حمله ارتش روسیه به اوکرائین، به صحرای کربلا زدن بخشی از
چپ را بطور عجیبی برجسته کرده است. چپ سنتا جانب اقشار تحت ستم را گرفته است؛ اما
در این مورد خاص همه چیز به ناگهان به فراموشی سپرده میشود و "بیائید اول
جنگ را تحلیل کنیم"، "چرا این جنگ اصلا شروع شد!؟"، "سهم
آمریکا و ناتو در این بین چیست؟"، "چرا درباره یمن و اسرائیل و ترکیه
حرف نمیزنیم!"، "این جنگ در واقع جنگ بین آمریکا و روسیه است" و
غیره جای حتی یک محکوم کردن خشک و خالی کشت و کشتاری که ارتش روسیه به راه انداخته
است را گرفت. این چپ، و البته که به مرزهای ایران محدود نماند، ناگهان یادش افتاد
که آمریکا قبلا و هم اکنون هم میلیونها نفر را در سراسر جهان به قتل رسانده، دهها
کودتا سازمان داده، در صدها کشور مراکز نظامی دارد و دارای بزرگترین زرادخانه اتمی
است و بودجه ارتش آن به تنهایی تقریبا به اندازه بودجه تمام ارتشهای دیگر روی هم
است. همه این رفتارهای عجیب بخاطر این است که کسی پیدا شده درسی به قلدری آمریکا
داده است؛ حتی اگر پیآمد این "درس" پنج میلیون آواره اوکرائینی، بیش از
سه هزار قربانی غیرنظامی و با خاک یکسان شدن شهرها و زیرساختها باشد! حتی اگر به
بحرانهایی منجر شود که تهیه مواد اولیه غذائی و دوا و دکتر را با مشکل جدی روبرو
کرده باشد.
روسیه بعد از ایالات متحده دارای بزرگترین ارتش جهان است.
هیأت حاکمه پادگانی روسیه، حتی بودن اوکرائین را به رسمیت نمیشناسد. پوتین در یک
مقاله مفصلی در سایت ریاست جمهوری روسیه مینویسد که لنین و بلشویکها به روسیه
خیانت کردند! چرا که اجازه دادند کشورهای سابقا جزو روسیه مستقل شوند. منظورش همین
اوکرائین، لهستان، فنلاند، جمهورهای قفقاز و غیره است. میخواهم بگویم که مردم
اوکرائین امروز با یک چنین وضعیتی روبرو هستند و آن چیزی که به ناحق عنوان چپ روی
آن است، کناری نشسته و انصاف و انسانیت را فدای معادلات ایدئولوژیک خود میکند.
چه این چپ ایدئولوژیکی که هویتش ضدیت با آمریکاست تا چیز
دیگری، بخواهد چه نخواهد اوکرائین در برابر دولت روسیه که از جنایتکارترین دولتهای
تاریخ است، حق دفاع از خود را دارد و این دفاع تنها از طریق مقاومت مسلحانه ای
مقدور است که بتواند آنچنان دوام بیاورد که به یک جنبش پایدار و قوی ضدجنگ در دنیا
و بخصوص در روسیه دامن بزند. با در نظر گرفتن این نکته، که اوکرائین حق دارد از
خود دفاع کند و روسیه را وادار به بازگشتن به مرزهای بین المللی اش بکند، اما به
همان اندازه باید به دول غربی و بخصوص ناتو هم اعتراض کرد که اوکرائین را تشویق به
"جنگ، جنگ تا پیروزی" میکند. شعار ما و فعالیت عملی ما باید حول پایان
جنگ همین امروز باشد!
ناتو و آمریکا چه؟
آیا نباید آمریکا و ناتو را محکوم کرد؟ حتما باید این کار
را کرد! حتما باید یادآوری کرد که صرف وجود ناتو به بحرانهای مثل بحران اوکرائین
دامن میزند و منجر خواهد شود، که کرده ایم! حتما باید خواهان انحلال ناتو شد، که
شده ایم! حتما باید یادآوری کرد که در این جنگ جیب سرمایه داران کلفت تر میشود و
سفره کارگران خالی تر! حتما باید جنگ را تحلیل کرد؛ اما دریغ از یک جو انصاف و یک
قطره اشک برای کشتار هزاران سالخورده و کودکی که شانس فرار از این قصابی هم از آنها
سلب شد.
یک نکته توضیحی
درباره موضعگیری من نسبت به تبانی ضمنی سران گروه هفت با
دولت مافیائی روسیه، هیاهوئی به پا شد که میخواهم یک نکته توضیحی را ضمیمه این
نوشته بکنم.
رفیق منتقد و منصفی به اعتراض نوشته بود: "چشم دوختن
به راه حلهای بالاییها برای خاتمه دادن به جنگ (اصلا اگر همچون نامی به آن بتوان
گذاشت) هیچوقت نگرش کمونیستها نبوده است. ... به میدان آوردن میلیونی مردم علیه این
جنگ تنها ابزار مطمئن برای پایان دادن به این جنگ است. پرداختن به این موضوع و
افشای اینکه این حکومتها با چه توجیهات سیاسی مردم کشور خود را در قبال خاتمه
دادن فوری به جنگ به سکوت و یا بیتفاوتی کشانده اند، و یا کمک نظامی به دولت اوکراین
را مناسبترین راه برای پایان دادن به جنگ توی کله بیشتر مردم کرده اند، یکی از
مؤثرترین راهها برای به میدان کشیدن این جمعیت میلیونی است." من قبلا در یک
مقاله مفصلی با عنوان: "دخالت های خارجی و متدهای متفاوت" به این موضوع
به تفصیل پرداخته ام که خواندن آن را به علاقمندان توصیه میکنم. اینجا با یکی دو
مثال میخواهم به درک این مسئله کمی کمک کرده باشم. فرض کنید سوار قایقی هستید و
در وسط یک اقیانوسی قایقتان در هم شکست و در حال غرق شدن هستید. شمری دست کمک دراز
کرد که شما را به خشکی برساند. طرف شمر است و معلوم نیست در خشکی چه بلائی سرت
بیاورد. شما را نمیدانم، اما من آن دست را میگیرم. فرض کنید با همسرتان به جرم
قهقه خندیدن توسط داعش دستگیر شده اید و فردا در میدان شهر گردنتان را میزنند.
قاسم سلیمانی پیدا شد و میخواهد، به هر دلیلی، نجاتتان بدهد. نمیدانم کدام یکی
از شما خوانندگان این یادداشت آن کمک را رد خواهد کرد. فرض کنید جمعی آدم اسیر
طالبان در افغانستان هستید و هیچ خبری از بریگادهای سرخی که بیایند و کمکتان بکنند
نیست. جنبش ضد جنگ تماما شما را از یاد برده و یا هم قدرتی ندارد که شما را از این
وضعیت برهاند. آمریکا و متحدانش حمله خواهند کرد، طالبان را سرنگون خواهند کرد و
شما هم شانس رهائی، هر چقدر کوتاه یکی دو دهه، دارید. من از این شانس و آن حمله
استقبال کردم.
به آن رفیق منتقد منصف میگویم درست است که کمونیستها چشم
به راه حل بالائیها ندارند؛ برای اینکه واقعا راه حلی ندارند. دنیا در این وضعیت
هست، بخاطر اینکه آنها و سیستم آنها بر جهان حکومت میراند. اما کجاست آن جنبشی که
قرار است بروئی و سازمان بدهی که مردم له شده در ماریوپول را رها کند؟ چقدر تا
بحال در به میدان آوردن میلیونی مردم، کارگران، سازمانهای کارگری و سندیکاها،
فدراسیونها و کنفدراسیونهای کارگری، علیه این جنگ و جنگهای مشابه در عراق،
افغانستان، لیبی و غیره واقعا و عملا موفق بوده ایم؟! گفتن اینکه برویم و کلکهای
کشورهای غربی را افشا کنیم و به مردم نشان دهیم که این راه حل نیست، خیلی ساده تر
از عمل کردنش است. اینگونه کارها وقت و فعالیت مستمر میخواهد که به درد آنهایی که
زیر بمبهای ارتش روسیه دارند جان میبازند نمیخورد. تا آن زمان ارتش پوتین از
مرزهای اوکرائین عبور کرده به مرز آلمان و فرانسه هم رسیده است.
۱۵ مه ۲۰۲۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر