‏نمایش پست‌ها با برچسب کشاما ساوانت. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب کشاما ساوانت. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۹ دی ۲۷, شنبه

رأی ۷۴ میلیونی به ترامپ را چگونه توضیح دهیم؟

 در نوشته "در مورد ترامپ و ترامپیسم" آنچه که برجسته بود رأی ۷۴ میلیون نفری به دانلد ترامپ بود. کسانی که در آمریکا زندگی می کنند و همسایه هایی دارند که در هر دو انتخابات ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ به ترامپ رأی دادند، این فرض مسخره را که گویا ۷۴ میلیون نفر در این کشور گوساله های ترامپ هستند و فاشیست، با عصبانیت رد خواهند کرد! در این نوشته سعی می کنم به بهانه اتفاقات جاری آمریکا، به متدی بپردازم که می تواند پیروزی ترامپ و یا پیروزی هر جنبش دیگری را هم توضیح بدهد.

جوان تر و بی تجربه که بودم مادرم سر به سرم می گذاشت که چطور می توانی توجه آنقدر آدم به ایده های کمونیستی ات جلب کنی که بتوانی جامعه را به طرف انقلاب کمونیستی سوق بدهی؟ حق داشت. جواب من را چندی پیش خودش به من یادآوری کرد: "قطره قطره جمع شود، وانگهی دریا شود!" من اکنون به این نتیجه رسیده ام که نه کمونیستی مثل من و نه فاشیستی مثل ترامپ دارای چنان توان و قدرتی است که فکر تک تک افراد جامعه را به آن اندازه تغییر بدهد که تغییرات مورد نظر خود را به این صورت به کرسی بنشاند. هیچ جنبشی به این صورت نیرو جمع نمی کند. این ایده عجیب و غریب را هر کی که به خورد کمونیستها داده بود، برای یک مدت طولانی بدجوری سر آنها کلاه گذاشته بود. تجربه تاریخی هیچ انقلابی چنین چیزی را نشان نمی دهد.

یکی در جواب به نوشته من نوشته بود: "بگو یک درصد فاشیست و کوکلوس کلان هستند، بقیه که نیستند!" منطقش درست است؛ حتی یک درصد که هیچ، یک صدم یک درصد هم فاشیست و کوکلوس کلان و احمق نیستند.


 

جامعه معترض

توده های معترض در سطح وسیع و میلیونی فقط از طریق احزاب، شبکه ها و فعالین میدانی است که به سیاستهایی و آن هم نه حتی تماما شسته و رفته، روی می آورند. احزاب (اگر واقعا حزب باشند، نه فرقه های بی ربط مشغول به خود) از طریق همین شبکه ها و فعالین میدانی، - فعالین جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش حفظ محیط زیست، جنبش حقوق برابر شهروندی و غیره -، می توانند نماینده اعتراض و "نه" توده ها بشوند. جامعه، حقیقتا امروز همه جوامع در سرتاسر جهان، پر است از اعتراض و نارضایتی از وضعیتی که سیستم حاکم به وجود آورده است. در آمریکا در یکی دو دهه گذشته اتفاقات سیاسی مهمی رخ داده اند که برای درس گیری فوق العاده باارزشند. یکی از این رخدادها همین انتخاباتی بودند که دانلد ترامپ درگیر آنها بود؛ و یکی هم انتخاب کشاما سوانت، به عضویت شورای شهر سیاتل. ترامپ در آمریکا سنبل اعتراض شد. مردم از بیکاری، از ناامنی و قتل و جنایات روزمره در جامعه، از فساد دم و دستگاه دولتی، از حیف و میل شدن مالیاتشان و غیره آشکارا به تنگ ‌آمده بودند و ترامپ با تفسیر خودش نماینده این اعتراض شد. شبکه های راسیستها، کوکلوس کلانها، کلوپهای تفنگداران، کلیساهای "مسیحیت انجیلی" و امثالهم پیشگام گذاشتن دست معترضین در دست هم شدند. شبکه های رادیوئی و تلویزیونی با امکانات نامحدودشان پشت او رفتند. چهار سال پیش در دو نوشته "ترامپیسم حاصل چه شرایطی است" و "پدیده برنی ساندرز"، گفتم که برنی سندرز از جانب چپ جامعه هم توانسته بود شبکه های وسیعی را حول کمپین خود جمع کند و سازمان بدهد، و از این کانال نماینده اعتراض جامعه بشود؛ اما حزب دمکرات با دسیسه هایی او را کنار زد که هیلاری کلیتون را علم کند.

در شهر سیاتل ایالت واشنگتن نیز کشاما سوانت که عضو یک جریان مارکسیستی است، نماینده اعتراض شد و از طریق امکانات فعالین اجتماعی شهر و شبکه هایی که این فعالین درست کرده بودند، با فاصله آرأی زیادی از نماینده دو حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه راهی شورای شهر شد. نکته ای که در هر دو مورد ترامپ و کشاما سوانت می خواهم برجسته کنم، نقش رسانه ها، فعالین و شبکه فعالین اجتماعی است که توانستند پیغام اعتراض "سنبل اعتراض" را به خانه های مردم معترض ببرند و رأی آنها را برای کاندید مورد نظر خود کسب کنند.

 

سرنوشت اعتراض در جامعه آمریکا

ترامپ شکست خورد. اما اعتراض در جامعه آمریکا شکست نخورده است. در جامعه آمریکا در سطح ماکرو، راست هم در حزب دمکرات و هم در حزب جمهوریخواه، ترامپ را به نماینده اعتراض از زاویه ای چپ ترجیح می دهد. در نوشته قبلی گفتم که با شکست ترامپ و حتی با استیضاح ترامپ هم نمی توانند آن ۷۴ میلیونی را که بخش عظیمی از آنها از سر اعتراض به این وضعیت به ترامپ رأی داده بودند، به خانه بفرستند. اگر نماینده این اعتراض باز هم فاشیستی مثل ترامپ باشد، کوکلوس کلانها آجندایشان را عملی خواهند کرد. به جان جامعه خواهند افتاد و دستآوردهای تاکنونی بشریت را به فنا خواهند داد. اگر نماینده این اعتراض چپ باشد، آنگاه شاهد جلو آمدن تشکلها و فعالین اجتماعی جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبشهای پیشرو و مترقی خواهیم بود که دست به رفرمهایی خواهند زد که مهاجر عرب و مکزیکی را شهروند برابر بداند. رفرمهایی که بار شهریه های دانشگاه را کم می کند، بهداشت را رایگان کند و حکم اعدام را در آن جامعه لغو کند.

چپ اجتماعی رهبری اعتراضات را در جنبش اشغال، در جنبش علیه گلوبالیزاسیون در سیاتل و حتی در سر کار آمدن اوباما در دست داشت. افول این چپ و باختن دست به راست در نمایندگی "نه" توده ها، به نظر من پوچ و تو زرد از آب در آمدن اوباما و "مترقی بودن" او بود.

در این باره باز هم باید نوشت؛ چرا که اعتراض ادامه دارد!

۱۶ ژانویه ۲۰۲۱

***

توجه خواننده علاقمند را به دو نوشته زیر هم جلب می کنم:

ترامپیسم حاصل چه شرایطی است؟

https://nasser1848.blogspot.com/2016/11/blog-post_29.html

 

پدیده برنی ساندرز

https://nasser1848.blogspot.com/2016/04/blog-post.html

۱۳۹۸ مرداد ۱۲, شنبه

موقعیت سوسیالیسم در آمریکا


نوشته پیش روی حاصل ارتباط و تماس رفیق جوانی از ایران است که درباره امکانپذیری سوسیالیسم در آمریکا سوال کرده بود. نوشته بود که بعد از جستجوئی درباره سوسیالیسم و برنی ساندرز در آمریکا، راهش به وبلاگ "تغییر جهان" افتاد و چند مطلب از من درباره چپ و جنبش کارگری در آمریکا را مطالعه کرده است.
تاکنون چندین ایمیل بین ما رد و بدل شده است. هنوز داریم تبادل نظر می‌کنیم. آیا سوسیالیسم در آمریکا امکانپذیر است؟ فرق جائی مثل آمریکا و ایران، آنجا که صحبت از امکانپذیری سوسیالیسم می‌شود، در چیست؟ و بر سر بسیاری نکات دیگر در این مکاتبات صحبت شده. نوشته زیر گوشه‌ای از یکی از این مکاتبات است؛ که اینجا آنرا، برای اطلاع دوستان دیگری هم که علاقمند هستند، می‌آورم.
***

در سالهای اخیر درباره بازگشت بحث سوسیالیسم به آمریکا سر و صداهای زیادی شده است. این موضوع بخشا بدلیل جلو صحنه آمدن کسانی مثل برنی ساندرز، کاندید ریاست جمهوری در آمریکا، کاشاما سوانت، عضو مارکسیست شورای شهر سیاتل، و امثال آلکساندریا اوکاسیو کورتز، عضو مجلس نمایندگان آیالات متحده و البته بحرانهای زیادی است که تمام ابعاد جامعه آمریکا را به قهقرا برده است. به این فاکتورها، البته باید گذشته و تاریخ سوسیالیسم در آمریکا را هم اضافه کرد. تا آنجا که به برنی ساندر و دیگر سیاستمداران پارلمانی‌ای که خود را سوسیالیست می‌خوانند برمی گردد، جدا از معنی واقعی سوسیالیسم آنها، باید گفت که اینها یک کار ارزشمندی کرده اند. تا یک مقطعی در آمریکا گفتن اینکه کسی کمونیست است، یک تابو بود که خود را به آن زدن مخاطراتی داشت. افرادی مثل ساندرز این فضا را شکستند. آدمها اکنون به راحتی خود را سوسیالیست معرفی می‌کنند. در نظرسنجی‌ها بخش اعظم جوانان آمریکائی جرأت کرده‌اند سوسیالیسم را بر سرمایه‌داری ترجیح دهند. روی آوری جوانان به سازمانها و محافل چپ افزایش غیرقابل باوری برای ناظران سیاسی داشته است. ... نتیجه این می‌شود که بحث روز شدن سوسیالیسم در کشوری به اهمیت آمریکا برای یک فعال کمونیست واقعه سیاسی بسیار مهمی است. آمریکا خود تاریخا ضدکمونیست و ضدسوسیالیست‌ترین هیأت حاکمه را داشته است. در تمام کمونیست کشی‌های دنیا نقشی مستقیم بازی کرده است. در تمام کودتاهایی که از دست بالا پیدا کردن کمونیستها جلوگیری شود، نقش اول و مستقیمی بازی کرده است. در نتیجه ما از دست بالا پیدا کردن سوسیالیسم در گفتمان سیاسی آن کشور با آغوش باز استقبال می‌کنیم. این اما کاری است که هنوز با آن فاصله داریم. باید برایش کار بیشتری کرد.
اما بعد از فروکش کردن شادی‌های اولیه، باید به واقعیتهای مهمتری نگاه کنیم و برای جلوی صحنه راندن سوسیالیسم، آنگاه که بتواند جنبشی واقعی برای تغییر باشد، باید راه حلی واقعی پیدا شود.


آنچه را که نمی‌خواهند
آنچه که در آمریکا تحت نام "بازگشت سوسیالیسم" دارد اتفاق میافتد، نمی‌تواند سوسیالیسم- آنطور که ما می‌شناسیم- باشد. یک نوع لیبرالیسم و یا در بهترین حالتش، نوع خاصی از سوسیال دمکراسی می‌باشد که خود نوعی لیبرالیسم است. آرزوی بازگشت به گذشته‌ای از سرمایه‌داری است که برگشتش برای سرمایه‌داری غیرممکن شده است.
اما در عین حال نفرت از وحشیگیری‌ای است که در ادبیات سیاسی به "نئولیبرالیسم" معروف است. نفرت از "زیاده‌رویهای سرمایه‌داری" است که در غیاب یک آلترناتیو سوسیالیستی که دنیا با آن آشناست، به آن عنوان سوسیالیسم داده‌اند. نفرت از سیاستهایی است که جورج بوش‌ها، کلینتونها و اوباما برای دهه‌ها بر آن جامعه حاکم کردند. نفرت از راسیسم و خارجی ستیزی است. نفرت از سیاستهایی است که ترامپ را سر کار آورده است. منتها این نخواستن‌ها خودبخود به سوسیالیسم منجر نمی‌شوند. در غیاب فاکتورهایی که سوسیالیسم را ممکن می‌کنند این نخواستن‌ها به کانال‌های دیگری، به ورژنهای دیگری از وحشیگیری سرمایه‌داری ترجمه خواهند شد.


فاکتورهایی که سوسیالیسم را ممکن می کنند
دو فاکتور مهم در میدان سیاستی که می‌تواند جامعه را به طرف سوسیالیسم ببرد، یا کاملا غایبند و یا به شدت ضعیف و حاشیه‌اند. یکی از این دو فاکتور ضعف جنبش کارگری، غلبه بیزنیس یونیونیسم بر فدراسیون کار آمریکا، و دیگری نبود یک حزب کمونیستی مدعی قدرت است. جامعه آمریکا هم مثل همه جای دیگر امروز دنیا، پر است از اعتراض. اما توجه به این جنبه که این اعتراضات به چه چیزی منتهی و ترجمه می‌شوند، حیاتی است.
امروزه اعتراض در آمریکا به ترامپ است، اما رهبر ندارد. نمونه بارز این نوع اعتراضات، اعتراض توده‌ای چندین روزه مردم جزیره پورتوریکو (جزیره‌ای تحت حاکمیت سیاسی ایالات متحده) در جزایر کارائیب است که منجر به استعفای فرماندار این جزیره در روز ۲۵ ژوئیه شد. اعتراضاتی از نوع بسیاری از اعتراضات چند ساله اخیر در گوشه و کنار جهان، اما شاید در مقیاسی کوچکتر که بهترین نتیجه آن برای معترضینی که ۱۵ روز پی در پی در خیابانها بودند و دولت را به زانو در آوردند جایگزینی فرماندار پیشین با فرمانداری جدید، شاید از همان حزب فرماندار پیشین باشد! در ایران یک چنین چیزی غیرممکن است. در اینگونه موارد ابتدا حزبی مثل حزب کمونیست کارگری خودش را با مکانیزمهای لازم در شرایط خفقان و سرکوب، به صدر این اعتراضات و کانالیزه کردن آنها می‌کشد. اگر اعتراضات توده‌ای منجر به سقوط دولت شوند، حزب کمونیست کارگری برای گرفتن قدرت سیاسی آماده است. فعالین، اعضا و کادرهای این حزب نمی‌گذارند که اینچنین اعتراضاتی بار دیگر ملاخور شوند! در جائی مثل آمریکا اعتراضات، متأسفانه، و در خلاء یک حزب کمونیست مدعی قدرت و حزبی که دست فعالین را در دست هم گذاشته و آلترناتیو ارائه داده است منجر به قدرت گیری یکی از دو حزب وال استریت می‌شوند. این آن نکته کوری در جائی مثل آمریکاست که باید برای برطرف کردن آن خیز بلند برداشت.
و، اگر در ایران جنبش کارگری فاقد تشکل‌های خود است، اعتراضات توده‌ای بند سرکوب را شل خواهند کرد و کارگران، همچنانکه انقلاب ۵۷ نشان داد، می‌توانند در مدت نه چندان طولانی‌ای در هر گوشه‌ای از این کشور، در هر کارخانه‌ای شوراهای خود را ایجاد کنند. در آمریکا جلوی متشکل شدن کارگران را قانونا نمی‌گیرند. آجان و پاسدار جانی سراغ رهبر کارگری نمی‌فرستند. وقتی که درباره سوسیالیسم در آمریکا صحبت می‌کنیم، باید این گره‌های کور را بگشائیم!


موقعیت جنبش کارگری
جنبش کارگری آمریکا در موقعیت بسیار نامناسبی قرار دارد. تنها ۱۱ درصد نیروی کار این کشور در تشکل‌های موجود کارگری عضویت دارند. اما حتی این ۱۱ درصد هم غلط انداز است. در بخش خصوصی، آنجا که تولید اصلی در جریان است، تنها ۶.۶ درصد در این تشکل‌ها عضویت دارند. حتی این وضعیت موقعیت داغان جنبش کارگری در این کشور را توضیح نمی‌دهد. در چند سال گذشته، بخش اعظم تلاش فعالین کارگری در شرکتهای مهم بخش خصوصی برای متشکل شدن، با بی‌اعتنائی و حتی با مخالفت کارگران برای متشکل شدن در این تشکل‌ها با شکست روبرو شده است. آخرین نمونه آن رأی مخالفت اکثریت ۹۳ درصد از کارگران واجد شرایط شرکت کننده در رأی گیری، در شرکت فلکس واگن شهر چاتانوگا تنسی در روز ۱۴ ژوئن ۲۰۱۹ بود. نمونه دیگر؛ بعد از ۱۲ سال فعالیت و کمپین اتحادیه UAW در میان کارگران شرکت نیسان در کنتان می‌سی‌سی‌پی، این کمپین روز ۴ اوت ۲۰۱۷ با ۱۳۰۷ رأی موافق برای متشکل شدن در مقابل ۲۲۴۴ رأی مخالف شکست خورد! هر جائی هم که اتحادیه‌های کارگری این کشور قادر شده‌اند کارگران را متشکل کنند، با موافقت مدیریت و سفت کردن بند بردگی کارگران صورت گرفته است.
اما، همچنانکه گفتم، آمریکا هم مانند بسیاری از کشورهای غربی درگیر اعتراضات قدرتمندی بوده که یا بدون دخالت اتحادیه‌های کارگری به پیش رفته و یا علیرغم مخالفت رهبران اتحادیه‌های کارگری این اعتراضات به پیش رفته و موفقیتهایی را هم به دست آورده‌اند. نمونه اعتراضات قدرتمند کارگران در ایالت ویسکانس در فوریه سال ۲۰۱۱، اعتراضات بسیار مهم معروف به جنبش اشغال در سپتامبر ۲۰۱۱، در بسیاری از شهرهای اصلی آمریکا که نقطه اوج آن خود را در اوکلند کالیفرنیا نشان داد، اعتراضات قدرتمند معلمان در شهر شیکاگو که در سال ۲۰۱۲ شروع شد و جسته و گریخته همچنان چند سال و با موفقیتهای مهمی ادامه داشت. اعتراض معلمان در بسیاری از ایالات جنوبی و بخصوص ایالت وست ویرجینا در سال گذشته، اعتراض به پائین بودن سطح پائین حداقل دستمزدها در قریب به اتفاق ایالات این کشور، از نمونه‌های برجسته اعتراضات کارگری و توده‌ای در آمریکا بوده‌اند که متأسفانه هیچگونه تشکل کارگری پایدار متفاوتی را منجر نشده‌اند.
این وضعیتی که بر تشکل‌های کارگری حاکم است و در کنار آنها اعتراضات قدرتمندی در جریان هستند، تمام ماجرا نیستند که پائین‌تر به آن اشاره خواهم کرد.

موقعیت تحزب کارگری
جامعه آمریکا فاقد یک حزب سوسیالیستی است که خواهان آلترناتیو متفاوتی از آلترناتیو حزب دمکرات باشد. آمریکا هم همانند همه کشورهای غربی دارای محافل، احزاب و سازمان‌های چپی است که هنگام صحبت از مسائل سیاسی ماکرو، خود را بخشی از حزب دمکرات آمریکا معرفی می‌کنند. برنی ساندرز که خود را سوسیالیست می‌خواند و عضو حزبی است به نام "سوسیالیستهای دمکراتیک آمریکا"، هنگامی که کاندید ریاست جمهوری می‌شود و یا در مجلس سنای آمریکاست، کاندید و یا عضو حزب دمکرات است نه حزب "سوسیالیستهای دمکراتیک آمریکا"!
با این همه، در چند سال گذشته فعالین میدانی زیادی دست به دست هم داده و شبکه‌هایی را در میان کارگران، فعالین جنبش زنان، دانشگاهها و در میان مهاجران کشورهای آمریکای لاتین و غیره ایجاد کرده که بحث از ایجاد احزاب سومی را به میان کشیده‌اند. گرچه حزب سوم خطری برای کل سیستم سرمایه‌داری در آمریکاست، اما ترس از سر کار آمدن امثال جورج بوش و ترامپ، هنوز بنفع حزب دمکرات عمل میکند. گرچه دو حزب وال استریت هنوز در آمریکا مهر خود را به وضعیت سیاسی زده اند اما بی اعتبار هم شده اند و بخش زیادی از مردم به آن امیدی ندارند. حتی رای آوردن ترامپ عمدتا محصول تبلیغات وی علیه هر دو حزب و سیستم موجود بود که هنوز محتوای آن برای خیلیها روشن نبود. نکته مهم در شرایط امروز اینست که توجه به سوی سوسیالیسم در آمریکا دارد رشد میکند و این در درجه اول محصول اینست که سرمایه داری امروز جوابی به معضلات جامعه ندارد.


سوسیالیسم را می شود در آمریکا هم تقویت کرد
برای تقویت جنبش و افق سوسیالیستی در آمریکا باید تلاشهای زیادی کرد. گام اول شاید آشنا کردن جنبش کارگری و کل جامعه معترض آمریکا با گذشته چپ در آن جامعه باشد. در اوایل دهه قرن ۲۰، سوسیالیسم و گفتمان سوسیالیستی و کمونیستی در آمریکا بسیار قدرتمند بود. حزب سوسیالیست آمریکا یکی از احزاب قدرتمند و مدعی بود که در میان کارگران و مناطق کارگرنشین آن کشور حضوری قابل ملموس داشت. تشکل قدرتمند "کارگران صنعتی جهان" متشکل از فعالین این حزب بود. این تشکل کارگران را سازمان می‌داد. در میان کارگران، گرایش محافظه‌کار و بعضا ارتجاعی "فدراسیون کار آمریکا" طرفدار گامپرز را در حاشیه قرار می‌داد. "شورای کمونیستی واشنگتن" در سال ۱۹۱۹ که همانند "شورای پتروگراد" در انقلاب ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه حرف اول و آخر را در ایالت واشنگتن می‌زد، و حاصل اعتصاب عمومی قدرتمند کارگران و توده‌های شهر سیاتل و تکوما بود، اولین تشکل در این سطح از اهمیت بود که بدون قید و شرط از انقلاب اکتبر حمایت کامل کرد. اینها و ده‌ها و صدها نمونه از اعتراضات بسیار قدرتمند کارگری در آمریکا که توسط کمونیستها و فعالین کمونیست جنبش کارگری سازمان داده شدند، سوسیالیسم را در آمریکا بسیار ملموس کرده بود. اما اینها همه جزء تاریخ اکنون دور این کشور هستند که می‌توانند برای زنده کردن سوسیالیسم مٶثر باشند، اما هر چه باشند به گذشته تعلق دارند. برای زنده کردن سوسیالیسم و به میان کارگران برگرداندن آن، باید تشکل کارگری ایجاد کرد. باید فساد را از تشکل‌های موجود کارگری زدود. باید گامپریسم و بیزنیس یونیویسم فدراسیون کار آمریکا در تشکل‌های کارگری را حاشیه‌ای کرد.
و اما مهمتر از همه اینها، برای تقویت جنبش سوسیالیستی در آمریکا، باید حزب کمونیستی سازمان داد که امر و هدف اصلی اش لغو کار مزدی و بزیر کشیدن مناسبات سرمایه داری باشد و ضمن تلاش برای تقویت و دست بالا پیدا کردن گرایش سوسیالیستی در درون طبقه کارگر دست فعالین کارگری و فعالین جنبش زنان، جنبش ضد خارجی ستیزی و فعالین جنبش ضد راسیسم و غیره را در دست هم قرار بدهد و آلترناتیو متفاوت و سوسیالیستی را جلوی جامعه بگذارد که هم عملی باشد و هم حرف اعتراضات میلیونی در آن جامعه را فرموله کرده باشد.
آرزوهای بدون برنامه، خواب و خیالاتی بیش نیستند!


آمریکا می تواند طور دیگری باشد
مبارزه طبقاتی حادی در آمریکا هم در جریان است. حزب دمکرات، با تمام جناح‌هایی که دارد، هیچ زمانی ابزار مبارزه طبقاتی کارگران نبوده. فدراسیون کار آمریکا هم که شاخک کارگری حزب دمکرات است، ربطی به مبارزه طبقه کارگر ندارد. حتی بر سر متحد کردن کارگران برای افزایش دستمزد و بیمه بیکاری و غیره هم بیشتر هوای طرف مقابل را دارد تا کارگران معترض را. "سرمایه‌ها فرار خواهند کرد" بیشتر از طرف همین فدراسیون و اتحادیه‌های وابسته به آن مطرح می‌شود تا بازتاب حقیقت پشت اینگونه حرفها! همین حال و هوای مبارزاتی چند سال گذشته در آمریکا، فعالین سوسیالیستی را در اتحادیه‌ها جلو آورده که همخوانی‌ای با سیاستهای حاکم بر فدراسیون فوق و اتحادیه‌های موجود کارگری در آمریکا ندارند. بحث احزاب چپ و سوسیالیستی و احزاب سومی که امروز مورد مشاجره در بین فعالین چپی قرار گرفته که سالها در حزب دمکرات بوده‌اند، حاصل فضای سیاسی این دوره است. در چنین موقعیتهایی که مبارزه طبقاتی اینگونه حاد می شود، تشکل‌های نوع فدراسیون کار آمریکا و اتحادیه های کارگری موجود در آنجا، نتنها به درد کارگر نمی خورند بلکه به مانعی در مقابل مبارزه کارگران بدل میشوند، مبارزه کارگر را کند می کنند و بعضا ترمزی هستند سر راه این مبارزه.
۲۸ ژوئیه ۲۰۱۹
کارگر کمونیست ۵۸۳

۱۳۹۵ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

پدیده برنی ساندرز

کمپین انتخاباتی برنی ساندرز (Bernie Sanders) تحرک تازه و از نوع دیگری را در جامعه آمریکا دامن زده است. چنین به نظر می‌رسد که باعث شده یکشبه میلیونها نفر سوسیالیست شده‌اند! برای بیش از حداقل صد سال اولین باری است که کسی در انتخابات ریاست جمهوری این کشور با نام "سوسیالیست" وارد کمپین انتخاباتی شده است. همین عنوان و نام در جامعه امروز آمریکا واقعه‌ای است که حرف زدن درباره آن حائز اهمیت است. چرا که آمریکا کشوری است که در دوره‌ای که بقیه جاهای دنیای غرب دارای حکومتهای دولت رفاه با احزاب سوسیال دمکرات در حکومت بودند، "سوسیالیست" بودن آنجا جرم بود. با هر درجه و هر زاویه‌ای که یک سوسیالیست با سوسیالیسم نوع ساندرز داشته باشد، حرف زدن درباره این واقعه و این "پدیده" مهم است. هر چپی هر چقدر هم مخالف سوسیالیسم نوع ساندرز باشد، نمی تواند با بی اعتنائی از کنار این پدیده رد شود.

پدیده ساندرز حاصل چه شرایطی است؟
اما جلو آمدن کاندیدای سوسیالیست رعدی در آسمان بی ابر نبود. مردم آمریکا یکشبه هوس نکردند سوسیالیست بشوند و بگویند: "اکنون نوبت سوسیالیسم است"! دنیای سیاست این چنین کار نمی کند؛ با وجود تحمل سه چهار دهه از سیاستهای رٶسای جمهوری ریاضت کشی اقتصادی از ریگان تا به اوباما! شاید در انتخابات پارلمانی هر چند سال یکبار تعدادی از یکی دو حزب اصلی پارلمانی سکان حکومت را به دست بگیرند. اما حالت (mood) سیاسی توده‌ها در محاسبات سیاسی "سوسیالیسم یا سرمایه‌داری"، چنین کارکردی ندارد. محبوب شدن احزاب رادیکالی که حرفی خلاف جریان ملموسی برای گفتن دارند، حاصل شرایط ویژه است. رو آمدن چپ سوسیالیست و حتی راست افراطی هم، حاصل بحران‌های اقتصادی‌ای هستند که سرمایه‌داری راه حلی برای برون رفت از آنها ندارد. بحران اقتصادی‌ای که دم و دستگاه طبقه حاکمه آمریکا هنوز هم در آن دست و پا می‌زند، حتی با روی کار آمدن کسانی چون ریگان و بوش هم فروکش نکرد. این بحران که از دهه ۱۹۷۰ شروع شده بود در سال ۲۰۰۸ و با بحران مسکن به اوج خود رسید. به دنبال این بحران جامعه دنبال یک راه حل رادیکال بود و جنبش اشغال (OWS) که از نیویورک شروع شد، اولین طلیعه‌های این راه حل بود. با خیابانی شدن این جنبش، این فریاد که یک درصدی‌ها خون بقیه را در شیشه کرده‌اند رسما به هیأت حاکمه اعلام شد.
بدنبال این حرکت رادیکال بود که یکی از رهبران مارکسیست جنبش اشغال در سیاتل به نام کاشما سوانت (Kshama Sawant) و با بسیج بی سابقه فعالین و آکتیویستهای شهر سیاتل یکی از اعضای شناخته شده شورای شهر سیاتل را در انتخابات شورای این شهر شکست داد. کمپین انتخاباتی او حول مطالبات اقتصادی مثل افزایش حداقل دستمزد به ۱۵ دلار و کنترل کرایه مسکن بود. همزمان با کمپین انتخاباتی خانم سوانت، حزب "آلترناتیو سوسیالیستی" که حزب ایشان است، دو کاندید دیگر نیز در دو شهر متفاوت معرفی کرد که با تفاوت آرا نسبتا کمی به رقبای خود باختند. منتها در همان سال انتخاب سوانت به عضویت شورای شهر سیاتل، جامعه آمریکا شاهد انتخاب تعداد زیادی از کاندیداهای نسبتا مترقی بود. از جمله یکی از این کاندیدهای نسبتا مترقی شهردار شهر نیویورک بود که رقبایش او را بخاطر سوابق سیاسی اش و برای – به خیال خود – شکست دادن او در این کمپین، او را کمونیست معرفی می کردند. انتخاب کسی (شهردار کنونی نیویورک) که زمانی از ساندنیستها در نیکاراگوئه حمایت کرده بود شاید واقعه زیاد عجیب و غریبی به نظر نرسد؛ اما شکست تبلیغات لولو خورخوره "کمونیسم" درسی بود که به چپ رادیکال آمریکا تکانی داد. بنابر گزارشات مٶسسات مختلف نظرسنجی، طی این مدت سوسیالیسم در تقابل با سرمایه داری در بین بخش وسیعی از جامعه و بخصوص در بین جوانان، بطور چشمگیر و روزافزوی محبوبیت پیدا کرده است.
این آن آسمانی بود که پر بود از ابر آبستن باران و رعد برنی ساندرز و "پدیده برنی ساندرز" را هم باید در ادامه همین بحران ادامه دار دید و بررسی کرد.

پدیده برنی ساندرز
بحرانی را که مورد اشاره قرار گرفت، سوسیالیسم و آلترناتیو مترقی را به جلو صحنه راند. اما بخاطر ضعف سازماندهی و اکتیویسم چپی که می‌توانست و بجای آنکه کاشما سوانت‌های بیشتری را از دلش بیرون بدهد، برنی ساندرز را بیرون داد که با سیاستهای حزب دمکرات آمریکا می‌سازد. اینجا بحث بر سر شخص برنی ساندرز نیست. چرا که در جامعه‌ای که حرف زدن از سوسیالیسم گناه کبیره بود، آدمی مثل ساندرز که اعلام می‌کند سوسیالیست است، خیلی آدم شریفی است. من اینجا دارم از "پدیده برنی ساندرز" حرف می‌زنم که جامعه را دچار تحولی مهم کرده است.
اما این "پدیده" چیست؟ گفتم که وقتی جامعه‌ای حزبی نداشته باشد که برآمدهای انقلابی و رادیکال را سمت و سو بدهد، از دل احزاب طبقه حاکمه کسانی جلو خواهند آمد و مدعی خواهند شد. در آمریکا چپ رادیکال و اجتماعی‌ای که ظاهرا می‌خواهد از این سیستم عبور کند، هیچوقت دل از حزب دمکرات آمریکا نکند. دلیل این مسئله هم نه باور داشتن به این حزب، بلکه در باور نداشتن به خود و نیروی اجتماعی‌ای که بتواند بسیج کند و رهبری کند است. این چپ، که کم هم نیستند، ظاهرا بر این نقطه واقف نیست که تمامی کاری که می شود در حزب دمکرات کرد در چهارچوب همین حزب و همین سیستم خواهد بود! حزبی که چپ مورد بحث هم قبول دارد یکی از دو حزب وال استریت است. این بحثی است که گرچه به بحث امروز ما بی‌ربط نیست، اما باید جای دیگری به تفصیل به این مسئله پرداخت. برنی ساندرز هم از آن چپهائی است که گرچه نمی‌شود او را چپ رادیکال خواند اما مثل چپ رادیکالی که از کمپین برنی ساندرز و "پدیده" ساندرز بعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کند، در حاشیه حزب دمکرات است و اتفاقا همین امروز هم عضو رسمی حزب دمکرات نیست! نکته دیگر در رابطه با برنی ساندرز این است که گرچه او در "انتخابات مقدماتی" یکی از کاندیداهای حزب دمکرات و اکنون یکی از دو کاندید این حزب است، اما حتی کاندید دم و دستگاه حزب دمکرات نیست. کاندید رسمی این حزب که همه مفتخوران از او حمایت می کنند، هیلاری کلینتون است. حزب دمکرات ساندرز را، درست مثل برخورد حزب لیبر انگلیس با جریمی کوربین، به خیال اینکه نخاله‌ای است که هیچ شانسی برای هیچی ندارد وارد انتخابات مقدماتی کرد و بزودی معلوم شد که با ادعای اینکه سوسیالیست است و می‌خواهد "انقلاب سیاسی" بکند، "دانشگاهها را رایگان" کند و "عدالت اقتصادی" برقرار کند، سیستم بیمه درمانی آمریکا را مثل سیستم درمانی کشورهای اسکاندیناوی بکند، پدر سرمایه‌دارهای وال استریت را در بیاورد و غیره و غیره، توجه توده وسیعی را بخود جلب کرد. همین ادعاها موجب توطئه چینی خود گردانندگان حزب دمکرات بر علیه او شد. ساندرز با اینکه یکی از کاندیداهای اصلی انتخابات مقدماتی است، اما مدیای بستر اصلی برای یک دوره نسبتا طولانی او را رسما حاشیه‌ای کرده بود. در برابر هر یک ساعتی که به دانلد ترامپ (کاندید انتخابات مقدماتی فاشیست از حزب جمهوریخواه) اختصاص می دادند، چیزی حدود ۲۰ ثانیه به برنی ساندرز اختصاص دادند.

انقلابی سیاسی و کاندیدای سلبی
چپ اکتیویست آمریکا و حتی خود برنی ساندرز هم، برای یک دوره ای به پدیده برنی ساندرز بعنوان یک رأی سلبی نگاه می‌کرد. بعنوان پدیده‌ای که گفتمان "سوسیالیسم" را سر سفره‌ها آورده است. ساندرز در یکی از سخنرانی‌هایش می‌گوید: "نه تنها من، بلکه هیچ کسی به تنهائی نمی‌تواند تار عنکبوت سیاست ایالات متحده را، که توسط پول وال استریت راس و ریس می‌شود عوض کند. این کار مستلزم دخالت هر چه بیشتر خود جامعه است که سرنوشت سیاسی خود را دست بگیرند."
واضح است که هیچ آدم سیاستمداری که حال و هوای انتخاب شدن در سر دارد، در جامعه آمریکا این جوری حرف نمی‌زند. من به این می گویم "پدیده برنی ساندرز". پدیده‌ای که هم ساندرز و هم فعالین و آکتیویستهای سوسیالیست دور و بر او می‌خواستند ترمینولوژی‌های سیاسی و اجتماعی‌ای که در اروپا متداول بودند را وارد دیالوگ سیاسی آمریکا هم بکنند. پدیده‌ای که باعث شد در آمریکا در سال ۲۰۱۵ کلمه "سوسیالیسم" بیشتر از هر کلمه دیگری در گوگل و دیکشنری وسترن جستجو شود. پدیده‌ای که باعث شد جامعه به کلمه "کاپیتالیسم" هم توجه کند و حمایت شدن سیاستمداران از طرف شرکتهای بزرگ و بانکداران ننگی شد که بقیه کاندیداها سعی داشتند آن را پنهان کنند.
هیچ سوسیالیستی در آمریکا نمی‌تواند ادعا کند که این کشور مالامال از فعال سوسیالیست است. اما کمپین برنی ساندرز توجه میلیونها نفر را به ایده سوسیالیسم جلب کرده است. میلیونها نفری که هیچگونه رغبتی به دخالت در امور سیاسی نشان نمی‌دادند، یکشبه خود را سوسیالیست احساس کردند. این "میلیونها نفر" ممکن است در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۸ آمریکا سکوی قدرت گیری کاندید حزب دمکرات بشوند، اما این پتانسیل را هم دارد که در برهه‌ای دیگر پایگاهی برای سوسیالیسم انقلابی باشند، که با درک ساندرز از سوسیالیسم کاملا متفاوت باشد. سوسیالیست‌هایی که اکتویست کمپین ساندرز شدند به کمپین برنی ساندرز به عنوان یک "پدیده"، پدیده‌ای که یک "رأی سلبی" و کمپینی نگاه می کنند که جامعه را برای آینده ای رادیکال آماده می کند؛ نه یک رأی برای برقراری سوسیالیسم!

آنهایی که درخت‌ها را می بینند، اما جنگل را نه!
انتقادات تئوریک درستی توسط تعدادی از سوسیالیستهای روشنفکر به کمپین برنی ساندرز وارد شده است. این انتقادات از مفروضات درستی حرکت می کنند. مفروضات درست سیاسی مثل: "سوسیالیسم برنی ساندرز سوسیال دمکراسی است و نمی‌تواند سوسیالیسم واقعی را برقرار کند." یا "کمپین برنی ساندرز روح تازه‌ای به کالبد فرتوت حزب دمکرات می‌دمد و از بسیج او ابزاری برای این حزب ساخته می‌شود." به نظر من این انتقادات به خود "پدیده برنی ساندرز" کم بها می‌دهند. پدیده‌ای که اکنون به این فکر می‌کند چگونه از سطح سیاسی فعلی بگذرد. پدیده‌ای که سوسیالیسم را کلمه روز کرده است. پدیده‌ای که سرمایه‌داری را منفور کرده است. نزدیکی به بانکداران را منفور کرده است. پدیده‌ای که محدودیت انتخابات پارلمانی را جلو چشم جامعه خواهد گرفت. پدیده‌ای که نشان داد حزب دمکرات حزب دیگری از سیستم وال استریت است. اینها و موضوعات دیگری که قبل از "پدیده برنی ساندرز" حتی برای سوسیالیستهای دخیل در جنبشهای اجتماعی در آمریکا هم غیرقابل تصور بودند. پدیده‌ای که توجه سوسیالیستهای کشورهای دیگر را هم بخود جلب کرده است؛ چرا که آمریکا ایسلند و یا یونان نیست که زمین لرزه سیاسی آن دنیا را تکان ندهد. اگر سوسیالیسم در این کشور نیرو شود، وارد فاز دیگری از سیاست شده‌ایم.
این انتقادات این را در نظر نمی‌گیرند که در سرزمینی که مظهر سودپرستی شده بود، در سرزمینی که در برابر هر نوع ایده عدالتخواهی مقاومت کرده بود، یکشبه میلیون‌ها نفر خود را سوسیالیست احساس می‌کنند. انتقاداتی که در واقع در خیال دارد سوسیالیسم را به محافل هفت هشت نفره بازگرداند، که فقط با جیغ و داد زدن سر هم نیرو و انرژی می‌گیرند.
یکی از فعالین سوسیالیست نوشته بود: "از خودم پرسیدم که چرا باید با پدیده ساندرز همراه شوم؟" جواب می‌دهد: "۱) این پدیده جامعه را به چپ و یا به راست سوق می‌دهد؟ ۲) آیا با کنار کشیدن ما سوسیالیستها، سطح فعالیتهای اجتماعی بهتر خواهد بود یا بدتر از سطح قبل؟"
منتقدین سوسیالیست انتخابات مقدماتی آمریکا و بخصوص مسائل و بحثهایی که حول و حوش کمپین ساندرز و پدیده ساندرز به میدان آمده اند، به نکات دیگری هم بی‌اعتنا مانده‌اند. مثلا این را نمی‌بینند که در کنار کمپین انتخابات مقدماتی و در کنار پدیده برنی ساندرز، جنبش موجود برای افزایش حداقل دستمزد قدرتمندتر شده است. جنبش علیه خشونت سیستماتیک بر علیه سیاهان قدرتمندتر شده است. مسئله بیحقوقی زنان زیر نورافکن رفته. ربط "فمینیسم" دولتی به حقوق زن روی میز قرار گرفته است. بحث بر سر اینکه نهادهای کارگری مشغول چه کاری هستند، در گرفته است. بحث بر سر اینکه چرا دولت در برابر شرکتها و کارفرمایان، متشکل شدن را اینقدر سخت کرده است، دور تازه‌ای گرفته است. اینها لزوما حاصل کمپین انتخاباتی برنی ساندرز نیستند، بلکه مکمل همدیگر هستند. پدیده برنی ساندرز به آنها نیرو بخشیده. بخش وسیعی از فعالین کمپینهای فوق، فعالین پدیده ساندرز هم هستند. ساندرز در سخنرانی‌ها، مناظره‌هایش با کلینتون و در مصاحبه‌های رسانه‌ای به این مسائل و این جنبش‌ها اشاره کرده و از آنها حرف می‌زند.
انتقاد می‌شود که از آنجا که برنی ساندرز رسما یک کاندید از حزب دمکرات است، این خطر وجود دارد که انرژی زیادی از این جنبش‌های اجتماعی عدالتخواهانه به سود حزب دمکرات کانالیزه شوند. انتقاد بجائی است؛ اما کنار ایستادن و پرتاب یک مشت انتقاد مسئله را حل نخواهد کرد. مستلزم جلوگیری از این کار این است که فعالین سوسیالیست جنبش‌های فوق جلوی هدر رفتن این انرژی و به کیسه حزب دمکرات رفتن آنها را بگیرند.

کجا ایستاده‌ایم؟
همه نظرسنجی‌ها به این اشاره می‌کنند که جامعه آمریکا دیگر نه تنها هراسی از سوسیالیسم ندارد، بلکه آماده پذیرش آن است. منتها "جنبش سوسیالیستی" در آمریکا قوی نیست. طرفداری از سوسیالیسم با داشتن یک جنبش سوسیالیستی که با جزر و مدهای سیاسی به مرز پاک شدن از صحنه سیاست نمی‌رسد فرق دارد. سوسیالیسم در نهادهای جنبش کارگری آمریکا، مثل فدراسیون کار آمریکا و اتحادیه‌های کارگری ضعیف است. حتی در بحبوحه این همه سر و صدای سوسیالیستی حول کمپین برنی ساندرز، کاندیدای فدراسیون کار آمریکا و رٶسای اتحادیه‌ها هیلاری کلینتون است که از ضدکارگری ترین سیاستهای نئولیبرالی پشتیبانی کرده و در تصویب آنها نقش مهمی داشته است.
در همین راستا پدیده برنی ساندرز دو فاکتور مهم را مشغله چپ کمونیست و سوسیالیست کرده است. پذیرش و آمادگی رأی دادن توده ای به کاندیدای سوسیالیست، حتی توسط افرادی که سنتا به حزب جهموریخواه رأی می‌داده‌اند، اما عدالت دندانگیری را نصیب کسی نخواهد کرد. جامعه باید رادیکالیزه بشود که از سیستم آدمکش سرمایه‌داری بطور کلی عبور کند. بدون جنبش کارگری‌ای که درجه‌ای به این سیاست سمپاتی نشان بدهد و یا حداقل با آن دشمنی نورزد، این کار شدنی نیست. بدون ایجاد یک جنبش سوسیالیستی ادامه‌دار هم این امر شدنی نیست. پدیده ساندرز به این دو امر – یعنی رادیکالیزه شدن نهادهای جنبش کارگری و ایجاد و تقویت جنبش ادامه‌دار سوسیالیستی مقتدر – ضربه نمی‌زند، فقط به آن کمک خواهد کرد. همچنین، وقتی جامعه‌ای شانس خود را برای دسترسی به عدالت از طریق رأی پارلمانی امتحان کرد، در گام بعدی و با عدم موفقیت از راه پارلمان، دنبال راه رسیدن به عدالت از راه‌های دیگری خواهد بود. مردمی گرسنه و بیکار نمی‌توانند دست روی دست بگذارند و منتظر معجزه بمانند. عقبگرد امکان ندارد؛ خود این مردم دست بکار می شوند. و این فاکتور دوم پدیده ساندرز برای چپ کمونیست است که بدون تحزب گذر از سیستم سرمایه‌داری امکان پذیر نیست. این چپ باید از همین امروز دست بکار تشکیل یک حزب سوسیالیست توده‌ای بشود که ۹۹ درصدی‌ها را در مقابل ۱ درصدی‌ها نمایندگی کند.

(اولین بار در نشریه "شهروند" چاپ تورنتو درج و منتشر شد.)

۱۳۹۴ آذر ۱۱, چهارشنبه

انتخاب دوباره نماینده جنبش ١٥ دلار در ساعت

کشاما سوانت، که در روزهای پایانی سال ٢٠١٣ برای اولین بار بعنوان یک فرد مارکسیست، از حزب سوسیالیست آمریکا و در ادامه رهبری جنبش اشغال و جنبش افزایش حداقل دستمزد ١٥ دلار در ساعت به شورای شهر سیاتل انتخاب شده بود، روز ٣ نوامبر ٢٠١٥ برای دومین بار به این سمت انتخاب شد. انتخاب مجدد سوانت دلایل بیشتری برای جشن و سرور دارد. او در این مدت بارها در صف اول اعتراضات خیابانی بود. مهمتر اینکه کمپین انتخاباتی او، که چپهای مترقی و سوسیالیست را در خود متشکل دارد، بر علیه توطئه حزب دمکرات که یک کاندید به نظر خودشان خوشنام معرفی کرده بودند، موفق شد با رأی بالاتری به پیروز برسد. جنبش حداقل دستمزد ١٥ دلار در آمریکا، با انتخاب کشاما سوانت صدای رساتری برای اعتراض به وضعیت بد معیشتی دارد. 

۱۳۹۴ مرداد ۶, سه‌شنبه

ابعاد تازه تری از کشمکش بر سر حداقل دستمزد در ایالات متحده

کشمکش بر سر حداقل دستمزد، که یک صحنه بسیار مهم رودروئی جنبش کارگری در آمریکا با طبقه حاکمه است، هر روز ابعاد تازه‌تری به خود می‌گیرد. در چندین یادداشت کوتاه هفته‌های پیش به زوایای مختلف این موضوع پرداختیم. این مبارزه ابتدا با پرچم "حداقل دستمزد ١٥ دلار" حول و حوش جنبش اشغال شروع شد و با انتخاب کشاما سوانت به شورای شهر سیاتل که با برداشتن پرچم و پلاتفرم افزایش حداقل دستمزد به ١٥ دلار، با فاصله‌ای زیاد از رقبای خود پیشی گرفت، ابعاد تازه و مهمتری به خود گرفت. گرچه ظاهرا چنین به نظر می‌آمد که صاحبان سرمایه به مطالبه کارگران برای افزایش دستمزد تن می‌دهند، اما با دقت در اخبار مربوط به "تصویب افزایش دستمزد"، مخاطب متوجه می‌شد که این مصوبه‌ها دریافت کنندگان حداقل دستمزد را سال‌ها منتظر نگه می‌دارند. مثلا در سیاتل کارگران دریافت کننده حداقل دستمزد از شرکتهای بزرگ با ٥٠٠ و یا بیشتر کارگر، با تصویت مصوبه‌های افزایش حداقل دستمزد، باید تا سال ٢٠١٨ و کارگران شرکتهای با تعداد کمتر تا سال ٢٠٢٢ فعلا انتظار افزایش دستمزد را بکشند. دولتهای محلی سانفرانسیسکو و لوس آنجلس هم که ظاهرا زیر فشار اعتراضات قدرتمند کارگران افزایش حداقل دستمزد را پذیرفته‌اند، کارگران به ترتیب باید تا سال ٢٠١٨ و ٢٠٢٠ منتظر بمانند. هفته گذشته شهر نیویورک هم به این مضحکه منتظر نگه داشتن کارگران پیوست. استانداری نیویورک که حداقل دستمزد کارگران در این ایالت ٨ دلار و ٧٥ سنت است، در یک مصوبه ای دستمزد کارگران استان نیویورک را به ١٥ دلار افزایش داد؛ منتها کارگران شهر نیویورک فعلا باید تا پایان سال ٢٠١٨ و کارگران دیگر نقاط این ایالت هم تا آخر ژوئیه ٢٠٢١ انتظار بکشند. یادآوری کنم که فعالین کارگری این مضحکه کلک زدن به کارگران را هم اکنون به چالش کشیده اند.

این هفته به مطلبی در لوس آنجلس تایمز برخورد کردم که گرچه تاریخ آن به چند ماه پیش برمی گردد، اما خبری از تهدید صاحبان شرکتهایی داشت که با تصویب حداقل دستمزد به ١٥ دلار، شرکتهایشان را به شهرها و استانهایی خواهند برد که مجبور به پرداخت این افزایش دستمزد نباشند. واضح است که در جنگ با طبقه حاکمه، این موانع و موانع بیشتری جلوی روی جنبش کارگری قرار خواهند گرفت و باید با برنامه و سلاحی پر به استقبالش رفت.

۱۳۹۴ خرداد ۶, چهارشنبه

افزایش حداقل دستمزد به سبک لس آنجلس

به دنبال کمپین قدرتمند افزایش حداقل دستمزد، "جنگ برای ١٥ دلار" در ایالات متحده آمریکا که چندین شهر، از جمله سیاتل، اوکلند و سانفرانسیسکو حداقل دستمزدها را تا ١٥ دلار افزایش دادند، شهرداری لس آنجلس هم به افزایش حداقل دستمزد ١٥ دلار رأی مثبت داد. حداقل دستمزد هم اکنون در این شهر، که بیش از ٤٠ درصد از نیروی کارش حداقل دستمزد دریافت می کنند، فقط ٩ دلار است! مشکلی که این ٤٠ درصد باید با آن سر کنند این است که باید تا سال ٢٠٢٠ دندان رو جگر بگذارند تا دستمزدشان به ١٥ دلار برسد!


شهرداریها و فرمانداریهای زیادی اکنون در آمریکا با مسئله حداقل دستمزد ١٥ دلار روبرویند. این موضوع یکشبه و بقول معروف رعدی در آسمان بی ابر نبود. نمایندگان سرمایه داران در شهرداریها و فرمانداریها ناگهان دلشان برای کارگرانی که دهه هاست ٩ دلار دستمزد می گیرند، به درد نیامد! فعالین کارگری زیادی برای این مسئله مبارزه کرده و خواب راحت را از چشم مدیران شرکتهای بزرگی چون وال مارت و مک دونالد حرام کردند. حتی یک مارکسیست حول همین کمپین به شورای شهر سیاتل انتخاب شد. اکنون که مسئله افزایش دستمزدها توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده است، جا دارد که فعالین اجتماعی، بخصوص آنهایی که در کمپین قدرتمند "جنگ برای ١٥ دلار" دخیل بودند، خواهان افزایش حداقل دستمزد به ١٥ همین امروز باشند. اگر شهرهای سیاتل، اوکلند و سانفرانسیسکو می توانند حداقل دستمزد را در سال ٢٠١٥ به ١٥ دلار افزایش بدهند، چه موانعی می تواند جلوی افزایش حداقل دستمزدها در لس آنجلس همین امروز را سد کند؟

۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

تلاش برای خاموش کردن صدای ضعیف اعتراض در آمریکا

در آمریکا سیاستمداری هست به نام کشاما سوانت (Kshama Sawant) که قبلا هم درباره ایشان و نقش مثبتی که او در یک جامعه نسبتا محافظه کار و در سیاست پارلمانی آغشته به خون و کثافت بازی کرده است، اظهار نظر کرده ام.

سوانت تنها سیاستمداری در آمریکاست که فعالیتهایش را کمابیش دنبال می کنم. او در روزهای آخر سال ٢٠١٣ در انتخابات محلی بعنوان عضوی از شهرداری شهر سیاتل انتخاب شد. کشاما سوانت با کمپین "حداقل دستمزد ١٥ دلار" رقیب بسیار شناخته شده ای از حزب دمکرات را شکست داد. او در تمام اعتراضات خیابانی در این مدت جلوی صف بوده است. هر کسی در این شهر با مشکلی روبرو بوده، به دفتر کشاما سوانت روی آورده و با فعالین کمپین او سراغ مشکلاتش رفته است. شناخته شده ترین کمپین این مدت، زمانی بود که یکی از بانکهای بزرگ آمریکا حکم گرفتن خانه یکی از سربازان بازنشسته معلولی را گرفته بود که او هم بعد از پرس و جو، راهش به دفتر کشاما سوانت می افتد. دفتر او در عرض چند ساعت صدها فعال و طرفدار جمع می کند و با سازمان دادن یک اعتراض مهم، جلوی این موضوع را می گیرند. این، همچنانکه گفتم یکی از اعتراضات خیابانی است که در این مدت کشاما سوانت و طرفدارانش در آن شرکت کرده و مردم را سازمان داده اند.
شهرداری سیاتل بار دیگر با انتخابات روبروست. یکی از مشغله های سیاستمداران پارلمانی این شهر و کل ایالت واشنگتن، سازماندهی کمپینی برای شکست کشاما سوانت بوده است. بالاخره یک زن نسبتا شناخته شده ای، پاملا بانکس، از یک نهاد شناخته شده لیبرال را جلو انداخته اند که او را شکست دهد. اینجا مشخصا روی کلمه "لیبرال" تأکید می کنم، چرا که "لیبرال" بودن و "لیبرالیسم" هنوز در آمریکا یک مشخصه و عنوان مترقی است! بسیاری از فعالین چپ در آمریکا با کاری که آن نهاد لیبرال می خواهد بکند، اظهار تعجب کرده اند. از خانم بانکس پرسیده اند که چرا در برابر کشاما سوانت قرار می گیرد. او هم می گوید که از نظر آنها "کارها را باید با تلفن نه بلندگو" حل و فصل کرد. یعنی زد و بند و بده بستان پشت پرده است که کارها را حل می کند، نه اعتراض خیابانی با بلندگو. بانکس در ادامه، تلویحا، به اعتراض کشاما سوانت به سخنرانی سالانه اوباما (State of the Union) اشاره می کند که او وارد چنین عرصه هایی نخواهد شد. در واقع می خواهند کشاما سوانت و سیاستهایی را که او نمایندگی می کند شکست بدهند که اعتراض خیابانی می کند و به اوباما اعتراض می کند!

مطمئن نیستم که یک نوشته به فارسی از یک ایرانی، در فضای سیاست شهر سیاتل، که هزاران کیلومتر دور از محل زندگی من است، چه تأثیری بر انتخابات آن شهر و کمپین انتخاباتی کشاما سوانت خواهد داشت؛ اما اگر در سیاتل بودم با تمام قوا از کشاما سوانت و کمپین حداقل دستمزد ١٥ دلار او دفاع می کردم و در عین حال ریاکاری لیبرالیسم حزب دمکرات آمریکا را نشان همه می دادم که عزم جزم کرده اند صدای ضعیف اعتراض را در این کشور خاموش کنند.
۲۱ مارس ۲۰۱۵

("کارگر کمونیست" ۳۵۴)

۱۳۹۳ اسفند ۱۴, پنجشنبه

جنبش کارگری آمریکا؛ یادآوری یک واقعه مهم

رئیس "فدراسیون کار آمریکا"، ریچارد ترامکا روز دوشنبه ۲۳ فوریه در گردهمائی زمستانی شورای مرکزی این فدراسیون درباره به اصطلاح تلاش این نهاد برای افزایش دستمزد گفت که معیار حمایت فدراسیون کار آمریکا از کاندیدهای انتخاباتی سال ۲۰۱۶ این خواهد بود که: "برای افزایش دستمزد چه طرحی دارید؟" الیس گولد در ۱۹ فوریه ۲۰۱۵ گزارش مفصلی درباره وضع دستمزدها در آمریکا می نویسد که سال ۲۰۱۴ شاهد ۳۵ مین سال پی در پی رکود دستمزد کارگران آمریکا بود.(۱)
اما اجازه بدهید به پیشنهادات تاریخا منسوخ ترامکا برگردیم. او می خواهد منابع مالی عظیم از درآمد حق عضویت اعضای اتحادیه ها را در اختیار کمپین کاندیداهای ریاست جمهوری و کنگره و سنای آمریکا بگذارد، وبرای توجیه این سیاست مجبور است به همان دلائل نخ نما و منسوخ گذشته آویزان شود!

جنبش کارگری آمریکا عملا به این نتیجه رسیده است که وعده های کمپین انتخاباتی احزاب وال استریت دروغ‌های بی مزه‌ای بیش نیستند. مزخرف تراز آن،  این است که گاها منابع مالی این اتحادیه ها خرج کمپین ضدکارگری‌ترین عناصر می شود. برای مثال در کمپین انتخابات سال ۲۰۱۳ – ۲۰۱۴ استانداری‌ها، اسکات واکر، که ضدکارگرترین فرماندار در آمریکا است و "انقلاب در مقیاس کوچکتر"(۲) در سال ۲۰۱۱ بر علیه او اتفاق افتاد، اتحادیه‌ها ۸۳ هزار دلار کمک مالی به انتخاب شدن ایشان کردند!(۳) این موضوع را فعلا اینجا دنبال نمی کنیم.
اما در چند سال گذشته و بخصوص بعد از بحران مسکن سال ۲۰۰۷ – ۲۰۰۸ جنبش کارگری آمریکا گامهای بسیار مهم و مٶثری برای عبور از این وضعیت برداشته است. جنبش عظیم اشغال که از نیویورک شروع شد، اعتصاب موفق معلمان در شیکاگو، اعتراض عظیم کارگران و معلمان در استان ویسکانسن فقط چند نمونه از اعتصابات و اعتراضات مهم این دور بودند. در همین یکسال گذشته هم اتفاقا این اعتصاب و اعتراضات میلیتانت و مستقیم کارگری بوده اند که طبقه حاکمه را مجبور به شل کردن سر کیسه کرده است نه چراغ سبز به کاندیداهای احزاب وال استرایت برای باز هم وعده دادن! سرانجام اعتراض کارگران وال مارت و فعالین سیاسی و اجتماعی، این شرکت را از سرسختی در برابر اعتراضات کارگران به عقب نشینی کشاند و دستمزد پایه ۵۰۰ هزار تن از کارگرانش را از ۷ دلار و ۲۵ سنت به ۹ دلار افزایش خواهد داد و گفته است که در ژانویه ۲۰۱۶ این رقم را به ۱۰ دلار افزایش خواهد داد. در سه ایالت ورمانت، مین و نیو همشیر، ۱۷۰۰ تن از کارگران یک شرکت ارتباطات بعد از ۴ ماه اعتصاب، مدیریت این شرکت را وادار کرد به بسیاری از مطالبات کارگران جواب مثبت بدهد. ۱۰ درصد از کارگران صنایع نفت آمریکا بعد از یک اعتصاب مهم، مطالبه اصلی خود را به مدیریت تحمیل کردند. کشمکش ۹ ماهه کارگران اتحادیه بنادر اوباما را مجبور کرد که وزیر کار خود را مأمور کند که مدیریت را به کوتاه آمدن قانع کند. هر کس سری به شبکه‌های اینترنتی دو گروه "در این زمانه" (In These Times) (۴) و "لیبر نت" (Labor Notes) (۵) بزند روزانه گزارش چندین اعتصاب ریز و درشت را می بیند که بدونه همدستی با سیاستمداران احزاب وال استریت راه افتاده و پیروز شده اند. فدراسیون کار آمریکا گامها از مطالبات کارگران آمریکا عقب است.

کمپینی متفاوت
اواخر سال ۲۰۱۳، شهروندان سیاتل آمریکا مارکسیستی به نام Kshama Sawant را از حزب "آلترناتیو سوسیالیستی" برای شورای شهر انتخاب کردند. کمپین انتخاباتی کشاما حول افزایش حداقل دستمزد به ۱۵ دلار بود. اکنون این کمپین به یک کمپین مهم در سراسر آمریکا تبدیل شده است که فدراسیون کار آمریکا هم لنگان لنگان و با اکراه به آن تن داده است.  اما با در اختیار داشتن میلیاردها دلار، کمک شایان توجهی به این کمپین نمی کند. این کمپین که هر روز قدرتمندتر می شود و حداقل دستمزد را ابتدا در سیاتل و سپس در سراسر استان واشنگتن به ۱۵ دلار افزایش داد، دست فعالین اجتماعی را در دست هم گذاشته و نقطه اتکایش نه کاندیداهای احزاب وال استریت، بلکه خیابان و تجمعات خیابانی است.
کمپین کشاما بار دیگر ثابت کرد که اگر فعالین سیاسی و اجتماعی چپ بر یک مطالبه اساسی جامعه انگشت بگذارند، جامعه از آنها حمایت خواهد کرد. ثابت کرد که راه عقب نشاندن کسانی که نان شب فرزندانمان را به گرو گرفته اند، نه خواهش و تمنا از آنها، بلکه سازماندهی و بسیج توده هائی است که برای پس گرفتن زندگی آماده مبارزه هستند.
۲۸ فوریه ۲۰۱۵
======
پاورقی:

(۱) گزارش Elise Gould
(۲) انقلابی در مقیاس کوچکتر
(۳) کمک اتحادیه ها به اسکات واکر
(۴)در این زمانه
http://inthesetimes.com/
(۵) لیبر نت