۱۴۰۲ مهر ۲۲, شنبه

جایزه‌ای به دوستان‌مان

اهدای جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی به بحث چند روز گذشته میدیای اجتماعی تبدیل شده است. تعدادی اعتراض کرده‌اند و دلایلی آورده‌اند تا نشان بدهند که این جایزه به کارگران ضربه می‌زند. گفته‌اند که او اصلاح طلب است و همسرش را شاهد آورده‌اند که در این مدت چه چیزهایی گفته. گفتهاند که او چپ نیست. گفته‌اند که موسسه نوبل یک موسسه غربی است و اهداف شومی پشت این جایزه دادن‌ها خوابیدهاند. گفته‌اند که او در زندان انگشت بنفشش را به بقیه نشان داده است. گفته‌اند که قبلا همچون جایزه‌ای را به کسینجر، اوباما و شیرین عبادی هم داده بودند. گفته‌اند که مگر او برای کارگران چه کرده است!؟ یکی از معترضین نوشته است: "برای ما و جنبش آزادیخواهانه و سوسیالیستی طبقه کارگر، این جوائز و مراکز اهدا کننده‌اش هیچوقت موضوعیت نداشته ..." اولین سئوال این است که اگر موضوعیتی نداشته، خوب چرا قلم رنجه فرمودید؟

تعدادی هم گفته‌اند که اگر جایزه‌ای دادنی باشد، باید به کسانی مثل اسماعیل بخشی، سپیده قلیان و سپیده رشنو می‌دادند. برای این دوستان موسسه نوبل جای سئوال نیست؛ بلکه باید جای پرسنا‌ژهایی که جایزه می‌گرفتند عوض می‌شد. این را یادآوری کنم که قبلا جایزه اسکار به شروین حاجی‌پور دادند و همان زمان هم تعدادی گفتند که اگر شروین آدمی بود برای کارگران، امپریالیستها به او جایزه‌ای نمی‌دادند. برای کسانی هم که نگران جایزه نگرفتن نمایندگان کارگران هستند، این را یادآوری کنم که منصور اسانلو سال‌ها پیش به کنگره سالانه تی‌یوسی انگلیس دعوت شد و جایزه مانندی هم از آن دریافت کرد. رضا شهابی و چند فعال کارگری دیگری هم چند سال پیش به دعوت نهادهای کارگری فرانسه به خارج کشور دعوت شدند و آنها هم جوایز مانندی دریافت کردند.

 


در اینگونه جایزه‌ها، باید دنبال چه بود؟

آیا مشکل ما با جایزه دهنده است و یا با کسی که آن جایزه را دریافت می کند، مشکل داریم؟ برای من مبنا نه موسسه نوبل است، که تا بحال به آدم‌های با پرونده‌های بسیار خونینی هم جایزه داده‌اند و نه نرگس محمدی است که شجاعت، از خودگذشتگی و پافشاری او بر حقانیت راهی را که می‌رود، ستودنی است. من می‌گویم که اگر اهدای جایزه صلح نوبل به نلسون مندلا بندهای آپارتاید را در آفریقای جنوبی شل کرد، جایزه به نرگس محمدی هم می‌تواند جنبش "زن، زندگی، آزادی" را تقویت کند. می‌گویم اگر جایزه به انگ سان سو کی در برمه حکومت نظامیان در این کشور را تضعیف کرد، جایزه به نرگس محمدی در ایران هم می‌تواند جمهوری اسلامی را تضعیف کند. من فکر می‌کنم اگر جایزه نوبل به ملاله یوسف‌زای توانست پایمال شدن زندگی دختران و کودکان در پاکستان و افغانستان را زیر نورافکن ببرد، جایزه به نرگس محمدی هم می‌تواند موضوعاتی مثل بی‌حقوقی زنان و زندانیان سیاسی در ایران را باز هم بیشتر زیر نورافکن ببرد. جایزه را که به سروش و یا بهنود و یا فرخ نگهدار در خارج کشور و طرفدار حفظ جمهوری اسلامی نداده‌اند! به کسی داده‌اند که در زندان است، همیشه خودش را حامی و بخشی از جنبش "زن، زندگی، آزادی" معرفی کرده است. به کسی داده‌اند که به شجاعت در برابر سبعیت جمهوری اسلامی مشهور است. به کسی داده‌اند که خواهان لغو حکم اعدام در ایران است. به کسی داده‌اند که به دفاع از حقوق زنان در ایران معروف است. همه اینها به یک ناظر سیاسی می‌گوید که این جایزه انقلاب "زن، زندگی، آزادی" را به زیرنورافکن می‌راند و در جهان آدم‌های بیشتری به آن حساس می‌شوند! این چرا بد است؟ برای کسی بد است که با نفس سرنگونی جمهوری اسلامی مشکل دارد و شاید خودش حتی متوجه این قباحت نباشد. من فکر می‌کنم کسانی که نتوانند در هر شرایط مشخصی تحلیلی مشخص از آن شرایط ارائه دهند، خودشان هم نوعی مذهبی‌اند. فرقه‌اند. هنگام دادن جایزه به شیرن عبادی، می خواستند یک آلترناتیو ارتجاعی در غیاب جنبشی برای جارو کردن فلاکت اسلامی دست و پا کنند؛ اما اکنون در بحبوحه به میدان آمدن جامعه، چنین چیزی محال است.

نمی‌شود در جاهایی با آزادی، رفاه و امنیت نسبی زندگی کرد و مردمی را که احساس می‌کنند یک گام دیگر در مبارزه‌شان بر علیه رژیم اسلامی جلو رفته‌اند، تا شاید بتوانند از تباهی اسلامی خلاص شوند، سرزنش کرد.

۹ اکتبر ۲۰۲۳

گل زدن با توپ نداشته!

اگر خودمان را برای لحظه‌ای از ایسمی که خودمان را به آن متعلق می دانیم؛ کمونیسم، لیبرالیسم، فلان ایسم؛ کنار بکشیم، و به این توجه کنیم که انسانیم و در زندگی مان خواسته‌هایی داریم، آنوقت متوجه می‌شویم که نرگس محمدی‌ها و نسرین ستوده‌ها می‌توانند در گوشه‌ای از جنگی باشند که ما در جای دیگری از آن هستیم. حداقل‌اش ‌آن است که برای لغو اعدام و اعتراض به بیحقوقی زنان و غیره می‌جنگیم. جامعه و در یک سطح کل دنیا از پاک شدن جمهوری اسلامی از صحنه تاریخ نفع خواهد برد. رژیمی که حامی سرکوب زنان در سراسرجهان است؛ حامی تروریسم در سراسر جهان است؛ حامی شکستن قلم‌ها در سراسر جهان است.

یکی از مشخصات انقلابات این است که هرکسی که از وضع موجود ناراضی است و هدفی را در ساقط کردن این موجودیت دنبال می‌کند، به انقلاب پیش‌رویش می‌پیوندد. تا رسیدن به مقصد نهائی، بسیاری از کسانی که در دوره‌ای از انقلاب کنار هم بودند، راهشان را از هم جدا خواهند کرد. این هم خصلت دیگری از انقلابات است. انقلابات کودتا نیستند. انقلابات جنگ چریکی یک دسته هم‌عقیده نیستند.

در مورد ایران و جمهوری اسلامی، این تازه اول جنگ است! بعضی‌ها هنوز به هدف نرسیده سرنگوی جمهوری اسلامی، راه دیگری را انتخاب خواهند کرد. مگر ما در جنگمان با جمهوری اسلامی با بخش وسیعی از چپ در حزبی نبودیم که اکنون نیستیم و هر کس ساز خودش را می‌زند؟ چه کسی گفته است که ما تا رسیدن به مقصد نهائی با همه در یک جبهه خواهیم ماند!؟ چه کسی گفته است در جنگ با جمهوری اسلامی ما تنها هستیم و کسان دیگری، برای اهداف دیگری نمی‌جنگند؟ آیا تضعیف جمهوری اسلامی در این جنگ از جانب کسی که با ما در یک حزب نیست و یک ایسم مشترکی را یدک نمی‌کشیم، به ضرر جامعه است؟ به ضرر کارگر و زن است؟ به ضرر کسی است که می خواهد کتابش را بنویسد و شعرش را بخواند؟

این هم از مشخصات انقلابات است که هر کسی – حزب و نیروئی – زورش رسید مهر آخرش را به آن خواهد زد. هر کسی توانست رهبران اعتراضات را به حقانیت برنامه‌اش قانع کند، پیروز جنگ است. گرایشات مختلف سرمایه‌داری طرح‌های خودشان را برای این کار دارند؛ اما چپ جامعه چشمش به سازماندهی و جلب رهبران اعتراضات است. منتها اول باید بتوانیم جمهوری اسلامی را از سر راه برداریم. در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی، خیلی چیزها عوض خواهند شد. رهبران رادیکال جای رهبران ملایم را خواهند گرفت. انقلاب در ادامه خود بسیاری از شخصیتهای اولیه‌اش را حاشیه‌ای خواهد کرد. شخصیتهای پرسر و صدای اولیه جایشان را به شخصیتهایی می‌دهند که در ابتدا اسم و رسمی نداشتند. اما در ابتدای ‌نقلاب، شما نمی‌توانید در حال ایجاد تفرقه در صفوفش باشید و انتظار داشته باشید جامعه برای شما دست بزند. شمائی که در حال تفرقه و تضعیف این انقلاب هستید، اولین قربانیان این انقلاب خواهید بود.



بدون سرنگونی جمهوری اسلامی، شما در حال گل زدن هستید، اما توپی زیر پایتان نیست.

۸ اکتبر ۲۰۲۳