۱۳۹۳ فروردین ۹, شنبه

كامنتی درباره كردستان


استاتوس كوتاهی درباره قتل چیمن پیری توسط شوهر سابقش در سقز نوشتم كه یكی از دوستان فیسبوكی در پیغامی گفت چرا هر ناهنجاری‌ای كه در كردستان اتفاق میافتد را زیر ذره‌بین می‌گیرید؟ سئوال از این نظر برایم جالب بود كه مسئله اینجا نه قتل و اذیت و آزار روزمره زنان، كه آبرو و حیثیت گوشه ای از خاك این كشور است كه مورد نگرانی دوستانی بوده است. اكنون می توانم به این گفته خالد عزیزی، دبیركل حزب دمكرات كردستان، بهتر پی ببرم كه می گفت ای كاش كردستان مرز و سرحدهای خودش را داشت و ما از دیكتاتوری كردها و اعدام كردها توسط كردها با تمام قدرت حمایت می كردیم.

اما یك سئوالی كه هنوز برایم بی جواب مانده، چرا مسئله ناموس و سنت پرستی در كردستان اینقدر جان سخت بوده. در دهه شصت، رفقائی كه از اردوگاه‌های كومه‌له می آمدند، از این گلایه داشتند كه زنان در میان بهترین كمونیستهای این كشور هم مورد اذیت و آزار قرار می گیرند. زنی مورد سرزنش قرار گرفته بود كه در جلسه ای با یكی از اعضای رهبری وقت كومه له آدامس جویده بود. زنی مورد سرزنش قرار گرفته بود كه سیگار می كشد. زنی مورد سرزنش قرار گرفته بود كه در یك جلسه رسمی با یكی از رهبران وقت كومه‌له روسری اش را رعایت نكرده بود. پیشمرگ زنی آنقدر زیر فشار دور و بر قرار گرفته بود كه چرا با فلان پیشمرگ روی هم ریخته و این زن هم اقدام به خودكشی ناموفق كرده بود. جالب تر حتی این بود كه عده ای مسخره اش كرده بودند كه اگر واقعا می خواست جانش را بگیرد، می دانست كجایش را باید نشانه بگیرد!

آیا این فرهنگ به گذشته تعلق دارد؟ امیدوارم. اما چندان مطمئن نیستم. همین پارسال بود كه كومه‌له اطلاعیه داد یكی از اعضایش به نام حسن معارفی پور را بخاطر كتك كاری شدید خواهرش و ناموس پرستی ارتجاعی اخراج كرده است. همین امروز هم، مریم نمازی بیش از هر كس دیگری توسط رفقائی مورد سرزنش قرار می گیرد كه از كردستان آمده اند. دوستانی كارش را پورن خوانده اند. تعدادی مسخره كرده اند كه چرا حداقل قبل از "نمایش برهنگی" آنجایش را نتراشید!

من مانده ام این فرهنگ ریشه در چه دارد؟ چرا در بین رفقای این منطقه اینقدر جان سخت است؟

۱۳۹۳ فروردین ۳, یکشنبه

چه كسی خشونت می كند!

رادیو فارسی صدای آلمان (دویچه وله) روز ٢٣ مارس خبری از تظاهرات مردم پایتخت اسپانیا، مادرید، بر علیه سیاستهای ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا منتشر كرد. تیتر خبر "تظاهرات علیه سیاست اقتصاد ریاضتی در اسپانیا به خشونت كشیده شد" بود. در این گزارش آمده است: "این تظاهرات در اعتراض به سیاستهای ریاضت اقتصادی دولت محافظه كار اسپانیا در هماهنگی با خواسته های اتحادیه اروپا برگزار شد. این سیاستها شرایط اقتصادی زندگی شمار بسیاری از مردم اسپانیا را با دشواری های بیشتر مواجه كرده است." در بخش دیگری از این خبر آمده است كه تظاهرات كنندگان شعار "نان، شغل، خانه برای هر اسپانیایی" سر می دادند و علیه وضعیت فعلی شعار داده و اعتراض می كردند. این گزارش اضافه می كند كه "قیمت اجاره خانه در شهرهای بزرگ اسپانیا در مقایسه با چهار سال پیش ٣ برابر شده است." احزابی كه مردم را به این تظاهرات دعوت كرده بودند از آنها خواسته بودند كه برای حفظ "شان انسانی" به این تظاهرات بپیوندند.
در این تظاهرات زد و خوردهایی بین پلیس "ضد شورش" و مردم معترض در گرفته كه باعث زخمی شدن تعدادی نیز از دو طرف شده بود. آنچه كه در این بین هیچ اشاره ای به آن نشده است، این است كه مردم معترض و تظاهرات كننده هر روزه با خشونتی سازمان یافته روبرو بوده اند كه اسم آن را نه خشونت، كه راس و ریس كردن امور اقتصادی كشور نام نهاده اند. بیش ٢٥ درصد مردم اسپانیا بیكار ثبت شده هستند. اگر این خشونت نیست پس چیست؟ مردمی را كه وادار كرده اند علیرغم تهدید پلیس "ضد شورش" به خیابان بیایند و خواهان "نان" بشوند، اگر خشونت نیست پس چیست؟ اگر اعمال سیاستهای ریاضت اقتصادی، كه با نهادهای آدمكش دیگر به نام "صندوق بین الملل پول" و "اتحادیه اروپا" هماهنگ شده است خشونت نیست پس چیست؟ اگر مواجه كردن زندگی هم اكنون سخت مردم با شرایط به مراتب دشوارتر خشونت نیست پس چیست؟ اگر سه برابر شدن اجاره خانه، بدون افزایشی بر سطح درآمد مردم آن كشور خشونت نیست پس چیست؟ اگر پایمال كردن شان انسانی خشونت نیست پس چیست؟
از رسانه هایی كه بودجه شان توسط دولتهای سر به "صندوق بین الملل پول" و "اتحادیه اروپا" تأمین میشود و منافع آن دولتها را نمایندگی می كنند انتظاری نیست كه اعتراض مردم را خشونت نام نگذارند. انتظاری نیست كه كنار زدن پلیس باتوم بدست و آماده تیراندازی به سمت تظاهرات توسط این توده گرسنه ای كه زندگی شان تباه شده است، خشونت نام نگذارند. انتظار از مردم است كه این بساط را دیگر تحمل نكنند و متحدانه به پا خیزند.
٢٣ مارس ٢٠١٤

۱۳۹۳ فروردین ۱, جمعه

اشك خون بر موقعیت زن در ایران!

مردان سنتی ناموس پرست یك لذت عجیبی در اذیت و آزار، تا حدود قتل زنان می برند، كه جزو مایملك خود می دانند. به این آمار غیررسمی توجه كنید: "با قتل یک زن ٣٥ ساله در اطراف سقز، آمار زنان و دخترانی که طی زمستان امسال توسط نزدیکان و آشنایان خود کشته شده‌اند به ٨ تن رسید." این خبری است كه خبرگزاری "كردپا" منتشر كرده است. این خبرگزاری می نویسد: "روز ٢٤ اسفندماه زن مطلقه‌ا‌ی به نام چیمن پیری از سوی همسر سابقش کشته شد." همسر سابقش به بهانه آشتی‌کنان، چیمن را به بیرون از منزل برده و سپس بوسیله تالیور ماشین او را به قتل می‌رساند. در ادامه این خبر آمده است: "طی زمستان امسال ٤ زن و دختر در منزل و ٤ تن دیگر در بیرون از منزل توسط نزدیکان و آشنایان به بهانه‌ی "حفظ شرف" کشته شده‌اند."

جامعه از این وضعیت اشك خون می ریزد. جمهوری اسلامی حافظ این وضعیت و این ناموس پرستی است. اما ریشه این سنت و ناموس پرستی چنان عمیق است كه حتی در بین بسیاری از كسانی كه فكر می كنند از اسلام و سنن كهنه بریده اند نیز آشكارا مشهود است. یكی از اینها، كه به نام كمونیسم هم حرف می زند رفتارهای سنت شكن زنان را با این بهانه ها تقبیح می كند: "این گونه شوهای نمایشی که گروهی آنرا "انقلابی دیگر" می نامند، بهانه دست دم و دستگاه تبلیغات مافیایی رژیم اسلامی و دیگر مرتجعین اسلامی و مردسالاران می دهد."

زنان هم از دست سنت پرستان وقیح وحشی قمه بدست می خورند و هم از دست سنت پرستان خجول و چادر سر كرده. هر دو را باید رسوا كرد و به سطل آشغال تاریخ ریخت.

۱۳۹۲ اسفند ۲۹, پنجشنبه

یادمان باشد چه كسانی در كنار ما نیستند

عید است و داریم شادی می كنیم. در چهارشنبه سوری شادی كردیم و سیزده را هم با شادی و خوشی نسبی بدر كردیم. در كنار خانواده هایمان به دید و بازدید دوستان و نزدیكانمان می رویم. كامی شیرین می كنیم، موسیقی گوش می دهیم، رقصی می كنیم، لطیفه ای می گویم و خنده ای می كنیم. سختی و دشواری امسال را هم پشت سر گذاشتیم. در عین روبوسی به همدیگر می گوئیم: به امید سالی بهتر و بدون این حكومت منحوس ضد شادی اسلامی در نوروز سال آینده.
اما یادمان باشد كه تعداد زیادی از فعالین كارگری و فعالین دیگر جنبش‌های اعتراضی در زندان هستند. نه در كنار خانواده هستند و شادی می كنند و نه خانواده هایشان با در زندان بودن آنها می توانند شادی كنند. نه خنده و شادی بر روی لبان و در چهره این طرف است و نه در چهره و صورت آن طرف! یادمان باشد كه شاهرخ زمانی، بهنام ابراهیم زاده، رسول بداغی، رضا شهابی، محمد جراحی و صدها زندانی سیاسی دیگر در این كشور و در سخت ترین شرایط زندانی اند و این بهار را هم دور از خانواده هایشان بسر می برند. یادمان باشد كه دختران رسول بداغی این چندمین بهار و نوروز است كه انتظار دیدار پدر را می كشند! یادمان باشد كه نیما ابراهیم زاده این نوروز را هم بدون پدر سر خواهد كرد! یادمان باشد كه شاهرخ زمانی را از رفقایش در بند سیاسی ها جدا كردند و او اكنون حدود یك ماه است كه در اعتصاب غذا بسر می برد. یادمان باشد كه رضا شهابی در بدترین شرایط فیزیكی و جسمانی در غل و زنجیر است و اجازه موقعیت مناسبی برای معالجه به نمی دهند.
مهمتر اینكه یادمان باشد كه اینها بخاطر دفاع از حقوق ما كارگران و زنان و همه بی حقوقان در این كشور زندانی شده اند. یادمان باشد كه خانواده های آنها را تنها نگذاریم. به یاد این عزیزان باشیم و برای بازگرداندن آنها به آغوش خانواده و كانون گرم خانواده و دوستان و رفقایشان تلاش و مبارزه كنیم!
٣١ مارس ٢٠١٤

دستاویز محمود قزوینی برای حمله به حزب كمونیست كارگری


محمود قزوینی كامنتی چند سطری را مقدمه نوشته ای از دیگران كرده و خواهان معذرتخواهی حزب كمونیست كارگری شده است.*

جریان این است كه سه نفر در بین یك دنیا كامنت و نوشته از اعضای حزب كمونیست كارگری دو سه كامنت فیسبوكی پیدا كرده اند كه با زدن سر و ته آنها نتیجه دلخواه خود را بگیرند. اسم من هم پای یكی از كامنتهاست.

ماها آدمهای سیاسی حقیقی و حقوقی هستیم و مسئولیت بحثهایمان هم با خودمان است. من از هیچ كامنتی كه كسی را عامل و جیره خوار جمهوری اسلامی بداند یا حتی بطور ضمنی و غیر مستقیم چنین شائبه ای ایجاد کند نه دفاع می كنم و نه آنرا اصولی میدانم؛ حتی اگر آن را خودم نوشته باشم. اما هر كسی بگوید حزب كمونیست كارگری منحل شود، بهزاد جواهری و یا هر كس دیگری باشد، باز هم بهش خواهم گفت كه "آن نوشته ات را برای كیهان شریعتمداری بفرست". گفتن اینکه "مقاله تو برای ستون اول کیهان مناسب است" یا "این مقاله تو جایزه قلم کیهان میگرفت" هیچگونه اتهام و حكمی، حتی ضمنی علیه کسی صادر نمی كند. با اینهمه اگر میدانستم رفیق دیگری از این عبارات من پا را فراتر میگذارد همین را هم نمینوشتم. همینجا این را هم بگویم كه پاسدار خطاب کردن بد دهن ترین مخالف سیاسی، یعنی کسی که هر روز علیه این و آن لیچار میگوید را هم اصولی و مجاز نمیدانم. اما از توئی که شکایتنامه تنظیم می کنی این انتظار هست که در این حد مسائل را متوجه باشی. میدانی که انحلال حزب کمونیست کارگری موضع دشمنان ما و از جمله جمهوری اسلامی است. کیهان میخواهد حزب كمونیست كارگری منحل شود تا از دست مریم و مینا و كیوان و فرشاد حسینی و شیوا و مرسده و كریم شاه محمدی و شهناز مرتب و محمدامین كمانگر و افسانه وحدت و شهلا دانشفر و سمیر نوری و یدی محمودی و اصغر كریمی و سوسن صابری و فریده آرمان و عبدالله اسدی ... و نهایتا حزب كمونیست كارگری راحت شود. و آنوقت بهزاد جواهری هم مدافع همین سیاست میشود. او اعلام موضع سیاسی كرده و من هم جواب سیاسی بهش داده ام. مگر ارزیابی سیاسی از یك نوشته و یك موضعگیری جرم است! امیدوارم خود بهزاد هم کمی تعمق کند ببیند با این حرفش کجا ایستاده است. ولی بهتر است شما وکیل مدافع او نشوید. کمکی به او نمیکند.

اما شما محمود قزوینی؛ وقتی در مقابل فراخوان به انحلال حزب كمونیست كارگری و لیچارها و توهین های متعدد عباس رضائی و حامد خاکی سکوت میکنی و یکطرفه حزب را بدهکار میدانی، آیا حق ندارم ترا مدافع ادبیات و مواضع آنها بدانم؟ حتما می دانی كه عباس رضائی یکی از بد دهن ترین ها با مخالفین خود میباشد. با تحقیرآمیزترین لحن رو به اعضای حتی رهبری حزبی كه ادعا می كند فعالش هست یا فعالش بوده است، حرف زده و آنها را لمپن خطاب كرده است! ببین رو به یکی از اعضای كمیته مركزی حزب حكمتیست چه نوشته است: "این ادبیات لمپنی را تمام کن و برو پیش همفکرات. شورش را در اورده ای. اسب تروا ح ک ک را دیگر کسی وارد قلعه نمی کند، بیرون قلعه اتیشش میزنند". و همین رفیق دیگرت، حامد خاكی چنان ادبیات نابهنجار و ناشایسته ای را روی دیوار عباس رضائی رو به یکی دیگر از رفقای ما نوشت كه حتی همین عباس رضائی مجبور شد آن را پاك كند! تو اینها را دیده ای و سکوت کرده ای و بدتر اینکه قلم بدست گرفته ای تا از این آدم ها دفاع کنی. غیر از همسوئی سیاسی و یا همسوئی با این فرهنگ و این لحن چه اسم دیگری میتوان روی آن گذاشت؟! فكر نمیكی اگر کسی باید معذرتخواهی کند شما باشید؟

به حجم بد و بیراه و ناسزا و لمپن بازی علیه مریم نمازی و حزبش یک نگاهی بینداز. هیچكدام از این همه فحش و هجمه و لمپن بازی سبیل بناگوشان بر علیه مریم نمازی و حزب كمونیست كارگری بگوشت نخورد؟ گیرم دوتا فحش هم ما داده ایم، فوری حزب کمونیست کارگری باید محاکمه بشود؟! وسط این همه كثافتی كه بر علیه شریفترین كمونیستهای این مملكت پرتاب كردند، تو، محمود قزوینی گرامی، آمدی كه معلم اخلاق بشوی؟ آنهم فقط برای محاكمه كردن حزب كمونیست كارگری! خوب می دانی كه در این مدت هیچگونه "اخلاقی" را نسبت به ما رعایت نكردند، تو آمده ای از ما فول اخلاقی می گیری؟

می دانم كه از نظر تو و هم لیگانت ما كمونیستها فقط حق داریم فحش بخوریم. اما دنیا اینجوری نیست، دوست عزیز! مریم نمازی و حزبش را به زشت ترین القاب مردسالارانه ضد زن مورد تهاجم قرار دادند، شما ككتان هم نگزید. همین اسامی ای كه تو نامه شان را پخش كرده ای و در مقام وکیل مدافعشان ظاهر شده ای، سردسته همین اخلاقیات ضدزن مردسالار بودند. جنگ مغلوبه علیه ما راه انداختند و شما وسط این تهاجم اسلامی آمده ای و یقه ما را میگیری. چه جوابی برای این داری؟ آیا اختلاف سیاسی با حزب کمونیست کارگری شما را در دفاع از این منتقدین و لحن و ادبیات آنها مجاز کرده است؟ 

 

توضیح

===========

* نوشته ای كه محمود قزوینی كامنت خودش را مقدمه آن كرده است، توسط سه نفر به نامهای حامد خاكی، فردین آرام و عباس رضائی نوشته شده است. من در گوگل اسم این سه نفر را جستجو كردم كه ببینم اینها كی هستند! در هفت هشت سال گذشته تعداد هفت هشت نوشته ای از آنها را پیدا كردم كه همه آنها بر علیه حزب كمونیست كارگری نوشته شده بودند. این در خود هیچگونه اشكالی ندارد. اما دریغ از یك نوشته بر علیه جمهوری اسلامی. دریغ از یك نوشته بر علیه سرمایه داری. دریغ از یك نوشته بر علیه ناسیونالیسم كرد. دریغ از یك نوشته در دفاع از حقوق زن، حقوق كارگر، دفاع از پناهندگان. اینها حتی اگر آدمهای حقیقی هم باشند متاسفانه  كارشان شده گشت و گذار در فیسبوك و به مغلطه كشیدن بحثهای سالم دیگران.

١٩ مارس ٢٠١٤

۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه

كارگران و خط فقر، نبرد ادامه دارد!


ایلنا روز ٢٣ اسفند خبر داد كه «شورایعالی كار» مركب از نمایندگان رنگارنگ جمهوری اسلامی، ١٢١ هزار تومان بر دستمزد سال گذشته كارگران افزود و حداقل دستمزد سال ٩٣ را ٦٠٩ هزار تومان تصویب كرد. این یك دهن كجی علنی است به ٩١ درصد مردمی  است كه در نظرسنجی یك ماه پیش تلویزیون رژیم شركت كرده و خواهان افزایش دستمزد به حداقل ٢ میلیون تومان شده بودند. هیچكس در این جامعه و حتی بانك مركزی و انجمن كارفرمایان ایران و مسئولین دولتی هم این حقیقت زمخت را نتوانسته اند انكار كنند كه دستمزد كمتر از ٢ میلیون تومان، تحمیل فقر است! سیاه بر سفید نوشته اند كه در تهران، حتی بدون محاسبه هزینه مسكن و تعویض اثاث خانه، كمتر از ١ میلیون ٧٠٠ هزار تومان، زندگی زیر خط فقر است!

كسی نمی تواند انكار كند كه ایران یك جامعه ثروتمندی است كه ثروتش چنان چپاول و غارت شده است كه كل تروریسم اسلامی با ثروت چپاول شده از آن جامعه تغذیه می شود. هزینه اصلی جنگ بشار اسد بر علیه مردم آن كشور از ثروت دزدیده شده مردم ایران تامین می شود. كارگران دیگر این وضعیت را قبول نمی كنند!

كارگران پتروشیمی های ماهشهر بعنوان قلب طپنده جنبش كارگری حداقل دستمزد برای سال ٩٣ را ٢ میلیون تومان مطالبه كرده است و اتحادیه آزاد كارگران ایران و فعالین كارگری از درون زندانها هم از این رقم حمایت كرده اند. همچنین اتحادیه آزاد كارگران ایران روز ٢٢ اسفند با شنیدن زمزمه تصویب ٦٠٩ هزار تومان، التیماتوم داده است كه جنبش كارگری این رقم را قبول نخواهد كرد.

كارگران این دستمزد و این همه فقر را نمی توانند تحمل كنند. جنبش پیشروی كارگری راه نشان داده است. كل جامعه باید به صف این مبارزه بپیوندد.*

 

مندرج در ژورنال شنبه ۲۴ اسفند ۹۲- ۱۵ مارس ۲۰۱۴

جامعه ای زیر خط فقر


خبرگزاری دولتی فارس نوشته بود كه موسی الرضا ثروتی یكی از نمایندگان مجلس اسلامی و عضو كمیسیون برنامه و بودجه گفته است "بر اساس آمار ١٥ میلیون ایرانی زیر خط فقر هستند". و در ادامه می گوید: "این میزان حدود ٢٠ درصد از جمعیت کل کشور را شامل می‌شود که رقم قابل توجهی است." در خبر جداگانه دیگری هم در همین هفته آمده است: "گزارش بانک مرکزی ایران نشان می دهد که قیمت کالاها و خدمات در دو سال گذشته تقریبا دو برابر شده است."

این آمار به همین صورتی هم كه منتشر شده اند وحشتناكند، اما واقعی نیستند! به این دلیل ساده كه تا بحال حتی یكبار هم اتفاق نیافتده است كه جمهوری اسلامی و ارگانهای سر به آن، آماری را منتشر كرده باشند كه مستقل از دستكاریها بوده. همیشه آمار را پائین تر از آنچه كه واقعا هستند را نشان می دهند. در همین خبر خبرگزاری فارس، موسی الرضا ثروتی می گوید: "این مسئله زیبنده ایران اسلامی نیست"! باید آمار را دستكاری كرد تا "زیبنده" به نظر برسد.

خودشان می گویند كه در یك جامعه ٨٠ میلیونی، ١٥ میلیون تن از آنها را زیر خط فقر نگه داشته اند! "خط فقر" اینها، خط فقری نیست كه آدمی زندگی بخور و نمیری داشته باشد؛ بلكه خط فقرشان یعنی كارتون خوابی، یعنی تن فروشی اجباری، یعنی افتادن به دام باندهای قاچاق مواد مخدر، یعنی دست زدن به هزار و یك نوع بزه كاری های دیگر.

این ١٥ میلیون كسانی هستند كه با محاسبات خودشان باید حداقل ٢ میلیون تومان دستمزد بگیرند، اما دستمزدی را كه نهادهایشان قانونا تصویب كرده اند ٤٨٧ هزار تومان است. كسانی هستند كه كودكانشان حتی خواب مدرسه رفتن و كودكی كردن را هم نمی بینند.

این آمار و اخبار می گویند كه اگر دو سال پیش با ١ میلیون تومان می شد زندگی كرد، و می دانیم كه دو سال پیش دستمزد بخش وسیعی از مزدبگیران این جامعه یك چهارم این دستمزد (یعنی چیزی كمتر از ٣٠٠ هزار تومان) بود، اكنون باید ٢ میلیون تومان دستمزد بگیرند كه بشود روی خط فقر و نه بالای آن، زندگی كرد! و می دانیم كه همان بخش وسیعی از مزدبگیران هنوز نیم میلیون تومان هم دستمزد نمیگیرند! ١٥ میلیون نفری كه با هزینه كردن یك رقم از ثروتهای دزدیده شده از آن جامعه و منظور كردن آن برای ایجاد اشتغال و رفاه، ثروتهای كسانی چون رفسنجانی، خامنه ای، ضراب، مشائی، محصولی، زنجانی و خاوری دیگر زیر خط فقر نمی مانند!

 

زندگی زیر خط فقر و ناامنی اجتماعی

جامعه امروز ایران یكی از ناامن ترین جوامع است. منظورم از "ناامنی" نه حتی ناامنی محیط كار، تحمیق مذهبی، تصادفات وسائل نقلیه و سركوب عریان اعتراضات توده ای و اعتراضات كارگری و غیره؛ بلكه ناامنی از نظر بزه‌كاری‌های اجتماعی است. منظورم دزدی، قتل، كلاه برداری، جیب بری، تن فروشی و اعتیاد و غیره است. ١٥ میلیون زیر خط فقر یعنی ١٥ میلیون نفر گرسنه. یعنی ١٥ میلیونی كه مجبورند راهی برای رفع گرسنگی پیدا كنند. جامعه ای كه حداقل ١٥ میلیون گرسنه داشته باشد نمی تواند با هیچ معیاری امن باشد! گرسنه اش باید شكم خود و فرزندش را سیر كند و اگر كار و درآمدی نداشته باشد، دست به دزدی خواهد زد. سر كوچه و خیابان جیب كسی را می برد. مجبور می شود سر همه كلاه بگذارد. مواد مخدر می فروشد. تن فروشی می كند. گوش این و آن را می برد. رشوه می دهد و رشوه می گیرد. خانواده اش از هم می پاشد. بچه اش را به مدرسه و دانشگاه نمی تواند بفرستد.

١٥ میلیون زیر خط فقر یعنی ١٥ میلیون نفر برای سیر كردن شكم خود و فرزندش، اعتصاب می شكند. یعنی خود را در موقعیتی می بیند كه مجبور است حقوق دیگران را پایمال كند. در برابر پول بسیار ناچیز، از بسیار از مسائل چشم خواهد پوشید! می خواهم بگویم كه وقتی این همه آدم را زیر خط فقر نگه می دارند، دیگر زندگی همان تعداد آدم نیست كه ناامن شده؛ بلكه ناامنی كل جامعه را در خود فرو برده است! از در خانه بیرون رفتن برای خرید سر كوچه، می شود ریسك كردن جان خود! و درست از آنجا كه موقعیت همه ماها در میان است، باید مسئله این همه فقر را مسئله خودمان بدانیم و به آن اعتراض بكنیم.

كسی نیست كه قبول نكند ایران كشوری است مالامال از ثروت و منابع طبیعی. نفت، پتروشیمی، دریا، معادن مختلف، گاز، یك عالمه نیروی كار آماده به كار و غیره. اما همه اینها لفت و لیس می شود و خرج آدمكشی در سوریه، حزب الله لبنان، حماس در فلسطین، تروریستها در عراق و افغانستان و پاكستان، تروریستهای اسلامی در گوشه و كنار این دنیا در به اصطلاح سفارتخانه ها، و ساندیس خوران و بسیجیان و پاسداران آماده آدمكشی! هر امام جمعه ای برای خودش باندی از مفتخوران را دارد. هر وزیری، چه سابق و چه اكنون، باندهای مفتخور و انگل خودشان را دارد. هر رئیسی، هر نماینده مجلسی، هر پاسداری، هر مزدوری در خانه كارگر و حراست و ارتش و سپاه، بسیج بساط مفتخوری خودش را دارد. هر رئیس جمهور اسلامی ای در هر دوره ای برای خودش باند و جناحی را دست و پا كرده و بساط دزدی و مفتخوری خودش را دارد. اینها و دهها مورد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دیپلماتیك واقعیت فقر ١٥ میلیون زیر خط فقر را می تواند توضیح دهد. این رژیم اگر با همان باندهای مفتخور و آدمكش تا به امروز توانسته به حكومتش ادامه بدهد، باید با به دفاع برخواستن ما از این حداقل ١٥ میلیون نفر زیر خط فقر از تاج و تخت پائین كشیده شود.

برای خلاصی از این وضعیت، برای تلف نشدن بیشتر جامعه، برای نجات آن ١٥ میلیون نفر و آینده فرزندان خودمان، باید حركت كرد و با یك اعتراض توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی وارد میدان شد.

١٠ مارس ٢٠١٤

(كارگر كمونیست ٣٠٣)

۱۳۹۲ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

تحمیل این همه فقر؟! كارگران باید جمهوری اسلامی را بیاندازند


كسانی كه كشمكش بر سر حداقل دستمزد سال ١٩٩٣ را دنبال می كنند، حتما به یاد دارند كه در شو مضحك تلویزیونی كه به مناسبت به اصطلاح بحث و مناظره بر سر حداقل دستمزد سال آینده در تلویزیون جمهوری اسلامی ترتیب داده شده بود، بیش از ٩١ درصد از مردمی كه در نظرسنجی این تلویزیون شركت كرده بودند، خواهان افزایش حداقل دستمزد به بالای تورم رسمی شده بودند. در این مناظره همه شركت كنندگان، كه جملگی وابسته به دوائر سر به رژیم اسلامی بودند، ظاهرا قبول داشتند كه دستمزد كمتر ٢ میلیون تومان یعنی همچنان زندگی زیر خط فقر.

می دانیم كه حداقل دستمزد كارگران در سال ١٩٩٢، ٤٨٧ هزار تومان تعیین شد. و خودشان گفته اند كه: "طبق اعلام قبلی وزارت کار این میزان در بهترین شرایط تا ٢٢ درصد هزینه های ماهیانه کارگران را تامین می کند." و در همان مناظره كذائی هم گفته شد كه بیش از ٦٥ درصد از كارگران در ایران حداقل دستمزد را دریافت می كنند.

"كمیته مزد كارگران استان تهران" كه كمیته ای از شوراهای اسلامی ضدكارگری در میان كارگران است، اخیرا طی محاسبه ای كه در بهمن ماه امسال از تهران كرده است، گفته است كه "هزینه ماهیانه یک خانوار ٤ نفره طبق قیمت های بهمن ماه امسال به ١ میلیون و ٧٦٠ هزار تومان رسیده است." خواننده گرامی در نظر داشته باشد كه اینگونه "كمیته"ها و همه كسانی كه روزی شان را مدیون جیره جمهوری اسلامی هستند، همیشه كفه ترازو را در ارائه آمار و ارقامشان به نفع جمهوری اسلامی سنگین می كنند. با این همه، همین كمیته هم نمی تواند حقایق بسیار زمخت را تا حد غیرقابل باور وارونه جلوه دهد. در محاسبه انجام شده اش می گوید: "هزینه خوراک هر خانوار ٤ نفره در ماه در خوشبینانه ترین حالت ٨٢٨ هزار و ٨٨٤ تومان است." هزینه مسكن و دوا و درمان و پوشاك و مسافرت و بسیاری از موارد ضروری دیگر در این محاسبات بقدری پائین محاسبه شده اند، كه انگار اصلا ملحوظ نشده اند. یعنی این محاسبه فقط كارگر را برای زندگی كردن امروز (تازه اگر دستمزدش را به موقع بپردازند) می خواهد!

گفتم كه كمیته های نوع "كمیته مزد شوراهای اسلامی" همیشه كفه ترازو را با تردستی دستكاری آمار و ارقام، به نفع دولت اسلامی سنگین می كند. همین نهاد سركوب رژیم در میان كارگران درباره هزینه مسكن در تهران برای یك خانواده ٤ نفره، در همین محاسبه اخیرش می گوید: "هزینه‌های مسکن در تمام نقاط تهران ... نیز ٣١٥ هزار و ٧٣٣ تومان اعلام شده است." معلوم نیست در كجای تهران و چگونه مسكنی را محاسبه كرده اند كه بشود با ٣١٦ هزار تومان در ماه مشكل مسكن را حل كرد؟!

 

كارگران مصوبات "شورایعالی كار" را نمی پذیرند

در محاسبه ای كه به رقم ١ میلیون و ٧٦٠ هزار تومان رسیده اند، "كمیته مزد استان تهران" علاوه بر در نظر گرفتن ارقامی بسیار پائین برای بسیاری از هزینه های روزمره در شهری مثل تهران، همچنین این را فرض گرفته است که كارگر پولی بابت سیگار و دخانیات خرج نمی كند. وسائل و اثاثیه های خانه اش را هیچوقت نباید عوض كند! و نیازی به تفریخ و امور فرهنگی مثل سینما و تأتر و كنسرت رفتن ندارد، چرا كه سهمی برای این موارد در نظر گرفته نشده است. نكته من این است كه اعضای این "كمیته" چند روز دیگر قرار است به عنوان "نماینده كارگران" با نمایندگان كارفرمایان و نمایندگان دولت در "شورایعالی كار" برای رسیدن به رقمی بعنوان حداقل دستمزد سال آینده، توافقی بكنند. شوراهای اسلامی كار پادوهای رژیم در بین كارگران هستند كه كارشان مشورت و پیشنهاد و همكاری با مدیریت و كارفرماهاست و چهار چشمی دنبال كارگران معترض و فعالین كارگری هستند كه به اداره اطلاعات و حراست معرفی كنند. اینها را هیچ كارگری بعنوان نماینده كارگران انتخاب نكرده است و درست به همین دلیل هم هیچ مصوبه و رقمی را كه امضای اینها زیرش باشد، مورد قبول كارگران نیست.

كارگران باید روی همین موضوع كه نماینده های واقعی كارگران در محاسبه هزینه های خانواده های كارگری بر سر مشكلات اساسی جلوی پای كارگران و از جمله افزایش دستمزد، تورم و تشكل راه نمی دهند و سالهاست فعالین كارگری را زندانی كرده و به شدت مورد اذیت و آزار قرار می دهند، هیچگونه مرجع دیگری را بعنوان نهاد مورد تأیید جنبش كارگری قبول ندارند. كارگران خواهان افزایش دستمزد به حداقل ٢ میلیون تومان و دخیل كردن فعالین و نمایندگان كارگران كه در مجامع عمومی خودشان انتخاب شده اند، می باشند.

٢ مارس ٢٠١٤

سئوال‌هایی كه جمهوری اسلامی برایشان جوابی ندارد


یكی از نمایندگان مجلس اسلامی به نام فاطمه آلیا اخیرا گفته بود كه "در ایران کودک کار رسمی نداریم و نهایتا کودکانی که در اوقات فراغتشان در مزارع به کار مشغول می شوند، کودک کار هستند." این اظهارات از آن اظهارات سخیف مسئولین جمهوری اسلامی است كه آخوندوار می پیچانند و بعد دروغی سوارش می كنند كه خود نیز دیگر به آن باوری ندارند. این البته جزئی از زندگی شان بوده است. خودش معلوم نیست از كدام مزرعه آمده و خبر ندارد كه بخش وسیعی از مردم این كشور در خیابانهای شهرهای بزرگ با همان به اصطلاح درآمد كودان كار غیررسمی "زندگی" می كنند.

در جواب ایشان، یكی از فعالین حقوق كودك به نام احسان در همان جلسه ای كه فاطمه آلیا سعی می كرد آن دروغ را به خورد مخاطبینش بدهد، بلند شده و جوابش را چنین می دهد: "سال‌هاست که اسیر درد بوده ام. از کودکی تا به امروز که سی ساله هستم. در سال‌های درد من، مسئولین و ارگان ها کجا بودند؟ وقتی من و امثال من زیر شکنجه نامادری خود بودیم، شما برای حمایت از ما چه کردید؟ تا کی بچه های این مملکت باید بی پناهی بکشند؟ چه زمانی قرار است مصیبت های کودکان کار به پایان برسد؟" یكی دیگر از فعالین حقوق كودك به نام مینا زمانیان به دنبال صحبتهای احسان جواب فاطمی آلیا را اینچنین می دهد: "امروز در مترو می گفتند بچه های کار از مترو جمع آوری شده اند و خوشحال بودند؛ نمی دانند که سرنوشت این کودک را سیاه کرده اند، چون این بچه که تا دیروز در خیابان و قطار جلوی چشممان بود، حالا به زیرزمین های تاریک و کارگاه های کثیف برده می شود و بیشتر از پیش مورد بهره کشی قرار خواهد گرفت."

جمهوری اسلامی این جامعه را به تباهی مطلق كشیده است! پدیده كودكان كار و دهها معضل دیگر مثل روآوری به اعتیاد و تن فروشی برای سیر كردن شكم، سراپای این جامعه را در خود فرو برده اند. جواب جمهوری اسلامی به سئوالاتی مثل سئوالات احسان و مینا زمانیان زندان و شلاق و تباهی هر چه بیشتر زندگی مردم زحمتكش این جامعه است. جواب این سئوالات را در واقع باید فراتر از چهارچوب جمهوری اسلامی جست. جمهوری اسلامی و یا هر حكومت دیگری، اگر قرار بود به معضلی رسیدگی كند اول آن را به رسمیت می شناخت و سپس منابعی مستقل از موش دوانی و دست درازی اسلامی به آن اختصاص می داد. اما قرار نیست كه چنین كند. رسیدگی به وضعیت كودكان كار، جدا از رسیدگی به وضعیت خانواده هایی كه كودكانشان مجبورند مدرسه و زمین بازی را رها كرده و در كارگاههای نمور فرشبافی قربانی شوند، نیست! این رژیم اما رژیم فقر و فقیر كردن بیشتر جامعه است و هیچ برنامه ای برای حتی یك قطره بهتر كردن وضعیت زار و اسفبار این جامعه ندارد. بجای رسیدگی به وضع كودكان، تحمیق مذهبی را ارمغان آورده است. بیش از ٣٥ سال است سعی كرده وجب به وجب دستآوردهای مدنی و مترقی را از این جامعه پس بگیرد و هر آنچه كه بوئی از انسانیت و مدنیت برده را بزند، زندان كند و به دار بكشد!

در جمهوری اسلامی و ایدئولوژی اسلامی، كودک ملك مرد است و این والدین مرد هستند كه برایش در كار، رفاه، ازدواج و مرگ تصمیم می گیرند. این وضعیت با وجود سر كار بودن جمهوری اسلامی نه بهبود خواهد یافت و نه هم قرار است چنین شود. تنها راه نجات از این وضعیت، اتحاد خانواده های این كودكان و به زیر كشیدن این رژیم جنایت و فقر است.

١ مارس ٢٠١٤