جوان تر و بی تجربه که بودم مادرم سر به
سرم می گذاشت که چطور می توانی توجه آنقدر آدم به ایده های کمونیستی ات جلب کنی که
بتوانی جامعه را به طرف انقلاب کمونیستی سوق بدهی؟ حق داشت. جواب من را چندی پیش
خودش به من یادآوری کرد: "قطره قطره جمع شود، وانگهی دریا شود!" من
اکنون به این نتیجه رسیده ام که نه کمونیستی مثل من و نه فاشیستی مثل ترامپ دارای
چنان توان و قدرتی است که فکر تک تک افراد جامعه را به آن اندازه تغییر بدهد که
تغییرات مورد نظر خود را به این صورت به کرسی بنشاند. هیچ جنبشی به این صورت نیرو
جمع نمی کند. این ایده عجیب و غریب را هر کی که به خورد کمونیستها داده بود، برای
یک مدت طولانی بدجوری سر آنها کلاه گذاشته بود. تجربه تاریخی هیچ انقلابی چنین
چیزی را نشان نمی دهد.
یکی در جواب به نوشته من نوشته بود:
"بگو یک درصد فاشیست و کوکلوس کلان هستند، بقیه که نیستند!" منطقش درست
است؛ حتی یک درصد که هیچ، یک صدم یک درصد هم فاشیست و کوکلوس کلان و احمق نیستند.
جامعه معترض
توده های معترض در سطح وسیع و میلیونی
فقط از طریق احزاب، شبکه ها و فعالین میدانی است که به سیاستهایی و آن هم نه حتی
تماما شسته و رفته، روی می آورند. احزاب (اگر واقعا حزب باشند، نه فرقه های بی ربط
مشغول به خود) از طریق همین شبکه ها و فعالین میدانی، - فعالین جنبش کارگری، جنبش
زنان، جنبش حفظ محیط زیست، جنبش حقوق برابر شهروندی و غیره -، می توانند نماینده
اعتراض و "نه" توده ها بشوند. جامعه، حقیقتا امروز همه جوامع در سرتاسر
جهان، پر است از اعتراض و نارضایتی از وضعیتی که سیستم حاکم به وجود آورده است. در
آمریکا در یکی دو دهه گذشته اتفاقات سیاسی مهمی رخ داده اند که برای درس گیری فوق
العاده باارزشند. یکی از این رخدادها همین انتخاباتی بودند که دانلد ترامپ درگیر
آنها بود؛ و یکی هم انتخاب کشاما سوانت، به عضویت شورای شهر سیاتل. ترامپ در
آمریکا سنبل اعتراض شد. مردم از بیکاری، از ناامنی و قتل و جنایات روزمره در
جامعه، از فساد دم و دستگاه دولتی، از حیف و میل شدن مالیاتشان و غیره آشکارا به
تنگ آمده بودند و ترامپ با تفسیر خودش نماینده این اعتراض شد. شبکه های راسیستها،
کوکلوس کلانها، کلوپهای تفنگداران، کلیساهای "مسیحیت انجیلی" و امثالهم
پیشگام گذاشتن دست معترضین در دست هم شدند. شبکه های رادیوئی و تلویزیونی با
امکانات نامحدودشان پشت او رفتند. چهار سال پیش در دو نوشته "ترامپیسم حاصل
چه شرایطی است" و "پدیده برنی ساندرز"، گفتم که برنی سندرز از جانب
چپ جامعه هم توانسته بود شبکه های وسیعی را حول کمپین خود جمع کند و سازمان بدهد،
و از این کانال نماینده اعتراض جامعه بشود؛ اما حزب دمکرات با دسیسه هایی او را
کنار زد که هیلاری کلیتون را علم کند.
در شهر سیاتل ایالت واشنگتن نیز کشاما
سوانت که عضو یک جریان مارکسیستی است، نماینده اعتراض شد و از طریق امکانات فعالین
اجتماعی شهر و شبکه هایی که این فعالین درست کرده بودند، با فاصله آرأی زیادی از
نماینده دو حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه راهی شورای شهر شد. نکته ای که در هر دو
مورد ترامپ و کشاما سوانت می خواهم برجسته کنم، نقش رسانه ها، فعالین و شبکه
فعالین اجتماعی است که توانستند پیغام اعتراض "سنبل اعتراض" را به خانه
های مردم معترض ببرند و رأی آنها را برای کاندید مورد نظر خود کسب کنند.
سرنوشت اعتراض در جامعه آمریکا
ترامپ شکست خورد. اما اعتراض در جامعه
آمریکا شکست نخورده است. در جامعه آمریکا در سطح ماکرو، راست هم در حزب دمکرات و
هم در حزب جمهوریخواه، ترامپ را به نماینده اعتراض از زاویه ای چپ ترجیح می دهد. در
نوشته قبلی گفتم که با شکست ترامپ و حتی با استیضاح ترامپ هم نمی توانند آن ۷۴
میلیونی را که بخش عظیمی از آنها از سر اعتراض به این وضعیت به ترامپ رأی داده
بودند، به خانه بفرستند. اگر نماینده این اعتراض باز هم فاشیستی مثل ترامپ باشد،
کوکلوس کلانها آجندایشان را عملی خواهند کرد. به جان جامعه خواهند افتاد و
دستآوردهای تاکنونی بشریت را به فنا خواهند داد. اگر نماینده این اعتراض چپ باشد،
آنگاه شاهد جلو آمدن تشکلها و فعالین اجتماعی جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبشهای
پیشرو و مترقی خواهیم بود که دست به رفرمهایی خواهند زد که مهاجر عرب و مکزیکی را
شهروند برابر بداند. رفرمهایی که بار شهریه های دانشگاه را کم می کند، بهداشت را
رایگان کند و حکم اعدام را در آن جامعه لغو کند.
چپ اجتماعی رهبری اعتراضات را در جنبش
اشغال، در جنبش علیه گلوبالیزاسیون در سیاتل و حتی در سر کار آمدن اوباما در دست
داشت. افول این چپ و باختن دست به راست در نمایندگی "نه" توده ها، به
نظر من پوچ و تو زرد از آب در آمدن اوباما و "مترقی بودن" او بود.
در این باره باز هم باید نوشت؛ چرا که
اعتراض ادامه دارد!
۱۶ ژانویه ۲۰۲۱
***
توجه خواننده علاقمند را به دو نوشته زیر هم جلب
می کنم:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر