۱۳۹۹ مهر ۷, دوشنبه

سوسیالیسم خاکستری نمی خواهم

هر از چندگاهی در فیسبوک که گشتی می‌زنم، با نوشته‌هائی روبرو می‌شوم که می‌خواهند انقلاب سوسیالیستی بکنند. خوشحال می‌شوم کس دیگری هم به فکر سوسیالیسم است. به فکر رهائی است. و این دومی اصل واقعیت است؛ برای اینکه انقلاب سوسیالیستی می‌کنیم که رها شویم. سوسیالیسم بدون رها کردن بشر از قید و بندهای همین امروز بر پای انسان، حرفی توخالی بیش نیست!

اما در بحث تعدادی از این دوستان که دقیق می‌شوم، چیزی از سرنگونی جمهوری اسلامی در آن نمی‌بینم. هست اما خیلی حاشیه‌ای و درجه چندم است. چیزی از رهائی زن از حجاب اجباری نمی‌بینم. هست اما به بعد از انقلاب سوسیالیستی حواله داده شده است. چیزی از رهائی کودک از تحمیق مذهبی نمی‌بینم. چیزی از مبارزه برای لغو حکم اعدام نمی‌بینم. برای زن و کودکی که از شرایطی غیرانسانی فرار کرده و در مرز فلان کشور زندگیشان تباه می‌شود، سمپاتی‌ای نمی‌بینم. برای زندانی‌ای که بخاطر ابراز نظر دستگیر شده و سوسیالیست نیست، اعتراضی نمی‌بینم.

در سوسیالیسمش اعتراضی به وجود سفارتخانه‌های جمهوری اسلامی نمی‌بینم. در سوسیالیسمش صدای گریه کودکی که در ۹ و ۱۰ سالگی بعنوان همسر به خانه مرد ۴۰ ساله‌ای فرستاده شده، نمی‌شنوم. در سوسیالیسمش اعتراضی به آپارتاید جنسی نمی‌بینم. اعتراضی اگر به اعدام است، به اعدام زندانی سیاسی سوسیالیست و خودیست. اعدام زندانی‌ای که سیاسی نیست، سوسیالیست نیست، اعتراضی هم نیست.

این سوسیالیستها آدمهای خوبی هستند. به فکر لغو کار مزدی هستند. منتظرند شرایط برای لغو کار مزدی فراهم بشود و سوسیالیسم را که پیاده کردند، بعد همه نابسامانی‌های جامعه سرمایه‌داری را از بین خواهند برد! اینها آدمهای خیری هستند؛ اما درمان هیچ دردی نیستند.



سوسیالیسم من مبارزه برای لغو کار مزدی است، اما تا آن روز باید کودک را نجات داد؛ باید زن را نجات داد؛ باید جمهوری اسلامی را سرنگونی و تأثیرات مخرب چهار دهه آن را جارو کرد. باید به دست درازی اسلامی ها و فاشیستها در سراسر جهان خاتمه داد. باید برای افزایش دستمزد مبارزه کرد. باید دست مذهب را از زندگی انسانها کوتاه کرد. سوسیالیسم من برابری کامل در همه شئونات زندگی برای زنان همین امروز می خواهد. هرچه خرافه و تحمیق است را از زندگی کودک جارو می کند. برای حق برابر شهروندی برای همه پناهندگان و مهاجران، برای همه انسانها در همین دنیای امروز مبارزه می کند.

۲۸ سپتامبر ۲۰۲۰

۱۳۹۹ مهر ۵, شنبه

قانون شریعت اسلامی ادامه دارد

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۶)

 در ادامه بندهای وعده داده شده در "برنامه ده ماده‌ای مجاهدین"، در بند شش آمده است: "۶- ايران فردا، كشور عدالت و قانون است. ما خواهان ايجاد يك نظام قضايی مدرن، مبتنی بر احترام به اصل برائت، حق دفاع، حق دادخواهی، حق برخورداری از محاكمه علنی و استقلال كامل قضات هستيم. هم‌چنين قانون شريعت آخوندی، در ايران فردا جايی نخواهد داشت." کل این بند دارای اشکالات اساسی و وعده‌های بی‌مالیات است، اما من فقط به آن کلک اسلامی‌ای که در این بنده آمده و همه احتمالات مثبت دیگر را بر باد می‌دهد، تازه اگر کسی اصلا بتواند چیز مثبتی در آن پیدا کند، که همان اشاره به "قانون شریعت آخوندی" است اشاره می‌کنم تا نشان دهم کل "قانون" در ادبیات مجاهدین همان قانون اسلامی است.

این "برنامه ..." نمی‌گوید که از نظر آنها سیستم قضائی ایران زیر حکومت مجاهدین یک سیستم قضائی سکولار است. می‌گوید که "قانون شریعت آخوندی" نمی‌باشد! واقعا خیلی روحیه مرد رندی می‌خواهد که کسی فکر کند می تواند احدی را با اینگونه بازی با کلمات فریب بدهد. شما تمام این برنامه کذائی را زیر و رو کنید چیزی، حتی ضمنی هم از غیرمذهبی بودن سیستم حکومتی‌شان نمی‌بینید. هیچ‌جا نمی‌گوید که مجاهد به چیزی به نام "مذهب رسمی" باور ندارد. و از آنجا که مجاهد یک سازمان مذهبی – اسلامی شیعه است، "قانون شریعت آخوندی" را با قانون شریعت اسلامی از نوع دیگری، لابد "قانون شریعت شریعتی" عوض خواهد کرد.

 


اجازه بدهید به یک نکته هم، که در تمام بندهای این "برنامه ده ماده‌ای" دیده می‌شود اشاره کنم. کل چهارچوب این "برنامه" بر وعده‌هایی استوار است که هیچگونه تضمین اجرائی برای آن حتی وعده هم داده نشده است. چرا باید کسی وعده‌ای مثل یک "نظام قضائی مدرن" را از یک جریان اسلامی، که حتی وعده بی‌تضمین هم درباره لغو مذهب رسمی کشور نمی‌دهد، قبول کند؟! از کجا معلوم که "استقلال کامل قضات" در سیستم فکری مجاهدین هم ادعای پوچی مثل استقلال قوه قضائیه جواد ظریف نیست؟! در هیچ کجای این "برنامه" تضمینی برای اراده مستقیم توده‌ها در نظر گرفته نشده و الحق وعده‌ای هم نمی‌دهد!

واقعیت این است که سازمان مجاهدین کوچکترین اعتباری، نه از نظر سابقه و تجربه و نه از لحاظ تئوری و برنامه، از خود برجای نگذاشته که کسی حتی به فکر اعتماد کردن به آن هم باشد.

۲۷ سپتامبر ۲۰۲۰


عدالتی که میرحسین موسوی را تبرئه می کند

نامه ای به امضاء ۶۰ نفر که در رسانه های جمعی از آنها بعنوان "فعالین سیاسی و مدنی" نام برده شده، (و بعضی از آنها مثل سروش دباغ خود سازماندهنده جنایت هولناک دیگری در دم و دستگاه رژیم اسلامی بود،) به سازمان عفو بین الملل نوشته شده و به گفته خودشان به "تحریفات آشکار و قلب واقعیت" که میرحسین موسوی، نخست وزیر مهمترین مقطع حیات جمهوری اسلامی را شریک جنایات کشتار شهریور ۶۷ دانسته، اعتراض کرده اند.

این نامه در ابتدا می خواهد این را تداعی کند که نویسندگان گزارش سازمان عفو بین الملل اهداف دیگری در رقابتهای منطقه ای دارند، که من یکی از نیات قلبی آنها خبر ندارم. این می تواند حقیقت داشته باشد. چیز دیگری هم که حقیقت دارد این است که میرحسین موسوی نخست وزیر دوره ای از حکومت رژیم اسلامی بود که دهها هزار نفر بخاطر مخالفت سیاسی با جمهوری اسلامی دست بسته به جوخه‌های اعدام سپرده شدند. هیچ کدام از مسئولان جنایات آن دوره، از نوار کذائی سخنان میرحسین موسوی درباره قتلعام زندانیان در تابستان ۶۷ گرفته تا دیگر کسانی که امروز مورد غضب جمهوری اسلامی قرار گرفته‌اند تا فلاحیان، از کارهای آن دوره خود با زبان و ادبیات مخصوص خود دفاع می‌کنند؛ چرا که دوره‌ای حساس در حیات رژیمشان بود و به قول خودشان می‌بایست از آن دفاع کنند؛ حتی به قیمت کشتار ۴۰۰۰ زندانی سیاسی‌ای که بعضا حکم زندانشان خاتمه یافته بود و مادرشان بیرون زندان منتظر به آغوش کشیدنشان بعد از سالها زندان، هنوز هم منتظرند!

میرحسین موسوی، همانند گنجی، مهاجرانی، مخملباف، نبوی و دهها و صدها کس دیگر به دلائلی که بعضا معلوم شده است، با رژیمشان مخالف شدند؛ اما این مسئله از مسئولیتشان در آن قتل و جنایات نمی‌کاهد. اینها، جملگی، شاکیان خصوصی دارند.

 


نکته مهمتر از نظر من این است که آن فعالین سیاسی و مدنی‌ای که از حقوق بشر دم می‌زنند و نکته بدیهی دست داشتن میرحسین موسوی در آن جنایاتی که خود موسوی هم از آن تبری نمی جوید را انکار می‌کنند، عدالتشان هم چیز چندان متفاوتی از عدالت خامنه‌ای و لاجوردی نمی‌تواند باشد.

 

۲۶ سپتامبر ۲۰۲۰


تغییر و تعبیر جهان

شناخته شده‌ترین جمله، یا پاراگراف از مارکس تز یازده "تزهایی درباره فوئرباخ" است. محتوای این تز: "فلاسفه تاکنون فقط جهان را به انحاء مختلف تفسیر کرده اند؛ مسئله اما بر سر تغییر آن است."

واضح است که منظور مارکس نمی تواند ترجمه تحت اللفظی آن گفته باشد. او که شاید انقلابی‌ترین فعال سیاسی دوره خود بود، قریب به اتفاق زندگیش را مشغول تولید تئوری و همین "تعبیر جهان" بود. من هم مثل مارکس از خواندن تئوری فقط برای خواندن آن، خوشم نمی‌آید. برای سرگرمی، می‌توان مشغول سرگرمی‌های بهتری بود. من فکر می‌کنم که منظور او از آن گفته این است که تئوری و تعبیر دنیا برای ارضاء کنجکاوی به درد جامعه در سطحی وسیعی نمی‌خورد؛ گرچه که ممکن است فیلسوف تفسیر و تعبیر کننده دنیا را ارضاء کند. وقتی که مشغول خواندن تئوری‌ای درباره تفسیر جهانی، و متوجه می‌شوی که این تفسیر و تعبیر کمک به تغییر آن می‌کند، آن وقت بهتر متوجه آن تز می‌شوی.

۱۳۹۹ مهر ۴, جمعه

مانع سر راه حکومت کارگری و سوسیالیسم!

هر کسی هر جائی بخواهد حکومت کارگری و سوسیالیسم را برقرار کند، ابتدا باید موانعش را از سر راه بردارد.  در مورد مشخص ایران با چه مانعی روبرو هستیم؟

 


به نظر من در مورد ایران، حکومت کارگری و سوسیالیسم که هیچ، حتی سوسیال دمکراسی از نوع عقبمانده و "جهان سومی"اش هم، حتی لیبرالیسم از نوع عقبمانده اش هم، حتی یک حکومت از نوع اردوغان هم، ابتدا باید مانع جمهوری اسلامی را از سر راه بردارد. هر کسی بخواهد برای سوسیالیسم در ایران مبارزه کند و می‌داند که ابتدا باید جمهوری اسلامی را بیاندازد، برای این مورد مشخص با نئونازیستهای آلمان، یونان و سوئد دست به یقه نمی‌شود. اگر کسی در یونان زندگی می‌کند، حتما و حتما باید در مبارزه برای تضعیف و حاشیه‌ای کردن نئونازیستها مبارزه کند. برای قابل تحمل کردن زندگی در آنجا، حتما باید با فاشیستها در بیافتد. برای وظیفه انترناسیونالیستی، حتما باید در مبارزه طبقه کارگر یونان شرکت کند و با نئونازیستها دست به یقه شود. به نظر من کسی که در آمریکا برای حقوق برابر سیاهان با سفیدپوستان مبارزه می‌کند، صرف اینکه جمهوری اسلامی و یا اردوغان قتل جورج فلوید را محکوم کرده است، هیاهو سر این موضوع راه نمی‌اندازد. هیچ فعال سیاسی‌ای که جمهوری اسلامی و اردوغان را می‌شناسد، اطلاعیه آنها در محکوم کردن قتل جورج فلوید را پخش نمی‌کند. اما بعید می‌دانم که کمپینی سر این موضوع راه بیاندازد و موضوع اصلی را به حاشیه براند!

به نظر من کسی که این بدیهیات را نادیده بگیرد، "مبارزه"اش کل اعتراض به جمهوری اسلامی را تضعیف می‌کند. به نظر من کسی که این بدیهیات را در نظر نمی‌گیرد، ته ذهنش جائی برای برقراری سوسیالیسم و حکومت کارگری قائل نیست.

۲۵ سپتامبر ۲۰۲۰

کمونیسم جونیور جهان سومی

کمونیسم "جهان سومی"، حتی اگر هزار تا کار خوب هم کرده باشد، اما با بعضی از کارهایش نه تنها پیشروی‌هایش را سد می‌کند، بلکه حتی باعث عقبگردهای بزرگی هم در کارهای سیاسی‌اش می‌شود.

بگذارید به نمونه ایران بپردازیم. کمونیسمی که سعی می کند کاری بکند و صدای اعتراض توده های مردم در ایران را به گوش جهانیان برساند، آنقدر جونیور است که هر بار باید پشت سرش را نگاه کند ببیند کومه‌له، چریکهای اشرف دهقان، فلان هسته از اقلیت و یا اکثریت، حزب طوفان و یا رنجبران یا گرداننده حاشیه‌ای فلان "تلویزیون" اینترنتی درباره کارهایش چه می‌گوید و با هیاهوی آنها ترمز پیشروی‌هایش را می‌کشد. من حقیقتا فکر می‌کردم که برعکس است. فکر می‌کردم که وقتی چپهای ایرانی می‌خواهند موضعی بگیرند، پشت سرشان را نگاه می‌کنند ببیند فعالین حزب کمونیست کارگری چه می‌گویند تا دست و پایشان را جمع کنند! چرا اینطوری فکر می‌کردم؟ برای اینکه اکنون همه آن چپ‌ها درباره حجاب اسلامی مثل ما حرف می‌زنند. همه درباره حق زن مثل ما حرف می‌زنند. همه درباره حق کودک مثل ما حرف می‌زنند. همه درباره کارگر افغانستانی در ایران مثل ما حرف می‌زنند. همه درباره اسلام و کلا مذهب مثل ما حرف می‌زنند. همه آنها درباره دمکراسی و ناسیونالیسم مثل ما حرف می‌زنند. کسی دیگر جرأت نمی‌کند درباره اعتراض عریان چیز منفی بگوید. همه درباره شورا و اتحادیه و مجمع عمومی تقریبا مثل ما حرف می‌زنند. کسی دیگر اعتراض و آکسیونی را، حتی اگر دو نفر هم شرکت کننده داشته باشد، به تمسخر نمی‌گیرد. ما چیزی از آنها یاد نگرفته‌ایم. همه آنها از ما و از سنت و گرایش ما یاد گرفته‌اند. اما آن سنت عقبمانده چپ "جهان سومی" خیلی جان سخت است. در خود ما جان سخت است. هنوز هم که هزار تا کار خوب می‌کنیم، یک فنری، فنر عقمانده چپ‌ایسم "جهان سومی" ما را به عقب می‌کشد. "نکن، تو از جهان سوم آمده‌ای! آموزه‌های منصور حکمت را ول کن."

 


رهبر یک جریان فاشیست ظاهرا آمده است و حساب و کتاب کرده، چرتکه انداخته و در یک فضای کاملا ویژه سیاسی، او هم اعدام نوید افکاری را محکوم کرده است. اما آنچه که اکنون تماما حاشیه‌ای شده است، فضای سیاسی مهمی است که رژیم جمهوری اسلامی را به مخمصه انداخته بود. اکنون سر و صدایی در بین خودمان بلند شده که نمی‌بایست اجازه می‌دادیم آن حزب فاشیست اسمی از نوید افکاری بیاورد؛ برای اینکه این برای انترناسیونالیسم بد است! انگار اگر این حرف را نزنیم و او – آن رهبر فاشیست – را بخاطر محکوم کردن اعدام نوید افکاری، محکوم نکنیم، جامعه، که "کر و کور و بی‌شعور است"، ما را هم در کنار او قرار خواهد داد!

چه کسی به اندازه همین دوستانی که اکنون ترس برشان داشته که نکند کومه‌له‌ای‌ها و یا فلان محفل تک سلولی "حکمتیست" صدایش در بیاید، بر علیه فاشیستها در کشورهای مختلف اعتراض و افشاگری کرده است؟

الحق که کمونیست "جهان سومی" جونیور است!

۲۳ سپتامبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ مهر ۱, سه‌شنبه

جمهوری اسلامی فقط باید توسط خودی ها محکوم شود!

سئوال این است: چه کسانی حق دارند به جنایات جمهوری اسلامی اعتراض کنند؟ بعضی جواب می‌دهند فقط خودی‌ها! دوستی نوشته است: "عاشق چپهای ایرانی هستم که سخنرانی یکی از سران حزب آلترناتیو برای آلمان (حزب راست پوپولیست و راسیست آلمان) در مورد اعدام نوید افکاری و مسائل سیاسی ایران را دست به دست میکنند." با این منطق تعداد کسانی که حق دارند به اعدام نوید افکاری‌ها و دیگر جنایات جمهوری اسلامی اعتراض کنند، اتحادیه‌های کارگری، احزاب چپ و سوسیالیست و دیگر نهادهای این تیپی هستند. با این منطق نمی‌توان از بیانیه دولت هلند درباره جنایات رژیم اسد با همدستی جمهوری اسلامی و پوتین و حزب الله هم ابراز خوشحالی کرد.

ما قربانیان رژیم جمهوری اسلامی در خارج کشور به هر دری می‌زنیم که جمهوری اسلامی را محکوم کنند. به هر دری می‌زنیم که در سفارتخانه‌های جمهوری اسلامی، که لانه‌های طراحی تروریسم رژیم اسلامی در خارج کشور هستند تخته شوند. ما از اتحادیه‌های کارگری می‌خواهیم که خواهان اخراج جمهوری اسلامی از سازمان جهانی کار شوند، در عین حال از سیاستهای این اتحادیه‌ها در قبال جنبش کارگری و سازش با سرمایه اعتراض داریم. از سازمانهای چپ و سوسیالیست می‌خواهیم که به جمهوری اسلامی اعتراض کنند، در عین حال به سیاست ملایم آنها در قبال نیروهای اسلامی در گوشه و کنار جهان اعتراض داریم. از فلان نماینده پارلمان از فلان حزب محافظه کار می‌خواهیم که جمهوری اسلامی را محکوم کنند که کمک کنند سفارتخانه جمهوری اسلامی در کشورشان بسته شود، اما در عین حال به سیاستهای ارتجاعی آنها در قبال کاهش دستمزدها، برخوردهای تبعیض‌آمیز و راسیستی بر علیه پناهندگان و خرید و فروش اسلحه به عربستان و اکس و وای اعتراض داریم. از ترامپ و اوباما می‌خواهیم که به جنایات جمهوری اسلامی اعتراض کنند، اما در عین حال به سیاستهای ارتجاعی آنها اعتراض داریم. از حزب دمکرات کردستان و سازمان مجاهدین و فلان نیروی قوم‌پرست فلان منطقه در ایران می‌خواهیم که در اعتراضات و آکسیونهای اعتراضی بر علیه جمهوری اسلامی شرکت کنند، در عین حال به سیاستهای ارتجاعی آنها در قبال مسائل مختلف اعتراض داریم و نقد می‌کنیم. از اعتراض دولت هلند به جنایات بشار اسد استقبال می‌کنیم، در عین حال به سیاستهای ضد پناهندگی و کاهش خدمات اجتماعی‌شان اعتراض داریم. به دولت اسرائیل اعتراض نمی‌کنیم که چرا به جمهوری اسلامی اعتراض دارد، اما به قتل عام مردم فلسطین و به جهنم تبدیل کردن نوار غزه توسط این دولت اعتراض داریم. حتی به مسلمانی در پاکستان و فلیپین و کنیا که به قساوتهای جمهوری اسلامی اعتراض دارد، اعتراض نمی‌کنیم. در جای خود سیاستهای ارتجاعی و اسلامی آنها در قبال مسائل متعدد را نقد و افشا می‌کنیم.

این یک مرض نیروهای، در حرف چپ و در عمل ارتجاعی، است که همه چیز را قاطی می‌کند و همیشه هم در حاشیه اتفاقات مهم اجتماعی به زندگی سیاسی به مایه خود ادامه می‌دهد.

۲۲ سپتامبر ۲۰۲۰



۱۳۹۹ شهریور ۳۰, یکشنبه

بدهی من به محمد آسنگران

دو سه روز پیش متوجه شدم که اعضای نشریه "پرسش" به نقل از دیوار فیسبوکی محمد آسنگران اطلاعیه حزب کمونیست کارگری ایران در رابطه با مرگ بهروز مهرآبادی را بدون امضاء نشر داده اند. با یک یادداشت کوتاهی کل اطلاعیه حزب را همراه با امضاء، اعتراض خود را به این کار بیان کرده و روی دیوار فیسبوک خود گذاشتم. بلافاصله نسان نودینیان، مینا احدی، اصغر کریمی، حمید تقوائی، داریوش شریفیان و کیوان جاوید تذکر دادند که این کار عمدی نبوده و امضاء حزب در درج اولیه آن جا افتاده بود. همین دوستان و رفقا پیشنهاد کردند که این یادداشت را از روی دیوار فیسبوکی خودم بردارم و همین کار را هم کردم.

محمد آسنگران تذکر داد که به او یک عذرخواهی بدهکارم. با این یادداشت از محمد آسنگران گرامی در قضاوت بدون مشورت با رفقا، معذرت خواهی می کنم.

 


ناصر اصغری

۲۰ سپتامبر ۲۰۲۰

۱۳۹۹ شهریور ۲۹, شنبه

زن و مجاهد

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۵)

 


در ادامه نقد برنامه ده ماده‌ای سازمان مجاهدین به بند مربوط به وعده برابری حقوق برابر برای زنان و مردان می‌رسیم. در این بند آمده است: "۵- ما به برابری كامل زنان و مردان در كليه حقوق‌سياسی، اجتماعی و مشاركت برابر زنان در رهبری‌سياسی، معتقديم و هر گونه اَشكال تبعيض عليه زنان، ملغی خواهد شد و آنان از حق انتخاب آزادانه پوشش، ازدواج، طلاق، تحصيل و اشتغال، برخوردار خواهند بود."

آیا مجاهدین واقعا به برابری زنان و مردان در کلیه حقوقی که اسم برده است، اعتقادی دارد؟ آنچه که تا بحال از این جریان دیده ایم، نشانه ای از اعتقاد و باور به این ادعا نیست. مجاهد و یا هر جریان دیگر را می توان با دو معیار سنجید؛ ۱) آنچه را که هم اکنون در صفوف خود پراتیک می کند، و ۲) باور و اعتقادات مذهبی ای که راهنمای عمل آن جریان است. درباره "انتخاب آزادنه پوشش، ازدواج، طلاق، تحصیل و اشتغال" واضح است که مجاهد یک جریان مذهبی اسلامی است و قرآن، نهج البلاغه و احادیث اسلامی راهنمای عمل این جریان خواهند بود. در اسلام ازدواج و طلاق یک زن به اجازه مرد ربط دارند. پوشش مذهبی هم حجاب، چادر و چاقچور است. همین امروز هم مریم رجوی بدون پوشش اسلامی، بدون روسری کامل که موهایش را بطور کامل بپوشاند، در هیچ مجلسی شرکت نمی‌کند و جلوی هیچ دوربینی قرار نمی‌گیرد. کودک را از مادر جدا می‌کنند، و زن و مرد با مناسکهای عجیب و غریبی از هم جدا نگه داشته می‌شوند.

تا آنجا که به جامعه فردا برمی‌گردد، هیچگونه تضمینی نیست که مجاهد از باورهای اسلامی امروز خود تغییر رأی داده و به عرف سکولار و عدم دخالت در زندگی خصوصی افراد تغییر مسیر بدهد. هیچ ادعای بی‌پایه و تضمینی از مجاهدی را که در فضائی کاملا ضدمذهبی جامعه ایران، سفت و سخت به اسلام و باورهای خردجالی و قایم شدن مهدی در چاهی چسبیده است، نباید قبول کرد. هر آنچه که مجاهد امروز می‌گوید از سر مصلحت روز است. دروغ می‌گویند، پاپوش می‌دوزند، شلوغ و پلوغ می‌کنند که منتقد و کنجکاوی به موضوع خاصی را مرعوب کنند.

۲۰ سپتامبر ۲۰۲۰

اگر دوست نازنینی را از دست دادی، تنها می توانی بگوئی که زندگی خوبی کرد و چه حیف شد!

بعضی وقتها خبری دردناک می شنوی. خبر می شنوی که رفیقی، دوستی، عزیزی را که دوست داری، سخت مریض است و چون از چند و چون ماجرا خبر دقیقی نداری، احساس می کنی که آن کس را احتمالا به زودی از دست بدهی. از سیامک بهاری شنیدم که بهروز مهرآبادی بسیار عزیز، سخت مریض است. چند ماه پیش بود که از بهروز شنیدم کامنتی را در اورژانس بیمارستانی نوشته است. پیغام دادم و حالش را پرسیدم. گفت با یک مشکلی درگیر است و دیگر چیز زیادی نگفت. از کانال دیگری هم شنیده بودم که بهروز مریض است، اما نمی دانستم چه بیماری دارد و بیماری اش چقدر جدی است.

***

چندی پیش رفیق نازنینی را از دست دادم. مدتی بود ازش خبر نداشتم. از بیمارستان به من زنگ زد که فلان بیمارستان است و دقیقا نمی داند چرا اینجاست. حدود دو سه ساعت بعد، دکتری زنگ زد و سئوالاتی پرسید و وقتی پرسیدم که ایشان چه مشکلی دارد، گفت که نمی توانم درباره اش حرف بزنم، چرا که ازش اجازه نگرفته ام. روز بعد مدد کار اجتماعی بیمارستان زنگ زد و گفت که سرطان دارد و حاد است. برنامه گذاشتند که بروم با تیم بیمارستان ملاقات کنم و خبر بیماری اش چقدر حاد است را با خودش در میان بگذاریم. بالاخره این رفیق نازنین بعد از دو هفته ما را در این دنیا با مشکلاتمان تنها گذاشت.

 در آن ملاقات در بیمارستان با آن تیم، که رفیقمان را تنها گذاشتیم، در جمع دکتر و پرستارها و مددکاران اشکهایم را پاک کردم. گفتم که زندگی فقیرانه و کوتاهی، اما پرباری کرد. از زندگی، تا آنجا که لذت را خودش تعریف می کرد، لذت برده است. یکی از دکترهای باتجربه گفت که اتفاقا این یادآوری خوبی است به همه ما، که از زندگی لذت ببریم؛ حال لذت را در هر چیزی که خودمان برای خودمان تعریف کنیم.

***

سالها پیش به رفیق دیگری، ج.، زنگ زدم و حالش را پرسیدم. گفت که یکسری از مشکلات فیزیکی پیدا کرده، اما علی العموم حالش بد نیست. این رفیق ما را که همیشه او را در حالت خوب دیده بودم و برایم خیلی زیاد باارزش بود، نمی‌توانستم درک کنم که او هم می‌تواند مریض بشود. از نگرانی نپرسیدم که مشکلش چیست. خداحافظی کرده و تلفن را قطع کردم. روز بعد یکراست سراغش رفتم که ببینم حالش چطور است. دیدم یکی از دستهایش می لرزد. گفتم ج. دیروز تلفنی نگرانم کردی؛ چه مشکلی داری. گفت که دو سه هفته پیش دستم اینجوری می لرزید و رفتم پیش دکتر. الان معلوم شده که پارکینز دارم. اول فکر کردم شوخی می کند. چند دفعه گفتم شوخی نکن!؟

گفتم که زندگی همین است. گفتم که تو شاید از نادر کسانی باشی که وقتی که من به زندگی کردن او فکر می کنم، می گویم ج. یکی از بهترین زندگی ها را داشته و بالاخره یک روزی باید همه ما برویم. هفته بعد زنگ زد گفت ناصر آن ملاقات با تو انگار یک کوه از روی دوشم برداشته و وقتی که به او حرفی که تو زدی فکر می کنم، ابدا دیگر نگران مریضی ام نیستم. زندگی کردم، خوب هم زندگی کردم. بالاخره در یک سنی یک مریضی ای سراغ آدم می آید و باید با فکر، دل و چشمی باز به استقبالش رفت.

***

 


اما زندگی همین است. همه ما، که امتیاز پا به سن گذاشتن داشته باشیم، روزی با یک مریضی ای روبرو خواهیم بود. آن وقت است که از خود می پرسیم، در زندگی دیگران، بخصوص دوستان و رفیقمانمان، چه تأثیری داشته ایم. از زندگی خود چقدر لذت برده ایم. لذت بردن از زندگی که حتما نباید در کاخی زندگی کردن باشد. می تواند از کوچکترین امکانی که داریم، بیشترین لذت را ببریم.

 


به امید بهبودی کامل بهروز عزیز و به امید لذت بردن باز هم بیشتر دوست عزیزم ج. از زندگی زیبائی که تا بحال کرده است، که نه فارسی بلد است و نه فیسبوک دارد.

۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ شهریور ۲۱, جمعه

ماه خونین شهریور

برای زندانی سیاسی زیر حکم اعدام؛ هوشمند علیپور

 

شهریور ماهی است خونین که قتلعام زندانیان در شهریور سال ۶۷، شاهد آن است. یک لحظه به بیش از ۴ دهه حکومت کشتار جمهوری اسلامی فکر کنید. هیچ خانواده ای نیست که عضوی را در دستان خونین این رژیم از دست نداده باشد. دستان خونین کسانی که اعدام کردند تا خوان یغما به پا کنند. دهنها را بستند. خوردن و آشامیدن را بر توده مردم حرام کردند. کشتند که زن را تو گونی کنند و حقوق کارگر را نپردازند. کشتند که شادی کودک را از او بگیرند. کشتند که جامعه را در بیحقوقی مطلق نگه دارند.

 

یک لحظه به بیش از چهار دهه حکومت قاتلان اسلامی فکر کنید. از هر گوشه این کشور خون می‌بارد. هیچ خانواده‌ای نیست که عضوی را در دستان خونین این رژیم از دست نداده باشد. یکی را به جرم کمونیست بودن کشته اند. یکی را به جرم مجاهد بودن کشته اند. خانواده‌ای را به جرم اینکه عضوی از آن فرقانی بوده به خاک سیاه نشانده اند. زندگی دهها هزاران نفر را بخاطر بهائی یا یهودی و یا مسیحی بودند تباه کردند و هزاران نفر از آنها را کشتند و خانواده هایشان را به خاک سیاه نشاندند. یکی را به جرم عشق ورزیدن کشته اند. یکی را به جرم مسلح بودند کشته اند. یکی را به جرم در جیب داشتن دو سه گرم مواد مخدر کشته اند.

 


زندگی یکی را به جرم مشروب خوردن تباه کرده اند. زندگی آن یکی را به جرم شیعه نبودن تباه کرده اند. زندگی دیگری را به جرم اینکه عضو خانواده اش از فلان دستورات مذهبی سرپیچی است تباه کرده اند. یکی را به جرم اعتصاب کردن راهی زندان کرده اند. دیگری را به جرم روزنامه راه انداختن زیر شکنجه گرفته اند. ... خلاصه جامعه ای را در خون و تباهی فروبرده اند.

 

هم اکنون که این یادداشت را می‌نویسم، قصد جان زندانی سیاسی هوشمند علیپور را کرده‌اند. باید در برابر این همه جان گرفتن‌ها بایستیم. باید در توفان توئیتری برای نجات او و همه زندانیان سیاسی دیگر شرکت کنیم.

۱۲ سپتامبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ شهریور ۲۰, پنجشنبه

نوید افکاری و اعتراض

بعد از چندین ماه پول پس انداز کردن، موفق شده‌اید یک پالتو ۴۰۰ دلاری بخرید. توجه کنید که بودجه همه چیز را کم کرده بودید تا بلکه بتوانید این پالتو را بخرید. برایتان بسیار مهم بود که این پالتو را داشته باشید.

روز اول که پالتو را پوشیده‌اید، در کوچه به طرف خانه می‌روید. چشمتان به کودکی می افتد که دارد آنطرف یک جوی فاضلابی به طرف اتوبانی می‌رود. اگر بخواهی دگمه‌های پالتو را باز کنی و در آوری و بعد به طرف کودک بروی، کودک زیر چرخ ماشینها له شده است. به احتمال زیاد همه ماها بدون حتی کوچکترین دودلی‌ای، برای نجات این کودکی که اولین بار است تو عمرمان می بینیم، به طرف کودک می دویم و البته که با گذشتن از جوی فاضلاب، پالتو هم دیگر به زباله‌دان می رود.

 


***

کودکی در یک شهر ۱ میلیونی گم می‌شود. تو اخبار شماره پلاک ماشینی که حدس زده می‌شود آن کودک را ربوده است، چند بار خوانده و تکرار می‌شود. به محض شنیدن این خبر همه برای نجاتش بسیج می‌شویم. هر ماشینی را که می‌بینیم به پلاکش نگاه می‌کنیم. به دوستان زنگ می‌زنیم و خلاصه انگار کل شهر بسیج شده است.

 

***

می‌شنویم که ورزشکاری برای شرکت در مسابقه‌ای پول کافی برای شرکت در آن ندارد؛ بسیج می‌شویم و در عرض چند ساعت بسیار بیشتر از پولی که لازم دارد، برایش امکانات تهیه می‌کنیم.

 

***

احکام اعدام کودکان در ایران قاعدتا باید آدم بیشتری بسیج کند؛ اما نمی‌کند. قتلعام کودکان در عراق، یمن و سوریه قاعدتا باید آدمهای بیشتری بسیج کند؛ اما نمی‌کند! برای نوید افکاری می‌توانیم بسیار بیشتر از آنچه که تا بحال کرده‌ایم، بکنیم؛ اما نکرده‌ایم!

۱۰ اوت ۲۰۲۰


۱۳۹۹ شهریور ۱۹, چهارشنبه

وعده مسخره مجاهدین درباره جدائی دین از دولت

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۴)

 در ادامه نقد "برنامه ده ماده‌ای" سازمان مجاهدین، اجازه بدهید نگاهی بیاندازیم به بند ۴. در این بند آمده است: "۴- مقاومت ايران از جدايی دين و دولت، دفاع خواهد كرد. هرگونه تبعيض در مورد پيروان كليه اديان و مذاهب، ممنوع خواهد بود." این وعده "دفاع خواهد کرد" از بسیاری از بندهای دیگرش پوچ‌تر است. الان که دفاع نمی‌کند. در همان مجامع‌شان در خارج کشور فعلا همه چادر و چاقچور سر می‌کنند؛ حج می‌روند و به دور کعبه می‌گردند؛ در ماه رمضان روزه می‌گیرند؛ در ماه محرم چراغ‌های قرارگاههایشان را خاموش می‌کنند و سینه می‌زنند؛ هنوز همدیگر را برادر و خواهر صدا می‌زنند، و برنامه‌های تلویزیونی‌شان را با برنامه‌های قرآن خوانی مزین می‌کنند. تازه معلوم نیست "جدایی دین و دولت" یعنی چه؟! آیا منظور همان "جدایی دین از دولت" است؟ اگر هست همین را بگویند و اگرنه معلوم نیست چه هدفی پشت این عوض کردن "و" با "از" دارند.

اتفاقا از آنجا که مجاهد یک سازمان مذهبی اسلامی است، حتی اگر در آینده به پارلمانی هم راه بیابد، در برابر نیروهای لائیک قرار خواهد گرفت. در قرآن مجاهدین آمده است که دین اسلامشان و پیروان آن بر دیگر دینها و پیروان آنها ارجحیت دارد. در قرآن مجاهدین اگر کسی از اسلام به دین دیگر گروید، مجازاتش مرگ است. این وعده که در آینده دفاع خواهد کرد، یک تقیه اسلامی بیش نیست و مردم از این نوع دروغ‌ها دیگر خسته شده‌اند.



مجاهدین حتی وعده نمی‌دهد که تبعیض بر علیه آنانی که برای هیچ مذهبی تره‌ای خرد نمی‌کنند را ممنوع خواهد کرد.

مجاهد یک فرقه مذهبی اسلامی است که همانند هر فرقه دیگر اسلامی دروغ می‌گویند و تقیه می‌کنند و درست به همین دلیل هم کسی به هیچ وعده‌ای از آنها کوچکترین اعتنائی نمی‌کند و جدی نمی‌گیرد.

۹ سپتامبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ شهریور ۱۷, دوشنبه

نمی توان در ایران آزاد شده فردا به مجاهدین اطمینان کرد

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۳)

 


در بند سه "برنامه ده ماده‌ای" سازمان مجاهدین آمده است: "۳- ما در ايران آزاد شده فردا، از لغو حكم اعدام دفاع می‌كنيم و نسبت به آن متعهديم."

اولا جای خوشحالی است که جنبش علیه مجازات اعدام در ایران چنان توده گیر شده است که سازمان مجاهدین هم نتوانسته است به آن بی‌اعتنائی بکند. اما یکسری از مسائل را نمی‌توان به فردا موکول کرد. می‌توان جریاناتی را در برخورد فعال و یا پاسیو به یکسری از مسائل حاد در جریان در جامعه سنجید. چرا یک جریانی که هوس حکومت کردن در سر دارد همین امروز بر علیه مجازات اعدام در جمهوری اسلامی مبارزه نمی‌کند؟ هر روزه هزاران نفر در گوشه و کنار دنیا بر علیه حکم اعدام در ایران به خیابان آمده و اعتراض می‌کنند. سازمان مجاهدین در این اعتراضات دیده نمی‌شود. صدها کمپین در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا بر علیه احکام سنگسار، اعدام و دیگر مجازات شنیع اسلامی مثل دست و پا قطع کردن هر روزه در جریان هستند، اما سازمان مجاهدین را کسی در هیچ جای این کمپین‌ها نمی‌بیند. اطلاعیه و اعلامیه‌ای بر علیه این مجازات صادر نمی‌کند.



هیچ جریانی را نمی‌توان بر مبنای آنچه را که خود ادعا می‌کند سنجید. عملکرد امروز آن آینه‌ای از برنامه فردای آن است.

سازمان مجاهدین خلق یک جریان مذهبی اسلامی است و اعدام و حذف فیزیکی جزئی از باورهای اسلامیون است. هیچ کس نمی‌تواند و نباید به وعده‌های یک جریان اسلامی، که نه برای لغو حکم اعدام امروز اعتراضی می‌کند و همچنین حذف فیزیکی و اعدام رکنی از باورهای مذهبی اش است، اطمینان بکند.

۷ سپتامبر۲۰۲۰

۱۳۹۹ شهریور ۱۶, یکشنبه

وقتی به جمهوری اسلامی و مقدساتش فحش می دهیم، مردم چه احساسی دارند!

یکی از معترضین به عاشورای دولتی در تورنتو حساب عوامل مزدور جمهوری اسلامی را کف دستشان گذاشت و با صدای بلند که تا قلب جماران هم رفت، با فحش‌هایی که حقشان بود خشم خود نسبت به آنها، به امامانشان، به همه جنایتکاران اسلامی و به حکومت منحوس و خونریزشان را ابراز کرد. دوست دیگری در برابر نوحه و عزاداری کثیف شکنجه باوران با صدای بلند موزیک شاد رقصید و نشان داد که در برابر نوحه و عزای شکنجه گران باید رقصید و شادی کرد. در برابر فرهنگ کثیف اسلامی، و بخصوص وضعیتی را که رژیم قاتلان اسلامی بر جامعه تحمیل کرده و زندگی یک توده ۸۵ میلیونی را تباه کرده است، به هر شیوه ممکن و از جمله با رقصیدن، با فحش دادن و با لخت شدن اعتراض کرد.



من به نوبه خود به آن دو دوست صمیمانه تبریک می‌گویم. نباید از این نگران شد که دو نفری که هنوز توهمی به خرافه‌های مذهبی دارند و شب مرگ حسین و قائم شدن امام زمانشان در چاه چمکران چراخ خانه‌شان را خاموش می‌کنند و زانوی غم بغل می‌کنند، از شنیدن فحش و رقص و شادی ناراحت می‌شوند. قصد ما شاد کردن و خلاص کردن یک جامعه هشتاد و پنج میلیونی از زندانی است که جمهوری اسلامی بر این جامعه تحمیل کرده است. باید از این خوشحال شد که میلیونها نفری که به زندگی زیر سیطره حکومت قاتلان اسلامی محکوم شده اند، با شنیدن خبر اعتراض به عاشورای دولتی خوشحال شده‌اند و به کار و زحمتشان درود می فرستند.

۶ سپتامبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ شهریور ۱۵, شنبه

اعتراض به جمهوری اسلامی به شرط چاقو

در تورنتوی کانادا در میان بعضی از مخالفین جمهوری اسلامی شاهد فرهنگی هستیم که منحصر بفرد است. از فرهنگ اعتراضی‌ای حرف می‌زنم که دوست دارم آن را "اعتراض به شرط چاقو" بنامم. این مخالفین، که همه آنها آدم‌های شریفی هم هستند، می‌خواهند به جمهوری اسلامی به مناسبتهای مختلفی، از جمله نمایش عاشورای دولتی، اجحاف به کارگران، دفاع از اعتراضات زنان، دفاع از مبارزات توده‌های مردم، اعتراض به حکم اعدام‌ها و دهها مورد اینچنینی دیگر اعتراض بکنند. اما بعضا به دلائل عجیب و غریبی از شرکت در این اعتراضات سر باز می‌زنند. بعضا به این دلیل شرکت نمی‌کنند که طرفداران پرچم سه رنگ هم شرکت می‌کنند. بعضا به این دلیل شرکت نمی‌کنند که فلان حزب و سازمان و گروه زودتر اطلاعیه فراخوان به اعتراض منتشر کرده است. بعضا به این دلیل شرکت نمی‌کنند که با حزب و سازمان آنها هماهنگی از قبل نشده است. بعضا به این دلیل شرکت نمی‌کنند که طرفداران تمامیت ارضی شرکت می‌کنند. بعضا به این دلیل شرکت می‌کنند که یکسری از معترضین می‌رقصند. بعضا به این دلیل شرکت می کنند که موسیقی غیرانقلابی پخش می شود. بعضا به این دلیل شرکت نمی‌کنند که سرودهای انقلابی خوانده نمی‌شوند. و خلاصه برای شرکت نکردن، بهانه که کم نیست.

 


حقیقتا نمی‌دانم چطوری می‌شود یک آکسیون و اعتراضی به دولتی آدمکش مثل جمهوری اسلامی را فراخوان داد، اما از شرکت دیگران با افکار و آلترناتیوهای "غیرخودی" جلوگیری کرد. آدم‌ها و احزابی که به جمهوری اسلامی اعتراض دارند، سیاستهای متفاوتی را دنبال می‌کنند. اما همه آنها به یک رژیم قاتل و جانی‌ای اعتراض دارند که خون مردم را در شیشه کرده است. می‌شود به جمهوری اسلامی، علیرغم شرکت نیروهای دیگر با آلترناتیوهای دیگر اعتراض کرد. اینجا هدف اعتراض به جمهوری اسلامی است. اما اگر کسی احساس کند که نمی‌تواند کنار دست آن یک نجس دیگر بایستد، می‌تواند با پرچم و بنر خود دو قدم آنورتر بایستاد. هیچکس شعارها و بنرهای آلترناتیوهای متفاوت را با هم اشتباه نمی‌گیرد. هرکس می‌تواند طوری که خود تشخیص می‌دهد گزارش اعتراض را منعکس کند. عکس و ویدیو کلیپ از شعارها و بنرها و متن سخنان خود را تهیه و منتشر کند.

اعتراض به شرط چاقو به درد اعتراض امروز بر علیه جمهوری اسلامی نمی‌خورد. باید از این فرهنگ ناکارآمد و عقبمانده، عبور کنیم.

۶ سپتامبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ شهریور ۱۴, جمعه

آزادی اصولا در تأمین معیشت زندگی است

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۱)

 سازمان مجاهدین خلق یک برنامه ده ماده‌ای دارد که مریم رجوی در سال ۱۳۹۲ در جمع دوستداران خود در پاریس اعلام کرد. من در یک سلسله نوشته‌های کوتاه سعی می‌کنم به بندهای این "برنامه ده ماده‌ای" به اختصار بپردازم. اما در ابتدا بگویم که از نظر من مجاهدین را نمی‌شود اصولا با برنامه و اساسنامه‌های بی‌پایه سنجید. این سازمان یک فرقه مذهبی است که هیچ نشست و برخاست و هیچ حرکتی از آن شباهتی به برخوردهای یک نیروی سیاسی قرن ۲۱ی ندارد. برای خودشان رهبر و رئیس جمهور دارند، اما با هیچ مطبوعات غیرخودی مصاحبه‌ای نمی‌کنند که مورد سئوال قرار بگیرند و به سئوالات و سایه روشن‌هایی که جامعه ممکن است داشته باشد جواب بدهند. هیچ برنامه سخنرانی و سئوال و جوابی جائی نمی‌گذارند که اگر کسی سئوالی داشته باشد جوابی بگیرد. با این مقدمه کوتاه اجازه بدهید برویم سراغ بند اول این "برنامه ده ماده‌ای".

در بند اول آمده است: "۱- از نظر ما آرای مردم، تنها ملاك سنجش است و بر همين اساس، خواهان يك حكومت جمهوری مبتنی بر آرای مردم هستيم." اشاره به آراء مردم هیچ چیزی را به کسی نمی‌گوید. جمهوری اسلامی هم با آراء مردم روی کار آمد و با آراء مردم کار می‌کند. هیتلر با آراء مردم سر کار آمد. مجاهدین همین الان یک رئیس جمهور برای ایران سرهم کرده‌اند، بدون اینکه حتی کوچکترین زحمتی به خود بدهند پروسه انتخاب و یا انتصاب ایشان را به کسی بگویند! در این "جمهوری" ایشان و این بازی با رأی مردم، تکلیف معیشت مردم چه می‌شود؟ این "برنامه ده ماده‌ای" یک بند بسیار زمختی دارد که از بازار آزاد و سرمایه‌گذاری خصوصی و غیره حرف می‌زند که بعدا به آن خواهم پرداخت، اما حتی یک نیم بندی هم به تأمین معیشت یک جامعه ۸۵ میلیونی در این جمهوری کذائی‌شان اختصاص نداده است. حتی به خودشان زحمت نداده یک بندی به بیمه‌های اجتماعی نیم بند و ناکافی متداول و معمول در کشورهای غربی اختصاص بدهد که تازه ما حتی تضمینی هم برای پایبندی به آن فعلا از آنها نمی‌خواهیم!؟



هر نیروئی که خودش را آلترناتیو بداند، نمی‌تواند با بی‌اعتنائی به مطالبات معیشتی جامعه جدی گرفته شود. در واقع مجاهدین از قبل اعلام کرده است که حتی حاضر نیست روی کاغذ و بدون تضمین هم اشاره‌ای به فقر و فلاکت در آن جامعه بکند.

۲ اوت ۲۰۲۰

آزادی احزاب همین امروز

نقد برنامه ده ماده‌ای مجاهدین (۲)

 در بخش اول این سلسله نقدها گفتم که قصد دارم "برنامه ده ماده ای" سازمان مجاهدین را بند به بند نقد کنم. در این بخش به بند ۲ این "برنامه ده ماده ای" می پردازم. در این بند آمده است: "۲- ما خواهان يك نظام كثرتگرا و آزادی احزاب و اجتماعات هستيم. در ايران فردا (تأکید روی ایران) ما به كليه آزادی‌های فردی احترام می‌گذاريم و بر آزادی بيان و آزادی كامل رسانه‌ها و دسترسی بی‌قيد و شرط همگان به فضای مجازی تأكيد داريم."

هر کسی که نیروهای سیاسی در ایران را دنبال کرده باشد، می داند که مجاهدین به نیروهای غیر از مجیزگویان خود چگونه برخورد می‌کند. چرا در ایران فردا؟ آیا ما حق نداریم بپرسیم چرا به نیروهای منتقد برنامه، مناسبات و برخوردهای شما، نه در ایران فردا، بلکه در خارج کشور و همین امروز بدتر از جمهوری اسلامی برخورد می‌کنید؟ چرا هر کسی که از شما جدا می‌شود و دهان به انتقاد می‌گشاید، برایش رسما پرونده "همکاری با رژیم آخوندی" می‌گشائید؟ حقیقت روشن جلوی جامعه این است که این جریان در حداقل ۳۵ سال گذشته، کوچکترین احترامی به هیچگونه آزادی‌ای از هیچ کس و هیچ حزب و سازمانی، بجز به مجیزگویان خود در شورای ملی مقاومتش، نمی‌گذارد و همه منتقدین و مخالفین خود را بدون سند و مدرک و منطقی به رژیم جمهوری اسلامی منتسب می‌کند.



اگر صریحا نگویم این ادعای شما که "به کلیه آزادی‌های فردی احترام می گذاریم و بر آزادی بیان و ... تأکید داریم." یک دروغ شاخ‌دار و یک جوک بی‌مزه‌ای بیش نیست، بخودم دروغ گفته‌ام! شما نه تنها به آزادی بیان دیگران کوچکترین احترامی نمی‌گذارید، بلکه تمام امکاناتتان را به کار می‌برید که منتقد شما خفقان بگیرد. امیدوارم کسی از شما پیدا نشود بگوید که ما منظورمان در ایران و فردا است، نه امروز و خارج از ایران! چرا که این باعث آبروریزی هرچه بیشتری از شما خواهد شد.

۴ سپتامبر ۲۰۲۰


۱۳۹۹ شهریور ۱۳, پنجشنبه

درباره عاشورای دولتی در تورنتو

برگزاری مراسم عاشورای دولتی در تورنتو در پنج شش سال گذشته به صحنه رویاروئی اپوزیسیون جمهوری اسلامی با عوامل این رژیم آدمکش تبدیل شده است. نوشته صدف کوروش‌نیا و اطلاعیه کمیته خارج کشور حزب کمونیست کارگری ایران واحد شرق کانادا تصویری ملموس از این رویاروئی داده‌اند.

هدف از برگزاری این مراسم توسط جمهوری اسلامی همانند مورد سلمان رشدی، رقابت این رژیم با رقبای منطقه‌ای آن، از جمله عربستان سعودی است؛ اما قربانیان نمایش دادن تصویری قدر قدرت از خود، که بگوید می‌تواند آدم بسیج کند، قبل از هر دولت و رقیبی، باز هم مثل مورد سلمان رشدی، توده‌های معترض مردم ایران و در این مورد مشخص مهاجران و پناهندگان ایرانی ساکن شهر تورنتو و حومه آن هستند که بعد از خود ایران و لوس آنجلس هم اکنون تعداد بیشترین ایران اینجا سکونت دارند.

 


اپوزیسیونی که اعتراض نمی‌کند

در سال‌های گذشته شاهد شرکت هر چه بیشتر احزاب و سازمان‌های سیاسی لائیک در اعتراض به مراسم دولتی عاشورا بودیم. سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومتش، درست از سر شریک بودن در مذهب با رژیم اسلامی، مشکلی با عاشورا ندارد و تا بحال نه تنها بعنوان یک نهاد در هیچ اعتراضی بر علیه این مراسم شرکت نکرده، بلکه تبلیغی هم در هیچ سطحی بر علیه این مراسم آدمکشان از آن دیده نشده است.

از طرف دیگر نیروهای چپ هم (البته بغیر از حزب کمونیست کارگری ایران) که بعنوان نهاد در سال‌های گذشته در این اعتراضات شرکت می‌کردند، امسال نه تنها هیچ اطلاعیه و فراخوانی صادر نکردند، بلکه به نظر می‌آید که بطور همه جانبه و عمدی از شرکت در این اعتراض خودداری کرده بودند. فعالین حزب کمونیست کارگری که از طرح و مسیر این مراسم اطلاع پیدا کرده بودند، بسیاری از این جریانات را از تدارکات رژیم اسلامی باخبر کرده بودند، اما این نیروها روز اعتراض عملا ترجیح دادند که شرکت نکنند و اطلاعیه و خبری هم از آن منتشر نکردند.

 

من به نوبه خود دست همه آنهایی را که صبح زود یکشنبه از نقاط مختلف شهر تورنتو و شهرکهای دور و بر به این آکسیون آمده تا اعتراض کنند، و نگذاشتند عوامل جانی این رژیم با خیال راحت این نمایش جنایت و توحش را برگزار کنند، صمیمانه می‌فشارم. نشان دادند که نمی‌گذارند رژیم جنایتکار اسلامی هزاران کیلومتر دور از ایران هم به جان و زندگی و سلامت فکری ایرانیان دست درازی کند.

۴ سپتامبر ۲۰۲۰

۱۳۹۹ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

هیچکس در ایران طرفدار نظام پهلوی نیست

بعضا بخاطر سر دادن یکی دو شعار در بحبوحه اعتراضاتی در ایران، سر و کله شاه‌چیان و شاه‌پرستان پیدا می‌شود که مردم ایران طرفدار سلطنت پهلوی هستند. این واقعی نیست. مردم ایران یک انقلاب عظیم توده‌ای بر علیه سلطنت کردند. و این انقلاب نه از سر نادانی و شکم سیری مردم بود، بلکه از سر وضعیتی بود که سلطنت پهلوی با شکنجه و ساواکیان شیشه پپسی به دست و کاشتن جاسوس در گوشه و کنار این مملکت بر جامعه حاکم کرده بود.

اما این توهم که مردم طرفدار نظام پهلوی هستند از چه ناشی می‌شود؟ واضح است که جمهوری اسلامی روی تمام حکومتهای ماقبل خود را در ایران و تمام حکومتهای کنونی در جهان را سفید کرده است. مردمی که هر روز می‌خواهند زندگی نرمال خود را بکنند؛ سر کار بروند، لباس دلخواه خودشان را بپوشند، غذائی را که دوست دارند بخورند، حقوق و دستمزد معمول دنیای امروزی‌شان را بگیرند، روزنامه و کتابی را که می‌خواهند بدون به خطر انداختن زندگی خود بخوانند، به هر کجا که می‌خواهند بدون موش‌دوانی بازجویان سفر کنند، با هر کسی که می‌خواهند رابطه دوستی برقرار کنند و ازدواج کنند، و بسیاری از موارد اینچنینی پیش پا افتاده، نمی‌خواهند زیر سایه حکومتی زندگی کنند که همه این موارد را از آنها دریغ می‌کند. بسیاری از این مردم معمولا نوستالژی دورانی را دارند که می‌شناسند و فکر می‌کنند که محدودیتهای موارد یادشده بالا را نداشت. بسیاری از مردمی که از کس و کار آن دوران خود شنیده‌اند که حداقل آخوند جماعت رادیو و تلویزیون آن زمان را را قرق نکرده بود حسرت آن دوران را می‌خورند. وقتی که می‌شنوند می‌شد به موسیقی گوش داد، می‌شد با همسر کنار دریا رفت و کسی در کارت دخالتی نمی‌کرد، حسرت آن دوران را می‌خورند.

 


اما آن دوران هم مردم برای به دست آوردن لقمه نانی خشک و خالی خانه بدوش می‌شدند. زندگی زیر سیطره ساواکیان هم عمل شاق شده بود. شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی آن زمان هم متداول بود. آلونک نشینی در حاشیه شهرهای بزرگ یک واقعیت تلخ آن دوران بود. اگر آشنائی یادآوری می‌کرد که روزنامه یا کتابی را که داری می‌خوانی جزو لیست ممنوعه است، از ترس شکنجه ساواک بر خود می‌لرزیدی. حرف شاه حجت بود. بدون مشورت با حتی حلقه بگوشان خود، هر کاری که دوست داشت می‌کرد. به میل خود با حکومتی دوست می‌شد، با دیگری سر جنگ داشت. آن زمان هم مذهب در خانواده دمار از روزگار زن در آورده بود. قانون خانواده زن را مطیع مرد کرده بود. صیغه و دیگر کثافات اسلامی دست نخورده باقی مانده بودند. مهملات مذهبی از نوع "خردجال" جزو درسهای تحمیق کودکان بودند. حرف زدن از سندیکا در خودی‌ترین محافل هم طرف را با ساواک و شکنجه روبرو می‌کرد. ایجاد حزب و سازمان سیاسی غیرمجاز، از هر نوعش، شکنجه، زندان و اعدام به همراه داشت. مردم برای همین چیزها است که انقلاب می‌کنند! اگر امروز کسی حسرت آن دوران را می‌خورد، دارد آن را با جمهوری اسلامی مقایسه می‌کند که در واقع به نوعی از استیصال خود می‌گوید. تلاش برای آزادی ادامه دارد و دست اندازهایی را هم سر راه خواهد داشت. جمهوری اسلامی یک دوره گذار است و متأسفانه این دوره گذار، حتی یک روز آن هم به اندازه عمر یک نفر است. جمهوری اسلامی درد شدید و غیرعادی زایمان است. مردم این رژیم را حتی برای یک ساعت هم قبول نکرده‌اند. دائم با قاتلان حافظ این رژیم در جنگ و گریز بوده‌اند. این رژیم و قوانین وحشیانه حاکم بر ایران، آرزوی هیچ کسی که انقلاب کرد و سینه خود را سپر گلوله‌های گاردهای کرایه‌ای شاهنشاهی کرد نبود. هیچ آدمی با عقل سلیم انقلاب نکرد و شاهد به خون غلطیدن رفیقش در ۱۷ شهریورها نبود که رژیمی حاکم شود تا جامعه را به تباهی کامل بکشاند. هیچ کارگری برای سر کار آوردن نظامی انقلاب نکرد که نسلهای بعدش را از گرسنگی، بیکاری و بی‌حقوقی تباه کنند. هیچ انسان عاقلی که در زندان بود، مبلغ نظامی نبود که زندگی در خانه هم برای وی و تمام همنوعانش در آن مرز و بوم زندانی بزرگتر بشود.

سلطنت از هر نوعش، حکومت دوران سپری شده ارباب و رعیتی است. سلطنت خواهی امروز هر کسی را باید در شرایطی جست که جمهوری اسلامی بر این جامعه حاکم کرده است. هیچ کسی در یک حالت عادی طرفدار حاکمیت اربابی بر زندگی اش نیست.

۱ سپتامبر ۲۰۲۰