به نقل قولی برخوردم که برایم جالب بود و آن را به همان صورت منتشر کردم: "اين انتظار که کارگران بدون سازمانيابى حول احزاب سياسى ميتوانند از قلمرو اقتصادى زياد پا بيرون بگذارند انتظار پوچ و از نظر تاريخى بدون مبنا است." یکی از دوستان در واکنش به این استاتوسم، کامنت زیر را نوشته بود: "این یک تحريف تاریخی از مارکس انقلابی هست، شماها طرفداران حزب و قدرت و حزب و معامله گری با صاحبان سرمایه اگر توانایی دارید به این سوال بنده جواب دهید با فاکت از نوشته های مارکس انقلابی که کجا و در کدام مقاله مارکس مشخص کرده که طبقه کارگر بایستی حزب داشته باشد من نتها عضویت در احزاب چپ روفورمیست شماها را قبول خواهم کرد بلکه میشوم اژیتاتور حزب شما. ..."
در نقل قولی که من آورده بودم، هیچ اشاره ای به
مارکس ندارد. هنوز هم برایم روشن نیست که چرا نوشته است: "این یک تحریف
تاریخی از مارکس است". مارکس میتواند نظرش درباره تحزب همین باشد و یا کاملا
برعکس! این را میشود با مراجعه به نوشته های متعدد مارکس و دخالتهایش در
"اتحادیه کمونیستها"، مجله راینش زایتونگ، "انترناسیونال
اول"، "حزب سوسیال دمکرات کارگری آلمان" و غیره نشان داد که نظرش
عملا درباره تحزب چه بود و چه نبود. اشکال واکنش این رفیق ما این است که حتی در
زمانه ثبت اتفاقات و حتی در زمانه کامپیوتر هم پیامبر دیگری برای خودش آفریده است.
مارکس این را نگفته و اگر میگفت، من هم میشدم! یا منصور حکمت نظر دیگری داشت!
به نظر من چپی که سیاست واقعا مسئله اش است و نه
یک بازی بچه گانه و سرگرمی کامپیوتری، به مارکس، لنین، تروتسکی، منصور حکمت و یا
هر کس دیگری که چیزی ازش یاد گرفته و متد آن را کارآمد میبیند، باید بعنوان یک
متد بنگرد نه یک مذهب. مارکس میتواند یک جائی چیزی گفته باشد و یا کاری کرده باشد
که نه تنها به هیچ درد من و شما در این دور و زمانه نخورد، بلکه اصلا مضر باشد. اگر
متد را ول کنیم و دنبال احکام باشیم، سر از اینجا در میآوریم که بیست و چهار ساعت
در تلاشیم واقعیات را با احکامی که دردی از کسی را دوا نمیکنند، تطبیق بدهیم. این
ما را از جدیت میاندازد و به یک آدم مذهبی، از نوع دیگری، تبدیل میکند.
۳ مه ۲۰۲۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر