نامه ای به امضاء ۶۰ نفر که در رسانه های جمعی از آنها
بعنوان "فعالین سیاسی و مدنی" نام برده شده، (و بعضی از آنها مثل سروش
دباغ خود سازماندهنده جنایت هولناک دیگری در دم و دستگاه رژیم اسلامی بود،) به
سازمان عفو بین الملل نوشته شده و به گفته خودشان به "تحریفات آشکار و قلب
واقعیت" که میرحسین موسوی، نخست وزیر مهمترین مقطع حیات جمهوری اسلامی را
شریک جنایات کشتار شهریور ۶۷ دانسته، اعتراض کرده اند.
این نامه در ابتدا می خواهد این را تداعی کند که نویسندگان
گزارش سازمان عفو بین الملل اهداف دیگری در رقابتهای منطقه ای دارند، که من یکی از
نیات قلبی آنها خبر ندارم. این می تواند حقیقت داشته باشد. چیز دیگری هم که حقیقت
دارد این است که میرحسین موسوی نخست وزیر دوره ای از حکومت رژیم اسلامی بود که
دهها هزار نفر بخاطر مخالفت سیاسی با جمهوری اسلامی دست بسته به جوخههای اعدام
سپرده شدند. هیچ کدام از مسئولان جنایات آن دوره، از نوار کذائی سخنان میرحسین
موسوی درباره قتلعام زندانیان در تابستان ۶۷ گرفته تا دیگر کسانی که امروز مورد
غضب جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند تا فلاحیان، از کارهای آن دوره خود با زبان و
ادبیات مخصوص خود دفاع میکنند؛ چرا که دورهای حساس در حیات رژیمشان بود و به قول
خودشان میبایست از آن دفاع کنند؛ حتی به قیمت کشتار ۴۰۰۰ زندانی سیاسیای که بعضا
حکم زندانشان خاتمه یافته بود و مادرشان بیرون زندان منتظر به آغوش کشیدنشان بعد
از سالها زندان، هنوز هم منتظرند!
میرحسین موسوی، همانند گنجی، مهاجرانی، مخملباف، نبوی و
دهها و صدها کس دیگر به دلائلی که بعضا معلوم شده است، با رژیمشان مخالف شدند؛ اما
این مسئله از مسئولیتشان در آن قتل و جنایات نمیکاهد. اینها، جملگی، شاکیان خصوصی
دارند.
نکته مهمتر از نظر من این است که آن فعالین سیاسی و مدنیای
که از حقوق بشر دم میزنند و نکته بدیهی دست داشتن میرحسین موسوی در آن جنایاتی که
خود موسوی هم از آن تبری نمی جوید را انکار میکنند، عدالتشان هم چیز چندان
متفاوتی از عدالت خامنهای و لاجوردی نمیتواند باشد.
۲۶ سپتامبر ۲۰۲۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر