۱۴۰۱ خرداد ۳, سه‌شنبه

درباره درخواست پیوستن فنلاند به پیمان ناتو

روز ۱۵ مه ۲۰۲۲، بعنوان روزی تلخ و ناگوار در تاریخ فنلاند ثبت خواهد شد. فنلاند توانسته بود در تمام طول جنگ سرد، با اینکه مرزی طولانی با اتحاد جماهیر شوروی داشت و در کمپ اروپای غربی بود، بی طرفی خود در بین دو پیمان نظامی ناتو و ورشو را حفظ کند. اما روز ۱۵ مه ۲۰۲۲، رئیس جمهور و نخست وزیر این کشور رسما درخواست پیوستن به ناتو را دادند.



فنلاند سال ۱۹۹۵ عضو اتحادیه اروپا شد. با کشورهای عضو پیمان ناتو رابطه نزدیکی داشت، اما افکار عمومی این کشور هیچوقت خواهان پیوستن آن به ناتو نبود تا اینکه روسیه به اوکرائین حمله کرد. در یک نظرسنجی توسط موسسه نظرسنجی "یوگاو" (YouGov) از افکار عمومی ۱۶ کشور عضو اتحادیه اروپا باضافه بریتانیا، نشان می‌دهد که اکثریت بالائی روسیه را مسئول جنگ و ویرانی در اوکرائین می‌دانند. همچنانکه در نمودار ضمیمه آمده است، جز بلغارستان و یونان، بقیه کشورهای نامبرده نگران قلدری ارتش روسیه هستند و در نمودار دیگری که باز همان موسسه منتشر کرده مردم اکثر کشورهای نامبرده خواهان سرمایه گذاری بیشتری در بخش نظامی برای مقابله با تجاوزات و قلدری‌های احتمالی روسیه شده اند!

با این همه، تجمعات اعتراضاتی، هر چند کوچک، در اعتراض به تصمیم دولت فنلاند در شهرهای بزرگ این کشور، بخصوص در هیلسنکی، برای پیوستن به ناتو به راه افتاد و با بالا بردن پلاکاردهایی بر علیه جنایات دولت روسیه در اوکرائین، تصمیم دولت فنلاند برای پیوستن به ناتو را محکوم کردند.

۲۴ مه ۲۰۲۲

۱۴۰۱ خرداد ۲, دوشنبه

به بهانه خودسوزی یک کارگر

"یکی از رانندگان فصلی شرکت دخانیات گلستان، صبح روز یکشنبه اول خرداد اقدام به خودسوزی کرده و در حال حاضر در بخش سوختگی بیمارستان ۵ آذر گرگان بستری شده است." همکاران و شاهدانی که شاهد کل حادثه بوده‌اند، از زوری که در حق ایشان شده گفته‌اند که باعث دست زدن به چنین عملی شد. این کارگر صدای اعتراضش به جائی نمی‌رسید و بخاطر اعتراض به این زورگوئی دست به خودسوزی زد. یادآوری کنم که جمهوری اسلامی مانع ایجاد تشکل کارگران است که بتواند از حقوق آنها دفاع کند.



اما اعتراض از نوع "خودسوزی" و "اعتصاب غذا" از شیوه اعتراضاتی هستند که معترض قبل از آنکه واقعا کاری کرده باشد، به سلامتی خودش به طور جدی آسیب می‌زند. هر معترضی برای ادامه اعتراض احتیاج به سلامتی خود دارد. این را تاریخ نشان داده که اعتراض متحد موثرتر از اعتراضات فردی و بخصوص اعتراضات از سر استیصال است. بارها شاهد این بوده‌ایم که به بیرون از زندان رساندن صدای خود، که اکنون کاملا ممکن شده و به یک سنت تبدیل شده است، بسیار موثرتر از اعتصاب غذای زندانیان است. تلاش برای متشکل شدن و ایجاد تشکل، بسیار موثرتر از خودسوزی و یا خودکشی برای به کرسی نشاندن مطالبه کارگران است.

۲۳ مه ۲۰۲۲

این فوتبال و آن فوتبال!

تیم ملی فوتبال ایران به ایالت بریتیش کلمبیا کانادا دعوت شده و این صدای همه مخالفان جمهوری اسلامی و همچنین بخش وسیعی از سیاستمداران کانادا، از جمله نخست وزیر این کشور را در آورده است. چرا؟ برای اینکه همه می‌دانند اینها می‌خواهند جمهوری اسلامی، قاتل صدها هزار نفر و از جمله قاتل مسافران هواپیمای اوکرائینی را، در چشم جهانیان یک حکومت عادی مثل بقیه حکومتها جا بزنند که می‌شود با آن روابط دیپلماتیک داشت؛ ورزش و هنر و سینمایش مثل بقیه جاهاست. حکومتی که ورزشش در دست باندهای آدمکش مثل سپاه است.



از سوی دیگر، خبر مبارزه فوتبالیستهای آمریکائی برای رسیدن به حقوق برابر فوتبالیستهای زن با فوتبالیستهای مرد، باعث خوشحالی همه کسانی شده است که خبر این پیروزی را شنیده اند. اینها بجای اینکه نانشان در خون قربانیان معترض به وضعیت جهنمی در جامعه شان باشد، بعضا صدای اعتراض هم شده اند!



ناصر اصغری

۲۳ مه ۲۰۲۲

دستآوردی بزرگ برای جنبش برابری طلبانه زنان

روز ۱۸ مه ۲۰۲۲، فدراسیون فوتبال ایالات متحده آمریکا و دو انجمن بازیکنان تیم ملی فوتبال زنان و بازیکنان تیم ملی فوتبال مردان آمریکا به یک توافق تاریخی رسیدند. در این قرارداد که تا سال ۲۰۲۸ ادامه دارد، بازیکنان دو تیم حقوقی برابر دریافت خواهند کرد. برای اینکه متوجه این نابرابری تا بحال موجود بشویم، فقط لازم است اشاره کنم که تیم ملی زنان این کشور در سال ۲۰۱۶ قهرمان جام جهانی فوتبال زنان شد و این قهرمانی تنها ۲ میلیون دلار نصیب کل تیم کرد. در حالیکه تیم ملی مردان این کشور فقط بخاطر ورود به مسابقات جام جهانی قطر، ۹ میلیون دلار دریافت کرد.

لازم به یادآوری است که بازیکنان تیم ملی زنان و همچنین انجمنی که این بازیکنان را نمایندگی می کند، سالهاست برای رسیدن به این مطالبه مبارزه می کنند. این پیروزی را به همه زنان و مردان آزاده تبریک می گویم.

ناصر اصغری

۲۲ مه ۲۰۲۲



قاسم سلیمانی و اکابر

اکابر، یا "سازمان تعلیمات اکابر"، اولین سازمانی در ایران بود که بطور رسمی و دولتی برای باسواد کردن بزرگسالان در سال ۱۳۱۵ تاسیس شد و فعالیت‌های آن تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشت. بدنبال آن نهادهای دیگری در سال‌های قبل از انقلاب برای باسواد کردن بزرگسالان با نام‌های "سازمان آموزش سالمندان"، "سازمان آموزش بزرگسالان"، "کمیته ملی پیکار جهانی با بی‌سوادی" و "سازمان جهاد ملی سوادآموزی" فعالیت داشتند. بعد از انقلاب هم در سال ۱۳۵۸ شاهد ایجاد "سازمان نهضت سوادآموزی" به همین منظور بودیم که همه این نهادها وظیفه خود را باسواد کردن بزرگسالانی که فرصت مدرسه رفتن در دوران کودکی را نداشتند، تعریف کرده بودند. اما عنوان "اکابر" و "اکابرخوانی" عنوانی بود بر همه کسانی که سواد مقدماتی خواندن و نوشتن را بعد از دوران کودکی یاد گرفتند و این سواد از هر جهتی واقعا مقدماتی بود.



***

در یک دوره بسیار پر تحول سیاسی، هم بین‌المللی و هم داخلی، قرار داریم. ارتش روسیه با سلاح‌های آخرین مدل به یکی از کشورهای همسایه‌اش، اوکرائین، حمله کرده و هزاران غیرنظامی را به قتل رسانده، میلیون‌ها نفر را آواره و ده‌ها شهر و روستا را با خاک یکسان کرده است. فنلاند و سوئد دارند پروسه پیوستن به ناتو را طی می‌کنند و احتمال پیوستن کشورهای دیگری به این نهاد نظامی بالا گرفته است. قیمت سوخت و مواد اولیه غذائی در یکی دو ماه گذشته چندین برابر افزایش یافته. همه جای دنیا ناامنتر از گذشته است.

در ایران هم شاهد اعتراضات قدرتمند و سراسریای هستیم که توده‌های معترض از شعار "مرگ بر خامنهای" و "مرگ بر جمهوری اسلامی" کوتاه نمی‌آیند. تعداد زیادی از سلبریتی‌هایی که تا دیروز لب از لب نمی‌گشودند و با رژیم کنار می‌آمدند، صدای اعتراضشان بلند شده است. جمهوری اسلامی و دولت ایالت بریتیش کلمبیا در کانادا با هم ساخت و پاخت کرده و تیم فوتبال جمهوری اسلامی را به کانادا می‌آورند.

یک اتفاق مهم دیگری هم افتاده است! ناصر اصغری، یکی از اعضای حزب کمونیست کارگری، در نوشتهای مثالی زده و اسم قاسم سلیمانی به میان آمده است.

در نوشتهای تحت عنوان "چپ و اوکرائین" نوشته بودم: "رفیق منتقد و منصفی به اعتراض نوشته بود: "چشم دوختن به راه حل‌های بالایی‌ها برای خاتمه دادن به جنگ (اصلا اگر همچون نامی به آن بتوان گذاشت) هیچوقت نگرش کمونیست‌ها نبوده است. ... به میدان آوردن میلیونی مردم علیه این جنگ تنها ابزار مطمئن برای پایان دادن به این جنگ است. پرداختن به این موضوع و افشای اینکه این حکومت‌ها با چه توجیهات سیاسی مردم کشور خود را در قبال خاتمه دادن فوری به جنگ به سکوت و یا بیتفاوتی کشانده‌اند، و یا کمک نظامی به دولت اوکراین را مناسبترین راه برای پایان دادن به جنگ توی کله بیشتر مردم کرده‌اند، یکی از مؤثرترین راه‌ها برای به میدان کشیدن این جمعیت میلیونی است." من قبلا در یک مقاله مفصلی با عنوان: "دخالت‌های خارجی و متدهای متفاوت" به این موضوع به تفصیل پرداخته‌ام که خواندن آن را به علاقمندان توصیه می‌کنم. اینجا با یکی دو مثال می‌خواهم به درک این مسئله کمی کمک کرده باشم. فرض کنید سوار قایقی هستید و در وسط یک اقیانوسی قایقتان در هم شکست و در حال غرق شدن هستید. شمری دست کمک دراز کرد که شما را به خشکی برساند. طرف شمر است و معلوم نیست در خشکی چه بلائی سرت بیاورد. شما را نمی‌دانم، اما من آن دست را می‌گیرم. فرض کنید با همسرتان به جرم قهقه خندیدن توسط داعش دستگیر شده‌اید و فردا در میدان شهر گردنتان را می‌زنند. قاسم سلیمانی پیدا شد و می‌خواهد، به هر دلیلی، نجاتتان بدهد. نمی‌دانم کدام یکی از شما خوانندگان این یادداشت آن کمک را رد خواهد کرد. فرض کنید جمعی آدم اسیر طالبان در افغانستان هستید و هیچ خبری از بریگادهای سرخی که بیایند و کمکتان بکنند نیست. جنبش ضد جنگ تماما شما را از یاد برده و یا هم قدرتی ندارد که شما را از این وضعیت برهاند. آمریکا و متحدانش حمله خواهند کرد، طالبان را سرنگون خواهند کرد و شما هم شانس رهائی، هر چقدر کوتاه یکی دو دهه، دارید. من از این شانس و آن حمله استقبال کردم.

"به آن رفیق منتقد منصف می‌گویم درست است که کمونیست‌ها چشم به راه‌حل بالائی‌ها ندارند؛ برای اینکه واقعا راه‌حلی ندارند. دنیا در این وضعیت هست، بخاطر اینکه آنها و سیستم آنها بر جهان حکومت می‌راند. اما کجاست آن جنبشی که قرار است بروئی و سازمان بدهی که مردم له شده در ماریوپول را رها کند؟ چقدر تا بحال در به میدان آوردن میلیونی مردم، کارگران، سازمان‌های کارگری و سندیکاها، فدراسیون‌ها و کنفدراسیون‌های کارگری، علیه این جنگ و جنگ‌های مشابه در عراق، افغانستان، لیبی و غیره واقعا و عملا موفق بوده‌ایم؟! گفتن اینکه برویم و کلک‌های کشورهای غربی را افشا کنیم و به مردم نشان دهیم که این راه‌حل نیست، خیلی ساده‌تر از عمل کردنش است. اینگونه کارها وقت و فعالیت مستمر می‌خواهد که به درد آنهایی که زیر بمب‌های ارتش روسیه دارند جان می‌بازند نمی‌خورد. تا آن زمان ارتش پوتین از مرزهای اوکرائین عبور کرده به مرز آلمان و فرانسه هم رسیده است."

از آوردن این نقل قول بلند، از همه خوانندگان عذر می‌خواهم، اما اینجا خواستم خواننده را به متنی که تعدادی آدم علاف، بعضا هرزه و ترول حول این مثال به راه انداخته بودند، ببرم.

چند تن از دوستان، از جمله پیام آذر، نیما استادسرای و داریوش شن تذکر دادند که این مثال خوبی نبود و بحث را خراب می‌کند. من اینجا قبول می‌کنم که نام قاسم سلیمانی نامی است که برای بسیاری از قربانیان تراماآور است را نباید به میان می‌آوردم. من در ابتدا قصد داشتم به جای بخش قاسم سلیمانی بنویسم: "فرض کنید در خانه خودتان با همسر، پدر و مادر سالمند و کودکانتان نشستهاید، که ناگهان سه چهار دزد قهار وارد خانهتان شده و قصد دارند به شما تجاوز، هست و نیستتان را به تاراج ببرند و اگر مقاومتی کردید، به قتلتان برسانند. اگر من در چنین موقعیتی قرار بگیرم به پلیس زنگ می‌زنم، گرچه با آوردن اسم "پلیس" حالم به هم می‌خورد." به جای این مثال، مثال قاسم سلیمانی و داعش را آوردم که منظورم را برسانم. اما در عین حال خوراکی شد برای کسانی که نفس کشیدنشان شده است دشمنی با حزب کمونیست کارگری و حمید تقوائی. یکی یک شماره نشریه به پرداختن و حمله به این مثال اختصاص داده است! یکی با فحش اینکه ناصر اصغری کتابخوان است، نوشته بود ناصر اصغری نوشته است قاسم سلیمانی بهتر از داعش است. یکی نوشته است: "ناصر اصغری عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری رسمن و علنن در صفحه خود از ق. سلیمانی دفاع و او را به عنوان کمک کننده مردم تبلیغ کرده است." و عکسی از حمید تقوائی را ضمیمه نوشتهاش کرده و کلی به حمید تقوائی، که روحش هم از نوشته من خبر ندارد، بد و بیراه گفته است. می‌نویسد: "به نظر من ناصر اصغری مطمئنه که تو بیرون که بهش برخورد کنند، در درون حمید تقوایی میره ازش دفاع میکنه." و بعد با اعتراض به کسی که گفته این چه برخوردی است می‌گوید: "این فرد در کمیته مرکزی شماست" یکی نوشته است: "عجب اتفاقاتی در حزب به اصطلاح کمونیسم کارگری می‌افتد؟" دو سه بار اینکه ناصر اصغری عضو کمیته مرکزی حزب است را تکرار می‌کند‍! یکی نوشته است که جمهوری اسلامی در حزب کمونیست کارگری نفوذ کرده است. یکی نوشته است: "دفاع علنی تمام قد ناصر اصغری از اعضای دفتر سیاسی و شورای رهبری حزب کمونیست کارگری ایران از قاسم سلیمانی."

این وضعیت اکابرخوانی امروز بعضی از دشمنان ماست!

۲۱ مه ۲۰۲۲

۱۴۰۱ اردیبهشت ۳۰, جمعه

نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم

به نظر می‌رسد که همه مخالفین جمهوری اسلامی به شعار "نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم" اعتقاد دارند. پائین‌تر به تمایز بین درک و برخورد به مفهوم آن اشاره‌ای خواهم کرد.



در روزهای اخیر و بخصوص با شعله‌ورتر شدن آتش اعتراضات خیابانی به فقر، نداری و گرانی در ایران، شاهد فاصله گرفتن بخش زیادی از هنرمندان و ورزشکاران – کلا سلبریتی‌هایی که در این همه سال در کنار رژیم ماندند و یا به هیچ اجحافی اعتراضی نکردند، بودیم. در این مدت علاوه بر وریا غفوری، فوتبالیست کاپیتان تیم استقلال که هیچوقت با رژیم و عوامل آن کنار نیامد، کسان دیگری مثل علی نصیریان، شهرام ناظری، علی دایی، جعفر پناهی، اصغر فرهادی و حتی پرویز پرستوئی هم، حرفهای اعتراض آمیزی زدند و از وضعیت معیشتی مردم سخنان اعتراض آمیزی به میان آوردند. در ماه رمضان هم اکثر سلبریتی‌هایی که به افطار رئیسی دعوت شده بودند با آوردن بهانه برای نرفتن، آن دعوت را تحریم کردند که عملا باعث لغو آن مهمانی شد. گرچه سلبریتی بودن هم یک شغل است مثل هر شغل دیگری، اما سلریتی‌ها بخاطر موقعیتی که دارند همیشه توجه بخشی از مردم را به رفتارها و برخوردهای سیاسی خود جلب می‌کنند. این مسئله مختص ایران نیست؛ مثلا در خود ایالات متحده هم، تعداد فالوورهای تویتری رئیس جمهور آمریکا شاید به یک دهم فالوورهای فلان خواننده و یا فلان بازیکن بسکتبال و یا فوتبال نرسد.

تا جائی که به ایران برمی‌گردد و گرچه همه چیز سیاسی است و خودی و غیرخودی دارد، اما مردم با آنکه می‌خواهند سر به تن این رژیم نباشد، سینما می‌روند و فیلم تماشا می‌کنند با اینکه می‌دانند کارگردان، نویسنده و هنرپیشه‌هایش بعضا با رژیم همکاری می‌کنند؛ به استودیوم‌های ورزشی می‌روند و فوتبال، والیبال و کشتی تماشا می‌کنند با اینکه می‌دانند ورزش در این مملکت در دست مافیای ورزش است؛ رمان و شعر می‌خوانند، با اینکه می‌دانند رمانویس و شاعران اینجا نانشان بعضا به خون آغشته است؛ به موسیقی گوش می‌دهند با اینکه می‌دانند موسیقی در این مملکت شکل و محتوای نوحه دارد. این زندگی زیر سیطره جمهوری اسلامی است و مردم تا بحال بارها برخاسته‌اند که آن را تغییر بدهند. هم اکنون که این سطور را می‌نویسم، بار دیگر شاهد اعتراضات وسیع و تندی هستیم که صدها هزار نفر از ده‌ها شهر در آن شرکت کرده و شعار مرگ بر خامنه‌ای و مرگ بر جمهوری اسلامی را با صدای رسا سر می‌دهند. در یک چنین وضعیتی هر کسی که از رژیم فاصله بگیرد، یک پیروزی برای توده معترض بحساب می‌آید. هر کسی که به این اعتراض بپویندد، ضربه‌ای است بر روحیه نیروهای سرکوبگر و میخی است بر تابوت رژیم شکنجه و اعدام. ما بعنوان فعالین سیاسی، یک کار دائم ما این بوده که نیروهای رژیم را قانع کنیم به صف مردم بپیوندند و از سرکوب دست بکشند. اعتراض علی دایی و پرویز پرستوئی را هم باید در همین چهارچوب دید. ماندن هر کسی با رژیم، از جمله مهران مدیری، علی دایی، پرستوئی و علی نصیریان به ضرر جنبش سرنگونی و اعتراض توده‌های در خیابان است.

بعضی‌ها نوشته بودند که اینها مزدوران رژیم هستند، یا بوی رفتن رژیم به مشام‌شان رسیده و غیره. همه اینها امکان دارد واقعیت داشته باشند. اما فردا که رژیم اسلامی سرنگون شد هر کسی که یک شاکی داشته باشد باید عادلانه محاکمه شود. اگر بوی رفتن رژیم به مشام کسی خورده باشد و این باعث دور شدن ایشان از رژیم شده باشد، نمی‌دانم چه بدی دارد!؟ من واقعا دلم می‌خواهد این جنایتکاران دست از سر مردم بردارند، هر جائی که می‌خواهند فرار کنند. رسیدگی به پرونده جنایات هر کسی از این رژیم، کار فردای پس از سرنگونی است و امروز مردمی که در خیابان هستند، می‌خواهند این رژیم را سرنگون کنند؛ نه اینکه در خیابان انتقام دیروز را بگیرند!

گفتم که درک افراد از شعار "نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم" متفاوت است. بعضی‌ها از نمی‌بخشیم منظورشان برقرار کردن دادگاه‌های صحرائی است. بعضی‌ها می‌خواهند هر جوری که شده همه افرادی که در سر پا ماندن جمهوری اسلامی تا به امروز شریک بوده اند، در بحبوحه اعتراضات توده‌ای این روزها، متحدانه اسلحه به دست بگیرند و به مقابله با این اعتراضات بپیوندند. درک خود من این است که باید سعی کرد هر چه بیشتر نیروهای خودی رژیم را قانع کرد که از این رژیم فاصله بگیرند و اگر کسی شکایتی از هر کدام از آنها داشته باشد، سر جا و موقع خودش آن را به دادگاهی عادل ببرد تا به آن شکایت رسیدگی شود.

هیچ جنایتی در حق جامعه را فراموش نخواهیم کرد و هیچ کسی را هم به صرف اینکه امروز از رژیم دور شده است نخواهیم بخشید.

۲۰ مه ۲۰۲۲

ماجرای روز پدر

امروز با کسی کار داشتم که در میان صحبتهایش کلی از بدی پدرش گفت. گفت که روزی ده بار آرزوی مرگش را می‌کند. کنجکاو شد درباره پدر من و رابطه ما بداند که کمی دردش را تسکین دهد. بهش گفتم من دو روز پدر دارم. یکی روز تجاری است که بچه‌هایم با کارت اعتبار من، که همیشه خدا منفی است برایم جوراب می‌خرند و یک روز پدر دارم که هر وقت به فکر پدرم می‌افتم، روز پدرم است.

امروز از آن روزهایی بود که در حین رانندگی چندین بار به فکر پدرم افتادم و هر بار چندین قطره اشک از چشمانم سرازیر شدند. خاطراتم را با او، که تلخ ترین آنها شیرین تر از هر عسلی است، در ذهنم مرور کردم. زیاد به او فکر کردم بخاطر یک استاتوس فیسبوکی که دیروز درباره "دشمنی با کتاب خوانی" نوشتم. من از آدم‌هایی هستم که پدرم را به اندازه ای که یک فرزند می‌تواند پدرش را ببیند و از بودن با او لذت ببرد، ندیدم. در دوران کودکی وضعیت مدرسه رفتنم طوری بود که فقط تابستانها به اندازه کافی می‌دیدم و آن هم همه اش مشغول کار بودیم. بعدها که انقلاب شد، جوانی بودم که دائم در حال فرار از دست آدمکشان رژیم اسلامی. بعدها که پناهنده شدم، نه او فرصت کرد پیشم بیاید و نه من اجازه داشتم برگردم و ببینمش.

فامیل‌هایم که تماس می‌گیرند زیاد درباره جای خالی پدرم حرف می‌زنند؛ بخصوص عمه‌هایم که سالی یکی دو بار سر قبرش می‌روند و هر وقت برمی‌گردند، حتما زنگ می‌زنند کلی با بغض جای خالی اش را در زندگی ام احساس می‌کنم و درباره این جای خالی حرف می‌زنم. او را اکنون ۲۲ سال است از دست داده ام. هر کس به دلیلی رژیم آدمکش اسلامی را نمی‌بخشد، من هم به این دلیل که حسرت دیدن پدرم و حسرت حضور در مراسم مرگ و تدفینش هر روز آزارم می‌دهد، این آدمکش‌ها را نخواهم بخشید.



اما چرا استاتوس فیسبوک؟ پدرم آدم کتابخوانی بود. کتابخانه‌ای داشت پر از کتاب‌های خواندنی که تقریبا تمام آنها را در همان اوان کودکی خواندم. شاهنامه، امیر ارسلان نامدار، رمان‌های پلیسی و از جمله یک رمان خواندنی درباره جنگ ویتنام، و تمام آثار ترجمه شده شکسپیر، از جمله کتاب‌هایی از آن کتابخانه زیبا بودند که خوب به یاد دارم. بعدها که بزرگتر شدم و کتاب‌هایی را که می‌خواندم دردسر ساز بودند، به کتابهایم حساس می‌شد.

گوشه کوچکی از "روز پدر" خودم را که برای آن دوست تعریف کردم، احساس کردم که روحیه اش باز شد. هنوز از پدرش نفرت دارد، اما قدر پدری مثل پدر من را حس کرد و گفت هر کودکی حق دارد پدری مثل پدر تو داشته باشد. و الحق چنین است، اما من خودم از بودن با او محروم ماندم. بهش گفتم که من رژیم جمهوری اسلامی را برای همین محروم شدن از سیر دیدن پدرم به پای میز محاکمه خواهم کشاند.

۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

آدم بیکار

روی دیوار فیسبوک سیروان قادری چشمم به نشریه‌ای از علی جوادی خورد به نام "پرسش" که ارگان نهاد تازه ایشان به نام "اتحاد کادرهای کمونیسم کارگری" است. علی جوادی مطلبی داشت به نام "اسکاندل جدید حزب موسوم به کمونیست کارگری". من از بازی بی‌پایان "اتحاد" ایشان می‌گذرم؛ اما این آدم چقدر باید بیکار باشد که خودش را با یک کامنت از من، ناصر اصغری مشغول کند؟ چقدر باید کینه و دل پری از حزب کمونیست کارگری داشته باشد که نظر یکی از اعضای حزب کمونیست کارگری را به کل این حزب تسری بدهد و دق دل از آن خالی کند؟



ناصر اصغری

۱۷ مه ۲۰۲۲

به جان هم افتادن سرداران سپاه

یکی از “سرداران سپاه” به نام محمد قائمی که از سال ۷۶ تا ۹۸ فرمانده کل سپاه بود، بدلیل درز فایل صوتی فساد فرماندهان سپاه در زندان به سر می‌برد. ایشان مدیر سابق موسسه “هولدینگ یاس”، “بازوی اصلی بنیاد توسعه سپاه” بود که چند سال پیش بدلیل افشا شدن فساد مالی زیاده از حدی که بتوانند ماستمالی کنند منحل شد. می‌گویند قالیباف از او شکایت کرده و گزارش مربوط به دستگیری ایشان حاکی از بخور و بچاپ و فساد و صندلی از زیر پای همدیگر کشیدن‌های زیادی است. نیروی قدس و شخص قاسم سلیمانی یکی از فاسدان سر در آخور موسسه فوق بوده و در درگیرهایی که منجر به منحل شدن آن شد، اعتراضش را پیش خامنه‌ای نیز برده بود.



همدیگر را “چیز خور” کردن توسط بالاترین مقامات سرکوبگرترین نهاد رژیم نشانه دیگری از فروپاشی همه جانبه این رژیم است که اگر تا دیروز می‌توانستند با همدیگر، حتی با داشتن اختلاف نظر و اختلاف سلیقه کنار بیایند، امروز اما فسادهای چندین میلیارد دلاری همدیگر را افشاء می‌کنند، همدیگر را به زندان می‌اندازند، واجبی به خورد یکدیگر می دهند و شکایت از همدیگر را به پیش رئیس دزدان می‌برند. این وضعیت آشفته و سردرگم روسای رژیم جنایتکاران در بحبوحه اعتراضات خیابانی به فقر، گرانی و گرسنگی می‌تواند و باید کاتالیزور دیگری برای مصمم بودن در سرنگونی این رژیم فساد و چپاول باشد.

مندرج در ژورنال ۱۷ مه ۲۰۲۲

ناتو باید منحل شود. پیوستن به ناتو ناامنی را خاتمه نخواهد داد

به دنبال یورش ارتش تا به دندان مسلح به آخرین مدل سلاح‌های کشتار جمعی روسیه به اوکرائین، زمزمه پیوستن کشورهای بیشتری به ناتو به گوش رسید و اکنون شاهد تقاضای سوئد و فنلاند برای پیوستن به این نهاد نظامی هستیم. دولت هر دو کشور رسما خواهان پیوستن به ناتو شده اند. این وضعیت حتما به تمایل کشورهای دیگری به پیوستن به ناتو خواهد انجامید. نکته قابل توجه این است که این تحرک با تمایل شهروندان این کشورها همراه است که احساس می کنند به یک بلوک قدرتمندی نیاز دارند که بتواند جلوی رفتارهای خصمانه کشورهای با ارتش عظیم و قلدر، بخصوص روسیه را بگیرد و با آنها مقابله کند.



ناتو یک بلوک نظامی است که در سال ۱۹۴۹، با امضای ۱۲ کشور ایجاد شد و هدف ایجاد آن مقابله با خطرات نظامی احتمالی بلوک شرق تعریف شد. قطب مقابل کشورهای عضو ناتو بعد از ایجاد ناتو و در سال ۱۹۵۵ "پیمان ورشو" را با امضای کشورهای بلوک شرق و به رهبری اتحاد شوروی ایجاد کرد. ورشو نیز با اضمحلال بلوک شرق و عدم تمایل بسیاری از کشورهای سابقا عضو بلوک شرق در ماندن در این نهاد، در سال ۱۹۹۱ منحل شد. در نتیجه، ناتو حتی علت صوری وجود خود را هم از دست داده است.

***

از به اصطلاح چپ‌هایی که با آمدن نام پوتین غش می کنند بگذریم، مردم در، حداقل، خود غرب نگران جان و هستی مردم کشورهایی هستند که مثل فنلاند و سوئد در دو قدمی روسیه قرار دارند. قبل از حمله روسیه به اوکرائین، هیچ آدم عاقل و با فرهنگی شبیه فرهنگ فنلاند که صبح بلند می شد به فکر زندگی روزمره اش بود، به حرف آن سیاستمدار حزب محافظه کار که در سال ۲۰۰۷ گفت فنلاند سه مشکل امنیتی دارد: روسیه، روسیه و روسیه! گوش نمی‌داد. اکنون شاید کمتر کسی در کشورهای اسکاندیناوی و بقیه کشورهای نزدیک به مرزهای روسیه به این فکر نباشد که روسیه زیر سیطره پوتین به یک معضل امنیتی برایشان تبدیل شده است. اینها همه از پیآمدهای حمله نظامی روسیه به اوکرائین است؛ اما همچنانکه قبلا هم گفته ایم، ناتو حلال مسائل امنیتی توده های مردم نیست، خود معضل است. ناتو می بایست در همان روزهای اولیه انحلال پیمان ورشو، و به درخواست کارشناسان نظامی غرب و استخوان خورد کرده هایی مثل هنری کیسنجر هم، منحل می شد. اما نشد و با چشم داشتن به حوزه فعالیت رقبای اقتصادی مثل چین، هر چه بیشتر حوزه فعالیت و کار خود را گسترش داد.

فنلاند و سوئد فعلا تقاضای عضویت در ناتو را داده اند و پوتین هم تهدید کرده است که قبول درخواست آنها خطرات جدی برای روسیه به همراه دارد و عواقب ناخوشایندی برای آنها! این کش و قوس‌ها به کجا می انجامد را آینده نشان خواهد داد؛ اما این وضعیت به احساس ناامنی توده های مردم دامن زده است. تنها یک جنبش قوی ضد جنگ می تواند به این وضعیت خاتمه بدهد. دو طرفی که امنیت توده های مردم را گرو گرفته اند، راه حل مرگ را جلو جامعه گرفته اند. دو شعار اصلی جنبش ضدجنگ باید محکومیت روسیه و توقف جنگ بلافاصله و بدون قید و شرط، و انحلال بلافاصله و بدون قید و شرط ناتو.

۱۷ مه ۲۰۲۲

۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه

دشمنی با کتاب خوانی

محمد آسنگران روی دیوار فیسبوک خود نوشته است که ناصر اصغری قاسم سلیمانی را بهتر از داعش معرفی کرده است. و در جای دیگری در همین نوشته گفته است که ناصر اصغری خواهان تحریم اقتصادی روسیه است. نمی‌دانم دیگر باید منتظر چه چیزهای دیگری از محمد آسنگران بود. من این یادداشت را در پاسخ به این اتهامات نمی‌نویسم، که او ما را دیگر به اینگونه رفتارها عادت داده است. می‌خواهم درباره فحش دیگری که می‌خواهد باب کند، چند نکته بگویم. او با تمسخر و تحقیر می‌نویسد: "این آقای کتاب خوان". ما امیدوارم بودیم و بیش از همه ماها، خود منصور حکمت امیدوار بود که اروپا چشم و گوش بعضی از رفقایمان را که در فرهنگ اردوگاهی و پیشمرگایتی ذوب شده بودند، باز خواهد کرد. خودش در جائی به یکی از رفقا می‌گوید که برود عضو کتابخانه شهرش بشود و دو تا کتاب بخواند! امیدوار بودیم که کتاب خواندن و "روشنفکر بودن" که در اردوگاهها تحقیر و تمسخر می‌شد، حداقل در بین خودمان جایگاه واقعی خودش را بیابد. من خودم امیدوارم بودم که خلقیات عقبمانده و ناسیونالیستی را وارد اروپا نکنیم.



متأسفم، واقعا متأسفم که درباره محمد آسنگران به این نتیجه رسیده‌ام که به عقبماندگی خودش افتخار می‌کند؛ که مثل ملای دهات مردم را از کتاب و کتاب خوان می‌ترساند! امروزه هر آدمی که خوبی بچه‌اش را بخواهد، سعی می‌کند آنها را به کتاب خواندن عادت بدهد.

ناصر اصغری

۱۶ مه ۲۰۲۲

چپ و اوکرائین

حمله ارتش روسیه به اوکرائین، به صحرای کربلا زدن بخشی از چپ را بطور عجیبی برجسته کرده است. چپ سنتا جانب اقشار تحت ستم را گرفته است؛ اما در این مورد خاص همه چیز به ناگهان به فراموشی سپرده می‌شود و "بیائید اول جنگ را تحلیل کنیم"، "چرا این جنگ اصلا شروع شد!؟"، "سهم آمریکا و ناتو در این بین چیست؟"، "چرا درباره یمن و اسرائیل و ترکیه حرف نمی‌زنیم!"، "این جنگ در واقع جنگ بین آمریکا و روسیه است" و غیره جای حتی یک محکوم کردن خشک و خالی کشت و کشتاری که ارتش روسیه به راه انداخته است را گرفت. این چپ، و البته که به مرزهای ایران محدود نماند، ناگهان یادش افتاد که آمریکا قبلا و هم اکنون هم میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان به قتل رسانده، دهها کودتا سازمان داده، در صدها کشور مراکز نظامی دارد و دارای بزرگترین زرادخانه اتمی است و بودجه ارتش آن به تنهایی تقریبا به اندازه بودجه تمام ارتش‌های دیگر روی هم است. همه این رفتارهای عجیب بخاطر این است که کسی پیدا شده درسی به قلدری آمریکا داده است؛ حتی اگر پیآمد این "درس" پنج میلیون آواره اوکرائینی، بیش از سه هزار قربانی غیرنظامی و با خاک یکسان شدن شهرها و زیرساخت‌ها باشد! حتی اگر به بحران‌هایی منجر شود که تهیه مواد اولیه غذائی و دوا و دکتر را با مشکل جدی روبرو کرده باشد.



روسیه بعد از ایالات متحده دارای بزرگترین ارتش جهان است. هیأت حاکمه پادگانی روسیه، حتی بودن اوکرائین را به رسمیت نمی‌شناسد. پوتین در یک مقاله مفصلی در سایت ریاست جمهوری روسیه می‌نویسد که لنین و بلشویکها به روسیه خیانت کردند! چرا که اجازه دادند کشورهای سابقا جزو روسیه مستقل شوند. منظورش همین اوکرائین، لهستان، فنلاند، جمهورهای قفقاز و غیره است. می‌خواهم بگویم که مردم اوکرائین امروز با یک چنین وضعیتی روبرو هستند و ‌آن چیزی که به ناحق عنوان چپ روی آن است، کناری نشسته و انصاف و انسانیت را فدای معادلات ایدئولوژیک خود می‌کند.

چه این چپ ایدئولوژیکی که هویتش ضدیت با آمریکاست تا چیز دیگری، بخواهد چه نخواهد اوکرائین در برابر دولت روسیه که از جنایتکارترین دولتهای تاریخ است، حق دفاع از خود را دارد و این دفاع تنها از طریق مقاومت مسلحانه ای مقدور است که بتواند آنچنان دوام بیاورد که به یک جنبش پایدار و قوی ضدجنگ در دنیا و بخصوص در روسیه دامن بزند. با در نظر گرفتن این نکته، که اوکرائین حق دارد از خود دفاع کند و روسیه را وادار به بازگشتن به مرزهای بین المللی اش بکند، اما به همان اندازه باید به دول غربی و بخصوص ناتو هم اعتراض کرد که اوکرائین را تشویق به "جنگ، جنگ تا پیروزی" می‌کند. شعار ما و فعالیت عملی ما باید حول پایان جنگ همین امروز باشد!

ناتو و آمریکا چه؟

آیا نباید آمریکا و ناتو را محکوم کرد؟ حتما باید این کار را کرد! حتما باید یادآوری کرد که صرف وجود ناتو به بحران‌های مثل بحران اوکرائین دامن می‌زند و منجر خواهد شود، که کرده ایم! حتما باید خواهان انحلال ناتو شد، که شده ایم! حتما باید یاد‌آوری کرد که در این جنگ جیب سرمایه داران کلفت تر می‌شود و سفره کارگران خالی تر! حتما باید جنگ را تحلیل کرد؛ اما دریغ از یک جو انصاف و یک قطره اشک برای کشتار هزاران سالخورده و کودکی که شانس فرار از این قصابی هم از آنها سلب شد.

یک نکته توضیحی

درباره موضعگیری من نسبت به تبانی ضمنی سران گروه هفت با دولت مافیائی روسیه، هیاهوئی به پا شد که می‌خواهم یک نکته توضیحی را ضمیمه این نوشته بکنم.

رفیق منتقد و منصفی به اعتراض نوشته بود: "چشم دوختن به راه حلهای بالایی‌ها برای خاتمه دادن به جنگ (اصلا اگر همچون نامی به آن بتوان گذاشت) هیچوقت نگرش کمونیستها نبوده است. ... به میدان آوردن میلیونی مردم علیه این جنگ تنها ابزار مطمئن برای پایان دادن به این جنگ است. پرداختن به این موضوع و افشای اینکه این حکومت‌ها با چه توجیهات سیاسی مردم کشور خود را در قبال خاتمه دادن فوری به جنگ به سکوت و یا بیتفاوتی کشانده اند، و یا کمک نظامی به دولت اوکراین را مناسبترین راه برای پایان دادن به جنگ توی کله بیشتر مردم کرده اند، یکی از مؤثرترین راه‌ها برای به میدان کشیدن این جمعیت میلیونی است." من قبلا در یک مقاله مفصلی با عنوان: "دخالت های خارجی و متدهای متفاوت" به این موضوع به تفصیل پرداخته ام که خواندن آن را به علاقمندان توصیه می‌کنم. اینجا با یکی دو مثال می‌خواهم به درک این مسئله کمی کمک کرده باشم. فرض کنید سوار قایقی هستید و در وسط یک اقیانوسی قایقتان در هم شکست و در حال غرق شدن هستید. شمری دست کمک دراز کرد که شما را به خشکی برساند. طرف شمر است و معلوم نیست در خشکی چه بلائی سرت بیاورد. شما را نمی‌دانم، اما من آن دست را می‌گیرم. فرض کنید با همسرتان به جرم قهقه خندیدن توسط داعش دستگیر شده اید و فردا در میدان شهر گردنتان را می‌زنند. قاسم سلیمانی پیدا شد و می‌خواهد، به هر دلیلی، نجاتتان بدهد. نمی‌دانم کدام یکی از شما خوانندگان این یادداشت آن کمک را رد خواهد کرد. فرض کنید جمعی آدم اسیر طالبان در افغانستان هستید و هیچ خبری از بریگادهای سرخی که بیایند و کمکتان بکنند نیست. جنبش ضد جنگ تماما شما را از یاد برده و یا هم قدرتی ندارد که شما را از این وضعیت برهاند. آمریکا و متحدانش حمله خواهند کرد، طالبان را سرنگون خواهند کرد و شما هم شانس رهائی، هر چقدر کوتاه یکی دو دهه، دارید. من از این شانس و آن حمله استقبال کردم.

به آن رفیق منتقد منصف می‌گویم درست است که کمونیستها چشم به راه حل بالائی‌ها ندارند؛ برای اینکه واقعا راه حلی ندارند. دنیا در این وضعیت هست، بخاطر اینکه آنها و سیستم آنها بر جهان حکومت می‌راند. اما کجاست آن جنبشی که قرار است بروئی و سازمان بدهی که مردم له شده در ماریوپول را رها کند؟ چقدر تا بحال در به میدان آوردن میلیونی مردم، کارگران، سازمان‌های کارگری و سندیکاها، فدراسیون‌ها و کنفدراسیون‌های کارگری، علیه این جنگ و جنگ‌های مشابه در عراق، افغانستان، لیبی و غیره واقعا و عملا موفق بوده ایم؟! گفتن اینکه برویم و کلک‌های کشورهای غربی را افشا کنیم و به مردم نشان دهیم که این راه حل نیست، خیلی ساده تر از عمل کردنش است. اینگونه کارها وقت و فعالیت مستمر می‌خواهد که به درد آنهایی که زیر بمب‌های ارتش روسیه دارند جان می‌بازند نمی‌خورد. تا آن زمان ارتش پوتین از مرزهای اوکرائین عبور کرده به مرز آلمان و فرانسه هم رسیده است.

۱۵ مه ۲۰۲۲

تحریم اولیگارش‌های روسیه

چند روز پیش در رابطه با گزارش نشست "گروه هفت" نوشتم: "ظاهرا "گروه هفت" می‌تواند دست پوتین و همدستان او را از خیلی چیزها کوتاه کند، اما نمی‌کند. می‌توانند انرژی‌ای را که روسیه به اروپا و دیگر جاهای دنیا صادر می‌کند را با راه حل‌های دیگری جایگزین کنند. می‌توانند اولیگارش‌ها را هدف تحریم قرار دهند، اما نمی‌دهند! این گام مهمی است که گفته‌اند می‌توانند روسیه را با کارهایی که اعلام کرده‌اند زیر فشار بگذارند که از جنونی که در اوکرائین به راه انداخته است کوتاه بیاید، اما ظاهرا منافعشان اجازه نمی‌دهد این جانی‌ها را زیر فشار بگذارند و دارائی‌ها و سرمایه گذاری‌های آنها را در خود غرب ممنوع و مصادره کنند." رفیقی در یک فایل مجموعه‌ای از ایرادهایی را که بعضی‌ها به این پاراگراف گرفته بودند را برایم ارسال کرده بود که اگر خواستم فیدبک آنها را ببینم و یا جواب احتمالی را به این انتقادها بدهم.

با یکی از کادرهای حزب کمونیست کارگری حرف می‌زدم که چطور از این پاراگراف این نتیجه می‌شود که "ناصر اصغری طرفدار تحریم اقتصادی شده است". به نظر من یک چنین چیزی گفته نشده؛ و او هم نظرش این بود که چنین چیزی گفته نشده، اما اگر کسی دلش بخواهد می‌تواند چنین چیزی و خیلی چیزهای نچسب دیگری را هم سوار آن پاراگراف بکند.

بهرحال اگر کسی دشمنی سیاسی را بهانه نکند می‌تواند یک بحث سیاسی را جلو بکشد که آدم بتواند جوابش را بدهد و نشان دهد که در این پاراگراف چیزی از تحریم اقتصادی توده‌های مردم گفته نشده است. تازه مگر ناصر اصغری از کسی می‌ترسد که نظرات خودش را در لفافه بگوید؟! از نظر من اگر چیزی اشتباه باشد، چه در لفافه گفته شود چه صریح، اشتباه است. من، همچنانکه صریحا در آن یادداشت قید شده است، خواهان تحریم سران دولت روسیه هستم. خواهان بستن سفارتخانه‌های این دولت جانی در همه کشورها هستم، همچنانکه خواهان بستن سفارتخانه‌های رژیم اسلامی هستم. خواهان مصادره اموال و دارائی‌هایشان در هر جائی که بشود آنها را مصادره و توقیف کرد هستم. خواهان دستگیری و محاکمه پوتین و حلقه دور و برش هستم، همچنانکه خواهان محاکمه علنی اسد و خامنه‌ای و امثالهم هستم. انگار ناصر اصغری به خودش شک دارد که هر جائی که بخواهد رژیم آدمکش پوتین را محکوم کند، اول باید دو سه رکعت نماز درباره کشت و کشتار دولت آمریکا در ویتنام و کامبوج، بمباران هیروشیما و ناکازاکی و کودتاهای سیا در گوشه و کنار دنیا بگوید تا بتواند درباره جنایات دولت پوتین و لاوروف حرف بزند!



با شناختی که از این جماعت دارم، من فکر می‌کنم که آنچه باعث آزرده خاطر شدنشان شده، حمله من به پوتین، جانی خواندن ایشان و دور و بری هایش است. پناه گرفتن پشت "طبقه کارگر روسیه" و اینگونه چیزها، زیادی زمخت و باسمه‌ای است. اگر دشمنی من با دولت آدمکش و اولیگارشی روسیه موجب عصبانیت این جماعت است، در عوض توده میلیونی عاصی از این وضعیت را پشت سر خود دارد؛ همانهایی که به خیابان آمده اند که رژیم کثیف اسلامی را به گور بسپارند. ناصر اصغری می‌تواند یک یادداشت بنویسد که طرفدار تحریم اقتصادی مردم روسیه و یا هیچ جای دیگر دنیا نیست! اما آیا طرفداران لاوروف و پوتین می‌توانند اعلام کنند که خواهان محاکمه پوتین و حلقه دور و بر او برای مرتکب شدن جنایاتشان در اوکرائین هستند؟

گناه ناصر اصغری این است که عضو حزب کمونیست کارگری است! حزبی بشاش و موفق که امید کارگر و زن و جوان در این جامعه است. من عصبانیت دشمنان این حزب را درک می‌کنم، اما برایشان متاسفم که نمی‌دانند چگونه با شکست سیاسی خود برخورد کنند. در شکست سیاسی آنها حزب کمونیست کارگری بی‌گناه است؛ منشأ این شکست اتخاذ سیاستهای ارتجاعی‌شان است.

۱۳ مه ۲۰۲۲

سخت ترین کار

سال‌ها پیش در کنفرانسی خانمی از من پرسید از نظر من سخت ترین کار کدام کار است؟ این پا اون پا کردم که جوابی بهش بدهم. گفت چه اصراری دارم که حتما همین حالا جواب بدهم. گفت برو کمی بهش فکر کن.



اکنون مدت‌هاست که به دور و بری‌هایم که به حرف من گوش می‌دهند، می‌گویم که هر وقت با سئوالی روبرو شدیم دو جواب داریم: ۱) جواب ساده و ۲) جواب فکر شده. جواب ساده جوابی است که شاید هر کسی بدون تأمل به هر معضل پیچیده ای بدهد. جواب فکر شده جوابی است که آدم کمی حوصله بخرج بدهد و کمی به جوابش فکر کند.

حالا که تا اینجا با من بوده اید، حتما به سخت ترین کار هم فکر کرده اید. جوابتان را نمی‌دانم؛ اما من خودم فکر می‌کنم که سخت ترین کار فکر کردن است. اگر آدم کمی به خودش زحمت بدهد که به کاری که می‌کند، به هر تصمیمی که می‌گیرد فکر کند، زندگی اش خیلی ساده و راحت تر می‌بود.

درباره اولتیماتوم گروه هفت به روسیه

کشورهای “گروه هفت” که شامل آمریکا، کانادا، ‌آلمان، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و ژاپن است، در آخرین نشست خود به دولت پوتین اعلام کرده است که به تهاجم به اوکرائین خاتمه داده و گرنه تلاش‌های جهانی برای انزوای بیشتر مسکو از طریق جایگزینی منابع انرژی و هدف قرار دادن اولیگارش‌ها و همدستان کرملین با اعمال تحریم‌های بیشتر شدت خواهد یافت. در بیانیه اخیرشان گفته‌اند: “دایره تحریم‌ها باز هم تنگ‌تر خواهد شد تا پوتین بهای تهاجم و خشونت علیه اوکرائین را احساس کند.” گفته‌اند: “اقدامات مسکو در اوکرائین اقتصاد جهانی را نیز به همراه امنیت انرژی و غذایی بین‌المللی دچار اختلال کرده است.”



ظاهرا “گروه هفت” می‌تواند دست پوتین و همدستان او را از خیلی چیزها کوتاه کند، اما نمی‌کند. می‌توانند انرژی‌ای را که روسیه به اروپا و دیگر جاهای دنیا صادر می‌کند را با راه حل‌های دیگری جایگزین کنند. می‌توانند اولیگارش‌ها را هدف تحریم قرار دهند، اما نمی‌دهند! این گام مهمی است که گفته‌اند می‌توانند روسیه را با کارهایی که اعلام کرده‌اند زیر فشار بگذارند که از جنونی که در اوکرائین به راه انداخته است کوتاه بیاید، اما ظاهرا منافعشان اجازه نمی‌دهد این جانی‌ها را زیر فشار بگذارند و دارائی‌ها و سرمایه گذاری‌های آنها را در خود غرب ممنوع و مصادره کنند.

ما همراه همه مردم آزاده دنیا اعلام می‌کنیم که این کارها را هرچه زودتر انجام دهید و اگر نمی‌دهید، باید جواب بدهید که چه منفعتی در باز گذاشتن دست پوتین برای قتل عام مردم اوکرائین دارید؟!

مندرج در ژورنال ۱۹ اردیبهشت

۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۶, جمعه

به یاد آن جنبش ضدجنگ

این دیگر به باور همگانی تبدیل شده است که آمریکا را در ویتنام نه ویت کنگها، که جنبش ضد جنگ در غرب و بخصوص در خود آمریکا شکست داد. این هیچی از ارزش جنبش مقاومت کم نمی‌کند. (این "باور همگانی" البته شامل حال چند "چریکی" که اکنون فقط در اسم چریک مانده اند، نمی‌شود.) جائی دیدم که نیروهای متجاوز آمریکائی را به فیلی که در باتلاقی گیر کرده و با هر جنبیدنش هزاران پشه را له می‌کند، اما بیشتر در این باتلاق فرومی‌رود، تشبیه کرده بودند.



بحث این یادداشت تحلیل درباره تجاوز آمریکا و مقاومت ویت کنگها نیست؛ هدف آن بزرگداشت جنبش ضدجنگ در آمریکاست که در روز ۵ ماه مه ۱۹۷۰ و به دنبال قتل عام دانشجویان دانشگاه کنت در اوهایو آتش آن شعله‌ور شد. روز ۴ مه، نیروهای گارد ملی اوهایو بر تجمع دانشجویان دانشگاه کنت که به حمله ارتش آمریکا به ویتنام و بمباران کامبوج اعتراض داشتند، آتش گشود و چهار نفر را کشته و ۹ نفر را زخمی کردند. این حمله وحشیانه به اعتراضات وسیعتری در آمریکا دامن زد. در نیویورک بر بنر بزرگی شعار "نمی‌توانید همه ما را بکشید" حک شد. روز ۵ مه، صدها هزار دانشجو در سراسر آمریکا دست به راهپیمائی زدند و به سرکوب دانشجویان دانشگاه کنت و حمله آمریکا به ویتنام اعتراض کردند. این اعتراضات یواش یواش از دانشگاه به اتاق نشیمن‌ها کشیده شد و سرانجام دولت آمریکا را به عقب نشینی و قبول شکست در این جنگ مجبور کرد.



امروز دنیا شاهد لشگرکشی دیگری است که، علاوه بر ویران کردن زیرساختهای صنعتی در اوکرائین، آواره شدن میلیونها نفر و کشتار هزاران غیرنظامی در این کشور انجامیده، زندگی  میلیاردها نفر را در سراسر جهان نیز با مشکلات و معضلات متعددی، از جمله کمبود مواد غذائی روبرو کرده است. دنیا به یک جنبش ضدجنگ قوی دیگری نیاز دارد که ارتش و رئیس جمهور هار روسیه را رام کند و این تجاوز، گروکشی و قلدری را به شکست بکشاند. جهان نه دیروز در برابر جنایات آمریکا در ویتنام و کامبوج خاموش ماند و نه امروز در برابر ارتش وحشی پوتین به اوکرائین سکوت خواهد کرد.

۶ مه ۲۰۲۲

۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

نگرانی‌های جمهوری اسلامی از پیامد دادگاه حمید نوری

به دنبال تقاضای حکم ابد از دادگاه سوئد برای حمید نوری، که یکی از عوامل کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ است، وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی سفیر سوئد در تهران را احضار کرده که اعتراض این رژیم را به برگزاری این دادگاه ابراز کند. اتهاماتی که منجر به  تقاضای حکم فوق شد ه، از جمله "جنایت جنگی"، "قتل عمدی" و "مشارکت در اعدام زندانیان سیاسی" است. گرچه تقاضای این حکم جمهوری اسلامی را نگران کرده است، اما یک پیروزی بسیار مهم برای مردم ایران و اپوزیسیون است.



شخص حمید نوری شاید برای وزارت خارجه جمهوری اسلامی زیاد مهم نباشد. اینها هر روز به شقیقه یکدیگر گلوله شلیک کرده و در زندان یکدیگر را واجبی خور می‌کنند. آنچه جمهوری اسلامی را بطور واقعی نگران کرده این است که می‌دانند همه سران ریز و درشت این رژیم طی این چهل و چند سالی که زندگی را بر مردم تباه کرده‌اند، مرتکب قتل عمد، جنایت جنگی و مشارکت در اعدام ده‌ها هزار زندانی شده‌اند. می‌دانند که هر کدامشان میلیاردها از این کشور خارج کرده اند .خطر سرنگونی را هر آن بالای سرشان احساس می کنند و آماده فرارند، اما می‌دانند نه تنها امکان استفاده از این میلیاردهای به جیب زده را نخواهند داشت، بلکه اگر پا را از مرزهای ایران بیرون بگذارند، سرنوشتی مشابه سرنوشت حمید نوری در انتظارشان خواهد بود.

مندرج در نشریه "ژورنال" ۳ مه ۲۰۲۲

مارکس رسول الله!

به نقل قولی برخوردم که برایم جالب بود و آن را به همان صورت منتشر کردم: "اين انتظار که کارگران بدون سازمانيابى حول احزاب سياسى ميتوانند از قلمرو اقتصادى زياد پا بيرون بگذارند انتظار پوچ و از نظر تاريخى بدون مبنا است." یکی از دوستان در واکنش به این استاتوسم، کامنت زیر را نوشته بود: "این یک تحريف تاریخی از مارکس انقلابی هست، شماها طرفداران حزب و قدرت و حزب و معامله گری با صاحبان سرمایه اگر توانایی دارید به این سوال بنده جواب دهید با فاکت از نوشته های مارکس انقلابی که کجا و در کدام مقاله مارکس مشخص کرده که طبقه کارگر بایستی حزب داشته باشد من نتها عضویت در احزاب چپ روفورمیست شماها را قبول خواهم کرد بلکه میشوم اژیتاتور حزب شما. ..."



در نقل قولی که من آورده بودم، هیچ اشاره ای به مارکس ندارد. هنوز هم برایم روشن نیست که چرا نوشته است: "این یک تحریف تاریخی از مارکس است". مارکس می‌تواند نظرش درباره تحزب همین باشد و یا کاملا برعکس! این را می‌شود با مراجعه به نوشته های متعدد مارکس و دخالت‌هایش در "اتحادیه کمونیست‌ها"، مجله راینش زایتونگ، "انترناسیونال اول"، "حزب سوسیال دمکرات کارگری آلمان" و غیره نشان داد که نظرش عملا درباره تحزب چه بود و چه نبود. اشکال واکنش این رفیق ما این است که حتی در زمانه ثبت اتفاقات و حتی در زمانه کامپیوتر هم پیامبر دیگری برای خودش آفریده است. مارکس این را نگفته و اگر می‌گفت، من هم می‌شدم! یا منصور حکمت نظر دیگری داشت!

به نظر من چپی که سیاست واقعا مسئله اش است و نه یک بازی بچه گانه و سرگرمی کامپیوتری، به مارکس، لنین، تروتسکی، منصور حکمت و یا هر کس دیگری که چیزی ازش یاد گرفته و متد آن را کارآمد می‌بیند، باید بعنوان یک متد بنگرد نه یک مذهب. مارکس می‌تواند یک جائی چیزی گفته باشد و یا کاری کرده باشد که نه تنها به هیچ درد من و شما در این دور و زمانه نخورد، بلکه اصلا مضر باشد. اگر متد را ول کنیم و دنبال احکام باشیم، سر از اینجا در می‌آوریم که بیست و چهار ساعت در تلاشیم واقعیات را با احکامی که دردی از کسی را دوا نمی‌کنند، تطبیق بدهیم. این ما را از جدیت می‌اندازد و به یک آدم مذهبی، از نوع دیگری، تبدیل می‌کند.

۳ مه ۲۰۲۲