۱۳۹۶ آذر ۶, دوشنبه

زیرمجموعه های خانه كارگر تغییر نكرده اند

در جواب ع منصوریان

در نقد مقاله «سندیکالیست‌ها و نهادهای سرکوب رژیم در میان کارگران»، ع منصوریان نقدی نوشته است كه از نظر من جواب می طلبد. ابتدا اجازه می خواهم كه بخش اخلاقی نهفته در این نقد را جواب بدهم و بعد به سراغ نكات سیاسی نقد ایشان بروم. ع منصوریان در ابتدای مطلب خود می نویسد كه نوشته من (ناصر اصغری) در انتقاد به سیاستهای كاظم فرج الهی «خالی از اتهام‌های واهی نیست». او برای اینكه نشان داده باشد كه من «اتهام»ی به ایشان زده ام، بخشی از نوشته ام را نقل قول می كند. از جمله آورده است: «این ها به کارگران مژده می دهند که تشکل های کارگری قانونی در شرف تشکیل شدن هستند.» ع منصوریان در ادامه می گوید كه نباید هیچ رویداد و پدیده ای را خارج از شرایط اجتماعی اش بررسی كرد. و ادامه می دهد كه شوراهای اسلامی كار كه در قانون كار آمده اند، در دهه شصت ابزارهای سركوب كارگران بوده اند، «اما، آیا شرایط دهه شصت با شرایط دهه های پس از آن و به طریق اولی با شرایط امروزی یكسان است؟» از خواننده عزیز تقاضا می كنم كه به این «اما» ع منصوریان توجه بكند!
منتها تا آنجا كه به «اتهام» مربوط می شود، معلوم نیست كه در كجای این نوشته اتهامی به كسی وارد شده است؛ چرا كه خود ع منصوریان هم مثل كاظم فرج الهی بر این باور است كه نهادهایی را كه رژیم در قانون كارش آورده، همان نهادهای دهه های شصت و نهادهای سركوب كارگران نیستند! اگر چنین است، چرا باید به من اتهام بزند كه اتهام زده ام!؟

خانه كارگر پر است از نمایندگان كارگران!
ع منصوریان در ادامه مطلبش به دوره های مختلفی از حیات جمهوری اسلامی و نقش نهادهای سركوب رژیم در میان كارگران اشاره می كند تا جائی كه گویا دیگر اینها سركوبگر نیستند و «رفتار و روابط پاره ای از نمایندگان و افراد شورا با کارگران و منافع آن ها به تدریج همسویی پیدا کرد.» «… همزمان در این شرایط اتوریته وزارت کار بر شوراها و حاکمیت خانه کارگر نیز رنگ باخت، حاصل این شرایط اجتماعی نوظهور راه یافتن نمایندگان واقعی کارگران بود که در گوشه و کنار، در شوراهای اسلامی کار دیده می شدند … شوراهای اسلامی کار دیگر از اوایل دهه ٨٠ یا محفلی تشریفاتی بودند و یا تحت تاثیر اعتراضات کارگران سمت و سویی در جهت منافع کارگران یافتند.» «با پیشروی جنبش کارگری این جا و آن جا نمایندگان واقعی و افراد با نفوذ کارگری هم در شوراها حضور پیدا می کردند …». ایشان چند جای دیگر هم به پروسه «تغییر» شوراهای اسلامی كار و خانه كارگر و غیره اشاره می كند كه بهتر و كارگری شده اند تا این مسئله را نتیجه بگیرد كه: «اینجا به مقاله ناصر اصغری می رسیم که پروسه تغییرات بخشی از شورای های اسلامی کنونی و انجمن های صنفی را که متاثر از رشد جنبش کارگری و تغییر شرایط عینی و واقعی اجتماعی بوده نادیده گرفته است.»
ع منصوریان لازم نیست كه پروسه تحولات سیاسی و بخصوص تحولات در جنبش كارگری را به من و یا دیگر كارگرانی كه تحولات جنبش كارگری را در این مدت دنبال كرده اند، یادآوری كند. او اگر می خواهد از خانه كارگر و زیرمجموعه های آن دفاع كند، همین را سر راست بگوید.
موضوع سر متد برخورد به پدیده هاست. سالها پیش (سال ٢٠٠٠) پرویز بابائی به دعوت تعدادی از اتحادیه های كارگری كانادا به این كشور آمد و در تورنتو و ونكوور سخنرانی هایی برگزار كرد. او در آن سخنرانی ها با همین منطق و متد ع منصوریان سراغ تحلیل از شوراهای اسلامی كار رفت. همان زمان، هم من و هم محسن ابراهیمی یقه ایشان را گرفتیم كه تبلیغ برای زیرمجموعه های خانه كارگر ممنوع! تا جائی كه او مجبور شد در یك اطلاعیه مطبوعاتی گفته خود را به اصطلاح و شیوه خود «اصلاح» كند. اما موضوع تنها این نیست كه گویا تعدادی از فعالین كارگری به خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار راه پیدا كرده اند و نباید درباره شان حرف زد! بلکه عمدتا این متد غلط تجزیه و تحلیل پدیده هاست که مورد نقد است. اگر كسی به ع منصوریان چند تا بسیجی و پاسدار نشان بدهد كه مثل بسیجی هایی كه همه می شناسند در سركوب اعتراضات كارگران قساوت بخرج نمی دهند، آیا ایشان قبول می كند كه سپاه پاسداران و بسیج هم نهادهایی شده اند كه نباید درباره شان افشاگری كرد؟ در مورد خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار و به تبع آنها، انجمنهای صنفی زیرمجموعه خانه كارگر، قضیه درست به همین صورت است. هر نهادی را با چهارچوبی كه برای خود تعریف كرده، با اساسنامه و قطعنامه و اعمال تاکنونی اش، باید سنجید. خانه كارگر به دنبال گردهمای ای در روزهای ٥ و ٦ آبان سال گذشته «قطعنامه پایانی خانه‌های کارگر سراسر کشور» را صادر كرد. در این «قطعنامه» از همان ابتدا با ولایت فقیه و رژیم او «تجدید پیمان» میکند و بار دیگر به جامعه و جنبش كارگری یادآوری می كند كه نهادی است در خدمت سركوب كه در مراكز كاری سرهم بندی شده است. در این قطعنامه آمده است: «خداوند بخشنده و مهربان را ستایش میکنیم که این توفیق را به ما عنایت کرد که یکبار دیگر خانواده بزرگ کارگری در قالب هیأت های اجرایی که به حق نمایندگان این قشر عظیم میباشند دور هم گرد آیند تا در سایه نظام جمهوری اسلامی و مقام عظمای ولایت ضمن تجدید پیمان با آرمانهای شهدای انقلاب و امام شهدا تعهد خود را به ادامه راه آنان اعلام نمایند.» در بند اول این قطعنامه باز همین پاراگراف نقل قول شده در بند اول قطعنامه كه در واقع بند اول كلیه قطعنامه های خانه كارگر از اولین روز تشكیلش تا آخرین گردهمائی اش بوده است، می آید: «حفظ نظام جمهوری اسلامی ـ پیروی از ولایت فقیه و استمرار راه شهدای انقلاب و امام راحل و پایبندی به قانون اساسی از اصول جدایی ناپذیر جامعه کارگری است و جامعه کارگری همانطور که تاکنون اثبات کرده پای آن خواهد ایستاد.»
ع منصوریان به ما یادآوری می كند كه «شوراهای اسلامی كار و انجمن های صنفی كارگران از نهادهایی هستند كه در قانون كار جمهوری اسلامی آمده اند.» برای اطلاع كسانی كه مثل ع منصوریان مسائل جنبش كارگری را دنبال نكرده اند، لازم است كه این نكته را هم بگویم كه در یكی از همان قوانین رژیم اسلامی آمده است كه «شورای اسلامی باید در زمینه های اجتماعی بروز حوادث، مراجع ذیصلاح را مطلع و همکاری های لازم را معمول دارد.» همه می دانند که در جمهوری اسلامی واژه «اعتصاب» جایش را به «حوادث» داده است. کسی هم شکی ندارد که هیچ کدام از مأمورین شورای اسلامی کار، زمین شناس نیست و دستگاه پیش بینی زلزله را در اختیار ندارد. رک و راست می گوید «زمینه های اجتماعی بروز حوادث»!؟ همچنین تنها کسانی به عضویت شوراهای اسلامی کار در می آیند که «هیئت تشخیص صلاحیت» کاندیداتوری آنها را تأیید کرده باشد. دو شرط اساسی و اصلی واجدین شرایط کاندیداتوری شوراهای اسلامی؛ ١) «اعتقاد و التزام عملی به اسلام و ولایت فقیه و وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» و ٢) «عدم گرایش به احزاب و سازمان ها و گروه های غیرقانونی و گروه های مخالف جمهوری اسلامی» می باشند.

شوراهای اسلامی كار و مبارزات كارگران
زیرمجموعه های خانه كارگر ـ شوراهای اسلامی كار و انجمن های صنفی اسلامی ـ اولین سنگر و سدی بوده اند كه كارگران در مبارزات روزمره خود باید از آنها عبور كنند. كارگران این ادعای من را در شركت واحد اتوبسرانی تهران و حومه، و شركت كشت و صنعت نیشكر هفت تپه، تجربه کرده اند. یک نمونه آشكار و روزانه دیگر، مانعی است كه اعضای زیرمجموعه های خانه كارگر برای افزایش دستمزد كارگران به وجود می آورند. این عوامل رژیم كه به اسم كارگران به دستمزدهای چندین بار زیر خط فقر رأی داده و امضا زیر این اسارت كارگران می گذارند را چه انسان منصفی می تواند «فعالین كارگری» بخواند؟
ع منصوریان در بخشی از نوشته اش، با اشاره به اعتراض كارگران به شیوه امضا طومار می گوید: «نمونه دیگر جمع شدن هزاران امضا در اعتراض به پایین بودن دستمزدها است که اخیرا توسط نمایندگان شوراهای اسلامی و اعضای فعال خانه کارگر صورت گرفته است.» این دیگر یكی از بزرگترین دروغهای این دوره است. هماهنگ كنندگان این نامه اعتراضی نه خانه كارگر و زیرمجموعه های آن؛ كه اعضای «اتحادیه آزاد كارگران ایران»، شاپور احسانی راد، شریف ساعدپناه، جمیل محمدی، شیث امانی، پروین محمدی و جعفر عظیم زاده بوده اند. همه اینها خود كسانی هستند كه بطور دوره ای توسط اربابان خانه كارگر مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند. ع منصوریان اگر نمی تواند از خانه كارگر و زیرمجموعه های آن دفاع كند، كنار بكشد و كارشكنی نكند. در دنیای سیاست دروغ می تواند «توطئه» تفسیر بشود.

قضیه تجدید نظر كردن‌های اسلامیون
نوشته ع منصوریان ظاهرا در جواب من است، اما رو به من نیست. من كه هیچ جا در زندگی سیاسی ام نگفته ام كه شرایط سیاسی ایران و به تبع آن جنبش كارگری تغییراتی اساسی را پشت سر نگذاشته است! من حتی گفته ام و اكنون به صراحت بار دیگر هم می گویم كه فشار اعتراضات توده ای و اعتراض جنبش كارگری، حتی متحجرترین بخش آخوندها را هم به عقب نشینی وادار می كند. یادم می آید كه ملا حسنی، امام جمعه ارومیه در نماز جمعه های این شهر از اینكه دستور اعدام دو پسر خود را داده بود، بر خود می بالید. او اما اخیرا گفته است كه اعدام پسرهایش منصفانه نبود. می گوید كه او پسرهایش را لو داده بود كه ارشاد بشوند، اما جنازه های آنها را تحویل گرفت. می خواهم بگویم كه خشك مغزترین آخوند آن مملكت را هم كه هنوز بهش می گویند «ملا»، عقب نشسته و وحشت برش داشته است. رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی، از كشته شدن زیر شكنجه ستار بهشتی ابراز تأسف می كند! آیا اینها همه از رئوفت این وحشیان است؟ نه عزیز، از فشار روزافزون جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه است. حالا شما انتظار دارید كه خانه كارگری ها و شوراهای اسلامی كار در برخوردشان تاكتیك عوض نكنند!؟

كارگران در ایران حق انتخاب تشكل ندارند
ع منصوریان می گوید: «انجمن های صنفی یا دست کم بخشی از آن ها از کارگران و مزد بگیرانی نیز تشکیل شده است که برای تحقق مطالباتشان امروز و در چنین شرایطی خواسته اند در این تشکل ها جمع شوند و این به اراده آزاد کارگران و اعضاء آن ها بستگی دارد نه به اجازه من و شما.» اگر این موضوع حتی از لحاظ فاكتی درست باشد، از لحاظ سیاسی واقعیت ندارد. در مبارزه سیاسی سوسیالیستی، از هر مزدبگیری كه نمی شود بخاطر مزدبگیری اش دفاع كرد. من حتی آخوند و پاسدار و بسیجی و نگهبان زندان مزدبگیر را مثال نمی زنم، اما مگر از مأموران حراست كارخانه كه مزدبگیران آن كارخانه هستند، می شود بخاطر سركوبشان دفاع كرد؟! زیرمجموعه های خانه كارگر اگر حتی مزدبگیر هم باشند، خود گفته اند كه «بازوی پرتوان مدیریت» هستند. كار اینها نه دفاع از منافع كارگران، كه در بهترین حالت دفاع از منافع كارخانه داران است. این دیگر فقط ادعای من نیست. همه پژوهشگران مسائل كارگری هم كه بعضی از آنها با اجازه خود رژیم اسلامی نتیجه پژوهشهای خود را منتشر می كنند، همین را می گویند.
اگر كارگران خود اجازه داشته باشند تشكل خود را درست كنند و جمهوری اسلامی و خانه كارگر و شوراهای اسلامی چاقوكشی نكنند و زبان كارگران را نبرند، می روند مجامع عمومی و شوراهای واقعی خود را درست می كنند. این را دیگر همه می دانند كه شوراهای اسلامی كار چنان منفورند كه مجبورند جاهایی بر خود نام «اتحادیه» بنهند و جاهای به نام «انجمن صنفی» فعالیت كنند. این دیگر از بدیهیات آن جامعه است. فروختن زیرمجموعه های خانه كارگر به جنبش كارگری، كاری است شاق.

من اعتقادات ایدئولوژیك ندارم
ع منصوریان می گوید: «اندیشمندان بنیان گذار مارکسیست لنینست، بر این اعتقاد هستند که «هرجا کارگران گرد هم می آیند و سنگ بنای تشکل را می گذارند، وظیفه کمونیست ها که برای شکل گیری و ارتقای آن تشکل به آن کارگران کمک کنند».» ابتدا این را بگویم كه «اندیشمندان ماركسیست لنینیست» هر چه گفته باشند و در چه رابطه ای گفته باشند، باید رفت و گفته های آنها را سنجید، من اما از آن كمونیستهایی نیستم كه چشم بسته به «اعتقادات» هیچ اندیشمندی عمل كنم. اگر ماركس جائی گفته است كه بروید از خمینی و خانه كارگر دفاع كنید، من آن بخش از ماركس را قبول ندارم! می گویم این نه متد ماركس، كه متد استالین است و به دروغ به ماركس چسبانده اند. من ماركس را نه دست چندم از حزب توده و رنجبران و توفان، كه از خود ماركس خوانده ام و چنین متدی كه گویا كمونیستها و كارگران بروند از خمینی و محجوب دفاع كنند را هیچ جائی در كتابهای ماركس ندیده ام. من از آن كمونیستهایی نیستم كه برای جلب رضایت مجاهدین افغانستان مسواك نمی زدند. اگر كسی مسواك نمی زد و جلب رضایت مجاهدین افغانستانی را بهانه می آورد، دروغ می گفت؛ چرا كه خود با تمام وجود مثل همان مجاهدین فكر و عمل می كرد. من از آن كمونیستهایی نیستم كه بخاطر ضدیت با آمریكا در آغوش خمینی و خامنه ای و حماس و حزب الله بخوابم. اگر كسی آنقدر احساس نزدیكی به خمینی و خلخالی و لاجوردی و حسن نصرالله بكند، ضدیت با آمریكا را بهانه كرده است. با تمام وجود اسلامی و ضدكارگر است.

در خاتمه
در ابتدای این مطلب گفتم كه ع منصوریان نوشته است كه نوشته من «خالی از اتهام واهی نیست.» او نمی تواند گفته خود را ثابت كند، چرا كه قصدش این نبوده. می خواهد بگوید كه خانه كارگر و زیرمجموعه هایش در این برهه از تاریخ مملویند از نمایندگان واقعی كارگران! این كنه بحث ایشان است. این یك خط شناخته شده در صحنه سیاست ایران است. امروز جنبش كارگری از هر دوره و زمانه دیگری آماده تر است كه خانه كارگر و زیرمجموعه های آن را برای همیشه كناری بزند و تشكل‌های واقعی خود را ایجاد كند. هر كس بیاید و بر سر این راه سنگ اندازی كند دوست جنبش كارگری نیست. هر كس در این برهه از تاریخ جنبش كارگری زیر بغل خانه كارگر و زیرمجموعه های آن را بگیرد، در سركوب جنبش كارگری شركت كرده است. دوره تعرض جنبش كارگری و عقب نشینی و فرار خانه كارگر است. نباید بگذاریم كه كسی اینها را از زیر ضرب جنبش كارگری نجات بدهد.


٢٦ نوامبر ٢٠١٢

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر