۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

شرط بازگشت به صف انقلاب

در پاسخ به رضا مقدم

 
"هر خرابی رو میشه درست کرد جز ذات خراب."

رضا مقدم در نوشته ای تحت عنوان "شرایط بازگشت اسانلو به جنبش كارگری" جدا از برخورد شخصی نالازم و بی احترامی به مخالفین سیاسی خود، مسائلی را مطرح كرده است كه لازم است به آنها برخورد شود. در یادداشتی كه من اینجا بعنوان جواب به رضا مقدم می نویسم از آن فضای ناسالم و غیرسیاسی پرهیز می كنم تا بلكه چیزی دستگیر خواننده بشود.

ابتدا بگویم كه تصمیم من در نوشتن این یادداشت و جواب به این نوشته رضا مقدم، از جایگاه سیاسی او در جنبش كارگری و جامعه ناشی نمی شود. بعید بنظر می رسد كه چهار نفر آدم سیاسی كه واقعا معضلات جنبش كارگری مشغله شان است و قدرت درك مسائل سیاسی و تشخیص خوب از بد را از هم داشته باشند، هنوز توهمی به رضا مقدم داشته باشند. واكنش من به نوشته رضا مقدم از سر فضائی است كه رضا مقدم در صدد دامن زدن به آن است.

۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

كمونیسمی متفاوت


سالها پیش با كسی همكار شدم كه خود را لیبرال می دانست. او در مسائل اجتماعی و نه اقتصادئ، واقعا یك لیبرال بود. او اما خود را مخالف سر سخت كمونیسم می دانست. از آنجا كه هم رئیسم بود و هم در جائی كه كار می كردم اعلام اینكه یك كمونیستم، می توانست برایم مشكلاتی را به وجود بیاورد. در نتیجه چیزی درباره عقایدم بهش نگفتم. پانزده بیست سالی از من بزرگتر است. به مرور زمان و با بحثهایی كه پیش آمد متوجه شد كه كمونیست هستم. همچنین متوجه شد كه من از كمونیستهایی هستم كه در شهر تورنتو بر علیه دادگاههای شریعه كمپین راه انداخته ایم.

روزگار گذشت و من هم آنجا را ترك كردم. روزی برای احوالپرسی این همكار، با وی تماس گرفتم و قرار گذاشتیم كه سری بهش بزنم. به همان محل كار قبلی برگشتم و حدود دو ساعتی ملاقاتش كردم. نكات جالبی به من گفت كه در مدت زمانی كه با هم همكار بودیم، هیچوقت بر زبان نیاورد. گفت كه با كمپین شما بر علیه دادگاههای شریعه نه تنها من، بلكه بخش عظیمی از شهر تورنتو و حومه متوجه مضر بودن این كمپین و نقض حقوقی كه زنان منتسب به اقلیتها متحمل خواهند شد، چشم و گوششان باز شد و گفت كه همین باعث شد كه خود دولت اونتاریو از نیت تصویب قانون شریعه عقب بنشیند. همچنین گفت كه بحثهای با تو من را متوجه كرد كه باید رفت كمی بیشتر از آموزشهای تاكنونی ام درباره كمونیسم مطالعه كنم. گفت كه كمونیستها پیشگامان مبارزه برای آزادیهایی هستند كه امروز ما آنها را یك داده و حق مسلم می دانیم. گفت كه با كار كردن با كسانی مثل تو، من تصویرم از ایران عوض شده. می گفت قبل از آشنائی با تو تصویری كه از ایرانی ها داشتم، تصویر تروریستها و مذهبی ها بود. و جالبتر اینكه گفت كمونیسم تو با كسانی كه تا بحال بعنوان كمونیست می شناختم، فرقی اساسی دارد. آن دو ساعت ملاقات برای خود من هم جالب بود!
٢٣ نوامبر ٢٠١٣

۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

چرا حزب کمونیست کارگری؟


حزب توده ای شدن

حزب توده ای شدن یعنی بخش وسیعی از جامعه، بخش وسیعی از پایگاه اجتماعی ات، تو را بعنوان نماینده خود در مبارزه روزمره سیاسی انتخاب كرده باشد. یعنی تو را بعنوان نماینده مطالباتش در مقابل احزاب و طبقات دیگر انتخاب كرده باشد. نمی شود یك حزب و نیروی كوچك و حاشیه ای در جامعه بود و ادعای نمایندگی كردن یك طبقه، مثل طبقه كارگر را كرد. منصور حكمت جائی می‌گوید كه "چپهای رادیكال هر وقت خواسته‌اند توده‌ای بشوند، رادیكالیسمشان را رقیق كرده‌اند. ما اما می خواهیم همچنان رادیكال بمانیم و توده‌ای هم بشویم." این چگونه امكانپذیر است؟ اینجاست كه باید به بخش "انقلاب و اصلاحات" در برنامه "یك دنیای بهتر" رجوع كنیم و در آن كمی دقیق شویم.

در پاراگراف اول بند مربوط به "انقلاب و اصلاحات" آمده است: "سازماندهى انقلاب اجتماعى طبقه کارگر امر فورى جنبش کمونيسم کارگرى است، انقلابى که کل مناسبات استثمارگر سرمايه دارى را واژگون ميکند و به مصائب و مشقات ناشى از اين نظام خاتمه ميدهد. برنامه ما، برقرارى فورى يک جامعه کمونيستى است. ... اما آن انقلاب عظيم کارگرى اى که بايد اين جامعه آزاد را متحقق کند، بمجرد اراده حزب کمونيست کارگرى رخ نميدهد. اين يک حرکت وسيع طبقاتى و اجتماعى است که بايد در ابعاد و اشکال مختلف سازمان يابد. موانع گوناگونى بايد از سر راه آن کنار زده شوند. اين تلاش فلسفه وجودى حزب کمونيست کارگرى و مضمون فعاليت هر روزه آن را تشکيل ميدهد. اما در همان حال که اين مبارزه براى سازماندهى انقلاب کارگرى جريان دارد، ميلياردها انسان همچنان در تکاپوى هر روزه براى تامين معاش و آسايش خود در متن يک جهان سرمايه دارى اند. مبارزه انقلابى براى برپايى يک دنياى نو، از تلاش هر روزه براى بهبود وضعيت زندگى مادى و معنوى بشريت کارگر در همين دنياى موجود جدايى پذير نيست." در ایران امروز آنچه كه جلوی پای جامعه است، مبارزه بر سر لغو مجازات اعدام است. مبارزه برای پرداخت دستمزدهاست. مبارزه برای برابری حقوقی زن و مرد است. مبارزه برای یك قانون كار مترقی است. مبارزه برای خلاصی فرهنگی و لغو سانسور است. مبارزه بر سر افزایش دستمزد و بیمه بیكاری است. مبارزه بر سر حق برابر شهروندی است. و اینها فقط چند فقره از دهها مسائلی است كه جلوی پای جامعه است و یك مبارزه حادی در همه این عرصه ها در جریان است. ما بعنوان آدمهای حقیقی در جامعه ای زندگی می كنیم كه هر روز باید بر سر مسائل مختلفی با انسانهای مختلفی چك و چانه بزنیم، نمی دانیم كی جامعه سوسیالیستی ایجاد خواهد شد! نمی دانیم كه كی آن انقلاب اجتماعی ای كه هدف اصلی مان است، اتفاق خواهد افتاد كه سازمان بدهیم؛ اما باید برای دریافت دستمزدهای پرداخت نشده مان تلاش و مبارزه كنیم. برای اعدام نشدن فرزندان و خویشاوندانمان جنگ و مبارزه كنیم. برای كنار زدن سانسور تلاش كنیم و اگر حزبی باشیم كه در همه این مشكلات جامعه دخیل باشیم، حزبی هستیم كه برای سازمان دادن انقلاب اجتماعی می توانیم نیرو جمع كرده و جابجا كنیم. اگر احزاب سوسیال دمكرات می توانند صاحب رأی بخش وسیعی از كارگران بشوند، دادن همان تصویر از خود است كه مسائل كارگران را در پارلمانها مطرح می كنند. كه خود را نماینده مطالبات كارگران معرفی می كنند. آنها اما حزب انقلاب اجتماعی نیستند! حزب ترمز توده‌های كارگر برای انقلاب كردن هستند. ما بعنوان حزب كمونیست كارگری در عین حالی كه در تمام وجوه تلاش و مبارزه كارگران برای قابل تحملتر كردن این زندگی دخیل هستیم، چشممان به آنجاست. به انقلاب كارگری!

منصور حكمت جائی می گوید حزبی كه در مسائل پیش پای جامعه دخالت نكند و دخیل نباشد اصلا حزب نیست. و حزب كمونیستی ای كه در مسائل و مطالبات كارگران دخیل نباشد حزب كمونیست نیست! یعنی دخالت مستمر و بی وقفه در زندگی سیاسی و اجتماعی جامعه و سازمان دادن انقلاب اجتماعی ـ سوسیالیستی.

همین مسئله را با احزاب، محافل و سازمان‌های چپ و راست دیگر مقایسه كنید. یا منزه طلبانه بجز مبارزه برای لغو كار مزدی و برقراری سوسیالیسم خود را به چیز دیگری آلوده نمی كنند و یا اینكه بسیاری از كارهای دیگر می كنند، اما مخالفین سرسخت انقلاب و مبارزه برای تغییر بنیادین این سیستم هستند.

من اما در كنار دهها دلیل دیگر، به آن دلیلی هم كه به تفصیل درباره اش گفتم، حزب كمونیست كارگری را انتخاب كردم و اگر امیدی برای رهایی از منجلاب سرمایه داری است، در گرو عضویت در همین حزب است!

۱۳۹۲ آبان ۲۸, سه‌شنبه

بحث "احیای حقوق سندیکایی" یعنی چه؟


در وبلاگی به نام "اتحاد كارگر" بحثی تحت عنوان "تشكل سندیكایی و احیای حقوق سندیكایی" آمده است كه اجازه می دهد خواننده به معنای "احیای سندیكا" و سندیكالیسم نوع ایرانی بهتر پی ببرد. این نوشته اگر صرفا در همان "وبلاگ" نوشته و منتشر می شد، شاید نظر دادن در باره آن چندان موضوعیتی نداشت. گرچه من از هویت واقعی نویسنده وبلاگ مزبور اطلاع ندارم، اما آدمهای حقیقی و حقوقی ای كه در جنبش كارگری فعالیتهایی داشته اند از آن بحث دفاع كرده و در وبلاگها و دیوار فیسبوكی خود مبلغ آن بوده و بنابراین برخورد به آن نوشته را ضروری می كند.

نوشته مزبور از همان اولین سطرش مدعی می شود كه "هیچ تشکل دیگری نمی تواند جانشین سازمان سندیکایی شود". خب، این یك ادعائی است كه ما هم به لحاظ نظری به آن جواب داده ایم و هم جنبش كارگری عملا نشان داده است كه اتفاقا برای قدرت گرفتن كارگر، سازمان سندیكائی جوابگو نیست! این ادعای من اتفاقا با توضیحات بیشتر خود نویسنده "تشكل سندیكایی و احیای حقوق سندیكایی" درباره سندیكائی كه او مبلغش است، پوست و گوشت به خود می گیرد.

 

تقابل شورا و سندیكا

به نظر می رسد كه نویسنده نوشته مورد نظر از بحثهایی كه درباره شورا و سندیكا شده اند درك درستی ندارد. در جائی از نوشته آمده است: "بار دیگر شاهد طرح بحثی کهنه از سوی برخی محافل معین هستیم. این بحث قدیمی که ریشه آن به نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب باز می‌گردد، ایجاد نهادهایی مانند شوراهای کارگری در مقابل سازمان‌های سندیکایی را مطرح می سازد و خواستار سازماندهی شوراها به جای سندیکاهای کارگری است." پائین تر نیز می گوید: "اتفاقاً وزیر کار دولت یازدهم جمهوری اسلامی یعنی علی ربیعی خود از مدافعان سینه چاک چنین نظراتی در ابتدای انقلاب بود و نقش او در رواج شعار "سندیکا طاغوتی ست"، در سال های ٥٨ ـ ٥٩ فراموش نشده است." بحث قدیمی شورا و سندیكا بحث بر سر تقابل دو نوع تشكل نبود. بحث بر سر تقابل دو گرایش در جنبش كارگری و جامعه و در نتیجه بر سر دخالت مستقیم كارگران بر سرنوشت خود بود. این كنه بحث هم آن زمان بود و هم این دوره است.

اجازه بدهید چند نكته را برای خواننده ای كه احیانا از ماجرا خبری نداشته باشد، بازگو كنم.

١) كسانی كه امروز یادشان افتاده از علی ربیعی، وزیر كار حسن روحانی گلایه كنند، در مقابل همان شوراهای كارگری ای كه از همان بدو تشكیلشان بعد از انقلاب مورد حمله عوامل سركوب جمهوری اسلامی قرار گرفتند، زیر بغل علی ربیعی و محجوب را گرفتند و در سركوب فعالین شوراهای كارگری دخالت داشتند. علی ربیعی، علیرضا محجوب، حسن صادقی، سهیلا جلودارزاده و بقیه چاقوكشان چماق بدست حزب جمهوری اسلامی، در واقع در همان جبهه ضدامپریالیستی تئوریزه كنندگان سندیكاها بودند كه در حمله به شوراهای كارگری و اپوزیسیون چپ و كمونیست، زیر بغل همدیگر را می گرفتند.

٢) رژیم پهلوی برای مقابله و تحت كنترل در آوردن جنبش كارگری اقدام به ایجاد نهادهایی در بین كارگران تحت عنوان "سندیكا" كه در بین فعالین كارگری بعنوان "سندیكاهای زرد حزب رستاخیز" شناخته شده بودند، كرد. (در این خصوص خواننده علاقمند را به نوشته ""تشکل مستقل کارگری" دعوا بر سر چیست؟" (كارگر كمونیست ٤) رجوع می دهم.) با شروع انقلاب، اولین خاكریزی كه فعالین كارگری در كارخانجات باید از آن عبور می كردند، همین به اصطلاح سندیكاها بودند. حزب رستاخیز تعدادی از عوامل خود در كارخانجات را دستچین می كرد و برای رهبری این سندیكاهای زرد، برای آموزش به ایالات متحده آمریكا می فرستاد. از جمله آموزش‌های این افراد، مقابله با رادیكالیسم كارگری و مقابله با خطر سوسیالیسم بود. آنچه كه امروز نویسنده "اتحاد كارگر" از آن گلایه دارد، حمله كارگران به همین سندیكاهای زرد آریامهری است كه تعدادی در صدد احیای آنها هستند.

٣) مسئله "سندیكا طاغوتی است" به سالها بعد از شكست انقلاب و سركوبهای دهه ٦٠ برمی گردد و ربطی به انحلال سندیكاهای زرد رستاخیزی در سالهای ٥٨ ـ ٥٩ ندارد. تقابل در جنبش كارگری در سالهای ٥٨ ـ ٥٩، تقابل بین گرایش سندیكالیستی و گرایش كمونیستی ـ شورائی در بین فعالین كارگری بود و گرایش شورائی دست بالا را داشت. "سندیكا طاغوتی است" پوشش سركوبگرانه عوامل "خانه كارگر" در مقابل تلاش كارگران برای ایجاد سندیكاهای مستقل مثل سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه و سندیكای كارگران واحد بود. یعنی حدود دو دهه بعد از آن زمان! اینكه امروز نویسنده وبلاگ "اتحاد كارگر" شعور كارگران را دستكم می گیرد و ربیعی و شوراهای اسلامی كار را در همان سنگر گرایش چپ و شورائی جنبش كارگری قرار می دهد، نشان از تقلاهای عاجزانه سندیكالیسم ایرانی است.

 

چنگ انداختن بیهوده به تجارب تاریخی

نویسنده وبلاگ "اتحاد كارگر" باز هم با دستكم گرفتن شعور كارگران ایران و دیگر مخاطبین خود، می نویسد: "تجربه تاریخی همه کشورهای سرمایه داری گواه بر آنست که نمی توان طبقه کارگر را از تشکل صنفی ـ سندیکایی باز داشت. این تشکل ـ تشکل سندیکایی ـ که نیاز به آن از وضع میلیون ها کارگر در جامعه طبقاتی ناشی می شود، واقعیتی انکار ناپذیر محسوب می شود." تجارب تاریخی اتفاقا گواه بر این می دهد كه نمی توان طبقه كارگر را از تشكل خود باز داشت! تجربه "تشكل صنفی ـ سندیكائی" اتفاقا به نفع سندیكالیستها چیزی را به ثبت نمی رساند. من در نوشته ای ("اتحادیه‌ها و انقلاب صنعتی دوم" كارگر كمونیست ٩١ و ٩٢) به شكلگیری تشكلهایی كه سندیكالیستها اصرار دارند به آن "صنفی" بگویند، به تفصیل پرداخته ام و اینجا دوباره وارد این بحث نمی شوم. حداقل در یك قرن گذشته و با تأكید بسیار بیشتر بر یكی دو دهه گذشته، چنین نهادهایی كارشان كنترل جنبش كارگری و اتفاقا كشیدن ترمز اعتراضات و رادیكالیسم كارگری بوده است. سندیكالیسم و "تشكل صنفی ـ سندیكائی" خودش را در چهارچوب سیستم سرمایه داری تعریف می كند و به همین دلیل باید از آن انتظار هم داشت كه از سیستم سرمایه داری در برابر شوراهای كارگری دفاع بكند و اگر لازم شد در دوره هایی دولتها را هم به كمك بطلبد. اما تلاش روزانه كارگران برای خلاصی از این سیستم است.

اگر نویسنده وبلاگ "اتحاد كارگر" یك ادعای علی العموم درباره "نمی توان طبقه كارگر را از تشكل صنفی ـ سندیكایی باز داشت" مطرح می كرد، می شد از كنار آن گذشت. او اما ادعای خود را در تقابل با گرایش سوسیالیستی درون جنبش كارگری و تحت پوشش "هیچ تشکل دیگری نمی تواند جانشین سازمان سندیکایی شود" مطرح می كند كه تجارب و تلاش تاكنونی مبارزاتی كارگران عكس آن را بارها به ثبت رسانده است. مشخصا تجارب چند سال گذشته در اروپا و آمریكای شمالی نشان داده است ـ و ما بسیاری از آنها را از طریق "كارگر كمونیست" به اطلاع خوانندگان و فعالین كارگری در ایران رسانده ایم ـ كه سندیكالیستها خود یك پای اصلی مقابله با رادیكالیسم كارگری بوده اند. در اعتراضات معروف به جنبش اشغال، در اعتراض به گردهمایی جی ٢٠ در كانادا، در اعتراضات وسیع ایالت ویسكانسن آمریكا، در اعتراضات كارگری در بریتانیا، در یونان و غیره و غیره این كار اصلی شان بوده است.

اما از همه اینها گذشته، وبلاگنویس "اتحاد كارگر" با بحث "احیای حقوق سندیكائی" به جنگ با شوراها، دخالت كارگران در سرنوشت خود، سوسیالیسم و گرایش سوسیالیستی آمده است. شرایط تاریخی، رادیكالیسم در مبارزات كارگران و بحران سرمایه داری، سرنوشت این جنگ را به نفع سندیكالیستهای ایرانی رقم نخواهد زد. با تمام ظاهرسازی "مخالفت با ربیعی" و طرفداری از متشكل كردن كارگران و غیره در نوشته "اتحاد كارگر"، واقعیت اما این است كه به جنگ با كارگران از خلاصی از این وضعیت آمده است. بقیه حرفهایش تعارفات و تزئیناتی برای استتار نیتش بیش نیستند.

 

ــــــــــ

* خوانندگان علاقمند و كنجكاو را به نوشته‌های مختلفی در نشریه "كارگر كمونیست" و از جمله به "تشکل‌های توده‌ای طبقه کارگر" (كارگر كمونیست ١)، "جریان "کارگر کارگر" و سیاست بورژوایی در طبقه کارگر" (كارگر كمونیست ٣)، ""تشکل مستقل کارگری" دعوا بر سر چیست؟" (كارگر كمونیست ٤)، "كمونیسم و سندیكالیسم" (كارگر كمونیست ٥)، "خروس مرده کارگر کارگریسم!" (كارگر كمونیست ٤)، "ایجاد سازمانهای کارگری امر خود کارگران است" (كارگر كمونیست ٥٠)، "دفاع از سندیكای واحد یا مماشات با "شوراهای اسلامی كار"" (كارگر كمونیست ٥٠)، "درباره شورا و سندیکا" (كارگر كمونیست ٥٤ و ٥٥)، "استقلال طبقاتی و تشكل مستقل كارگری" (كارگر كمونیست ٧٥)، بن بست خط ضد تحزب" (كارگر كمونیست ٧٧)، "طبقه کارگر اروپا: میراث ایدئولوژیک قرارداد اجتماعی" (كارگر كمونیست ٩٧ و ٩٨) "حزبیت دادن به جنبش کارگری" (كارگر كمونیست ٩٧)، "اتحادیه‌ها و انقلاب صنعتی دوم" (كارگر كمونیست ٩١ و ٩٢)، "کارگر و سیاست" (كارگر كمونیست ١٤٦)، "سنت کارگر کارگری: از لاقیدی سیاسی تا مبلغ صندوق بین المللی پول"، (كارگر كمونیست ١٦٣ و ١٦٤)، "درباره ضرورت تحزب كمونیستی" (كارگر كمونیست ١٧١)، "بیزینس یونیونیسم و تقابل آن با دمكراسی محیط كار" (كارگر كمونیست ١٩٨) و "یادداشتی درباره "شورا یا سندیكا"" (كارگر كمونیست ٢٦٩) رجوع می‌دهم.

١٧ نوامبر ٢٠١٣

اعتراضات وسیع توده ای و ایجاد "كمیته امنیت ملی" در چین


روز ١٢ نوامبر ٢٠١٣ خبری مبنی بر پایان یك جلسه اضطراری چهار روزه دولت چین برای ایجاد "كمیته امنیت ملی" برای مقابله با اعتراضات روبه رشد در این كشور، در رسانه های غربی پخش شد. در همین رابطه آمده است كه چین سالانه شاهد هزاران اعتراض وسیع توده ای است كه قریب به اتفاق آنها حول وضعیت بد اقتصادی و فساد اداری شكل می گیرند. این اعتراضات تا همینجا هم باعث افزایش ٢٠ درصدی دستمزدها شده است. تعدادی از شركتهای بزرگ كه به دنبال كارگر ارزان و سركوب شده چینی راهی آن كشور شده بودند، بار و بنه را بسته و به كشورهای به اصطلاح خودشان امن‌تر كوچ کردند. از جمله این شركتها، شركت بزرگ فاكس كان (Foxconn) است كه تولید خود را به ویتنام منتقل كرده است.

 

انترناسیونال بخوانیم!

باید اقرار كنم كه درباره وضعیت سیاسی چین و بخصوص وضعیت سیاسی اقتصادی و اجتماعی ای كه در همه جای دنیا به واكنشهای توده ای، چه پاسیو و چه تند و اعتراضی، دامن می زند، چیز زیادی نمی دانم. بیشتر مطالبی را كه از چین دنبال كرده ام چنین تصویری را منعكس می كنند كه از آنجا كه تحت نام "كمونیسم" یك جامعه یك و خرده ای میلیارد نفری را به جهنمی برای بخش عمده این مملكت تبدیل كرده اند، كارگران و جوانانی كه اعتراض می كنند، خواهان خلاصی از این وضعیت هستند و تبلیغات غربی آنها را به طرف دمكراسی خواهی سوق داده است. اما در لابلای خبر مربوط به جلسه اضطراری ایجاد "كمیته امنیت ملی" خبری بیشتر از دیگر موضوعات توجه ام را بخود جلب كرد. یكی از اعتراضات اخیر، كه صبح روز دوشنبه ١١ نوامبر و در میان چندین اعتراض دیگر و به مناسبت همین جلسه اضطراری صورت گرفته، تجمع حدود هزار نفره جلوی ایستگاه جنوبی راه آهن پكن بود. در این اعتراض معترضین شعارهای بر علیه فساد اقتصادی و سیاسی سر می دهند و سرود انترناسیونال می خوانند! البته كه برای كشوری كه جمعیتی بیشتر از ١٣٠٠ میلیون نفر دارد، تجمع ١٠٠٠ نفر چیز عجیبی نباید باشد، اما آخرین باری كه ما خبر از یك چنین تجمع و اعتراضی را از چین شنیدیم، كی بود!؟

١٦ نوامبر ٢٠١٣

۱۳۹۲ آبان ۲۶, یکشنبه

براي كارگران زنداني چكار كرده ايد؟

شيرين عبادي اخيرا در مصاحبه اي با "راديو فردا" گفته است كه چرا براي سكينه محمدي آشتياني و موضوع سنگسار اين همه داد و قال و جنجال راه انداخته اند اما به مسئله زندانيان سياسي نمي پردازند. شيرين عبادي حرف دل خيلي هاي ديگر را نيز زده است. جواب شيرين عبادي را آدم‌هاي زيادي داده اند. من اما اينجا مي خواهم به طيفي از مخالفان جمهوري اسلامي ـ كه البته شيرين عبادي را متأسفانه نمي توانم مخالف جمهوري اسلامي بدانم، اشاره كنم كه ظاهرا بخاطر زندانيان سياسي و فعالين كارگري زنداني، مسئله سنگسار علي العموم و سنگسار سكينه علي الخصوص برايشان جايگاهي نداشته است. جواب اين طيف را هم داده ايم. ولي اينجا سعي مي كنم از زاويه نسبتا متفاوتي اين موضوع را دنبال كنم.
به نظر من جامعه ايراني تبعيدي، چه پناهنده و چه مهاجر، با قوانين اسلامي مثل سنگسار و شلاق زدن و روزه و نماز و غيره مشكل جدي دارد. در هر جمع و محفلي كه با دو نفر از ايرانيان باصطلاح غيرسياسي بنشينيد و در گفتگويشان با طرف مقابل دقيق شويد، از قوانين اسلامي اظهار تنفر مي كنند. اما همين را نمي توان به اين راحتي در باره طيف باصطلاح سياسي گفت. هزار و يك بهانه مي آورند كه از اعتراض به سنگسار طفره بروند. يا مسئله را به مذهب توده‌ها ربط مي دهند، يا آن را فرهنگ خودي مي دانند، يا آن را حاشيه اي مي بينند، يا غيركارگري و يا با رابطه جنسي افراد مشكل دارند و خلاصه بهانه و دليل كم نخواهند آورد. آدم‌هاي زيادي در طيف چپ اين سياسيون، مسئله را به سوسياليستي بودن يا نبودن موضوع ربط مي دهند و خط كش "طبقاتي" و "كارگري" خود را هم هميشه حاضر دارند! اما به لطف سماجت حزب كمونيست كارگري، اكنون كمتر كسي در بين تبعيديان، چه "سياسي" و چه "غيرسياسي" درباره اين موضوعات قادر بوده سكوت كند. و واقعا بايد در بين "سياسيون" چپ، كساني را كه سكوت كرده اند، ستايش كرد. من با اين حال مي خواهم با اين دوستان، كه بسياري از آنها آدم‌هاي شريفي هم هستند و در دست شكنجه گران جمهوري اسلامي كتك هم خورده اند، بحث كنم.
اولين سئوالي را كه مي خواهم از اينها بپرسم اين است كه اگر براي سكينه محمدي كاري نكرده ايد و يا به كارگر مربوط نمي دانيد، براي آن ده‌ها كارگر زنداني چكار كرده ايد؟ براي اسانلو، رضا شهابي، بهنام ابراهيم زاده، اسعد مولودزاده، خسرو بوكاني، ابراهيم مددي و دهها فعال كارگري ديگري كه در همين مدتي كه كمپين عليه سنگسار سكينه در جريان بوده و اينها در زندان بودند و مورد اذيت و آزار و شكنجه هاي گوناگون اسلامي قرار گرفته اند، چكار كرده ايد؟ در همين مدتي كه اين كمپين در جريان بوده، كمپين ديگري نيز توسط شهلا دانشفر و بهرام سروش و تعداد زيادي از فعالين عرصه جنبش كارگري در جريان بوده است. شما كجاي اين كمپين قرار گرفته ايد؟ بفرض اگر با كمپين مزبور مشكل داريد، آيا نمي شد براي اين رفقاي زنداني حتي كمپين جداگانه ديگري راه مي انداختيد؟ چند نفر از شما در اين مدت طوماري را روي اينترنت گذاشتيد و يا پيش همكاران خود برده و در اعتراض به زنداني شدن فعالين كارگري در ايران به امضا رسانديد؟
دوستان، اگر بدنبال كارگر به معناي عاميانه و فرد كارگر هم مي گرديد، سكينه محمدي و سجاد پسرش، يك نمونه تيپيك كارگر امروزي هستند. سكينه معلم مهد كودك بود. اگر سجاد، كه كارگر شركت واحد است و زير سرنيزه سربازان گمنام امام زمان شجاعانه دنبال پرونده مادرش را گرفته و پا بپاي مينا احدي كمپين آزادي مادرش و لغو قوانين سنگسار را همراهي كرده است، بداند كه شما خودتان را مدافع حق و حقوق كارگر مي دانيد، نااميد خواهد شد. نااميد خواهد شد كه ببيند فردي را از ميان كارگران دارند اعدام مي كنند و تعدادي با چرتكه انداختن حقيرانه دنبال بهانه مي‌گردند كه مبارزه براي آزادي او را تخطئه كنند. و مطمئنا دفاع دروغين بسياري از "كارگر كارگري"ها از سنديكاي واحد و مبارزه كارگران واحد را در جاي واقعي اش خواهد ديد.
براي اطلاع اين دوستان بگويم كه تمامي اين فعالين كارگري دستگير شده، در كنار دغدغه متشكل شدن و نقد كردن دستمزدهاي پرداخت نشده شان، به خاطر مسائلي چون دفاع از سكينه محمدي آشتياني و غيره مورد اذيت و آزار قرار مي گيرند. در كامپيوتر خودتان فيلم منصور اسانلو را جستجو كنيد. در اين جستجو، فيلمي از منصور اسانلو را خواهيد ديد كه در شروع آن درباره مملكتي حرف مي زند كه زندگي را بر مردم تباه كرده اند. كه دخترانش را براي تن فروشي به ممالكي چون امارات متحده عربي و پاكستان مي برند. بهنام ابراهيم زاده عضو كميته پيگيري است. اسعد مولودزاده و خسرو بوكاني عضو كميته هماهنگي هستند. اسانلو، رضا شهابي و ابراهيم مددي عضو سنديكاي واحد هستند. همه اين نهادها و تعداد زيادي از نهادهاي كارگري ديگري مشتركا قطعنامه هايي را در اول ماه مه امسال و پارسال صادر كردند كه رك و پوست كنده از مخالفت با مجازات اعدام حرف زده اند. در يكي از بندهاي قطعنامه امسال آمده است: "ما خواهان لغو کليه قوانين تبعيض آميز نسبت به زنان و تضمين برابري کامل و بي قيد و شرط حقوق زنان و مردان در تمامي عرصه هاي زندگي اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و خانوادگي هستيم." اين يعني دفاع از سكينه محمدي!
رفقا دفاع از فعالين كارگري به برنامه هاي تفريحي و گذاشتن برنامه براي جمع آوري كمك مالي به يكي دو فعال كارگري خلاصه نمي شود. بايد از حق زندگي سكينه محمدي دفاع كرد همچنانكه فعال كارگري در ايران با چنين مسئله اي شناخته شده است. بايد خواهان لغو قوانين اسلامي مثل سنگسار باشيم. خواهان لغو قصاص باشيم. فعال كارگري اي كه اينها را مشكل خود نداند، مبارزه اش بر سر دستمزد و برابري نيز به جايي نمي رسد و چپي که اينها را نبيند، از سوسياليسم و کمونيسم چيزي نفهميده است. امروز كه دارم اين مطلب را مي نويسم (١ سپتامبر ٢٠١٠)، اطلاعيه اي از ١٣ نهاد با امضا "نهادهاي همبستگي با جنبش کارگري در ايران ــ خارج از کشور" و به تاريخ ٢٩ اوت ٢٠١٠، تحت عنوان "باز هم زندان، باز هم شکنجه!" در چند سايت اينترنتي درج شده است. اين اطلاعيه درباره خبر زندان و شكنجه شدن بهنام ابراهيم زاده است. اين دوستان حتي اخبار مربوط به مبارزات كارگراني كه قرار است از آنها در خارج كشور دفاع كنند، را هم درست و حسابي دنبال نمي كنند. بهنام ابراهيم زاده حداقل ٣ ماه است كه در دست شكنجه گران اسلامي دربند است.
دوستان، در دنياي سياست انسانها را نه بر مبناي نامي كه بر خود مي نهند بلکه بر مبناي عملکردشان مي سنجند. بسياري از ماها در كمپ چپ براي هميشه از شما كه خيري به طبقه كارگر و جنبش كارگري برسد، قطع اميد كرده ايم. رفقا ما مجبوريم به كارگران در ايران بگوييم كه اميدي، حتي كوچكترين اميدي را هم به شما نبندند. آدم واقعا دلش مي گيرد وقتي مي بيند كه چپ اين همه استعداد در سوزاندن فرصتها دارد. بسياري از سوزاندن فرصتها عمدي نيست. بالاخره بورژوازي كلي عمله و اكره را جلو انداخته كه بيايند و براي ماركسيستها "اصول" ببافند.
١ سپتامبر ٢٠١٠

مندرج در: كارگر كمونیست ١٣٢

۱۳۹۲ آبان ۲۱, سه‌شنبه

دشمن لنین نمی تواند دوست كارگران باشد

برای كسی كه خود را كمونیست و فعالی سیاسی در عرصه جنبش كارگری می داند، اهمیت دادن به تحزب طبقه كارگر و انقلاب اكتبر، در خود عناوین بالاست. هر كمونیست و فعال سیاسی در هر فرصتی باید اهمیت انقلاب اكتبر و اهمیت حزبی كه بتواند یك چنین انقلابی را سازمان بدهد، یادآور شود. برای خواننده جدید هم كه شده، یادآوری مقولات بالا اهمیت دارند.

ماركس، لنین و تحزب
انگیزه من از نوشتن این نوشته پاسخ محسن حكیمی به یكی از سئوالات نشریه "آرش" در شماره ١٠٩ این نشریه است. این نشریه تعدادی سئوال جلوی نویسنده‌گانش می گذارد كه جواب محسن حكیمی من را مجبور كرد واكنش نشان بدهم. سئوال چنین است: "برخی اعتقاد دارند تنها راه طبقه كارگر برای الغای نظام سرمایه داری ایجاد حزب طبقه كارگر است تا بتواند مبارزات و جنبش كارگری را برای مقابله با هجوم كارفرمایان و كسب پیروزی آماده نماید." محسن حكیمی فرصت را غنیمت شمرده و هر چه را كه از رسانه های خبرپراكنی جنگ سردی یاد گرفته است به كار می برد تا لنین را خراب كند. می گوید: "اگر منظور شما از "حزب طبقه کارگر" همان است که لنین آن را "سازمان انقلابیون حرفه ای" نامیده است، چنین سازمانی نه تنها به الغای نظام سرمایه داری هیچ کمکی نمی کند بلکه حداکثر کاری که می تواند بکند جایگزینی سرمایه داری "آزاد" و خصوصی با سرمایه داری دولتی - حزبی است." حكیمی به همین بسنده نمی كند. وضعیت كره شمالی و چین و كوبا و عربستان سعودی را هم به گردن لنین انداخته است! "تجربه ی ناکام کشورهای "سوسیالیستی" از قبیل شوروی و چین و کوبا و کره شمالی و ... و لجنزار سرمایه داری دولتی - حزبی در این کشورها این واقعیت را به روشنی نشان می‌دهد." او سپس می نویسد: "به لحاظ نظری نیز به راحتی می توان نشان داد که نظریه ی لنین تحریف کامل نظریه مارکس و انگلس درباره "حزب طبقه کارگر" است. منظور مارکس و انگلس از "حزب طبقه کارگر" جنبش سازمان یافته توده های کارگر است. آنها در "مانیفست کمونیسم" به صراحت جنبش چارتیست ها را "حزب طبقه کارگر" می‌نامند و به روشنی اعلام می‌کنند که کمونیست‌ها نباید در مقابل این جنبش سازمان یافته حزبی "جداگانه" به وجود آورند."
از خواننده شریف می خواهم كه به هر دو این سئوال و جواب به دقت توجه كند. سئوال می پرسد كه بعضی ها می گویند برای مقابله با هجوم كارفرمایان و كسب پیروزی، حزب لازم است؛ حكیمی كره شمالی را نشان خواننده می دهد! او سپس برای اینكه به حمله اش به لنین گوشت و پوست بدهد، خود را ماركس شناس هم معرفی می كند. برای اطلاع كسانی كه با تحریفات و خصومتهای حكیمی طرف هستند، باید گفت ماركس هیچوقت نظرش را درباره تحزب فرموله نكرد. اگر محسن حكیمی سندی دارد كه بقول خودش به فارسی ترجمه نشده است لطفا آن را رو كنند. اما تا جائی كه من دنبال كرده ام، می توان در نظرات ماركس حداقل ٦ تفسیر كاملا متفاوت از تحزب نشان داد. ١) ماركس عضو رهبری "كمیته مكاتبات كمونیست" (Communist Correspondence Society) بود كه با متحد شدن با "لیگ عدالت" (League of the Just) "لیگ كمونیستها" یا همان "اتحادیه كمونیستها" را پایه گذاری كردند كه "مانیفست كمونیست" برنامه همان حزب است. ماركس بین سالهای ١٨٤٧ تا ١٨٥٢ عضو رهبری این حزب بود. ٢) ماركس در دوره بعد از فروكش كردن انقلابات ١٨٤٨ اروپا، بر این عقیده بود كه حزب بدون تشكل امكان پذیر نبود، اما با كارهایی كه می كرد هم برای پلیس سیاسی و هم برای فعالین سوسیالیست و كارگری آن دوره، او "حزب ماركس" بود. ٣) انترناسیونال اول، در واقع یك نوع حزب بود و ماركس عضو رهبری این "حزب" بود. ٤) اگر نه رسما، اما چه كسی است كه تاریخ حزب سوسیال دمكرات كارگری آلمان را بداند و قبول نكند كه ماركس عضو رهبری آن حزب بود. ٥) مدل شل و پل چارتیستی هم بود كه ماركس آن را حزب می داند. ٦) ماركس در ١٨٧٢ قطعنامه ای به انترناسیونال اول می برد و به تصویب می رساند. در این قطعنامه آمده است: "علیه قدرت متشکل طبقات دارا٬ طبقه کارگر جز با متشکل شدن در حزب سیاسی خود٬ که متمایز از احزاب تاکنونی که توسط طبقات دارا ایجاد شده‌اند و باید بر علیه آنها باشد٬ نمیتواند بعنوان یک طبقه ظاهر شود." همه این موارد و بیشتر از آنها را هم، مونتی جانستون (Monty Johnstone) در مقاله "ماركس و انگلس و مفهوم حزب" در شماره ١٩٦٧ "سوسیالیست رجستر" بخوبی نشان داده و توضیح می دهد.