۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

نگاهی به كنگره فدراسیون كار آمریكا

در مصاحبه با فعالین جنبش كارگری آمریكا

آخرین كنگره هر چهار سال یكبار فدراسیون كار آمریكا (AFL-CIO)، در روزهای ٨ تا ١١ سپتامبر ٢٠١٣ برگزار شد. در این كنگره‌ها رئیس فدراسیون و پستهای مهم رهبری آن برگزیده می شوند. معمولا وقتی كه صدائی متفاوت از صدای رهبری كنونی فدراسیون شنیده می شود، سر و صدای زیادتری در بین فعالین چپ تر جنبش كارگری بلند می شود. كنگره امسال این فدراسیون در رسانه های رسمی ایالات متحده و بخصوص در سایتها و مدیای این فدراسیون و نیروهای نزدیك به حزب دمكرات و اوباما، باعث سر و صداهائی شده بود كه گویا قطعنامه های متفاوتی به تصویب رسیده اند و نحوه برگزاری خود این كنگره با تاریخ تاكنونی آن كاملا متفاوت بوده است. برای درك بهتر فضای حاكم بر این كنگره، سراغ چند تن از فعالین چپ جنبش كارگری رفتم. سئوالی درباره اهمیت این كنگره و نقطه عطفها و نقطه ضعفهای آن را برای ٥ تن از فعالین كارگری فرستادم كه جملگی از تصمیم اشاعه اتفاقات و بحث و نظراتی كه در این كنگره مطرح شده بودند، برای خوانندگان فارسی زبان ابراز خوشحالی كرده بودند. در این مطلب خود را مجبور دیده ام كه جاهائی جواب دوستان جواب دهنده را ترجمه آزاد كنم و برای خوانندگانی كه با جنبش كارگری آمریكا آشنائی زیادی ندارند، توضیحاتی را نیز وارد كنم.

نظر فعالین كارگری درباره كنگره فدراسیون كار آمریكا
یكی از فعالینی كه سئوالم را برایش فرستادم، استیو ارلی (Steve Early) بود. استیو كه از فعالین شناخته شده و از منتقدین رهبری فدارسیون كار آمریكا در جنبش كارگری است با توضیح كوتاهی، دو تا از مقالاتی كه بعد از كنگره فدراسیون كار آمریكا برای نشریات "لیبر نتس" (Labor Notes) و كانترپانچ (CounterPunch) نوشته بود را برایم فرستاد و خواست كه نظرش را، تا آنجا كه به درد گزارشم بخورد، از این مطالب استخراج كنم.
استیو می گوید سر و صدای زیاد درباره اهمیت این كنگره و فرمت جدید و بهتری كه كنگره امسال در آن برگزار شد و همچنین گروه‌های تازه ای كه بعنوان "دوستان كارگران" (پایین تر به این "دوستان كارگران" خواهم پرداخت.) در این كنگره شركت كرده بودند، فقط از این واقعیت خبر می دهد كه وضعیت سازماندهی كارگران در آمریكا در موقعیت مناسبی نیست. می گوید كه شور و هیجانی كه درباره متفاوت بودن این كنگره براه افتاده است جای خوشحالی دارد، اما آنچه كه در این كنگره ٥ روزه غایب بود، بحث درباره پیش گرفتن استراتژی ای بود كه چگونه می شود از اعضای كنونی این فدراسیون دفاع كرد و چگونه می شود همین اعضای كنونی را به تحرك در آورد و نیروی آنها را زنده و به نحو احسنی از آن استفاده كرد. می گوید "كارگرانی كه عضو اتحادیه ها هستند همه جا زیر شدیدترین فشارها هم در محیط كار و هم بر سر میز مذاكره و هم در میدان مبارزه سیاسی هستند." او حرفها و مصوباتی كه بعضی ها آنها را نقطه عطف و قوت این كنگره می دانند را جدی نمی گیرد و به حدود یك دهه پیش كه سال ١٩٩٥ تیم تازه ای به رهبری جان سوینی (John Sweeney) رهبری فدراسیون كار آمریكا را بدست گرفتند اشاره می كند كه همان زمان هم آن تیم با چنین پلاتفرمی رهبری كنگره را به دست گرفت كه سر و صدای حول آن بعد از سه چهار سال خوابید. او به "رقیق" كردن نحوه عضویت در اتحادیه ها كه ظاهرا تعدادی از اتحادیه ها با دست كشیدن از شیوه های قدیمی مبارزه و اعتراض "رشد" می كنند اعتراض می كند، و مشخصا پافشاری بر وابستگی فدراسیون كار آمریكا به حزب دمكرات كه در این كنگره هم بر آن تأكید شده بود را كه فقط به كارگران ضربه زده، ناكارآمد می داند و به آن اعتراض دارد. استیو به نكات مهم دیگری اشاره می كند كه در این كنگره درباره ناامنی محیط كار، مقاومت بر علیه فشارها برای بازپسگیری دستآوردهای تاكنونی، برخورد به تغییراتی كه در تكنولوژی ایجاد شده و مستقیما بر زندگی و مبارزه كارگران تأثیر می گذارد، سازماندهی و پیروزی در اعتصابات، بسیج اعضای اتحادیه ها در محیط كار و غیره، چیزی گفته نشد. می گوید در بین ٤٥ سمینار در حاشیه این كنگره، تنها یك سمینار به یكی از مهمترین مبارزات كارگران آمریكا در سالهای اخیر، كه در ایالت ویسكانسن اتفاق افتاد، اختصاص داده شد.

۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

محمد جراحی و رضا شهابی صدای ما كارگران هستند!

محمد جراحی، كارگر زندانی و عضو "كمیته پیگیری ایجاد تشكل‌های كارگری" روز ١٤ مهر نامه ای خطاب به كارگران ایران و دنیا نوشت و در آن به اذیت و آزار خود توسط مأموران شكنجه جمهوری اسلامی در سیاه چال‌های این رژیم اشاره كرده بود. "اتحادیه آزاد کارگران ایران" هم روز ٢٨ مهر با صدور بیانیه ای درباره وضعیت رضا شهابی، از فعالین شناخته شده جنبش كارگری و عضو هیأت مدیره سندیكای كارگران شركت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و دیگر كارگران دربند، خواهان آزادی فوری همه كارگران زندانی شده است.
محمد جراحی بیش از دو سال است كه به بهانه های واهی، كه در اصل بخاطر فعالیت برای ایجاد تشكل‌های كارگری، در زندان و در بدترین شرایط در غل و زنجیر است. او در زندان دچار بیماری تیرویید شده است و می گوید هنگامی كه او را به بیمارستان برده بودند با دستبد و زنجیر به پا از توهین و بد رفتاری زندانبان و ماموران همراه چنان اذیت شده كه دیگر راضی به مراجعه به بیمارستان نیست.
رضا شهابی هم كه سالهاست با چنین شیوه هایی شكنجه می شود، اخیرا برای چندمین بار روانه بیمارستان شده است. بیانیه "اتحادیه آزاد" می گوید كه بر اساس نظر پزشکان در صورت عدم معالجه، وی بمرور زمان با فلج بخشی از بدنش مواجه خواهد شد.
واضح است كه جمهوری اسلامی به عمد دارد این فعالین كارگری را این چنین زیر فشار می گذارد كه فعالیت برای مطالبه كردن حقوق كارگران هزینه بردار باشد! این شیوه قرون وسطائی كه الحق برازنده جمهوری اسلامی است، شكم هیچ كارگر گرسنه ای را سیر نخواهد كرد. كودك هیچ كارگری را كه بر اثر نداری از ادامه تحصیل باز مانده است، روانه مدرسه نخواهد كرد. فقط و فقط بر خشم و تنفر ما كارگران از رژیم جهل و جنایت اسلامی خواهد افزود.

ما كارگران مطالبات زیادی داریم. خواهان دستمزدی هستیم كه كفاف یك زندگی انسانی را بدهد. دستمزدی كه توسط نمایندگان خود ما و در تشكل‌هایی كه توسط خود ما ایجاد شده اند تعیین شده باشد. خواهان آزادی ایجاد تشكل‌های كارگری و قطع دست دولت در امور این تشكل‌ها هستیم. خواهان آزادی كلیه زندانیان سیاسی هستیم. خواهان برابری كامل حقوقی و سیاسی زنان و مردان در همه سطوح زندگی هستیم. خواهان برابری كامل حقوقی و سیاسی برای تمام افرادی كه در این جامعه زندگی می كنند، چه متولد ایران باشند چه متولد كشور دیگری اما اكنون در ایران كار و زندگی می كنند، می باشیم. ما خواهان حق برابر شهروندی برای كلیه شهروندان این كشور هستیم. ما خواهان آزادی پوشش هستیم. ما خواهان برداشته شدن همه موانع فرهنگی بر سر راه تفریح و شادی جوانان هستیم. خواهان بیمه بیكاری مكفی هستیم. خواهان حق بازنشستگی مكفی و انسانی برای تمام شهروندان بازنشسته این جامعه هستیم. خواهان جدائی دین از دولت هستیم. خواهان این هستیم كه مذهب امر خصوصی افراد تلقی شود و كسی حق نداشته باشد كس دیگری را به زور وادار به بجا آوردن آداب و رسوم مذهبی كند. كسی حق نداشته باشد كودكی را تحت عنوان رسم و رسوم مذهبی اذیت و آزار كند و یا مانع شادی و تفریح او شود. ما خواهان دنیای شاد و بدون هر گونه تبعیض برای كودكان هستیم. ما كارگران شایسته بهترین و مرفه ترین زندگی هستیم، چرا كه تمام ثروت این جامعه، حاصل كار و زحمت و رنج ماست.
اینها و دهها مطالبه كوچك و بزرگ دیگر، مطالبات ما كارگران هستند كه بدون توجه به آنها، با هر درجه سركوب و زندانی كردن فعالین كارگری، فراموش نمی شوند و بطور دائم توسط فعالینی از همین جنبش به جامعه و از جمله به دولتی كه بر این جامعه حكومت می كند، و همچنین به تمام محافل و مجامع بین المللی اعلام خواهند شد. رضا شهابی، محمد جراحی، بهنام ابراهیم زاده، شاهرخ زمانی، رسول بداقی و دهها و صدها زندانی سیاسی دیگری كه حتی نام بسیاری از آنها را هم خوب نمی دانیم، صدای ما كارگران هستند و درست به همین خاطر آنها را تنها نخواهیم گذاشت و برای آزادیشان یك دم تلاش و مبارزه خواهیم كرد. هر چه كارگران توجه شان به موقعیتشان بیشتر جلب شود، هر چه بی حقوقی شان بیشتر محرز شود، اهمیت رهبران نامبرده را بهتر و بیشتر متوجه خواهند شد. و كارگران درست به همین دلیل از جمهوری اسلامی كه رهبران و دوستان آنها، رضا شهابی و محمد جراحی را دستگیر و اذیت و آزار می كند، متنفرند و منتظر فرصتی هستند كه برای همیشه از شر این بختك اسلامی خلاص شوند.
٢١ اكتبر ٢٠١٣


۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

نكاتی درباره اعتراضات و مجامع عمومی كارگران


در این شرایط فقر و فاقه كه جمهوری اسلامی سعی می كند با سركوب اعتراضات كارگری همراه كند، آنچه كه می تواند باعث نگرانی فعالین كارگری و اجتماعی بشود، این است كه كارگران در خلاصی از این وضعیت احساس استیصال بكنند. لازم نیست به هیچ كارگری توضیح داده شود كه در شرایطی فوق العاده سخت و غیرانسانی زندگی می كند! مطمئنا هر فعال كارگری که یك چنین تجربه‌ای دارد، وقتی بخواهد برای همكار خود وضعیت فعلی را توضیح دهد، با احساس "توضیح واضحات" روبرو شود. اما همان همكار انتظار دارد راهی برای خلاصی از این وضعیت جلویش گذاشته شود. بسیاری از كارگران از تاریخ ایجاد و مبارزه تشكل‌های كارگری، چه در سطح ملی و چه بین المللی اطلاع دقیقی ندارند اما در زندگی روزمره خود این را تجربه كرده اند كه چگونه تلاش آنها برای ایجاد تشكل كارگری با مقاومت و مخالفت شدید كارفرماها و دولت كارفرماها مواجه می شود. و همین مقاومت و مخالفت طبقه سرمایه دار چگونه می تواند به دست كشیدن از تلاش برای ایجاد تشكل در بخشی از كارگران دامن بزند. اینها و صدها تجربه اینچنینی موارد و موانعی هستند كه روزانه فعال كارگری باید با آنها كلنجار برود.

در جائی كه فعالین كارگری به هر دلیلی مستقیما به مسئله "ایجاد تشكل كارگری" نپرداخته اند، می شود تلاش خود برای سازمان دهی و متشكل كردن كارگران را به شیوه های دیگری جلو برد و مزایا و محسنات متشكل شدن را به میانشان برد. من اینجا به چند سرخط مهمی كه موانع مهمی را ایجاد كرده اند و یا می توانند موانع موجود سر راه را بر دارند، خواهم پرداخت.

 

تشكیل مجامع عمومی

مجامع عمومی كارگری، آن ظرفی از تشكل كارگری هستند كه در شرایط خفقان و بی تشكلی، دم دست ترین ظرف تشكلیابی كارگران هستند. شاید رژیمی بتواند جلوی ایجاد شورا و یا سندیكای كارگری را بگیرد. اما نمی‌شود جلوی جمع شدن كارگران و بحث كردن حول مسائلی كه به زندگی اش ربط مستقیم دارد را گرفت. نمی‌توان به كارگران گفت كه درباره میزان افزایش دستمزد با دیگر رفقایت صحبت نكن. حتما كارفرما و حراست و پاسدارهایش سعی در ممانعت از این كار هم خواهند كرد، اما دفاع از جلوگیری از این كار برایشان گرانتر تمام می‌شود.

مجمع عمومی منظم و سازمانیافته، تشكلی است كه مثلا كارگران در دوره منظم هفته‌ای و یا هر ماهی یكبار دور هم جمع می‌شوند و به مسائل مورد نظر می‌پردازند. مثلا اگر اعتصابی صورت بگیرد، قبل از اعتصاب مجمع عمومی برگزار می‌كنند و روی چگونگی پیشبرد اعتصاب و زوایای مختلف آن بحث و گفتگو می‌كنند؛ و بعد از اعتصاب هم برای نتیجه گیری و بررسی نقاط ضعف و قدرت آن باز هم به بحث و گفتگو می‌پردازند.

۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

داستان تولید ثروت در چین؛ حكایت دنیای ما

«یكی از خبرسازترین اخبار اقتصادی سال ٢٠٠٧، بحرانی بود كه بازار مسکن و معاملات ملكی بخصوص در آمریكا دچار آن گردید. طوری كه رئیس جمهور وقت آمریكا جورج بوش مجبور شد در تلویزیون سراسری ظاهر شود و در باره آن حرف بزند و از "رویای آمریكائی" بار دیگر سخن به میان بیاورد! تورنتو نیز یكی از شهرهای بزرگی بود كه انتظار می رفت دچار این بحران گردد؛ اما اقتصاددانان می گویند كه موج بحران به دلیل كمك "امدادهای خارجی" از سر تورنتو گذشت و به آن آسیبی نرساند. در منطقه Yorkville تورنتو خانه‌های آپارتمانی‌ای (condominium) وجود دارند كه روی تابلوی تبلیغات برای فروش آن‌ها نوشته شده است: "از ٢ و نیم میلیون دلار به بالا". كنجكاو بودم بدانم اگر ٢ و نیم میلیون دلار ارزانترین‌شان است، بالاترین قیمت این خانه‌ها چقدر می تواند باشد. یكی از دوستان بعد از یك تحقیق متوجه شده بود كه قیمت‌ها اسما از ٢ و نیم میلیون دلار شروع می‌شوند (كه همه شان بیشتر از ٣ و نیم میلیون هستند) و به ١٦ میلیون دلار می رسند. سئوال اینست كه چه كسانی واقعا یك چنین پولهایی را خرج یك خانه می كند و یك چنین ثروتی حقیقتا از كجا و از جیب چه كسانی پرداخت می گردد. شماره فوریه ٢٠٠٨ مجله Torontolife بند را آب داد. بخش "معاملات ملكی" این شماره مجله مذكور مطلبی دارد تحت عنوان (Foreign Aid) "كمك خارجی". خود نویسنده هم كنجكاو است بداند چه كسانی چنین پول‌هائی دارند كه این چنین صرف خرید خانه‌های آپارتمانی بكنند. اقتصاددان "بانك مونتریال" كانادا می گوید برای جواب نباید دنبال محلی‌ها بگردید، جواب در كمك‌های خارجی است: روس‌ها، كره‌ای‌ها (جنوبی)، انگلیسی‌ها، اما عمدتا ایرانی‌ها! نویسنده كه با شركت‌های مختلفی تماس می گیرد، متوجه می شود كه مشتری همه شركت‌ها عمدتا ایرانی هستند. و آن هم نه همه ایرانی‌ها. یكی از دلالان گفته است كه در عرض یك سال گذشته بیش از نصف مشتری‌هایش خارجی بوده‌اند. و در قسمتی از این نوشته آمده است: "بنگاه‌های دیگر، بخصوص آنانی كه خانه‌های گران قیمت معامله می كنند، گفته‌اند كه بیشترین مشتریان‌شان از ایرانی‌ها بوده‌اند." یكی از این دلالان گفته است كه در سه سال گذشته بیش از ١٠٠ مشتری ایرانی داشته است. یكی دیگر از این بنگاه‌داران می گوید كه یك ایرانی كه هنوز مطمئن نیست به اینجا كوچ كرده و در خانه‌های تازه خریده‌اش زندگی كند، ٣ خانه آپارتمانی به قیمت ١١ میلیون دلار خریده است!» (بخشی از مقاله ای كه در ژانویه ٢٠٠٨ تحت عنوان، " این چپاول!" نوشتم.) این چپاولی است كه سرمایه داران در ایران به راه انداخته اند و با این همه، به شهادت اقرار خود سران رژیم اسلامی، تمام اقتصاد ایران در یك قدمی فروپاشی كامل قرار دارد.

۱۳۹۲ مهر ۱۵, دوشنبه

یك زندانی سیاسی در آمریكا "آزاد" شد

انتظار ندارم خوانندگان فارسی زبان زیادی كه این سطور را می خوانند چیز زیادی از هرمان والس (Herman Wallace) بدانند. با این حال پرونده هرمان والس و "٣ آنگولائی"، موضوعی جهانی شده است و عفو بین المللی هم تا بحال بارها خواهان آزادی هرمان والس و دوستان وی شده است. از معرفی والس و "٣ آنگولائی" شروع كنم.
در سال ١٩٧١، هرمان والس همراه با دو نفر دیگر به نام‌های آلبرت وودفاكس و رابرت كینگ به جرم سرقت مسلحانه به زندان لوئیزیانا كه به "زندان آنگولا" معروف است، منتقل شد. قبل از این انتقال، وودفاكس در هارلم نیویورك با حزب "پلنگ‌های سیاه" آشنا می شود و با هرمان والس شعبه پلنگ‌های سیاه را در زندان فوق سازمان می دهند.
زندان‌های آمریكا علی العموم كارخانجات و مزارعی برای تولید با نیروی كاری با بیگاری هستند. والس و دیگر اعضای پلنگ‌های سیاه آنگولا شروع به سازماندهی اعتراض و نوشتن طومار اعتراضی به جداسازی زندانیان بر اساس نژاد، رنگ پوست، شرایط بد زندان و تجاوز جنسی به زندانیان شدند. والس و وودفاكس به همراه كینگ در سال ١٩٧٢ محكوم به قتل یكی از زندانبانان زندان فوق با ضربات چاقو شدند. این ٣ تن بارها تأكید كرده اند كه كل ماجرای قتل زندانبان مزبور یك پاپوش دوزی ای بیش نبود. همسر زندانبان كشته شده هم گفته است كه باور نمی كند "٣ آنگولائی" همسرش را به قتل رساندند. از همان زمان قتل زندانبان فوق، این سه زندانی از هم جدا شده و به سلول‌های انفرادی ٦ فوت در ٩ فوت (١.٨٣ متر در ٢.٧٤ متر) منتقل شدند. این ٣ تن همچنان در این قوطی‌ها تا سال ١٩٩٧ باقی ماندند! تا اینكه یكی از مقامات قبلی پلنگ‌های سیاه و چند دانشجو و فعال حقوق زندانی ها متوجه شدند كه این "٣ آنگولائی" همچنان در آن سلول انفرادی بسر می برند. تلاش‌های زیادی برای باز كردن دوباره پرونده آنها صورت گرفت.
رابرت كینگ بعد از ٣٢ سال زندان كه ٢٩ سال از آن سالها را در سلول انفرادی كوچكتر از ٢ متر در ٣ متر گذراند، بالاخره آزاد شد. او اكنون یك فعال سیاسی علیه حكم اعدام و فعال عرصه آگاه كردن جامعه و افكار عمومی نسبت به وضعیت اسفبار زندانهای آمریكاست و تا بحال در پارلمان كشورهای زیادی، از جمله هلند، پرتقال، بریتانیا، فرانسه، برزیل، اندونزی و آفریقای جنوبی در این موارد سخن گفته است. اما دو تن دیگر از هم پرونده ایهای كینگ، والس و وودفاكس برای مدت كوتاهی در سال ٢٠٠٨ بعد از ٣٦ سال حبس در سلول انفرادی به خوابگاهی با حداكثر مراقبت منتقل شدند كه بعد از چند ماه از این حادثه، زمانی كه تقاضای وودفاكس برای باز كردن پرونده اش رد شد، بار دیگر به سلول‌های انفرادی منتقل شدند. مقامات زندان از آن زمان، شواهد زیادی و از جمله DNA حادثه فوق را "گم" كرده اند.
تقاضاهای آلبرت وودفاكس برای بازگشائی پرونده اش تا بحال چندین بار رد شده اند. او همچنان به امید آزادی، در قوطی ٢ متر در ٣ متری نفس می كشد. هرمان والس اما بعد از ٤١ سال زندگی در سلول انفرادی، روز سه شنبه ١ اكتبر ٢٠١٣ زیر فشار اعتراضات جهانی آزاد شد. والس را از همانجا یكراست به مركزی (Hospice) كه در آنجا بیمارانی كه روزهای آخر زندگی شان را می گذارنند، منتقل كردند. او به سرطان كبد مبتلاست و بسیار محتمل است كه قبل از اینكه این خطوط از نظر شما گذشته باشد، هرمان والس دیگر زنده نباشد!

مقاله كوتاه ویكی پیدا در رابطه با كیس "٣ آنگولائی" حاوی اطلاعات ابتدائی خوب است.

ویدئوئی جالب درباره هرمان والس از “Democracy Now”
٢ اكتبر ٢٠١٣
***
بعد التحریر:

این مطلب روز بعد از آزادی هرمان والس به نگارش در آمد و ٣ روز بعد از نگارش آن، هرمان والس، همچنانكه انتظار می رفت، برای همیشه دنیا را به درود گفت.

۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

بیست سال فروپاشاندن

نهم نوامبر امسال همزمان بود با بیستمین سالگرد جشن و پایكوبی دمكراسی بازار آزاد بر خرابه های دیوار برلین. بیست سال زندگی مردم در دو قطب شرق و غرب و وسط این دو را فروپاشاندند. اثرات این فروپاشی را هر روزه بر زندگی مان می بینیم. اوجگیری قوم گرائی و میدان دار شدن ارتجاع مذهبی فقط دو جنبه زمخت از اثرات این فروپاشاندن است. باید در جای دیگری به جوانب مختلف این فروپاشی و فروپاشاندن بپردازیم. اینجا در حاشیه شادی و هلهله سرداران قطب "پیروز" به نكاتی لازم دانستم اشاره كنم.

سران آمریكا، انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و غیره در این سالگرد از پائین آمدن دیوار برلین، "كه نماد ظلم و ستم بود" و "كمونیستها آن را برای دور نگه داشتن شهروندان آلمان شرقی از آزادی برپا داشته بودند"، سخن‌سرائی كردند. حداقل بیست سالی است كه چنین دروغ‌هائی را به خورد ما می دهند. بیست سالی است كه تاریخ را جلوی چشمان باز و حیرت زده شاهدانش وارونه جلوه می دهند. برای اطلاع اندك كسانی كه نمی دانند دیوار برلین حاصل چه چیزی بود اشاره كنم كه پس از سقوط ارتش هیتلر، برلین، پایتخت آلمان هیتلر، كه وسط آلمان شرقی بعدی قرار گرفت، به همراه كل آلمان به چهار قسمت بین نیروهای آمریكا، انگلیس، فرانسه و شوروی برای جلوگیری از سربرآوردن احتمالی نازیسم تقسیم شد. كنار نیامدن بعدی غرب و شرق، آمریكا، انگلیس و فرانسه را در برابر بلوك شرق متحد و در نتیجه سه بخش آمریكائی، فرانسوی و انگلیسی آلمان یكی دو سال بعد بعنوان آلمان غربی در برابر آلمان شرقی علم شد. جاسوس پشت سر جاسوس مأمور جلب اطلاعات از وضعیت یكدیگر كردند. به همدیگر شاخ و شانه كشیدند. جنگ و تبلیغات روانی علیه همدیگر راه انداختند. و  دیوار برلین حاصل همین موش دوانی بود.
اكنون دیوار برلین فرو ریخته است. دنیا ظاهرا یكدست شده و رهبری آن هم در دست آمریكاست. همان كسانی كه انقلابی بر علیه شان شده بود، اكنون لباس احزاب دمكرات، لیبرال، محافظه كار و سوسیال دمكرات به تن كرده و با دمكراسی و انتخابات پارلمانی بر همان انقلاب كنندگان حكومت میكنند. قراردادها میبندند و عضو اتحادیه اروپا، ناتو و بازار مشترك شده اند. به حكومت كنندگان هم دمكراسی می دهند تا نوش جان كنند.

انسان شایسته هر دو است
نظم نوین جهانی، نظم بعد از فروپاشی بلوك شرق، نظم خونینی است كه آغشته به گرسنگی و به فقر كشاندن جوامع است. میلیونها انسان یك شبه بیكار میشوند. بازار سهام با بیكار شدن و گرسنگی كشیدن انسانها جشن و شادی راه می اندازد و شبانه صدها پوان بالا میرود. بازار دارالمساکين در كشورهائی چون كانادا، سوئیس، سوئد و هلند، كه در دنیای معاصر فقر مطلق از آنها رخت بر بسته بود، اكنون گرم گرم است. سال بعد از فروپاشی بلوك شرق، در لهستان كه كلمه بیكاری در حال رخت بربستن از فرهنگنامه‌ها بود، به بالای ٢٠ درصد رسید. اما مردم دمكراسی میخوردند و سرداران دمكراسی در كشورهای پیروز هم خوشحال از این سور! تعدادی از ساده لوحانی كه مبهوت فیلمهای هالیودی شده بودند، كمی ناامید شده بودند؛ چرا كه از درختان زیر سیطره دمكراسی دلاری نروئیده بود.

سالها پیش داستان ویكتور كراوچنكو Victor Andreevich Kravchenko را شنیده بودم كه چندی پیش بار دیگر داستان ایشان را در روزنامه نیویورك تایمز دیدم. خواندنش برای خوانندگان این سطور خالی از لطف نیست. كراوچنكو، یكی از مقامات بلندپایه شوروی بود كه در سا ١٩٤٤ در حین مأموریتی در واشنگتن، پناهنده آمریكا می شود. او كتابی جنجالی از وضعیت شوروی و ارودگاههای كار اجباری تحت عنوان "من آزادی را انتخاب میكنم" نوشت كه كلی برایش تبلیغات شد و باعث پاتكهائی از جانب قطب مخالف نیز شد. بعد از چند سال زندگی در این "دنیای آزاد" و ناامید از آن، كراوچنكو كتاب دیگری و اینبار به نقد از سیستم سرمایه داری و پروپاگاند دروغین حول آن نوشت تحت عنوان "من عدالت را انتخاب میكنم". او در سال ١٩٦٦ در آپارتمانش، ناامید از این دو قطب دست به خودكشی زد. كتاب اول را راحت میتوانید از كتابخانه‌های محله‌تان تهیه كنید، اما برای كتاب دوم باید كمی بدوید!
انسان شایسته هم آزادی ـ به آن معنای كراوچنكو كه بیشتر آزادی بیان را در نظر داشت ـ و هم عدالت اجتماعی است. عدالت سیستم بلوك شرق و آزادی بیان سیستم دمكراسی غرب، هر دو دروغی بیش نیستند.
جشن بیستمین سالگرد پائین آمدن دیوار برلین اما انسان منصف را شدیدا به فكر فرو میبرد كه آیا انسان شایسته همین است؟ آیا سهمش از زندگی و این دنیا همین است؟
١١ نوامبر ٢٠٠٩


انترناسیونال ٣٢٢

۱۳۹۲ مهر ۹, سه‌شنبه

نگاهی به جنبش كارگری مصر

موقعیت عمومی سیاسی مصر امروز در مركز ثقل توجه همه فعالان سیاسی، چه در طیف چپ و چه در طیف راست قرار دارد. دهها میلیون نفر در اعتراض به حكومت اخوان المسلین محمد مرسی شركت كردند و ارتش كه هوا را پس دیده بود، دخالت كرد و "رهبر" این اعتراضات شد كه قبل از اینكه خود اعتراضات مرسی را به ترك صندلی صدارت و یكه تازی اسلامی وادار كند، ارتش با كودتا پیش دستی كرد و خواست خود را قهرمان سرنگونی مرسی جا بزند. از آن زمان تا كنون همچنین هزاران نفر را نیز تحت عنوان همین "رهبری" اعتراضات مردم، قتل عام كرده كه در چشم بسیاری از ناظران سیاسی و خود جامعه هم مشمئز كننده است. در این نوشته من نه قصد پرداختن به كل حوادث مصر را دارم و نه وقت و توان آن را. اما جنبش كارگری یك بازیگر بسیار مهم و اصلی این اعتراضات بوده  و نگاهی به برخوردهایی كه به جنبش كارگری می شود و واكنشهایی كه جنبش كارگری از خود نشان داده است، شاید كمكی به درك موقعیت امروز وضعیت سیاسی مصر بكند.
جنبش كارگری مصر كه در بحبوحه اعتراض و انقلابی كه به سرنگونی حسنی مبارك منتهی شد، هم فعالانه شركت كرد و هم بصورت وسیعی خود را سازمان داد. در ادامه، این جنبش در اعتراضات معروف به جنبش تمرد و جمع آوری امضا و غیره هم فعالانه شركت كرد و در اعتراضاتی كه به سرنگونی مرسی منتهی شد، بسیار فعال بود. شاید این حكم كه "جنبش كارگری در انقلاب مصر شركت كرد" به این صورت درستتر باشد كه خالد علی، یكی از فعالین شناخته شده جنبش كارگری می گوید: "كارگران انقلاب ٢٥ ژانویه ٢٠١١ را شروع نكردند چرا كه تشكلی از خود نداشتند. اما یكی از مهمترین گام‌های این انقلاب زمانی بود كه كارگران وارد میدان شدند و در كنار مطالبات سیاسی و دمكراتیك، مطالبات اقتصادی و اجتماعی را نیز مطرح كردند." جول بنین (Joel Beinin) هم كه شاید ما در خارج از مصر با نوشتن و دنبال كردن دقیق و گام بگام تحركات جنبش كارگری به زبان انگلیسی را مدیون كارهای او هستیم، می گوید كه كارگران هم در اوایل انقلاب مصر، نه بعنوان كارگر، بلكه به عنوان احاد منفرد جامعه شركت كردند، اما به مرور زمان كه توانستند خود را سازمان بدهند، بعنوان كارگر شركت كردند و كمر حكومت حسنی مبارك را شكستند. فقط در چند روز آخر حكومت مبارك، كارگران دست به حدود ٦٠ اعتصاب مهم كارگری زدند كه مبارك و دور و بری هایش حساب عمق انقلاب دستشان آمد.