۱۳۹۵ مهر ۹, جمعه

اعتصاب یک روزه در هند

به دعوت اتحادیه‌های کارگری هند، روز ۲ سپتامبر میلیونها کارگر دست به اعتصابی یک روزه زدند. اعتصاب در اعتراض به سیاستهای جدید دولت، بخصوص طرح خصوصی سازیها فراخوان داده شده بود. بنابه گزارشهای مختلف، تعدادی کارگرانی که در این اعتصاب شرکت کرده بودند بین ۱۵۰ تا ۱۸۰ میلیون نفر تخمین زده می شود.

بنابه آخرین آماری که منتشر شده اتحادیه‌های کارگری در هند کمتر از ۴۰ میلیون کارگر را نمایندگی می‌کنند. در نتیجه فراخوان اتحادیه‌های کارگری به اعضایشان نهایتا می‌تواند ۴۰ میلیون نفر را به اعتصاب بکشاند. آنچه که شایان توجه است این نکته است که بخش اعظم کارگران اعتصابی، اگر به فراخوانی جواب داده باشند، به فراخوان احزاب چپ بوده است. به این دلیل می‌گویم که "اگر کارگران به فراخوانی جواب داده باشند"، که گفته می‌شود بخش وسیعی از نیروی کار در هند قراردادی است و در بسیاری از جاها کار کارگران قراردادی و کنتراتی به کار کارگران رسمی تمام وقت وابسته است. در نتیجه آنجا که کارگران رسمی تمام وقت دست به اعتصاب می زنند، آن کارگران قراردادی هم به اعتصاب کشیده می‌شوند. در نتیجه حتی اگر تعداد کمتری از کارگران رسمی تمام وقت دست به اعتصاب بزنند، بخش بزرگتری از تولید می خوابد. و این جواب واقعی به تعرض به حقوق کارگران است.

بزرگترین اعتراض در زندان‌های ایالات متحده

سایت theintercept گزارش داد که بزرگترین اعتراض و اعتصاب زندانیان در آمریکا، که بدنبال یک دوره سازمان دادن از طریق قاچاقی وارد کردن تلفن دستی، استفاده از رسانه های اجتماعی و شبکه فعالین در بیرون که با فعالین در داخل زندان در ارتباط هستند، وارد دومین هفته خود شد. این اعتصاب روز ۹ سپتامبر و با خودداری زندانیان برای حاضر شدن بر سر کار شروع شد. روز ۹ سپتامبر سالگرد اعتصاب بزرگ سال ۱۹۷۱ زندان Attica است. "لازم به یادآوری است که زندانهای آمریکا، که قبلا درباره شرایط کار در آنجا برای نشریه "کارگر کمونیست" مطلب نوشته ایم، یکی از پر درآمدترین صنعت شده است.)

در بیانیه ای که توسط فعالین و سازماندهندگان این اعتصاب منتشر شده است، آمده است که: "هدف این اعتصاب پایان دادن به برده داری سیستماتیک در آمریکاست که هنوز در زندانهای این کشور در جریان است." گزارش فوق به نقل از "کمیته سازماندهی کارگران زندانی" می گوید که زندانیان در ۲۴ ایالت سعی کرده اند دست به اعتصاب بزنند، اما آنچه که تاکنون فعالین موفق به دریافت خبر موثق آن بوده اند، حدود ۲۰ هزار کارگر زندانی در حداقل ۱۱ ایالت (۲۰ زندان) دست به اعتصاب زده و تاکتیکهای متفاوتی چون اعتصاب غذا و شورش اتخاذ کرده اند. فعالین گفته اند که مأموران زندانها بدنبال این اعتصاب شرایط بسیار سخت تری را بر علیه زندانیان وضع کرده اند.

زندانیان و شبکه فعالین و سازماندهندگان این اعتصاب خواسته اند که اعتصاب و مطالبات آنها هر چه بیشتر پوشش خبری داده شود؛ چرا که بسیاری از رسانه های به اصطلاح اصلی جامعه آمریکا به این خبر اعتنائی نمی کند و با گاردها و زندانبانان همدست شده اند.

خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا؛ بحران چپ

برای مدتی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا از اصلی ترین اخبار جهان بود. یکی از دوستان اروپائی من، Asbjørn Wahl، که یکی از مطالبش را چند سال پیش برای نشریه "کارگر کمونیست" ترجمه کرده بودیم، مطلب کوتاهی در این باره دارد که این موضوع را به بحران چپ در اروپا نسبت می‌دهد. می گوید بدون شک ترس از هجوم موج موج پناهندگان به بریتانیا و "بیگانه هراسی" یک دلیل مهم روی آوری بخش زیادی از کارگران هم به رأی دادن به کمپین "خروج" بود؛ اما نه در آن سطحی که رسانه‌ها بزرگش کردند. واهل سیاستهای اتحادیه اروپا در تعرض به حقوق کارگران بدنبال بحرانهای دهه ۷۰ قرن گذشته را برمی شمارد و نتیجه می گیرد که رأی نه کارگران را می شود اعتراضی به این سیاستها ترجمه کرد.
واهل نتیجه می گیرد که تنها با به خیابان آوردن توده های وسیع کارگر و زحمتکش است که می شود جلوی آن سیاستهای نئولیبرالی اتخاذ و تصویب شده توسط اتحادیه اروپا را گرفت. سیاستهایی که ابدا امکان تغییر با رأی و پارلمان برایشان باقی نمانده؛ سیاستهایی که باعث اعتراض کارگران شده و سیاستهایی که چپ اروپائی برنامه و آلترناتیوی برای آن ندارد.

مطلب واهل نکات دیگری را نیز مطرح می کند که قابل بحث اند، اما آنچه را که او بحران چپ اروپا می داند، یک مشاهده جدی و نگران کننده است که چپ رادیکال و نسبتا ضعیف اروپا باید فکری جدی برای آن بکند.

ما و اصلاح "قانون کار"

سران رژیم جمهوری اسلامی بار دیگر اصلاحیه‌هائی به مجلس اسلامی‌شان فرستاده‌اند که ضروری می کند بار دیگر درباره "قانون کار" نکاتی را تأکید کنیم.
قانون کار یک سند مهم قانونی در نظام سرمایه‌داری است که روابط حاکم بر کار و رابطه بین کارگر و سرمایه‌دار را تنظیم می‌کند. بحث درباره قانون کار و لزوم اصلاحیه‌های لازم در هر دوره‌ای از مسائل مهم مربوط به کارگران است که حتما باید درباره آن حرف زد و تصمیم گرفت. همین سندی هم که اکنون در ایران به نام قانون کار بر رابطه کار و رابطه بین کارگر و سرمایه دار حاکم است، به زندگی مستقیم کارگر ربط دارد و باید درباره آن حرف زد.
مهم است که اولا این را در نظر گرفت که هر قانون کاری حاصل توازن قوای بین کارگر و سرمایه‌دار و به یک معنا حاصل توازن قوای سیاسی – طبقاتی در جامعه است. هر اصلاحیه‌ی پیشنهادی هم حاصل یک چنین توازن قوائی است. ورق پاره کنونی "قانون کار" رژیم اسلامی، گرچه یک سند بردگی مطلق کارگران است، خود حاصل یک دوره مبارزه کارگران در عقب راندن لایحه "درباب اجاره" احمد توکلی است که در بحبوحه سرکوبهای دهه شصت و انحلال شوراها و دیگر تشکل‌های کارگری؛ و دستگیری و اعدام فعالین کارگری قصد داشتند حتی نام کارگر را نیز از قوانینشان حذف کنند! کارگران نزدیک به یک دهه مبارزه کردند که رژیم و لایحه نویسان، آن لایحه را به بایگانی سپردند.
اما این "قانون کار"، حتی اگر کسی فکر کند چند گام جلوتر از لایحه "درباب اجاره" است هم، یک قانون کار ارتجاعی ارباب – رعیتی است که تشکل کارگری را به رسمیت نمی‌شناسد، آزادی اعتصاب را قبول ندارد، و کارگر را به مسلمان و غیرمسلمان و خارجی و خودی تقسیم می‌کند. ظاهرا قانونی است درباره زندگی روزمره بخش وسیعی از جامعه که نه تنها هیچگونه دخالتی در تدوین آن نداشته، بلکه حتی اجازه اظهارنظر درباره آن را نیز ندارند! تعدادی ارباب برای رعایایشان قانون وضع کرده اند!
با این وصف سئوال می‌تواند این باشد که چرا کارگر در مورد قانون کاری به این درجه ارتجاعی حرف بزند و اصلاحیه‌های پیشنهادی در آن را به خود مربوط بداند؟
برای کارگران ایران و بنابه تجربه زندگی فلاکتبار و بردگی‌ای که بر آنها تحمیل شده، جای شکی نمانده که اگر صرفا منتظر "لطف" حکومتیان بمانند، هیچ قانونی در این کشور و با این وضعیت و این رژیم، به نفع آنها وضع نمی‌شود. همین قانون کاری هم که ظاهرا بر روابط کار ناظر و حاکم است، یک قانون کار بغایت ارتجاعی و ضدکارگری است که حتی نهادهای دست ساز رژیم و پادوهای "خانه کارگر" هم نمی‌توانند ادعا کنند قانون کاری است که کارگران پذیرفته باشند. بالاتر به اختصار اشاره کردم که اگر مبارزه یک دهه کارگران نبود، قانون کاری به مراتب ارتجاعی تر از همین ورق پاره کنونی را قانون کار می کردند! درست به همین خاطر کارگران باید با تمام قوا در برابر هر اصلاحیه پیشنهادی‌ای که قصد داشته باشد زندگی کردن ساده کارگران را از این هم تباه‌تر کند و آن این تباهی را قانونی بکند، متحدانه بایستند و به آن اعتراض بکنند. کارگران درباره این قانون کار و خواب و خیال تباه‌تر کردن زندگی‌شان می‌ایستند چرا که هر بندی را که به ضرر کارگران تغییر بدهند، یک زنجیر دیگری بر پای کارگران را قانونی می‌کنند. هر چه بیشتر بی حقوقی کارگران را قانونی می‌کنند. در نتیجه وقتی که درباره اصلاحیه‌های پیشنهادی حکومت حرف می‌زنیم و به آنها اعتراض می‌کنیم، قصدمان نه دفاع حتی ضمنی از قانون کار فعلی، بلکه اعتراض به قانونی کردن هر چه بیشتر بی‌حقوقی کارگران است. قصدمان این است که هر چه بیشتر قوانینی را بر روابط کار حاکم کنیم که حاصل مستقیم مبارزه کارگر است. روابطی که حاصل چندین قرن مبارزه کارگران در سطح بین‌المللی است که گام‌بگام ارتجاع را عقب رانده و رفاه را جایگزین ریاضت و بی‌حقوقی کرده است.
کارگران در برابر اصلاحیه‌های پیشنهادی اخیر هم می‌ایستند چرا که این اصلاحیه‌ها هم مانند اصلاحیه‌های پیشین قصد بدتر کردن شرایط کار به ضرر کارگر و به نفع سرمایه‌داران و چپاول هر چه بیشتر کارگران را دارند و پیشنهاد شده‌اند. کارگران اما صرفا در برابر این اصلاحیه‌ها بعنوان معترضینی که به این وضعیت رضایت داده‌اند، نمی‌ایستند؛ بلکه اعتراض می‌کنند که جامعه را در برابر تعرض بیشتر به کل کارگران و کل جامعه به میدان بیاورند و رفاه و زندگی بهتر را مطالبه می‌کنند و تلاش خواهند کرد این رفاه و زندگی بهتر را قانون بکنند. تلاش خواهند کرد تشکل مستقل خود را به رژیم تحمیل کنند که ابزاری است برای تضمین این قانون کار و تغییر و اصلاح آن.

۱۹ سپتامبر ۲۰۱۶

۱۳۹۵ شهریور ۲۸, یکشنبه

تعرض دولت آپارتاید نژادی اسرائیل به کارگران

روزنامه هاآرتص Haartez چاپ اسرائیل، روز ۲۳ اوت در مطلبی خبر داد که آخرین اصلاح وارده به قوانین مربوط به کار اسرائیل، فلسطینیانی را که توسط کارفرمای اسرائیلی، چه در خود اسرائیل و چه در کرانه غربی به کار گرفته می شوند، حق ندارند از کارفرمایان خود برای نقض حقوق ابتدائی شان شکایت کنند. نقض قوانینی که تا کنون کارگران فلسطینی بخاطر آنها از دادگاهها علیه کارفرماهایشان شکایت کرده اند، شامل عدم پرداخت حداقل دستمزد، خودداری از دادن فیش حقوق، عدم رعایت قوانین مربوط مرخصی ها و غیره بوده است که اصلاحات اخیر دست کارفرمایان را در ادامه آنها بازتر می گذارد.
یکی دیگر او موارد تغییرات در قوانین مربوط به کار این است که هر کارگر "غیرشهروند" اسرائیل تنها زمانی می تواند بر علیه کارفرمای خود شکایت بکند که مبلغی را بعنوان سپرده بپردازد، مگر اینکه بتواند همزمان با شکایت از کارفرما، موارد نقض حقوق خود را ثابت بکند. در غیر اینصورت باید مبلغی را بعنوان سپرده بگذارد و اگر نتوانست در دادگاه ادعای نقض حقوق خود را ثابت کند مبلغ سپرده را از دست می دهد.

موارد فوق آشکارا آپارتاید اسرائیل را به نمایش می‌گذارند. "غیرشهروند" در اسرائیل در واقع همان شهروندان فلسطینی هستند که سیستم نژادپرست اسرائیل طی سالیان متمدی و بدنبال کشت و کشتارهای دوره‌ای آنها را از خانه و کاشانه‌شان رانده و "غیرشهروند"شان کرده است. اسرائیل تنها کشور با سیستم دمکراسی است که اینچنین آشکار قوانین تبعیض آمیز وضع می‌کند. از جنبش کارگری و مردم آزاده در اسرائیل انتظار می‌رود که این قوانین آشکارا نژادپرست را به چالش بکشند.

۱۳۹۵ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

آزادی کارگر در تقلا بر سر "قانون کار" رژیم اسلامی نیست!

تجربه به من ثابت کرده است اگر در دنیای سیاست کسی از "عاقل شدن" و "پا روی زمین داشتن" خود و همچنین از "نفهمیدن" توده‌ها حرف بزند، قبل از هر چیزی می‌خواهد تمکینش به سیستم برده‌داری را توجیه کند و اعتراض دیگران به آن را تخطئه. با گفتن این نکته، می‌خواهم در این یادداشت چند نکته درباره نوشته‌ای از حسین اکبری تحت عنوان "دفاع از حقوق کار؛ وظیفه‌ای همگانی است" که در سایت "اخبار روز" منتشر شده، بگویم. مقاله حسین اکبری ظاهرا در جواب نوشته‌ای از نسان نودینیان است که گفته است: "برای همه کارگران مسجل شده است که "قانون کار" حامی منافع کارگران نیست" و ایشان (حسین اکبری) البته که نه این را قبول دارد که کارگران این را می‌دانند و نه قبول دارد که "قانون کار" جمهوری اسلامی حامی منافع کارگران نیست.
مواضع حسین اکبری درباره "قانون کار" رژیم، نهادهای کارگری رژیم و دنبال نخود سیاه به ادارات رژیم فرستادن، تازه نیستند که کسی بخواهد با دیدن مقاله مذکور از ایشان – که دفاع دوپهلو از شاخک‌های "خانه کارگر" و "قانون کار" رژیم است - چشمش به چیز تازه‌ای باز شده باشد. من اگر جوابی به این مقاله ایشان می‌دهم، قبل از هر چیز به آن بهانه، نکات دیگری را هم بهتر است برای خوانندگان تازه و جوانتر تکرار کنیم.

جایگاه مبارزه کارگران برای افزایش دستمزد
حسین اکبری می‌گوید: "این مقاله (مقاله نسان نودینیان) کوشش دارد که مبارزه علیه حقوق کار در ایران را به مبارزه برای ارتقاء سطح دستمزدها تقلیل داده ...". منظور حسین اکبری "حقوق کار"، که در نوشته‌اش به تفصیل به آن می پردازد، "قانون کار" جمهوری اسلامی است. این گفته (نقل قول) دو سطح جواب دارد. ابتدا اینکه مبارزه کارگران در هر دوره‌ای حول یک مسئله است. امروز مبارزه بر علیه تحمیل دستمزدهای زیرخط فقر محور اصلی مبارزه کارگر در ایران است. صد سال پیش مبارزه برای کاهش ساعات کار اصلی‌ترین عرصه مبارزه بود. یک دوره مبارزه‌شان روی قانون کار متمرکز است. دوره‌ای مبارزه برای تشکل یا مزایا، یا مرخصی‌ها و غیره آن جایگاه را می‌یابد. اینکه امروز کسی و در بحبوحه مبارزه کارگران بر علیه تحمیل دستمزدهای چندین بار زیر خط فقر، بگوید که این حاشیه‌ای است، واقعا دارد حرف دیگری می زند و حسین اکبری دقیقا می‌خواهد بحث و دعوا بر سر "قانون کار" در بین "خودی‌های" رژیم را جایگزین مبارزه برای دستمزدی شایسته و مکفی بکند. از این نکته که بگذریم، اما مبارزه کارگر با سرمایه‌دار و دولت سرمایه‌داران اتفاقا از همان مبارزه بر سر دستمزد شروع می‌شود. این بحث را قبلا در جاهای دیگری نیز به تفصیل کرده و نکاتش را توضیح داده‌ایم که لزومی به تکرار آنها نیست.
نقل قول بالا یک مسئله دیگر را هم در خود دارد. و آن هم "قانون کار" است.

جایگاه مبارزه برای "قانون کار"
گفتم که منظور حسین اکبری از حقوق کار همان قانون کار است و اینجا هم منظورشان "قانون کار" جمهوری اسلامی است. هر کسی که نوشته های حسین اکبری را دنبال کرده باشد، می تواند این را به راحتی ببیند که حجم نوشته های ایشان در دفاع از "قانون کار" رژیم و نهادهای سر به "خانه کارگر" و ایلنا، چندین برابر حجم نوشته های ایشان در باره سطح بسیار پائین دستمزدها و مبارزه روزمره کارگران بر علیه تحمیل فقر است. این به نظر من، با شناختی که ایشان دارم، اشکالی ندارد. بحث من این است که ایشان بعنوان کسی بیرون از دایره "خانه کارگری"ها وظیفه خود تعریف کرده که از "قانون کار" سراپا ارتجاعی رژیم اسلامی دفاع کند. کارگران ایران در سالهای اخیر انرژی زیادی صرف "قانون کار" نکرده و نمی‌کنند. و درست به همین دلیلی که گفتم این یک "قانون کار" ارتجاعی و ارباب و رعیتی است! قانون کاری که تشکل را ممنوع می‌کند، اعتصاب و اعتراض را نمی‌پذیرد، کارگر را به مسلمان و غیرمسلمان تقسیم می کند، ارزش نامش را ندارد.
کارگران یک دهه مبارزه جانانه‌ای را بر علیه خواب و خیال "در باب اجاره" احمد توکلی به پیش بردند تا کل دم و دستگاه‌شان را به عقب برانند. کارگر باید مبارزه کند که رژیم اسلامی بردگی بیشتر را قانون نکند. اما این به این معنا نیست که کارگر همصدا با "خانه کارگر" و "ایلنا" به دفاع از "قانون کار" موجود جمهوری اسلامی برخیزد. اگر یک موردی در "قانون کار" جمهوری اسلامی پیدا شود که کارگری بتواند بگوید این مورد قابل قبول است، این به معنای این نیست که "قانون کار" جمهوری اسلامی قابل قبول است. بلکه بدین معناست که زیر فشار و اعتراض کارگر و به دنبال یک انقلاب وسیع و آزادیخواهانه کارگران و مردم آزادیخواه، رژیم مجبور شده است یک بند از مطالبات کارگران را قبول کند و ما هم دقیقا می‌گوئیم که آن مطالبه‌ای را که در آن بند آورده‌اید، مال ماست؛ بقیه "قانون کار"تان ارتجاعی است و قبول نداریم!

به دنبال تشکل نباشید!
حسین اکبری نمی‌خواهد کارگر برای آزادیش تلاش کند. همه تلاش کارگر صرف "قانون کارگر" جمهوری اسلامی باشد! می گوید: "این مقاله کوشش دارد که مبارزه علیه حقوق کار در ایران را به مبارزه برای ارتقاء سطح دستمزدها تقلیل داده و سایر موارد مهم حقوق کار را که از قضا هم در عرصه ملی و هم در جهان مورد هجوم سرمایه‌داری قرار دارد به تحزب و تشکل یابی کارگران که اساسا پروژه‌ای درازمدت می‌داند موکول کند." هم در ایران و هم در سطح جهان حقوق کارگر مورد هجوم قرار گرفته و حسین اکبری تشکل‌یابی و متحزب شدن کارگران برای مقابله با این وضعیت را "پروژه‌ای درازمدت" که معلوم نیست این درازی چه مدت است، می‌داند. لازم نیست که در برابر کسی از تشکل‌یابی کارگران دفاع کنم؛ اما توجه خواننده را به این جلب می‌کنم که این دنیایی را که برده‌داران و جلادان، از ایران و سوریه و عراق گرفته تا روسیه و آمریکا یکه تازی می‌کنند، حسین اکبری می‌خواهد کارگران نه متحزب شوند و نه متشکل در تشکل‌های خودشان، بلکه بروند دنبال "قانون کار" جمهوری اسلامی! اگر کارگر تشکل نداشته باشد، اگر کارگر متحزب نباشد، حتی اگر تلاشش برای قانون کار مثمر ثمر واقع شود باز هم دستآوردش را به راحتی پس میگیرند. آدم می تواند هم برای قانون کار، هم برای دستمزد، هم برای تشکل و تحزب مبارزه کند و هیچکدام را در تضاد با دیگری نبیند. اما وقتی که پای دفاع از "قانون کار" جمهوری اسلامی در میان است، اتفاقا مبارزه کارگر در هر عرصه‌ای، سدی است در مقابل این دفاع. از این سر است که حسین اکبری به جنگ با تحزب و تشکل و مبارزه برای افزایش دستمزد آمده است.

عرصه‌هایی که کارگران را متحد می‌کنند
حسین اکبری می نویسد: "در شرایط کنونی مبارزه برای افزایش دستمزدها بالای خط فقر و دور انداختن حداقل دستمزد مصوب شورایعالی کار ٨١٢ هزار تومان، سراسری کردن حداقل دستمزد بالای سه و نیم میلیون تومان، مبارزه برای بیمه بیکاری، عرصه‌های مبارزه سراسری کارگران است." او صریحا نمی‌گوید که این را قبول ندارد. اما در ادامه به اصطلاح به "نادرستی" این تحلیل می‌پردازد. اگر کسی به دنبال عرصه‌ای باشد که همه کارگران سراسری در آن متفق القولند، اتفاقا همین مبارزه برای حداقل دستمزدی است که بشود با آن یک زندگی انسانی کرد. این حکم اما لزوما این نیست که کارگران همیشه در افزایش دستمزد است که متحد هستند. در هر دوره ای و بنابه توازن قوا و تشکل کارگری، یک عرصه می تواند متحد کننده باشد. قراردادی کردن، بیکاری کردن، خصوصی سازی و غیره همه می توانند عرصه هایی باشند که کارگران را در یک مرحله خاصی کارگران را متحد کند. امروزه این مبارزه بر سر حداقل دستمزد پایه است که کارگران و فعالین کارگری را متحد می کند.

کارگران ناآگاه!
حسین اکبری بنا را بر این گذاشته است که کارگران متوجه نیستند حقوقشان ضایع می‌شود و دستمزدشان پائین نگه داشته شده است. می‌نویسد: "واقعیت آنست که اکثریت کارگران نسبت به حقوق کار به طور کلی و قانون کار به طور اخص شناخت ندارند و از رهگذر همین عدم شناخت همه روزه دچار مشکلات می‌شوند؛ که اگر این شناخت وجود داشت قاعدتا باید حتی المقدور نسبت به نقض آشکار حقوق خود از جمله در موضوع حداقل دستمزد واکنش‌های لازم را نشان دهند؛ چگونه است که کارگران آگاه به موقعیت حقوقی خود چنین در برابر تهاجماتی از جمله نقض قانون در اکثر مواردی از همین قانون کار بی‌انگیزه و بی‌تفاوت زیست می‌کنند؟ و چرا نه تنها به دستمزدی پایین‌تر از خط فقر تن می‌دهند و طی سالیان با تصویب و برقراری چنین دستمزدهایی مبارزه سراسری نکرده‌اند بلکه در برابر تهاجماتی که همین حداقل دستمزد را نشانه گرفته است مقاومت بالفعلی از آنان دیده نمی‌شود؟"
چند حمله نیروهای نظامی جمهوری اسلامی را بنویسم که حسین اکبری قبول کند این نه ناآگاهی کارگران، بلکه تعرض فیزیکی و سرکوب خشن جمهوری اسلامی است که کارگران نتوانسته‌اند متشکل شوند، نتوانسته‌اند در برابر تحمیل دستمزدهای زیر خط فقر اعتراض و اعتصاب بکنند؟! حسین اکبری کم لطفی می‌کند که فکر می‌کند کارگران در برابر نقض حقوق ابتدائی‌شان "بی‌انگیزه و بی‌تفاوت زیست می‌کنند". حسین اکبری بهتر از هر کس دیگری می‌داند چه تعداد از فعالینی که سعی می‌کردند کارگران را در برابر چنین وضعیتی متحد کنند، جزو لیست سیاه هستند و بیکار شده‌اند. حسین اکبری خوب می‌داند در برابر متشکل شدن کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی، دسته قمه و چاقوکشان "خانه کارگر" به تجمع فعالین کارگری این شرکت حمله کردند و علنا می‌خواستند زبان منصور اسانلو را ببرند. خوب  می‌داند که شاهرخ زمانی را کشتند. محمود صالحی را نیمه جان کرده‌اند. می‌داند که به اعتراض کارگران شهر بابک خاتون آباد آتش گشودند و چندین تن را کشتند. می‌داند که کارگران معترض معدن "آق دره" را شلاق زدند!

کارگران ناآگاه کتاب "قانون کار" نخوانده اند!
حسین اکبری فکر می‌کند که آگاهی انسان از خواندن کتاب در می‌آید. می‌نویسد: "بسیاری از کارگران حتی برای یکبار هم کتاب قانون کار را ندیده‌اند تا چه رسد که از مطالعه آن به نتایج مورد انتظار ما دست یابند". این تصور یک آدم روشنفکری است که زندگی را نه با تماسش با دنیای خارج، بلکه با تعداد صفحاتی را که خوانده است می سنجد. انسانها برای خوردن غذا با قاشق و راه دهن از راه مطالعه کتاب آشنا نمی‌شوند. حتی یک فیلسوف هم این چنین فلسفه یاد نمی‌گیرد چه برسد به دست و پنجه نرم کردن با مرگ از گرسنگی! کارگران می‌دانند که قوانینی بر این مملکت حاکمند که زندگی کردن صرف را بر آنها تباه کرده است. یکی از این قوانین قانون حاکم بر روابط کار است. لازم نیست کتاب خوانده باشید که متوجه این نکته شوید که تلاش برای یک زندگی بهتر با سرکوب روبرو میشود. اگر یک کارگری پیدا شود که آن را نداند، اما این را جامعه علی العموم می‌داند.

دشمنی با کارگران
تلاش کارگران در وهله اول باید حول مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی باشد که زندگی ساده را هم از کارگر سلب کرده است. اما این تنها ایستگاه کارگران نیست. تا رسیدن به آن ایستگاه در تلاش هر روزه‌شان برای زندگی بهتر، مجبورند برای حداقل دستمزد بهتری مبارزه کنند. برای پس زدن مزدوران خانه کارگر و حراست و دیگر عوامل ریز و درشت مدیریت و دولت کارفرمایان مبارزه کنند. دائم در فکر پیدا کردن راهی برای متشکل شدن هستند. فعالین کارگری کارگران را با حزبشان مرتبط می‌کنند و خود در حزبشان متشکل می‌شوند. این تنها فونکسیون مبارزه کارگر برای پیشروی است. هر تلاشی برای سد کردن این مبارزه، دشمنی آشکار علیه کارگران و یک زندگی انسانی است.

۱۱ سپتامبر ۲۰۱۶

۱۳۹۵ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

زندگی در عمق

("در حال حاضر ٣٠ درصد مردم کشور گرسنه‌اند.")

حدود سه سال پیش معاون وزیر بهداشت جمهوری اسلامی گفته بود که "٢٤ درصد ایرانی‌ها غذای کافی ندارند." همان زمان یادداشت کوتاهی تحت عنوان "روزهای گرسنگی در ایران" درباره این حقیقتی که از زبان یکی از سران رژیم اسلامی بیان شده است نوشتم. از آن زمان تا امروز ظاهرا شش درصد بر آمار گرسنگان اضافه شده است. خبرگزاری "مهر" روز ٢٨ مرداد نوشت علی‌اکبر سیاری که معاون وزیر بهداشت رژیم اسلامی است، گفته است: "در حال حاضر ٣٠ درصد مردم کشور گرسنه‌اند."
این یادداشت را برای افشاگری نمی‌نویسم. این رژیم و بلائی را که سر مردم این جامعه آورده است، لزومی به افشاگری ندارد. احدی در این جامعه از فقر و فلاکت و بی حقوقی ای که این رژیم بر جامعه حاکم کرده است، بی خبر نیست. باید برای این وضعیت کاری کرد.

چه می شود کرد؟
اولین راه حلی که فردی که با مشکلاتی برخورد کرده جلوی خود می بیند، راه حل فردی است. راه حل‌های فردی در مورد گرسنگی متعدد هستند؛ تلاش برای پیدا کردن کار، رو آوردن به بزه‌کاری‌های اجتماعی مثل دزدی، قاچاق مواد مخدر، جیب این و آن را بریدن، به امید روزی بهتر انتظار معلوم نیست چه کشیدن و غیره. بی شک تعدادی به این راه حل‌ها روی خواهند آورد. اما معضلات اجتماعی راه حل اجتماعی می طلبند. گرسنگی در ایران از نبود امکانات نیست. از سیستم و رژیمی است که فقیر و گرسنه کردن پیشه آن است. در جواب به این وضعیت، در جواب به رژیمی که کوچکترین ارزشی برای رفاه و زندگی بهتر شهروندان این جامعه قائل نیست، فعالین اجتماعی باید دست بکار شوند. سازمان یافتن در برابر این وضعیت، به نظر من، تنها راه جلوی جامعه است. بنا به آمار رژیم نزدیک به یک سوم جامعه گرسنه است. توجه داشته باشیم که این آمار رژیم است. رقم آمارهای واقعی بسیار بالاتر از این است. و حداقل ٧٠ درصد از مردم آن جامعه در شرایطی زندگی می‌کنند که تا یک زندگی شایسته انسان فاصله زیادی دارد. دست بکار شدن برای سازمان دادن بخش مهمی از هفتاد درصد جامعه می‌تواند ساده باشد؛ منتها باید کسانی پا جلو بگذارند و این کار را شروع کنند. درست همانند آن که کسانی جلو افتادند و در جواب به بیحقوقی کودکان، انجمن و کانونهای دفاع از حقوق کودک را سازمان دادند. درست مثل در جواب به بیحقوقی کارگران شرکت واحد، فعالینی جلو آمدند و کارگران آن واحد را سازمان دادند، باید کسانی جلو بیافتند که "گرسنگان" را سازمان بدهند. جامعه ایران آبستن تلاطماتی است که یک چنین سازمان دادنی می‌تواند نقشی محوری در رهبری و هدایت تحولات آینده بازی کند. رهبران کارگری‌ای که با توطئه‌های متعدد مدیریت و رژیم اسلامی دستشان از سازمان دادن کارگران در محیط کار کوتاه شده است، می توانند سازمان دادن را از اینجا شروع کنند.
یک نکته دیگر این است که فعالین کارگری و اجتماعی‌ای که جلوی صف هستند، سازمان یافتن را فرهنگ جامعه بکنند. فعالینی که "کمیته پیگیری"، "کمیته هماهنگی"، "اتحادیه آزاد"، "سندیکای واحد"، "سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه"، "سندیکای خباز سقز" و نهادها و سازمانهای کارگری و اجتماعی دیگر را سازمان دادند، باید دوباره پا جلو بگذارند و در این دوره از حیات سیاسی جامعه نقش بازی کنند. اگر فعالین پا جلو بگذارند و "گرسنگان" را سازمان بدهند، حتما می‌تواند به این فرهنگ سازی کمک شایسته‌ای بکند. می‌توانند زنان، بیکاران، جوانان و نهایتا کارگران را نیز سازمان بدهند. اینها فرصتهایی هستند که می‌توانند در سرنوشت یک جامعه بحران زده مثل ایران نقش حیاتی بازی کنند.

٣ سپتامبر ٢٠١٦