پاسخی کوتاه به
رحمان حسین زاده
به لطف یک گلادیاتور حکمتیست، تازه متوجه شدم که رحمان حسین زاده، کسی که وظیفه قورت دادن قورباغه ها بر عهده اوست، حدود یک سال پیش نوشته ای با عنوان "امید بستن به جنگ برآمده از نسل کشی خطای بزرگ و نابخشودنی است" منتشر کرده بود. راستش را بخواهید چون او را آدم خوش فکری نمی دانم که حرف جدی ای برای گفتن داشته باشد، در همان زمان هیچ توجهی به این نوشته نکردم. اما در دو سه ماه گذشته برای خودم هدف گذاشته ام که این طیف "حکمتیست" را سر جای خودش بنشانم، بنابراین با تأخیر ده ماهه، بد نیست پاسخی کوتاه به این یادداشت بدهم.
***
رحمان حسین زاده در آن نوشته ملال
آور، بی روح، بی ویتامین و بلندبالای دیگری علیه حمید تقوایی، همان روش همیشگی
"حکمتیست"ها را به نمایش گذاشته است: تولید انبوه کلمات برای پوشاندن خلا
استدلال. او متن حمید تقوایی را بارها نقل و تکرار می کند و در نهایت به این نتیجه
می رسد که حزب کمونیست کارگری "امید بسته" به جنگ اسرائیل. اما
واقعیت ساده این است، حمید تقوایی بارها و در همان متن مورد نظر رحمان حسین زاده
هم، تأکید کرده است که هر جنگی اگر جان و زندگی مردم را هدف بگیرد، هم از نظر
انسانی و هم از نظر سیاسی علیه انقلاب عمل خواهد کرد. سیاست حزب هم روشن است،
تمرکز بر سرنگونی جمهوری اسلامی به نیروی مردم. این یعنی همان چیزی که حکمتیستها
سالهاست بلد نیستند. رحمان حسین زاده اما با هنر "وارونه خوانی"، این را
به "سمپاتی به جنگ" تبدیل می کند. این مهارت ویژه او و حزبش است: معکوس
خواندن هر چیز، تا خلأ استراتژی خودشان کمتر به چشم بیاید.
طنز تلخ ماجرا اینجاست که حکمتیستها
مدام خود را وارث منصور حکمت جا می زنند، اما کوچکترین نشانه ای از متد جدی و
مارکسیستی او در نوشته هایشان دیده نمی شود. آنچه ارائه می دهند بیشتر شبیه بیانیه
های احساسی دانشجویان سال اول علوم سیاسی است. پر از شعار، پر از برچسب "راست
روانه"، و خالی از هر راه حل عملی. رحمان حسین
زاده با شور فراوان هشدار می دهد که "تقوایی جنگ خوب و بد را تقسیم کرده
است". انگار تازه کشف کرده که جنگ می تواند وجوه مختلف داشته باشد، و فرق
گذاشتن بین حمله به مراکز نظامی و کشتار غیرنظامیان یک بحث واقعی است. بد نیست کمی
هم تاریخ بخوانند تا بدانند که مارکس و لنین چه برخوردهایی به جنگ داشته اند! در
ذهن ساده او اما، هر تحلیلی که خاکستری باشد تبدیل می شود به "حمایت از
جنگ". از همه جالب تر
اینکه حکمتیستها همیشه خود را "قطب سوم" معرفی می کنند؛ قطبی که نه با
جمهوری اسلامی است، نه با غرب، نه با هیچ کس دیگر. اما هر بار که به نوشته هایشان
نگاه می کنیم، این "قطب سوم" چیزی بیشتر از یک صندلی خالی در گوشه صحنه
سیاست نیست. آنها به جای ارائه راه حل عملی در برابر خطر جنگ، فقط بلدند دیگران را
متهم کنند به "سمپاتی به اسرائیل" یا "همسویی با راست
پروغربی". اینکه یک حزب
سالها بعد از منصور حکمت هنوز نتوانسته سیاستی روشن در مورد جنگ و صلح ارائه دهد،
و هر بار با کپی پیست کردن عبارت "جنگ ارتجاعی" سر و ته بحث را هم
بیاورد، خود بهترین نشانه بی مایگی سیاسی است.
به همین دلیل هم نوشته رحمان حسین
زاده در نهایت بیشتر شبیه یک خطابه هیجانی علیه دشمنان خیالی است تا یک نقد سیاسی
واقعی. در تعجبم چرا خودش متوجه نیست که کسی او را بخاطر همین چیزها اصلا جدی نمی
گیرد! او از یک طرف اسرائیل را "دولت تروریست" می نامد، از طرف دیگر
جمهوری اسلامی را "دولت تروریست"، بعد هم حزب کمونیست کارگری را متهم می
کند که "امید بسته" به جنگ این دو. خب، نقش مردم کجاست؟ نقش انقلاب
کجاست؟ هیچ. چون در قاموس حکمتیستها، مردم فقط دکور هستند برای نوشتن بیانیه.
حزب حکمتیست و رهبرانش سال هاست نشان
داده اند که توانایی شان فراتر از نوشتن جزوه های تبلیغاتی نیست. اما در یک چیز
موفق بوده اند: تبدیل کمونیسم به یک نمایش بی پایان از کلمات توخالی. و در این نمایش،
رحمان حسین زاده بازیگر نقش اول است.
۲۰ اوت ۲۰۲۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر