یکی از تقلاهای روزانه ما پس زدن ته مانده های
فرهنگ بورژوائی است. فرهنگ بورژوائی نه همیشه در منطقی ترین فرم آن، بلکه در فرم آغشته
به پسمانده های فرهنگ ماقبل خود: فرهنگ فئودالی! فرهنگی که فق، تحقیر و تبعیض می
شناسد. فرهنگی که منطق همعصرش نیست. فرهنگی که دائم تبعیض و تنفر بازتولید می کند.
آدم هر چقدر عقبمانده تر باشد، احساس تنفر و تبعیض در او بیشتر است. منظور من از
"عقبمانده" آن احساس متداول فحش و ناسزا نیست، بلکه عقبمانده به معنای
فرهنگی آن است که نخواهد خلقیات خود را در معرض نقد و فیدبک کسی قرار بدهد.
یکی از چالشهای من بر آن دور و بری های خودم که
حرفم برایشان ارزشی دارد، این بوده که دائم یادآوری کنم کلمه "نفرت" و
"تنفر" را بکار نبرید؛ حتی اگر احساس نفرت و تنفر را هم نداشته باشید. با
احساس تنفر، با رویکرد انزجاری، کسی به منطقتان پی نخواهد برد. آدم متنفر، قلبی
سیاه دارد! سیاه نه بعنوان یک رنگ، بلکه به جای رنگ قرمز قلب، رنگ قلبش سیاه و
غیرمعمولی است! آدم متنفر از تو، در باطن برای حرف دشمنت ارزشی قائل نیست، بلکه آن
را دوست دارد که دل خودش با آن خنک شده است. تنفر تو از دشمنت، چیزی درباره دشمنت
به سمپات دشمنت نمی گوید، بلکه خبر بی منطقی تو به او می رساند.
همه ما باید فکر کنیم؛ و بیشتر از همه آن آدم بی
منطق و نفرت پراکن فکر کند که تقصیر ناکامی هایش در سیاست، در اجتماع و بعضا در
خانواده هم نه کس دیگری، بلکه خود اوست! درونت را بنگر که چه می کنی و چه نمی کنی!
۲۶ ژانویه ۲۰۲۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر