سیری در جنبش
كنترل كارگری آرژانتین و اشغال کارخانه ها توسط کارگران
جنبش
اشغال و راه اندازی کارخانه های ورشکسته توسط کارگران در آرژانتین یک نمونه نسبتا
منحصر بفرد از تجربیات کارگران است که توجه بسیاری را بخود جلب کرده است. ناصر
اصغری تحقیقاتی را در این زمینه انجام داده و به زمینه های این جنبش و فضای کل
جنبش کارگری در آرژانتین پرداخته است. کارگر کمونیست در چارچوب آشنا کردن
خوانندگان با تجربیات جنبش کارگری در کشورهای مختلف کل این مجموعه را که عنوان آن
«کارخانه بدون کارفرما»ست بصورت دنباله دار در چند شماره در اختیار خوانندگان قرار
میدهد.
«کارگر
کمونیست»
***
قسمت
اول
مقدمه
روزهای
اواخر سال ٢٠٠٥ شهرداری شهر باوئنس آیرس در یك جلسه غیرعلنی لایحهای را به تصویب
رساند كه بر مبنای آن هتل باوئن (BAUEN)
كه از سال ٢٠٠٣ تحت كنترل كارگران این شركت بوده است، به صاحب پیشین برگردانده
شود. این خبر یك بار دیگر مسئله جنبش كنترل كارگری و یا اشغال كارخانهها كه در
آرژانتین به آن "احیا كارخانهها" (recuperada fábrica) هم میگویند را در صدر
اخبار كارگری جهان قرار داد. جنبش كنترل كارگری در آرژانتین با هتل باوئن شروع نشد
و این تنها محیط كاری و حتی شناخته شدهترین آنها هم نیست كه مجبور به مقاومت
روزمره در برابر قوانین دولتی و فشارهای پلیس و مالكین قبلی شده است. اما همانطور
كه اشاره كردم، خبر هتل باوئن یکبار دیگر جنبش اشغال کارخانه در آرژانتین را به
سرتیتر رسانهها کشاند. از میان شناخته شدهترین كارخانجاتی كه توسط كارگران به
اشغال در آمدهاند، شاید بتوان از كارخانه كاشی سازی «زانون» (Zanon) و نساجی «بروكمن» (Brukman) كه نیروی كارش اكثرا
از زنان تشكیل شده نام برد. كنترل كارگری در آرژانتین طی چند سال گذشته به پدیده
جا افتادهای تبدیل شده است.
جنبش
كنترل كارگری در آرژانتین به جنبش «احیا كارخانهها» و در انگلیسی به جنبش «اشغال
كارخانهها» و یا «كنترل كارگری» هم معروف است. در این نوشته بنابه موقعیت كارخانه
و وضعیت مناسب از هر سه اصطلاح استفاده كردهام. جنبش كنترل كارگری كه اشاره كردم
به آن احیا كارخانه هم اطلاق میشود، نباید خواننده را به این اشتباه بیاندازد كه
گویا فقط كارخانهها هستند كه به اشغال كارگران در آمدهاند؛ این پدیده و این نوع
مبارزه كارگران محدود به كارخانه به معنای كلاسیك آن نمانده است. از تقریبا ٢٠٠
محل كاری كه در این مدت به كنترل كارگران در آمدهاند، هر نوع كارگاه و كارخانه و
محیط كاری را میشود پیدا كرد. برای مثال هتل، كشتارگاه، كارخانه تراكتورسازی،
شیشه سازی، كشتی سازی، كاشی سازی (سرامیك)، نساجی، بیمارستان، درمانگاه، معدن،
كارگاه بستنی سازی، چاپ، نانوائی، شیرینی پزی و غیرو در میان كارخانه های به اشغال
در آمده پیدا میشوند. هر جا كه لازم بوده به جای «اشغال محیط كار» و «احیا محیط
كار»، از اصطلاح «اشغال كارخانه» و «احیا كارخانه» استفاده كردهام. به این دلیل
ساده كه جنبش كنترل كارگری و اشغال كارخانه پدیده شناخته شدهای است و مختص
آرژانتین هم نیست.
جنبش
كنترل كارگری پدیده جاافتادهای در آرژانتین است، اما نمیتوان این پدیده را توضیح
داد و به جوانب مختلف آن پرداخت مگر اینكه به وضعیت اقتصادی و سیاسی آرژانتین كه
به سر بر آوردن این جنبش و پدیده منجر شد، نگاهی هر چند گذرا بیندازیم. موقع
مطالعه بر سر جنبش كنترل كارگری در آرژانتین با این مسئله روبرو بودم كه برای
نوشتن بر سر این موضوع خواننده حتما باید با زمینه هائی كه به بروز این جنبش منتهی
شد آشنا باشد. به هیچوجه نمیتوانستم یكراست به سراغ اشغال كارخانه بروم. و درست
زمانی كه شروع به نوشتن این مطلب كردم، فیلم «تصاحب» (The Take) كه ما در «كارگر كمونیست» شماره
٨ درباره آن نوشته بودیم، را تماشا كردم. موضوع اصلی این فیلم نیز كه كنترل
كارخانه ها میباشد، نتوانسته یكراست سراغ این موضوع برود بلكه آن هم به پیش زمینه
هائی كه به بروز این جنبش منتهی شد، اشاره میكند.
جنبش
چپ آرژانتین همانند همه كشورهای آمریكای لاتین فراز و نشیبهائی داشته است. آنچه
كه مشخصه این كشورها بوده است، كودتا و حكومت ژنرالها و خونتاهای نظامی، جنبش زنده
چپ و كارگری و جنبش چریكی بوده است. جنبش چریكی در توضیح پدیده كنترل كارخانه ها
به ما كمكی نمیكند؛ در نتیجه از آن میگذریم. اما به حكومت ژنرالها، سركوب توسط
ارتش و كودتا، جنبش بسیار عظیم بیكاران، نقش آنچه كه به نئولیبرالیسم شناخته شده
است و غیره هر چند گذرا، نظری خواهیم افكند.
اصطلاح
رایج دوره تاچریسم، «آلترناتیو دیگری نیست!» در دوره كارلوس منم (Carlos Menem) در آرژانتین نیز مد
شده بود. این شعار یکی از شعارهای همیشگی بورژوازی در برابر طبقه کارگری است که از
وضع موجود ابراز نارضایتی میکند. این شعار در بهترین حالت یک آرزو و در بدترین
حالتش هم یک دروغ عمد است. كارگران نشان دادند كه آلترناتیو دیگری نیز وجود دارد.
«جنگ
كثیف»
با
اوجگیری جنبش چپ در آمریكای لاتین، آرژانتین نیز شاهد سر بر آوردن نه تنها جنبش چپ
تودهای بود، بلكه گروه های چریكی همانند بسیاری از كشورهای دیگر آمریكای لاتین در
محلات فقیرنشین این كشور نیز سر برآوردند. اما بسیاری از ناظران و صاحب نظران بر
این عقیدهاند كه گروه های كوچك چریكی طرفدار چه گوارا، خوان دومینگو پرون (Juan Domingo Peron) و زنش اویتا پرون (Evita) در دهه هفتاد میلادی
كه در محلات حاشیه شهرهای بزرگ آرژانتین، و بخصوص در بین كسانی كه از زمین كنده
شده و به حاشیه شهرها پناه آورده بودند، هیچگاه نه جدی بودند و نه خطری برای دولت
و ارتش آرژانتین به حساب میآمدند. اما ارتش اینها را بهانهای قرار داد تا با آن،
به قول خودش «جنگ علیه ترور» كه در جامعه «جنگ كثیف» عنوان گرفته را سازمان دهد.
از ۲۴ مارس ۱۹۷۶ تا ۱۰ دسامبر
۱۹۸۳ آرژانتین شاهد یکی از مخوفترین دیکتاتوریهای
نظامی جهان بود. در این دوره دولتهای نظامی به بهانه «جنگ علیه ترور» بیش از ٣٥
هزار نفر را به قتل رساندند. با سازمان دادن جوخه های شكنجه و مرگ، شبانه مخالفین
خود را -كه اكثرا از فعالین چپ جنبش كارگری، دانشجویان و روشنفكران بودند- از خانه
هایشان میربودند و بعد از شكنجه های مخوف، جنازه های نیمه مردهشان را با
هلیكوپتر و هواپیما به رودخانه گل آلود ریو دلا پلاتا (Rio de la Plata) پرتاب میكردند.
یك
جو كاتولیكی انگیزاسیونی و بنیادگرائی اقتصاد بازار آزاد بر آرژانتین حاكم شد.
دزدیها و اخاذی این دوره زبانزد همه است. حتی كودكان ربوده شدگان را نیز میدزدیدند.
سنت «جنگ كثیف» و ترور، جامعه آرژانتین را برای سالهای متمادی تا قبل از شورشهای
سال ٢٠٠١ همانند روحی كه دائم در آمد و شد است، مثل خوره میخورد. وقتی كه هر تماس و
آشنائی با یك چپیای مارك چپ بودن میخورد، وقتی كه امنترین كار عقب نشینی به كنج
خانه ها بود، وقتی همسایه ها پرده ها را میكشیدند و درها را به روی كسانی كه از
دست ربایندگان به آنها پناه میبردند، میبستند، وقتی كه همسایه ها صدای
رادیوهایشان را بلند میكردند كه فریاد و ناله همسایه را نشنوند، همه جا مردم عادت
داده شدند كه با قانون ترور زندگی كنند: «دخالت نكن!» آری در زیر سایه این جنگ
كثیف، دستمزدها با قنداق تفنگها پائین نگه داشته شدند؛ و قیمتها با لوله تفنگها
بالا برده شدند. تجمعات –هر تجمعی جز استادیومهای فوتبال- غیرقانونی اعلام
گردیدند؛ و ساعات كار همراه با رشد بیكاری، كش پیدا كردند.
اما
در شكار فعالین چپ جامعه این تنها جوخه های اعدام و شكنجه نبودند كه به كشت و
كشتار چپها مشغول بودند. هر شركتی كه در چپاول زحمتكشان بهرهای میبرد دست دولت و
خونتهایش را میگرفت. شكایتهائی از كمپانی ماشین سازی فورد شده است كه در دهه ٧٠
برای همكاری با ارتش در درون یكی از كارخانه هایش برای ارتش اتاق بازجوئی برای
دستگیری و شكنجه كارگران چپ ایجاد كرده بود. از كمپانی بنز نیز هم در آلمان و هم
در آرژانتین شكایت شده است كه در دهه ٧٠ نام و آدرس ١٦ نفر از كارگران چپ را به
ارتش داده كه هر ١٦ نفر از آنها بعدها ربوده شدند و از سرنوشت ١٤ نفرشان هرگز خبری
نشده است.
رشوه
های كلان بانكداران و سرمایهداران به قانونگذاران برای تصویب قوانین مطلوب كه با
سلطه خونتاهای نظامی آغاز شد، هنوز هم در ابعادی وسیع در آرژانتین قابل مشاهده
است.
بعد
از «جنگ كثیف»، قبل از «آرهنتیناسو»
شورشهای
۲۰ و ۲۱
دسامبر سال ۲۰۰۱ و روزهای بعد از آن که خود را با غارت سوپر
ماركتها و اعتراضات میلیونی خیابانی به نمایش گذاشت، در واقع گسست كاملی بود با
دوره جنگ كثیف. این احساس در بسیاری بوجود آمد كه نه تنها این گسستی با روحیه
دوران جنگ كثیف است، بلكه گسستی با قوانین موجود در حال غلیان است. این شورشها و
اعتراضات كه در آرژانتین به آرهنتیناسو (Argentinazo) معروف است، سنت شكنی كرد. سنت
«جنگ كثیف» باید شكسته میشد. هرگز هیچ دولتی قادر نخواهد بود شكمهای گرسنه را با
لوله و قنداق تفنگ برای مدتی طولانی خاموش نگه دارد. نسل جدیدی كه جنگش را با دولت
كودتاها آغاز نكرده و شكست نخورده بود پا به میدان میگذاشت. جو تروریستی حكومت
خونتاهای نظامی داشت شكسته میشد و زندانیان زیادی آزاد شدند. در میان زندانیان
سیاسی تعداد كثیری از اعضا و رهبران احزاب چپ و راست طرفدار خوان پرون هم به چشم
میخوردند.
مطالعه
درباره سیاست آرژانتین گاها آدمی را متعجب میكند. در بین طرفداران پرون كسانی چون
كارلوس منم پیدا میشوند كه او را مارگارت تاچر آرژانتین میخوانند. و كسانی چون اویتا
پرون پیدا میشوند كه هزینه های بسیار زیادی برای پروژه های اجتماعی به حاشیه
نشینان شهرها اختصاص داد و از شخصیتهای محبوب تودهای آرژانتین میباشد. نستر
كیرچنر (Néster Kirchner)
رئیس جمهور فعلی آرژانتین نیز كه فیدل كاسترو، لولا د سیلوا (رئیس جمهور چپ برزیل)
و هوگو چاوز (رئیس جمهور ضدامپریالیست و چپ ونزوئلا) هم به تشریفات ریاست جمهوریش
دعوت شده بودند و با شعارهای رفرمیستی و پوپولیستی انتخاب شد، نیز از حزب
پرونیستهای چپ است.
كارلوس
منم كه قبل از دستگیریاش در سال ١٩٧٦ فرماندار یكی از استانهای آرژانتین بود، بعد
از آزادیاش در سال ١٩٨٣ بار دیگر به فرمانداری همان استان انتخاب شد. در سال ٨٩
با شعار بالا بردن دستمزدها و سطح معیشت كارگران به ریاست جمهوری برگزیده شد. دوره
ریاست جمهوری خود را با خصوصیسازیهای وسیعی و یا آنچه كه به نئولیبرالیسم معروف
است، آغاز کرد. الگوی نئولیبرالی كه توسط كارلوس منم با شور و حرارت به مرحله اجرا
در آمده بود، هر سال هزارن نفر بیكار به خیل عظیم بیكاران میافزود. تقریبا تمامی
دارائیهای دولتی را خصوصی کرد. در مدت ده سال ریاست جمهوریش (۱۹۸۹ تا ۱۹۹۹) تولید ناخالص ملی (GDP)
بر اثر فروش دارائیهای دولتی به سرمایهداران خصوصی دو برابر شد. آمار بیکاری نیز
بر اثر خصوصی سازیها همچنان در حال افزایش بود. با این حال وامها به دولت ایشان
همچنان سرازیر میشد. (از آغاز سالهای ۱۹۷۰،
میزان وامهای خارجی آرژانتین از ٧.٦ میلیارد دلار به ۱۳۲ میلیارد رسیده؛ كه برخی آن را ۱۵۵ میلیارد دلار نیز تخمین میزنند.) نه تنها این شرکتهای
تازه خصوصی شده به قیمت بسیار نازل در اختیار سرمایهداران خصوصی قرار گرفتند،
بلکه سوبسیدهای هنگفتی نیز در اختیار آنها قرار میگرفت. طرفداران اقتصاد
نئولیبرالی به خصوصی سازیهای كارلوس منم جراحی لازمه كشور اما بدون ماده بیهوشی
میگویند، و فعالین چپ به كشت و كشتار دوره «جنگ كثیف»، آمادهسازی مریض برای جراحی
میگویند.
مطالعه
در باره كارلوس منم و «جراحی»های او از این جهت ضروری است كه یكی از جالبترین
پدیده های امروزی جنبش كارگری آرژانتین، جنبش بیكاران، حاصل بیكارسازیهای وسیع
كارلوس منم است. و دیگر اینكه ربط مستقیمی به ورشكستگی كارخانجاتی دارد كه بعدها
توسط كارگران به اشغال در آمدند. از یك طرف صدها هزار نفر از کارگران در عرض مدت
كوتاهی به خیل بیكاران پیوستند و از طرف دیگر میلیاردها دلار از بانك جهانی و
صندوق بین المللی پول وام دریافت شد تا به صاحبان تازه كارخانجات خصوصی شده واگذار
شود كه خیلی از آنها قادر نشدند بعدها از زیر بار بهره این وامها كمر راست كنند و
بسیاری ورشكسته شدند.
***
قسمت
دوم
وامها
و پی آمدها
دریافت
وامهای خارجی در آرژانتین با دوره تاچریسم و پایان جنگ سرد شروع نشد. این البته
روندی است كه كمی زمختتر به نظر میرسد. آرژانتین با گرفتن وامهای بیحد و حصر
از صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، بانک باستون (Bank of Boston)، و سیتی بانک (Citibank) در عرض ۲۰ سال با یک بدهی بیش از ۱۴۰ میلیارد دلاری، در جهان از نظر سرانه
مقروضترین کشور بحساب میآید. این كشور شروع به گرفتن وامهای خارجی برای به
اصطلاح یكسری پروژه ها در دهه ٧٠ میلادی كرد. بعد از كودتاهای این دهه، وامهای
هنگفتی دریافت شد كه بعدها خرج جنگ فالكلند (Falkland) و پرداخت وامهای کلانی به
سرمایه داران شد. دولت با بازپرداخت وامهای آنها صاحب کارخانجات و دارائیهای
زیادی هم شد كه بعدا در دوره منم به قیمتهای بسیار نازلی دوباره خصوصی شدند. بعد
از انتخابات دمكراتیك سال ١٩٨٣، دولت جدید برنامههائی در دستور كار خود قرار داد
كه «ثبات اقتصادی» یكی از آنها بود. برای این كار احتیاج به دریافت وامهای جدیدی
بود. اما به مرور زمان دولت قادر به پرداخت بهره این وامها نگردید و كشور وارد یك
تورم و بحران غیر قابل برگشت گردید. رئیس جمهور وقت رائول آلفانسیون (Raúl Alfonsín) شش ماه قبل از پایان
دوره ریاست جمهوریش در سال ١٩٨٩ مجبور به استعفا شد.
صندوق
بین المللی پول كه زمانی آرژانتین را مدل و نمونه توسعه نامیده بود، در ۵ دسامبر ۲۰۰۱
تقاضای دولت آرژانتین را که رسما ۱۳۲
میلیارد دلار بدهی خارجی داشت برای اعطای یک وام یک میلیارد و ۲۶۴ میلیون دلاری رد کرد؛ نه تنها این بلكه دولت
آرژانتین میبایست تا قبل از پایان سال ٢٠٠١ مبلغ ٧٥٠ میلیون دلار و قبل از پایان
سال ٢٠٠٢ بیش از ٢ میلیارد دلار از این وامها و بهره آنها را بپردازد. لذا با این
اقدامات، بحرانی را در این کشور به راه انداخت که از نظر گستردگی در این کشور بیسابقه
بود.
۵۳ درصد
تولید ناخالص ملی آرژانتین خرج پرداخت بدهیهای خارجیای میشد که صندوق بینالمللی
پول، به تعویق انداختن بازپرداخت آن را رد کرده بود. این در حالی بود که ۲ میلیون نفر باید با روزی یک دلار روزگار بگذرانند و ۴۵ درصد خانواده های آرژانتیتنی زیر خط فقر بسر
میبردند. بین سالهای ١٩٩٨ تا ٢٠٠٢ تولید ناخالص ملی (GDP) كشور ٣٠ درصد كاهش یافت. در سال
٢٠٠٢ برآورد شده بود كه تنها بهره وامهای آرژانتین ۳ برابر تمام هزینه اداره کشور، ٦ برابر هزینه های
اجتماعی و ٢٣ برابر هزینه طرح اشتغال است. سرمایه گذاریها در همین دوره ٦٠ درصد
پایین آمد. دولت آرژانتین در ۲ ژانویه
۲۰۰۲ اعلام کرد که قادر به پرداخت قسطهای توافق
شده نخواهد بود.
اما
قبل از این بحرانها، با پشتوانه وامهای افسارگسیخته از بانكهای خارجی، وزیر
اقتصاد دولت کارلوس منم، دومینگو کاوالو (Domingo Cavallo) قانون برابری یك به یك «پزو»
(پول آرژانتین) را با دلار آمریکا به تصویب رساند. یعنی هر كسی میتوانست به بانك
برود و پزو را با دلار بطور مساوی معادله كند. اما به دلیل وابستگی شدید آرژانتین
به وامهای خارجی و دیگر پیچیدگیهای اقتصادی، این قانون بعدها برای دولت و شخص
كاوالو به یك معضل اصلی تبدیل گردید. وقتی که در سال ۲۰۰۱ دولت آرژانتین اعلام کرد که قادر نیست قسطهای توافق
شده را بپردازد، یک شبه پزو ۷۰ درصد
ارزش خود را از دست داد؛ و بیش از نیمی از جمعیت ۳۷ میلیونی این کشور به زیر خط فقر رانده شد. برای
«جلوگیری از فرار سرمایه ها» همین وزیر شب ١٩ دسامبر ٢٠٠١ قانونی به نام كورالیتو
(corralito) به تصویب رساند كه بر
مبنای آن كسی نمیتوانست بیش از ٢۵٠ دلار
از حساب شخصیاش بیرون بكشد. علاوه بر این قانون، همزمان قانون دیگری نیز به تصویب
رساند كه بانكها موظف بودند تمام حسابهای بانكی دلاری را به پزو تبدیل كنند. این
در حالی بود که اکثر سرمایهداران بزرگ قبل از اعلام این لایحه و با پیش بینی این
وضعیت، دلارهایشان را از بانکهای آرژانتین خارج کرده و برای سرمایهگذاری به
كشورهای دیگر و به بانکهای اوروگوئه واریز کرده بودند. این وضعیت کاسه صبر همه را
لبریز کرد. سیستم اقتصادی آرژانتین عملا فروریخته بود.
در
ژانویه ۲۰۰۲ رئیس جمهور جدید ادواردو دوهالده (Eduardo Duhalde) تساوی یک به یک پزو و
دلار را که بیش از یک دهه قانونا برابر بودند، کنار گذاشت. چند روز بعد دلار به ۱.۴ پزو رسید. بیکاری وسیع و تورم قیمت پزو را
روز به روز کاهش داد تا جائی که دیگر یک دلار برابر بود با چهار پزو.
یکی
از راهحلهای كه در سال ٢٠٠٢ توسط تعدادی اقتصاددان نسبتا رادیكال ارائه شد،
نپرداختن بدهیهای خارجی بود. اگر دولت آرژانتین بدهیهایش را نمیپرداخت با
شرایطی روبرو میشد که دیگر بانکهای خارجی به آن وام ندهند؛ سرمایه های خارجی
دیگر آنجا سرمایهگذاری نكنند؛ دارائیهای آرژانتین در خارج کشور مصادره شود و ….
طرفداران این راهحل چنین استدلال میکردند که بانکها مدتهاست دیگر به آرژانتین
وامی نمیدهند؛ دیگر هیچ سرمایهدار خارجی آنجا سرمایهگذاری نمیکند. و دارائیهای
آرژانتین در خارج کشور بسیار جزئیتر از آن هستند که کسی بخواهد با آن خودش را
مشغول كند و بفریبد. میگفتند هیچ چیزی شاقتر از پرداخت بدهیها كمرشكن (كشورشكن)
نیست.
آرهنتیناسو
آرهنتیناسو
كه معنای لغوی آن «عملی آرژانتینی» است به وقایع و شورشهای ٢٠ و ٢١ دسامبر ٢٠٠٢ و
بعد از آن اطلاق میشوند. این شورشها که خود را با غارت مغازهها به نمایش گذاشت،
از طرف فعالین اجتماعی و بخصوص فعالین جنبش بیکاران، پیكتروها (piquetero) سازمان داده شده بود،
در حومه شهرهای بزرگی چون بوئنس آیرس شروع شد و بسرعت از كنترل پلیس خارج گردید.
وضعیت طوری شد که وقتی رئیس جمهور آرژانتین فرناندو دلا روآ (Fernando De la Rua)، قرار بود طبق معمول
هر سال مهماندار جشن كریسمس در «خانه دولت» باشد، کسی به جشن نیامده بود. صاحب
منصبان دولتی جرات نکرده بودند پا به خیابان بگذارند! در نتیجه كسی نبود كه رئیس
جمهور شیشه شرابش را با او برای سلامتی به هم بزند! جالب است که مدت کوتاهی بعدتر
كه خبرنگاران سراغش رفتند و از وی درباره شورشهای خیابانی و غارت سوپرماركتها
سوال کردند، جواب داد: «در این باره رسانهها اغراق كردهاند. چیز مهمی نیست. تنها
چند مورد پراكنده بودهاند!» در حالیكه در همان زمان غارت مغازهها در خود بوئنس
آیرس در چند قدمی «خانه دولت» از كنترل خارج شده بود. این شورشها نه تنها باعث
استعفای سریع وزیر اقتصاد گردید، بلکه دلا روآ كه دقایقی پیش همه چیز را انكار میكرد،
در یک هشدار تلویزیونی با اعلام حالت فوقالعاده، اجتماع بیش از ۳ نفر را ممنوع اعلام کرد. وی در حالی كه عرق از سر و
صورتش میچكید، با نوشتهای از قبل آماده شده در دست بر روی صفحه تلوزیونها ظاهر
شد و گفت: «امنیت آرژانتین در خطر است. كشور از طرف دشمنانش، گروههائی كه دشمن
نظم و قانون هستند و منتظر فرصتی هستند كه بهم زدن نظم و قانون را به دیگران نیز
سرایت دهند، محاصره شده و در خطر قرار گرفته است.» بسیاری از كسانی كه كودتاهای
گذشته را به یاد داشتند، به این بیانیه بعنوان مقدمه كودتا نگریستند. اما جامعه
گرسنه و خشمگین حاضر نبود كودتای دیگری را بپذیرد؛ و بسیاری از صاحب نظران بر این
عقیدهاند كه این بزرگترین اشتباه دلا روا بود. مردمی كه هست و نیست خود را در عرض
چند روز جلوی چشمان خود از دست داده بودند و شاهد این بودند که لمپن بیاختیاری
داشت آنها را به كودتا و حكومت نظامی تهدید میكرد، خشم خود را دیگر نمیتوانستند
كنترل كنند. مردم از هر طرفی با بهم زدن قابلمهها از بالکنی خانه هایشان به این
هشدارها دهن کجی کردند و روز بعد با نیروئی بیشتر به خیابانها ریختند. گفته میشود
كه در یكی دو روز اول هر روز حدود ٦٠٠ هزار نفر در این اعتراضات فقط در شهر بوئنس
آیرس شركت كردند. همه به سوی میدان مه (Plaza de Mayo) بحركت در می آمدند. در این
تظاهراتها نه تنها بانکها، وزارتخانهها و غیره به آتش کشیده شدند، بلکه هر
مغازهائی که نشانی از آمریکا و «نظم نوین» آن در خود داشت از قبیل رستورانهای مکدونالد،
ویدیو فروشیهای بلاک باستر، تابلوهای كوكاكولا و غیره نیز در حریق آتش معترضین
خشمگین سوختند، دود شدند و به هوا رفتند. سرکوب بهیچوجه کارساز نشد. سازماندهی
تظاهراتها هر روز از روز قبل آگاهانهتر، سازمانیافته و چپتر میشدند. بخشی از
اتحادیههای کارگری اعتصاب عمومی نامحدودی را اعلام کردند. دلا روآ که دیروز هارت
و پورت میکرد امروز دولتش سقوط کرد. هر عضو مجلسی از هر حزبی که بود اگر سر و کلهاش
پیدا میشد، با هجوم تظاهرکنندگان مواجه میشد. احزاب چپ شاهد رشد چندین درصدی در
عرض یکی دو روز بودند. كشور یك حالت فوق العاده بخود گرفت؛ و در عرض ١٢ روز پنج
رئیس جمهور بخود دید. مردم با ریختن به خیابانها، با بهم زدن قابلمهها و ماهیتابه
ها، با شعارهای تند علیه دولت و علیه آمریكا و شركتهای آمریكائی دست به مبارزه
زدند. و دولت با دستپاچهگی و اعلام عدم پرداخت وامهای خارجی تلاش کرد آنها را
آرام کند. دولتها در عرض چند روز توسط كسانی كه تا چند روز قبل اصلا به حساب
آورده نمیشدند، سرنگون میشدند. اگر چه آرهنتیناسو بر صفحه تلوزیونها، با حمله
به مجلس و كاخ ریاست جمهوری كه باعث استعفای پشت سر هم روسای جمهورها شده بود،
بیشتر شبیه به انقلاب بود، اما انقلاب نبود و اگر چه با شورش و غارت مغازهها باز
هم بر صفحه تلوزیونها شباهتهای زیادی به غارت و چپاول داشت، اما آن هم نبود.
(لازم به یادآوری است كه در سال ١٩٨٩ هم آرژانتین شاهد حمله به سوپرماركتها بود.
انگیزه و محرکین آن «شورش» کاملا متفاوت از این دوره بودند. این مقاله عمدا وارد
این بحث نمیشود.) آرهنتیناسو نه همانند انقلاب توسط حزبی سازماندهی شده بود كه
بخواهد دست به قدرت سیاسی ببرد؛ و با اتحاد و یكپارچگی كه در آن بود، یك غارت و
چپاول كور سوپرماركتها هم نبود. انسانهای متحدی، متحد و همصدا خواهان ساقط شدن
سیاستمداران فاسدی بودند كه با غارت و چپاول هست و نیست كارگران و زحمتكشان، گردن
كلفت و گردن كلفتر شده بودند.
انسانهای
زیادی، با خشمهای تاكنون فروخورده، اكنون دسته دسته خانههایشان را به قصد پیوستن
به تجمعاتی كه آماده بودند در اعتراض به سیاستهای دولت به سوپرماركتها حمله كنند
و یا خیابانها را ببندند، میپیوستند. كارهای روتین روزمره برای چند روز متوقف شد.
همه یك صدا و متحد در این تظاهراتها و شورشها شركت كردند. آخرین باری که جامعه
آرژانتین شاهد غارت مغازهها بود، و دولت باز هم حالت فوق العاده اعلام كرده بود،
بسیاری از کسانی که آنزمان غارتگران را «حیوان» مینامیدند و از وضعیت فوقالعاده
پشتیبانی میکردند، در این دوره از حامیان شورشیان و خود از «كاسه لراسو»ها بودند.
سركوب
پلیس در این شورشهای خیابانی باعث كشته شدن ٣٥ نفر شد. هزاران نفر زخمی و ٤٥٠٠
نفر نیز بازداشت شدند.
***
قسمت
سوم
فقر
و بیكاری
در
حالیكه تعدادی در راس دولت و بانكها در جشن «اقتصاد قابل تحمل» به رقص و پایكوبی
مشغول بودند، میلیونها نفر محكوم به نداری و فقر شده بودند. پروسه زوال این جامعه
توسط كاهش ارزش پول، دور برداشت. در حالیكه مایحتاج زندگی مردم توسط معدودی انگل
در انبارها و مخازن احتكار گردیده بود، دیوی سیر نشدنی همه چیز را میبلعید؛ مواد
غذائی، كارخانه، دستمزدها، بهداشت و وسائل بهداشتی، كار، مسكن. دهها هزار بیكار
جدید در زبالههای بوئنس آیرس در جست و جوی مواد خوراكی بودند. آمار و ارقام معنا
و مفهوم خود را از دست داده بودند. در مدت زمان كوتاهی میلیونها نفر به خیل فقرا
پیوستند. هر دقیقه چندین نفر از كارهایشان در هر كارخانه و محیط كاری اخراج
میشدند. ١٨ میلیون نفر از جمعیت ٣٧ میلیونی به زیر خط فقر رانده شدند.
یكی
از روزنامهنگاران چپ آرژانتین جائی گفته بود كه: «روزی روزگای كشوری بود به نام
آرژانتین كه آدمهایش یكی پس از دیگری ناپدید میشدند، و بعدها پولش هم ناپدید شد.»
باید به این قطعه این را هم اضافه كرد كه كارهای باقیمانده هم به مرور زمان ناپدید
شدند. و با ناپدید شدن آنها، نان سر سفره كودكان هم شروع به ناپدید شدن كرد. فصل
كریسمس و به اصطلاح شادی بود؛ در حالیكه غذائی سر سفره شان پیدا نمیشد. حمله به
فروشگاهها، در واقع راهی بود برای تهیه غذا شبانه برای كودكان و سالخوردگان گرسنه
خانواده. بر اساس تحقیقات انجام شده، بین سالهای ١٩٩٠ تا ٢٠٠٣ تقریبا ٤٥٠ هزار
نفر بر اثر گرسنگی و سوتغذیه جان خود را از دست دادند. در این مدت روزی بطور
میانگین ٥٥ كودك، ٣٥ بالغ و ١٥ سالخورده جان خود را از دست میدادند. آمار فقر مطلق
و درآمد زیر خط فقر نیز سیر سعودی به خود گرفته بود. بیش از ٥٧ درصد جمعیت
آرژانتین با یك آمار رسمی بیكاری ٣٠ درصدی، در فقر زندگی میكردند. در ماه مه ٢٠٠١
افرادی كه در فقر مطلق زندگی میكردند ١١.٦ درصد محاسبه شدند. همین آمار در اكتبر
سال ٢٠٠٢ به ٢٧.٥ رسید. افرادی كه در زیر خط فقر زندگی میكردند در مه ٢٠٠١، به
٣٥.٩ درصد رسید؛ در حالیكه همین آمار در ماه اكتبر ٢٠٠٢ به ٥٧.٥ درصد رسید. قدرت
خرید مردم طی ۵ سالی كه به آرهانتیناسو
منتهی شد حدود ۵۰ درصد سقوط کرد. برنامههای
دولت باعث شد که تنها در عرض سه روز (از دوشنبه ۳ تا چهارشنبه ۵
دسامبر ٢٠٠١) میزان مصرف مردم ۷۰ درصد
سقوط کند. زمانی كه آرژانتین روی كاغذ فقیرتر بود، كودكان كمتری گرسنه سر به بالین
میگذاشتند. اما وقتی كه همه جا شایع شد آرژانتین از لحاظ اقتصادی پیشرفتهای عظیمی
كرده كودكان بیشتری از گرسنگی جان میدادند. اقتصاد آرژانتین، یك كشور ٣٧ میلیونی،
قادر بود برای یك جمعیت ١٠٠ میلیونی با یك استاندارد بالا تولید كند؛ در حالیكه
كودكانش از فقر و نداری و گرسنگی جان میدادند.
در
سال ۲۰۰۲ جمعیت آماده به کار آرژانتین ۱۳.۸ میلیون برآورد شده بود. از این جمعیت ۱۷.۸ درصد رسما در آمار بیکاران قرار داشتند؛ اما
از آنجا که از نظر آمار دولتی کسانی که ماهیانه ۵۰ دلار آمریکا (روزی ۱ دلار و هفتاد سنت) برای گذران بخور و نمیر از دولت جیره
دریافت میکردند جزو بیکاران به حساب میآیند، در واقع جمعیت بیکار ثبت شده را باید
۲۱.۴ درصد دانست.
حدود
۴ میلیون نفر از بیکاران، که چیزی حدود ۴۵.۱ درصد از آمار بیکاران را تشکیل میدهند، کار
سیاه و غیررسمی میکنند. یعنی کارگرانی که تولید میکنند و در سوخت و ساز تولید
جامعه همانند دیگر کارگران شریکند اما این موقعیتشان به حساب نمیآید و جائی ثبت
نمیشود! معنای زمینی این وضعیت اینست که هیچگونه مزایائی از قبیل مرخصی سالانه،
بیمههای اجتماعی، بیمه بازنشستگی، بیمه حوادث و عمر، بیمه بیکاری و غیرو شامل این
تعداد نمیشود. پدیده کار سیاه و غیررسمی از سال ۱۹۹۵ به بعد سرعت نجومی گرفت. تا مه سال ۲۰۰۳ کار سیاه و غیررسمی بطور میانگین ۴۵ درصد کل نیروی کار آرژانتین را تشکیل میداد.
در ۹ تا از ۲۳ استان آرژانتین این میانگین به ۵۰ درصد میرسید و در استان کورینتس این عدد به ۵۸.۵ درصد رسید.
اما
با این وضعیت ساعات كار و دستمزدها هم بشدت غیرانسانی شده بودند. وضع معیشتی
كارگران روزبروز وحشتناكتر میشد. هر روز حدود ٢٠٠٠ نفر به زیر خط فقر رانده میشدند.
بنابه گزارش آی ال او در همان دوره ساعات کار آرژانتین در نیمکره غربی طولانیترین
و دستمزدها پائینترین بودند. بنابه همین گزارش میانگین ساعات کار در نروژ ۱۳۰۰ ساعت در سال، در آمریکا این عدد ۱۸۰۰ ساعت و در آرژانتین ۲۰۰۰ ساعت در سال است. در عین حال میزان دستمزد یک کارگر
آرژانتینی ۱۰ تا ۲۰
درصد کارگران اروپائی و آمریکائی است؛ و فقط ۳۰ درصد قدرت خرید این کارگران را دارد.
جنبش
كارگران بیكار
همین
كه دولت آرژانتین شروع به پیاده كردن اوامر صندوق بین الملل پول كرد، خصوصی كردن
شركتهای دولتی نیز شروع شد. صاحبان جدید هزاران نفر را در همان قدمهای اول اخراج
كردند. شركتهائی كه فرض میشد سودده نیستند، از قبیل معادن و غیرو تعطیل شدند و
عملا شهركهای اشباح درست شدند. این قبیل شركتها شركتهای عادی نبودند. مراكزی
بودند كه تقریبا همه جوانب زندگی یك شهر به جریان تولید آنها وابسته بود. شرایط
كار و دستمزدهای كارگران به شدت تنزل پیدا كرد. بسیاری از آنها بیكار شدند. دستمزد
هزاران تن از آنها یا برای ماهها به تعویق افتاد و یا هیچوقت دستمزدهای به تعویق
افتاده پرداخت نگردید. حمله به اتحادیههای كارگری شروع شد و فعالین اتحادیهای یكی
پس از دیگری اخراج شدند. بیمههای اجتماعی به شدت كاهش یافتند. بین سالهای ١٩٩٧
تا ٢٠٠١ تورم بشدت بالا رفت و آمار بیكاری در بعضی از مناطق تا ٨٠ درصد هم بالا
رفت. در شهر ١١ میلیونی بوئنس آیرس آمار بیكاری از ١٨ درصد به دو برابر رسید.
زندگی بخور و نمیر بسیاری از شاغلین با كارهای شاق و موقت میچرخید. این وضعیت
اجتماعی شرایط سازمانیابی وسیع را مساعد و مطلوب كرد. واكنش معمولی انسانها
معمولا بدون وزن كردن جوانب فلسفی مسائل صورت میگیرد. اگر مجبور باشد واكنش نشان
بدهد، نشان میدهد. اگر لازم باشد بجنگد، میجنگد. و این دقیقا واكنشی بود كه از
توده میلیونی سر زد.
پیشگامان
قیام علیه حكومت ریاضت اقتصادی آرژانتین تشكلهای كارگری و بخصوص تشكلهای بیكاران
بودند. جنبش بیكاران از قویترین جنبشهای اجتماعی آرژانتین بوده است. پدیده و
تاكتیكهای اتخاذ شده توسط تشكلهای بیكاران در آرژانتین تقریبا بیمانند بوده
است. شاید بشود «جنبش كارگران بیكار» آرژانتین را یكی از شناخته شدهترین جنبش
معاصر بیكاران دانست. اتخاذ تاكتیكهای منحصر بفرد این تشكلها از جالبترین موضوع
برای تحقیق میباشد. اعضای این جنبش به پیکترو (piquetero) معروف هستند. پیكترو عضو جنبشی
اجتماعی است که در دهه نود قبل از حاد شدن بحران سال ۱۹۹۸ اولین قدمهای آن توسط بیکاران برداشته شد. در این
دوران بود که بیکاران نوع جدیدی از مبارزه را با مسدود کردن جادههای اصلی کشور
شروع کردند. تا زمانی که دولت به خواسته های آنها تن نمیداد، اجازه عبور و مرور
به ترافیک داده نمیشد. ریشه این لغت همان پیكت كردن، راهبدان برای عدم اجازه به
عبور و مرور به محل كاری كه در آن كارگران در حال اعتصاب هستند، میباشد. سازمانهای
مختلف پیكتروها راهها و تاكتیكهای مخصوص بخود را در پیش گرفتهاند. یك نسخه برای
همه آنها پیچیده نشده است. تاكتیكها در مجامع عمومی به بحث گذاشته میشوند و در
باره آنها رایگیری میشود. اما در نهایت هدف این تشكلها مطالبه آذوقه و طرحهای
اشتغال است.
اولین
پیكت پیكتروها به سال ١٩٩٦ برمیگردد. وقتی پالایشگاه YPE خصوصی شد، هزاران نفر یا بیكار
شدند و یا شرایط معیشت زندگی شان بشدت تنزل پیدا كرد. زندگی اهالی شهرك Cutral-Có مانند اهالی بسیاری از
شهركهای صنعتی به این شركت وابسته بود. در مدت كوتاهی آمار بیكاری افزایش نجومی
یافت. حتی بدست آوردن نان خشك هم معضلی شده بود. اهالی شهرك مذكور برای مطالبه
آذوقه شاهراه ٢٢ را مسدود كردند.
در
سال ١٩٩٧ تنها در شهر بوئنس آیرس و حومه اش ٢٣ راهبدان مهم توسط پیكتروها سازمان
داده شد. در مجموع ٧٧ چنین راهبندانهائی در سراسر كشور سازمان داده شد. این
راهبدانها در ابتدا چندان سازمان یافته نبود، اما به مرور زمان مانند هر جنبش
دیگری احساس نبود یك تشكل، فعالین این جنبش را به فكر یك تشكل سراسری انداخت.
«تشكل كارگران بیكار» حاصل این پروسه بود. گرچه تاكتیك پیكت كردن توسط پیكتروها از
راهبندان شاهراهها و بزرگراهها شروع شد، اما خود را به آنها محدود نكرد. بزودی
خیابانهای اصلی شهرهای بزرگ نیز صحنه پیكت كردن شد. در مواردی مستقیما در مقابل
سوپرماركتهای بزرگ و یا ساختمانهای مهم دولتی پیكت سازمان داده میشد و یا پلهای
اصلی هم مسدود میگردید. روی آوری به تشكلهای بیكاران یك بعد میلیونی بخود گرفته
بود. مردم نمیخواستند و در واقع نمیتوانستند دست روی دست بگذارند و منتظر امداد
غیبی باشند. یكی از جوانانی كه به جنبش بیكاران پیوسته است میگوید: «دیگر نمیشود
دنیا را از طریق تلویزیون دید.» این رویكرد جامعه به وضعیت موجود بود.
موفقیتهای
جنبش پیكتروها حاصل سالها مبارزه فعالین این جنبش است كه گاها بسیار آزار دهنده و
دلسرد كننده بود. این جنبش راههای چون طومارنویسی به قانونگذاران شهری، استانی و
كشوری، اعتصابات و اعتراضات مسالمت آمیز و … را پیمود و تجربه كرد. اما وقتی كه در
عمل متوجه شد كه چنین تاكتیكهائی نادیده گرفته میشوند، مجبور شدند به تاكتیكهای
مستقیم تر و موثرتری روی بیاورند. دست به اشغال ساختمانهای دولتی و گاها به آتش
كشیدن آنها زده شد.
پیكتروها
معمولا در رابطه تنگاتنگی با تشكلهای محلات قرار داشتند و گاها هم تشكل محلات جای
خود را به تشكلهای بیكاران میدادند. برای نمونه پیكتروی آلن تشكل بیكاران نبود.
تشكل منطقهای به همین نام بود كه به مرور زمان به پیكترو مبدل گردید. این تشكل به
اعتراض به عدم تقسیم مساوی جیره غذائی تشكیل شد. كه بعدها به سازمان جنبش كارگران
بیكار (MTD) پیوست.
در
مجامع عمومی این تشكلها نه تنها در باره مسائل روزمره به بحث و گفتگو میپرداختند،
بلکه درباره اشغال خانههای خالی، بیمارستانها و بانکها نیز که از آنها بعنوان
مراکز گردهمائی و مراکز فرهنگی و همچنین اماکنی امن برای بیخانمانها استفاده میکردند
بحث میكردند. این مجامع همچنین دست به سازمان دادن و ساختن مدارس و بهداریهای
ارزان قیمت برای اهالی فقیر محلات حاشیه شهرها با استفاده از ساختمانهای خالی میزدند.
یكی
از اعتراضاتی كه توسط جنبش پیكتروها سازمان داده شد و بسیار مورد اشاره و توجه
قرار گرفته، راهبندان به اعتراض به بالا رفتن هزینه برق در محلههای فقیرنشین شركت
خصوصی شده بود كه در نهایت این شركت دست به قطع برق خانههای افراد بیكاری میزد
كه قدرت پرداخت این هزینه را نداشتند.
جنبش
كارگران بیكار در آرژانتین نشان داده است كه میشود بیكاران را به صورت موثری
سازمان داد. در ماه اوت ٢٠٠١ در یك سازماندهی سراسری كه این جنبش توانست بیش از صد
هزار نفر را سازماندهی و به حركت در آورد، بیش از ٣٠٠ جاده اصلی در سراسر آرژانتین
را مسدود كردند كه یك ضربه كاری به اقتصاد كشور وارد كرد. در ماههای قبل از این
حركت پلیس آرژانتین بیش از ٣٠٠ نفر از فعالین این جنبش را دستگیر كرده بود و ٥ نفر
را نیز به قتل رسانده بود. با این حال این جنبش توانست خواستههای مهمی از قبیل
ایجاد هزاران شغل موقت با حداقل دستمزد، جیره غذائی، و امتیازات مهم دیگری را به
دولت تحمیل كند.
هر
بخش و یا شهری سازمانی از بیكاران خودش را دارد؛ و هر كدام از آنها توسط مجمع عمومی
اداره میشود. مطالباتی كه باید مطرح گردند و راههائی را كه میبایست بسته شوند
را در آنجا به بحث میگذارند. هر وقت تصمیمی برای راهبدانی گرفته شود، فعالین در
محلهها شروع به جمع آوری حمایت و پشتیبانی میكنند. هزاران نفر از زن و مرد و
كودك در هر راهبدانی شركت میكنند. كنار جاده چادر زده میشود و بساط چای و قهوه و
آش فراهم میگردد. اگر احساس تهدیدی از جانب پلیس بشود، هزاران نفر دیگر از محلهها
و بخشهای دیگر برای پشتیبانی به این جمعها میپیوندند. اگر دولت قبول كند كه
مذاكره بكند، مذاكرات در محل راهبندان و در جمع تجمع كنندگان صورت میگیرد. راهبدان
تا زمانی كه حداقلی به دست نیاید، ادامه مییابد. در آرژانتین تاكتیك راهبندان
درست همانند زمین گذاشتن ابزار تولید توسط كارگران شاغل موثر بوده است. اگر كارگر
شاغل با اعتصابش تولید را میخواباند، راهبندان هم گردش تولیدات را چه برای مصرف
داخلی و چه برای صادرات میخواباند و درست همان تاثیر را بر اقتصاد سرمایهداری میتواند
داشته باشد. یكی تولید ارزش اضافه را متوقف میكند، دیگری تحقق ارزش اضافه تولید
شده به ثروت را مانع میشود.
اما
پیكتروها هم مورد هدف دولت قرار گرفتند. زمانی كه معلوم شد این جنبش عظیم توانسته
است منشا اثر واقع شود دولت سعی در به دست گرفتن رهبری آن و یا تحت تاثیر قرار
دادن رهبران آن كرد. با پرداخت سوبسید به بعضی از آنها توجهشان را به خود جلب
كرده است. اكنون این بخش، بیكاران را به طرفداری از دولت به صندوقهای رای میبرند.
و علاوه بر این نمیخواهند پرونیستهای چپ سر كار را تحت فشار قرار بگذارند. رئیس
جمهوری فعلی آرژانتین نستر كیرچنر و فرماندار فعلی استان بوئنس آیرس ادواردو
دوهالده كه در سال ٢٠٠١ موقتا رئیس جمهور شد، با كمك این بخش از بیكاران به ریاست
مقاماتشان رسیدهاند. اما بعضی از سازمانهای پیكتروها كه رهبری آنها در دست چپهای
رادیكال و انقلابی است، بر سر مواضع رادیكال خود هنوز محكم ایستادهاند. جنبش
كارگران بیكار هم اكنون به دو دسته اصلی تقسیم شده است: بخشی كه از احزاب چپ
پرونیست دفاع میكند و سعی میكند كاندیداهای این احزاب در انتخابات محلی و سراسری
پیروز شوند و بخشی كه رهبری آن در دست چپهای رادیكال و آناركوسندیكالیستهاست. در
رسانهها این دسته بندیها «پیكتروهای ملایم» و «پیكتروهای مشكل» عنوان گرفتهاند.
در كل این جنبش به شدت تضعیف شده است. با این حال پیكتروها از اصلیترین پشتیبانان
جنبش كنترل كارخانه در آرژانتین بودهاند.
***
قسمت
چهارم
كارگران
شاغل
بحران
اقتصادی آرژانتین با معرفی لایحهای در ماه مارس ٢٠٠١ از جانب وزیر اقتصاد این
كشور ریكاردو لوپز مورفی (Ricardo
Lopez Murphy) كه قصد داشت دستمزد معلمان را پائین آورده و هزینه دانشگاه را
بالا ببرد، وارد مرحله حادتری شد. همزمان با شورشهای خیابانی ٢٠ و ٢١ دسامبر،
اعتصابات مهم كارگری بر سر تصویب لوایحی كه حقوق و مزایایشان را كاهش میداد، در
استانهای مختلف آرژانتین از جمله بوئنس آیرس در جریان بود. كارگران شهرداری
كوردوبا (Cordoba)
در اعتراض به عدم پرداخت به موقع دستمزدهای خود اعتصاب كردند و با سركوب پلیس
مواجه شدند. این كارگران همراه با كارگران اداره برق، رانندگان اتوبوس و كارگران
دادگستری با سنگ به مقابله با دست درازیهای پلیس پرداختند. اما این جنبش اعتراضی
هیچوقت حمایت كامل رهبری اتحادیههای بزرگ آرژانتین را به دنبال نداشت. جنبش
كارگری آرژانتین همانند جنبش كارگری اكثر كشورهای دیگر توسط اتحادیهها به شدت
كنترل میگردد. این كنترل به سالهای بسیار دورتری برمیگردد. در سالهای اخیر اما
نشانههائی از گسست در بدنه اتحادیهها با رهبری آن به چشم میخورد.
این
اتحادیهها بخصوص بزرگترین آنها، كنفدراسیون عمومی كارگران (CGT)، توسط عدهای كه رابطهای بسیار
نزدیك و دوستانه با كارلوس منم و رژیم او داشتند، اداره میشود. این عده بهیچوجه
حاضر نبودند سیاستهای دولت «دلا روا» را به چالش بطلبند. اكنون دیگر كسی –نه از
كارگران و نه از سرمایهداران- اعتراضات پراكنده اینجا و آنجای این كنفدراسیون به
یكسری تصمیمات دولت را، كه بیشتر برای خواباندن اعتراضات كارگران به روسای اتحادیهها
صورت میگیرد، جدی نمیگیرد. یكی از دلایل اصلی شكست جنبش «آرهنتیناسو» را بسیاری
از صاحب نظران به دلیل عدم شركت متشكل كارگران در آن میدانند. گرچه كارگران در
ساعات نهار با تماشای صحنه شورشهای خیابانی از پیوستن به آن حرف میزدند، اما
اتحادیههای بزرگ آرژانتین از شركت در این شورشها خودداری و ممانعت كردند. در
دوره بیکارسازیها و بستن کارخانجات بسیارى از این اتحادیهها با مدیریت همکارى
داشتند و سیاستهای آنها را در بین كارگران جا میانداختند. رهبری CGT چند بار در بحبوحه
شورشهای ٢٠٠١ و ٢٠٠٢ اعلام اعتصاب عمومی كرد، اما درست یك روز قبل از روز اعلام
شده، آن را لغو میكرد. گرچه فكر میكرد كه با این تاكتیكها جنبش كارگری و
كارگران را سرگردان و سرخورده میكند، اما باعث تضعیف خود و بیاعتمادی هرچه بیشتر
كارگران نسبت به خود شد. كارگران روزبروز به این واقعیت پی میبردند كه تاكتیكهای
خیابانی و درگیر شدن با پلیس در طبیعت روسای اتحادیهها نیست؛ تاكتیكهای موثری كه
در مبارزه كارگران بیكار بیشترین تاثیر را گذاشت.
اما
بسیارى از مبارزات اخیر کارگران با مبارزه براى اصلاح اتحادیهها و یا انحلال آنها
شروع شده است. روز بروز بدنه جنبش كارگری با رهبری اتحادیهها تسویه حساب كرده و
خود را از روسای این اتحادیهها دورتر میكند. براى مثال کارگران سرامیک سازى
«زانون» مبارزه سختى را در داخل اتحادیه بر علیه فساد رهبرى و همکارى آنها با
روساى کمپانیها به پیش بردند تا توانستند اتحادیه را به کنترل خود درآورند. پاولو
اوبررو (Polo Obrero)
نیز كه از رهبران جناح چپ مخالف راسترویهای اتحادیهای در یكی از پالایشگاهها
است، در ٦ فوریه ٢٠٠٦ بدون دلیل خاصی توسط پلیس دستگیر میشود كه بیش از ٤ هزار
نفر از اهالی شهرك ١٠ هزار نفری لاس هراس (Las Heras) در مقابل درب ایستگاه پلیس در اعتراض به دستگیری
وی دست به اعتراض زدند.
جنبش
كارگری در آرژانتین دارد جان میگیرد. شاید بتوان اعتصاب آوریل ٢٠٠٤ كارگران مترو
بوئنس آیرس برای ٦ ساعت كار در هفته را كه موفق به تحمیل این خواسته به دولت شد،
آغاز پروسه رادیكالیزه شدن جنبش كارگری دانست. رهبری اتحادیه با این اعتصاب كه ٤
روز به طول كشید سخت مخالف بود. بخشهای زیادی از بدنه اتحادیههای دیگر نیز راه
كارگران مترو را در پیش گرفتهاند. موفقیت اصلی در این پیروزیها، اتكا به مجمع
عمومی و نمایندگان منتخب این مجامع بوده است. این رهبران جوان جنبش كارگری كه از
نسل شورشهای ٢٠٠١ هستند، از دو گرایش مختلف كارگری هستند: كارگرانی كه اعضای گروههای
رادیكال چپ هستند و كارگرانی كه گرایش قوی آناركوسندیكالیستی ضد تحزب دارند. اگر
جنبش كارگری نتواند بر این دو دستگی تفوق بیاید، بنظر نمیرسد كه بتواند راه درازی
به پیش برود.
اتحادیههای
كارگری همچنین در سازماندهی بیكاران كوچكترین نقشی برای خود قائل نشدند. از كنار
این همه سازماندهی و مبارزه با بیاعتنائی رد شدند. برخی منتقدین علت این برخورد
را به بوروکرات بودن رهبری اتحادیه منتسب میکنند. اما این نكته را در نظر نگرفتند
كه اتحادیهها رسما سازمانهای كارگران شاغلند و در تعریف خود نقشی برای سازمان
دادن كارگران بیكار و یا خانوادههای كارگران شاغل در نظر نگرفتهاند. اگر اعضایش
حق عضویت نپردازند، قرار نیست آنها را نمایندگی كند. اتحادیهها نه تنها كمكی به
سازمانیابی كارگران بیكار نكردند، بلكه در سرزنش مبارزات این بخش از طبقه كارگران
با دولت همصدا نیز شدند.
اما
نه تنها از لحاظ سیاسی متشكل كردن محلات و كارگران بیكار و یا حتی دخیل شدن اعضای
اتحادیهها با تریدیونیونیسم نمیخواند، بلكه حتی با در نظر گرفتن منافع شخصی خود
و مطیع نگه داشتن كارگران، روسای اتحادیهها با متشكل كردن و دخیل شدن كارگران مشكل
دارند…
***
قسمت
پنجم
انگیزه
اشغال كارخانهها
در
مقدمه این نوشته گفتیم كه كنترل كارگری پدیدهای آرژانتینی نیست. اما كنترل
كارخانه، تولید و وضع قوانین بر شرایط كار و زندگی كارخانه در جامعهای سرمایهداری
پدیدهای آرژانتینی است! شاید اطلاق عبارت “كنترل كارگری” یا “اشغال كارخانه” كه
سنتا شیوههائی از مبارزه كارگریاند، معنای واقعی آنچه كه در آرژانتین امروز میگذرد
را نرساند. در تاریخ جنبش كارگری میتوان نمونههائی از اشغال كارخانهها توسط
كارگران برای مطالبات معینی نشان داد. برای مثال كارگران كارخانهای در استان كبك
كانادا این كارخانه را برای مدت سه هفته اشغال كردند. در ایران معاصر نیز كارگران
نساجی بهشهر چند سال پیش این نساجی را برای مدتی به اشغال خود در آوردند. این نوع
اشغال كردنها با اشغال كردنی كه كارگران كنترل كارخانه را بدست بگیرند و اقدام به
تولید و بازاریابی بكنند، فرقی اساسی دارد. شعار كارگران در جنبش كنترل كارگری در
آرژانتین “اشغال، مقاومت، تولید” بوده است. به نظر من نیز عبارت “تصاحب” كه “اوی
لوئیس” و “نیومی كلاین” برای عنوان فیلمشان كه به همین موضوع پرداخته است انتخات
كردهاند برای آنچه كه در آرژانتین میگذرد، گویاترین است.
در
بحران آرژانتین، شورشهای دسامبر ٢٠٠١ بیشترین پوشش رسانهای را بخود اختصاص داد.
گرچه این شورشها نقطه انفجار بحران اقتصادی آن بود، اما وضعیت در دو سال بعد
بغرنج تر شد. هر روز هزاران نفر دیگر به خیل بیكاران میپیوستند. ٣٩٠٠ واحد
تولیدی به دلائلی چون “بحران” و “عدم سوددهی” اعلام ورشكستگی كردند. در بسیاری از
كارخانهها كارفرمایان در این بلبشو كار را تعطیل میكردند. وقتی كه با ورشكستگی
روبرو میشدند اولین و ساده ترین اقدام اخراج كارگران بود. و یا به بهانه بحران از
پرداخت دستمزدها طفره میرفتند. در حالیكه مدیریت كلی “شواهد” مبنی بر بحران تقدیم
كارگران میكرد، اما برای كارگران در یك چنین وضعیت اقتصادیای كه كارشان تنها
منبع درآمدشان بود، جواب مدیریت را با: “ما جائی نمیرویم.” میدادند. حاضر نبودند
به این راحتی به صف میلیونی بیكاران و فقرا بپیوندند. در این شرایط بود که كارگران
حدود ٢٠٠ کارخانه از این ٣٩٠٠ کارخانه و واحد تولیدی ورشكسته شده دست به اشغال
آنها زدند و عملا جنبشی براه افتاد كه در آرژانتین به “احیاء كارخانه” معروف شده
است. برای نمونه كارگران كارخانه “بروكمن” در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهایشان
جلوی درب كارخانه پیكت كردند، اما در عرض چند روز كارخانه را به اشغال خود در
آوردند. یك نكته اینجا لازم به یادآوری است كه اشغال و كنترل كارخانه در آرژانتین
پدیدهای نیست كه بعد از بحرانهای ٢٠٠١ بروز كرد؛ كارگران در اوائل دهه نود ابتدا
با ترس و دودلی دست به اشغال کارخانهها میزدند؛ اما با بحران و شورشهای سال ۲۰۰۱ این ترس نیز فرو ریخت و اشغال كارخانهها هم
سرعت گرفت.
اما
این اقدام بی سابقه و خارج از قانون و عرف، بدون مقدمه صورت نگرفت. فعالین جنبش
كنترل كارگری برای جا انداختن اقدام کارگران راه درازی را پیمودهاند. باید كلی
روی افكار عمومی كار میكردند. کارگران با آگاهی از موانع سر راهشان تصمیم به
اشغال کارخانهها گرفته بودند. بعضی از آنها قبل از بستن کارخانه به مدارس و دیگر
اماكن عمومی میرفتند و در باره عواقب تعطیلی كارخانه سخنرانی میکردند تا جامعه
آمادگی پیدا كند. در بلبشوی بیکاری، کار سیاه و غیر رسمی، کاهش دستمزدها و فقر و
فلاکت میلیونی، هزاران کارگری که با بیکاری روبرو شده بودند، تنها راه نجات و
امتناع از بیکاری و فقر و محرومیت را در اشغال کارخانهها و راه انداختن آنها میدیدند.
بسیاری از کارگرانی که چاره دیگری جز اشغال کارخانه نداشتند، اکثر کارگران
غیرماهر، کم سواد و در بسیاری مواقع بیسوادی بودند که اگر کارشان را رها میکردند
به خیل عظیم بیکاران و گرسنگان میپیوستند. بیش از آنكه به تملك یا به سیستمی از
اقتصاد و امثال اینها فكر كنند، در پی داشتن كاری بودند که بتوانند با آن زندگی
خود را بگذرانند. همه صاحب نظران توافق دارند که کنترل کارگری در آرژانتین به
سادگی از این ناشی میشد که کارگران نمیخواستند به فقر و مشقت بیشتر رانده شوند.
با
اینكه از جمعیت بیش از ٣٧ میلیونی آرژانتین فقط حدود ١٥ هزار نفر در ٢٠٠ محیط كار
تحت كنترل كارگری مشغول بكارند، اما رضایت و شور و شوقی كه كنترل كارخانه در منطقه
ایجاد كرده و امیدی را كه به كارگران و مردم داده غیرقابل توصیف است؛ و همین عامل
هم باعث شده كه دولت جرات نكند به راحتی به دستآوردهای كارگران دست درازی كند. این
احساس به كارگران و مردم دست داده كه میشود به گونهای دیگر، جز آنچه تاكنون به
آن عادت داده شدهاند زندگی كرد. روشن است كه این جنبش بدون دست بردن به قدرت
سیاسی نمیتواند در درازمدت موفق و ادامه كار باشد. سئوالاتی كه ذهن بسیاری از
كارگران را به خود مشغول كرده است این است كه آیا در یك جامعه سرمایهداری یك چنین
نمونههائی میتوانند دوام بیاورند؟ آیا امكان تكثیر چنین نمونههائی بدون جنگ و
گریز با دولت وجود دارد؟ به قول یكی از كارگران “این نه سوسیالیسم است و نه سرمایهداری”
اما یك نمونه زنده و گویائیست برای نشان دادن اینكه كنار زدن و محو نظم و سیستم
سرمایهداری برای دستیابی به زندگی انسانی امری حیاتی و فوری است. مبارزه برای
احیا كارخانه، برای كنترل كارگری و برای حفظ مشاغل، مراحل بسیار سختی را پشت سر
گذاشته است. با اینكه هر روزه با خطر تخلیه، پلیس، اذیت و آزار، حكم دادگاه و غیره
روبرو بودهاند، اما تجربه تولید و زندگی بدون كارفرما چیزی نیست كه كارگران حاضر
باشند به راحتی از آن بگذرند. از تجارب خود احساس رضایت و غرور میكنند. با اشغال
کارخانه یکی از مقدسات نظام سرمایهداری را عملا منسوخ کردهاند: “حق زندگی مقدم
بر حق تصاحب وسیله تولید است!” كارگران كارخانه معروف شده “زانون” بر سر دروازه
این كارخانه اكنون تابلوئی با مضمون “كارخانه بدون كارفرما” نصب كردهاند. بر در
ورودی نساجی بروكمن نیز تابلو بزرگی تحت عنوان “این كارخانه تحت كنترل كارگری
تولید میكند.” نصب شده بود. این رادیكالیزم و این خلاف جریان بودن است كه باعث
سرازیر شدن هزاران پیام همبستگی با آنها شده است…
***
قسمت
ششم
تعاونیها
و شوراها
اكنون
با دو نوع كنترل كارگری در آرژانتین مواجه هستیم. دسته اول كه بیشتر مطالعات بر
روی آنها انجام گرفته نوعی از كنترل كارگری است كه كارخانه توسط مجامع عمومی و
شوراهای كارگری اداره میشود. نوع دوم تعاونیهایی هستند كه یا در همكاری با بعضی
از صاحب كارخانهها، كلیسا و اتحادیهها درست شدهاند، و یا زیر فشارهای دولت
مجبور شدهاند این شیوه را برگزینند. این جنبش در ابتدا یك دست بود و یک نقطه
عظیمت داشت. بعد از هر اشغالی اولین اقدام کارگران تشکیل مجامع عمومی و شوراهای
کارگری برای در دست گرفتن امور کارخانه بود. تمام کارخانجات احیا شده توسط تشكل
كارخانه و بصورت دسته جمعی اداره میشدند. هر كارگری دارای یك رای بود و کارگران
دارای حقوق و مسئولیتهای برابری بودند. گرچه بعضی از كارگران کارهای دفتری و یا
كارهای ماهرانه تری انجام میدادند اما همه دستمزدی برابر، كه به آن «برگشت» گفته
میشود، دریافت میکردند. كارگران خودشان درباره دستمزدها تصمیم میگرفتند و
تقریبا در همه این محیطها دستمزدها برابر بود. این دستمزدها بر مبنای درآمد خالص
هر کارخانهای در مجامع عمومی تصویب میشدند. لازم است اشاره شود كه دستمزدها ثابت
نیستند و هر ماه امکان کم و زیاد شدن آن وجود دارد که به فروش و تولید و فاکتورهای
دیگری بستگی دارد.
در
كارخانجاتی كه متكی به شورا و مجامع عمومی هستند، تصمیم درباره امور كارخانه در
مجامع عمومی كارگران گرفته میشوند. منتخبین باید به مجامع عمومی كارخانه گزارش
بدهند و همه نمایندگان قابل تغییرند. بالاترین مرجع نیز مجمع عمومی است. اما
«تعاونیها» كه همانطور كه اشاره شد معمولا غیر از كارگران در آن صاحب كارخانه و
كلیسا و دولت نیز شركت دارند، در واقع به نوعی عواقب بحران را بر سر كارگران هم
سرشكن میكنند. یك تفاوت مهمی كه این دو نوع كنترل كارخانه با هم دارند، مسئله
دستمزد كارگران است. برای مثال در كارخانه زانون، دستمزد كارگران تقدم خاصی دارد.
چیزی حدود ٨٠٠ پزو آرژانتین دستمزد میگیرند. اما در «تعاونیها» دستمزدها این
تقدم را ندارند. معمولا دستمزدها بعد از كسر قرض و قولههائی را كه مالكین پیشین
بالا آوردهاند، تعیین میگردند؛ كه در بسیاری از موارد حتی كمتر از حد معمولی
دستمزدها نیز میباشند. همان قوانین كش دادن ساعات كار برای بالا بردن سود و ارزش
اضافه حاكم است. و مهتمر از همه دستمزدها هم برابر نیستند! نمونه شناخته شده و
مشخص این تیپ تعاونیها، تعاونی كارخانه تراكتورسازی زانلا (Zanello) است كه از همكاری و مشاركت بین
كارگران، صاحبان كارخانه و فروشندگان تراكتورهای تولید شده این شركت تشكیل شده
است. این تعاونی تصویب كرده است كه به همه اعضای خود دستمزد برابر نپردازد! در این
موارد بیشتر از هر چیزی منافع شخصی و صنفی كارگران قدیمی مد نظر است. اگر در این
تعاونیها كارگران جدیدی استخدام بشوند، معمولا با شرایط كاری و دستمزدهای بدتری
از كارگران قدیمی روبرو میشوند. اكثرا به عضویت تعاونیها پذیرفته نمیشوند؛ و
استخدامی اعضای تعاونی میشوند! لازم به یادآوری است كه تعاونیهائی نیز هستند كه
متكی بر مجامع عمومی هستند و اختلاف دستمزدها نیز در آنها خیلی هم زیاد نیست. در
زانون، بزرگترین كشتی سازی آرژانتین و شناخته شدهترین كارخانه اشغال شده، مجمع
عمومی بدهیهای صاحبان قدیمی را به عهده نگرفته و كارگران با سازمان دادن
اعتراضات و جمع آوری طومار از دولت میخواهند كه كنترل كارگری را به رسمیت بشناسد.
در مواردی چون نساجی «بروكمن» گرچه مجمع عمومی زیر فشار دولت و دادگاه مجبور شده
است وامهای صاحبان پیشین را بپردازد، اما تا قبل از حمله پلیس و از كنترل كارگران
خارج كردن این كارخانه، برابری دستمزدها و مرجعیت مجمع عمومی اصل بود.
موانع
قانونی و ابتكارات كارگران
كارخانجات
و شركتهای احیا شده بیشتر از شركتهای كوچك و متوسط و بیشتر از بخش ذوب فلزات،
نساجی، مدارس، شركتهای حمل و نقل، چاپ و تغذیه میباشند. ۱۳ درصد از این شركتها تعداد ۱۰ کارگر و یا کمتر را در خود اشتغال دارند. ۲۳ درصد بین ۱۱ تا ۲۰ نفر
را دارند. ۴۰ درصد دارای پرسنل بین ۲۱ تا ۵۰ نفر
هستند و ۲۴ درصد دارای پرسنل بیش از ۵۰ نفر هستند. نقطه مشترك این شركتهای در حال
ورشكستگی یا ورشكسته شده، این بود كه كمرشان زیر بار دیون خم شده بود. طلبكارانشان
اداره مالیات، بانكها و وام دهندگان مختلف هستند. كارگرانی كه دستمزدهایشان
پرداخت نشده بود نیز جزو طلبكاران به شمار میآیند. مقاومت و مبارزه با یك چنین
تركیبی و در چنین موقعیتی دو چندان سخت میشود. در مبارزه كارگران معمولا كسانی
پیدا میشوند كه به هر دلیلی خودشان را درگیر نمیكنند. روشن است كه با نیروی كم و
در شرایطی كه این فقط كارگران نیستند كه درگیرند و ادعای خسارت میكنند، مبارزه و
مقاومت سختتر میشود.
احیای
کارخانهها معمولا بعد از اینکه اعتبار دهندگان از کارخانهها شکایت کرده و ادعای
خسارت کردهاند و یا اینکه صاحب پیشین کارخانه به خاطر نپرداختن بدهیهایشان به
اعتبار دهندگان کارخانه را به حال خود رها کرده به وقوع میپیوستند. وقتی که
کارخانهها با چنین شرایطی روبرو شدند، دادگاه آنها را ورشکسته اعلام کرده و از
این زمان به بعد است كه كارگران درگیر در مبارزه شانس پیروزی پیدا كرده و به آنها
حق قانونی گرداندن این کارخانهها داده میشد. در آغاز از میان طلبكاران، کسانی كه
حاضر بودند این شركتها را در دست بگیرند، غرامت از نوع ماشین آلات را به پول
ترجیح دادند. گرچه صاحبان پیشین حق گرداندن کارخانه را در این زمان از دست میدادند
اما حق تصاحب را از دست نمیدادند. کارگران در این کارخانهها قانونا مالک ماشین
آلات و ساختمان كارخانه نیستند؛ بلکه فقط حق استفاده از آن را دارند. در تعدادی از
کارخانههای احیا شدهای که یک چنین پروسه قانونی طی نشده، کارگران کارخانه را از
صاحبش اجاره کردهاند. در تعداد انگشت شماری از کارخانهها دولت کارخانهها را
مصادره کرده و به کارگران سپرده اما کارگران باید در عرض ۲ سال هزینه ماشین آلات را بپردازند.
قانون
در آرژانتین پرداخت دستمزد كارگران را در برابر طلبكاران دیگر در اولویت قرار میدهد.
با این وجود تسهیلاتی برای دوباره فعال شدن كارخانهها در برابر دوباره ورشكسته
شدنشان فراهم نمیآورد. علاوه بر این بزرگترین مانع بر سر این كارخانهها كارشكنیهای
دولت و قانون بوده است. امکاناتی در اختیار کارگران قرار نمیدهد كه بتوانند ماشین
آلات فرسوده را تعویض کنند تا با رقبای دیگر رقابت کنند. گرچه تاکنون اکثر این
کارخانجات توانستهاند دستمزدها را پرداخت کنند اما قادر به تعویض وسایل منسوخ و
از کار افتاده نبودهاند. قادر بودهاند دستمزدها و خرج آب و برق و تلفن کارخانه
را بپردازند و مواد اولیه مورد نیاز تولید را تهیه کنند، اما هنوز نتوانستهاند در
ظرفیت کامل ظاهر شوند. با موانعی چون کمبود سرمایه، قادر نبودن در تعویض ماشین
آلات قدیمی و از کار افتاده، موانع قانونی در دسترسی به فروشندگان و … روبرو بودهاند.
فعلا هیچکدام از این کارخانجات احیا شده در خطر شکست خوردن نیستند. اگر روزی با
این خطر روبرو شوند تنها بخاطر موانع قانونی خواهد بود. دستور تخلیه این محیطها
توسط دادگاه داده میشود و به کارگران پروژههائی که به آنها هفتهای ۱۵۰ پزو (چیزی حدود ۵۰ دلار آمریکائی) تعلق میگیرد، پیشنهاد میشود. دادگاه به
کارگران کارخانجات ورشکسته اشغال شده یک جواز دو ساله برای کنترل این محیطها را
میداد. اکنون موعد اکثر این جوازها به سر رسیدهاند. دریافت همین جواز یاد شده دو
ساله نیز به آسانی به دست نیامده است. در بسیاری از كارخانهها كارگران ماهها دست
به اشغال كارخانه زدند تا اینكه دولت در آخر اجازه قانونی برای کنترل كارخانه را
صادر كرد. برای مثال ٥٤ تن از كارگران یكی از كارگاههای فلزكاری در شهر بوئنس
آیرس كارگاه را برای ٦ ماه متوالی اشغال كردند تا دولت مجبور شد به آنها اجازه كار
بدهد.
طلبکاران
نیز اکنون دوباره سر و کلهشان پیدا شده است. كاری به این ندارند كه چه كسی كنترل
كارخانه را در دست دارد، اكنون كه كارخانهها توسط كارگران مصادره شدهاند،
طلبكاران طلبهایشان را از آنها میخواهند؛ و قانون نیز صریحا از آنها پشتیبانی
میكند. قانونگذاران در ابتدا در واگذار كردن كارخانهها به كارگران متفق القول
بودند اما به مرور زمان جای خود را به متفق القول بودن در مقاومت در برابر واگذار
كردن آنها به کارگران داد!
مهمتر
از همه هر آن امکان بازگشت قانونی مالکین پیشین وجود دارد. در یكی از مادههای
قانون ورشکستگی، بدون قائل شدن مزیتی برای كارگران، بازخرید شركت توسط سرمایه
گذاران پیش بینی شده است. این ماده كه به نام cramdown معروف گردیده، قانونی است که
دادگاه میتواند بر مبنای آن، طرح بازسازی کارخانه را برغم اعتراض طلبکاران بخصوص
کارگران، تسهیل کند و به پیش ببرد. این طرح معمولا به صورت پنهانی زیر نفوذ
صاحبكاران پیشین برای بازخرید این شركتها به بهای بسیار نازل پیش برده میشود.
برای نمونه در آوریل سال ۲۰۰۵
دادگاه کارخانه زانون را بر مبنای همین قانون برای یک هفته به «بازار» گذاشت. هفته
گذشت اما پیشنهادی نشد. اما قاضیای که این موضوع را بررسی میکرد، که فقط نشان میدهد
چقدر با کارگران ضدیت دارند، ناگهان استثنائی قائل شد و یک پیشنهاد دهنده که از
وقت موعد گذشته بود را پذیرفت. پیشنهاد دهنده شرکت اوکابامبا (Ocabamba) بود که صاحبان آن
همسر و پسر لوئیس زانون (Luis
Zanon) صاحب پیشین این شركت هستند.
همانطوركه
دیدیم کارگران با مشکلات قانونی بسیار زیادی روبرو هستند. در یک چنین موقعیت
حقوقی، کارگران امکان کسب وام برای برنامهریزیهای درازمدت و یا تعویض ماشین آلات
فرسوده را ندارند. با این همه کارگران هم کمپینهائی راه انداختهاند که از این
دادگاهها میخواهند کنترل کارگری را به رسمیت بشناسد. علاوه بر این، همچنین از
دولت میخواهند که به هر نفر برای تضمین ادامه کاریشان، چیزی حدود ۵ هزار دلار آمریکائی بپردازد تا بتوانند با این هزینه سر
و سامانی به وضع محیط کارشان بدهند. كارگران كارخانههای مختلف راههای مختلفی
برای مقابله با دستور تخلیه انتخاب كردهاند، اما نمایندگان اكثر این كارخانهها
دور هم جمع شدهاند تا قانونی به تصویب برسانند كه كارگران را صاحبان رسمی، قانونی
و دائمی كارخانهها بداند. گرچه چنین هماهنگیهائی بین كارخانههای اشغال شده وجود
دارد، اما شرایط ویژه هر كارخانه كارگران را مجبور كرده است كه خود دست به
ابتكارات خاصی بزنند. این شركتها تا جائی كه امكانپذیر بوده است به كمك یكدیگر
آمدهاند تا آن جائی كه مشتری و تولید كننده یكدیگر میشوند و به یكدیگر وام
میدهند. تعدادی از آنها صندوق ویژهای برای كمك به كارگران كارخانجات تازه احیا
شده برای راه افتادنشان تشكیل دادهاند. سعی میكنند زیر بغل همدیگر را بگیرند.
برای مثال یكی از نساجیها، پارچه مورد نیاز یكی از درمانگاهها را بعهده گرفته
است. سوپرماركت احیا شده روساریو (Rosario)
فقط رشته ماكارونی یكی از كارخانههای رشته سازی احیا شده را میفروشد. تنور
نانوائی یكی از كارخانههای احیا شده توسط كارخانه سرامیك سازی زانون تهیه میگردد
و غیرو.
اما
مشكل كارگران این كارخانجات فقط محدود به عرصه قانون نیست. جریان مبارزه برای
كنترل كارخانه افراد طرازنوینی با تخصصهای جدیدی ببار آورد. كسانی كه بعنوان
نماینده جنبش كنترل كارگری شناخته شدهاند عدهای بسیار ناهمگن هستند كه اكثرا نه
تنها هیچگونه تجربه مدیریت و بازاریابی نداشتند بلكه هیچ تجربه سازماندهی كارگری
از پیش نیز نداشتند. یکی دو سال اول کارگران از هر طرف با کلی مشکل روبرو بودند.
اول از هر چیزی باید اعتماد متقاضیان و تامین كنندگان مواد اولیه که توسط صاحبان
قبلی کلاه سرشان رفته بود را جلب کنند. باید تخصص مدیریت و بازاریابی را کسب میکردند.
حفظ شغل یك ركن از چندین ركن مهم زندگی با بحران بود. كارگران در عین حال باید
برای روبرو شدن با موانع قانونی و عوامل مالكین پیشین، ناباوری به مبارزه خود و
جونیوریسم، تشكل و … آماده میشدند. فشار رسانههای جیرهخور كمتر از فشارهای
یادشده نیست. رسانههای گروهی اصلی كه چون اهرمهای فشار قدرت اقتصادی عمل میكنند،
این یورش به مالكیت خصوصی را به مثابه حملاتی «بلشویك گونه» محكوم میكردند. اشغال
كارخانه آخر خط نبود و مبارزه برای حفظ كارخانه اشغال شده هم الگوی خاصی نداشت.
مركزی برای هماهنگی در پیشبرد امور وجود ندارد. كارگران هر كارخانهای مجبور بوده
به تنهائی با دولت و یا مالك پیشن آن مذاكره كنند و روبرو شوند. در بعضی از
كارخانهها كارگران تعاونی خودشان را با سرمایهگذاران خصوصی تشكیل دادهاند؛ در
بعضی از این كارخانهها كارگران زمین و وسائل كارخانه را از مالك پیشین اجاره كردهاند.
اما در موارد دیگر كارگران بدون توجه به ارعاب مالكین پیشین و دولتشان تشكلهای
خود را تشكیل داده و در مجامع عمومی، مسائل را مطرح و درباره آنها تصمیم میگیرند.
اكثر کارگران در این کارخانجات خود را صاحبان اصلی کارخانه میدانند؛ زیرا نه تنها
از صاحبان قبلی ماهها هیچگونه دستمزدی دریافت نكردند، بلکه هم ماشین آلات
کارخانجات و هم زمین این كارخانجات به قیمتی بسیار نازل از طرف دولت در اختیار
مالكین پیشین قرار گرفته بود و هم از لحاظ پرداخت مالیات این کارخانهها وسیعا به
سوبسیدهای دولتی، که كارگران از اموال خود میدانند، وابسته بودند. در بسیاری از
موارد صاحبان پیشین در ازای توافق كارگران از چشم پوشی از دستمزدهای به تعویق
افتاده و پرداخت بدهیهای كارخانه، كنترل كارگری كارخانه را قبول كردهاند. بعضی از
كارخانههای اشغال شده هنوز در بلاتكلیفی قانونی به سر میبرند. اما هدف نهائی
بسیاری از كارخانههای به اشغال درآمده، مصادره توسط كارگران است.
در
طول این نوشته مكررا به نقش مهم مجامع عمومی در مبارزه و تصمیم گیریهای كارگران
اشاره شد. مجمع عمومی تشكل غیربوروكراتیك و نسبتا خودمانی كارگران است كه كارگر را
در پروسه تصمیم گیری دخیل میكند. گرچه در جنبش كنترل كارخانه آرژانتین جلسات مجامع
عمومی همانند تمام مجامع عمومی در جاهای دیگر جهان غیرمنظم (غیرمنظم به مثابه
غیرمنظم بودن فواصل بین دو مجمع عمومی) بودند، اما بمرور زمان نظم بخود گرفتند. برای
نمونه كارگران كارخانه زانون در ماه روز خاصی را برای تشكیل مجمع عمومی تعیین
میكنند و آن روز كارخانه تعطیل است و تولیدی صورت نمیگیرید. جلسات مجامع عمومی
گرچه بعضا با پیچدگی بسیار برگزار میشوند، و گاهی چندین جلسه به بحث و تبادل نظر
بر سر موضوعی اختصاص داده میشوند، اما همه را پرورش داده است. مسائلی چون ساعات
كار، دستمزدها، میزان تولید، امنیت كارخانه، نوع و مدل تولیدات، چگونگی راه
انداختن و بهره برداری و غیرو در این مجامع عمومی به بحث گذاشته میشوند و درباره
آنها تصمیم گرفته میشود. اگر بشود یك مثال ملموستری برای بخش زیادی از خوانندگان
زد، شاید نمونه تصمیم گیری اعضای پارلمانها در میزان بالا بردن دستمزدهایشان
نزدیكترین نمونه باشد. راه اندازی مهدكودكهای مناسب، تهیه تغذیه مناسب برای
كارگران و كودكان در مهد كودكها و غیرو كه در دوران قبلی وجود نداشتند، از محصولات
همین نوع جلسات بوده است. جنبش كنترل كارگری آرژانتین تجارب بسیار ارزندهای برای
جنبش كارگری علیالعموم برجای گذاشته است. یك تجربه بسیار گرانبها در كارخانجات به
كنترل درآمده، موضوع اخراج كارگران بوده است. كارگران به ندرت اخراج میگردند و
تنها زمانی كه مسئله بسیار حیاتی بوده و مشكل جدیای وجود داشته است، مجمع عمومی
رای به اخراج كارگری میدهد. جالب است كه برخی از این كارخانجات به كنترل در آمده
حتی دست به استخدامهای جدید زدهاند و تعداد كارگرانشان از دوره رونق كارخانه هم
بیشتر است. بعلاوه هرجا كه سود كارخانه خوب بوده اقدام به ایجاد نهادهای عمومیای
مثل مدرسه و درمانگاه و غیره در شهركهای اطراف كردهاند و همین از جمله عواملی
بوده كه مردم وسیعا از این جنبش حمایت كنند.
***
قسمت
هفتم
چند
نمونه مشخص
اولین
بار كه به فكر نوشتن درباره تجارب اشغال كارخانجات در آراژنتین افتادم، مشوقم خبری
بود كه در اواخر سال ٢٠٠۵ از رادیو بی بی سی پخش
شد. تا آن زمان در باره تاریخچهای كه در صفحات پیشین از آن یاد رفت، چیزی به آن
صورت نمیدانستم. خبر مربوط به هتل باوئن من را به فكر مطالعه درباره جنبش اشغال
كارخانجات انداخت. وقتی كه در این باره تحقیق میكردم، نكتهای كه بیشتر از نكات
دیگر مد نظرم بود، استفاده رهبران كارگری در ایران از این تجارب مشخص بود. در
اینجا سعی میكنم به اختصار هم كه شده به تجارب مختص به محیط كارهای جداگانه
بپردازم.
مهمترین
تجربه اما تجربه كاشی سازی «زانون» است. زانون «كارخانه بدون كارفرما»ست. اكنون
زانون شناخته شدهتر از كارخانه «جنرال موتورز» شده است. الگوی مبارزه كارگران نه
فقط در آرژانتین بلكه جهان است. تجربه زانون و نساجی بروكمن كه آنهم تجارب آموزندهای
برای كارگران در بر دارد را در بخشهای بعدی خواهم آورد. در اینجا با تجارب كارگاههای
نسبتا كوچكتر كه هر كدام درسهائی برای مبارزه كارگری را در بردارند شروع میكنیم.
هتل
باوئن
هتل
باوئن در قلب شهر بوئنس آیرس قرار دارد كه در روز ٢٠ مارس ٢٠٠٣ به اشغال كاركنانش
در آمد. صاحب پیشن این هتل آن را از سال ٢٠٠١ تعطیل كرده بود. در این روز بود كه
حدود ٣٠ نفر از كاركنانش یكی از درهای این هتل ٥ ستاره ٢٠ طبقهای را میشكنند و
وارد آن میشوند. بسیاری از كارگرانی كه در به اشغال در آوردن این هتل دست داشتند،
از كارمندان رده پائین این هتل، از قبیل نظافتچیها، كارگران غذاخوری و غیره بودند.
بعد از بدست گرفتن كنترل مدیریت این هتل، نه تنها كارگران سابق شغلهایشان را حفظ
كردند بلكه حدودا ١٤٠ كارگر جدید را نیز استخدام كردند. كارگران برای آمادگی با
روبرو شدن با مسافران خارجی، به تناوب در كلاسهای آموزش زبان انگلیسی شركت میكنند.
همه كارگران به طور متناوب در انجام كارهای مختلف شركت میكنند. به قول یكی از
نظافتچیهای پیشین، اكنون متوجه شده است كه این او نیست كه عقلش مشكل دارد، بلكه
مشكل این نظامی است كه كار نظافت را پست رده بندی كرده بود و او را با استخدام در
این كار وادار به پذیرش دستمزد غیرانسانی كرده بود. او در ادامه میگوید كه او هم
همانند بسیاری از كسانی كه پست مدیریت هتل را در دست داشتند و در بحبوحه بحرانها
آن را به حال خود رها كردند، لیاقت مدیریت و دستمزد بالا را دارد. دستمزد كارگرانی
كه در مجمع عمومی به عنوان اداره كننده امور دفتری انتخاب میشوند با كارگران دیگر
تفاوتی ندارد. كارگران از هیچ تلاشی برای آموختن كارهای دیگر دریغ نمیكنند. اكنون
دریافتهاند كه همه ظرفیت یادگیری و آموزش هر نوع كاری را دارند.
یكی
از تجارب جالب مربوط به تشكل كارگری این محل كار، این است كه شورای كارگری این
هتل، سالن میتینگ آن را به رایگان در اختیار كارگران دیگر مراكز اشغال شده قرار میدهد
كه جلسات خود را در آنجا برگزار بكنند.
روزهای
اواخر سال ٢٠٠٥ شهرداری شهر باوئنس آیرس در یك جلسه غیرعلنی لایحهای را به تصویب
رساند كه بر مبنای آن هتل باوئن كه از سال ٢٠٠٣ تحت كنترل كارگران این شركت بوده
است، به صاحب پیشین برگردانده شود. باید دید كارگران تا چه حد میتوانند در برابر
این لایحه مقاومت كنند.
بیمارستان
«یهودی»
بیمارستان
«یهودی» كه در اوائل قرن ٢٠ شروع به كار كرد و زمانی تا ١٢٠٠ كارگر داشت، اكنون
جزو ورشكستگانی است كه به اشغال كارگران در آمده است. یكسری از تصمیمهائی در دهه
نود میلادی توسط مدیریت این بیمارستان اتخاذ شد كه این بیمارستان را با مشكلات
مالی و مدیریتی جدی مواجه ساخت. در عین حال بر اثر فقیر شدن جامعه كمكهای خیریه
به این بیمارستان نیز هر روز كمتر از روز پیش میشد. در سال ٢٠٠٤ دادگاه ورشكستگی،
این بیمارستان را ورشكسته اعلام كرد. در زمان اعلام ورشكستگی، این بیمارستان ٤٠٠
كارمند داشت. بسیاری از این ٤٠٠ نفر به دنبال كار دیگری رفتند اما حدود ١٦٠ نفر از
كارگران تصمیم به ایجاد یك تعاونی گرفتند و شروع به اداره بیمارستان كردند. این
بیمارستان در زمان این تحقیق ٢٥٠ پرسنل داشت. تعاونی بیمارستان «یهودی» توسط
پرستاران، تكنسینهای آزمایشگاهها، نظافتچیها و كارمندان اداری تاسیس شد. دكترها
عضو تعاونی نیستند بلكه توسط تعاونی استخدام میشوند و دستمزدشان بسیار بیشتر از
اعضای تعاونی است. اعضای تعاونی بعد از پرداخت هزینهها ماهی حدود ٢٥٠ دلار درآمد
دارند. بین سالهای ٢٠٠٣ و ٢٠٠٤ یعنی قبل از اعلام ورشكستگی بیمارستان، كارگران
این بیمارستان تقریبا دستمزدی دریافت نمیكردند. و حتی زمانی هم كه بیمارستان
ورشكسته اعلام شد، و قانونا حق كار از آنها سلب شده بود، كارگرانی كه بیمارستان را
ترك نكرده بودند، به كار ادامه دادند و بیمارستان را باز نگه داشتند. تعاونی
بیمارستان «یهودی» یكی از نمونههائی است كه كارگران خود را مجبور به پرداخت بدهیهای
به «ارث» برده كرده است. بخش اعظم درآمد این بیمارستان صرف پرداخت حقوق دكترها و
وامهای از قبل مانده میشود.
نانوائی
و شیرنی پزی هریسینوپولی
نانوائی
و شیرنی پزی هریسینوپولی (Grissinopoli)
یكی از نمونههای دیگری است كه بخش زیادی از درآمدش صرف پرداخت بدهیهای بالا
آورده شده صاحبان پیشین آن میشود. با این وجود كارگران آن ماهی چیزی حدود ١٣٠٠
پزو یا ٤٤٥ دلار آمریكائی «برگشت» دارند. این درآمد دو برابر درآمد میانگین
كارگران غیرماهر در آرژانتین در این رشته است. قبل از اعلام ورشكستگی این محیط
كار، مدیریت آن چندین بار عوض شد. از سال ٢٠٠٠ كه وضع در این نانوائی رو به وخامت
گرائید، كارگران هفتهای ١٠٠ پزو دستمزد دریافت میكردند. در حالیكه بدهی و قرض و
قوله روی هم جمع میشد. با اینكه رسما دستمزد كارگران ١٠٠ پزو اعلام گردیده بود
اما هیچ وقت كارگران دستمزد واقعی خود را دریافت نكردند. بلكه هر از چند گاهی چند
پزوئی اینجا و آنجا به كارگران با منت پرداخت میشد. بسیاری از كارگران حدود ٢ سال
دستمزد از این نانوائی طلبكار بودند. در سال ٢٠٠٢ ناگهان و بدون اعلام قبلی،
دستمزد كارگران از ١٠٠ پزو در هفته به ١٠ پزو كاهش داده شد. كارگران دست به اعتصاب
زدند و آن را به اشغال خود در آوردند. تعدادی از كارگران شبها را آنجا میگذراندند.
این نانوائی برای ٧ ماه در اشغال كارگران بود. صاحبان پیشن فراری شدند. تولید
متوقف شد. همسایهها و كارگران كارخانههای دیگر برای زنده نگه داشتن این اشتغال و
برای اعلام همبستگی، در تمام این مدت كارگران را حمایت مالی كردند. اكنون یكی از
مشكلاتی كه این محیط كار دارد، تهدید قطع آب آن از طرف اداره آب است. زیرا صاحبان
پیشین قبضهای آب را چندین سال پرداخت نكردهاند و اكنون تعاونی این محیط كار باید
مرتب با اداره آب درگیر بشود.
درمانگاه
هونین
وقتی
در اواسط سال ٢٠٠٢ صاحب پیشین درمانگاه هونین (Junin) بخاطر عدم سوددهی این درمانگاه
را بست، بسیاری از پرسنل این درمانگاه دنبال كارهای دیگری رفتند؛ اما ٣٤ تن از
آنها تصمیم گرفتند كه بخاطر شغلهایشان بجنگند. ١١ ماه این ٣٤ كارگر هیچگونه
دستمزدی دریافت نكردند. در محلهای كه درمانگاه در آن قرار دارد، كارگران خانه به
خانه در زدند و از اهالی خواستند كه از لحاظ مالی سعی كنند این مركز را تقویت كنند
تا این مركز دو باره به كار ادامه بدهد. اكنون این مركز به كار خود ادامه میدهد و
همه از دكتر تا كارگر ساده آن به یكسان دستمزد میگیرند. ماهانه هزاران نفر كه
قریب به اتفاقشان از بیكاران و افراد كم درآمد هستند، به این مركز مراجعه میكنند.
در حالیكه این درمانگاه وسیعا مورد حمایت اهالی محله قرار گرفته، اما دولت دائما
برایشان مشكل درست میكند. وضعیت قانونی آن پا در هواست. به دكترهایش اجازه جراحی
نمیدهند و همچنین اجازه نمیدهند كه كارگران صاحب قانونی این مركز بشوند.
كارخانه
شیشه سازی سان هوستو
كارگران
كارخانه شیشه سازی سان هوستو (San
Justo) تقریبا به مدت یكسال تمام هر روز جلوی در كارخانه برای جلوگیری
از خارج كردن ماشین الات كارخانه تحصن كردند. سخت ترین چیزی كه این كارگران باید
با آن دست و پنجه نرم میكردند، این بود كه خانوادههایشان كه چیزی بر سر سفره
نداشتند، از این اقدام كارگران حمایت نمیكردند. یكی از كارگرانی كه ٢٠ سال كارگر
این كارخانه بوده، میگوید كه خانوادههایمان متوجه نبودند كه بعد از ٢٠ سال كار
كردن در این كارخانه، پیدا كردن كار در كارخانه و یا جای دیگری آنهم در یك چنین
وضعیتی كار سادهای نیست. آنها در عوض حمایت از ما مرتب ما را سرزنش میكردند كه
«عوض تلف كردن وقت بهتر است دنبال كار دیگری بگردی!» كارگران كارخانه سان هوستو
امروزه دستمزدی حداقل برابر با زمانی كه كارخانه در بهترین حالت و به قول
كارفرمایان سوددهترین زمان تولید بود، دریافت میكنند.
كشتی
سازی استی لیروز نه ولیز اونیدوز
كشتی
سازی استی لیروز نه ولیز اونیدوز (Astilleros
Navales Unidos) از كارخانجاتی است كه نتوانسته موفقیت دیگر
كارخانجات را بدست بیاورد. گرچه صاحب پیشین كارخانه علنا از اقدام كارگران اظهار
خوشحالی و پشیتبانی كرده، اما كارگران بر زمین كارخانه حق قانونی ندارند و هر آن
همانند بسیاری از كارخانجات به اشغال در آمده، امكان دارد كه از آنجا بیرون رانده
شوند. برای یك چنین كارخانهای كه باید برنامه نسبتا درازتری در جلب مشتری و
دریافت تقاضا برای تولیداتش بریزد، كارگران نمیتوانند تقاضای درازمدت بگیرند كه
این خود مانع مهمی بر سر راه تولید این كارخانه بوده است…
***
قسمت
آخر (هشتم)
نساجی
بروكمن «تحت كنترل كارگری تولید میكند!»
یكی
از كارخانجاتی كه به دلائلی از جمله میلتانت بودن مبارزه كارگرانش، چه در خود
آرژانتین و چه در بیرون از مرزهای این كشور مورد توجه قرار گرفته است، نساجی
بروكمن (Brukman)
است. بر در ورودی این كارخانه تابلو بزرگی تحت عنوان «این كارخانه تحت كنترل
كارگری تولید میكند» نصب شده است. اكثر كارگران این نساجی را كه كت و شلوار مردانه
تولید میكند، زنان تشكیل میدهند. قبل از بحران «آرهنتیناسو» این نساجی در چنان
بحرانی گیر كرده بود كه كارگران فقط هفتهای ٥ پزو كه معادل ٢ دلار بود، دریافت میكردند.
این ۵ پزو حتی كفاف كرایه رفت و برگشت بر سر كار
را هم نمیداد. از سال ١٩٩٥ وضع كارخانه تعریفی نداشت. مدیریت كارخانه ابتدا از
اخراج بیش از نیمی از پرسنلش شروع كرد. وضع فروش تولیداتش چندان خوب نبود و
كارخانه شروع به بالا آوردن قرض كرد. در ١٨ دسامبر ٢٠٠١، ٥٢ تن از كارگران این
نساجی دست به اعتصاب زدند و خواهان مذاكره با صاحبان كارخانه شدند؛ كه یكی از
مطالبات اصلی آنها دریافت كرایه رفت و آمد بود تا بتوانند حداقل بر سر كار حاضر
شوند. در حالیكه اكثر كارگران كرایه اتوبوس را نیز نداشتند، تصمیم گرفتند شب را
همانجا سر كنند و با پلاكارد و شعارهای «دستمزدهایمان را میخواهیم» كارخانه را
اشغال كردند. روز بعد هزاران نفر در حمایت و همبستگی با كارگران این كارخانه به صف
اعتراضشان پیوستند. «جیكاب بروكمن» صاحب اصلی این كارخانه كه زمزمه اشغال كارخانه
را شنیده بود، به كارگران گفت كه اگر فكر میكنید بهتر از من میتوانید كارخانه را
بچرخانید، من كلیدها را به شما تحویل خواهم داد. وی اما بجای تحویل كلیدها از در
عقب كارخانه در رفت و به پلیس متوسل شد. جیكاب و برادرش كه از صاحبان اصلی هستند،
اما جز این توسلش به پلیس چندین بار دیگر تا قبل از آخرین خبر حمله پلیس، سعی كرده
بودند كارخانه را از دست كارگران بیرون آورند.
كارگران
نساجی بروكمن همانند اكثر كارگران آن دوره آرژانتین برای مدتها دستمزدی دریافت
نكرده بودند. صاحبان كارخانه كه ظاهرا در جلب مشتری و فروش تولیداتش ناتوان مانده
بودند به كارگران كه همانطور كه بالاتر اشاره شد اكثرا زن بودند، در عوض دستمزدها
دو دست كت و شلوار مردانه پیشنهاد كردند! كارگران این پیشنهاد را رد كرده و جادههای
دور و بر كارخانه را با حمایت پیكت كنندگان برای خنثی كردن توطئههای احتمالی
جیكاب و پلیس مسدود كردند. كارگران در نامهای رسمی از صاحب قبلی آن خواستند كه با
آنها مذاكره كند، اما هیچ وقت جوابی نشنیدند. به این ترتیب كارگران كارخانه را در
دست خود گرفتند.
«شورای
نساجی بروكمن» تشكیل شد و اداره كارخانه را در دست گرفت. این شورا قادر شد سریعا
مشتریهای جدیدی پیدا كند و همچنین وامهای كارخانه را سر موقع بپردازد. كارگران
این كارخانه مدت كوتاهی بعد از اشغال كارخانه دستمزدهایشان را به ٦٠٠ پزو، همانهائی
كه ٢ پزو هم دریافت نمیكردند، افزایش دادند. نمونه جالب دیگر اینكه در همان
ابتدای اشغال كارخانه، سه نفر از كارگران حامله وضع حمل كردند. كارگران صندوقی
برای حمایت مالی از آنها تشكیل دادند كه هزینه پزشكی و دوره مادری را بپوشاند.
شب
١٨ آپریل ٢٠٠٣ كه بنا به اخباری كه كارگران دریافت كرده بودند، احتمال حمله پلیس
برای بیرون كردن كارگران از آنجا داده میشد، ٥ كارگر برای حفاظت از كارخانه، شب را
آنجا ماندند. دیروقت حدود ٣٠ نفر «لباس شخصی» تحت حمایت ٣٠٠ پلیس مسلح به سلاحهای
گرم و سنگین، به كارخانه حمله كرده و كارگران را از آنجا بیرون كردند. پلیس ابتدا
دور تا دور كارخانه را محاصره كرد و ٣٠ «لباس شخصی» كه از عوامل صاحبان پیشین
بودند، وارد كارخانه شدند. فعالین و همسایگان همان شب جلوی در كارخانه دست به
اعتراض زدند. خبر سریعا در سراسر شهر پخش شد و تا قبل از طلوع آفتاب حدودا ٣٠٠٠
نفر جلوی در كارخانه تجمع كردند. همان روز تا قبل از ساعت ٥ بعد از ظهر هیاتی به
نمایندگی از كارگران و فعالین جنبش پیكترو با قاضی «خورخه ریموندی» ملاقات كردند.
«خورخه ریموندی» (Jorge Rimondi)
كسی بود كه دستور تخلیه را داده بود. ظاهر حقوقی مساله این بود كه شكایتی از طرف
براداران بروكمن به وی رسیده بود. قبلا یكی دیگر از قضات به نام انریكه ولاسكس (Enrique Velazquez) به نفع كارگران رای
داده بود كه بر اثر استیناف، پرونده را از زیر دست وی خارج كرده بودند و در رای وی
تجدید شده بود. دو قاضیای كه رای بر علیه تصمیم و رای قاضی ولاسكس داده بودند، به
گفته وكلای حقوق بشر، از قضات دوره «جنگ كثیف» بودند. نشست نمایندگان با ریموندی
اما نتیجهای نداد. صبح آن روز هزاران نفر در اعتراض به این عمل پلیس در بیرون
كارخانه دست به اعتراض زدند كه آنها نیز با سركوب پلیس مواجه شدند. چند روز بعد از
این سركوب ٣٠ هزار نفر در اعتراض به این سركوب و در حمایت از كارگران نساجی
بروكمن، دست به یك راهپیمائی زدند.
روز
١٩ آوریل كارگران بروكمن ده ها پیام همبستگی از طرف سازمانهای كارگری و اجتماعی
از سراسر آرژانتین و جهان دریافت كردند و همچنین كارگران كارخانه كاشی سازی زانون
در همبستگی با كارگران بروكمن جاده معروف به مسیر ٢٢ را سد كردند. مادران قربانیان
جنگ كثیف، معروف به «مادران میدان مه» كه از محبوبیت خاصی در آرژانتین برخوردارند،
این كارگران را به فرزندی قبول كردند. در مجمع عمومی ١٩ آوریل كارگران تصمیم
گرفتند كه بطور ثابت جلوی كارخانه بروكمن تحصن كنند و یك اعتراض و فستیوال عمده
روز بعد سازمان بدهند؛ مگر اینكه به یك توافقی برسند. مجمع عمومی همچنین از
فدراسیون كارگران آرژانتین (CTA)
و كنفدراسیون عمومی كارگران (CGT)
و از تمام كسانی كه به نام كارگر و به نام دفاع از كارگر حرف میزنند، خواست كه
فراخوان یك اعتصاب عمومی در روز ٢١ آوریل را بدهند. و از آنها خواستند كه اعضایشان
را به اعتراض جلوی كارخانه بروكمن بفرستند. امیدوار بودند كه با یك همبستگی گسترده
و وسیع خواهند توانست كارخانه را بازپس بگیرند. در اعتراض ٢١ آوریل با حمله پلیس
به اعتراض كنندگان، بیش از ٢٠ نفر زخمی و بیش از صد نفر دستگیر شدند.
از
سرنوشت این كارخانه و ادامه این مبارزه گزارشی منتشر نشده است.
زانون:
«كارخانه بدون كارفرما»
تجربه
كارگران كارخانه كاشی سازی زانون خود به تنهایی باید موضوع یك مطالعه دقیقتر و
كاملتر باشد. در اقیانوس سرمایهداری چه بر سر زانون خواهد آمد مهم است؛ اما فعلا
بحث بر سر این جنبه مد نظرم نیست. آنچه كه مهمتر است زانون اكنون الگوئی برای
مبارزات كارگری شده است. نامی آشنا بر سر زبان هر فعال كارگری! اما زانون صرفا به
دلیل مقاومتش در برابر پلیس محبوب نیست. كارگران امر جامعه را امر خود میدانند؛ و
جامعه نیز مبارزه كارگران زانون را مبارزه خود می دانند.
زانون
کارخانهای بزرگ در شهری کوچک است. تقریبا هر کسی در این شهر با یكی از کارکنان
این کارخانه به نوعی در تماس است. زمانی تا ۶۸۰ نفر شاغل داشت. بعد تعدادشان به ۴۰۰ نفر رسید و بر اثر آن، بر سر بحرانی كه كارخانه برای
اخراج صد نفر مطرح میكرد، كارشان به درگیری كشید. مدیریت مطرح میکرد که میخواهد
صد نفر را اخراج کند و ۲۸۰ تا ۳۰۰ کارگر را در کل بخشهای تولیدی زانون نگه
دارد. كارگران میگفتند که بحران واقعی نیست و اگر راست میگویند که بحران دارند،
حساب و کتاب کارخانه را علنی کنند. وضعیت کارگران این کارخانه بسیار بردهوارانه
بود. سالی با ۲۵ تا ۳۰ سانحه جدی محیط کار روبرو میشدند و بطور
میانگین یک کشته میدادند. در ماه مه ٢٠٠١ مدیریت کارخانه بطور کلی از پرداخت
دستمزدها ممانعت بعمل آورد و ادعا نمود که کارخانه سوددهی ندارد. یکبار دیگر
کارگران به اعتصاب نشستند؛ بعد از یک اعتصاب ٣٤ روزه موفقیت آمیز -که طی آن
اتحادیه كارخانه به کمک آنها نیامده و هیچ عملی برای کارگران انجام نداد- کارگران
اینبار توانستند مطالبه بررسی تمام دفاتر حسابداری كارخانه را به دست آورند. در
بررسی كه انجام شد روشن گردید که کارخانه سوددهی بدی هم نداشته.
روز
۲۹ سپتامبر ۲۰۰۱ مدیریت زانون با ارسال تلگرافی تمام کارگران را اخراج
کرد. در پاسخ «اخراج دسته جمعی»، كارگران دست به یک راهپیمایی زده، همه تلگرافهای
اخراج را به معنی عدم قبول آن، در یک آکسیون سیاسی، در مقابل شهرداری نئوکن در آتش
انداختند. اولین سركوب همانجا شروع شد. هر کسی را که لباس کار کارگران كارخانه
زانون به تن داشت دستگیر میکردند. ۱۹ کارگر
زانون را در آن روز دستگیر کردند. بعد از ظهر آن روز كارگران یک کنفرانس مطبوعاتی
ترتیب دادند. چهار هزار نفر در یك شهرستان نسبتا كوچك به خیابان ریختند. دو روز
بعد از تلگراف اخراج، در اول اکتبر، كارگران کارخانه را به اشغال در آوردند و در
ماه مارس ۲۰۰۲ اولین خط تولیدی را به کار انداختند.
کارخانه تولید محصولاتش را از سر گرفت. البته تنها با یک خط تولید. ابتدا کارگران
تصمیم میگیرند که ١٠ درصد کمتر از تولیدی که در مقطع به تعطیلی کشیدن کارخانه
توسط کارفرما داشتند، تولید کنند و تولید محصولات را کم کم افزایش دهند، تا به این
ترتیب به کیفیت محصولات صدمه نخورد.
در
واقع آغاز مبارزه گسترده كارگران زانون كه به اشغال كارخانه انجامید به سال ٢٠٠٠
برمیگردد. در ماه ژوئن ٢٠٠٠ یکی از کارگران کارخانه بر اثر غفلت و اهمال کارفرما
و سندیکای کارگران و کارکنان سرامیک نئوکن در سانحهای در حین کار جانش را از دست
میدهد. علیرغم بیمیلی رهبران اتحادیه کارکری، کارگران یک اعتصاب ٩ روزه را با
موفقیت به پیش میبرند و در پایان اعتصاب قرار میشود که کمیسیون مشترکی از
کارگران و مدیران و مسئولین ایمنی کارخانه تشکیل شود. هیچكس خود را جوابگو نمیدید.
برخورد اتحادیه برای كارگران جالبتر بود! عمدا ساعات جلسات مشترک با مدیران و
مسئولین ایمنی را در وسط شیفت کاری کارگران قرار میداد که كسی قادر به شرکت در
این جلسات نباشند.
كارگران
زانون تنها با كارفرما درگیر نبودند. مبارزه طولانی برای به عقب راندن سندیكای
كارخانه زانون كه در اعمال فشار و همدستی با كارفرما كارنامهای قطوری برای خود
داشت را همزمان به پیش میبردند. روسای سندیكا بدون دخالت كارگران با مدیریت وارد
مذاكره میشد و بدون موافقت آنها قرارداد میبستند. كارگران در طول مبارزات خود كه
به اشغال و احیاء كارخانه منتهی شد، كمیته كارخانه تشكیل دادند و امر مذاكره با
كارفرما را از این طریق به پیش میبردند. یکی از دستاورهای مهم كارگران این بود که
هر نوع قرارداد سندیکا با صاحبکار که بدون مشارکت کمیته کارخانه بسته شده باشد،
معتبر نخواهد بود. این خود در جنبش كارگری آرژانتین یك نوآوری بود. کارکنان
وزارتخانههای دولتی كه درگیر حل و فصل اختلافات فی مابین كارگران و كارفرمایان
هستند، میگویند هرگز سابقه نداشته که کمیته کارخانه به جای سندیکا در مذاکرات
شرکت کند. در این مقطع دیگر جلوی هرگونه زد و بند سندیکا با صاحبکاران گرفته شد.
در
زانون همانند اكثر موسسات به اشغال درآمده مجمع عمومی بالاترین مرجع تصمیم گیری
است. یک روز در ماه درهای کارخانه بسته میماند و مجمع عمومی با شركت همه كارگران
برگزار میشود. در این مجمع عمومی کارگران راجع به هر چه لازم باشد بحث میکنند.
هر قسمت یا واحد کار نمایندهای را از جانب خود انتخاب میكند تا مسائل و مشکلات
آن بخش را به مجمع عمومی کارخانه که همه کارگران و کارکنان در آنجا حضور دارند،
ارائه دهند. مجمع عمومی تشكل فراگیری است كه كارگر در آن مستقیما دخالت میكند.
مبارزه كارگران زانون حتی قبل از اشغال این كارخانه الگویی برای دخالتگری كارگران،
برای جنبش متشكل كارگری نیز شده بود. كارگران بسیاری از كارخانجات و محیط های
اشغال شده قبل از بحران سال ٢٠٠١ و یا قبل از به اشغال در آمدن توسط كارگران،
بارها با كارفرمایانشان شاخ به شاخ شده بودند.
كارگران
در دوران اعتصاب بیش از هر چیزی به حمایت جامعه احتیاج دارند. كارگران زانون
توانسته بودند حمایت بیدریغ مردم منطقه نئوكان را به خود جلب كنند. این حمایت در
گفتههای زیر به خوبی بیان شده است. یكی از كارگران میگوید: «وقتی در مقابل کارخانه
چادر زدیم، بیکار بودیم و در انتظار عاقبت کار. در چنین شرایطی مردم برایمان غذا و
میوه میآوردند، تا استوار بمانیم و تسلیم نشویم. این حمایت به ما نیرو میبخشید،
به علاوه صندوق اعتصاب تشکیل دادیم. برای این صندوق در سراسر کشور دوستانی از
مشاغل مختلف و از نهادهای مختلف پول جمع میکردند و به نئوکن میفرستادند. با این
كمكها ما مثلا برای همكاران بیمار و یا اعضای خانوادهشان دارو میخریدیم. حتی
گاهی برای نوزادانمان پوشک میآوردند.» اتحادیه پرستاران برای مراقبت از سلامت
کارگران در هر شیفت کار، یک پرستار به كارخانه میفرستد. کارگران زیادی میدانند
که زانون تنها همانند جزیرهای در اقیانوسی است که به تنهایی قادر به ادامه حیات
نمیباشد. به همین دلیل تلاش زیادی در جلب همبستگی بینالمللی و به اصطلاح آگاهگری
میکنند.
اما
همچنانكه بالاتر اشاره شد، تشكل «كارخانه بدون كارفرما» امر جامعه را امر خود و
امر خود را امر جامعه میدانست. یك نمونه جالب تأسیس یك درمانگاه توسط كارگران این
كارخانه است. بیش از دو دهه اهالی منطقه فقیرنشین «نوآ اسپانا» كه كارخانه در آن
قرار دارد از دولت درخواست یك مركز درمانی میكردند كه مورد بیتوجهی قرار گرفت و
به بهانههای مختلف پشت گوش انداخته میشد. كارگران زانون در یكی از مجامع عمومیشان
رای به تاسیس درمانگاهی در این محله دادند و فقط ٣ ماه طول كشید تا یك مركز درمانی
روبروی كارخانه تاسیس شود. تشكل «كارخانه بدون كارفرما»، در یكی از مجمع عمومیهایش
تصویب كرد كه هر ماه ۳۰۰ متر از تولیداتش را به
مدارس، مهد کودکها، مراكز درمانی و غذاخوریهای مختلف هدیه کند. بولتن مطبوعاتی
زانون كه منظما منتشر میشود خود یك نمونه جالب است. این بولتن تنها به مسائل
كارگران و كارخانه نمیپردازد بلكه مشكلات كل جامعه را منعكس میكند و دنبال راه
حل برای آنهاست. از زمانی که کارگران کنترل کارخانه را به دست گرفتهاند، روابط و
شرایط کار بسیار انسانی شده و سوانح محیط کار بسیار کاهش یافته است. اخراج عملا
دیگر معنا ندارد و برعكس كارخانه طی این مدت تا آوریل سال ۲۰۰۵، ۱۷۰
کارگر جدید استخدام کرد. در عرض یك سال تعداد كارگران زانون از ٢٦٦ به بیش ٤٥٠ نفر
افزایش یافت و دستمزدی انسانیتر از آنچه كه قبلا دریافت میكردند، دریافت میكنند.
كارگران
زانون تاكنون ٥ بار حكم تخلیه دریافت كردهاند و پلیس سراغشان فرستاده شده است. هر
بار پلیس با مقاومت كارگران و هزاران نفر از حامیانشان که از اعضای تشكلهای
كارخانجات دیگر، دانش آموزان، همسایگان، مادران میدان مه و غیره هستند، روبرو شده
است. هر بار پلیس اما از خشونت بیشتر از بار پیشین استفاده میکند و یک بار هم یکی
از کارگران را ربودند که پس از تهدید و شکنجههای بیش از حد او را آزاد کردند.
كارگران برای مقابله به حملات احتمالی پلیس ماسكهای ضدگاز تهیه كرده و ٢٤ ساعته
دور و بر كارخانه نگهبانی میدهند. دولت پایش را توی یك كفش كرده كه میخواهد
كارگران را از آنجا براند. بهانهشان را این طور بیان میكنند كه «چون كارخانه
اعلام ورشكستگی كرده است، باید دارائی آن را بفروشند و به طلبكاران و یا وام
دهندگان بپردازند!» قاضیای كه پرونده ورشكستگی صاحب پیشین این كارخانه را بررسی
میكند، تشكل كارگران زانون را به رسمیت نمیشناسد. برای دولت و سرمایهداران
بسیار مهم است كه به آنچه كه در كارخانجاتی چون زانون میگذرد، خاتمه بدهند. در یك
چنین بحرانی اینها نمونههای موفقی هستند كه میتوانند انگیزهای برای كارگران دیگر
كارخانجات بشوند.
تنها
قضات دادگاه ورشكستگی دشمن كارگران زانون نیستند. اداره ایالتی نیروگاه برق از
كارخانه زانون خواسته است كه ١٠٠ هزار پزوئی را كه بدهكار است سریعا بپردازد. در
حالیكه همین نیروگاه هیچگاه كارفرمایان قبلی را برای بدهی ٥٠٠ هزار پزوئی زیر فشار
نگذاشت. سفارت ایتالیا هم به دلیل اینكه خانواده لوئیس زانون ایتالیائی الاصل
هستند، از طریق ابلاغیهای رسمی از دولت آرژانتین خواسته است كه بر علیه كارگران
وارد عمل شود. گروههای اجتماعی حامی كارگران زانون دولت را تهدید کردهاند در
صورت اخراج کارگران، اعتصابی سراسری و گسترده را در این ایالت فرا میخوانند و تا
زمانیکه مسئله حل نشود اعتصاب را ادامه خواهند داد. گروهی از وكلای مترقی طرفدار
كارگران زانون نیز نهادی ویژهای را برای حمایت از كارگران كارخانجات احیا شده،
بخصوص زانون كه بیشترین درگیری را با دولت تاكنون داشته است، ایجاد كردهاند.
وقتی
لوئیس زانون که از سال ١٩٨٤ قانونا صاحب کارخانه زانون بود، و هرگز مالیاتی به
دولت و هزینهای بابت تهیه مواد اولیه كاشیها به صاحبان زمینها پرداخت نمیكرد،
تصمیم گرفت کارخانه را به حال خود رها کند، کارخانه ۱۷۰ میلیون دلار بدهی بالا آورده بود. زمانی كه او بهمراه
خانوادهاش همانند بسیاری از سرمایهداران دیگر بعد از بحران سال ۲۰۰۱ به خارج از آرژانتین با حسابهای بانکی
خارجی هنگفتی فرار کرده و کارخانه را همانند متروکهای به حال خود رها کرد، هیچوقت
تصور نمیكرد که این کارخانه دوباره احیا شود و ایشان فکر برگشتن به این کارخانه
به سرش بزند.
جای
خالی تحزب كمونیستی
بسیج
انقلابی اواخر سال ٢٠٠١ دولت سرمایه را به زانو در آورد. سرنوشت قدرت در خیابانها
رقم میخورد و مردم در خیابانها برای چند روز متوالی قدرت را در دست داشتند. اما
نظم سرمایه به مرور زمان كنترل را در دست گرفت. پنج سال بعد از سقوط دولتهای دست
نشانده بانك جهانی، هنوز همان افراد و احزب بر سر كارند. آرهنتیناسو امروز یك
خاطره است. شرایط انقلابی چیزی نیست كه هر روز در دسترس و در خیابانها باشد. طبقه
كارگر یا باید متشكل در حزب خود ضربتی قدرت را در دست بگیرد و یا باید برای دورهای
دیگر در سالنهای انتظار منتظر بماند. اكنون در سالن انتظار منتظر نشسته است! در
حالی كه شورشهای خیابانی دسامبر سال ٢٠٠١ توسط فعالین پیكتروها (فعالین جنبش
بیكاری، كه در قسمتهای پیشین این نوشته به نقش آنها اشاره شد) سازماندهی شد، طبقه
كارگر بعنوان یك طبقه و یك فاكتور اجتماعی، طبقهای كنترل شده توسط سندیكاهایی بود
كه به اشكال و عناوین مختلفی به سردمداران دولت متصل بودند. طبقه كارگر حزب سیاسی
خود را نداشت و به همین دلیل وارد میدان عمل برای در دست گرفتن زمام جامعه نشد.
زمانی كه این دولتها سقوط كردند، جنبش انقلابی، سازمان و حزبی كه از گروه فشار
فراتر برود و دست به قدرت سیاسی ببرد نداشت. همه منتظر رهبری بودند و هیچكسی گروههای
موجود چپ را كه یا استالینیست و تروتسكیست بودند و یا مائوئیست، نه جدی میگرفت و
نه انتظاری از آنها داشت. خود این جریانات هم منتظر رهبری از بیرون بودند! بعد از
خوابیدن آبها از آسیاب، دولت به مرور زمان تمام سنگرهائی را كه از دست داده بود،
یكی پس از دیگری دوباره فتح كرد. از جمله پس گرفتن بسیاری از كارخانههای به اشغال
درآمده توسط كارگران. دولت بسیاری از كارخانههای به اشغال در آمده را تحت كنترل
خود و در یكی از دو تعاونی دولتی سازمان داده است. (اشاره كنم كه گروههای تروتسكیست
كه بیشتر از دیگران جیغ و داد میكنند، در آرژانتین طرفدار كنترل دولت بر این
موسسات هستند.) گرچه تجربه اشغال و كنترل كارگری بسیار موفق بوده است، اما كارگران
كارخانجات اشغال شده و شوراهایشان در نظر ندارند كه این تجربه را به كارگران و بخشهای
دیگر جامعه منتقل كنند. در نبود یك حزب كمونیستی تجربه كارگران حتی اگر به جاهای
دیگر هم منتقل شود، افق درازمدت تری را جلوی خود نمیگذارد. گرچه كارگران بسیاری
از كارخانههای بزرگ در دو روز ٢٠ و ٢١ دسامبر به صف شورشیان نپیوستند، اما در
ساعات استراحت و بین شیفتهایشان دور هم جمع میشدند و درباره وقایعی كه در
تلویزیون شاهدش بودند، به بحث و گفتگو میپرداختند. درباره حمله پلیس به زنان و
بچهها و فقرا، در باره افزایش روزافزون فقر و … بحث میكردند. زمزمه «فردا ما هم
به این صف خواهیم پیوست!» به گوش میرسید. اتحادیهها فراخوان اعتصاب عمومی داده
بودند، اما با استعفای اولین رئیس جمهور دستور لغو اعتصاب عمومی به كارگران رسید و
فرمان برگشت به كار!
وقایع
دسامبر ٢٠٠١ آرژانتین را به وقایع اكتبر ١٩١٧ روسیه تشبیه كردهاند. تشبیه به جائی
نیست. شاید تودهها همانند همان دوران حكومت را نمیخواستند؛ و یا شاید آن دو سه
فاكتوری كه جا و بیجا از لنین برای وقوع یك انقلاب و یا شرایط انقلابی نقل قول میكنند،
فراهم بود. اما مهمترین فاكتوری كه اكتبر ١٩١٧ داشت و تا بحال هیچ انقلاب پیشروی
دیگری متاسفانه نداشته است، وجود حزب كمونیستی بود كه میخواست انقلاب را برای
تصرف قدرت سیاسی سازمان بدهد. كمونیستها و انقلابیون تمام عمرشان انتظار یك چنین
روزی را میكشند.
در
مقالهای که گروهی از اقتصاددان رادیکال آرژانتین (که الحق نسبت به بسیاری از
جریانات استالنینیست و تروتسکیست رادیکال هم هستند) در آوریل ۲۰۰۲ در نشریه مانتلی رویو منتشر کردهاند، اظهار
شده كه درآمدی که بشود با آن یک زندگی ساده کرد حداقل ۱۰۳۰ پزو است. همین گروه اما یک بیمه بیکاری ۵۰۰ پزوئی، حداقل دستمزد ۶۰۰ پزوئی و یک بیمه بازنشستگی ۴۵۰ پزوئی مطالبه میکند! چنین مطالباتی نه تنها جامعه را
متحد نمیكند، بلكه باعث تفرقه نیز میگردد. همچنانكه ما از مبارزات كارگری
آرژانتین میآموزیم، كارگران آرژانتین نیز باید از مبارزات كارگران ایران حداقل در
این خصوص بیاموزند.
برای
من كه در باره تاریخ مبارزات كارگری آرژانتین صدها صفحه مطالعه كردم و پای چندین
فیلم و نوار سخنرانی نشستم، احساسی كه لحظه به لحظه با من بود، جای خالی یك حزب
كمونیست كارگری میلیتانت ماكزیمالیست بود. دهها هزار كارگر و فعال كمونیستی كه با
آرمانهای بلندی جان باختند، هیچوقت نمیتوانستند تصور كنند كه روزی جامعه با
شعارهای ضد كاپیتالیستی چندین رئیس دولت را در عرض چند روز ساقط كند، اما جامعه
همچنان بر وفق مراد بورژوازی بچربد و بچرخد.
پایان
(این
مطلب برای اولین بار در نشریه «كارگر كمونیست» شماره های ٢٩، ٣٠، ٣١، ٣٢، ٣٣، ٣٤،
٣٥ و ٣٦ (٩ مارس ٢٠٠٦ تا ١٥ ژوئن ٢٠٠٦) منتشر شد. در نسخه پیش روی غلط های تایپی
اصلاح شده اند.)