريت برآورده شده است." وي همچنين گفته است كه "١٢٠٠ كارگر اين شركت از داشتن شوراي اسلامي كار محروم هستند. و قرار است تا ١۵ دي ماه در اين مجتمع شوراي اسلامي كار ايجاد شود"

كسي كه يكي دو سال اخير اخبار مبارزات اين بخش از كارگران را دنبال كرده باشد، متوجه مي‌شود كه فرماندار بوشهر و مديريت "ايران صدرا" نمي‌توانند هيچ اعتباري، حداقل در اين رابطه به حساب خود بگذارند. كارگران براي برآورده شدن مطالباتشان پيگير بوده‌اند و در يك صف متحد و متشكل ظاهر شده‌اند.

در نشست نمايندگان كارگران با فرمانداري بوشهر، به نظر مي‌رسد كه فرمانداري به انعقاد قراردادهاي بلند مدت تن داده است. همچنين زير فشار مبارزه كارگران، كارفرما مجبور شده است كه قرارداد كارگراني كه اخير به پايان رسيده‌اند را نيز دوباره تمديد كند. - توجه فعالين كارگري را كه يك مشغله‌شان قراردادهاي موقت است به اين موضوع جلب مي‌كنم - اما يك رابطه عدم وجود شوراهاي اسلامي كار و پيشروي كارگران در اين شركت نيز بطور مشخص برجسته است. هر جا كه ارگانهاي جاسوسي و سركوب رژيم - شوراهاي اسلامي كار - موجود بوده‌اند، كارگران علاوه بر رودروئي با فرماندار شهر و مديريت كارخانه، خود را عملا و گاها در درجه اول، در مبارزه با عوامل شوراهاي اسلامي كار و خانه كارگر ديده‌اند. اين ارگانها، كارشان بو كشيدن روحيه اعتراضي كارگران و شناسائي فعالين كارگري است. اما آنچه را كه كارگران "ايران صدرا" بايد در نظر داشته باشند اين است كه با فشارهاي كارگران، كارفرما خود را مجبور به نشستن بر سر ميز مذاكره با كارگران ديده است، اما يك توطئه‌اي را نيز براي اين كارگران ديده‌اند. فرماندار گفته است كه تا ١۵ دي ماه، شوراي اسلامي كار در اين مجتمع ايجاد خواهد شد.

بايد متحدانه عليه اين توطئه به ميدان بيائيم. امروز مطالبه انحلال شوراهاي اسلامي كار يك مطالبه اصلي جنبش پيشرو طبقه كارگر ايران است. كارگران "ايران صدرا" همچنان كه تاكنون پيشگام مبارزات اعتراضي كارگران بوده‌اند، بايد در اين عرصه هم پيشگام ظاهر شوند.

٣١ دسامبر ٢٠٠٦

(انترناسیونال ١٧٣)

خشنودي ليبراليسم ايراني از اعدام صدام حسين


سايت "ادوار نيوز"، سايت "ادوار تحكيم وحدت" همچون ديگر جناح‌هاي جمهوري اسلامي نتوانست شادي خود را از اعدام صدام حسين پوشيده نگه دارد. مسئله دادگاه و حكم اعدام و اعدام صدام حسين براي آمريكا به يك افتضاح سياسي تبديل شده بود. جز اسلامي‌هاي ايران، كمتر كسي براي اين نمايش دست زد و هورا كشيد.

مريم شباني، يكي از نويسندگان اين سايت اين اعدام را "هديه‌ي عيد قربان به مردم زجر كشيده عراق" خواند. اين سايت و سايت ديگر تحكيم وحدت، "تحكيم نيوز"، بخصوص در چند ماه گذشته سرمدار دفاع از ليبراليسم و حمله به ماركسيسم و لنين شده‌اند.

ميشود در باره ليبراليسم كتاب‌ها نوشت. اما مسئله جناح‌هاي جمهوري اسلامي - چه در قدرت و چه در حاشيه قدرت - ابدا ليبراليسم نيست. مسئله تحكيم وحدتي‌ها به عنوان جناح منزوي شده و دور نگه داشته شده از اداره كشور، همچنانكه بارها گفته‌ايم، ناكارائي زور و اسلام لخت و عريان در مقابل چپ‌گرائي و راديكاليسم رشد يابنده در جامعه ايران است. آخرين غم‌شان نبود "دمكراسي و ليبراليسم" در اين كشور است. اينها دست به دامن "ليبراليسم"، "دمكراسي"، "سوسيال دمكراسي" و غيره شده‌اند، چون آبروي اسلام‌شان بدجوري رفته است. بوي گندش مشام هر انسان با شرفي را مي‌آزارد. اما غافل از اينكه همين مقولاتي كه ايشان در فكر آويزان شدن به آن هستند، دورانشان سر آمده است.

اما برگرديم به صدام حسين.

صدام حسين هر چه باشد، هر چه كرده باشد، هر بلائي سرش مي‌آمد، در مقابل قلدري آمريكا در منطقه و ويران كردن كشور عراق، امري ثانوي است. مسئله ابدا مرگ صدام نيست. مسئله اين است كه آمريكا مي‌خواهد با قلدري نظامي در مقابل رقباي پر قدرت اقتصادي چون چين و اروپاي واحد، ضعفهاي اقتصادي خود را بپوشاند و ابر قدرتي خود را تثبيت كند. تحكيم وحدت اين را خوب مي‌داند؛ اينها اما كساني هستند كه از مهره‌هاي اصلي اين رژيم بودند و خود در سازماندهي قتل عام‌هاي مخالفين سياسي نقش اصلي داشته‌اند. حتي اگر فكر كنند روسو و ولتر هم هستند باز تنها راه حل شان قتل و اعدام است. هنوز در اسلام غرق‌اند.

سايكوپتهائي چون صدام حسين و رهبران دفتر تحكيم وحدتي‌ها چون خميني و احمدي‌نژادها، و خود تحكيم وحدتي‌ها، الحق بايد محاكمه بشوند تا پرده از جناياتشان برداشته شود، اما آمريكا در مقامي نيست كه كسي را محاكمه و اعدام كند، خود بايد محاكمه شود.

(انترناسیونال ١٧٣)

خبر عفو عمومی جنایتكاران جنگی در افغانستان


چندی پیش خبرگزاریها خبر از تظاهرات ٢۵ هزار نفره در كابل مخابر كردند كه گویا خواهان عفو عمومی برای جنایتكاران جنگی بوده‌اند. مجلس لوئی جرگه لایحه‌ای مبنی بر عفو عمومی برای جنایتكاران جنگی و یا كسانی كه در عرض یكی دو دهه اخیر به عنوان جنایتكاران جنگی شناخته شده‌اند، را به تصویب رسانده و آخرین مرحله آن امضا حامد كرزای می‌بود.

تمام خبرگزاریها به درست به ناامنی در افغانستان و خواست امنیت از طرف مردم اشاره می‌كنند. اما مسئله این است كه خود این افرادی كه خواهان عفو عمومی شده‌اند، خود جنایتكاران جنگی هستند و اكنون می‌خواهند با دستان بازتر به جان مردم بیافتند. مهمتر اما دولت افغانستان نه از سر انسان دوستی و یا اینكه از امنیت و آرامش شهروندان به این موضوع تن داده است، بلكه كاملا از سر ضعف و ناتوانی در برابر این افراد و این وضعیتی كه خود بانی اصلی‌اش بوده‌اند، به یك چنین موضوعی تن داده است. تا جائی كه خبر داریم لوئی جرگه مجلسی است از جنایتكاران جنگی و یا فك و فامیل این افراد هستند. محل سران عشایر و فرماندهان دیروز طالبان و مجاهدین هستند كه دیروز به نوعی زندگی مردم را تباه می‌كردند و امروز تحت نامی دیگر به این كار مشغولند.

افغانستان با این وضعیتی كه برای مردم به بار آورده‌اند و با حكومت اسلامی كه دستش در به خون كشیدن مردم آن جامعه باز است و هر روز از مردم قربانی می‌گیرد، روی امنیت به خود نخواهد دید. اولین قدم كوتاه كردن دست اسلام و حكومتهای ارتجاعی مدافع اسلام است كه می تواند نوید امنیت را بدهد.

(انترناسیونال ١٨١، در حاشیه رویدادها)

"تندروها زبانشان را كنترل كنند"

هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه هفته گذشته تهران آشكارا به احمدی‌نژاد و سیاستهای دولتش حمله كرد. وی با حمله به سیاستهای اقتصادی و برنامه غنی‌سازی و غیره دولت گفت: "تندروها زبانشان را كنترل كنند. اسلام در مقابل قلدرهای جهان در خطر است." جالب است كه بدانید هاشمی رفسنجانی تا چندی پیش از ترس همین احمدی‌نژاد و دار و دسته‌اش جرأت حضور در هیچ مراسمی را نداشت. حتی موقع مسافرت به قم خبر از "آرامش" و "عدم تشنج" و غیره از سفرش می‌دادند و این سفر در مداری كاملا بسته و "خودمانی" با گردن كلفت‌های حوزه علمیه قم برگزار می‌شد. اما با به دست گرفتن اكثریت مجلس خبرگان اكنون زبانش بر سر احمدی نژاد و طرفدارانش دراز شده است. احمدی نژاد هم گرچه ظاهرا رو به آمریكا و سازمان ملل گفت كه "برنامه هسته‌ای شان قابل برگشت نیست." اما در واقع داشت رو به رفسنجانی حرف می‌زد و جواب تهدیدهایش را می‌داد.

این خبر بسیار مهمی است. جمهوری اسلامی از چند جهت دارد به شدت تضعیف می‌شود. اولا؛ هیچ زمانی به این اندازه در سطح بین‌المللی منزوی نگردیده بود. دوما؛ حتی در زمان برو و بیای دوم خردادی‌ها، هیچوقت زمامدارانش این چنین بر علیه همدیگر صف نكشیده بودند. و مهمتر اینكه مبارزات مردم بر علیه این رژیم اصلا فروكش نكرده است. گرانی و بیكاری و بی افقی جامعه را در خود فرو برده است. مبارزه زنان و كارگران، دانشجویان و بیكاران هر روز حادتر می شود. این مبارزه باید سازمان بیابد و كار این رژیم را، كه زندگی مردم را به شدت و بطور جدی گروگان گرفته و تهدید می كند، یكسره و تمام كند.

(انترناسیونال ١٨١، در حاشیه رویدادها)

حماس و صلح در فلسطین

بار دیگر مسئله مذاكره صلح بین مقامات اسرائیلی و فلسطینی زمزمه می‌شود. از چند جهت مذاكرات این بار با مذاكرات گذشته فرق دارد. اول اینكه نارضایتی‌های عمومی در اسرائیل در سرمقاله روز ٧ فوریه روزنامه هارتز(Haaretz)، روزنامه صبح اسرائیل به وضوح منعكس شده بود. می‌گوید كه اسرائیل دنبال بهانه است تا از مذاكره با فلسطین طفره برود؛ اما مجبور است كه بپذیرد حماس با انتخابات آزاد به حكومت رسیده است و یك واقعیت است. از طرف دیگر نیز خالد مشعل یكی از رهبران اصلی حماس گفته است كه "اسرائیل دیگر یك واقعیت انكارناپذیر است."

نه حماس می‌خواهد اسرائیل را بپذیرد و نه حكومت اسرائیل می‌خواهد حماس را به رسمیت بشناسد. این فشار افكار عمومی، بخصوص در اسرائیل و فلسطین است كه دیگر "جنگ جنگ تا پیروزی" را از اینها قبول ندارد. شكست اسرائیل در جریان جنگ اسرائیل و حزب الله و همچنین اعتصاب قدرتمند كارمندان بخش دولتی در فلسطین كه تره‌ای برای اسلام حماس خورد نكردند، قدری چشمهای این دو رژیم را باز كرد. خبر مذاكره صلح خبر خوشی به گوش فلسطینیان و اسرائیلی‌هاست. اما تا زمانی كه هویت دولت فلسطین اسلامی است و بخش اعظم آن اسرائیل را انكار كند، این گوشه از جهان صلحی را به خود نخواهد دید. در عین حال هم اگر دولت اسرائیل دست اقلیت بسیار كوچك مذهبی باشد كه حق و حقوقی را برای بخشی از مردم اسرائیل تحت عنوان اعراب به رسمیت نشناسد، باز شهروندان غیرنظامی و بی‌گناه قربانیان بمبهای انتحاری خواهند بود.

(انترناسیونال ١٨١، در حاشیه رویدادها)

كسینجر و خامنه ای را اعدام نكنید


اعدام كلیتون لاكت در ٢٩ آوریل ٢٠١٤، كه بخاطر وضعیتی كه حین اعدام وی پیش آمد و اعدامش را با شكنجه همراه كرد، بحث حول اعدام در آمریكا را بار دیگر به سرتیتر اخبار در آن كشور كشاند. باراك اوباما نیز نظر داده و گفته است باید مسئله اعدام در این كشور مورد بازبینی قرار بگیرد.

یكی از فعالین سیاسی چپ فعال اتحادیه ای در بحثی با همكارش كه نظر وی را درباره مسئله اعدام پرسیده بود گفته است باید كسانی مثل كسینجر و بوش و بلر اعدام شوند. دست راستی های طرفدار اعدام در آمریكا، در تشریح جنایتی كه كلیتون لاكت و رفیقش مرتكب شدند، توافق بسیاری را در این كشور بدست آورده‌اند. مسئله بطور بسیار ساده‌ای این است كه اعدام یك قتل عمد دولتی است كه حتی جنایتكارانی مثل خامنه‌ای و كسینجر و اسد هم نباید اعدام بشوند. واضح است كه هیچ آدم با حداقل عقل و منطق مخالف اعدام دوستش و یا زندانیانی است كه جرمی را مرتكب نشده. مسئله این است كه از اعدام نكردن كسانی دفاع كنی كه در چشم آن بخش از جامعه كه رأیش را به اسلام و جورج بوش داده مستحق اعدام است! از حق زندگی آن فردی مثل كسینجر و خامنه ای و رامفسلد و احمدی نژاد و پولپوت دفاع كنی كه در یك دادگاه منصف و عادل به قتل میلیونها نفر متهم شود. وقت آن فرارسیده كه دنیا از این وحشیگیری برای همیشه عبور كند!

"گروه بيست" و حكایت دنیای امروز


ماه ژوئن ٢٠١٠ بعنوان یك ماه تاریخی در تاریخ مبارزه طبقاتی در كانادا و مشخصا شهر تورنتو به ثبت خواهد رسید. وقایع این ماه اما فراتر از یك كشور خاص بودند. هم كانادا و هم شهر تورنتو اتفاقات مهمی از منظر اعتراضات توده‌ای در تاریخ خود دارند؛ اما اعتراضات روزهای ٢٥، ٢٦، ٢٧ و ٢٨ ژوئن ٢٠١٠ نشانه از بروز دوره دیگری از تاریخی متفاوت است. ٢٦ ژوئن پایان دوره ای است و ٢٨ آن هم آغاز دوره‌ای دیگر.

 

آماده به سوی اجلاس ریاضت كشی

اجلاس سالانه كشورهاي صنعتي گروه های ٨ و ٢٠ (G8 & G20) امسال در شهر تورنتو كانادا برگزار شد. از ماه‌ها قبل این شهر برای این موضوع آماده می‌شد. قریب به اتفاق ساكنین این شهر مثل نویسنده این سطور، قبل از اینكه خبر برگزاری این اجلاس را بشنویم، خبر آماده شدن پلیس از یك طرف و معترضین به این اجلاس از طرف دیگر برای جنگی تن به تن را شنیدیم. هرچه به هفته آخر این ماه نزدیكتر می‌شدیم، فضای شهر میلیتاریزه‌تر می‌شد. با چنین میلیتاریزمی البته بحث‌های سیاسی، و شك و تردید درباره دلیل این میلیتاریزم و اهداف پشت پرده آنها نیز آغاز می‌گردد. هیچ كسی، نه مدیا، نه مردم، و نه حتی مقام‌های دولتی از موضوعات احتمالی مورد بحث در این اجلاس و «اهمیت» آنها چیزی نمی‌گفتند. هر آنچه كه بود بحث درباره بی‌ربطی آنها به زندگی مردم و دور گرفتن دوره دیگری از اعتراضات بود. پلیس شهر تورنتو، به ادعای رقمی كه خودشان ارائه داده اند، ١،٢ میلیارد دلار (١۲۰۰ میلیون دلار) فقط خرج به اصطلاح امنیت شركت كنندگان و مهمانان این اجلاس كرده بود. این رقم هزینه اقدامات پنهانی را شامل نمي‌شود.  هزینه مسدود كردن نصف شهر ٥ میلیونی و اینكه در این مدت بزرگترین شهر كانادا و یكی از بزرگترین شهرهای آمریكای شمالی، حالت یك شهر جنگ زده بخود گرفته بود را هنوز كسی جائی اعلام نكرده است. سال گذشته این اجلاس در شهر پیتزبورگ آمریكا برگزار شد و هزینه اقدامات انجام شده برای تورنتو در آنجا ١٨ میلیون دلار اعلام شد. بزرگترین رقم اعلام شده در این خصوص در تاریخ این اجلاس ١٠٠ میلیون دلار اعلام شده است. با این ١،٢ میلیارد دلار اما چكار كردند؟! در چشم مردم قدرت سركوب خود را مانور دادند. جامعه به درست بر ولخرجی از كیسه خلیفه ابراز تنفر كرد و مرتب به مقامات دولت این را یادآوری كرد كه تا بحال یك چنین شل كردن سر كیسه را به هیچ منظوری شاهد نبوده‌اند. هر دو نفری كه به هر دلیلی انجمن و جمع و نهادی درست كرده اند، خود را در مقابل این "سخاوتمندی" دولت فدرال دید. در شهری كه در چند سال گذشته چندین نهاد علیه فقر و بیكاری و ریاضت اقتصادی و سیاسی تشكیل شده است، چنین هزینه كردنی برای سركوب از انظار دور نمی‌ماند.

 

پایان یك دوره

روز ٢٦ ژوئن در كانادا پایان یك دوره بود. نگرانی دیوید میلر و بسیاری از كسان مثل ایشان بیجا نبود كه خود را ناگهان با جمعیتی روبرو می‌دیدند كه نه تنها در خیابان‌ها این وضعیت را دیگر قابل تحمل نمی‌دیدند و برای جنگی تن به تن با پلیس آماده شده بودند، بلكه آنچه كه توسط مدیا از افكار عمومی هم مخابره شد، برایشان خوشایند نبود. گرچه پلیس و مدیای طرفدار ایشان سعی كردند بر "خشن" بودن اعتراضات و به آتش كشیده شدن چند ماشین پلیس و شكستن شیشه بانك‌ها و دیگر مظاهر سركوب تمركز كنند، مردم خشم مردمی را دیدند كه از وضعیت زندگی و ریاضتی كه بر آنها تحمیل شده است جانشان به لبشان رسیده است. در عرض چند ساعت تغییری واضح در شیفت كردن از مقابله با اعتراض به همدردی با اعتراضات در رادیو و تلویزیون‌ها مشاهد شد. مردم كه به صفحه تلویزیونهای‌شان چسبیده بودند، ناگهان صحنه‌های دل خنك كننده حمله به بانك‌ها و دیگر مظاهر سرمایه داری را دیدند. حمله پلیس به هر جنبنده‌ای و دستگیری بیش از ٩٠٠ نفر و از جمله تعداد وسیعی از خبرنگاران، دیگر شك و تردیدی برای كسی باقی نگذاشت كه عناوینی چون دمكراسی و حق و حقوق مدنی و آزادی بیان و آزادی اعتراض و غیره، فقط به درد ویترین‌های پارلمانی و عكس گرفتن با این عناوین می‌خورند. در عرض فقط چند ساعت، و این اغراق نیست كه می‌گویم چند ساعت، شیفت عجیبی در افكار عمومی مشاهده شد. حتی كسانی كه یكی دو ساعت پیش رتوریك‌های شهردار و رئیس پلیس و رئیس كنگره كار كانادا را قورت داده بودند كه «معترضین كانادا را به كشوری از نوع "جهان سومی" تبدیل كرده‌اند"» اكنون به این فكر می‌كردند كه هزینه اعتراض در این كشور چقدر بالا رفته است؟ كه حد و حدود قلدری پلیس و دولتش چیست؟

دوره رخوت سیاسی و دست روی دست گذاشتن به پایان رسیده است و این مختص كانادا نیست. در عرض چند روز گذشته اعتراضات عظیمی در دستور جامعه در اروپا و مشخصا در ایتالیا، اسپانیا، یونان و بسیاری از جاهای دیگری قرار گرفته است.

 

این حكایت دنیای امروز ماست

شهردار شهر تورنتو اعتراضات روز ٢٦ ژوئن را محكوم كرد و گفت كه «این تورنتوی ما نیست. تورنتوئی ها گردنگذار به قانون و حاكمیت قانون هستند.» و «شركت كنندگان در این اعتراض جنایتكارانی هستند كه با آنها به شدت برخورد خواهد شد.» این شهردار كه نیروهای مترقی از جمله فعالین اتحادیه‌های كارگری تا چندی پیش از ایشان حمایت می‌كردند، متوجه این موضوع نیست كه در عرض ده پانزده سال گذشته وضع معیشت مردم «تورنتوی ایشان» با شدتی باورنكردنی تنزل كرده است. قدرت خرید مردم عادی (٨٠ درصد) به حداقل نصف آن ده پانزده سال پیش رسیده است. اكنون هر رقم از اجناسی را كه ٥ سال پیش یك دلار خرید و فروش می‌شد، امروزه به حداقل دو دلار رسیده است. دستمزد هیچ كارگر و كارمند جزئی در این ٥ سال ١٠ درصد هم افزایش نیافته است. در این ٥ سال حداقل ٣٠ درصد مردم «تورنتوی ایشان» كارهای با درآمد و مزایای نسبتا بهتر و شرایط كاری دوره نسبتا غیربحرانی خود را از دست داده و به بازار كارهای با حداقل دستمزد و حداقل مزایا و شرایط كاری «جهان سومی» پیوسته‌اند. مردم به این شرایط اعتراض خواهند كرد و هیچ ربطی هم به تورنتوئی و یا غیرتورنتوئی بودن ندارد. مردم بیخود به مظاهر سركوب و ثروت حمله نمی‌كنند.

هیچكدام از آنچه را كه مردم در این مدت به آن اعتراض كرده‌اند، از سر تحلیل نیست. اقداماتی است كه مقامات رسمی اعلام كرده‌اند كه ریاضت كشی را بر سر میز خود گذاشته‌اند. نخست وزیر كانادا در یكی از این نشست‌های این دو اجلاس گفت كه دولت ایشان در نظر دارد در عرض چند سال آینده كسری بودجه را به حداقل نصف برساند! و این را جز با زدن خدمات عمومی و معیشت مردم نمی‌تواند تأمین كند. مارك كارنی، رئیس بانك مركزی كانادا روز ١٦ ژوئن در یك سخنرانی رسما اعلام كرد كه كانادا رهبری كشورهای غربی برای كنترل كردن این وضع را در دست خواهد گرفت. رسما گفت كه این عصر «عصر ریاضت» است و «عصر ریاضت» بدون دردسر پیش نخواهد رفت. این «عصر» اعتراض، و اعتراض تند و رادیكالی را هم به دنبال خواهد آورد. این حكایت عصر ماست.

 

بروید كیك تان را بخورید!

شبكه های تلویزیونی برنامه های عادی خود را در این مدت تعطیل كرده و به پوشش خبری اعتراضات پرداختند. یكی از شبكه‌های نسبتا محافظه كار تورنتو برای اینكه "تعادل" را حفظ كند، دو خبرنگار ویژه برای پوشش اخبار به خیابان‌ها فرستاد. كرگ كیلبرگر (Craig Kielburger) را شاید تعدادی از خوانندگان این مقاله بخاطر داشته باشند. وی زمانی كه كودكی بیش نبود، در دوره‌ای كه اقبال مسیح در اوایل دهه نود قرن گذشته در پاكستان بخاطر مقاومت در برابر زورگویان كشته شد، كمپینی را بر علیه كار كودكان و برای گرامیداشت اقبال مسیح به پیش برد. همان زمان در كانادا فعالین حزب كمونیست كارگری با وی مصاحبه ای در نشریه "كارگر امروز" آن دوره ترتیب دادند. از شرح حال كرگ بگذریم. ایشان خبرنگار چپ، عامل "تعادل" شبكه تلویزیونی مزبور بود. كرگ با معترضینی كه در اعتراضات شركت كرده بودند و از جمله تعدادی از كسانی كه از زندان آزاد شده بودند، مصاحبه كرد و به نظر من تأثیر خوبی هم در انعكاس واقعی وضعیت هولناك زندان‌ها و برخورد پلیس با تظاهرات كنندگان داد. بخش "راست" پوشش خبری بر عهده یک افسر بازنشسته پلیس بود. او پیغام یكی از مخالفین تظاهرات كنندگان را قرائت كرد كه می‌گفت: «این معترضین بجای اینكه شهر را شلوغ كنند، بهتر است بروند كار كنند.» طنز مسئله هم همینجاست. ژان ژاك روسو در جائی می‌گوید به شاهدختی گفتند مردم گرسنه‌اند. بعدها معلوم شد كه این شاهدخت همان مری آنتونت، همسر لوئی ١٦، پادشاه فرانسه در انقلاب ١٧٨٩ بود. جواب آن شاهدخت به مسئله گرسنگی مردم این بوده كه «چرا گرسنگی می‌كشند، بروند كیك با شیر بخورند.» تمام مسئله هم همینجاست. مردم اعتراض می‌كنند چرا كه شغلشان را از دست داده‌اند؛ چرا كه زندگی‌شان را همین مصوبات جی ٢٠ و جی ٨ تباه كرده است. گرسنه‌اند برای اینكه دیگر كیك و شیری در چنته ندارند! پلیس با تمام وحشیگری‌ای كه فقط از پلیس سر می‌زند، با معترضین برخورد كرد. هیچكدام از معترضین كوچكترین توهمی به پلیس و پدیده پلیس نداشت. كسی نمی‌خواهد بی‌خود با باتوم و وحشیگری پلیس روبرو شود. شرایط وحشتناكی را كه «تدابیر» سازمان بین المللي پول توسط دولت‌های امروزی به زندگی انسان‌ها تحمیل می‌کند، هر تورنتوئی و غیرتورنتوئی را به مبارزه دعوت می‌كند و این روبروئی را اجتناب ناپذیر می‌كند.

 

شبح رادیكالیسم چه كسانی را رم داد؟

هر كسی كه خود را پاره ای از تن نظم موجود می‌دانست رسما بر علیه رادیكالیسم اعتراضات تورنتو ایستاد. شهردار تورنتو كه شهرداری رادیكال نسبت به چند شهردار قبل از خود است، با آن زبان ذكر شده با تظاهرات كنندگان حرف زد. برخورد رؤسای اتحادیه‌ها برای كسی جایی برای شك و شبهه باقی نگذاشت كه در كجای دنیای سیاست ایستاد‌ه‌اند. كن جورجیتی (Ken Georgetti)، رئیس «كنگره كار كانادا» در بیانیه‌ای گفته است كه «كنگره كار كانادا از خرابكاری معترضین در اعتراضات ابراز انزجار می كند.» سید رایان (sid ryan) رئیس «فدارسیون كار انتاریو» هم در اولین حرفی كه در تلویزیون محلی زد، همین ابراز انزجار و محكوم كردن آن بود. شبح رادیكالیسم همه را بر علیه خود متحد كرد: رئیس پلیس، شهردار، نخست وزیر كانادا، نخست وزیر استان انتاریو، رئیس فدارسیون كار و تعداد كمی از روزنامه‌نگاران محافظه‌كار هم. اما این شبح جامعه را به تكان در آورد. تكانی همچون زلزله ٥ و نیم ریشتری ای كه یك هفته پیش تورنتو را لرزاند.

 

آغاز دوره ای دیگر

گفتم كه ٢٦ ژوئن پایان یك دوره بود؛ دوره رخوت. اما دوره‌ای دیگر كه شروع شده است، دوره‌ای است كه سیستم سرمایه‌داری را به چالش طلبیده است. این موضوع صرفا با اعتراض به اجلاس جی ٢٠ و جی ٨ شروع نشد. حداقل در كانادا با تظاهرات روز ٢٨ ژوئن شروع شد. تمام شركت كنندگان در اجلاس جی ٢٠ و جی ٨ روز ٢٧ ژوئن شهر را ترك كرده بودند. جو شهر اما همچنان در حال و هوای اعتراض بود. بیش از ٩٠٠ تن از رفقایمان را در شرایطی وحشتناك زندانی كرده بودند. صبح روز ٢٨ ژوئن در سطحی وسیع خبر برداشتن قدمی دیگر برای آزادی آنها دهن به دهن و ایمیل به ایمیل شد. ساعت ٥ و نیم عصر هزاران نفر جلوی ستاد مركزی پلیس شهر تجمع كردند. حدود ١٠ هزار نفر در عرض چند ساعت از این موضوع خبردار شدند و خود را به این مركز رساندند. شعارهای تندی بر علیه حكومت پلیسی و در محكومیت دستگیری‌های سیاسی سر داده شد. هزاران پلیس خود را برای مقابله با این تظاهرات، كه دیگر ظاهرا بهانه‌ای نداشت كسی را دستگیر كند، دست بر باتوم‌ها آماده بودند. جمعیت خشمگین خود را برای حمله به پلیس آماده كرده بود. سخنرانان یكی بعد از دیگری از ضرورت مقابله با حكومت پلیسی و دفاع از آزادیهای سیاسی تأكید كردند. هر كدام به نحوی بر ضرورت مبارزه بر علیه ریاضت و نظم موجود تأكید كردند و با شعارهای كوبنده و تأیید كننده تجمع كنندگان جواب مثبت گرفتند.

یكی از خبرنگاران شبكه رادیو و تلویزیون CBC در مصاحبه كوتاهی نظرم را از این اعتراضات پرسید. گفتم كه اینجا هستیم و خواهان آزادی زندانیان سیاسی در كانادا هستیم. گفتم كه شاهد محدود شدن حقوق مدنی و آزادی های سیاسی در چند سال گذشته بوده‌ایم. مردمی كه شاهد كاهش قدرت خرید خود هستند، به این وضعیت اعتراض خواهند كرد. آزادی سیاسی چه موقعی قرار است آزاد باشد؟ در روزهای آفتابی؟ گفتم كه به درد چنین روزهائی می‌خورد و وقتی كه این نقض بشود، یعنی حكومت پلیسی و ما اینجا دقیقا شاهد یك حكومت پلیسی هستیم كه برای اعتراض به آن اینجا جمع شده‌ایم. با اشاره به اسمم، پرسید كجائی هستم. گفتم كه زاده شده ایران؛ همانجائی كه در عرض یكسال گذشته مبارزه‌ای سخت و میلیتانت بر علیه وضعیت غیرانسانی و بر علیه حكومت پلیسی در جریان بوده است. گفتم كه جهان امروز وارد عرصه دیگری از مبارزه شده است و ابدا به مبارزه‌ای دفاعی نمی‌ماند!

 

جهان وارد تقابلات حاد دو قطب شده است

می گویم این حكایت عصر ماست. حكایتی مهم. با تمام رقص و پایكوبی‌ای كه به راه انداخته بودند، معلوم بود كه آمدن و رفتن شوروی پایان كار نیست؛ گرچه تئوريسين‌هاي سطحی‌تر رفتنش را پایان تاریخ خواندند. یك مسئله‌ای كه برای بسیاری از تحلیلگران مدیای رسمی جا نمی‌افتد این است كه چرا دولت مركزی كانادا تصمیم گرفت جلسه جی ٢٠ را در مركز شهر تورنتو برگزار كند. شهر چندین میلیونی تورنتو از ٢٣ نماینده مجلس فدرال در چند دوره گذشته حتی یك نماینده از حزب محافظه كار به پارلمان نفرستاده است. چرا حزب محافظه كار این چنین از امن بودن فضای شهر در رابطه با طرح‌های خود اطمینان دارد؟ وقتی كه كسی همه تكه‌های این معما را جلو خود می‌گذارد، به نظر می‌رسد كه می‌خواهند «عصر ریاضت» خود را بدون پرده پوشی جلو ببرند. وقتی كه رئیس بانك مركزی كانادا استارت «عصر ریاضت» را می‌زند و این چنین اعلام هم می‌كند و می‌داند كه این عصر بدون تقابل رادیكال از سر گذرانده نخواهد شد، بورژوازی خود را رسما برای تقابل با اعتراضات آماده می‌كند. بورژوازی نمی‌تواند اعلام كند كه می‌خواهد از هر طرف خدمات اجتماعی را بزند و سطح زندگی مردم را به دوره قرن ١٩ برگرداند، اما انتظار مقابله به مثل نداشته باشد. اگر چنین اجلاسی را در اروپا شروع می‌كردند، با تقابلاتی كه در یونان، ایتالیا و اسپانیا شروع شده است، دامن آن بسیار فراتر می‌رفت و چه بسا كه از دستشان هم در می ‌رفت. مجبورند كه از موش آزمایشگاهی كانادا شروع كنند و عواقب آن را برای بعدها بسنجند.

دوره حاد شدن تقابلات بین دو قطب طبقه كارگر و بورژوازی شروع شده است. باید به جوانب بیشتر این موضوع پرداخت و زوایای پوشیده آن را باز كرد. فعلا آنچه را كه كم داریم، احزاب قدرتمندی هستند كه قطب طبقه كارگر را در كشورهای غربی نمایندگی كنند.

٣٠ ژوئن ٢٠١٠

(شماره ٣٥٥ انترناسیونال)