بعضا بخاطر سر دادن یکی دو شعار در بحبوحه اعتراضاتی در
ایران، سر و کله شاهچیان و شاهپرستان پیدا میشود که مردم ایران طرفدار سلطنت
پهلوی هستند. این واقعی نیست. مردم ایران یک انقلاب عظیم تودهای بر علیه سلطنت
کردند. و این انقلاب نه از سر نادانی و شکم سیری مردم بود، بلکه از سر وضعیتی بود
که سلطنت پهلوی با شکنجه و ساواکیان شیشه پپسی به دست و کاشتن جاسوس در گوشه و
کنار این مملکت بر جامعه حاکم کرده بود.
اما این توهم که مردم طرفدار نظام پهلوی هستند از چه ناشی
میشود؟ واضح است که جمهوری اسلامی روی تمام حکومتهای ماقبل خود را در ایران و
تمام حکومتهای کنونی در جهان را سفید کرده است. مردمی که هر روز میخواهند زندگی
نرمال خود را بکنند؛ سر کار بروند، لباس دلخواه خودشان را بپوشند، غذائی را که
دوست دارند بخورند، حقوق و دستمزد معمول دنیای امروزیشان را بگیرند، روزنامه و
کتابی را که میخواهند بدون به خطر انداختن زندگی خود بخوانند، به هر کجا که میخواهند
بدون موشدوانی بازجویان سفر کنند، با هر کسی که میخواهند رابطه دوستی برقرار
کنند و ازدواج کنند، و بسیاری از موارد اینچنینی پیش پا افتاده، نمیخواهند زیر
سایه حکومتی زندگی کنند که همه این موارد را از آنها دریغ میکند. بسیاری از این
مردم معمولا نوستالژی دورانی را دارند که میشناسند و فکر میکنند که محدودیتهای
موارد یادشده بالا را نداشت. بسیاری از مردمی که از کس و کار آن دوران خود شنیدهاند
که حداقل آخوند جماعت رادیو و تلویزیون آن زمان را را قرق نکرده بود حسرت آن دوران
را میخورند. وقتی که میشنوند میشد به موسیقی گوش داد، میشد با همسر کنار دریا
رفت و کسی در کارت دخالتی نمیکرد، حسرت آن دوران را میخورند.
اما آن دوران هم مردم برای به دست آوردن لقمه نانی خشک و
خالی خانه بدوش میشدند. زندگی زیر سیطره ساواکیان هم عمل شاق شده بود. شکنجه و
اعدام زندانیان سیاسی آن زمان هم متداول بود. آلونک نشینی در حاشیه شهرهای بزرگ یک
واقعیت تلخ آن دوران بود. اگر آشنائی یادآوری میکرد که روزنامه یا کتابی را که
داری میخوانی جزو لیست ممنوعه است، از ترس شکنجه ساواک بر خود میلرزیدی. حرف شاه
حجت بود. بدون مشورت با حتی حلقه بگوشان خود، هر کاری که دوست داشت میکرد. به میل
خود با حکومتی دوست میشد، با دیگری سر جنگ داشت. آن زمان هم مذهب در خانواده دمار
از روزگار زن در آورده بود. قانون خانواده زن را مطیع مرد کرده بود. صیغه و دیگر
کثافات اسلامی دست نخورده باقی مانده بودند. مهملات مذهبی از نوع
"خردجال" جزو درسهای تحمیق کودکان بودند. حرف زدن از سندیکا در خودیترین
محافل هم طرف را با ساواک و شکنجه روبرو میکرد. ایجاد حزب و سازمان سیاسی
غیرمجاز، از هر نوعش، شکنجه، زندان و اعدام به همراه داشت. مردم برای همین چیزها
است که انقلاب میکنند! اگر امروز کسی حسرت آن دوران را میخورد، دارد آن را با
جمهوری اسلامی مقایسه میکند که در واقع به نوعی از استیصال خود میگوید. تلاش
برای آزادی ادامه دارد و دست اندازهایی را هم سر راه خواهد داشت. جمهوری اسلامی یک
دوره گذار است و متأسفانه این دوره گذار، حتی یک روز آن هم به اندازه عمر یک نفر
است. جمهوری اسلامی درد شدید و غیرعادی زایمان است. مردم این رژیم را حتی برای یک
ساعت هم قبول نکردهاند. دائم با قاتلان حافظ این رژیم در جنگ و گریز بودهاند.
این رژیم و قوانین وحشیانه حاکم بر ایران، آرزوی هیچ کسی که انقلاب کرد و سینه خود
را سپر گلولههای گاردهای کرایهای شاهنشاهی کرد نبود. هیچ آدمی با عقل سلیم
انقلاب نکرد و شاهد به خون غلطیدن رفیقش در ۱۷ شهریورها نبود که رژیمی حاکم شود تا
جامعه را به تباهی کامل بکشاند. هیچ کارگری برای سر کار آوردن نظامی انقلاب نکرد
که نسلهای بعدش را از گرسنگی، بیکاری و بیحقوقی تباه کنند. هیچ انسان عاقلی که در
زندان بود، مبلغ نظامی نبود که زندگی در خانه هم برای وی و تمام همنوعانش در آن
مرز و بوم زندانی بزرگتر بشود.
سلطنت از هر نوعش، حکومت دوران سپری شده ارباب و رعیتی است.
سلطنت خواهی امروز هر کسی را باید در شرایطی جست که جمهوری اسلامی بر این جامعه
حاکم کرده است. هیچ کسی در یک حالت عادی طرفدار حاکمیت اربابی بر زندگی اش نیست.
۱ سپتامبر ۲۰۲۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر