۱۴۰۰ فروردین ۲۵, چهارشنبه

میزگرد نشریه ایسکرا در رابطه با اول ماه مه روز جهانی کارگر

 ناصر اصغری، نسان نودینیان، یدی محمودی، مینا بهروزی، عزیزه لطفی، رحیم یزدانپرست و سلیمان سیگارچی

 به سئوالات ایسکرا پاسخ میدهند

 

 ایسکرا: به روز جهانی کارگر نزدیک می شویم. فعالین و تشکل های کارگری در تدارک برگزاری این روز هستند. محور اصلی مطالبه کارگران که مطالبه تمامی مزدبگیران است، طرح دستمزد بالای ۱۲ میلیون تومان است. دست یابی به این خواست تا چه حد عملی و ممکن است؟

 

ناصر اصغری: در مبارزه سیاسی هر چیزی همانقدر عملی و ممکن است که برایش تلاش کنی. مطالبه ۱۲ میلیون تومان حداقل دستمزد مطالبه لوکسی نیست. امروز یک خانواده کارگری با دستمزدی کمتر از این حداقل به معنای واقعی کلمه زندگی نمی کند. آنچه که در ایران معنای "زندگی" به خود گرفته، در واقع هیچ شباهتی به زندگی ندارد. آدمها، از زن و کارگر و معلم گرفته تا پرستار و دانشجو و دست فروش، احساس می کنند که در یک تله و زندان بزرگ گیر کرده اند. دید و بازدید برای آدمها، با فقری که گریبان جامعه را گرفته، یک عمل شاق شده است. آدمها شب و روز دعا می کنند که پایشان به دکتر و بیمارستان نکشد و کارشان به دوا و معالجه نرسد. مسافرت را دیگر فقط در داستانها می خوانند. ازدواج و تشکیل خانواده خودش یک معضل مشکل ساز شده است. یک مبلغی را که بعنوان دستمزد تعیین می کنند، که عدد آن حتی می تواند ظاهر بزرگی هم داشته باشد، قدرت خرید هیچ چیزی را ندارد. آجیل و میوه را کرایه می دهند که مردم با آن عکس بگیرند! این بطور خیلی خلاصه وضعیتی است که یک جامعه ۸۰ میلیونی در آن گیر کرده است! و درست به همین خاطر جنبش کارگری امسال در شرایط کاملا ویژه ای درگیر مبارزه برای افزایش حداقل دستمزد است. جامعه در حالت انفجاری است و رژیم اسلامی در ورشکستگی کامل به سر می برد. این موضوع فعالین کارگری میدانی را در یک موقعیت بهتری برای رهبری مبارزات کارگران برای مطالبه افزایش حداقل دستمزد قرار می دهد.

در مبارزه سیاسی در جامعه ای که شرایط امروز ایران را ندارد، معمولا فعالین کارگری با وجود اینکه فعالیتهای مهمی که داشته اند و رهبری هایی که کرده اند به فعال و رهبری کارگری تبدیل شده اند، باز هم باید سعی بیشتری بکنند تا کارگران را به مطالبه خاصی ترغیب کنند. اما در شرایط ویژه ایران کارگران هم اکنون قانع و ترغیب شده و در میدانند. با این همه هنوز فعالین کارگری احتیاج به اتحاد عمل و کنار گذاشتن اختلافات جزئی ای و بعضا هم سیاسی عمده ای، که هر فعال کارگری می تواند با دیگری داشته باشد، کارگران را به یک مبارزه متحد و سراسری برای مطالبه کردن حداقل دستمزد ۱۲ میلیونی به میدان بیاورند. جمهوری اسلامی، به نظر من، گرچه همیشه از حربه سرکوب و زندان و اذیت و آزار فعالین کارگری استفاده کرده که کارگران را پراکنده نگه دارد و حداقل دستمزد را در یک چنین سطحی نگه دارد، اما از عدم اتحاد عمل کارگری کارآ در میان فعالین کارگری هم استفاده خودش را برده است.

یک موضوع دیگر که می تواند به اتحاد سراسری حول حداقل دستمزد ۱۲ میلیونی کمک کند، ارتباط فعالین و رهبران کارگری محیط کار بیشتری است که یک هماهنگی بین آنها به وجود بیاید. یک ارتباط و هماهنگی بین کارگران مراکز مختلف، معلمان، پرستاران و دیگر جنبشهای اعتراضی به وجود بیاید که قدرتمند در این مبارزه ظاهر شوند. واقعیت امر این است که هر چه جنبش کارگری قدرتمند باشد، هر چقدر کارگران بتوانند یک مطالبه مهمی مثل حداقل دستمزد ۱۲ میلیونی را به دولت تحمیل کنند، به مبارزه زنان، کودکان کار و خیابانی، معلمان، فعالین محیط زیست و غیره کمک می کند. اینها بطور خلاصه نکاتی است که فکر می کنم به ممکن و عملی بودن مطالبه حداقل دستمزد ۱۲ میلیونی کمک خواهد کرد.

 

ایسکرا: هر سال روز جهانی کارگر در شهرهای کردستان علاوه بر صدور قطعنامه و بیانیه های متعدد، ابتکارات مختلف دیگری نظیر جشن و پخش شیرینی و شعار نویسی  بکار برده میشود. انتظار شما از فعالین کارگری و دیگر فعالین عرصه های اجتماعی در هر چه باشکوه تر برگزار کردن روز جهانی کارگر در محلات و مکانهای دیگر چیست؟

 

نسان نودینیان: برگزاری مراسمهای روز جهانی کارگر در کردستان سابقه ای بیش از چهار دهه دارد. بخشی از عرصه مبارزه کارگران و فعالین اجتماعی است. جشن روز کارگر برای مردم کردستان همچنین روز جهانی زن امری آشنا است.   تعداد زیادی از فعالین اجتماعی و کارگری هر سال برای این دو روز فعالیتهای ویژه خود را شروع میکنند و برگزاری مراسم و جشن روز کارگر و روز جهانی زن را امر اجتماعی خود میدانند. 

امسال ما برای برگزاری جشن و مراسم روز کارگر  با دشواری های متعدد اجتماعی روبرو شده ایم. پاندمی کرونا  همچنان بشکل فاجعه باری ادامه دارد. ابتلا به کرونا این روزها بیداد میکند. تعدادی از شهرها بویژه سنندج و سقز و... قرمز یا نارنجی هستند. رعایت فاصله های اجتماعی را اکیدا توصیه میکنیم. با توجه به این دشواری ها و رعایت فاصله های اجتماعی و استفاده از ماسک،   در محلات  برگزاری مراسم و جشن های روز کارگر را توصیه میکنیم. 

فعالین کارگری و اجتماعی سنتا با برپایی گلگشت و جمع شدن در مکانهای تفریحی جشن روز کارگر را برگزار میکنند. این سنت و برگزاری در مناطق تفریحی عملا به تعداد معینی از دوستان نزدیک محدود شده است. به نظر من ما امسال میتوانیم جشن های روز کارگر را از مناطق دور افتاده و تفریحی به محلات انتقال دهیم. خود سازمان یابی در محلات را مردم تجربه کرده اند. امسال در چندین محله مراسم های شادی سال نو برگزار شد. اگر چه مراسمهای شادی سال نو بار امنیتی کمتری به نسبت برگزاری روز کارگر دارد. 

برگزاری جشن و مراسم روز کارگر در محلات در گرو در نظر گرفتن این فاکتور و یا اقدامات  عملی هستند.  اقدام یکم؛ فعال کردن میدیای اجتماعی و تلاش برای جمع کردن تعداد زیادی از ساکنین محلات از طریق کانالهای تلگرام. اقدام دوم؛ فعال کردن تماسهای فردی و سازماندهی تعداد معینی از جوانان برای تدارک جشن و مراسم. و اقدام سوم و نهایی تبلیغ مستمر و ساده کردن حضور و شرکت مردم محله بویژه زنان و جوانان و درست کردن فضای شاد. و بالاخره تدارک سخنرانی های کوتاه درباره روز جهانی کارگر. 

دوره تکرار ملال آور و نسخه های غیر عملی برگزاری روز کارگری سپری شده. قرن بیست ویک قرن بکارگیری ابتکارات اجتماعی است. دوره ای است که عملا قدرت سازماندهی مردمی بالا رفته است. دوره ای است که با استفاده از میدیای اجتماعی امکان عملی برای سازماندهی مردمی ساده شده است. روز کارگر و جمع کردن مردم در محلات فرصت خوبی است برای این آزمون اجتماعی.  

در چند سال گذشته محلات مکانهای مناسبی برای خود سازمان یابی مردم شده است. تصرف محلات در شرایط کنونی تاثیرات بسزایی برای سازماندهی و دست زدن به اعتراضات سراسری در سطح شهرها را دارد. تصرف محلات امری اجتماعی است. 

تهیه ماتریال برای یک مراسم خوب هم ساده است. برجسته کردن شعارهایی که در اعتراضات کارگران، معلمان و بازنشسته ها این روزها فریاد زده میشود. «افزایش حداقل دستمزد به بالای۱۲میلیون درماه»، «دستمزد توسط خود کارگران باید تعیین گردد». « تحصیل رایگان»، «درمان رایگان»، «واکسن رایگان برای همه مردم». و خواستهای مبارزاتی که در یکسال گذشته از جمله آب شُرب و پاکیزه، و جاده ها امن و بیمه بیکاری برای کارگران و جوانانی که فاقد موقعیت شغلی شده اند. و محکوم کردن شلیک به کولبران و ... محور سخنرانی ها و شعارهای ما هستند. در یک کلام؛  اول می در محلات را به تریبون کیفرخواست کارگران و مردم علیه نظام برده داری تبدیل کنیم. 

ما برگزاری مراسمهای روز کارگر در مراکز تولیدی و کارگاه ها را توصیه میکنیم. کارگران در کردستان سنتا در مراکز تولیدی و کارگاه ها مراسم های خودشان را برگزار کرده اند. این سنت مهم کارگری را باید حفظ و در صورتیکه موانع امنیتی و پلیسی خاصی ایجاد نشود توصیه میکنیم برای برگزاری روز کارگر و صدور قطعنامه و اعلام کیفرخواست کارگران علیه سیستم سرمایه و  بردگی مزدی تلاش سازمان یافته ای را بدست بگیریم. 

 

ایسکرا: آیا می توان انتظار یک روز جهانی کارگر متفاوت از سال های گذشته را داشت. اگر پاسخ مثبت است فاکتورهای این متفاوت بودن کدامها هستند؟

 

یدی محمودی: با سلام به شما و همه خوانندگان عزیز نشریه ایسکرا، پیشاپیش اول مه را به همه کارگران و مردم آزادیخواه تبریک می گوئیم و به امید دنیایی عاری از ظلم و ستم. در رابطه با سوالتان جواب من هم آری هست و هم نه، چرا که فکر می کنم اول مه امسال باید در دو سطح بررسی شود، یکی مسله وجود کرونا و اینکه در این شرایط به آسانی نمی توان نیروی هر چه وسیع تری را به میدان آورد و علاوه بر نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی که هر ساله تمام تلاش خودشان را کرده اند که از راهپیمائی های اول مه جلوگیری کنند و حتی در بسیاری از شهرهای کردستان نوعی حکومت نظامی برپا کنند و البته همیشه هم شکست خورده اند، امسال ما در شرایطی به استقبال اول مه می رویم که کرونا همچنان در میان مردم تلفات سنگین میگیرد و بی مسئولیتی و بی برنامگی حکومتیان اوضاع را نسبت به بسیاری از کشورهای جهان چندین برابر برای مردم سخت تر کرده و متاسفانه همین مسئله هم خود می تواند مانعی جدی در به راه اندازی اول مه های بزرگ و باشکوهی در بسیاری از شهرهای ایران باشد.

اما فاکتورهای دیگری هم هستند که می تواند اول مه امسال را به یک روز بسیار متفاوت و تعرضی به مسببین فقر و فلاکت، گرانی و بیکاری، حقوقهای چندین برابر زیر خط فقر تبدیل کند. اول مه امسال بر متن اعتراضات گسترده کارگران، بازنشستگان، معلمان، پرستاران که امروزه در بدترین شرایط زیستی بی باکانه تن به مقابله با کرونا داده اند، پیش می رود و خود این اعتراضات می تواند در اول مه صدای بسیار یکپارچه تر و متحدانه تری به خود گیرد. من گفتم متاسفانه کرونا شاید این امکان را ندهد که مردم در سطحی وسیع به خیابان بیایند، اما شرایط امروز و وجود میدیای اجتماعی، صف وسیعی از رهبران جسور و آگاه کارگری، صف زنان متنفر از نظم موجود و بودن یک حکومت آپارتاید جنسی رسمی و وجود یک حکومت جانی و چپاولگر که کوچکترین مسولیتی در قبال شهروندانش ندارد، آن زمینه ها و فاکتورهایی هستند که می تواند اول مه امسال را بسیار متفاوت کند. به نظر من امسال سال مطرح کردن هرچه وسیع تر و یکپارچه تر قطعنامه هایی است که بتواند توده هرچه وسیعتری از مردم را به اعتراض و مبارزه فرا بخواند و در یک کلام اول مه امسال می تواند در ایران اول مه ۹۹ درصدیها علیه یک درصدیهای دزد و چپاولگر باشد.  

 

ایسکرا: جایگاه، نقش و حضور زنان بویژه در اعتراضات کارگری در سطح سراسری و در شهرهای کردستان را چگونه میبینید؟

 

مینا بهروزی:  نقش زنان در همه عرصه های مبارزاتی و همچنین در اعتراضات کارگری بسیار اساسی و حیاتی است.  زنان در ایران و همچنین در کردستان معمولا چه به عنوان کارگر و چه به عنوان  عضو خانواده های کارگری  در جنبش کارگری حضور دارند. اکثریت زنان چه در سراسر ایران و چه در کردستان به علاوه کار خانگی که کاری بسیار شاق و زمان بر است و خیلی هم حیاتی است اما از لحاظ اجتماعی اصلا به حساب نمی آید  و حقوقی هم دریافت نمی کنند و به اصطلاح در خدمت خانواده بدون کوچکترین توجهی به آن از طرف جامعه همیشه در جریان است.  بسیاری از زنان  کار مزدی و یا کار رسمی هم دارند.  زنان در جامعه ایران تحت ستم چندگانه قرار دارند: ۱- ستم جنسیتی، به خاطر زن بودنشان محروم از حق آزادی پوشش، و بسیاری دیگر حق و حقوق انسانی را از آنها گرفته و حجاب اجباری به عنوان یک زندان سیار به آنها تحمیل می‌شود. ۲- به عنوان همسر و مادر  شبانه روزی در حال کار کردن هستند و وقت استراحت کافی را ندارند همیشه آخرین نفرند که میخوابند و اولین نفرند که بیدار می شوند. هیچ حقی بر اموال زندگی مشترک ندارند. او کارگر بدون مزدی است که برده وار کار می‌کند و معمولا تصمیم گیرنده نیست عمدتا فقط یک خدمتکار است . ۳- زن در جایگاه کارگر مزد بگیر که حتی وقتی که همسر در قید حیات نیست و یا معتاد است باز هم به جای اینکه این زنان را سرپرست خانواده به حساب بیاورند آنها را زنان بی سرپرست مینامند. بنابر این چون به عنوان سرپرست خانواده قبولشان  ندارند از پرداخت حقوق برابر  به آنها خود داری می‌شود. پس اینجا هم میبینیم استثمار  شدیدتر است و در مقابل کار برابر مزد پاینتری به او تعلق می‌ گیرد.  در مبارزه  و اعتراضات کارگری نقش پیشرو را دارد  او چیزی را ندارد که از دست بدهد به غیر از زنجیر دست و پایش. وقتی کارگران مرد به خاطر مبارزات و اعتراضشان دستگیر می‌شوند این زنان هستند که نقش پدر را هم  برعهده گرفته و در اعتراض و مبارزه برای آزادی کارگران در جلو زندان‌ها هم تجمع کرده و به دنبال آزادی همسران هم هستند. در حقیقت زنان رکن اساسی اعتراضات در مبارزات کارگری هستند در چندین جبهه باید برعلیه نابرابری، مردسالاری، بی حقوقی و آزادی بجنگند. بدون حضور فعال زنان هیچ مبارزه ای به پیروزی نمی رسد. 

 

ایسکرا: کدام فاکتورها در اعتراضات کارگری در سال ۹۹ برجسته بود و روز جهانی کارگر و روزهای بعد از آن مطالبات محوری کدامها هستند؟

 

رحیم یزدانپرست: افزایش دستمزد و طرح یکسان سازی و مجمع عمومی گفتمان روز جهانی کارگر و یا اول ماه مه و روز های بعد از آن را می توان اصلی ترین و محوری ترین خواستهای کارگران دانست. همه ما شاهد فقر، گرانی و بیکاری در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی هستیم و برای رفع این مشکل افزایش دستمزد  به میزان تورم یکی از خواستهای طبقه کارگر و نیروی کارکن برای فقرزدایی تبدیل شد.

مجمع عمومی سنت جا افتاده ای در جنبش کارگری است. در مجامع عمومی کارگران است که می توان و باید در مورد تعیین دستمزد تصمیم گیری شود. حق اعتصاب، حق تشکل و بسیاری از مطالبات دیگر هر روز و در میان بخشهای مختلف جامعه و در راس آنها کارگران، مخصوصا کارگران هفت تپه، فولاد اهواز و نفت به شکل مختلف مطرح و برای بدست آوردن آن تلاش و مبارزه شد است.

ما شاهد تجمع و اعتراض مختلف کارگران، بازنشستگان، دانشجویان و.... برای به کرسی نشاندن این خواست ها و خواست لغو خصوصی سازی در هفت تپه بوده ایم. پیش بسوی برگزاری اول ماه مه خوب و موفق در سال ۱۴۰۰ با طرح خواست های روشن و رادیکال، صدور قطعنامه هایی که مزالبات کل جامعه را بازتاب دهد و خواست افزایش حقوق های بالای ۱۲میلیون در سال جدید.

 

ایسکرا: هیچگاه زنان خانه دار به عنوان بخشی از نیروی کارکن جامعه که حتی دستمزدی دریافت نمی کند محسوب نشده اند. فاکتورهایی که نشان میدهد زنان خانه دار بخشی از طبقه کارگر در جامعه هستند کدام ها می باشد؟

 

عزیزه لطفی: غالبا خانه داری شغل خاص زنان تلقی می شود حتی اگر در پايگاه  شغلي همتراز با همسران شاغل باشند.

کار خانگی بدون هیچ‌گونه قرارداد کاری یک وظیفه محول شده به زنان است که با ازدواج‌ با مرد شکل رسمی‌تری به خود می‌گیرد. نه از مزد خبری‌ است و نه از میزان مشخص ساعات کاری. نه از محاسبه اضافه کاری خبری هست و نه از حق بیمه  و بازنشستگی.

ساختار حاکمیت با تاکید به فرهنگ مرد سالار و سنت و دین و توجیه گر نقش اصلی آنان بوده و از کودکی دختران را برای پذیرش نقش فرودست آماده می کنند و در شرایط حاضر نیز رسانه ها و قوانین بشدت بر طبل ناگزیر و ابدی بودن این نقش برای زنان می کوبند 

با وجود تغییر ساختار جنسیتی در مشاغل و حضور زنان در کارهایی که قبلاً مردانه تلقی می‌شد، کار در خانه به عنوان عنصر ثابت همچنان، سنگینی خود را بر دوش زنان شاغل نیز تحمیل می‌کند. در ایران ۸٠ درصد از جمعیت زنان فعال، خانه دار هستند و بدون هیچ‌گونه مزایا، بیمه و دستمزدی، به کار خانگی ادامه می‌دهند.

مساله زنانه خواندن کار خانگی، جدای از به صرفه بودن آن برای تولید که هزینه‌های پرداخت نشده به کار زنان را در بر می گیرد، به همين دليل مسئوليت های خانوادگی و به ويژه وجود فرزندان خردسال، کار آن ها در خارج از خانه را تحت تاثير قرار می دهد و آن ها را وادار می کند که برای تثبيت هويت شغلی خود به فشارهای ناشی از کار مضاعف تن در دهند و در عين حال بکوشند به هر قيمت، تعادل لرزان ميان تعهداتشان در برابر خانواده و کار را هم حفظ کنند.

هیچ‌گونه آماری در مورد درآمد بنگاه‌های تولیدی در ایران، که نیروی کار خود را از زنان خانه‌دار تامین می‌کنند، تاکنون منتشر نشده است.

 زنان خود را در معرض داوری همسر، فرزندان، بقیه فامیل و حتی زنان دیگر می بینند و طبیعتا از این که او را همسری مهربان و باگذشت و خانه‌دار و آشپزی ماهر قلمداد کنند احساس رضایت می‌کنند. ولی بلافاصله در سوال بعدی که احساس آنها در نهایت و در پایان روز پس از پایان کار خانگی دچار روزمرگی شده، عمیقا احساس افسردگی می‌کنند.

کار خانگی به عنوان استثماری پنهان زیر زرق و برق عناوینی چون، وظیفه‌ مقدس مادری و همسری، مدام در جریان است.

کار خانگی کاری است بدون دستمزد آنهم در جامعه‌ای که ساختار آن بر اساس کار مزدی، تبعیض جنسیتی، قوانین و مقررات زن ستیزانه، رواج فرهنگ مردسالار قرار دارد و خانه محل کارش است، جای دیگر و یا زمانی دیگر برای استراحت ندارد. بابت کاری که انجام می دهد مزدی دریافت نمی کند. بر اساس آنچه عنوان شد می توان نتیجه گرفت که در شیوه تولید سرمایه داری، کارخانگی تحت روابط تولیدی غیر دستمزدی قرار گرفته است و ارزش مصرف تولید می کند. سرمایه از رهگذر کارخانگی، در خانه نیروی کار را با پایین ترین هزینه بازتولید می کند. همچنین، ذخیره ای از نیروی ارزان قیمت و انعطاف پذیر از زنان در اختیار دارد تا به این ترتیب، به طور کلی دستمزدها را پایین نگه دارد. ضمن این که، زنان و کودکان را متکی به مردان نان آور فرض می ‌گیرد.

 

ایسکرا: فعالین جنبش کارگری و فعالین عرصه های مختلف اجتماعی برای برگزاری مراسم روز جهانی کارگر چه نقش و تاثیری بر برجسته تر کردن این روز می توانند داشته باشند؟

 

سلیمان سیگارچی: روز جهانی کارگر- اول ماه مه، روز جشن همه کارگران و زحمتکشان است. در این روز کارگران در جمع ها و گفتمانهای خود به یاد می آورند که به عنوان یک طبقه کارکن و مولد همه پیشرفتهای صنعتی و تکنولوژیک و بازتولید جامعه انسانی هستند. انسانهایی که بدون کارو زحمت آنها جامعه این رفاه و شادی را به خود نخواهد دید. فرآورده هایی را تولید می کنند مثل خانه، ماشین، مواد خوراکی که هیچ مالکیتی بر آنها ندارد.

 فعالین و رهبران کارگری و همه رهبران جنبش زنان، چه در عرصه کار زنان (کار خانگی، ادارات) و چه در عرصه برابری زن و مرد و آزادیهای سیاسی زنان، فعالین زیست محیطی، روشنفکران عرصه برابری حقوق شهروندی، فعالین جنبش آزادیهای سیاسی و سکولاریستی، فعالین جنبش ضد اعدام و طرفدار آزادی زندانیان سیاسی باید به اهمیت مبارزات کارگران و ۹۹ درصدیها واقف باشند. فقط برگزاری جشن اول ماه مه کافی نیست. ما هر روز باید از حقوق مکفی، بیمه بیکاری، مسکن مناسب، تشکل برای احقاق حق کارگران و مبارزه در راه سرکوب و دستگیری فعالین در همه عرصه های نامبرده باید دخالت مستقیم داشته باشیم.

فعالین کارگری و عرصه هایی که اشاره کردم باید الگو و راهنمای حق خواهی در جامعه، محیط کار و زندگیشان باشند. گفتگو در رابطه با بی حقوقی، اعتراض به پرداخت نکردن دستمزد، تشکل و اعتراض حق بی چون و چرای نیروی کارکن در جامعه است . اما دولت سرمایه داری و سرکوبگر این گفتمان را ممنوع میکند ، فعالین را به ضد انقلاب وصل می کند و برای فعالین جرم سنگین تعیین می کند.

در مدیا و مجامع خودش این را تبلیغ می کند که وضع همین است. ما قدرت نداریم چیزی را عوض کنیم. تاریخ بشری به ما نشان داده است که با اتحاد و برنامه مشخص ما می توانیم با درایت و مبارزه موثر تغییر ایجاد کنیم. من این را قبول ندارم که کسی بگوید ما در۱۰ سال گذشته نتوانستیم هیچ تغییری در زندگیمان ایجاد کنیم. سرکوب، دستگیری رهبران کارگری (اعدام جمال چراغ ویسی) و تبلیغات آخوندها و خرافات مذهبی برای جلوگیری از این پیشرفت است.

چرا سرمایه داری قدرت دارد ما را به کار بگیرد و بیمارستان، راه و پل و مدرسه بسازد؟ اما ما که این همه هستیم چرا نمی توانیم. جوابش ساده است چون قدرت، دولت و نیروی سرکوب و تبلیغات دست آنهاست. ما باید این قدرت را از آنها بگیریم. اما چگونه؟

یک دنیای بهتر بدست خودمان همین امروز امکان پذیر و برای سرمایه داران هزینه ساز است. داستان همین است که نگذارند ما به رفاه و آزادی برسیم. در قرن ۲۱ بشر شایسته چنین زندگی نیست. من خوشبین هستم که با برنامه ای که ما داریم این مهم را بدست آوریم. 

فعالین کارگری و عرصه های دیگر باید این روز را به کیفرخواست علیه سیستم سرمایه داری و دولت سرکوبگر سرمایه داری تبدیل کنند و راهها را نشان دهند. تشکل را تقویت کنند و اعتراض و مبارزه را سازماندهی کنند.

 

 ایسکرا  ۱۰۸۸

ارتجاع حزب دمکرات کردستان در این دوره

ناسیونالیسم کرد در دوره اخیر چهره اصلی خود را که سالهاست چپ جامعه اهداف آن و خواب و خیال که این گرایش برای جامعه دیده را توضیح داده و درباره اش گفته است، عریان رو به جامعه گرفته است. کسانی که ورجه ورجه کردنهای این اواخر این ناسیونالیسم را به دقت دنبال کرده باشند، شاهد یک ارتجاع تماما عیار در این کمپ خواهند بود. نمونه‌ها زیادند: خالد عزیزی، دبیرکل حزب دمکرات کردستان خواهان مذاکره با جمهوری اسلامی است و می‌گوید که از شعار سرنگونی جمهوری اسلامی دست کشیده است. عبدالله مهتدی سردسته سازمان زحمتکشان اعلام می کند که منتظری در قلب ایشان جای داشته. مصطفی هجری به کادرهای حزب دمکرات کردستان ایران گفته است که بروید از موضوع مذاکره با جمهوری اسلامی دفاع قاطعانه بکنند نه خجولانه. بازی با سرنوشت مردم کردستان و مذاکره و بند و بست با رژیمهای مرکزی از خصوصیات اصلی ناسیونالیسم کرد است. منتها ارتجاعشان علی العموم از این سر نیست. گرچه در چشم یک انسان شریف خود این به اندازه کافی ارتجاعی هست. اما ارتجاع این دوره ناسیونالیسم کرد در تقارن این ورجه ورجه کردنها با اوج گرفتن مبارزه سرنگونی طلبانه مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی است. درباه ناسیونالیسم کردی که بر علیه جمهوری اسلامی مبارزه مسلحانه نکرده و در فضای علنی کردستان ایران فعالیت می کند، باید جای دیگری بحث کرد. اینجا می‌خواهم تمرکز بحث را ببرم بر سر حزب دمکرات کردستان.

حزب دمکرات کردستان ایران تاریخا اصلی ترین نیروی نماینده آمال و امیال ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران بوده است. این موضوع امروز در هر دو بخش حزب دمکرات کردستان که خود را ادامه دهنده حزب دمکرات کردستان ایران دوره قبل از جدائی‌ها، دوره قاضی محمد و عبدالرحمان قاسملو میدانند صادق است. چرا که اصولا مواضع متفاوتی را در نمایندگی کردن منافع بورژوازی کرد دنبال نمی‌کنند. هر دوی این نیروها عمدتا دنبال مذاکره با جمهوری اسلامی هستند و خواهان بند و بست با هر نیروی هستند که آنها را بعنوان رئیس پاسگاههای روستاهای اطراف شهرها به رسمیت بشناسد.

اما در کل نه جامعه علی العموم و نه نیروهای چپ از این منظر به این جریان نگاه نکرده است. تا جائی که هنوز هم اگر شنیده شود این جریان در حال مذاکره و یا صحبتی از مذاکره با جمهوری اسلامی به میان آورده است، همه تعجب می کنند. دلیل اصلی آن هم به خود جامعه کردستان برمیگردد. جامعه کردستان از همان روز اولی که جمهوری اسلامی بر سر کار آمد، با این رژیم نساخت و خواهان سرنگونی آن بود. هر نیروئی که چراغ سبزی به این رژیم نشان می داد، در این جامعه انگشت نما می شد. این جامعه از هر نیروئی که آنجا فعالیت سیاسی میکرد، انتظار داشت که با جمهوری اسلامی به قصد سرنگونی مبارزه کند. حزب دمکرات کردستان هم اساسا از این سر که دارد با جمهوری اسلامی مبارزه می کند و تا جائی که جلو صحنه بود چنین می نمود، بعنوان یک جریان سرنگونی طلب شناخته شده بود و هر بند و بستی را با جمهوری اسلامی را مجبور بود پشت پرده و حتی به دور از چشم و گوش اعضا و کادرهای خود انجام داده و بجلو ببرد؛ گرچه رسما در مصوباتشان خود را یک نیروی مذاکره کننده برای رسیدن به اهدافشان معرفی کرده بودند، اما زیر فشار رادیکالیسم موجود و سرنگونی طلبانه در کردستان، مجبور بودند اینگونه رفتار کنند.

برای خود من گرچه ناسیونالیسم کرد یک نیروی مرتجعی بوده و بخصوص حزب دمکرات کردستان که در هر موردی در کشمکش بین مالکین و دهقانان، مسئله زن به زن کردن دختران، ضدیت با آزادی زن، مقابله با آته‌ایسم و گرفتن زیر بغل ملا و مفتی روستا و غیره یک نیروی بشدت مرتجعی بوده، اما با این نیرو مثل یک نیروی اپوزیسیون جمهوری اسلامی برخورد کرده‌ام. اما زمانی که جامعه وارد یک تلاطم انقلابی می شود و صف بندی نیروها معنا و مفهومی بسیار فراتر از دعوا و مرافعه بین مالکین و دهقانان پیدا می کند، اعلام مذاکره با جمهوری اسلامی، که اتفاقا این بار پشت پرده هم نیست و علنا خواهان مذاکره با جمهوری اسلامی شده اند، این نیرو را رسما در کمپ مقابل مردم قرار می دهد. امروزه بندرت نیروئی را می توان اسم برد که جمهوری اسلامی را یک نیروی ماندنی بداند. همه تسبیحش را انداخته اند و دارند به فردای بعد از جمهوری اسلامی، که در محاسباتشان چندان دور هم نیست، فکر می کنند. در این حین و بین نیروئی پیدا شده است که تا دیروز اتفاقا منتظر حمله آمریکا به ایران بود و می خواست مانند ناسیونالیستهای کردستان عراق زیر بمبهای جورج بوش در کردستان ایران صاحب نان و نوائی بشوند، امروز به داد جمهوری اسلامی رسیده و رسما اعلام کرده است که مبارزه با جمهوری اسلامی را فعلا راکد گذاشته اند! اهمیت این موضوع به نظر من از این سر نیست که خالد عزیزی و یا کس دیگری از کمپ ناسیونالیسم کرد اعلام کرده است که مبارزه با جمهوری اسلامی را تعطیل کرده است. مبارزه شان با جمهوری اسلامی هیچوقت چنگی به دل نزده است. اهمیت آن زمانی عیان می شود که کل تصویر جامعه ایران را جلوی خود بگیریم. حزب دمکرات با اعلام این موضوع رسما مردم را در کردستان که جنبش سرنگونی انتظار دارد کردستان هم به این روند بپیوندد، از پیوستن به موج مبارزه سرنگونی طلبانه منع می کند و فراخوان سازش با جمهوری اسلامی داده است. ما دقیقا از ساخت و پاخت بین حزب دمکرات کردستان ایران با برادران خود در کردستان عراق مطلع نیستیم، اما می دانیم که ناسیونالیستهای کردستان عراق نقش پادوی بین حزب دمکرات کردستان در ایران و دولت جمهوری اسلامی و کنسول آن در کردستان عراق بازی می کنند. هر جریانی که در سرپا ماندن جمهوری اسلامی دستی داشته باشد، در چشم جامعه شریک جرم است.

١٨ ژانویه ٢٠١٠

آچمز «هدفمند كردن يارانه ها» و آنچه كارگران مي توانند بكنند

«اگرچه بقاياي فتنه سياسي سال گذشته ادامه دارد و فتنه امروز در اشکال ديگري همچون فتنه‌ اقتصادي که ممکن است عده‌اي قصد داشته باشند که هر روز جايي را به اعتصاب و تعطيلي بکشاند، ادامه دارد و البته امکان دارد که فتنه به اشکال ديگري هم خود را نشان دهد، اما نيروي انتظامي بر کانون شکل‌ دهي اين فتنه‌ها اشراف کامل دارد.» (فرمانده نيروي انتظامي کشور، سردار اسماعيل احمدي‌مقدم، «خبرگزاري فارس، ٩ مهرماه»)

وقتي كه در نگراني هاي سران رژيم، همچون مورد نقل شده بالا، در مورد طرح «هدفمند كردن يارانه ها» دقيق مي شويم، اين سئوال به ذهن خطور مي كند كه رژيمي كه اين همه از امكان انفجار در جامعه و شروع اعتراضات دلهره دارد و اين اعتراضات را اينقدر گسترده مي بيند، چرا چنين طرحي را از همان اولش هم در دستور خود گذاشت!؟ اين مسئله اما حكمت مرگ و زندگي را براي جمهوري اسلامي دربر دارد. اگر پيروز شود، يعني اگر آنطوري كه در ذهن خود برنامه ريخته اند پيش برود، همه چيز بر وفق مرادشان خواهد بود. اما اگر آنطور پيش نرود، خودشان گفته اند كه «فتنه اقتصادي» دست در دست «فتنه سياسي» يقه شان را خواهد گرفت و كانونش را هم خودشان اعلام كرده اند، ترسشان از اعتصابات گسترده كارگري است.

هدف و موقعيت رژيم در رابطه با طرح «يارانه ها«

جمهوري اسلامي مثل هر رژيم سرمايه داري ديگري، حتي اگر يك رژيم امام زماني در قرن بيست و يكم هم باشد، بايد براي حكومت كردن و كم كردن فشار روزمره حكومت شوندگان بر خود، طرحي براي گذران زندگي روزمره آنها داشته باشد. اين طرح اما بايد با ملزومات سرمايه داري يعني گردش سرمايه و سودآوري مناسب هم خوانائي داشته باشد. اين كار هم قبل از هر چيزي با كاهش واقعي آمار بيكاران امكانپذير است. اگر بتواند چنين كاري بكند با يك تير دو هدف را مي زند. و اين مشخصا درباره جمهوري اسلامي بيشتر از هر رژيم ديگري صدق مي كند.

رژيم جمهوري اسلامي و دولت احمدي نژادش، از طريق بلندگوهاي غيررسمي خود اعلام كرده است كه در فكر جلب سرمايه ها و سرمايه گذاري‌هاي خارجي است. اما اين رژيم اتفاقا در بدترين موقعيت از وضعيت سياسي خود دست به چنين كاري زده است. و درست از همين سر هم است كه از «فتنه اقتصادي» (نام امنيتي اي كه رژيم بر اعتصابات كارگري گذاشته است) و همزماني و هماهنگي آن با «فتنه سياسي» (باز نام امنيتي ديگري كه رژيم بر خيزش سرنگوني طلبي گسترده و ميليوني سال گذشته گذاشته است) حرف مي زند و كابوس مي بيند. خود رژيمي ها همه جا گفته اند كه اين طرح اعتصابات كارگري قريب الوقوع را به دنبال خواهد داشت و قابل پيگيري نيست. منتها حتي اگر چنين هم نشود اقتصاد ايران تحت حاكميت جمهوري اسلامي بسيار بحراني تر و ورشكسته تر از آني است كه بشود با يك طرح اينچنيني و با يك رژيمي كه وضع سياسي اش در هم ريخته و موقعيتش در برابر مردم جامعه و قدرتهاي ديگر اصلا و ابدا خوب نيست، بهبودي بيابد. مخصوصا اينكه اين طرح اصلا قرار نيست كه ثباتي در يك آينده نزديك به اقتصاد ايران ببخشد.

جمهوري اسلامي در محاسبات خود اين چنين برآورد كرده است كه با حذف يارانه ها، راه را براي سرمايه گذاري هاي خارجي هموار مي كند و از اين طريق فشار تحريمها و محاصره اقتصادي اي كه غرب در رابطه با مسئله غني سازي اورانيم و كلا مسئله هسته اي بر آن وارد آورده را كم كند. اين اما يك محاسبه غلط است چرا كه موقعيت جمهوري اسلامي نه تنها در چهارچوب تحريمها و غيره متزلزل و شكننده است، بلكه در خود ايران فضاي اعتراضي بشدت بالا است و يك چنين موقعيتي كسي را به سرمايه گذاري ترغيب نمي كند. حتي خود سرمايه داران ايراني «خودي» و «غيرخودي» و معمم و مكلا هم مدت زماني است كه پولهايشان را از ايران خارج مي كنند و حاضر نيستند كه سرمايه هايشان را در ايران بكار بياندازند.

جمهوري اسلامي بايد ابتدا بتواند به عضويت نهادهاي مهم اقتصادي از جمله سازمان تجارت جهاني درآيد و نظر مطلوب سرمايه گذاراني اصلي مثل بانك جهاني و صندوق بين المللي پول را جلب كند. هر سرمايه گذاري كه بخواهد در ايران جمهوري اسلامي سرمايه گذاري كند، جدا از موانع سياسي اي كه به اختصار برشمرديم، بايد بخش عظيمي از سرمايه اش را خرج سرمايه ثابت و مشخصا تعمير و بازسازي صنايع كهنه و ورود تكنولوژي جديد بكند. بفرض اگر حتي چنين بشود، قرار نيست چيزي به جيب كارگران و مردم محرومي كه في الحال ميليونها نفرشان به نقطه بقا رانده شده برود. بلكه برعكس رياضت كشان كنوني بايد دو برابر رياضت بكشند كه عملا از نظر زيستي چنين امكاني وجود ندارد. و درست از همين سر است كه رژيمي ها از اجتناب ناپذير بودن اعتراضات كارگري و جامعه حرف مي زنند و مي گويند كه آماده سركوب آن هستند. و درست اينجاست كه اين سئوال بايد براي همين رژيم عمده بشود كه رژيمي كه در عرض حداقل ٢٥ سال گذشته نتوانسته است حتي يك قدم هم در اين مسير ثبات بردارد و وضعش هر روز از روز قبل بحراني تر مي شود، چگونه قرار است جان سالم بدر ببرد!؟

از طرف ديگر سرمايه گذاران خارجي هم بايد موقعيت رژيم را، هم در رابطه با غرب و هم در موقعيت اعتراضي جامعه بسنجند و كف ترازو را به نفع جمهوري اسلامي سنگين كنند. بايد رژيم قادر باشد كه وضعيتي را به وجود بياورد كه سرمايه هاي صنعتي خارجي را متقاعد كند كه تحريمهاي غرب را ناديده بگيرند، از سرمايه گذاري در چين، هند، بنگلادش، اندونزي، مكزيك، برزيل و غيره صرفنظر كنند و در ايران تحت سيطره جمهوري اسلامي كه حتي در بالاي حكومتش سگ صاحبش را نميشناسد و هرباندي قلمرو خودرا دارد سرمايه گذاري كنند! بعد از همه اينها قرار است اقتصاد اين كشور چنان شكوفا شود كه هم سرمايه داران خارجي و هم سرمايه داران داخلي سودشان را ببرند و تازه اگر چيزي باقي ماند به بخشي از جامعه بيكار و عاصي برسد. يعني به كارگر بيكاري كه سربلند كرده و از وضعيت معيشتي خود بشدت ناراضي است و نان شبي ندارد كه سر سفره خانواده اش بياورد. اين همان تيري است كه به خيال امثال احمدي نژاد و بقيه قرار است با يك نشان دو هدف، پر كردن جيب سرمايه داران و كاهش بيكاري را با هم بزند.

هيچكدام از اقتصاددانان و سياسيون ايراني طرفدار سياستهاي نئوليبرالي اميدي به موفق شدن اين طرح ندارند؛ نه اينكه آن را مطلوب نمي دانند، بلكه با موقعيتي كه رژيم جمهوري اسلامي ـ چه در سطح جهاني و چه داخلي و چه درون خودش ـ در آن گير كرده، آن را محكوم به شكست مي دانند. دوست دارم يك نقل قول از سعيد ليلاز، يكي از اقتصاددانان طرفدار سياستهاي نئوليبرالي را در اين رابطه اينجا بياورم. او ميگويد: «در مجموع تا زمانی که سدهای مقدماتی‌تر يعنی سدهای ديپلماتيک و سياسی مثل تحريم‌ها برداشته نشوند، انتظار نمی‌رود که در ايران شاهد رشد سرمايه‌گذاری چشم‌گيری باشيم. تا زمانی که ايران مسائل ديپلماتيکش را با جهان حل نکرده و در بازارهای بين‌المللی ادغام نشده، سرمايه‌گذاری خارجی در ايران صورت نخواهد گرفت. تا زمانی که ايران قوانينش را با دنيا مطابقت ندهد و در واقع قوانين سرمايه‌گذاری و پايه‌های حقوقی خود را با پايه‌های حقوقی جهانی هماهنگ و اصلاح نکند ما قادر به جذب سرمايه‌های عظيم و سنگين نخواهيم بود. ولی اگر آنها هم اصلاح شوند آن موقع شاهد خواهيم بود که مثلا در حوزه‌هايی مثل صنايع انرژی‌ور بهبود عملکرد سرمايه‌گذاری خارجی را خواهيم ديد، ولی متقابلا در بسياری از رشته‌های ديگر چون قيمت تمام شده صنايع به دليل افزايش تورم افزايش پيدا خواهد کرد، خواهيم ديد که قدرت رقابت توليدکنندگان داخلی در برابر واردات باز هم کاهش بيشتری خواهد يافت.» او در ادامه مي نويسد: «چرا که دولت حاضر نيست اين تناقض را حل کند که به هر حال يا جلوی رشد تورم را بگيرد يا معادل نرخ تورم اجازه دهد که قيمت دلار افزايش پيدا کند. به عبارت ديگر اگر بناست آزادسازی اقتصادی صورت بگيرد بايد آزاد‌سازی نرخ خارجی نيز صورت بپذيرد. برای همين است که می‌گويم دولت هم بنا ندارد و اعلام هم نکرده که در چارچوب يک استراتژی در حال انجام اين کار است. والا بايد نيروی کار هم آزاد شود، کارخانه‌ها هم بايد بتوانند نيروی کار مازاد خود را اخراج کنند؛ اگر کارخانه‌ها حق اخراج داشته باشند، کارگران هم بايد بتوانند اعتصاب کنند. اينها کلا منظومه‌ای است که همگی به هم مرتبطند.»

بله مشكل رژيم، حتي اگر با اعتراضات كارگري روبرو نشود، بسيار عميقتر از آني است كه خوابش را ديده اند. در اين چهارچوب خيلي مي شود نوشت. اما من به همين حد بسنده مي كنم.

جنبش كارگري چه خواهد كرد؟

شايد بهتر باشد كه بگويم جنبش كارگري چه مي تواند بكند؟ همه مي گويند كه طرح «هدفمند كردن يارانه ها» در قدم اول كارگران را فقيرتر خواهد كرد. و در عين حال اين را هم مي گويند كه كارگران وارد اعتصابات بيشتري خواهند شد. مي گويم اعتصابات بيشتري، چرا كه جامعه ايران هر روز شاهد اعتصابات كارگري زيادي است؛ منتها چيزي كه كم دارد مثل هميشه هماهنگي و كاناليزه شدن اين اعتصابات است. اين اعتصابات اگر آنچه را كه همه پيش بيني مي كنند اتفاق بيافتند، همراه خود سازماندهي گسترده اي را نيز بهمراه خواهند آورد. در جامعه امروز ايران تشكل توده اي كارگران در محيط كار وجود ندارد. اگر در دوره اعتصابات كارگران نيشكر هفت تپه و يا اعتصابات كارگران اتوبوسراني واحد تهران و حومه تشكلهائي پا گرفتند، در فضاي سركوب، فعالين اين تشكلها دستگير و از كار بيكار شدند و برايشان پاپوش دوخته شد. آن مجموعه اي هم كه امروز تحت نام اين تشكلها فعاليت مي كنند، در واقعيت امر تشكل فعالين اين محيطهاي كار هستند كه اكنون بسياري از آنها يا در زندانند و يا از كارهايشان اخراج شده و منتظر گرفتن حكم زندان هستند. اظهارنظرهائي را هم كه سنديكاي واحد اخيرا در رابطه با قانون كار (در هماهنگي با هيأت مؤسس سنديكاي فلزكار و مكانيك كه همان محفل حسين اكبري و مازيار گيلاني نژاد طرفدار خانه كارگر است) و قانون اساسي جمهوري اسلامي كرد؛ و يا اينكه رضا رخشان اخيرا در مقاله اي گفته است كه «وضع ايشان و كلا كارگران در دوره احمدي نژاد خيلي بهتر شده است»، همين واقعيت را انعكاس مي دهد كه متأسفانه وضعيت كلي امروز اين تشكلها، هيچگونه ربطي به پروسه اي كه به ايجاد اين تشكلها انجاميد ندارد. گفتن اين واقعيت هم به هيچوجه اهميت و ارزش كاري كه اين فعالين بخصوص در سازماندهي و به ميدان آوردن كارگران انجام دادند، پايين نمي آورد. اما وضع امروز اين تشكلها اين واقعيت را مي گويد كه آنچه كه از بدنه و توده كارگران در مجامع عمومي در انتخابات سنديكاها منعكس مي شد را ديگر انعكاس نمي دهند، چرا كه ديگر يك چنين فونكسيوني ندارند.

نكته ديگري كه درباره اين دو سنديكا دوست دارم بگويم اين است كه در رژيمي كه نفس اعتصاب و ايجاد تشكل مستقل كارگري جرمي نابخشودني و كفر بود، كارگران توانستند با زور اعتراض خود تشكلهائي را كه مال خود مي دانستند ايجاد كنند و بازوي كارگري رژيم را (شوراهاي اسلامي كار) منحل اعلام كردند.

نتيجه اي كه مي خواهم بگيرم اين است كه به نظر من تشكلهاي توده اي و رزمنده كارگري در راهند. رژيم سركوب اسلامي، مثل هر رژيم سركوبگر ديگري با در دست داشتن زندان و ابزار شكنجه و غيره، تلاش ميكند احزاب و سازمانهاي راديكال كارگري و نهادها و صداي اعتراضي آنها را سركوب كند، به كار مخفي و زيرزميني كردن وادار كند، به عدم ابراز وجود علني وادار كند، اما نمي تواند خشم و اعتراض كارگر، زن و جوان را سركوب كند. اين خشم و اعتراض فقط نيرو مي گيرد، همچنانكه امروز گرفته است و تشكلهائي كه بوجود خواهند آمد، ديگر قابل پيشگيري و به زيرزمين فرستادن نخواهند بود. ديگر امكان به زندان فرستادن رهبران آن و اخراج فعالين آن از رژيم تا حد زيادي سلب خواهد شد.

طرح «هدفمند كردن يارانه ها» طرحي براي ندارتر و فقيرتر كردن كارگران است و رژيم خود را براي سركوب كارگران آماده مي كند. همه صداي پاي گرسنگان و فقيران را شنيده اند. وظيفه خطيري كه روي دوش فعالين كارگري قرار مي گيريد اين است كه اين اعتراضات را سازمان بدهند و افق و آينده بهتري را جلوي كارگران و جامعه بگيرند. در فضاي اعتراضي سال گذشته، جامعه اعتراضي اولين كساني را كه دم دستشان بود به عنوان «رهبران» خود در دست گرفتند و سريعا اين نكته را متوجه شدند كه اينها پاره تن امام خميني بوده اند و از آنها عبور كردند. اكنون جامعه دنبال رهبراني مي گردد كه مي خواهد «نه» آنها را تا ته نمايندگي كنند. رهبران جنبش كارگري مي توانند چنين كساني باشند و اگر اين اتفاق نيافتد، معلوم نيست بار ديگر كي چنين فرصتي برايمان دست بدهد.

٧ ژانويه ٢٠١١

آبراهامیان در فاز دفاع از جمهوری اسلامی

وحشت از انقلاب و لولوی دروغین «خشونت» صفی از ضدانقلاب را در خدمت ارتجاع اسلامی قرار داده است. جدا از اسلامیون شناخته شده ای كه بعد از ٦ دی ماه بیانیه‌های مختلف بیعت با اسلام و بیت رهبری صادر كردند، طیفی از «سكولارهای مسلمان» هم با این قطب بیعت كرده اند. میدانم كه ترم «سكولار مسلمان» تناقض در خود است. اما كسی كه ظاهرا سكولار بوده و یا حداقل در انظار عمومی نمازی نخوانده و كسی را به مسجدی دعوت نكرده است و در عین حال از موسوی و نهایتا از جمهوری اسلامی دفاع می كند، فقط شایسته عنوان «سكولار مسلمان» است. ارواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian) یكی از این سكولارهاست. ایشان كه یكی از محققين شناخته شده مسائل ایران است و چندین كتاب ارزشمند در باره مسائل مختلف در این حوزه نوشته است، همراه با چند چهره شناخته شده دانشگاهی دیگری همچون ژانت آفاری، آصف بیات، داریوش آشوری و والنتاین مقدم زیر بیانیه ای امضا گذاشته اند كه فقط میشود آن را دفاع جانانه و قاطع «سكولارهای مسلمان» از موسوی و كروبی دانست. پرداختن به محتوای بیانیه های موسوی و «سكولارهای مسلمان» اینجا مد نظر نیست. اما اشاره به مواضع یك سال اخیر آبراهامیان خالی از لطف نیست. ایشان در شماره ٢٥٠ نشریه «میدل ایست رپورت» به تاریخ تابستان ٢٠٠٩ مطلبی در باره چرائی سرپا ماندن جمهوری اسلامی در این مدت طولانی نوشته است و خواسته جوابی به آن بدهد. ایشان چهار تحلیل متداولی را كه به سرپا ماندن جمهوری اسلامی كمك كرده اند بر می شمارد و رمز به درازا كشیدن عمر جمهوری اسلامی را در این چهار تحلیل نمی بیند. این چهار تحلیل عبارتند از: ١) سركوب و كشت و كشتار وحشیانه مخالفین، ٢) جنگ ٨ ساله ایران و عراق كه پایه های رژیم را در بین مردم با بسیج عمومی بر علیه دشمن خارجی محكم كرد، ٣) گرم بودن پشت رژیم به درآمدهای حاصل از فروش نفت و ٤) شیعه ایسم جمهوری اسلامی! پرداختن به تك تك این چهار مورد در برهه ای از تاریخ كه هم جمهوری اسلامی بوی الرحمنش بلند شده و هم تقلاهای كور دوستان خجول ولایت فقیه كه هر روز سازی می زنند دیگر خریداری ندارد، اتلاف وقت است. اما اجازه بدهید با هم نظر ارواند آبراهامیان درباره چرائی طول عمر جمهوری اسلامی را مرور كنیم. می گوید كه جواب در پوپولیسم اجتماعی و اقتصادی است. زمین و زمان را به هم می بافد و شعارهای التقاطی اسلامی ـ پوپولیستی شریعتی و مجاهدین، از قبیل «ستم كشان جهان متحد شوید»، «دشمن ما امپریالیسم، سرمایه داری و فئودالیسم است»، «اسلام دین مظلومین است، نه ظالمان»، «آزادی، برابری، جمهوری اسلامی»، «اسلام اختلافات طبقاتی را از میان خواهد برد» و غیره را كه در بسیج مردم و سنگربندی بر علیه رژیم پهلوی تعین كننده بودند را توضیح می دهد و آخر سر مثل كسی كه در این سی سال حتی یك بار به وضعیت مردم در زیر سیطره جمهوری اسلامی، در فقیر و فقیرتر شدن مردم، عدم پرداخت دستمزدها، دزدیهای میلیارد دلاری و غیره نگاه نكرده و شاید هم به كره دیگری سفر كرده، نتیجه میگیرد كه همین «شعارها كمك كرده اند كه جمهوری اسلامی این همه سال عمر كند»! می گوید كه این شعارها ـ و چندین شعار دیگر این چنین را كه ایشان لیست كرده است، «كمك كرده اند كه ریشه كن شدن فقر، بیسوادی، مفتخوری، عدم دسترسی به بهداشت و غیره و غیره جزو انتظارات مردم بشوند و رژیم جمهوری اسلامی» ـ به این تكه توجه كنید ـ «با وجود تصویر غلط و نادرستی كه در خارج از آن داده شده است، به این سمت حركت كرده است.» می گوید كه «جمهوری اسلامی در این مدت تقدم را از هزینه كردن در عرصه نظامی به هزینه كردن بسیار مهم در عرصه های اجتماعی، آموزش و پرورش، بهداشت، مسكن، اشتغال، رفاه و غیره شیفت داده است»!؟ نوشته ایشان پر است از چنین هزیان‌هائی كه یكی از مشمئز كننده ترین نوشته های این مجله در چندین سال گذشته بوده است.  ارواند آبراهامیان چگونه می تواند خشم مردم در خیابانها و آماده شدن برای سنگر و باریكادبندی دیگری را توضیح بدهد؟ شاید ایشان هم فكر میكند كه سیری زیر دل مردم ایران را زده است!؟ كسی كه این نوشته از آبراهامیان خوانده باشد، دفاع ایشان از «مطالبات دمكراتیك» مطرح شده در بیانیه ١٧ موسوی را هم خواهد فهميد كه از چه قماشي است و از كجا آب ميخورد. بهررو ميتوان گفت كه جناب آبراهاميان هم در آخرين لحظات به يكي از بازنده هاي اوضاع سياسي امروز ايران تبديل شد.*

١٩ ژانویه ٢٠١٠

بازتاب هفته ـ انترناسیونال ٣٣٢


۱۴۰۰ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

چند کلمه با مخاطبين م. رازى

خانم يا آقاى م. رازى اخيرا نوشته اى نوشته اند و به اصطلاح به سئوال «برخى از جوانان سوسياليست انقلابى» که چرا محفل ايشان با حزب کمونيست کارگرى ايران جبهه تشکيل نمى دهند، جواب پليسى داده اند. بعد هم برايشان افاده آمده که نبايد با اينها کار کرد، چون «اين حزب واقعيات مبارزات طبقاتى را منعکس نکرده» و چون «لنين زمانى گفت که: مارکسيزم قدرتمند است، زيرا واقعيت دارد.» لازم است در حاشيه اين نوشته و دو گزارش ديگرش با امضاهاى مختلف چند کلمه اى را يادآورى کنم. جدا از پليس و ساواکى بازى که ايشان در برخورد به فعالين کارگرى در مراسم «جاده چالوس» و «جاده مخصوص کرج» و متعاقبا در نوشته اى ديگر اينبار با امضاى «اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابى» مورخ ٢١ ارديبهشت در دادن مشخصات کامل زنى که ادعا شده «از وابستگان حزب با ژستى هاليوودى»، «جوانان سوسياليست» مخاطب خانم يا آقاى م. رازى بهتر است بدانند:

١) م. رازى دروغ مى گويد. چند سال پيش همين محفل ايشان (اتحاديه) با حزب رنجبران و تتمه هاى حزب توده جبهه اى به اسم «اتحاد چپ کارگرى» تشکيل دادند و در يک نوشته اى به حزب کمونيست کارگرى پرداخته بودند که از جرياناتى که دعوت به همکارى کرده بودند، حزب کمونيست کارگرى حتى جوابشان را هم نداده است. اما بعدها همين «اتحاد چپ کارگرى» گوش «اتحاديه» را گرفت و با لگد بخاطر بى پرنسيپى از جبهه شان اخراج کردند. نوشته هاى آن دوره هنوز موجودند. اينها اگر جدى گرفته شوند، با هر موجودى جبهه و غيره تشکيل مى دهند.

٢) اينها با امضاهاى مختلف مثل «اتحاديه جوانان»، «همبستگى کارگرى»، «اتحاديه پيران» و غيره مى نويسند، ولى در واقع يکى دو نفر بيشتر نيستند. (به «چه بايد کرد؟» شماره ٣ مراجعه کنيد) آيا تا بحال کسى اينها را با شکل و شمايل ديده است. چون وجود خارجى به مثل تروتسکيستهاى اروپائى ندارند که با قابلمه دلمه شان در پيکتهاى کارگرى ظاهر شوند، مجبورند به شيوه هاى پليسى متوصل شوند تا مطرح شوند.

٣) اينها تروتسکيست هستند. در اروپا براى طرفداران طالبان و حماس و خمينى بلندگو حمل مى کنند. آيا تا بحال کسى مطلبى از م. سراغ دارد که به کابوس مذهب پرداخته باشد. اگر جريانى مثل حزب کمونيست کارگرى هم به مذهب پرداخته باشد، باز با يک ژست «فعاليت اصلى اين حزب عليه «مذهب» و «سکس آزاد» … است.» حمله کرده اند. بنظر من اين فرد ظرفيت اين را دارد که فردا توى خيابان دهان انسانها را بو کند که نکند مشروب خرده باشند و يا بخاطر بى مذهبى و داشتن رابطه جنسى بدون قيد و شرط مذهبى، آنها را شلاق بزند.

من، اگر نه م. و اتحاديه پيران و جوانانش را نشناسم، تروتسکيستها را خوب مى شناسم. اينها هنوز هم بخاطر برهم زدن ميز سفارت جمهورى اسلامى در ٨ مارس تورنتو (که احتمالان منظور م. از برهم زدن جلسات در خارج کشور همان باشد.)، هر جائى که ما را مى بينند، سايه ما را هم با تير مى زنند. اگر هنوز ايرانى هست که به اينها دخيل بسته و متوهم باشد، بهتر است هر چه زودتر فکرى بحال خود بکند.

این نوشته برای اولین بار در سایت «روزنه» به تاریخ ١٧ مه ٢٠٠٤ منتشر شد.

جنبش كارگری تركیه محاكمه می‌شود

بدنبال اعتصاب عظیم كارگران شركت دخانیات و مشروبات الكل دار «تكل» (Tekel) آنكارا در زمستان سال ٢٠١٠، كه هزاران نفر از كارگران سراسر تركیه برای اعلام همبستگی روزهای زیادی را در كنار این هم سرنوشتان در هوای سرد آنكارا پیكت كرده و با آنها حتی اعتصاب غذا كردند، دفتر آنکارا «دادستان کل روابط عمومی»، اسم نسبتا كراوات زده دم و دستگاه سركوب همان پلیسی كه با گاز فلفل و باتوم و غیره، وحشیانه به جان كارگران تكل افتاد، علیه ١١١ نفر از كارگران و فعالین كارگری تركیه و اتحادیه كارگران تكل، از جمله دبیران فعلی و پیشین كنفدراسیون اتحادیه‌های كارگران انقلابی تركیه (دیسك)، دبیر اول حزب كمونیست تركیه و چندین تن از مسئولین حال و پیشین اتحادیه‌های كارگری تركیه، اقامه دعوی كرده است. عبدالوهاب یارن، كه از جانب دادستان كل حرف می‌زند، گفته است كه «به معترضین از جانب مقامات دولتی اجازه اعتصاب داده نشده بود و به كارگرانی كه از شهرهای دیگر به آنكار رفته كه در اعتصاب كارگران تكل شركت كنند، هشدار داده شده بود.» روزنامه حریت از جانب تعدادی از فعالین چپ تركیه گفته است كه چنین كارهائی به اعمال روتین حزب اسلامی حاكم تركیه تبدیل شده‌اند. این روزنامه گفته است كه دانشجویانی كه برای تحصیل رایگان اعتراض كرده بودند، هم اكنون ١٤ ماه است كه در زندان بسر می‌برند. حریت همچنین در ماه سپتامبر ٢٠١٠ از مصادره اموال اتحادیه كارگران تكل توسط دولت تركیه خبر داد.

کنفدراسیون جهانی کارگران خواربار و کشاورزی IUF در بیانیه‌ای گفته است: «دولت ترکیه با این اعلام جرم به جنبش کارگری ترکیه، اعلام می‌کند که هرگونه اعتراض در دفاع از حقوق کارگری و برای تأمین شغل و سایر حقوق اجتماعی جرم است و زندان بهمراه دارد. قانون کار در ترکیه هم اکنون نیز حقوق کارگران را برای چانه زنی و سازماندهی محدود کرده است. دولت ترکیه با اجازه دادن به این دادگاه مضحک می‌خواهد وضعیت را از اینکه هست هم وخیم‌تر نموده و حقوق کارگری در سطح بین المللی برسمیت شناخته شده و کنوانسیونهائی كه خود امضا نموده را پایمال كند. این دادگاه راه را برای جرم محسوب نمودن هرگونه اعتراض کارگران به پایمال کردن حقوق شان را قابل تعقیب و زندان می‌کند.» این یك جنبه قضیه است. جنبه مهمتر قضیه به نظر من این است كه جنبش كارگری در هیچ كجا و از جمله در تركیه نمی‌تواند خودش را به چهارچوب قوانین دولتی محدود كند. همین كه امروز فاشیستها در تركیه با زبان دراز درباره «عدم گرفتن اجازه برای اعتراض» حرف می‌زنند، حاصل سالها تمكین به قوانینی بوده است كه دنیا را به قهقرا كشانده است. این وضعیت می‌تواند و باید عوض شود. اما تا آن زمان فعالین كارگری تركیه احتیاج مبرم به همبستگی بین المللی دارند. جنبش كارگری هم اكنون در حال اعتراض به گروكشی از این فعالین كارگری است و كمپینی بین المللی شایسته از جانب اتحادیه‌های كارگری در جریان است.

٢٩ مه ٢٠١١

کارگر کمونیست ١٥٩

جایزه نوبل و جایزه صلح نوبل امسال

جایزه صلح نوبل امسال را به باراك اوباما، رئیس جمهور آمریكا دادند. هیچ نمایشی مضحك تر از جایزه نوبل و مشخصا جایز صلح نوبل نیست. به لیست دریافت كنندگان این جایزه نگاه كنید: هنری كسینجر، ال گور، كیم دی جانگ، شیمون پرز، جیمی كارتر، شیرین عبادی، اسحاق رابین، گورباچف، لخ والسا، سازمان جهانی كار، دالای لما، جورج مارشال و دهها تن شخصیت این تیپی! باید كسی حوصله كند و برود «دلایل» محكمه پسند نهاد نوبل را مرور كند كه بر چه اساسی به هنری كسینجر و جورج مارشال و جیمی كارتر و سازمان جهانی كار و غیره جایزه صلح میدهد! هر دلیلی داشته باشد، حال انسان منصف و شریف را به هم میزند.

جز جایزه صلح، كلیه جوایز نوبل در استكهلم سوئد به دریافت كنندگان این جوایز اهدا میشود و ترتیب سخنرانیها و مراسم و تشریفات دیگر نیز در همین شهر داده میشود. تشریفات جایزه صلح اما در اسلو، پایتخت نروژ برگزار میشود. آلفرد نوبل كه كارخانه‌دار بزرگی بود و همچنین حداقل مخترع دینامیت است، یكسال قبل از مرگش در وصیتنامه‌ای در سال ١٨٩٥ میگوید كه ٣١ میلیون كرون سوئد از ثروتش به گردش در بیاید و سود حاصل از آن بین ٥ نفر كه بیشترین خدمت را در حیطه فیزیك، شیمی، ادبیات، پزشكی و صلح به جامعه جهانی كرده‌اند، تقسیم شود. در باره جایزه صلح مشخصا در این وصیتنامه آمده است كه «به كسی تعلق بگیرد كه بیشترین خدمت را در راه كاهش تخاصمات و یا از بین بردن ارتشی كرده باشد.» (منظور البته از بین بردن فیزیكی ارتش نیست). نوبل خود وصیت میكند كه جایزه صلح در نروژ و با كمیته‌ای متشكل از ٥ نفر، زیر نظر پارلمان نروژ مدیریت شود. گفته میشود او نروژ را به این دلیل انتخاب میكند كه ارتشی بمراتب كوچكتر از سوئد و دیگر كشورهای اسكاندیناوی داشته است.

امروز چیز زیادی درباره تركیب پارلمان نروژ و قد و قواره ارتش آن نمی‌دانم. اما واقعا چه كسی است كه حتی یك لحظه به ذهنش این ایده را خطور داده باشد كه هنری كسینجر و جیمی كارتر و جورج مارشال و اوباما در راه صلح حتی یك قدم برداشته باشند؟! كسینجر حداقل در تاریخ بعنوان جنایتكاری كه باید محاكمه میشد ثبت شده است. اوباما در سخنرانی دریافت جایزه صلح امسال رسما دیگران را تهدید كرد و شاخ و شانه كشید. از لزوم دخالت نظامی آمریكا صحبت كرد. درست زمانی كه رسانه‌های نان به نرخ روز خور با آب و تاب سخنرانی او و تشریفات دریافت جایزه صلح ایشان را به من و شما حقنه میكردند، به دلیل فرستادن هزاران سرباز دیگر به عراق و افغانستان مورد بیشترین اعتراض از جانب همان كسانی كه به او رأی داده و به ریاست جمهوری انتخابش كرده بودند، قرار گرفت.

این یادداشت بدون اشاره به «جایزه نوبل در حیطه اقتصاد» ناقص می‌ماند.

نهاد نوبل ظاهرا یك نهاد مستقل است، اما پشت این نهاد بانك مركزی سوئد قرار دارد. آلفرد نوبل چیزی در وصیتنامه‌اش در باره اعطا جایزه در حیطه اقتصاد نگفته است. میدانیم كه دو تن از پدران و متفكرین مكتب شیكاگو، كسانی كه اولین مشاورین پینوشه بودند، دریافت كنندگان «جایزه نوبل در اقتصاد» هستند؛ فردریك هایك و میلتون فریدمن. دیوید هاروی میگوید نظرات این دو نفر با بی تفاوتی و یا گاها با تمسخر از جانب دانشگاهیان قرار میگرفت. خود فریدمن در مقدمه كتاب «سرمایه‌داری و آزادی» میگوید كه وقتی دانشگاه‌های آمریكا در دهه ٥٠ میلادی برای ایشان طور سخنرانی حول نظراتش ترتیب میدادند، كسی او را جدی نمیگرفت. در جلسات سخنرانی‌هایش هیچ آدم جدی‌ای شركت نمیكرد و مقالاتش در نشریات جدی چاپ نمی‌شدند. دیوید هاروی میگوید كه بانك مركزی سوئد این دو تن را برگزید كه زیر نورافكن قرار بگیرند و نظراتشان مورد توجه قرار بگیرد كه كمی جدی گرفته شوند.

حتی در مورد جوایز دیگر نوبل هم مثل فیزیك، شیمی، ادبیات و پزشكی كه ظاهرا دخالت دادن بازیهای سیاسی بین خودشان سخت به نظر میرسید، همان موش دوانی‌های همیشگی را دخالت میدهند. مثلا وقتی میخواستند فشاری به شوروی وارد كنند، جایزه شیمی، ادبیات و یا فیزیك را به یكی از «دانشمندان» و یا نویسندگان معترض شوروی می دادند. نمونه بارز آن هم بوریس پاسترناك، نویسنده دكتر ژیواگو است. و یا آندره سوخارف كه یك فیزیكدان مخالف شوروی بود، جایزه نوبل صلح برای «فعالیتهای» حقوق بشری می گیرد كه زیر ذره بین قرار بگیرند! سوخارف، همه میدانند كه در عرصه فعالیتهای سیاسی، تا آنجا كه به خود ایشان برمیگردد، جایگاهی نداشت.

وقتی كه این بازی را به دقت نه چندان زیاد هم مرور كنیم و با چیدن تكه پازل‌های فریدمن، كسینجر، ال گور، كارتر، شیرین عبادی، لخ والسا، جورج مارشال، هایك، شیمون پرز، گورباچف و غیره در كنار هم نگاهی حتی سطحی هم بیاندازیم، مضحكه «جایزه نوبل» بیشتر افشا میشود!

١٢ دسامبر ٢٠٠٩

بازتاب هفته ـ انترناسیونال ٣٢٧

اسنادی از جنبش كارگری مصر

مقدمه مترجم:

دو سند زیر «بیانیه تأسیس فدراسیون اتحادیه های كارگری مصر» و «بیانیه فعالین مستقل اتحادیه های كارگری» از اسناد مهم جنبش كارگری مصر در انقلاب حاضر هستند. جنبش كارگری عمدا در اخبار بین المللی از مدیای رسمی قلم گرفته شد كه البرداعی و اخوان المسلمین جایگاه مناسب خود را، از نظر آنها، بیابند. اما همچنانكه این دو سند اشاره می كنند، جنبش كارگری با اعتراضات و مطالبات خود و مشخصا در دو سال قبل از این اعتراضات، راه را برای اعتراضات خیابانی هموار كرده بود.

فعالین كارگری و تشكل هایی كه اعلام موجودیت كرده و فدراسیون اتحادیه های كارگری را تأسیس كرده اند، بدرست بعنوان صاحبان جامعه اظهار نظر كرده اند. سند دوم به درستی می گوید كه «ما بر این عقیده ایم كه اگر این انقلاب به توزیع عادلانه ثروت منتهی نشود، هیچگونه ارزشی نخواهد داشت.» این البته تأكیدی بر «توزیع عادلانه ثروت» است و تدوام انقلاب تا رسیدن به عدالت اجتماعی و «توزیع عادلانه ثروت». انقلاب مصر تا همینجا هم درسهای فراموش نشدنی برای جنبش كارگری جهان برجای گذاشته است. با فراری دادن كسی كه می خواست ادای سوپرمن را در بیاورد به ما هزاران هزار كیلومتر دور از میدان تحریر، بار دیگر قوت قلب داد كه می شود انقلاب را دوباره از سر گرفت و كسانی كه می خواهند به ما بباورانند كه سرنگون شدنی نیستند، تا چه اندازه سرنگون شدنی هستند!

سند دوم اما یك ناروشنی هم دارد كه بر «خصوصی سازی» و «ملی كردن دوباره» انگشت می گذارد. خصوصی سازی به نظر من مشكل كارگران و مردم مصر نیست. ملی كردن دوباره اتفاقا در بهترین حالت جامعه را بر می گرداند به دوره ای كه كاربردش به پایان رسیده بود. مشكل جامعه مصر، مشكل بیكاری و فقر و مهاجرت و غیره، سیستم ناعادلانه كارمزدی، سیستم سرمایه داری است. باید این بحث را در سطحی دیگر با رفقای جنبش كارگری مصر بجلو برد.

ناصر اصغری

٦ مارس ٢٠١١

بیانیه تأسیس فدراسیون اتحادیه های كارگری مصر

مصر به لحظاتی تاریخی قدم می گذارد. مردمش برای دفاع از حق یك زندگی شرافتمندانه، شجاعانه مبارزه می کنند. حق كرامت، آزادی و عدالت اجتماعی. حق فرصت های مناسب و دستمزدی عادلانه. حق جامعه ای دمکراتیک برای همه، که هر تک شهروند آن سهمی در تولید ناخالص ملی داشته باشد. جامعه ای که اجازه ندهد اقلیت کوچکی هواپیمای خصوصی داشته باشند در حالی که بقیه حتی از عهده هزینه حمل و نقل عمومی هم برنمی آیند. جامعه ای كه قبول نمی كند به افراد رأس هرم، حقوقی هزاران برابر بیشتر از حداقل دستمزد دریافت كنند.

جامعه ای که به مردمش اجازه دهد آزادانه نفس بکشند؛ آزادانه خود را بیان کنند و با یكدیگر ارتباط برقرار كنند. جامعه ای که به تمام اقشار مردم و طبقاتش اجازه دهد تا از منافع خود دفاع کنند و آزادانه مذاكره كنند. جامعه ای که به مردمش ستم نكند؛ جلو آرزوها و تمایلات طبیعی برای رشد ظرفیتهای كارگران برای بهبود شرایط معیشتی خود را نگیرد.

کارگران و مردم دهه ها مبارزه كردند و مشخصا در ۴ سال گذشته بطور بی سابقه ای در اعتراضات روزمره برای دفاع از حقوق قانونی خود شركت كردند. علیرغم فقدان یک تشكل مستقل كارگری، که جزء جزء آن در چندین دهه گذشته از آنها دزدیده شده بود، در مبارزه خود پیروز شدند. موفق شدند بزرگترین بخش های جامعه را جذب كنند، و حمایت بخش عظیمی از جامعه مصر، از كارگران و جنبش كارگری را به دست بیاورند.

در برابر شبح بیكاری كه جوانان را حریصانه می بلعد، كارگران از حق اشتغال خود دفاع كردند و حداقل دستمزدی تازه و عادلانه مطالبه كردند كه زندگی شایسته ای را برای تمام كارگران تضمین كند. مبارزه شجاعانه ای را برای دفاع از حق دمكراتیك متشكل شدن و ایجاد تشكل مستقل كارگری خود به پیش بردند.

مبارزات كارگری راه را برای انقلاب جاری مردم هموار كرد. بهمین دلیل كارگران و كاركنان مصر این ادعا را نمی پذیرند كه «فدراسیون سراسری» دولتی آنها را نمایندگی می كند؛ چرا كه بكرات حقوق و مطالبات آنها را از ایشان دریغ كرده است، و حتی بیانیه معروف ٢٧ ژانویه را صادر كرد كه در آن با هرگونه اعتراض در این مقطع مخالفت ورزیده بود.

بنابر این كمیته ها و اتحادیه های مستقل (اتحادیه كاركنان جمع آوری مالیات بر املاك معاملاتی، اتحادیه كارگران بازنشسته، اتحادیه كاركنان بهداشت و درمان، اتحادیه مستقل معلمان) همراه با گروه های مستقل كارگران در صنایع، تأسیس فدارسیون اتحادیه های مستقل كارگری مصر را با هیأت مؤسس آن در روز یكشنبه ٣٠ ژانویه ٢٠١١ اعلام می دارد و بر موارد زیر تأكید می كند:

١) حق شهروندان مصر برای اشتغال و متعهد كردن دولت به «بیمه بیكاری».

٢) تعیین حداقل دستمزدی كه كمتر ١٢٠٠ لیره مصر نباشد و افزایش آن متناسب با نرخ تورم؛ تعیین حقوق كارگران در استفاده از پاداش و مزایا مطابق با ارزش كار، بخصوص پرداخت غرامت به آن دسته از كارگرانی كه با خطرات ناشی از كار مواجهه هستند. علاوه بر این، حداكثر دستمزد هرگز نباید بیش از ١٠ برابر حداقل دستمزد باشد.

٣) حق همه شهروندان مصری از برخوردای از تأمین اجتماعی، از جمله حق بهداشت و درمان، مسكن، آموزش و پرورش (تضمین تحصیلات رایگان و توسعه برنامه درسی كه از عهده سیر تكاملی در علم و تكنولوژی برآید)، حق تمامی بازنشستگان از برخوردای از مقرری و حقوق بازنشستگی و مزایای مناسب.

٤) حق كارگران و كارمندان برای متشكل شدن و ایجاد آئین نامه های خود برای برداشتن تمامی محدودیتهای قانونی در خصوص این حق.

٥) آزادی همه زندانیانی كه بعد از ٢٥ ژانویه بازداشت شدند.

هیأت مؤسس فدراسیون اتحادیه های مستقل كارگری مصر همه كارگران را به ایجاد كمیته های مدنی برای دفاع از محل كار، كارگران و شهروندان در این دوره بحرانی فرامی خواند و برای تحقق بخشیدن به مطالبات مردم مصر، به سازماندهی اعتراضات و اعتصابات در محیط كار، باستثنای بخشهائی كه حیاتی اند، بپردازند.

فدراسیون اتحادیه های مستقل كارگری مصر

٣٠ ژانویه ٢٠١١

***

بیانیه فعالین مستقل اتحادیه های كارگری

قاهره، ١٩ فوریه ٢٠١١

انقلاب ـ آزادی ـ عدالت اجتماعی!

مطالبات كارگران در انقلاب



ای قهرمانان انقلاب ٢٥ ژانویه! ما كارگران و فعالین اتحادیه های كارگری از محیطهای مختلف كار كه شاهد اعتصابات، اشغال محیطهای كار و كارخانجات و تظاهراتهای صدها هزار نفره از كارگران در سراسر مصر در دوره اخیر بوده ایم، احساس می كنیم موقع آن فرارسیده كه مطالبات كارگران اعتصابی را با هم یكی كنیم و گره بزنیم، طوری كه بخش جدائی ناپذیر اهداف انقلاب ما بشوند، كه مردم مصر آن را به سرانجام رساندند و شهیدان انقلاب برایش خون دادند. ما برنامه ای كارگری به شما ارائه می دهیم كه مطالبات عادلانه ما را به منظور تأكید مجدد بر جنبه های اجتماعی این انقلاب و برای جلوگیری از ربودن آن از پایگاهش كه باید ذینفع آن باشند، فرموله می كند.

مطالبات كارگران، كه ما قبل از انقلاب ٢٥ ژانویه آنها را مطرح كرده بودیم، و بخشی از پیش درآمد این انقلاب شكوهمند بودند، عبارتند از:

١) افزایش سراسری حداقل دستمزد و حقوق بازنشستگی و كم كردن شكاف بین حداقل و حداكثر دستمزد، طوری كه حداكثر دستمزد بیش از ١٥ برابر حداقل دستمزد نباشد. هدف این مطالبه دستیابی به اصل عدالت اجتماعی است كه انقلاب آن را در دستور گذاشت؛ مثل پرداخت بیمه بیكاری و افزایش منظم دستمزد متناسب با بالا رفتن قیمتها.

٢) آزادی بیقید و شرط ایجاد اتحادیه های مستقل كارگری و حمایت از اتحادیه های كارگری و رهبران آنها.

٣) حق كارگران یدی و كارمندان، دهقانان و متخصصان به داشتن امنیت شغلی و حمایت از آنها در برابر اخراج. كارگران موقت باید دائمی شوند و كارگران اخراج شده به سر كارهای خود بازگردند. باید هرگونه بهانه ای برای استخدام كارگران بر اساس قراردادهای موقت كنار گذاشته شود.

٤) ملی كردن دوباره تمامی شركتهای خصوصی شده و توقف كامل پروژه شنیع خصوصی سازی رژیم سابق كه باعث متلاشی شدن اقتصاد ملی شد.

٥) عزل كامل مدیران فاسدی كه به شركتها تحمیل شده بودند كه آنها را برای خصوصی سازی آماده كنند.

كاهش بكارگیری پدیده مشاورینی كه بالای سن بازنشستگی هستند كه بیش از ٣ میلیارد از درآمد ملی را به منظور گشودن فرصت های شغلی برای جوانان، بلعیده اند.

بازگشت به اعمال كنترل قیمت كالاها و خدمات بمنظور پائین نگه داشتن قیمتها؛ نه اینكه بار آنها بر دوش فقرا بیافتد.

٦) حق اعتصاب، سازماندهی تحصن، و اعتراضات مسالمت آمیز برای كارگران مصری از جمله اعتصاب كسانی كه هم اكنون بر علیه بقایای رژیم گذشته، كسانی كه بر آنها تحمیل شده بودند كه كارخانجاتشان را برای خصوصی سازی آماده كنند. ما بر این عقیده ایم كه اگر این انقلاب به توزیع عادلانه ثروت منتهی نشود، هیچگونه ارزشی نخواهد داشت. آزادیها بدون آزادیهای اجتماعی ناقصند. حق رأی بطور طبیعی به حق داشتن یك قرص نان وابسته است.

٧) بهداشت و درمان از شرایط لازم برای افزایش تولید است.

٨) انحلال فدراسیون اتحادیه های كارگری مصر كه یكی از مهمترین نمادهای فساد تحت حاكمیت رژیم سابق بود. اجرای احکام حقوقی صادر شده علیه آن و مصادره اسناد و دارایی های مالی آن. مصادره اموال رهبران فدراسیون اتحادیه های كارگری مصر و اتحادیه های عضو آن و بررسی آنها.

امضاء:

١) احمد كمال صلاح، ٢) حسام محمد عبدالله علی، ٣) سیده السید محمد فایز، ٤) اشرف عبدالونیس، ٥) عبدالقادر منصور، ٦) حافظ نجیب محمد، ٧) محمد حسن، ٨) محمود عبدالمنصف علوانی، ٩) علی محمود ناجی، ١٠) عمر محمد عبدالعزیز، ١١) محمد جلال، ١٢) شاذلی صاوی شاذلی، ١٣) محمد ابراهیم حسن، ١٤) واصف موسی وهبه، ١٥) جمیل فتحی حنفی، ١٦) عادل عبدالنعیم، ١٧) علی حسن ابو عیطه، ١٨) هند عبدالجواد ابراهیم، ١٩) حماده ابو زید، ٢٠) محمد خیری سید، ٢١) حاتم صلاح السید، ٢٢) محمد عبدالحكیم، ٢٣) احمد اسلام، ٢٤) طارق سید محمود، ٢٥) نبیل حوا، ٢٦) محمود شكری، ٢٧) احمد فاروق، ٢٨) اسامه السید، ٢٩) یاسر السید ابراهیم، ٣٠) محمود علی احمد، ٣١) عبدالرسول عبدالغنی، ٣٢) علی السید، ٣٣) كمال ابو عیطه، ٣٤) احمد عبدالصبور، ٣٥) صلاح عبدالحمید، ٣٦) محمود عامر، ٣٧) خالد جلال محمد، ٣٨) محمد زكی اسماعیل، ٣٩) كمال البنا، ٤٠) سعود عمر