۱۳۹۶ آذر ۶, دوشنبه

زیرمجموعه های خانه كارگر تغییر نكرده اند

در جواب ع منصوریان

در نقد مقاله «سندیکالیست‌ها و نهادهای سرکوب رژیم در میان کارگران»، ع منصوریان نقدی نوشته است كه از نظر من جواب می طلبد. ابتدا اجازه می خواهم كه بخش اخلاقی نهفته در این نقد را جواب بدهم و بعد به سراغ نكات سیاسی نقد ایشان بروم. ع منصوریان در ابتدای مطلب خود می نویسد كه نوشته من (ناصر اصغری) در انتقاد به سیاستهای كاظم فرج الهی «خالی از اتهام‌های واهی نیست». او برای اینكه نشان داده باشد كه من «اتهام»ی به ایشان زده ام، بخشی از نوشته ام را نقل قول می كند. از جمله آورده است: «این ها به کارگران مژده می دهند که تشکل های کارگری قانونی در شرف تشکیل شدن هستند.» ع منصوریان در ادامه می گوید كه نباید هیچ رویداد و پدیده ای را خارج از شرایط اجتماعی اش بررسی كرد. و ادامه می دهد كه شوراهای اسلامی كار كه در قانون كار آمده اند، در دهه شصت ابزارهای سركوب كارگران بوده اند، «اما، آیا شرایط دهه شصت با شرایط دهه های پس از آن و به طریق اولی با شرایط امروزی یكسان است؟» از خواننده عزیز تقاضا می كنم كه به این «اما» ع منصوریان توجه بكند!
منتها تا آنجا كه به «اتهام» مربوط می شود، معلوم نیست كه در كجای این نوشته اتهامی به كسی وارد شده است؛ چرا كه خود ع منصوریان هم مثل كاظم فرج الهی بر این باور است كه نهادهایی را كه رژیم در قانون كارش آورده، همان نهادهای دهه های شصت و نهادهای سركوب كارگران نیستند! اگر چنین است، چرا باید به من اتهام بزند كه اتهام زده ام!؟

خانه كارگر پر است از نمایندگان كارگران!
ع منصوریان در ادامه مطلبش به دوره های مختلفی از حیات جمهوری اسلامی و نقش نهادهای سركوب رژیم در میان كارگران اشاره می كند تا جائی كه گویا دیگر اینها سركوبگر نیستند و «رفتار و روابط پاره ای از نمایندگان و افراد شورا با کارگران و منافع آن ها به تدریج همسویی پیدا کرد.» «… همزمان در این شرایط اتوریته وزارت کار بر شوراها و حاکمیت خانه کارگر نیز رنگ باخت، حاصل این شرایط اجتماعی نوظهور راه یافتن نمایندگان واقعی کارگران بود که در گوشه و کنار، در شوراهای اسلامی کار دیده می شدند … شوراهای اسلامی کار دیگر از اوایل دهه ٨٠ یا محفلی تشریفاتی بودند و یا تحت تاثیر اعتراضات کارگران سمت و سویی در جهت منافع کارگران یافتند.» «با پیشروی جنبش کارگری این جا و آن جا نمایندگان واقعی و افراد با نفوذ کارگری هم در شوراها حضور پیدا می کردند …». ایشان چند جای دیگر هم به پروسه «تغییر» شوراهای اسلامی كار و خانه كارگر و غیره اشاره می كند كه بهتر و كارگری شده اند تا این مسئله را نتیجه بگیرد كه: «اینجا به مقاله ناصر اصغری می رسیم که پروسه تغییرات بخشی از شورای های اسلامی کنونی و انجمن های صنفی را که متاثر از رشد جنبش کارگری و تغییر شرایط عینی و واقعی اجتماعی بوده نادیده گرفته است.»
ع منصوریان لازم نیست كه پروسه تحولات سیاسی و بخصوص تحولات در جنبش كارگری را به من و یا دیگر كارگرانی كه تحولات جنبش كارگری را در این مدت دنبال كرده اند، یادآوری كند. او اگر می خواهد از خانه كارگر و زیرمجموعه های آن دفاع كند، همین را سر راست بگوید.
موضوع سر متد برخورد به پدیده هاست. سالها پیش (سال ٢٠٠٠) پرویز بابائی به دعوت تعدادی از اتحادیه های كارگری كانادا به این كشور آمد و در تورنتو و ونكوور سخنرانی هایی برگزار كرد. او در آن سخنرانی ها با همین منطق و متد ع منصوریان سراغ تحلیل از شوراهای اسلامی كار رفت. همان زمان، هم من و هم محسن ابراهیمی یقه ایشان را گرفتیم كه تبلیغ برای زیرمجموعه های خانه كارگر ممنوع! تا جائی كه او مجبور شد در یك اطلاعیه مطبوعاتی گفته خود را به اصطلاح و شیوه خود «اصلاح» كند. اما موضوع تنها این نیست كه گویا تعدادی از فعالین كارگری به خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار راه پیدا كرده اند و نباید درباره شان حرف زد! بلکه عمدتا این متد غلط تجزیه و تحلیل پدیده هاست که مورد نقد است. اگر كسی به ع منصوریان چند تا بسیجی و پاسدار نشان بدهد كه مثل بسیجی هایی كه همه می شناسند در سركوب اعتراضات كارگران قساوت بخرج نمی دهند، آیا ایشان قبول می كند كه سپاه پاسداران و بسیج هم نهادهایی شده اند كه نباید درباره شان افشاگری كرد؟ در مورد خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار و به تبع آنها، انجمنهای صنفی زیرمجموعه خانه كارگر، قضیه درست به همین صورت است. هر نهادی را با چهارچوبی كه برای خود تعریف كرده، با اساسنامه و قطعنامه و اعمال تاکنونی اش، باید سنجید. خانه كارگر به دنبال گردهمای ای در روزهای ٥ و ٦ آبان سال گذشته «قطعنامه پایانی خانه‌های کارگر سراسر کشور» را صادر كرد. در این «قطعنامه» از همان ابتدا با ولایت فقیه و رژیم او «تجدید پیمان» میکند و بار دیگر به جامعه و جنبش كارگری یادآوری می كند كه نهادی است در خدمت سركوب كه در مراكز كاری سرهم بندی شده است. در این قطعنامه آمده است: «خداوند بخشنده و مهربان را ستایش میکنیم که این توفیق را به ما عنایت کرد که یکبار دیگر خانواده بزرگ کارگری در قالب هیأت های اجرایی که به حق نمایندگان این قشر عظیم میباشند دور هم گرد آیند تا در سایه نظام جمهوری اسلامی و مقام عظمای ولایت ضمن تجدید پیمان با آرمانهای شهدای انقلاب و امام شهدا تعهد خود را به ادامه راه آنان اعلام نمایند.» در بند اول این قطعنامه باز همین پاراگراف نقل قول شده در بند اول قطعنامه كه در واقع بند اول كلیه قطعنامه های خانه كارگر از اولین روز تشكیلش تا آخرین گردهمائی اش بوده است، می آید: «حفظ نظام جمهوری اسلامی ـ پیروی از ولایت فقیه و استمرار راه شهدای انقلاب و امام راحل و پایبندی به قانون اساسی از اصول جدایی ناپذیر جامعه کارگری است و جامعه کارگری همانطور که تاکنون اثبات کرده پای آن خواهد ایستاد.»
ع منصوریان به ما یادآوری می كند كه «شوراهای اسلامی كار و انجمن های صنفی كارگران از نهادهایی هستند كه در قانون كار جمهوری اسلامی آمده اند.» برای اطلاع كسانی كه مثل ع منصوریان مسائل جنبش كارگری را دنبال نكرده اند، لازم است كه این نكته را هم بگویم كه در یكی از همان قوانین رژیم اسلامی آمده است كه «شورای اسلامی باید در زمینه های اجتماعی بروز حوادث، مراجع ذیصلاح را مطلع و همکاری های لازم را معمول دارد.» همه می دانند که در جمهوری اسلامی واژه «اعتصاب» جایش را به «حوادث» داده است. کسی هم شکی ندارد که هیچ کدام از مأمورین شورای اسلامی کار، زمین شناس نیست و دستگاه پیش بینی زلزله را در اختیار ندارد. رک و راست می گوید «زمینه های اجتماعی بروز حوادث»!؟ همچنین تنها کسانی به عضویت شوراهای اسلامی کار در می آیند که «هیئت تشخیص صلاحیت» کاندیداتوری آنها را تأیید کرده باشد. دو شرط اساسی و اصلی واجدین شرایط کاندیداتوری شوراهای اسلامی؛ ١) «اعتقاد و التزام عملی به اسلام و ولایت فقیه و وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» و ٢) «عدم گرایش به احزاب و سازمان ها و گروه های غیرقانونی و گروه های مخالف جمهوری اسلامی» می باشند.

شوراهای اسلامی كار و مبارزات كارگران
زیرمجموعه های خانه كارگر ـ شوراهای اسلامی كار و انجمن های صنفی اسلامی ـ اولین سنگر و سدی بوده اند كه كارگران در مبارزات روزمره خود باید از آنها عبور كنند. كارگران این ادعای من را در شركت واحد اتوبسرانی تهران و حومه، و شركت كشت و صنعت نیشكر هفت تپه، تجربه کرده اند. یک نمونه آشكار و روزانه دیگر، مانعی است كه اعضای زیرمجموعه های خانه كارگر برای افزایش دستمزد كارگران به وجود می آورند. این عوامل رژیم كه به اسم كارگران به دستمزدهای چندین بار زیر خط فقر رأی داده و امضا زیر این اسارت كارگران می گذارند را چه انسان منصفی می تواند «فعالین كارگری» بخواند؟
ع منصوریان در بخشی از نوشته اش، با اشاره به اعتراض كارگران به شیوه امضا طومار می گوید: «نمونه دیگر جمع شدن هزاران امضا در اعتراض به پایین بودن دستمزدها است که اخیرا توسط نمایندگان شوراهای اسلامی و اعضای فعال خانه کارگر صورت گرفته است.» این دیگر یكی از بزرگترین دروغهای این دوره است. هماهنگ كنندگان این نامه اعتراضی نه خانه كارگر و زیرمجموعه های آن؛ كه اعضای «اتحادیه آزاد كارگران ایران»، شاپور احسانی راد، شریف ساعدپناه، جمیل محمدی، شیث امانی، پروین محمدی و جعفر عظیم زاده بوده اند. همه اینها خود كسانی هستند كه بطور دوره ای توسط اربابان خانه كارگر مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند. ع منصوریان اگر نمی تواند از خانه كارگر و زیرمجموعه های آن دفاع كند، كنار بكشد و كارشكنی نكند. در دنیای سیاست دروغ می تواند «توطئه» تفسیر بشود.

قضیه تجدید نظر كردن‌های اسلامیون
نوشته ع منصوریان ظاهرا در جواب من است، اما رو به من نیست. من كه هیچ جا در زندگی سیاسی ام نگفته ام كه شرایط سیاسی ایران و به تبع آن جنبش كارگری تغییراتی اساسی را پشت سر نگذاشته است! من حتی گفته ام و اكنون به صراحت بار دیگر هم می گویم كه فشار اعتراضات توده ای و اعتراض جنبش كارگری، حتی متحجرترین بخش آخوندها را هم به عقب نشینی وادار می كند. یادم می آید كه ملا حسنی، امام جمعه ارومیه در نماز جمعه های این شهر از اینكه دستور اعدام دو پسر خود را داده بود، بر خود می بالید. او اما اخیرا گفته است كه اعدام پسرهایش منصفانه نبود. می گوید كه او پسرهایش را لو داده بود كه ارشاد بشوند، اما جنازه های آنها را تحویل گرفت. می خواهم بگویم كه خشك مغزترین آخوند آن مملكت را هم كه هنوز بهش می گویند «ملا»، عقب نشسته و وحشت برش داشته است. رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی، از كشته شدن زیر شكنجه ستار بهشتی ابراز تأسف می كند! آیا اینها همه از رئوفت این وحشیان است؟ نه عزیز، از فشار روزافزون جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه است. حالا شما انتظار دارید كه خانه كارگری ها و شوراهای اسلامی كار در برخوردشان تاكتیك عوض نكنند!؟

كارگران در ایران حق انتخاب تشكل ندارند
ع منصوریان می گوید: «انجمن های صنفی یا دست کم بخشی از آن ها از کارگران و مزد بگیرانی نیز تشکیل شده است که برای تحقق مطالباتشان امروز و در چنین شرایطی خواسته اند در این تشکل ها جمع شوند و این به اراده آزاد کارگران و اعضاء آن ها بستگی دارد نه به اجازه من و شما.» اگر این موضوع حتی از لحاظ فاكتی درست باشد، از لحاظ سیاسی واقعیت ندارد. در مبارزه سیاسی سوسیالیستی، از هر مزدبگیری كه نمی شود بخاطر مزدبگیری اش دفاع كرد. من حتی آخوند و پاسدار و بسیجی و نگهبان زندان مزدبگیر را مثال نمی زنم، اما مگر از مأموران حراست كارخانه كه مزدبگیران آن كارخانه هستند، می شود بخاطر سركوبشان دفاع كرد؟! زیرمجموعه های خانه كارگر اگر حتی مزدبگیر هم باشند، خود گفته اند كه «بازوی پرتوان مدیریت» هستند. كار اینها نه دفاع از منافع كارگران، كه در بهترین حالت دفاع از منافع كارخانه داران است. این دیگر فقط ادعای من نیست. همه پژوهشگران مسائل كارگری هم كه بعضی از آنها با اجازه خود رژیم اسلامی نتیجه پژوهشهای خود را منتشر می كنند، همین را می گویند.
اگر كارگران خود اجازه داشته باشند تشكل خود را درست كنند و جمهوری اسلامی و خانه كارگر و شوراهای اسلامی چاقوكشی نكنند و زبان كارگران را نبرند، می روند مجامع عمومی و شوراهای واقعی خود را درست می كنند. این را دیگر همه می دانند كه شوراهای اسلامی كار چنان منفورند كه مجبورند جاهایی بر خود نام «اتحادیه» بنهند و جاهای به نام «انجمن صنفی» فعالیت كنند. این دیگر از بدیهیات آن جامعه است. فروختن زیرمجموعه های خانه كارگر به جنبش كارگری، كاری است شاق.

من اعتقادات ایدئولوژیك ندارم
ع منصوریان می گوید: «اندیشمندان بنیان گذار مارکسیست لنینست، بر این اعتقاد هستند که «هرجا کارگران گرد هم می آیند و سنگ بنای تشکل را می گذارند، وظیفه کمونیست ها که برای شکل گیری و ارتقای آن تشکل به آن کارگران کمک کنند».» ابتدا این را بگویم كه «اندیشمندان ماركسیست لنینیست» هر چه گفته باشند و در چه رابطه ای گفته باشند، باید رفت و گفته های آنها را سنجید، من اما از آن كمونیستهایی نیستم كه چشم بسته به «اعتقادات» هیچ اندیشمندی عمل كنم. اگر ماركس جائی گفته است كه بروید از خمینی و خانه كارگر دفاع كنید، من آن بخش از ماركس را قبول ندارم! می گویم این نه متد ماركس، كه متد استالین است و به دروغ به ماركس چسبانده اند. من ماركس را نه دست چندم از حزب توده و رنجبران و توفان، كه از خود ماركس خوانده ام و چنین متدی كه گویا كمونیستها و كارگران بروند از خمینی و محجوب دفاع كنند را هیچ جائی در كتابهای ماركس ندیده ام. من از آن كمونیستهایی نیستم كه برای جلب رضایت مجاهدین افغانستان مسواك نمی زدند. اگر كسی مسواك نمی زد و جلب رضایت مجاهدین افغانستانی را بهانه می آورد، دروغ می گفت؛ چرا كه خود با تمام وجود مثل همان مجاهدین فكر و عمل می كرد. من از آن كمونیستهایی نیستم كه بخاطر ضدیت با آمریكا در آغوش خمینی و خامنه ای و حماس و حزب الله بخوابم. اگر كسی آنقدر احساس نزدیكی به خمینی و خلخالی و لاجوردی و حسن نصرالله بكند، ضدیت با آمریكا را بهانه كرده است. با تمام وجود اسلامی و ضدكارگر است.

در خاتمه
در ابتدای این مطلب گفتم كه ع منصوریان نوشته است كه نوشته من «خالی از اتهام واهی نیست.» او نمی تواند گفته خود را ثابت كند، چرا كه قصدش این نبوده. می خواهد بگوید كه خانه كارگر و زیرمجموعه هایش در این برهه از تاریخ مملویند از نمایندگان واقعی كارگران! این كنه بحث ایشان است. این یك خط شناخته شده در صحنه سیاست ایران است. امروز جنبش كارگری از هر دوره و زمانه دیگری آماده تر است كه خانه كارگر و زیرمجموعه های آن را برای همیشه كناری بزند و تشكل‌های واقعی خود را ایجاد كند. هر كس بیاید و بر سر این راه سنگ اندازی كند دوست جنبش كارگری نیست. هر كس در این برهه از تاریخ جنبش كارگری زیر بغل خانه كارگر و زیرمجموعه های آن را بگیرد، در سركوب جنبش كارگری شركت كرده است. دوره تعرض جنبش كارگری و عقب نشینی و فرار خانه كارگر است. نباید بگذاریم كه كسی اینها را از زیر ضرب جنبش كارگری نجات بدهد.


٢٦ نوامبر ٢٠١٢

۱۳۹۶ آذر ۵, یکشنبه

جنبش کارگرى وارد مرحله تعرضى شده است!

به بهانه نامه اعتراضى «کميته پيگيرى ايجاد تشکلهاى آزاد کارگرى در ايران»

ظاهرا اعتراض کارگران به پرداخت نشدن دستمزدها و رواج کار قراردادى، از نوع اعتراضات دفاعى کارگران هستند. يعنى طبقه کارگر از آنچه که در حال حاضر دارد، در برابر حمله طبقه و دولت سرمايه دفاع مى‌کند. خواسته‌هايى از قبيل تشکيل تشکل کارگرى، کاهش ساعات کار، بالا رفتن دستمزدها، کنترل کارگرى بر محيط کار، کلا خواسته‌هايى که طبقه کارگر از موضع قدرت آنها را مطرح مى‌کند در چارچوب خواسته‌هاى تعرضى کارگران مى‌گنجند. از طرف ديگر، اعتراض به بالا رفتن ساعات کار، اعتراض به نپرداختن دستمزدها، اعتراض به اخراج کارگران (چه کارگران مبارز و چه بيکارسازى‌ها)، اعتراض به کار قراردادى، اعتراض به فشار مديريت (چه دولتى و چه خصوصى) براى منحل کردن تشکل موجود کارگرى و غيره نيز از جمله اعتراضات دفاعى بحساب مى‌آيند. اما آنچه را که امروز در ايران تحت نام اعتراض به عدم پرداخت دستمزدها و اعتراض به کار قراردادى شکل گرفته است، از شکل دفاعى خارج شده و بنابر يک سرى مشخصات، به يک جنبش تعرضى تبديل شده است.
طبقه کارگر تاريخا اعتراضات خود را بنابر توازن قوا مطرح کرده است. آنجا که در ضعف قرار داشته به اعتراض دفاعى بسنده کرده و آنجا که دولت سرمايه را در موضع ضعف ديده، طبقه کارگر به اعتراض تعرضى روى آورده است. امروزه اعتراض به رواج يافتن کار قراردى و جنبش اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهاى به تعويق افتاده به يک يا چند کارگاه و کارخانه محدود نمانده و اکنون ديگر تقريبا به تمامى واحدهاى توليدى سرايت کرده است. چنان شدت گرفته که روزى نيست چند اعتراض اينچنينى کارگرى سد سانسور رژيم را نشکند و در مطبوعات مجاز ايران بازتاب نيابند. نه تنها هيچ جناحى از رژيم، بلکه حتى هيچ فردى از اين جناح‌ها هم به خود جرأت حمله به هيچکدام از اين اعتراضات کارگرى را نداده است. اين از سر رأفت و مرحمت اين رژيم نيست، بلکه از سر «زمخت» بودن برحقى اين اعتراضات است. کارگران تا کندن ميله‌هاى مجلس اسلامى هم به پيش رفته‌اند و مطالبات ديگرى از قبيل تشکيل شوراهاى غيردولتى و انحلال انجمن و شوراهاى اسلامى را نيز مطرح مى‌کنند؛ همچنين يک قدم جلوتر رفته و به بند و بست آى‌ال‌او با جمهورى اسلامى نيز اعتراض دارند. تئوريسينها و استراتژيستهاى رژيم با تحليل و تفسير بحران رژيم، با اولتيماتوم به کارگران مى‌گويند که مجلس خانه ملت است و کارگران مى‌توانند خواسته‌هاى خود را از طرق قانونى به گوش مسئولان برسانند! البته کارگران مى‌خواهند اعتراض خود را به گوش ديگر اقشار جامعه نيز برسانند. از يکطرف مسئولان رژيم به خوبى به اين موضوع واقفند و از طرف ديگر کارگران نيز خوب مى‌دانند که مجلس خانه مشتى حزب‌اللهى و جيره‌خوار رژيم است و ربطى به کسى که کار کرده و دستمزدى دريافت نکرده، ندارد.
آنچنانکه از وسعت اين اعتراضات برمى‌آيد، وجود يک شبکه ارتباطى نسبتا قوى بين کارخانه‌ها و کارگاه‌ها است. کارگران سريعا مجمع عمومى تشکيل مى‌دهند و تقريبا اين اعتراضات همزمان و با يک محتوا، در شکل و طرح خواسته‌ها، بوقوع مى‌پيوندند. اين هنوز کم است. کارگران تمام واحدها بايد سريعا به هر اتفاقى عکس‌العمل نشان دهند. از شنيدن هر اعتراضى به عدم پرداخت به موقع دستمزدها، کارگران واحدهاى ديگر بايد سريعا و علنا اعلام پشتيبانى کرده و نامه حمايتى براى آنها بفرستند. جالب است که وقتى رژيم اين تلاشهاى کارگرى را به راديوهاى «بيگانه» و «ضدانقلاب» نسبت ميدهد تا آنها را مثلا تضعيف کند، جواب دندان شکن «حقوق ما را بدهيد، تا ديگران دخالت نکنند» ميگيرد! قدرت دستگيرى و اخراج فعالين کارگرى هم از رژيم سلب شده است و تنها کارى که توانسته بکند، اين است که بگويد «استفاده سياسى از اين اعتراضات مى‌شود.»
اما جامعه هنوز يک فعال پيشرو کارگرى را جلوى اين صف نمى‌شناسد! پيشروان جنبش کارگرى بايد به جلوى صحنه بيايند و مستقيما و با نام و نشان خود، بخش هر چه وسيعترى از کارگران را مورد خطاب قرار دهند. طبقه کارگر بايد با يک سياست طبقاتى وارد کارزار با اين رژيم بشود و کار آن را يکسره کند. سرنگونى رژيم اولين قدم مهم براى رسيدن به جامعه اى است که رهايى کامل کارگران را نويد ميدهد.

(نوشته شده در حداقل ۲۰۱۰)

در ادامه اعتراضات تدافعی

در میان برخی از فعالین کارگری و نیز کسانی که درباره جنبش کارگری اظهار نظر می کنند یک نگرانی مطرح می شود که جنبش کارگری تدافعی است و جمهوری اسلامی دست بالا دارد و اعتراضات کارگری تعرضی نیست. جدا از درست یا نادرست بودن این ارزیابی، اظهار نگرانی مساله‌ای را حل نمی‌کند. معضلات جنبش کارگری به راه حل و نقشه عمل و پراتیک رهبران کارگری و متحد کردن اعتراضات کارگری نیاز دارد. واضح است هر کسی که امرش پیشروی طبقه کارگر و ضربه زدن به حکومت اسلامی باشد از اعتراض تعرضی کارگر خوشحال می شود. اما آنچه که بطور واقعی به این پیشروی و تعرض می تواند خدمت کند از جمله عبارتست از ارائه یک تحلیل درست از موقعیت جمهوری اسلامی و طبقه کارگر و بتبع آن اتخاذ سیاست و تاکتیک مناسب برای مبارزه کارگران علیه جمهوری اسلامی، که اینهم بنا به شرایط و اوضاع میتواند تغییر کند. اما موضوع این نگرانی، یعنی تدافعی بودن اعتراضات کارگری، ارزیابی ای است که هم نکات درست دارد و هم نادرست. برای توضیح این باید هم منظور خود را از تدافعی و تعرضی معلوم کنیم و هم به شرایطی که این مبارزات در آن صورت می گیرد توجه کرد. بعنوان مثال اعتصابات کارگری علیه نپرداختن دسمتزدها را در نظر بگیریم. آیا اینها تدافعی اند؟ پاسخ هم آری است و هم نه! اگر از این زاویه نگاه کنیم که دستمزد حق طبیعی کارگر است که باید پرداخت شود و کارگر در اعتراض به تعرض کارفرمایان و زیرپا گذاشتن این حق طبیعی اعتصاب کرده آنگاه باید گفت این اعتراض دفاعی است. اما شکل اعتراض یعنی اعتصاب که پیشروترین نوع اعتراض کارگری است باید گفت که این شکل اعتراض تعرضی است زیرا میتوان فرض کرد و مواردی هم وجود داشته که مثلا کارگران نامه به وزیر کار یا رئیس جمهور و یا هر اوباش دیگر رژیم بنویسند و درخواست کنند که مشکل نپرداختن دستمزدشان را بررسی کنند.
بنابراین اگر بخواهیم موقعیت جنبش كارگری در ایران را از سر موقعیت اعتراضات كارگری و با زاویه نگاه اول بسنجیم، آنگاه با این واقعیت مواجه می شویم كه قریب به اتفاق اخبار مربوط به اعتراضات و اعتصابات كارگری در میان اخبار مربوط به جنبش كارگری حالت دفاعی دارند. اعتراض به دستمزدهای پرداخت نشده، اعتراض به اخراج و بیكارسازی، اعتراض به بسته شدن كارخانجات، اعتراض به بی حقوق تر كردن كارگران تحت عنوان «اصلاح قانون كار» و غیره. آیا باید نگران این موضوع بود كه چرا فعالین كارگری اعتراضات تعرضی سازمان نمی دهند؟ یعنی خواستار افزایش دستمزد، ایجاد تشكل توده ای كارگران و غیره بطور صریح نمی شوند.
تا آنجا كه به اعتراض كارگران مربوط است، آن را می شود صریحا دید و یا بطور ضمنی متوجه شد. اعتراضی كه كارگر در مقابل ادارات دولتی و یا دفتر كارفرما در كارخانه و یا غیره تجمع می كند و علنا و صریحا اعلام می كند كه بخاطر فلان موضوع خاص تجمع كرده و اعتراض دارد. اعتراض ضمنی هم آن اعتراضی است كه كارگر با دستمزدی كه دریافت می كند، نمی تواند زندگی روزمره خود را بچرخاند و مجبور است كه دو شیفته كار كند و آخر هفته هم نداشته باشد. هر جا كه سر صحبت باز شود، از وضعیت معیشتی خود گلایه دارد. از آینده خود و فرزندانش ابراز نگرانی می كند. اعتراض ضمنی آن اعتراضی است كه یک كارگر مرد از پرداخت دستمزد ١٢٠ هزار تومان در ماه به كارگران زن فلان كارخانه پیش دوستانش گلایه كرده است.
تا آنجا كه به خود اعتراضات مربوط هستند، می شود به نكات بیشتری نیز اشاره كرد. اما نگرانی فعالین كارگری و جامعه هم قابل درك است كه این اعتراضات تعرضی نیستند و هنوز جمهوری اسلامی دست بالا را دارد! من منتها این نگرانی را ندارم. واضح است كه اگر كارگران متحدانه به خیابان بیایند و شروع به سر دادن شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» بكنند، بسیار خوشحالتر خواهم شد. واضح است كه اگر كارگران نفت و ذوب آهن و مس سرچشمه و ایرانخودرو و پتروشیمی ها و غیره اعتراضشان را از چهاردیواری محیط كار بیرون بیاورند و خواهان ایجاد تشكل خود و تعیین دستمزد توسط شوراهای كارگری و غیره باشند، این نشان از یک درجه بالائی از سازمانیافتگی و اتحاد بین آنها دارد و در عین حال بمعنی درجه آگاهی سیاسی بیشتری نسبت به بقیه است و این طبعا كل جامعه را وارد یك فاز دیگری خواهد كرد! منتها به نظر من به دنبال همین اعتراضات «تدافعی» شاهد اعتراض در نوع این آخری هم خواهیم بود. كافی است به این نكته توجه كنیم كه هیچ رژیمی به تنهائی نمی تواند فقط با اتكاء به سركوب به حكومت كردن ادامه بدهد. این موقعیتی است كه جمهوری اسلامی در آن قرار دارد. اگر رژیمها در كنار فشار سركوب، بر پایه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره هم تكیه می دهند، جمهوری اسلامی آن پایه ها را از دست داده و اكنون فقط بر زور سرنیزه پاسداران و بسیجیانش تكیه دارد.
اما اگر حتی با زاویه نگاهی که بالاتر توضیح دادم اکثر اعتراضات را تدافعی بدانیم، هنوز باید روی مواردی هم انگشت گذاشت که تعرضی هستند و نشانه شروع پیشرویهای جدی در جنبش کارگری است. مثال مربوط به این اعتصابات متحد و هزاران نفره کارگران پتروشیمی هاست که اخیرا اتفاق افتاد و هنوز پایان نیافته و مهلت دو ماهه ای به کافرما داده اند. مطالبه این اعتراض یعنی کوتاه کردن دست پیمانکاران از آنجا که پیروزی آن موج گسترده ای از اعتراض و اعتصاب در سایر کارخانه ها را بدنبال خواهد داشت پشت حکومت را لرزانده است. اول ماه مه ها و قطعنامه های رادیکال و مهمی که تشکلهای کارگری متحدانه پای آن امضا گذاشتند و یا بیانیه های این تشکلها درباره مسائل مهم طبقه کارگر جزو مثالهای دیگری هستند که بر تعرضی بودن آن حرکتها تاکید میکند.
اما جنبه دیگری که راجع به این اعتراضات كارگری تدافعی قابل اشاره هستند عبارتست از شرایط ناهنجار و بغایت ضد کارگری که رژیم در طی ٣٠ سال بتدریج به کارگران تحمیل کرده است که در یک کلام توضیحش اینست که نان خشک فرزندان خانواده های کارگری را به گرو گرفته است. و در این شرایط اگر اعتراضات تدافعی است بخاطر اینست که کارگران در آن نقطه ای قرار گرفته اند که برای پرت نشدن به ته دره، تقلا می كنند و مجبورند از بقاء خود حفاظت كنند. كارگران دارند به تجاوز جمهوری اسلامی به خط قرمز حیات خود اعتراض می كنند. به دستمزدهای پرداخت نشده شان كه بتوانند ادامه حیات بدهند! به بیكاری كه بتوانند لقمه نانی سر سفره خانواده خود بیاورند! جمهوری اسلامی از زبان مقامات ریز و درشتش اعلام كرده است كه توان ریشه كن كردن شرایطی كه اعتراضات كارگری از آن شرایط برمی خیزند را ندارد! كارگر می تواند اعتراض خود به بی تشكلی و تعیین دستمزد توسط شوراهای خود را به بعد موكول كند، اما دیگر نمی تواند شاهد گرسنگی كشیدن فرزند خود، بر اثر عدم دریافت دستمزد و حقوق خود بیشتر از یك روز باشد! این به نظر من آن موقعیتی است كه اعتراض «تدافعی» را ناگزیر کرده است اما ادامه این قطعا به اعتراضات تعرضی تبدیل می شوند. این شرایط آن نقطه ای است كه اعتراض «صنفی» را به اعتراض «سیاسی» تبدیل می كند.
كارگری كه به گرو گرفته شدن نان شب فرزندش اعتراض می كند، با جواب «نمی توانم» كارفرما و حراست روبرو می شود. این جواب كارگر را قانع نمی كند و به كسی كه می گوید «نمی توانم»، جواب می دهد كه «پس لطفا كنار بروید چرا كه خودمان می دانیم كه می توانیم». كارگری كه با اعتراض به نداری با نماینده ولی فقیه، حراست، شورای اسلامی كار، كارفرما، انجمن اسلامی و غیره مواجه می شود، مجبور است كه از آنها عبور كند. مجبور است در میانه راه خواهان اخراج همه این انگلهای مفت خور از كارخانه بشود. مجبور است كه خواهان برگشت به كار همكاران اخراجی و نمایندگان خود بشود. مجبور است كه خواهان آزادی دستگیرشدگان فلان اعتصاب بشود. همه اینها را می بیند و عملا متوجه این موضوع می شود كه با خود ولی فقیه و سپاه پاسداران مواجه است. مجبور است كه با صدای بلند بگوید مرگ بر رژیمی كه نان فرزندم را گرو گرفته است.

فعال كارگری چه بكند؟
همانطور که در ابتدای این نوشته مطرح كردم، بحث نگرانی که گاها از طرف برخی از خود فعالین و رهبران كارگری هم مطرح می شود مساله را حل نمیکند و به طرح و تلاش رهبران کارگری نیاز دارد. بنظر من فعال و رهبر كارگری باید اعتراضات پراكنده كارگران را به هم متصل كند. باید در طرح خواسته های خود، مثل كارگران مجتمع گوشت فارس، كارگران مخابرات راه دور فارس، كارگران نساجی مازندران، كارگران مراكز مختلف قزوین و بسیاری جاهای دیگر پیگیر باشند و همچنان جامعه را از اعتراضات خود باخبر نگه دارند. رهبران و فعالین كارگری مراكز معترض، لازم است اعتراضات را با هم هماهنگ كنند و مثلا در روز مشخصی، مثل اعتراضات معلمان استانهای مختلف در همین هفته گذشته، جلوی مجلس اسلامی و یا نهاد ریاست جمهوری اسلامی و غیره تجمع برپا كنند و اتحادشان را بنمایش بگذارند، یا اینکه اعتصاب هماهنگی را سازمان بدهند. این می تواند كلید سراسری شدن اعتراضات كارگری را بزند. دست بسیاری از فعالین و رهبران كارگری را در دست هم می گذارد و آنها را برای اقدامات بعدی مناسب، آماده تر می كند.
فعال و فعالین كارگری خیلی كارهای دیگر می توانند بكنند، از جمله تشكیل منظم مجامع عمومی كارگران برای بحث و بررسی چگونگی پیش بردن اعتراضات. سازماندهی اعتراض و راه و چاه نشان دادن مهمترین كاری است كه فعال و رهبر كارگری باید منظم در فكر آن باشد.
موقعیت جامعه ایران انفجاری است و خود سران رژیم هم این را ابراز كرده اند. در این بین جنبش كارگری می تواند و باید نقش تعیین كننده ای بازی كند. از همین الان و با سازمان دادن اعتراضاتی كه در این نوشته به اختصار به آنها اشاره شد، میشود راه را برای هموار شدن اعتراضات توده ای در هر سطحی فراهم كرد. نباید منتظر ماند. اعتراضات «تعرضی» در راهند. تشكلهای توده ای كارگران نیز ایجاد خواهند شد. اكنون باید آستینها را بالا زد و اعتراضات پراكنده را كانالیزه كرد و به آنها سمت و سو داد.
١ اوت ٢٠١١

کارگر کمونیست ١٦٨

۱۳۹۶ آذر ۴, شنبه

بحران نان و سرنگونی جمهوری اسلامی

نان، قوت لایموت كارگران هم به لیست كالاهای لوكس در جامعه اضافه شد. نان اما دیگر نه مسكن، تشكل، آزادی بیان، تحمیق مذهبی، بیمه بیكاری، قرارداد موقت، بیكار كردن، جشن و شادی، حجاب و ناامنی محیط كار و غیره نیست. نان كالای زنده نگه دارنده انسانهای فقیر است. نان را در سطح وسیعی مثل ایران امروز از مردم دریغ كردن، یعنی به كل آن جامعه اعلان جنگ دادن! در این جنگ، كارگران و مردم تهیدست بدون شك می توانند رژیم منحوس اسلامی را سرنگون كنند. تاریخ نشان داده است كه عرصه مبارزه بر سر نان، یکی از قویترین سلاحها در سرنگونی همه رژیمها، از جمله رژیم جمهوری اسلامی میباشد. علاوه بر بحران نان، ماجراجوئی های جنگی و هسته ایی رژیم هم باعث تحریمهای زیادی شده كه این نوع ماجراجوئی هم مستقیما و بلاواسطه زندگی مردم عادی را تباه كرده است. بحران صنایع و بیكارسازیهای وسیع، عدم پرداخت دستمزدها و غیره هم خود مزید بر علت شده و كسی هم مسئولیتی در قبال این جهنمی كه برای مردم درست كرده اند، نمی پذیرد و خود را جوابگو نمی داند!

وحشت عوامل رژیم شروع شده است
خبرگزاری رژیمی فارس روز ١٩ خرداد نوشت كه قیمت نان در بعضی از استانها از روز ١٧ خرداد افزایش یافته است. همین منبع روز ٢١ خرداد، به نقل از جواد كرمی، «رئیس اتحادیه نان فانتزی» نوشته بود كه: «قیمت جدید نان سنگک در استان تهران ٦٠٠ تومان، نان بربری ٥٠٠ تومان، نان تافتون ٣٠٠ تومان و نان لواش ١٦٠ تومان تعیین شده است.» همانجا گفته اند كه این ٣٠ درصد افزایش قیمت است. این موضوع، البته كه صدای كارگران را در سطحی وسیع و رسا هم در خواهد آورد؛ اما فعلا هشدار رژیمی ها بلند شده است. فارس در همانجا می نویسد: «در پی افزایش رسمی قیمت نان، برخی نمایندگان مجلس به تصمیم دولت برای افزایش مجدد قیمت نان اعتراض کردند.» محجوب، یكی از این نمایندگان گفته است: «سفره ١٥ میلیون نفر تهدید می‌شود.» قاضی‌پور، یكی دیگر از این نمایندگان از ارومیه می گوید: «دولت می‌خواهد برای خرید گندم، مبلغ مورد نیاز را از حلقوم کارگران و مردم مستضعف و فقرا بیرون بکشد.» محمدرضا رحیمی، معاون اول احمدی نژاد با اشاره به گرانی نان گفته است: «وضع اقتصادی مردم خوب نیست». علی لاریجانی، رئیس مجلس اسلامی هم گفته است: «مسئله نان و گرانی آن باید از سوی مسئولان توضیح داده شود چرا که به مسئله‌ای در کشور تبدیل شده است.» ایلنا هم هشدارهائی از عوامل خانه كارگر از جمله از «رئیس انجمن صنفی كارگران»، «مهدی تقوی، یك كارشناس اقتصادی»، «دبیر اجرایی خانه كارگر اصفهان»، «دبیر اجرائی خانه كارگر شهر ری» و «عضو هیأت مدیره كانون عالی شوراهای اسلامی كار استان تهران» در رابطه با گرانی نان و ناهمخوانی این افزایش قیمت با «افزایش» حداقل دستمزد كارگران را در سال ٩١ درج كرده است.
یكی از سایتها پرورژیمی در ایران به نام «تجارت نیوز» با طرح سئوال «نان را چه کسی گران کرد؟» دنبال پرتغال فروش می گردد. این سیاه بازی بیخود است. بیخود سعی می كنند خوانندگان را دنبال نخود سیاه بفرستند. نباید راه دوری رفت. نان و به تبع آن زندگی و بقاء كارگران را همین رژیم مفتخوران اسلامی از سفره مردم برداشته و بغارت برده است. رژیم مفتخورانی كه میلیونها كودك در این جامعه را از زندگی انسانی محروم كرده و زندگی بقیه را هم به گرو گرفته است.

بحران نان، رژیمها را سرنگون می كند
گرانی نان در شرایط داخلی و بین المللی ایران مبارزه برای مرگ و زندگی را در دستور جامعه قرار میدهد و فی الحال جو نارضایتی را بشدت دامن زده و اعتراضاتی شروع شده است. مردم با نوشتن شعار «نان، آزادی، برابری» بر دیوار نانوائی‌ها از هم اکنون اعتراض علیه گرانی نان را آغاز کرده اند. ١٠ هزار كارگر در ٥ استان با امضای طوماری بر علیه گرانی اعتراضات كارگری را شروع كرده اند. جمهوری اسلامی از معضلاتی كه بحران نان می تواند برای رژیمی مثل رژیم ایران ببار بیاورد، بیخبر نیست. یكی از سایتهای پرو رژیمی ایران، با حساس شدن آنتش، از «غائله نان در عصر مظفرالدین شاه» گفته است. نوشته است: «در سلخ صفر (١٣٢٣) که شاه به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام رفت زن ها از تهران و از آنجا جلو شاه را نزدیک زنجیر بست به اجماع گرفتند و فحش زیاد به او دادند و گفتند نان و گوشت و سایر نرخ‌ها گران و نایاب است.» اما بحران نان در سطحی وسیع تر، باعث بزرگترین انقلابات شده است. دو انقلاب كبیر فرانسه و انقلاب روسیه، پی آمد مستقیم گرانی و كمبود نان بودند. دولت لوئی ١٦ در فرانسه ١٧٨٩ كه در حال ورشكستی بود، چاره ای نداشت جز اینكه به تئوری‌های فیزیوكرات‌ها برای عدم دخالت در بازار و غیره تن بدهد. با رها شدن افسار قیمت‌ها، قیمت‌ها چندین برابر شدند، چیزی كه هم فیزیوكرات‌ها و هم مسئولین دولتی آن را پیش بینی كرده بودند (مثل حذف سوبسیدها و عدم كنترل بر قیمت كالا زیر سیطره جمهوری اسلامی). با گران شدن و از دسترس خارج شدن مایحتاج اولیه زندگی و مشخصا نان، طبقه سوم به شورش‌هائی دست زد كه مورخین زیادی انقلاب كبیر فرانسه را حاصل پراتیك شدن تئوری‌های فیزیوكرات‌ها و گرانی و كمیابی نان می دانند. و باز این كمبود و گرانی نان بود كه تزار را سرنگون كرد. روز ٨ مارس ١٩١٧ (با تقویم روسیه آن زمان، ٢٥ فوریه) دولت تزار، دور دیگری از سهمیه بندی نان و آرد را به مردم پتروگراد (پایتخت آن زمان روسیه) تحمیل كرد. برای هزاران خانواده كارگری این آخر خط بود. دهها هزار نفر به خیابانها ریخته و بر علیه وضعیت غیرقابل تحمل، بزرگترین انقلاب تاریخ تاکنونی بشریت را شروع كردند.

جمهوری اسلامی هم نباید از این وضعیت جان سالم بدر ببرد. نان بیخود عنوان قوت لایموت نگرفته است. امروز این قوت لایموت كارگران به گرو گرفته شده و می خواهند همین نان خشك و خالی را هم از سفره خالی كارگران بدزدند. گفتم كه اقتصاد از هم گسیخته، فقر و بحران سیاسی، شرایطی را بوجود اورده است که هر آن امکان شورش مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی، میرود. ما باید برای یك چنین موقعیتی آماده باشیم. شواهد از موقعیتی ویژه خبر می دهند.
١٧ ژوئن ٢٠١٢

كارگر كمونیست ٢١٤

۱۳۹۶ آبان ۲۹, دوشنبه

موضوع حاد افزایش حداقل دستمزد در استان انتاریو كانادا

فكر نكنم كسی فرصت این را داشته باشد كه درباره هر تغییر و تحولی كه مربوط به افزایش و یا كاهش دستمزد كارگران در یك گوشه از دنیاست، مطلب بنویسد. اما در بحبوحه بحرانی كه برای چند سالی بهانه‌ای شد برای ریاضت كشی و فشار آوردن هر چه بیشتر به كارگران و كاهش بیمه‌ها و امكانات رفاهی ٩٩ درصدی ها، پرداختن به موضوع افزایش حداقل دستمزد كارگران در استان انتاریو كانادا مهم و به چند جهت برای جنبش كارگری ایران حائز اهمیت است. ابتدا یادآوری این نكته مهم است كه بحث افزایش دستمزدها و در صدر آن افزایش حداقل دستمزد یك بحث و موضوع بسیار داغ در بین فعالین جنبش كارگری است. همین موضوع بود كه بعد از بیش از یك قرن، یك فعال سیاسی ماركسیست را با بلند كردن پلاتفرم افزایش حداقل دستمزد به ١٥ دلار به شورای شهر سیاتل آمریكا فرستاد. همین موضوع است كه امروزه شركتهای غول پیكری چون مك دونالد و وال مارت در آمریكا را مركز اعتراضات كارگری كرده است.

جنگ بر سر افزایش حداقل دستمزد در انتاریو
آمار رسمی ثبت شده می گوید كه بیش از ٥٠٠ هزار نفر از جمعیت ١٣ میلیونی استان انتاریو حداقل دستمزد ساعتی ١٠ دلار و ٢٥ سنت می گیرند. به احتمال زیاد همین تعداد كارگر هم با دستمزدی بمراتب كمتر از این مبلغ مشغول كار سیاه هستند. كارگرانی كه به دلایل مختلفی نمی خواهند و یا قانونا حق ندارند اسمشان جائی بعنوان شاغل ثبت شود، مشغول كار سیاه هستند كه دستمزدشان با هزار دوز و كلك نقدا پرداخت می شود كه هیچ كجا ثبت نمی شود. همین موضوع هم امكان هرگونه اعتراض و شكایت قانونی را از آنها سلب می كند. این اما موضوع بحث امروز ما نیست. می خواهم روی همین تعداد كارگری كه رسما حداقل دستمزد می گیرند تمركز كنم.

دولت ایالتی انتاریو بعد از ٤ سال راكد نگه داشتن حداقل دستمزد، زیر فشارهای روزافزون تشكلها و نهادهای مترقی كارگری و مدنی، و همچنین فضای اعتراضی جامعه علی العموم، بالاخره روز ٣٠ ژانویه لایحه ای را تصویب كرد كه بنابر آن حداقل دستمزد را به ١١ دلار در ساعت افزایش می دهد. نهادهای علیه فقر و تشكلها و اتحادیه های كارگری این رقم را ابدا برای زندگی كردن، بخصوص در شهر بزرگ تورنتو كافی نمی دانند و مطالبه افزایش حداقل دستمزد تا سطح ١٤ دلار را مطرح كرده اند.

این افزایش حداقل دستمزد روز اول ژوئن، در حول و حوش اعلام تورم رسمی سالانه، قانونی خواهد شد. این لایحه، افزایش دستمزد را سالانه به افزایش نرخ تورم گره زده است و مهمتر اینكه این مسئله را عطف به ماسبق ٤ سال گذشته نیز كرده است. با این وجود نهاد كارگری «مركز عمل كارگری» (Workers’ Action Centre) اعلام كرده است كه این افزایش هنوز ١٦ درصد از خط فقر رسمی عقب است.

قابل توجه فعالین جنبش كارگری ایران
آنچه كه در این پروسه مهم و جالب توجه بوده است، دخالت مستمر و فعال فعالین كارگری، اجتماعی و نهادهای مترقی كارگری و علیه فقر است. علیرغم حمله شدید رسانه های نان به نرخ روز خور مهندسی افكار، نقش فعالین و نهادهای سیاسی چپ در این بین بسیار محسوس بوده و همین رسانه ها هم نتوانسته اند نقش فعال آنها را انكار كنند. آنچه كه می تواند از تجربه تعیین حداقل دستمزد در استان انتاریو به فعالین كارگری در ایران كمك كند، تأكید بر دخالت مستقیم فعالین و نهادهای مستقل كارگری، همانند انتاریو، در محاسبه و نظارت بر محاسبه نرخ تورم و محاسبه سبد هزینه خانواده كارگری است كه در ایران این دو مورد هیچوقت واقعی و دقیق اعلام نمی گردند (به نوشته «نقد نحوه تعیین دستمزد کارگران در ایران» از «غلامحسین دوانی. عضو جامعه حسابداران رسمی ایران»، مراجعه كنید). پروسه تعیین حداقل دستمزد در ایران، از آنجا كه همه افراد دخیل در تصویب حداقل دستمزد از عوامل و جیره خواران رژیم اسلامی هستند، برای كارگران فاقد هرگونه اعتباری است! اگر جنبش كارگری زمانی می تواند تأثیری بر افزایش حداقل دستمزدها داشته باشد كه علاوه بر به میدان آوردن توده كارگران، بر روی نكات ذكر شده بكوبد و تمركز كند.

٣١ ژانویه ٢٠١٤


(اولین بار در نشریه «كارگر كمونیست» ٢٩٨ درج گردید.)

در حاشیه نقد «اتحاد سوسیالیستی كارگری» از كومه له

احمد شقاقی، از تئوری پردازان و قلمزنان اصلی «اتحاد سوسیالیستی كارگری» مطلبی در نقد حزب كمونیست ایران نوشته است كه هدف اصلی مطلب در واقع جوهر همیشگی «اتحاد سوسیالیستی كارگری» را در قبال منصور حكمت و حزب كمونیست كارگری یكبار دیگر به نمایش گذاشته است: نفرت! این مایه تأسف است، اما واقعی است و ریشه در جای دیگری دارد. در این نوشته من از حزب كمونیست ایران و حتی از حزب كمونیست كارگری هم دفاع نمی كنم؛ بلكه می خواهم نشان بدهم كه قضیه نفرت «اتحاد سوسیالیستی كارگری» ابدا ریشه در دفاع ایرج آذرین از ماركسیسم ندارد. اعضای «اتحاد سوسیالیستی كارگری» بارها تكرار كرده اند كه «منصور حكمت طبقه كارگر را از استراتژی گرفتن قدرت سیاسی كنار گذاشت». احمد شقاقی هم همین را می گوید: «کمونیست‌های کارگری بر مبنای استراتژی تبیین شده ذهنی توسط حکمت، در تمام این سال ها رویای کسب قدرت بدون حضور طبقه را طراحی نمودند.» این ظاهر قضیه است. كسی كه سری به سایت منصور حكمت بزند، می بیند كه كمونیسم در ایران بدون منصور حكمت مثل كمونیسم در تركیه و پاكستان می بود. بحثهای منصور حكمت در باره مسائل كارگری، از غنی ترین بحثهای جنبش كمونیستی و چپ هستند. كسی كه چنین تاریخی پشت سر خود دارد، صرفا با تبلیغات مخالفینش به كمپ مخالف طبقه كارگر نمی پیوندد! هیچ سوسیالیستی حداقل در ایران به یك صدم این انسان در میان صدها موضوع دیگر، مسائل كارگری را فرموله نكرده است. انسان فقط باید مثل نویسنده های «اتحاد سوسیالیستی كارگری» بی انصاف باشد كه چشمش را بر حقیقت ببندد. این بحث را باید در جای دیگری دنبال كرد.

اما برگردیم به «كنار گذاشته شدن طبقه كارگر در استراتژی گرفتن قدرت سیاسی». همچنانكه گفتم این ظاهر قضیه است. اما واقعیت چیز دیگری است. زمانی كه منصور حكمت در كنگره دوم حزب كمونیست كارگری سخنرانی می كرد و دوستان دیگری و از جمله ایرج آذرین و احمد شقاقی هم داشتند استعفانامه هایشان را از حزب كمونیست كارگری می نوشتند، اوضاع ایران دچار تحولات تازه ای شده بود و خاتمی بر سر كار آمده بود. بسیاری از آدمهای سیاسی، چه در داخل و چه در خارج، تبیین شان از جمهوری اسلامی عوض شد. طنین این موضوع حتی در صفوف حزب كمونیست كارگری هم شنیده شد. ایرج آذرین در كتاب «چشم انداز و تكالیف» در همین رابطه می نویسد: «خودویژگی وضعیت سیاسی حاضر دقیقا در این است كه از سه سال پیش با ظهور دوم خرداد بخشهایی از توده مردم میروند تا تعقیب اهداف و مطالبات خود را نه از طریق تغییرات انقلابی بلكه از طریق ایجاد تغییرات تدریجی در رژیم آزمایش كنند.» (بخش سوم، صفحه ١٠٢، نسخه الكترونیكی) در جای دیگری در همین بخش می گوید: «نفس تلاش عملی برای ایجاد تشکل توده ای، و نفس طرح مطالبات طبقاتی در دوره حاضر ناکافی است. تازگی تکالیف ما در دوره حاضر در این است که می باید با جانبداری بر پروسه شکلگیری الگوی جدید اقتصادی ایران تاثیر گذاشت.» صرف گفتن این حرفها بخودی خود هیچ ایرادی ندارند، منتها اگر فقط تحلیل باشند. اما استنتاج عملی ای كه ایرج آذرین می خواهد از این بحث بگیرد را افراد زیادی بارها مورد نقد قرار داده و مضرات آن را برای جنبش كارگری و استقلال طبقه كارگر گوشزد كرده اند. می خواهم یكبار دیگر این موضوع را به دوستان «اتحاد سوسیالیستی كارگری» گوشزد كنم. استنتاج عملی ایرج آذرین این است: «حتی در مقطعی ممکن است طبقه کارگر برای تحقق یا حفظ این خواسته های اقتصادی و سیاسی با نیروها و طبقات دیگر در عمل متحدانه عمل کند یا رسما وارد ائتلاف شود، و یا حتی تشکیل یک دولت ائتلافی (دولتی غیر سوسیالیستی و غیر کارگری) را به صلاح خود ببیند.» (همان كتاب) و یا در جای دیگری در همان كتاب، باز با رجوع به همین «شرایط تازه» می گوید: «طبقه کارگر می تواند در موارد معین در قبال اختلافاتی که میان بخش های مختلف سرمایه (مالی و صنعتی، دولتی و خصوصی، داخلی و خارجی، صادراتی و بازار داخلی، و جز اینها) بر سر سیاست های اقتصادی مشخص در می گیرد بی تفاوت نماند و بر حسب منافع خود، در این یا آن مورد، وزن خود را پشت این یا آن سیاست اقتصادی معین بیندازد.» بهمن شفیق هم كه شرایط برای وی هم عوض شده بود و تكالیفی برای خود در دستور گذاشته بود، حتی از این حرفها هم بدتر گفت و هنوز هم دارد این بار با دفاع از احمدی نژاد، این گامها را بلندتر بر می دارد. اتفاقا در این سیاست، طبقه كارگر در مركز ثقل استراتژی است و كنار گذاشته نشده است؛ منتها برای استثمار شدید، برای كار ارزان، برای ملعبه «دولت غیرسوسیالیستی و غیركارگری» شدن، برای ملعبه «سیاست یك بخش از بورژوازی» شدن. برای دنباله روی از احمدی نژاد و حذف یارانه ها. ایرج آذرین تمام سیاست خود در آن كتاب و نوشته های بعد از آن را هم، حول همین تزها فرموله كرد و درگیر بحث سازمان جهانی كار و صفدر حسینی شد كه قرار بود برای كارگران تشكل مستقل كارگری درست كنند. ایرج آذرین كارگران را بسیج می كند كه بروید این تشكلها را با میل خود و با همكاری با بورژوازی صندوق بین المللی پول درست كنید، چرا كه امروز وقت انقلاب نیست و اتفاقا در ابتدای همان كتاب، ایده انقلاب را یك ایده قرن نوزدهمی و كهنه شده یاد می كند. یادآوری این نكات از آنجا مهم اند كه متأسفانه ایرج آذرین تمام تزهای خود را با كپی برداری از گزارش سال ١٩٩٥ بانک جهانى در کتاب «کارگران در دنياى ادغام شده» (Workers in an Integrating World) سرهمبندی كرده است. اگر کسى واقعا بخواهد منطق تئورى ها و تحليل هاى پشت سیاست و تحليل هاى اين تيپى را دريابد، حتما بايد آن گزارش را و بخصوص فصل ٣ بخش ١٢ را مطالعه کند. جوهر بخش ١٢ اين کتاب مى گويد «اتحاديه هاى کارگرى آزاد» سنگ بناى موفقيت اقتصادى است. چون بعنوان نماينده کارگران بر سر دستمزد با شرکت ها چانه مى زند و در نتيجه همين تشکل ها کارگران را به توليد بيشتر ترغيب مى کنند. مى گويد دولت هائى که به دلايل سياسى آزادى را از اتحاديه هاى کارگرى سلب مى کنند، مکانيزم هاى لازم براى ميانجيگرى بين کارگر و کارفرما (شرکت) را نيز سلب مى کنند و در نتيجه تشکل کارگرى ارگان سرکوب دولت مى شود. به تأثيرات مثبت و تأثيرات منفى وجود اين نوع تشکل ها مى پردازد. تأثير اصلى مثبت آن را «بارآورى توليد» مى داند. تأثير منفى آن را نيز «به انحصار گرفتن تعيين دستمزها» و «مخالفت با تغيير (اصلاحات)» نام مى برد. ایرج آذرین در تمام این سالها، كه «جنبش اصلاحات» هم دود شد و به هوا رفت، یك لحظه از «غول» بودن این جنبش دل نكند. او در یك سخنرانی در یك گردهمایی سازمانی اش در باره تحولات انقلابی ١٣٨٨ انقلاب را می بیند، اما جنگ را فقط بین احمدی نژاد و موسوی می بیند و وقتی كه از كارگران حرف می زند، می گوید كه كارگران با آمدن موسوی سود می برند، چرا كه موسوی از بی قانونی جمهوری اسلامی گلایه دارد و می خواهد حاكمیت قانون را به مملكت برگرداند و در نتیجه كارگران در وضعیتی كه قانون حاكم است، حداقل دستمزد خودشان را به موقع دریافت می كنند و یا حق آزادی بیان و ایجاد تشكل می یابند!

احمد شقاقی، كه از سیاستهای كتاب «چشم انداز و تكالیف» دفاع می كند، حق دارد كه طبقه كارگر را در دیدگاه منصور حكمت نبیند، چرا كه داریم درباره دو دیدگاه كاملا متفاوت در مورد طبقه كارگر حرف می زنیم؛ با دو عینك كاملا متفاوت. یكی می خواهد كارگر برای شكوفائی اقتصاد بورژوائی جان بكند، دیگر می خواهد كارگر این نظم را دگرگون كند و قدرت را به خود كارگر برگرداند. منصور حكمت این دومی بود! منصور حكمت در هیچ دوره ای حتی به اشتباه در یك جمله هم نگفت كه كارگران را می بریم كه سیاستهای صندوق بین الملل پول را پیاده كنند! برای منصور حكمت كارگر در مركز اصلی سیاست برای انقلاب و تسخیر قدرت بود. نویسندگان «اتحاد سوسیالیستی كارگری» به درست می گویند كه كارگران بی تفاوت نمی مانند، اما این عدم بی تفاوتی كارگران را می خواهند برای سفت كردن بند استثمار خودشان بكار ببندند. منصور حكمت اتفاقا در تمام دوره زندگی اش وقتی كه مسائل كارگری را مطرح می كند، در دل همین اختلافات بورژوازی و در دل غیرانقلابی ترین شرایط هم، كارگر را به اتخاذ سیاستی مستقل و برای مبارزه بر سر مطالبات اصلاحی فرامی خواند، بدون اینكه از كارگران بخواهد كه كوچكترین سواری ای به هیچ بخشی از بورژوازی بدهند! بی خود نیست كه بخش اعظم كمونیستهای ایران و عراق مدیون منصور حكمت و طرفدار سیاستهای وی هستند.

احمد شقاقی نكات پراكنده و نالازم و بچه گانه زیاد دیگری را هم مطرح كرده است. دوستان دیگری هم در «اتحاد سوسیالیستی كارگری» از آكسیونها و تظاهراتهای حزب كمونیست كارگری و شركت اعضای این حزب در تظاهراتهای مختلف، دعوت منصور حكمت از شخصیتهای غیركمونیست، كمونیست و غیره حرف زده و به اصطلاح بعنوان نقطه ضعف از آن استفاده كرده كه به اصطلاح حزب كمونیست كارگری را زیر ضرب بگیرند. دوستی بل گرفته بود كه منصور حكمت «پسر شاه و وزیر شاه» (رضا پهلوی و داریوش همایون) را به كنگره حزب كمونیست كارگری دعوت كرده است. راستش منصور حكمت با دعوت از مسعود رجوی، داریوش همایون، رضا پهلوی، مصطفی هجری، یدالله خسروشاهی، ابراهیم علیزاده و دهها كس دیگر به كنگره حزب هیچگونه گناهی را مرتكب نشد. احزاب و رهبران آن را كه با سلام و علیك با اشخاص نمی سنجند؛ با قطعنامه و برنامه و بیانیه هایش می سنجند. من توصیه می كنم كه نویسندگان و اعضای «اتحاد سوسیالیستی كارگری» آن تزهایی ضدكارگری مندرج در كتاب ایرج آذرین را كنار بگذارند و با حفظ استقلال طبقاتی طبقه كارگر بروند در سالن سخنرانی مریم رجوی و رضا پهلوی گوش به سخنان ایشان بدهند. از این یكی هیچگونه ضرری متوجه كارگران نمی شود. منصور حكمت در هیچ جا نگفته است كه طبقه كارگر برود با طبقات دیگری ائتلاف كند و دولت ائتلافی تشكیل دهد؛ اما «اتحاد سوسیالیستی كارگری» رسما و سیاه بر سفید این را به كارگران گفته اند! منصور حكمت در تمام طول عمر پر بارش یكبار نگفت كارگر برود استثمار شود؛ اما ایرج آذرین گفت كارگر برود پشت پروژه های صندوق بین المللی پول. بهمن شفیق گفت كارگر برود پشت پروژه حذف یارانه های احمدی نژاد.

طبقه كارگر به سیاستی مستقل احتیاج دارد و سیاست «اتحاد سوسیالیستی كارگری» از هر جهتی در تضاد با این استقلال طبقاتی كارگران است. این یادداشت قبل از جواب دادن به نكات زیاد مطرح شده در نوشته احمد شقاقی، روشن كردن یك واقعیت بود. نكات زیاد دیگری را می شود در این مورد نوشت و از جمله در برخورد این جریان به دانشجویان زندانی، اما ترجیحا وارد آن نمی شوم.

٧ اسفند ١٣٩٠


نشریه ایسكرا ٦١٢

دفاع از توده ایسم به بهانه جدال با امریکا

جریان «اتحاد سوسیالیستی كارگری» (محفل رضا مقدم ـ ایرج آذرین)، نویسنده ای دارد به نام احمد شقایقی. وی در آخرین شماره نشریه این محفل در مطلبی، به جدال با آلترناتیو پروغربی پرداخته است، كه یادآوری چند نكته در حاشیه این «جدال» خالی از فایده نیست. نوشته مزبور ابتدا با ایما و اشاره به چند نفر و جریان اشاره می كند و در جائی هم، از نوشته مشترك رضا مقدم و ایرج آذرین در رابطه با حزب كمونیست كارگری كه آن را متهم به گرفتن پول از اسرائیل کرده بودند، یادی می كند. نكته جالب، به نظر من، در این نوشته ارجاع به نوشته ای از رضا مقدم تحت عنوان «خطر فساد در جنبش كارگری ایران» است كه تمام عمارت خطر فاسد شدن جنبش كارگری و تبدیل شدن فعالین كارگری به جاده صاف کن آلترناتیو پروغربی، بر روی آن بنا شده است.

آفتاب آمد دلیل؛ سایه ها
حسن نوشته احمد شقایقی این است كه تصویر روشنی از بحث جریان رضا مقدم ـ ایرج آذرین از الم شنگه «سالیدریتی سنتر» را، به خواننده می دهد. حقیقتا باید بگویم كه تا قبل از خواندن این نوشته، فكر می كردم كه شاید حقایقی در بحث «سالیدریتی سنتر» این محفل، نهفته باشد. و گرنه یك جریانی كه برای خودش احترامی قائل است، خودش را اینچنین درگیر موضوعی نمی كند. احمد شقایقی در مورد ارتباط سالیدریتی سنتر با فعالین كارگری و فاسد كردن آنها می نویسد: «به هر شکل به دلیل موردهای مشخصی در این رابطه که فعالین کارگری در داخل کشور با آنها برخورد داشتند و یا از آنها می شنیدند و بعدها افشاگری که توسط دو نفر از فعالین کارگری در خارج کشور انجام شد، یداله خسرو شاهی در ارتباط با ماهیت سولیداریتی سنتر به افشاگری پرداخت و وارطان توضیح داد چگونه از طرف این تشکیلات آمریکایی و توسط شخص مهدی کوهستانی نژاد و یک نفر دیگر با او تماس گرفته شده و چگونه می خواستند با پرداخت پول و برقراری روابطی مشخص نظر او را برای همکاری جلب نمایند، که خوشبختانه او نه تنها به این رابطه تن نداد، بلکه به افشای آن پرداخت و پس از آن مجددا بحث در این رابطه بالا گرفت و روشن شد که نه تنها این واقعیت طرح شده از جانب اتحاد سوسیالیستی کارگری موضوعیت دارد بلکه خطر بزرگی است که مبارزه دائمی با آن ضروری است.» توجه می كنید كه تمام عمارت این بحث روی شنیده هایی است كه احمد شقایقی از چند نفر در ایران شنیده است و بعد از آن هم با افشاگریهای یداله خسروشاهی و وارطان! تکمیل شده و مركز همه اینها هم مهدی كوهستانی نژاد است! من ابدا قصد انکار ندارم، كاملا ممكن است كه چنین چیزی اتفاق افتاده باشد. آنچه كه در این بین جای سئوال است، این است كه یك محفل غیرمسئولی كه هفتش گرو هشتش است، مبارزه سیاسی كارگران در یك جامعه را به لجن كشیده و «استدلالش» برای این لجن پراكنی واقعا به یك تار موئی بند است. می گویم كه مبارزه سیاسی كارگران را به لجن كشیده، چرا كه اظهاراتشان و شائبه هایی كه پراكنده اند، دائما مسئله امنیتی برای فعالین كارگری درست كرده است. احمد شقایقی می گوید مخالفین بحث «سالیدریتی سنتر» محفل ایشان «خود را پشت خطر امنیتی مرتبطین با مرکز همبستگی آمریکایی در ایران پنهان کردند» و آن را انكار می كنند. منتها در همین نوشته به این موضوع دامن زده است كه باز هم نگران كننده است. می نویسد: «بنا بر این با تلاشی مضاعف از سوی فعالین جنبش کارگری در داخل کشور باید دست این اشخاص در محیط کار و فعالیت، در بین کارگران رو شود و دست نهادهای سرمایه داری از جنبش کارگری کوتاه گردد و آلترناتیو پروغرب و راست که به پشتوانه کمکهای امپریالیستی در حال شکل گیری است افشا گردد.» بار دیگر به اینها هشدار می دهم كه نمی شود با جان آدمها در ایران این چنین بازی كرد. نمی شود رفت و در حضور جاسوسان خانه كارگر و حراست، چنین چیزی را در رابطه با افرادی مطرح كرد. راه پس زدن خطر نفوذ پرو غرب در جنبش كارگری، اگر كسی واقعا چنین منظوری داشته باشد، متشكل كردن كارگران و اقناع فعالین كارگری به راه حل سوسیالیستی است و نه معرفی آنها به حراست و اداره اطلاعات!

آوردن دلیل
دلیل و تحلیلی را كه محفل رضا مقدم ـ ایرج آذرین برای در نظر داشتن نفوذ آمریكا در جنبش كارگری از طریق مهدی كوهستانی نژاد دارند، پارانویائی محض است. احمد شقایقی می نویسد: «تلاش نهادهای دست راستی و سرمایه داری برای مطرح نمودن مهدی کوهستانی نژاد و چسباندن آن به جنبش کارگری ایران نه اتفاقی و نه موضوعی ساده بلکه کاملا بر اساس نقشه و سیاست راهبردی امپریالیستی در جنبش کارگری ایران است.» اینها كه یك چنین الم شنگه ای به پا كرده اند، حتی به خود زحمت نمی دهند بروند و درباره راه و روش و تاریخ و تجربه نفوذ سالیدریتی سنتر در جنبش كارگری كشورهای دیگر مطالعه و تحقیق كنند. از نظر اینها، چون در مورد لهستان مراكز كمك مالی آمریكا با اتحادیه همبستگی در تماس بودند، در ایران هم چنین می شود! فقط یك مثال خشك و خالی! بدون اینكه بدانند در لهستان و اروپای شرقی، جنبش كارگری و دیگر جنبشهای اعتراضی با چه موانعی روبرو بودند، برای اینها كافی است كه خر خودشان را برانند! در نوشته «خطر فساد در جنبش كارگری ایران» می نویسند: «تمام تلاشی را که اکنون «مرکز همبستگی آمریکایی» برای تماس گیری با جنبش کارگری ایران و فعالینش انجام می دهد در زمان شاه سفارت آمریکا در ایران انجام داده است، از قبیل فرستادن فعالین سندیکاهای زرد دوران شاه به آمریکا برای شرکت در سمینارها و آموزش دیدن بمنظور فراگیری فوت و فن تبلیغات و توطئه علیه فعالین سوسیالیست جنبش کارگری، ساختن اتحادیه هایی که با سوسیالیستها و کمونیستها در طبقه کارگر مقابله کند، و جنبش کارگری ایران را از تماس با احزاب و سازمانهای سوسیالیست و کمونیست بر حذر دارد. فعالیتهای سفارت آمریکا از محدوده نمایندگان و فعالین سندیکاهای دوران شاه فراتر نرفت و در میان فعالین جنبش کارگری ایران که تاریخا چپگرا و مخالف رژیم شاه و حکومت سلطنتی بودند نتوانست موفق گردد و لاجرم ناکام ماند.» خود این محفل با برشمردن تلاشهای مراكز غربی در زمان شاه برای نفوذ در جنبش كارگری، می داند كه با یك نفر و یك آرزو نمی توان در جنبش كارگری یك كشوری نفوذ و آنرا «فاسد» كرد؛ اما با این همه، تصمیم گرفته كه تبلیغات ناسالم خود را تكرار كند. مهدی كوهستانی نژاد مثل دهها سندیكالیست دیگر، می خواهد جلوی نفوذ كمونیسم و گرایش كمونیستی در جنبش كارگری را سد كند، و راه و روش گرایشات بورژوائی را در آن جنبش هموار كند. كل اعضای محفل رضا مقدم ـ ایرج آذرین، از فعالین و پادوهای نهادی بودند كه یكی از بنیانگذاران اصلی آن همین مهدی كوهستانی نژاد بود. احمد شقایقی مشكلی با گرایش سیاسی مهدی كوهستانی نژاد ندارد؛ بلكه با شخص وی مشکل پیدا كرده و حاضر است بابت آن كل جنبش كارگری ایران را به لجن بکشد.

چرا محفل احمد شقایقی به این سیاست روی آورده است؟
كسی اما شاید از خود بپرسد كه این چه فرهنگی است كه این محفل وارد اپوزیسیون كرده است. و چرا؟ این محفل، متأسفانه، در چند سال گذشته، دائم به خط سیاسی حزب توده و شیوه های «توده ایستی» احساس نزدیكی كرده است. تمام آسمان ریسمان كردنهایش هم برای توجیه این احساس نزدیكی است. احمد شقایقی در همان نوشته «خطر فساد در جنبش كارگری ایران» می نویسند: «بنا به تعریف گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری و فعالینش علیه تبدیل شدن جنبش کارگری ایران به ابزار اجرای سیاستهای امپریالیستی آمریکا قاطعانه خواهند ایستاد.» این محفل راه ایستادن در مقابل اجرای سیاستهای فوق را هم، چنین توضیح می دهد: «بخشی از فعالین گرایش راست جنبش کارگری که سابقه حمایت از سوسیالیسم اردوگاهی دارند و هنوز خود را سوسیالیست می دانند و در سیاستهایشان رگه هایی از یک ضد آمریکایی گرایی وجود دارد. این گروه از فعالین گرایش راست جنبش کارگری مستقل از اختلافاتی که با گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری دارند (و هم اکنون حول ماهیت و نحوه تشکیل تشکلی است که کارگران باید داشته باشند، متمرکز است)، اما بر سر ممانعت از نفوذ نهادهای آمریکایی در جنبش کارگری ایران در کنار گرایش چپ هستند.» یعنی با توده ایها، اكثریتی ها، راه توده ای ها، فریبرز رئیس دانا، حسین اكبری، راه كارگری ها و غیره متحد می شود و راه و روش آنها را اتخاذ می كند، اما خجالت می كشد این را با همین صراحت بگوید؛ مجبور است برایش بهانه ای بیاورد كه بعله منافع جنبش كارگری را مد نظر داریم! این دلائل زیادی ناشیانه است. این سیاست «رگه هایی از یك ضد آمریكایی گرایی» جهان سومی است که عاقبت و آخرتی بهتر از این نخواهد داشت.

جایگاه گرفتن پول از خارجی ها
احمد شقایقی اتهام پول گرفتن حزب كمونیست كارگری از اسرائیل را به ما یادآوری می كند. (همان زمان این اتهام جواب در خورش را گرفت.) اتهام گرفتن پول و كمك مالی كمونیستها از «اجنبی ها» قدمتی طولانی دارد. پهلوی ها هر كمونیستی را با این اتهام كه از شوروی پول گرفته، در سیاه چالهایشان بازجوئی، شكنجه و اعدام می كردند. جمهوری اسلامی، اسرائیل، انگلیس و آمریكا را هم به لیست پهلوی اضافه كرد. جای هیچ افتخاری نیست كه كسی در بحث سیاسی این چنین جبونانه مخالفین سیاسی خود را به شكنجه گاهها بفرستد (كه اصلا لازم نیست كسی در لباس اپوزیسیون رژیم اسلامی این كار را بكند، چرا كه خود رژیم دائم در حال پاپوش دوزی برای مخالفینش و از جمله فعالین جنبش كارگری از همین طریق است).

در خود روسیه قبل از انقلاب اكتبر، تزار، منشویكها و دیگر مخالفین هم، لنین را به گرفتن پول و اسلحه از آلمان (طرف اصلی روسیه در جنگ جهانی اول) متهم می كردند كه به اصطلاح و خیال خود، او را منزوی كنند. این سیاست زشت اما نگرفت و روسیاهی برایشان باقی ماند. كسی این همتاهای ایرانی آنها را مجبور به گرفتن یك چنین سیاستی نكرده است. خودشان خود را این چنین دچار مخمصه كرده اند.

٢١ مه ٢٠١٢


كارگر كمونیست ٢١٠

درباره تئوری «استقلال و بی طرفی» اتحادیه های كارگری

موضوع سخنرانی دبیركل فدراسیون جهانی اتحادیه‌های كارگری (WFTU) (دبلیواف‌تی‌یو)، جورج ماوریكوس در كپنهاك در نوامبر سال ٢٠١٢، حول تز و تئوریهای «استقلال و بی طرفی» اتحادیه‌های كارگری بود. او به اسطوره «واقعیات جدید» اشاره می كند و به نكات مهمی اشاره دارد. مروری بر این سخنرانی نكات درخور توجه ای برای خواننده فارسی زبان و بخصوص برای فعالین جنبش كارگری در بر دارد.

دبلیواف‌تی‌یو در سطح جهان از نهادهایی چون خانه كارگر رژیم اسلامی، اتحادیه های دولتی چین و اتحادیه های حسنی مبارك دفاع كرده؛ اما اتحادیه های رادیكال و چپی هم عضو این فدراسیون می باشند. جدا از اینكه چه نهادهایی عضو دبلیواف‌تی‌یو هستند و این فدراسیون چه مواضعی كجا گرفته است، جورج ماوریكوس در سخنرانی مزبورش بر نكات مهمی انگشت گذاشته است. و باز جدا از نوستالژی ایشان برای اتحاد جماهیر شوروی و قطب فروریخته بلوك شرق، من اما با كلیات تئوری ای كه وی و نكات و مثالهای كه او برای روشن كردن بحثش در این نوشته مطرح كرده است، توافق دارم. علیرغم اینكه شاید تحلیل و برداشت ما از «غلبه ارتجاع بر دنیا» كه او در ابتدای سخنرانی اش مطرح می كند كاملا متفاوت باشد، اما بحث وی ـ به نظر من ـ جهتگیریهای درستی دارد كه همین اشاره كوتاه و معرفی بحث ایشان، به فعال كارگری فارسی زبان و فعالین جنبش كارگری ایران كمك خواهد كرد.

***

جورج ماوریكوس به این اشاره می كند كه «تغییرات ارتجاعی ٢٠ سال گذشته در سطح جهان كه به غلبه موقت سرمایه و رفرمیسم در سطوح سیاسی و ایدئولوژیك منجر شد، به تئوریهای كهنه درباره «استقلال» و «بی طرفی» اتحادیه كارگری جانی تازه بخشیده است. برداشتهای فوق مدعی اند  که هماهنگ كردن مبارزات كارگران در یك جهتگیری طبقاتی، این مبارزات را محدود و آن را تابع اولویتهای سیاسی كرده و به كانالهای (سوئی) می اندازد كه به منافع كارگران در كشورهای مربوطه كمكی نمی كنند. طبیعتا نیروهای سرمایه و خدمه آنها در اتحادیه های كارگری رفرمیست نه تنها با چنین برداشتهایی موافق اند، بلكه آنها را تبلیغ كرده و ادعا دارند كه به اصطلاح ایده های مدرن و مترقی ای هستند.» نمونه ایران كه جورج ماوریكوس به آن اشاره می كند، حداقل تا قبل از فروپاشی دیوار برلن، حاشیه ای تر از حاشیه ای بودند. بدنبال عقب نشینی هایی كه به جنبش كارگری و طبقه كارگر علی العموم تحمیل شد، و بدنبال حمله به دستآوردهای این طبقه، این تئوریهای پاخورده كه ما مرتب و به مناسبتهای مختلف سرمنشاء آنها را یادآوری كرده ایم، دوباره جان گرفتند و هر جا هر كسی كه می خواست از آرمانهای برابری طلبانه خود دست بردارد، پرچم این تئوریها را با خزیدن به زیر چتر دفاع از كارگر بی طرف و بی سیاست و با حمله به رهبران و تشكلهایی از كارگران كه می گفتند منفعت صنفی كارگر از منفعت سیاسی او جدا نیست، آن پرچم بر زمین افتاده را دوباره بلند می كردند. هر جا كسی خواست سیاست كمونیستی را رها كند و دفاعش از سیاستهای رفسنجانی، دوخرداد خاتمی و سپس احمدی نژاد را توجیه كند، به كارگر روی آورد! جورج ماوریكوس به درست می گوید: «در هیچ موردی این تئوریها، تئوریها جدیدی نیستند. چنین تئوریهایی در همان اوایل شكلگیری WFTU در اولین كنگره WFTU در سال ١٩٤٥ در پاریس بیان شدند. و مشخصا نمایندگان اتحادیه های كارگری انگلیس و هلند، با آوردن دلیلی ساختگی كه «این مسئله ربطی به اتحادیه كارگری ندارد.» خواستند كه WFTU درباره مسئله استعمار بی طرف بماند.» امروز دیگر مسئله استعمار، به شكلی كه در دورانی كه جورج به آن اشاره می كند، معضل جنبش كارگری نیست، اما دخالت در جنبش ضدجنگ و غیره، جای مسائلی چون «مسئله استعمار» را گرفته اند و هیچ تشكل كارگری نمی تواند بدون اظهار نظر رسمی از كنار این مسائل بگذرد. همتاهای اتحادیه های انگلیس و هلند كه جورج ماوریكوس به آنها در مقطع ١٩٤٥ اشاره می كند، در آمریكا، در خیابانهای نیویورك و شیكاگو با سنگ و قمه و پنجه بوكس به فعالین و تظاهر كنندگان ضد جنگ آمریكا بر علیه ویتنام حمله كرده و مورد ضرب و شتم قرار می دادند.

جورج در بخش دیگری از سخنرانی اش می گوید: «در هر تحول تاریخی و عقب نشینی به جنبش كارگری، جنبش كارگری بایستی با نظریاتی دربیافتد كه اصرار داشته اند جنبش كارگری باید خود را با «حقایق جدید» منطبق كند. هیچ دوره ای به اندازه امروز كه اتحادیه‌های كارگری تماما بقول معروف ورشكسته شده اند و آلترناتیو سیاسی آنها، سوسیال دمكراسی منطق بازار آزاد را قبول كرده و پرچم سفید را به معنی واقعی در برابر سرمایه‌داری هار بازار آزاد به اهتزاز در آورده است، این «حقایق جدید» حق بجانب نمی نمایند. اما بقول جورج ماوریكوس «تجارب تاریخی ثابت كرده اند كه بیشترین دستآوردهای اتحادیه های كارگری و طبقه كارگر زمانی به دست آمده اند كه راهنمای اتحادیه های كارگری در مبارزه شان بر سر مسائل اقتصادی، یك جهتگیری روشن در راستای اهداف نهایی مبارزه طبقاتی و در مواقعی است كه هماهنگی بین المللی خود را بر علیه نیروهای جهانی شده سرمایه داری و همچنین عوامل آنها در اتحادیه های كارگری تقویت می كنند.» سوسیال دمكراسی ای كه پرچم سفید و شكست را در مقابل مقاومت كارگران بلند كرده است و «كارگركارگریسمی» كه نمی تواند نشان بدهد كجا «استقلال و بی طرفی» تشكلهای كارگری دو قرص نان بیشتر بر سر سفره كارگران آورده است، در برابر آن «تجارب تاریخی» مورد اشاره جورج ماوریكوس درمانده است.

جورج در ادامه سخنرانی اش به نمونه هایی از فرانسه و ایتالیا اشاره می كند كه چگونه با اتخاذ «بی طرفی و استقلال» به همكاری با جبهه مقابل روی آوردند. او در ادامه به سه مورد مشخص در مورد پیشنهاد سیاست «استقلال و بی طرفی» به اتحادیه های كارگری می پردازد: «الف) «استقلال و بی طرفی» در مقابل اهداف نهایی و مبارزه كارگران برای برانداختن نظام سرمایه داری و الغاء استثمار انسان از انسان. ب) «استقلال و بی طرفی» در مقابل كارگران دیگر كشورها و مبارزه طبقاتی تشكلهای كارگری آنها، و پ) «بی طرفی» یك تشكل كارگری كه جهتگیری طبقاتی دارد نسبت به دبلیواف‌تی‌یو و آی‌تی‌یوسی.» او در مورد برانداختن نظام سرمایه داری و الغاء استثمار انسان از انسان می گوید: «گرچه این وظیفه اتحادیه های كارگری نیست كه این نظام را بیاندازند و استثمار را ملغی كنند، اما فقط با برانداختن این نظام است كه می توانند هدف اصلی خود را بدست آورند.» جورج به انداختن بار بحران سرمایه بر دوش طبقه كارگر اشاره می كند و نتیجه می گیرد: «(این حملات) ثابت كرده اند كه هر دستآورد اقتصادی ای كه كارگران در این نظام بدست می آورند، فقط دفاعی و موقتی اند و در خطر برگردانده شدن هستند، اگر به یك مبارزه طبقاتی وسیعتری كه دنبال اهداف دیگری هستند، مرتبط نباشند.» و نتیجه می گیرد كه «اگر از یك چنین مبارزه سیاسی ای جدا بماند، تشكلهای كارگری فقط می توانند آگاهی صنفی كارگران را بالا ببرند؛ كه آنهم فقط می تواند تابع ایدئولوژی طبقه سرمایه دار باشد، چرا كه رسالتش بهتر كردن وضعیت معیشتی كارگران در چهارچوب جامعه سرمایه داری است.» او در ادامه می گوید: «به همین دلیل، ماركس و انگلس در میانه سده ١٩ میلادی بر ضرورت مبارزه كارگران نه تنها بر علیه عواقب سیستم سرمایه داری تاكید كردند، بلكه در عین حال مبارزه بر علیه خود این سیستم را نیز مورد تأكید قرار دادند.» او سپس به این اشاره می كند كه شواهد تاریخی نشان می دهد كه نزدیكی تشكلهای كارگری با احزاب سیاسی، طبقه كارگر را قادر ساخته كه قدرت سیاسی را بدست بگیرد و زنجیرهای استثمار را بگسلد.

در مورد «»استقلال و بی طرفی» در مقابل كارگران دیگر كشورها و مبارزه طبقاتی تشكلهای كارگری آنها»، جورج ماوریكوس ویژگی های مبارزه جنبش كارگری در هر كشور مشخصی را یادآوری می كند و به رسمیت می شناسد؛ اما به جهانی شدن سرمایه و نیروهای هماهنگ كننده این جهانی شدن اشاره می كند و می گوید كه همین مسئله یك وظیفه همیشگی جنبش كارگری، «كارگران جهان متحد شوید» را جلو می راند و تشكلهای كارگری‌ای كه وظیفه دفاع از كارگران را بر عهده دارند، نمی توانند «بی طرف و مستقل» از تشكلهای كارگری دیگر كشورها بمانند.

ماوریكوس سپس در مورد اختلافات دبلیواف‌تی‌یو و آی‌تی‌یوسی می گوید كه كدام یكی جهتگیری كارگری و كدام یكی جهتگیری همزیستی طبقاتی دارند. او به پیشنهاد عده ای كه خواهان پیوستن این دو نهاد بین المللی كارگری هستند، اشاره می كند و می گوید مثل این می ماند كه كسی خواهان پیوستن دو حزب انقلابی كمونیستی و اولترا راست و یا سوسیال دمكرات بشود! یا متحد كردن «آب و نفت». وی می گوید: «كارگران باید متوجه این موضوع باشند كه WFTU و ITUC دو ریشه تاریخی متفاوت، دو استراتژی متفاوت، اهدافی متفاوت، ایدئولوژیهای متفاوت و اساس تئوریك متفاوتی دارند. غیرممكن است كه بشود این دو خطوط را با هم متحد كرد؛ یكی مبارزه طبقاتی بر علیه سرمایه و امپریالیسم را ترویج می كند، در حالیكه دیگری به طرف تابع كردن جنبش كارگری به اهداف سرمایه و امپریالیسم می رود.» او در ادامه به یك «سئوال فرضی» جواب می دهد كه برای ما ریشه آن فعلا نامعلوم است! می‌گوید: «اما اگر فرض را بر این بگیریم كه روزی یك رهبری بوركراتیك (دبلیواف‌تی‌یو) به طرف پروسه ساختگی جوش دادن این دو قطب برود، این نیز حتمی خواهد بود كه سریعا پروسه یك نهاد بین المللی جدید كه جهتگیری طبقاتی داشته باشد شروع خواهد شد؛ چرا كه بودن آن یك ضرورت عینی است.»

ماوریكوس به عنوان «نتیجه گیری عمومی» می گوید: «همه این تئوریها كه می آیند و می روند، یك هدف اصلی دارند كه عقب نشینی، سازشها، راه دیگر رفتن و ترك مبارزه طبقاتی را توجیه كنند. هدف اصلی آنها تراشیدن دلیل برای همكاری رهبران اتحادیه های كارگری با انحصارات و دولتهایشان است.»

١٣ ژانویه ٢٠١٣


كارگر كمونیست ٢٤٣

پرنده ای كه از مترسك بترسد، از گرسنگی می میرد

بعد از اینكه مقامات جمهوری اسلامی پدرام نصراللهی، یكی دیگر از فعالین كارگری شهر سنندج را به زندان منتقل كردند، او پیامی به هم‌طبقه ایهای خود فرستاده است. در بخشی از این پیام آمده است: «حجم فقر و تنگدستی، فشار، ناامنی، یاس و ناامیدی پیوسته در حال افزایش است. فشار سنگین و ویرانگر اقتصادی، شیرینی زندگی را به کام بخش عظیمی از اقشار جامعه تلخ نموده و تنگدستی همچون کابوسی شوم، دمادم رعشه بر پیکر نیمه جان تهی دستان انداخته است. حرمت و کرامت انسانی تان مورد لگدمال سرمایه و سرمایه داری قرار گرفته، و دستان پینه بسته ی شما، دیگر نه به دهانتان، که به زانوی شکسته تان رسیده است.» تعدادی از زندانیان سیاسی هم، كه اسامی فعالین كارگری رسول بداغی، افشین اسانلو و شاهرخ زمانی در میانشان دیده می شود نیز به مناسبت كشتن كارگر دیگری به نام ستار بهشتی در زیر شکنجه، بیانیه ای صادر كرده اند، نوشته اند: «این جنایتها ماهیت واقعی رژیم را برملا میکند. این رژیم طی ٣٤ سال گذشته بقدری شکنجه و اعدام کرده است که این چنین اقداماتی برایش بصورت عادت در آمده است. درباره شکنجه و قتل مبارزانی که هیچ گونه وابستگی به یکی از جناحهای درگیر در حاکمیت ندارند همگی با بیشرمی سکوت کرده و همه تلاش خویش را برای سرپوش نهادن بر این گونه جنایات بکار میبرند. اما آنجایی که زندانی سیاسی تعلق به یکی از عوامل حاکمیت داشته باشد٬ دست به جنجال مطبوعاتی و یا پارلمانی میزنند. این بدان خاطر است که جناحهای حاکم در شکنجه و کشتار مخالفان وحدت نظر دارند.» پیامهای این چنینی رضا شهابی، بهنام ابراهیم زاده، محمد جراحی، شیث امانی و غیره را هم شنیده ایم كه چگونه زیر شدیدترین بازجوئی ها و اذیت و آزارها دم نمی بندند و صدای فریاد كارگران و مردم زحمتكش و آزاده می شوند كه این جمهوری اسلامی آدمكش باید برود. بیانیه زندانیان سیاسی رجائی شهر چه زیبا می گوید: «نماند ستمکار به روزگار، بماند بر او لعنت پایدار».

زندگی بر مردم ایران تلخ شده است. این تلخی حاصل مستقیم حاکمیت رژیم سركوبگر اسلامی است. حاصل مستقیم سیاستهای قرون وسطائی این رژیم است. كارگران و فعالین كارگری نمی توانند بخاطر ترس از زندان دهان فرو ببندند و اعتراض نكنند. این پرنده برای زنده ماندن باید اعتراض كند و مترسكها را كناری بنهد. اگر می شد با كشت و كشتار و زندان و شكنجه جامعه ای را ترساند و به سكوت كشاند، سالهای دهه شصت می بایست برای همیشه حكومت و سلطه اسلامی این رژیم را تحكیم می بخشید؛ اما می دانیم كه چنین نشده است. فشاری كه این رژیم بر جامعه وارد كرده، خود بخود از هر گوشه و كناری بصورت اعتراض و نارضایتی بیرون می زند. جمهوری اسلامی بداند كه بر روی كوهی از آتش فشان نابود كننده خوابیده است. روز ما هم خواهد رسید.


١٦ نوامبر ٢٠١٢