۱۳۹۲ آبان ۲۱, سه‌شنبه

دشمن لنین نمی تواند دوست كارگران باشد

برای كسی كه خود را كمونیست و فعالی سیاسی در عرصه جنبش كارگری می داند، اهمیت دادن به تحزب طبقه كارگر و انقلاب اكتبر، در خود عناوین بالاست. هر كمونیست و فعال سیاسی در هر فرصتی باید اهمیت انقلاب اكتبر و اهمیت حزبی كه بتواند یك چنین انقلابی را سازمان بدهد، یادآور شود. برای خواننده جدید هم كه شده، یادآوری مقولات بالا اهمیت دارند.

ماركس، لنین و تحزب
انگیزه من از نوشتن این نوشته پاسخ محسن حكیمی به یكی از سئوالات نشریه "آرش" در شماره ١٠٩ این نشریه است. این نشریه تعدادی سئوال جلوی نویسنده‌گانش می گذارد كه جواب محسن حكیمی من را مجبور كرد واكنش نشان بدهم. سئوال چنین است: "برخی اعتقاد دارند تنها راه طبقه كارگر برای الغای نظام سرمایه داری ایجاد حزب طبقه كارگر است تا بتواند مبارزات و جنبش كارگری را برای مقابله با هجوم كارفرمایان و كسب پیروزی آماده نماید." محسن حكیمی فرصت را غنیمت شمرده و هر چه را كه از رسانه های خبرپراكنی جنگ سردی یاد گرفته است به كار می برد تا لنین را خراب كند. می گوید: "اگر منظور شما از "حزب طبقه کارگر" همان است که لنین آن را "سازمان انقلابیون حرفه ای" نامیده است، چنین سازمانی نه تنها به الغای نظام سرمایه داری هیچ کمکی نمی کند بلکه حداکثر کاری که می تواند بکند جایگزینی سرمایه داری "آزاد" و خصوصی با سرمایه داری دولتی - حزبی است." حكیمی به همین بسنده نمی كند. وضعیت كره شمالی و چین و كوبا و عربستان سعودی را هم به گردن لنین انداخته است! "تجربه ی ناکام کشورهای "سوسیالیستی" از قبیل شوروی و چین و کوبا و کره شمالی و ... و لجنزار سرمایه داری دولتی - حزبی در این کشورها این واقعیت را به روشنی نشان می‌دهد." او سپس می نویسد: "به لحاظ نظری نیز به راحتی می توان نشان داد که نظریه ی لنین تحریف کامل نظریه مارکس و انگلس درباره "حزب طبقه کارگر" است. منظور مارکس و انگلس از "حزب طبقه کارگر" جنبش سازمان یافته توده های کارگر است. آنها در "مانیفست کمونیسم" به صراحت جنبش چارتیست ها را "حزب طبقه کارگر" می‌نامند و به روشنی اعلام می‌کنند که کمونیست‌ها نباید در مقابل این جنبش سازمان یافته حزبی "جداگانه" به وجود آورند."
از خواننده شریف می خواهم كه به هر دو این سئوال و جواب به دقت توجه كند. سئوال می پرسد كه بعضی ها می گویند برای مقابله با هجوم كارفرمایان و كسب پیروزی، حزب لازم است؛ حكیمی كره شمالی را نشان خواننده می دهد! او سپس برای اینكه به حمله اش به لنین گوشت و پوست بدهد، خود را ماركس شناس هم معرفی می كند. برای اطلاع كسانی كه با تحریفات و خصومتهای حكیمی طرف هستند، باید گفت ماركس هیچوقت نظرش را درباره تحزب فرموله نكرد. اگر محسن حكیمی سندی دارد كه بقول خودش به فارسی ترجمه نشده است لطفا آن را رو كنند. اما تا جائی كه من دنبال كرده ام، می توان در نظرات ماركس حداقل ٦ تفسیر كاملا متفاوت از تحزب نشان داد. ١) ماركس عضو رهبری "كمیته مكاتبات كمونیست" (Communist Correspondence Society) بود كه با متحد شدن با "لیگ عدالت" (League of the Just) "لیگ كمونیستها" یا همان "اتحادیه كمونیستها" را پایه گذاری كردند كه "مانیفست كمونیست" برنامه همان حزب است. ماركس بین سالهای ١٨٤٧ تا ١٨٥٢ عضو رهبری این حزب بود. ٢) ماركس در دوره بعد از فروكش كردن انقلابات ١٨٤٨ اروپا، بر این عقیده بود كه حزب بدون تشكل امكان پذیر نبود، اما با كارهایی كه می كرد هم برای پلیس سیاسی و هم برای فعالین سوسیالیست و كارگری آن دوره، او "حزب ماركس" بود. ٣) انترناسیونال اول، در واقع یك نوع حزب بود و ماركس عضو رهبری این "حزب" بود. ٤) اگر نه رسما، اما چه كسی است كه تاریخ حزب سوسیال دمكرات كارگری آلمان را بداند و قبول نكند كه ماركس عضو رهبری آن حزب بود. ٥) مدل شل و پل چارتیستی هم بود كه ماركس آن را حزب می داند. ٦) ماركس در ١٨٧٢ قطعنامه ای به انترناسیونال اول می برد و به تصویب می رساند. در این قطعنامه آمده است: "علیه قدرت متشکل طبقات دارا٬ طبقه کارگر جز با متشکل شدن در حزب سیاسی خود٬ که متمایز از احزاب تاکنونی که توسط طبقات دارا ایجاد شده‌اند و باید بر علیه آنها باشد٬ نمیتواند بعنوان یک طبقه ظاهر شود." همه این موارد و بیشتر از آنها را هم، مونتی جانستون (Monty Johnstone) در مقاله "ماركس و انگلس و مفهوم حزب" در شماره ١٩٦٧ "سوسیالیست رجستر" بخوبی نشان داده و توضیح می دهد.


درباره تك تك اینها می شود با محسن حكیمی بحث كرد و نشان داد كه نظرات ایشان كوچكترین قرابتی با هیچكدام از آن فرمولبندی‌های بالا از نظرات ماركس ندارند. حكیمی از چارتیسم اسم می برد كه بگوید ماركس اصولا با كلمه‌ای بنام "حزب" مخالف است. اما خود ماركس وقتی كه مطالبات انقلاب ١٨٤٨ آلمان را همراه با دیگر اعضای رهبری "حزب كمونیست آلمان" در ١١ بند مطرح می كند، همان مطالبات چارتیستها را كه در ٦ بند فرموله شده بودند را در ١١ بند فرموله و مطرح می كنند. (مراجه كنید به مقاله "تاریخ اتحادیه كمونیستها" از انگلس.)
اما از همه اینها گذشته، ماركس آیه نیست كه باید در لابلای نوشته هایش دنبال سطوری گشت كه فلان جا چه گفته است. ماركس برای یك كارگر و یك كمونیست قبل از هر چیز متدی است برای رهائی و خلع ید از بورژوازی. جنبشها، مثل جنبش چارتیستی، همیشه بوده اند و مهر خود را بر جامعه و تاریخ زده اند، اما حزبی كه پرولتاریا را رهبری كند تا بورژوازی را از قدرت ساقط كند، یك دستآورد مهم كارگران است كه باید عزیزش بداریم. در مقابل این حزب، باید پرسید كدام جنبش مثل چارتیسم قدرتمندتر از انقلاب ٢٠١٠ تونس و ٢٠١١ مصر بود؟ كدام چارتیسم قدرتمندتر از انقلاب ١٣٥٧ ایران بود؟ سهم كارگران از این انقلابات چه بوده است؟ با لنین، كمونیسم و كارگر تحزب پیدا می كند و ادعای گرفتن قدرت سیاسی می كند. محسن حكیمی با این مشكل دارد.
محسن حكیمی كره شمالی را نشان كارگران می دهد و می گوید كه اینها حزب لنینی هستند. من در مقالات "لنین: معرفی یك كتاب" و "در سالگرد قتل تروتسكی، معرفی یك شاهكار"، به گوشه هایی از قدرت لنین و حزب لنین اشاره كرده ام. اینكه كسی مثل محسن حكیمی لنین را بعنوان یك ابلیس معرفی می كند حتما باید رفت و دید كه چه منافعی پشت این سیاست خوابیده است كه من پائین به این موضوع هم اشاره خواهم كرد. اما حزب لنینی، همچنانكه كه در سئوال مجله "آرش" هم آمده است، یك شرط گرفتن قدرت و خلاصی از این وضعیت است. حزب لنینی یعنی در آوردن قدرت از دست بورژوازی. حزب لنینی سازمان دادن انقلاب است. كسی كه از حزب لنینی استالین و اقتصاد سالهای بعدی را نتیجه می گیرد، از قبل تصمیمش را گرفته است.
حتی كسانی كه تئوریهای حكیمی را برایش آماده كرده اند، نمی توانند منكر این حقیقت بشوند كه همین حزبی كه لنین برای سازماندهی انقلاب آبدیده كرد، در دوران اعتلای انقلابی مثل ١٩٠٥ و ١٩١٧، "سازمان انقلابیون حرفه ای" نبود! حزبی توده ای بود كه دهها و صدها هزار عضو داشت و در دسترس ترین سازمان كارگران بود. انقلابی كه توسط حزب لنینی به پیروزی رسید، شرایط را برای قدرت گرفتن شوراها و طبقه كارگر آماده كرد. و اینجاست كه باید به تحریف و خصومت محسن حكیمی توجه كرد كه قدرت گرفتن شوراها را نه نتیجه كار هركولی لنین و حزب لنینی می داند؛ بلكه كار حزب لنینی را تعویض سرمایه داری آزاد با سرمایه داری حزبی ـ دولتی می داند!

حزب لنینی چه نیست!
محسن حكیمی ظاهرا برای جنبشها خیلی ارزش قائل است. اما گفتم كه این ظاهر مسئله است. جنبشی كه در آن طبقه كارگر افق تصرف قدرت را نداشته باشد، چیزی مثل چارتیستم خواهد بود. انقلاب و جنبشی مثل انقلابات ١٨٤٨ اروپا خواهد بود. جنبشی مثل كمون پاریس خواهد بود و برای خواننده هم عصر ما هم، جنبشی مثل انقلاب ایران، تونس و مصر خواهد بود كه لیستی از مطالبات را مطرح می كند، اما این لیست بعد از مدتی در بی سر ماندن این جنبش به فراموشی سپرده می شود.
اما حقیقتا برای فرمولبندی های محسن حكیمی، همه این تاریخی را كه اینجا یادآوری كردم، نالازم است. قیل و قال ایشان برای "شوراهای كارگری" نوع ایشان كه همه چیز هستند و به همین دلیل باید تحزب از هر نوعش را تخریب كرد و به لنین و انقلاب اكتبر لعن و نفرین فرستاد، دیگر مشمئز كننده شده است. اما پشت همه این حرافی ها، سیاست خانه نشینی خوابیده است. محسن حكیمی سیاه بر سفید نوشته است كه خود ایشان و شوراهای كارگری مورد نظر وی، در تحولات تاریخی نه سر پیازند و نه ته پیاز. به این گفته ایشان توجه كنید: "تا زمانی که فضای استبدادی حاکم بر جامعه ترک برندارد و این ترک مجرایی برای سرریز و حضور توده ای کارگران در صحنه مبارزه سیاسی ضدسرمایه داری فراهم نکند حتی توده ای و سراسری شدن سندیکاهای رفرمیست، چه رسد به شوراهای ضدسرمایه داری طبقه کارگر، منتفی است." (به مطلب "یادآوری دو نکته مهم برای سازمان یابی شورایی کارگران" مراجعه كنید.) از این جمله می شود هزار و یك نوع سیاست را نتیجه گرفت كه اولین و مهمترین آن این است كه رویدادها خودبخود اتفاق می افتند و "شوراهای كارگری" نوع محسن حكیمی، با "ترك برداشتن" فضای استبدادی همه كاره می شوند!؟ باید نیروئی دیگر بیاید و فضای استبدادی را برای محسن حكیمی بشكاند و ایشان "شوراهای كارگری" خود را سازمان بدهد! تجارب و اظهاراتی از این قبیل چیزی نصیب كارگران در تونس، مصر، لیبی و غیره نکرده است! حزب لنینی هم كه الحمدالله ندارند تا كار امثال "لغو كار مزدیها" را سختتر كنند! پس راه حل این ضد لنین و ضد انقلاب اكتبر برای كارگران ایران بالاخره چیست؟!
لنین و حزب لنینی نمی تواند اینطوری عمل كند و تجربه نشان داده است كه لنین حق داشت. لنین با دست بردن به مطالبات طبقه كارگر و جنبشهای اعتراضی، این طبقه را در انقلابات و تحولات انقلابی به پیروزی می رساند. لنین و حزب لنینی نشان داده است كه طبقات در دنیای امروزه در برابر هم قرار می گیرند و منافع این طبقات از طریق احزاب است كه نمایندگی می شود و در برابر طبقات دیگر بیان می شود. طبقه كارگر در رابطه اش با طبقه حاكمه در جامعه سرمایه داری با هزار و یك دست انداز و مشكل روبروست. طبقه كارگری كه هیچگونه حزبی كه بتواند منافعش را در مقابل این طبقه نمایندگی كند، برای سالهای متمادی همچنان برده روابط مزدی خواهد ماند. تجربه انقلاب اكتبر را با انقلاب ١٣٥٧ ایران و ٢٠١٠ تونس و ٢٠١١ مصر مقایسه كنید كه به جایگاه حزب لنین هزار بار پی ببرید!

در دفاع از لنین، در مقابل جمهوری اسلامی
قیل و قال محسن حكیمی و "كمیته هماهنگی" او كه گفتم گوش فلك را درباه "لغو كار مزدی" و "شوراهای ضدكار مزدی" كر كرده است، در واقع همان طرفداری از شوراهای اسلامی كار ضد كارگری جمهوری اسلامی است. محسن حكیمی و دوستانش در مطلبی تحت عنوان "موافقت مدیرعامل ایران خودرو با خواست کارگران برای ایجاد تشکل" كارگران را همانند حراست به خانه می فرستند، چرا كه مدیریت ایران خودرو وعده ایجاد شوراهای اسلامی به آنها داده است! این جماعت در آن نوشته سیاه بر سفید نوشته اند: "در شرایط کنونی نفس قبولاندن تشکل کارگری به این مزدور سرمایه حتی به صورت وعده شورای اسلامی کار نیز یک قدم به پیش است." در عالم واقع، این "این یك قدم به پیش" برای محسن حكیمی، مژده ایجاد یك نهاد سركوب دیگر كنار دست حراست و كمیته انضباطی در میان كارگران است. حمله مكرر به لنین، انقلاب اكتبر و تحزب كمونیستی كارگران را فقط با سیاستهای طرفداری و تبلیغ برای شوراهای اسلامی كار می شود توضیح داد.
این مطلب محسن حكیمی (جواب سئوالات "آرش") مطلبی است كه بورژوازی در ایران امروز به چنین مطالب و چنین تئوری پردازیهایی هزار بار احتیاج دارد. او نه تنها انقلابیگری و لنین و انقلاب اكتبر و حزب طبقه كارگر را لجن مال كرده است، بلكه در بخشی از نوشته اش ارتباط تشكل‌های كارگری با احزاب سیاسی و گام برداشتن این تشكل‌ها برای تصرف قدرت سیاسی را هم به حمله گرفته است.
در پایان و در سالگرد انقلاب اكتبر من از لنین در مقابل جمهوری اسلامی و شوراهای اسلامی كار و خانه كارگر و محجوب دفاع می كنم، چرا كه لنین و انقلاب اكتبر انسان را به رهائی امیدوار كرد. شوراهای اسلامی كار نهاد سركوب كارگران است. لنین و انقلاب اكتبر به كارگر قدرت داد كه در برابر سرمایه داران و دولتهایشان انتظار و توقعات بالای خود را بیان كنند. شوراهای اسلامی كار برای سركوب انتظارات و توقعات كارگران سرهمبندی شدند. لنین و انقلاب اكتبر، كارگران را در سرنوشت خود دخیل کردند. جمهوری اسلامی اما جمهوری سركوب زن، كارگر و توقعات انسانی همه انسانهای آزادیخواه است. انقلاب اكتبر، انقلاب كارگری و كارگران بود. جمهوری اسلامی حكومت سركوب كارگران است.
كارگران، زنان و مردم سركوب شده این جامعه می دانند كه دشمنی با لنین، دشمنی با ابتدائی ترین خواست انسانی آنهاست. امكان ندارد كه دشمن آگاه لنین بتواند دوست كارگران باشد. دشمنان كارگران لباسهای رنگارنگی خواهند پوشید. این برای ما محرز است.
١٠ نوامبر ٢٠١٣


(كارگر كمونیست ٢٨٦)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر