۱۳۹۷ تیر ۵, سه‌شنبه

ما از کنار هیچ حمله‌ای به چپ ساکت و آرام نمی‌گذریم!


به دنبال اعتراض به حمله رضا شهابی به چپ، وی در ادامه تور سخنرانی‌هایش، در استکهلم سوئد گفته‌هایش را ظاهرا پس گرفته است. همینکه ایشان متوجه شده باشند که حمله به چپ کار بدی است و متوجه شد چپ جواب می‌دهد، نکته مثبتی است. با این همه، من نکاتی حول اظهارات او در جلسه اول و صحبتهای متعاقب آن، و کسانی که از او دفاع کرده اند دارم که در این یادداشت به آنها می پردازم.

من هم مثل بسیاری که علاقمند بودند بدانند شهابی چه می‌گوید، آن بخشی از سخنانش که درباره "چپ" حرف می‌زند را شنیدم. خلاصه حرفهای وی در این مورد سه جمله هستند: "چپ ما هنوز در تلویزیونها به همدیگر انگ می‌زنند. ٤٠ سال خارج از کشور هستند، مدعی هستند، اما هیچگونه برنامه مشخصی ندارند که ارائه بدهند. شما با همدیگر خوب باشید، زیر پای همدیگر را خالی نکنید، برای ما بزرگترین نعمت است."
چپهای زیادی، به نظر من به درست، به این نکات او و بخصوص با آن لحن تحقیر و توهین‌آمیزی که درباره کل چپ حرف می‌زند عملا دارد چپ را می‌زند اعتراض کرده و واکنش نشان داده اند. تعدادی هم از او دفاع کرده‌اند. در این یادداشت روی همین سه جمله و بعضی از نکاتی که مدافعین او گفته‌اند، تمرکز خواهم کرد.


چپ
کوتاه عرض کنم که آنچه که در ایران به "چپ" مشهور است، حتی ضعیفترین حلقه آن، از حقوق ابتدائی کارگران و مردم فقیر دفاع کرده است. طیفی که بعنوان برابری طلب و صدای بخش فقیر جامعه شناخته شده است. (واضح است که احزابی مثل حزب توده و فدائیان اکثریت را کسی بعنوان چپ در آن جامعه نمی شناسد. این جریانات جریانات مزدور و جاسوس صفتی هستند که کارشان لو دادن کارگران و فعالین سیاسی مخالف رژیم اسلامی بوده و دستانشان در دست شکنجه گرانی چون لاجوردی آغشته به خون کارگران و آزادیخواهان است).
دوستانی اشاره کرده اند که رضا شهابی حتی مسافرتش به خارج از کشور را هم مدیون همین چپی است که از نظر رضا شهابی باید از موضعی بالا باهاش حرف زد. در صدها شهر و شهرک اروپا، استرالیا، آسیا و آمریکا، فعالین چپ در هوای گرم و سرد، بارانی و آفتابی، در مراکز و میادین اصلی این شهرها در اعتراض به زندانی کردن همین رضا شهابی کمپین و آکسیون اعتراضی گذاشتند و عکس ایشان را بلند کرده و با اتحادیه‌های کارگری، نهادهای چپ و مترقی و نمایندگان پارلمانها و رسانه‌های محلی و بین‌المللی درباره موقعیت کسانی مثل شهابی صحبت و گفتگو کردند. اعضا و کادرهای حزب کمونیست کارگری، با به خرج دادن ابتکارات و پیمودن صدها کیلومتر، خود را به محل برگزاری جلسه سالانه آی ال او رسانده و عکس امثال رضا شهابی را در سالن اصلی کنفرانس بلند کرده و به نمایندگان حاضر در آن کنفرانس گفتند که اینها به خاطر فعالیتهایشان در میان کارگران دستگیر و زندانی شده اند. چنین چیزی درباره "راست"ها صادق نیست. راستها و نیمه راستها هم، به ما ایراد میگرفتند که چرا رفته‌اید و شلوغ بازی در می‌آورید!؟ حتی برای نمونه هم که شده، کسی نمی تواند یک جائی رضا پهلوی، مسی علینژاد، ابوالحسن بنی صدر و یا شیرین عبادی را ببیند که به حبس و اذیت و آزار رضا شهابی اعتراضی کرده باشند! من اگر جای رضا شهابی بودم با احترام از چپ حرف می‌زدم و خودم را نه تنها در مقابل آنها قرار نمی‌دادم، بلکه بعنوان عضوی از آن خانواده صحبت می‌کردم. و کارهای ایشان را ارج نهاده و تمام انرژی‌ام را صرف حمله و زدن راستها می‌کردم.
در جواب شهابی که می گوید چپ چهل سال است کاری نکرده، به اطلاع ایشان برسانیم که فعالین حزب کمونیست کارگری یک کمپین بسیار بزرگ در حمایت از اعتصاب کارگران نفت در دهه نود میلادی قرن گذشته راه انداختند که اسنادش در کتابی به نام "کارگران می توانند" ثبت شده است. کمپین حزب کمونیست کارگری در دفاع از محمود صالحی، کمپین این حزب در بحبوحه اعتراضات کارگران شرکت واحد، کارگران نساجی های شاهو و کردستان و پرریس، اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه، اعتراضات کارگران پتروشیمی ها، در دفاع از کارگران چادرملو، کمپین دفاع از رضا شهابی، کمپین اعتراض به زندانی کردن اسماعیل عبدی و جعفر عظیم زاده و دهها کمپین دیگر که صدای کارگران ایران شدیم، کارهای مهمی است که بخشی از چپ کرده است و اسنادش ثبت است. چپهای دیگر هم به سبک و شیوه ای که خود تشخیص داده اند کارهای دیگری کرده اند.

رضا شهابی یا اینها را نمی‌داند و یا هم می‌داند و عمدا خودش را به بیخبری از آن می زند که بر علیه چپ جوسازی کند. امیدوارم که اولی باشد!

حمله مجدد رضا شهابی به چپ
رضا شهابی ظاهرا در استکهلم سوئد خودش را تصحیح می‌کند! گزارشی از یک جریان فدائی در مورد سخنرانی شهابی در این شهر می‌نویسد: "رضا شهابی در قسمت پرسش و پاسخ موفق به رفع یک ابهام بزرگ شد، و آن این بود که برخی با انتشار جملاتی از سخنان او در شبکه‌های اجتماعی اینگونه وانمود کرده بودند که او ضد کمونیست و یک سندیکالیست مخالف با جنبش چپ است. ... شهابی بارها تکرار کرد که اگر ما امروز اینجا هستیم، بخاطر همین حمایت جنبش چپ در داخل و خارج از کشور بوده است، و از یاد نمی بریم که شما در سرما و گرما عکس های ما را به دست گرفتید و از ما حمایت کردید. او تاکید کرد که ما از هم نیرو می گیریم و باید هشیارتر از پیش راه را برای رسیدن به یک وضعیت بهتر ادامه دهیم."
او اما، باز هم، اینبار به فعالین و نهادهایی در داخل خود ایران حمله می کند! همان گزارش نوشته است: "او همچنین به چهره سازی برخی از افراد در جنبش کارگری اشاره کرد که با تفکر سکتاریستی و فرقه‌گرائی مانع از انسجام و همبستگی کارگران می‌شوند و حاکمیت نیز از این وضع که آنها تشکل‌های کاغذی و سایتی داشته باشند و موجودیت غیرمادی، استقبال می‌کند." شهابی بهتر است در پرسش و پاسخ آینده یکی از جلسات سخنرانی اش به این سئوال هم جواب بدهد که چه لزومی داشت رضا شهابی خودش را مجبور دیده با یک جمله و بدون اینکه معلوم شود چه چیزی را نقد می‌کند و به چه کار چه کسانی چه ایرادی می‌بیند، به تعدادی آدم در جنبش کارگری و فعالین سیاسی حمله اینچنین نازلی بکند!؟ شما اینجا رسما و علنا دارید در تور سخنرانی هایتان در خارج از کشور فعالینی را هدف حمله قرار داده اید که زندان رفته اند، در بین کارگران حضور به هم رسانده و درباره مشکلاتشان بحث و گفتگو کرده‌اند، با رسانه‌های بین‌المللی در باره وضعیت جنبش کارگری و فشارهای جمهوری اسلامی به جامعه مصاحبه کرده‌اند. زیر تهدید و فشارهای فیزیکی و سیاسی سکوت نکرده اند. حالا شما بگوئید کدام سیاست فرقه‌ای است؟ کار شما، یا کار آدم‌هایی که در کمیته پیگیری، کمیته هماهنگی، اتحادیه آزاد، انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه، کانون دفاع از کارگران و نهادهای امثال آن، فرقه‌ای است؟


از نقد باید استقبال کرد
یکی معترضه نوشته است: "رضا شهابی مجرم است که "جسارت" کرده و از سازمانها و نیروهای به اصلاح چپ انتقاد کرده است!!" اینها به نظر من یا عمدا دروغ می‌گویند و یا هم اصلا از مرحله پرت‌اند. چه کسی گفته است که شهابی و یا هر کس دیگری نقد نکند؟ چه کسی حتی بطور ضمنی چنین چیزی گفته است؟ لطفا معرفی کنید که ما بدانیم با چه کسانی طرفیم. تمام بحث این است که نقد کنید. با لحن تحقیر و از بالا متلک نپرانید. "کمیته دفاع از رضا شهابی" می‌نویسد: "موضوع سخنرانی او ابدا تحلیل چپ در خارج از ایران نبوده". من ادعا می‌کنم که اتفاقا بوده! اگر نبوده لازم نبود با همان لحن یک تصویر منفی از چپ بدهد. توی سر چپ بزند. هر کس از بیرون نگاه کند تصویری را که از گفته های رضا شهابی از چپ می گیرد این است که مشغول خالی کردن زیر پای همدیگر هستند. تصویری فرقه ای و الحق ضدچپ! رضا شهابی و یا هیچ کس دیگری نمی‌تواند با لحن توهین آمیز به چپ متلک بپراند و سر بالا بگیرد و حق به جانب و طلبکارانه راهش را بگیرد و به جلسه دیگری در سالن دیگری برود. چپ جواب اینگونه اظهارات را خواهد داد.
نکته دیگر اینکه رضا شهابی یک آدم شناخته شده در جنبش کارگری است. او سیاسی است و دارای یک گرایش مشخص سیاسی. او در جلسات مختلفی که برایش ترتیب داده شده و همچنین در گزارشی که "رادیو زمانه" از صحبتهایش در پاریس منتشر کرده، گفته است که جمهوری اسلامی نمی‌گذارد تشکل کارگری ایجاد بشود. اعتراضات کارگری را امنیتی کرده‌اند. دستمزد کارگران پرداخت نمی‌شود. کارگران دستمزدهایشان کم است. فعالین کارگری زندانی می‌شوند. و صحبتهای دیگری در همین چهارچوب. کسان دیگری هم در همان جلسات گفته اند که "طبق مطالب کتاب‌های درسی مدارس، ایران کشوری است با یک ملت و یک مذهب. در مدرسه فرهنگ مردسالاری آموزش داده می شود و دختران مجبورند قبول کنند جنس دوم‌اند. ... جنبش مطالباتی کارگران، معلمان، زنان و بقیه اقشار فرودست متوقف نمی‌شود و ما ناگزیریم برای ایجاد توازن قوایی که به نفع طبقات فرودست باشد مبارزه کنیم." این هم گرایشی است که من به آن سمپاتی دارم و دلم می‌خواهد رضا شهابی را هم در همین گرایش ببینم، اما متأسفانه اینطوری نیست. من رضا شهابی را به این دلیل نقد نمی‌کنم که چرا این حرفها را نزده؛ بلکه به او ایراد می‌گیرم که بیخود به چپ گیر داده‌ای. چپ یک کارنامه سالم و سیاسی و روشنی دارد که اگر فشار آن نبود، گفتن کلمه "چپ" هم خود جرمی محسوب می‌شد.
باید نقد کرد و بدون آوانس دادن هم نقد کرد. هیچکس به اندازه چپ و مشخصا کمونیستها – هر کس به شیوه ای که خود تشخیص داده – از فعالین کارگری حمایت نکرده. ما از اسانلو که اسیر رژیم اسلامی بود، بیشترین حمایتها را کردیم. اما همینکه وارد همکاری با "جبهه مشارکت" شد، در همان ایران و در همان زندان، مورد بیشترین نقدهای ما قرار گرفت. درباره دیگر فعالین کارگری هم، همین سیاست ما بوده است. بدون قید و شرط از همه زندانیان سیاسی حمایت کرده‌ایم و بدون آوانس دادن و بدون توهم هم، اگر لازم باشد گرایش سیاسی آنها را، چه کارگر باشد و چه غیرکارگر، نقد کرده ایم. نباید اجازه داد هر كس روزی لباس كارگر تنش بوده طلبكار، نسنجیده و با لحن تحقیر و توهین‌آمیز با چپ صحبت كند. رضا شهابی اولین کسی نبوده که اینطوری طلبکارانه چپ را مخاطب قرار داده. بالاخره باید جوابی از جانب ما بگیرد و در تاریخ ثبت شود. این صحبت مخاطبش کسانی است که فکر می کنند در بحث و نقد رضا شهابی، برای نزدیک شدن به او، مسابقه بگذارند و یا از فرصتی که به دست آمده، تورشان را پهن کنند. هر آدم جدی و بااهمیت در فعالیت سیاسی، با نقد و راه نشان دادن به سیاستی دور و یا نزدیک می شود، نه با نان قرض دادن.
و بالاخره نقد سخنان روحانی و یا علم الهدا و یا فلان مرتجع و فلان مهره جریانات راست سلطنت طلب و ناسیونالیست قومپرست برای هر کمونیست و چپی دیگر بدیهی است. نقد گرایشات راست در جنبش کارگری است که چپ و راست درون صفوف خود چپ و کمونیستها را مشخص می کند.

درک بعضی ها از اتحاد
رضا شهابی می گوید: "شما با همدیگر خوب باشید، زیر پای همدیگر را خالی نکنید، برای ما بزرگترین نعمت است." "بیانیه کمیته دفاع از رضا شهابی" هم می‌نویسد: "شهابی مانند همه ما، نیروهای مدافع طبقه کارگر را به اتحاد و همبستگی و پرهیز از رقابت‌ها و تفرقه‌های بی مورد دعوت کند امری نکوهیده نیست و برعکس مثبت و قابل دفاع است." من یکی از دایره سواد سیاسی و اطلاعات این جماعت از اتحاد و نزدیکی نیروهای سیاسی به هم و غیره چیزی نمی دانم. اینها اما در همین یکی دو پاراگراف و جملاتی که گفته اند، یک درک تماما عامیانه و سطحی از اتحاد و اتحاد عمل، و اختلافات احزاب و سازمانهای سیاسی و چپ به دست داده اند. تمام مسئله را با نصیحت "به هم نزدیک شوید" و "زیر پای همدیگر را خالی نکنید" توضیح می‌دهند. اولا بسیاری از این احزاب و سازمانها در موارد بسیار زیادی با هم اتحاد عمل کرده و در آکسیون و تظاهراتهای مختلفی با هم هماهنگ عمل کرده‌اند. در مورد بسیاری از مسائل سراسری تر، با هم نشست و برخاست داشته و تبادل نظر کرده‌اند و بعضا به نکات مشترکی هم رسیده‌اند.
در موارد دیگر، این دوستان بهتر است بدانند که چپ یک طیف رنگین کمانی است که تعدادی از آنها به خاتمی و روحانی و منتظری نزدیک ترند تا به همدیگر. در این طیف از چپ هستند کسانی که لنین را دشمن کارگران معرفی می‌کنند. اگر اینها با همدیگر بحث می‌کنند و یا مواضع همدیگر درباره خاتمی و سروش را نقد و افشا می‌کنند، خالی کردن زیر پای همدیگر نیست. جامعه و از جمله شماها، باید بدانید که چه کسی کجا ایستاده است. با پند و اندرز کسی مثل شما، که کسی به کسی نزدیک نمی‌شود.

کاری که فکر می کنید نکوهیده است، در حق دیگران روا ندارید!
اما در مقابل این ادعای شهابی که "چپها زیر پای همدیگر را خالی می‌کنند"، باید از خود ایشان پرسید اگر این کار نکوهیده است، شما چرا برای خودتان وظیفه تعیین کرده‌اید که زیر پای دوستان و همکارانتان را در ایران خالی کنید؟ حداقل انتظاری که از یک فعال کارگری میرود این است که در مقابل پاپوش دوزی‌ای که جمهوری اسلامی علیه دیگر فعالین کارگری به راه می‌اندازد، حمایت از آنها باشد. شما چه نفعی از جوسازی بر علیه آن نهادها و تشکل‌هایی را که شما "کاغذی و سایتی" می‌خوانید، می‌برید؟ این کار را نکنید! برای اعتبار سیاسی خودتان هم خوب نیست. اگر کسی معنای واقعی این اظهارات شما را برای فعالین کارگری در همان فرانسه و سوئد توضیح بدهد، از دعوت از شما رسما اظهار پشیمانی خواهند کرد.
٢٤ ژوئن ٢٠١٨

۱۳۹۷ تیر ۴, دوشنبه

طرفداران ایرانی اردوغان


تعدادی از دوستان ایرانی فیسبوکی من "پیروزی" اردوغان را به همدیگر تبریک گفته اند. دوستی اینها با اردوغان صرفا از این سر است که اردوغان ترکی صحبت می کند و این دوستان من اهل آذربایجان و به آذری صحبت می کنند. یعنی بعضی کلمات دو زبان ترکی و آذری یکی هستند.
حیف است آدم به نام انسان، صرف اینکه یکی با زبانی حرف می زند که تعدادی کلمات مشابه زبان مادری کس دیگری را دارد، از همه اعمال جنایتکارانه دیگرش صرفنظر کند.

اما در کنار یک نکته حاشیه ای مشترک، اجازه بدهید به نکات متمایز و متفاوت بین اردوغان و این دوستانم اشاره کنم. اردوغان در ترکیه زندگی می‌کند، این دوستان من در اروپا. اردوغان زاده شهر استانبول است، دوستان فیسبوکی من زاده تبریز، تهران، ارومیه، نقده و میاندوآب. اردوغان از یک خانواده مسلمان سنی است، دوستان من از خانواده مسلمان شیعه. اردوغان در صدد ایجاد یک امپراطوری اسلامی است، دوستان من از دست حکومت اسلامی فرار کرده اند. اردوغان میلیاردر است، دوستان من هشتشان گرو هفتشان. اردوغان چند دوره رئیس جمهور بوده، چند دوره شهردار استانبول، چند دوره نماینده مجلس در ترکیه. دوستان من راننده تاکسی و اوبر، کارگران شاغل در کارخانه، فروشنده گان مغازه خوار و بار فروشی، مکانیک، روزنامه نگار.
آدم لازم نیست علامه دهر باشد که متوجه شود حقیقتا نقطه اشتراکی با اردوغان ندارد. کمی تعمق می خواهد. همین!

درس دمکراسی ترکیه به جهان


بی بی سی انگلیسی در خبر اصلی امشب خود نوشت که اردوغان با ۵۳ درصد آراء ریخته شده صندوقهای رأی گیری، که تا بحال ۹۹ درصد آنها شمارش شده است، مجددا به ریاست جمهوری ترکیه انتخاب شد. اردوغان در پیغامی گفته است که حزب ایشان همچنین اکثریت در مجلس را نیز به دست آورده. پیام سیاسی ای که مخابره کرده: "ترکیه به تمام جهان یک درس از دمکراسی داده است."
تنها چیزی که می شود به این انتخابات و این سیستم گفت که خوش بحال آن مردمی که به چیزی کمتر از اردوغان تن نمی دهند! اما از شوخی که بگذریم، اینها در دستکم گرفتن شعور مردم، دیگر همه مرزها را با سرعت نور درنوردیده اند. ترکیه در هیچ دوره و زمانه ای به اندازه همین یکی دو سال گذشته دچار بحران، فساد مالی و سیاسی و غیره نبوده. در هیچ دوره ای اعتراض به این وضعیت در این حد نبوده. با این همه، اینها در دستکم گرفتن شعور مردم در هیچ دوره و زمانه ای به این حد گستاخ و پررو نبوده اند.


۱۳۹۷ خرداد ۲۹, سه‌شنبه

انقلاب در ایران، انقلاب در جهان


دوست عزیزی، که یکی دو هفته است دوست شده‌ایم، در واکنش و فیدبکی که به نوشته "بلشویکها با متد لنین به قدرت رسیدند" برایم فرستاده، نوشته است: "... نوشته‌ات هم خواندنی بود و هم آدم را تشویق می‌کند که برود کمی بیشتر درباره انقلاب روسیه و لنین بررسی هایی بکند. لیکن دارم به این فکر می کنم که چطور است که بعد از بیش از صد سال از وقوع انقلاب اکتبر و همه تغییراتی که دنیا به خود دیده، رسیدن به یک جامعه سوسیالیستی دور دست تر به نظر می رسد؟ حتی فکر می کنم که بعد از به قدرت رسیدن کمونیستها در ایران، با این وضعیت و این قلدری ای که اربابان جهان به همه تحمیل کرده اند، سرنوشت بهتری از سرنوشت کمونیستهای روسیه در انتظار کمونیستهای ایران باشد. چقدر خوب می شد که کسی مثل شما روی این مسئله هم کاری می کرد."
نامه این دوست عزیز حاوی نکات دیگری هم است که بعد از رفت و برگشتهائی از او خواستم که اجازه بدهد نکاتم را بطور خلاصه برای تعداد بیشتری از مخاطبین بنویسم.
***
ممنون از فرستادن نظرت و قبول اینکه این مسئله را بطور علنی به بحث بگذاریم. اجازه بدهید یک راست برویم سراغ موضوع سیاسی پیش روی.
صد و یک سال از انقلاب اکتبر می‌گذرد. قبل از آن هم سوسیالیستها در دو نوبت در فرانسه – ۱۸۴۸ و ۱۸۷۱ قصد داشتند قدرت سیاسی را از دست بورژوازی بگیرند اما هر دو بار هم شکست خوردند. هر بار که ما توانسته‌ایم تجربه‌ای کسب کنیم، بورژواها هزاران بار بیشتر از ما، از تلاش و مبارزه خودمان، برای سرکوب و در اسارت نگه داشتن خودمان تجربه کسب کرده‌اند. کارگران و کمونیستها در برابر دولتهای پاسدار جامعه طبقاتی نه منابعی مثل آنها دارند و نه فرصت آنچنانی که بنشینند و برای خلاصی از این وضعیت نقشه و برنامه بریزند. نه اینکه نقشه ای ندارند، بلکه در مقابل نقشه و برنامه‌هایی که دشمنان آنها می‌ریزند، برنامه کمونیستها بسیار ابتدائی و آماتور به نظر می‌رسد.
من هم راستش، مثل شاید قریب به اتفاق کسانی که فعالیت کمونیستی می‌کنند، نمی‌دانم در فردای پس از انقلاب چه اتفاقی خواهد افتاد. اما این نباید باعث شود که دست روی دست بگذاریم و این موقعیت را قبول کنیم. کارگری که دست به اعتصاب می‌زند، فکر نکنم زیاد از پیآمد عملش مطمئن باشد، اما مجبور شده که دست به اعتصاب بزند. زنی که بر علیه موقعیت اجتماعی‌اش با مذهب، سنتگرائی و تابوها در می‌افتد زیاد مطمئن نیست که چه در انتظارش است، اما از مبارزه کردن منصرف نمی‌شود. کسی که جایش گرم است و مشکلی ندارد نه دست به اعتصابی می‌زند و نه دست به انقلابی. درست از همین سر باید به موقعیت دنیا نگاه کرد و دست به انقلاب زد. برای مثال اگر جامعه ایران دست به انقلاب بزند و قدرت را از دست سرمایه‌داران در بیاورد، من یکی حقیقتا بر این باورم که کارگران دیگر کشورها به این طرف خواهند رفت که اگر ایرانی‌ها توانستند، آنها هم باید دست به این کار بزنند و شانس پیروزی دارند. شما در هیچ کجای این دنیا توده‌ها را نمی‌بینید که از وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌ای که به آنها تحمیل شده است، جانشان به لبشان نرسیده و تنفر نداشته باشند. همه انگار انتظار دارند یک جائی انقلابی بشود تا آنها هم شروع کنند به تغییر دادن موقعیت سیاسی، اقتصادی خودشان. اینقدر از این وضعیت متنفرند که بعضا در چهارچوب همین سیستم هم، دنبال هر سیاستمداری را که ادعای تغییر می کند می افتند. ترامپ و برنی ساندرز از نمونه های تیپیک این قضیه هستند.
می‌دانم که شما در پیغامتان چیزی از "انقلاب جهانی" نگفته‌اید، اما اجازه بدهید در همین رابطه هم اظهار نظر کنم. من به این خیالات مسخره که تمام دنیا با هم دست به انقلاب سوسیالیستی بزند و قال قضیه را بکند، فقط خنده‌ام می‌گیرد. سازمان دادن دو کارخانه برای دست زدن به اعتصابی هماهنگ برای نقد کردن دستمزدهای پرداخت نشده یک دنیا کار، انرژی و سازماندهی می‌خواهد؛ حالا کسانی پیدا شده‌اند که می‌خواهند کل دنیا را با هم به انقلاب بکشانند. بهررو حرف من این است که اگر کارگران بتوانند در یک نقطه از جهان دست به یک انقلاب موفق سوسیالیستی بزنند، من شک ندارم که همه جا شاهد سر بر آوردن انقلابات خواهیم بود. سرمایه داری روی یک بشکه از باروت خوابیده. این را خودشان هم دائم اقرار می کنند.

نکته دیگری که شاید لازم باشد به آن اشاره کرد، این است که در طول مبارزه همیشه یک عده درک بهتری دارند از آنچه که باید بکنند و انتظار داشته باشند. بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر دست به کاری بزنند، روز بعد پیروزی تضمین است. شاید در یک اعتصاب و یک عمل مشخص مایکرو چنین باشد، اما در رخدادهای بزرگتر اجتماعی، مثل انقلابات، باید کمی واقع بین‌تر بود. یک ماه قبل از انقلاب روسیه، لنین در جمع تعدادی از جوانان در سوئیس می‌گوید که شاید نسل ما انقلاب را تجربه نکند. تمام عمرش را مشغول سازمان دادن انقلاب بود اما یک هفته قبل از وقوع انقلاب هم، هنوز از رخ دادن آن مطمئن نیست؛ و می‌رود تا بقیه عمرش را در راه سازمان دادن حزب برای انقلاب صرف کند. ما در دوره و زمانه خودمان دیده‌ایم که کسانی هیجان زده می‌شوند و خیلی آتشین انقلابی هستند. دو سه سال بعد، بهانه می‌آورند که فلانی و یا فلان حزب و سازمان زیاد از کارگر نمی‌گوید. یا بجای کارگر می‌گوید انقلاب و غیره. و می‌بینیم که بجای رفتن و بیشتر کارگر گفتن، خیال خودشان را راحت می کنند و برای همیشه مبارزه را می‌بوسند و به طاقچه می گذارند!
خلاصه، من از صد سال پیش انقلاب اکتبر فراتر می‌روم می‌گویم که بشریت مدرن بطور واقعی از زمان انقلاب کبیر فرانسه بطور جدی و سازمان یافته در فکر رهانیدن خود از طوق جامعه طبقاتی بوده. چند برابر بیشتر از این هم طول بکشد، باید همچنان به مبارزه ادامه داد تا بلکه راهی برای خلاص شدن از این موقعیت پیدا کنیم. هر انسان معترض و کمونیستی باید تحزب بیابد. این شرط و گام اول قدم گذاشتن در این راه است.
۱۶ ژوئن ۲۰۱۸

۱۳۹۷ خرداد ۲۵, جمعه

آدمهای منصفی که ذاتا سوسیالیستند


با یکی رفته بودم قرار ملاقاتی که نیم ساعت زودتر رسیدیم. هر کدام کتابی از کیفمان در آوردیم و مشغول خواندن. متوجه شدم که کتاب او کتابی از دایان کیتن (Diane Keaton) است. پرسیدم فیلم "سرخ‌ها" (Reds) را دیده؟! گفته آره دایان کیتن در آن بازی کرده بود. گفتم که دایان کیتن در نقش لوئیس براینت (Louise Bryant) بازی کرده. لوئیس براینت را نمی شناخت. برایش توضیح دادم که جان رید کی بود و درباره کتاب "ده روزی که دنیا را لرزاند!" کمی برایش گفتم. کتاب لوئیس براینت، "شش ماه سرخ در روسیه" را که در گوشی تلفنم داشتم بهش نشان دادم.

طرف آدم نسبتا منصفی است. اما تبلیغات ضد کمونیستی آمریکای شمالی بر او هم اثر خودش را گذاشته است. سطور اولیه کتاب فوق که از خواننده می خواهد قبل از خواندن آن با ذهنی باز به سراغ خواندن آن بروند؛ چرا که در آمریکا یک تصویر شیطانی از انقلاب روسیه ساخته شده. گفتم که او هم با ذهنی باز به دنیا نگاه کند و روایت و تاریخ انقلاب روسیه را صرفا از فاتحین امروز دنیا نپذیرد.
اشاره کردم که طرف آدم منصفی است. فردی ۶۰ – ۷۰ ساله. در کودکی مورد آزار و اذیت زیادی قرار گرفته است. گرایش همجنگسرای هم دارد. خلاصه آدمی است با کشیدن زجرهای زیاد در زندگی اش.
بحث درباره لوئیس براینت، جان رید، انقلاب روسیه و لنین پی گرفته شد. گفتم که می دانی که این سیستم دمکراسی غربی نبود که اولین بار حق برابر با مردان را به زنان به رسمیت شناخت؟ گفتم که این دستآورد انقلاب اکتبر است. گفتم که یکی از فرامین انقلاب پیروز اکتبر جنائی کردن تبعیض بر علیه همجسنگرایان بود. یکی دیگر از فرامینش جنائی کردن تبعیض بر علیه کودکانی که خارج از ازدواج به دنیا می آمدند. چند تا دیگر از دستآوردهای مهم انقلاب پیروز اکتبر را برایش برشمردم. مثل هر آدم دیگری که تبلغیات رسانه های نان به نرخ روز خور رویش تأثیر گذاشته بود، گفت که انقلاب اکتبر در ادامه اش به بیراه رفت.

خبر نداشت که بعد از پیروزی انقلاب اکتبر، ۱۴ کشور، از جمله آمریکا، انگلیس، فرانسه، ژاپن، آلمان بر علیه آن بسیج شدند تا آن را در هم بکوبند. از تلاش سفیدها و کمکهای بیدریغ کشورهای فوق به آنها برای شکست انقلاب اکتبر برایش گفتم. گفتم که تلاش هرکولی لنین و بلشویکها و کل جامعه روسیه برای خلاص شدن از جنگ و فقر در روسیه بود، نه برای بقدرت رساندن استالین و استالینسم! شکست تلاش انقلابیون با کمک کشورهای دمکراسی غربی بود که به هر قیمتی می خواستند نتیجه این تلاش را در هم بشکنند.
خلاصه روز خوب و با دستآوردی بود. با آدم منصف که دو کلمه حرف حساب و منطق بگوئی، احساس بسیار خوبی می کنی. با آدم غیرمنطقی، دو ثانیه هم نباید وقت تلف کرد.
۱۵ ژوئن ۲۰۱۸

۱۳۹۷ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

فرصتهای ضدکارگری


در اواخر ماه ژوئن سال ۲۰۱۷، دادگاهی در استان انتاریو کانادا یکی از قاتلان زنجیره ای به نام الیزابت وتلافر، که متهم به قتل ۸ سالمند و تلاش برای به قتل رساندن ۶ سالمند دیگر شده بود را به حبس ابد محکوم کرد. او پرستاری بود که در طول دوره اشتغالش در چندین خانه سالمندان مشغول کار بود و در طی مدتی که با این سالمندان کار می کرد، با تزریق آمپول قربانیان جنایاتش را به قتل رساند. داستان قتل و جنایات الیزابت وتلافر هدف این یادداشت نیست. خواننده علاقمند می تواند از طریق اینترنت در جریان جزئیات آنها قرار بگیرد. آنچه که بعد از یک سال مسئله فوق را به سرتیر اخبار کشانده است - و من را نیز وادار به نوشتن این یادداشت کرد، جنگی است که رسانه های نان به نرخ روزخور، همراه با کل دم و دستگاه ضدکارگری کانادا بر علیه اتحادیه های کارگری راه انداخته اند.

الیزابت وتلافر عضو اتحادیه پرستاران انتاریو بوده و در دو مورد، هنگامی که ایشان از جانب مدیریت دو خانه سالمندان (قبل از آخرین مورد) تهدید به اخراج می شود، هر دو بار اتحادیه فوق از ایشان حمایت و از حق اشتغال ایشان دفاع می کند. ظاهرا در هر دو مورد پرونده شکایت اتحادیه طوری پیگیری شده که مدیریت بخاطر کاهش هزینه پیگیری، سر و ته قضیه را به هم آورده و نامه های سفارشی ای که خود وتلافر و اتحادیه متن آن را پیشنهاد می کنند، تا بلکه ایشان شانس پیدا کردن شغل دیگری داشته باشد، از طرف مدیریت به او داده می شود. در کل هر دو بار قضیه نسبتا به نفع الیزابت وتلافر خاتمه می یابد.
اکنون اتحادیه‌های کارگری در کانادا زیر فشار قرار گرفته‌اند که چرا به هر قیمتی از اعضایشان دفاع می‌کنند. در مورد مشخص اتحادیه پرستاران اونتاریو و الیزابت وتلافر، اتحادیه هیچگونه کار غیرعادی و خارج از نرم انجام نداده است. اتحادیه، بنابر وظیفه قانونی‌ای که در برابر عضوش دارد، از یک عضوی که در تمام دوره اشتغال حق عضویت برای یک چنین روزی پرداخت کرده، دفاع کرده است. اتحادیه چگونه از عمل جنائی آن عضو مشخص اطلاع پیدا کند؟! این کار پلیس است که ربطی به رابطه اتحادیه با اعضایش ندارد. اتحادیه تنها، با اطلاعاتی که مدیریت در اختیارش گذاشته، عمل کرده است. این دروغ محض است که گویا اتحادیه‌ها به هر قیمتی از اعضایشان دفاع می‌کنند. فردی که جان کس دیگری را عمدا به خطر می‌اندازد، هیچ اتحادیه‌ای از او دفاع نمی‌کند. این البته وظیفه کارفرماست که مدرک محکمه‌پسندی ارائه بدهد تا اخراج و یا تنبیه کارگری را توجیه کند. ایشان اگر ترجیح بدهند برای کاهش هزینه سر و ته قضیه را به هم بیاورند، و مدارک کافی برای اخراج کسی ارائه ندهند، این دیگر ربطی به اتحادیه ندارد. بلکه ریشه در حرص و آزی است که از سیستم طبقاتی و استثمار کارگر سرچشمه می گیرد.
اتحادیه‌های کارگری در غرب، با تمام اشکالات سیاسی که دارند، تنها سنگری هستند که برای جلوگیری از سقوط نسبی به عمق دره فقر و نداری از کارگران دفاع می‌کنند. در این دوره و زمانه، همین نهادهای کارگری هم شدیدا زیر فشار قرار گرفته‌اند که همان دفاع نیم بند هم از حقوق کارگران نکنند! کل دم و دستگاهی که سیستم ضدانسانی سرمایه‌داری بر آن بنیان نهاده شده برای استفاده از فرصتهایی که فکر می‌کنند می‌توانند کارگران را در بردگی مطلق نگه دارند، بسیج می شوند. در مقابل کارگران باید تمام قد از حق و حقوق و نهادهای خود در برابر این حملات دفاع کنند. اینها می‌خواهند همین حداقل‌هایی را هم که امروز بشریت از آن برخوردار است، بزنند. دنیا را برای امثال ترامپ، اردوغان، پوتین، نتنیاهو و داگ فورد هموار می کنند، اما درباره ریشه ناامنی در جامعه آدرس غلط می دهند!
۱۰ ژوئن ۲۰۱۸

۱۳۹۷ خرداد ۱۲, شنبه

کومه له، حزب حکمتیست و تلاشهای ضدکمونیستی!


کمیته کردستان حزب حکمتیست (شاخه رحمان حسین زاده) و سازمان کردستان حزب کمونیست ایران (کومه له) اخیرا با هم نشستی داشته و اطلاعیه ای صادر کرده اند. در بخشی از این اطلاعیه آمده است: "در اين ديدار بر ضرورت تلاش نيروهای چپ و کمونیست در کردستان براى تعیین چهارچوب سیاسی و عملی و ایجاد ساختاری مناسب به منظور همكارى موثر باهم در جامعه تاكيد ..".

اما در واکنش به این نشست و این اطلاعیه یکی از اعضای رهبری حزب حکمیست، آذر ماجدی، استاتوسی در فیسبوک گذاشته است که تلاشهای حزب حکمتیست را ضدکمونیستی خوانده است. می نویسد: "کومه له یک جریان کمونیستی نیست. ناسیونالیسم چپ را نمایندگی می کند. تلاش برای تلطیف این تصویر و کمونیست جلوه دادن آن یک تلاش ضد کمونیستی است. توهم پراکنی است. پشت کردن به منافع طبقه کارگر و کمونیسم کارگری است." او نه تنها کومه له را یک جریان کمونیستی نمی داند، بلکه یک نیروی کمونیست خواندن آن توسط حزب حکمتیست را یک "تلاش ضدکمونیستی" اعلام می کند.

اینها همه حرف سیاسی است که آدم می تواند با آن موافق و یا مخالف باشد. می تواند ادعایش را ثابت کند و یا در آن بماند. اما الفبای ابتدائی حزبیت به ما یاد داده که در رهبری یک حزبی، باید به تصمیمات اکثریت آن حزب پایبند بود و حداقلش این است که در مورد اینگونه اختلافات، رو به بیرون ساکت بود؛ و بحثهای سیاسی حاد اینچنینی را در نشستهای داخلی آن حل و فصل کرد؛ و گرنه آن حزب قادر نیست کوچکتری خشتی روی خشتی بگذارد. حزبی مثل حزب حکمتیست اگر نتوانسته دو قدم به نفع هیچ جنبشی بردارد، صرفا بخاطر همین نوع خرابکاریهاست.
من کوچکترین سمپاتی سیاسی نه به حزب حکمتیست و نه به حزب کمونیست دارم؛ اما اعمال نظیر اعمال آذر ماجدی در کمپ چپ به ضرر حزبیت است، حال این حزب هر اسمی داشته باشد.
۲ ژوئن ۲۰۱۸