یادداشت مربوط به مرگ نابهنگام خشایار وکیل
زاده، قربانی سالها شکنجه نام آوران حکومت شکنجه در ایران را که می نوشتم، به یاد
تمام آنهایی که خاموش و تنها هر شبه در کابوسهایشان از درد شکنجه های فیزیکی و
روانی حکومت لاجوردی ها و گیلانی ها فریاد می زنند و می زدند؛ و چه بسا هزاران تن
از آنها در خاموشی برای همیشه ساکت ماندند و فریاد دادخواهی شان بی جواب ماند، هم
بودم! به یاد خسرو طاهری بودم که شبها که می خوابید باید پاهایش را بیرون می گذاشت
تا بلکه درد سالها ضربه های مکرر شلاق بر آنها کم شوند، بودم. به یاد ف.... بودم
که با پیدا کردن فرصتی، پلی را پیدا کرد و خودش را از درد بی پایان روحی، که یک
لحظه راحتش نمی گذاشت، از آن بالا پرت کرد و برای همیشه "راحت شد". به
یاد ص... افتادم که هیچ چیزی تسکینش نمی داد جز اینکه آنقدر قرص مسکن خورد که قلبش
برای همشیه از طپش باز ایستاد. به یاد مسعود افتادم که با خشایار شکنجه می شد. به
یاد داریوش افتادم که نو عروسش در بیرون منتظر دیدنش بود و او آن داخل وحشیانه
شکنجه می شد. به یاد ف.... و م... افتادم که هر دو هنوز هم بعد از حدود ۳۰ سال خلاصی
از شکنجه گاهها، از درد کمر بر اثر ضربه های مکرر بر پشت آنها ابدی شده است،
افتادم. به یاد رویا افتادم که در خیابانهای شهر تورنتو با دیدن ماشینهایی که رنگ
ماشین گشت ثارالله را دارند، پشت دوست پسرش قائم می شود. به یاد ا... عزیز افتادم
که بخاطر بزرگ شدن در خانواده ای بهائی و شکنجه شدن به این دلیل! از هر ایرانی ای
ترس و دلهره دارد و عکسی را که دوست دارد به دیوارش آویزان کند، از من هم قایم می
کرد. امروز روزی بود که با فکر کردن به شما و به آنچه که بر شما رفته، من هم شکنجه
شدم.
قدر تک تک شما را می دانیم و یک لحظه خودم را
جای شما فرض کردم؛ غیرقابل تحمل بود. چه بلاهایی که این رژیم شکنجه بر سر شما آورد
را فراموش نمی کنیم. این رژیم و دست اندرکاران آن را به جرم نابخشودنی شکنجه هایی
که بر جان و جسمتان وارد آورده را نمی بخشیم.
۲۱ ژانویه ۲۰۲۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر