نوشته
پیش روی حاصل ارتباط و تماس رفیق جوانی از ایران است که درباره امکانپذیری
سوسیالیسم در آمریکا سوال کرده بود. نوشته بود که بعد از جستجوئی درباره سوسیالیسم
و برنی ساندرز در آمریکا، راهش به وبلاگ "تغییر جهان" افتاد و چند مطلب
از من درباره چپ و جنبش کارگری در آمریکا را مطالعه کرده است.
تاکنون
چندین ایمیل بین ما رد و بدل شده است. هنوز داریم تبادل نظر میکنیم. آیا
سوسیالیسم در آمریکا امکانپذیر است؟ فرق جائی مثل آمریکا و ایران، آنجا که صحبت از
امکانپذیری سوسیالیسم میشود، در چیست؟ و بر سر بسیاری نکات دیگر در این مکاتبات
صحبت شده. نوشته زیر گوشهای از یکی از این مکاتبات است؛ که اینجا آنرا، برای اطلاع دوستان
دیگری هم که علاقمند هستند، میآورم.
***
در
سالهای اخیر درباره بازگشت بحث سوسیالیسم به آمریکا سر و صداهای زیادی شده است.
این موضوع بخشا بدلیل جلو صحنه آمدن کسانی مثل برنی ساندرز، کاندید ریاست جمهوری
در آمریکا، کاشاما سوانت، عضو مارکسیست شورای شهر سیاتل، و امثال آلکساندریا اوکاسیو
کورتز، عضو مجلس نمایندگان آیالات متحده و البته بحرانهای زیادی است که تمام ابعاد
جامعه آمریکا را به قهقرا برده است. به این فاکتورها، البته باید گذشته و تاریخ
سوسیالیسم در آمریکا را هم اضافه کرد. تا آنجا که به برنی ساندر و دیگر
سیاستمداران پارلمانیای که خود را سوسیالیست میخوانند برمی گردد، جدا از معنی
واقعی سوسیالیسم آنها، باید گفت که اینها یک کار ارزشمندی کرده اند. تا یک مقطعی
در آمریکا گفتن اینکه کسی کمونیست است، یک تابو بود که خود را به آن زدن مخاطراتی
داشت. افرادی مثل ساندرز این فضا را شکستند. آدمها اکنون به راحتی خود را
سوسیالیست معرفی میکنند. در نظرسنجیها بخش اعظم جوانان آمریکائی جرأت کردهاند
سوسیالیسم را بر سرمایهداری ترجیح دهند. روی آوری جوانان به سازمانها و محافل چپ
افزایش غیرقابل باوری برای ناظران سیاسی داشته است. ... نتیجه این میشود که بحث
روز شدن سوسیالیسم در کشوری به اهمیت آمریکا برای یک فعال کمونیست واقعه سیاسی بسیار
مهمی است. آمریکا خود تاریخا ضدکمونیست و ضدسوسیالیستترین هیأت حاکمه را داشته
است. در تمام کمونیست کشیهای دنیا نقشی مستقیم بازی کرده است. در تمام کودتاهایی
که از دست بالا پیدا کردن کمونیستها جلوگیری شود، نقش اول و مستقیمی بازی کرده
است. در نتیجه ما از دست بالا پیدا کردن سوسیالیسم در گفتمان سیاسی آن کشور با
آغوش باز استقبال میکنیم. این اما کاری است که هنوز با آن فاصله داریم. باید
برایش کار بیشتری کرد.
اما
بعد از فروکش کردن شادیهای اولیه، باید به واقعیتهای مهمتری نگاه کنیم و برای جلوی
صحنه راندن سوسیالیسم، آنگاه که بتواند جنبشی واقعی برای تغییر باشد، باید راه حلی
واقعی پیدا شود.
آنچه را که نمیخواهند
آنچه
که در آمریکا تحت نام "بازگشت سوسیالیسم" دارد اتفاق میافتد، نمیتواند
سوسیالیسم- آنطور که ما میشناسیم- باشد. یک نوع لیبرالیسم و یا در بهترین حالتش،
نوع خاصی از سوسیال دمکراسی میباشد که خود نوعی لیبرالیسم است. آرزوی بازگشت به
گذشتهای از سرمایهداری است که برگشتش برای سرمایهداری غیرممکن شده است.
اما
در عین حال نفرت از وحشیگیریای است که در ادبیات سیاسی به
"نئولیبرالیسم" معروف است. نفرت از "زیادهرویهای سرمایهداری"
است که در غیاب یک آلترناتیو سوسیالیستی که دنیا با آن آشناست، به آن عنوان
سوسیالیسم دادهاند. نفرت از سیاستهایی است که جورج بوشها، کلینتونها و اوباما
برای دههها بر آن جامعه حاکم کردند. نفرت از راسیسم و خارجی ستیزی است. نفرت از
سیاستهایی است که ترامپ را سر کار آورده است. منتها این نخواستنها خودبخود به
سوسیالیسم منجر نمیشوند. در غیاب فاکتورهایی که سوسیالیسم را ممکن میکنند این
نخواستنها به کانالهای دیگری، به ورژنهای دیگری از وحشیگیری سرمایهداری ترجمه
خواهند شد.
فاکتورهایی که سوسیالیسم را ممکن می کنند
دو فاکتور
مهم در میدان سیاستی که میتواند جامعه را به طرف سوسیالیسم ببرد، یا کاملا غایبند
و یا به شدت ضعیف و حاشیهاند. یکی از این دو فاکتور ضعف جنبش کارگری، غلبه بیزنیس
یونیونیسم بر فدراسیون کار آمریکا، و دیگری نبود یک حزب کمونیستی مدعی قدرت است. جامعه
آمریکا هم مثل همه جای دیگر امروز دنیا، پر است از اعتراض. اما توجه به این جنبه
که این اعتراضات به چه چیزی منتهی و ترجمه میشوند، حیاتی است.
امروزه
اعتراض در آمریکا به ترامپ است، اما رهبر ندارد. نمونه بارز این نوع اعتراضات،
اعتراض تودهای چندین روزه مردم جزیره پورتوریکو (جزیرهای تحت حاکمیت سیاسی
ایالات متحده) در جزایر کارائیب است که منجر به استعفای فرماندار این جزیره در روز
۲۵ ژوئیه شد. اعتراضاتی از نوع بسیاری از اعتراضات چند ساله اخیر در گوشه و کنار
جهان، اما شاید در مقیاسی کوچکتر که بهترین نتیجه آن برای معترضینی که ۱۵ روز پی
در پی در خیابانها بودند و دولت را به زانو در آوردند جایگزینی فرماندار پیشین با
فرمانداری جدید، شاید از همان حزب فرماندار پیشین باشد! در ایران یک چنین چیزی
غیرممکن است. در اینگونه موارد ابتدا حزبی مثل حزب کمونیست کارگری خودش را با
مکانیزمهای لازم در شرایط خفقان و سرکوب، به صدر این اعتراضات و کانالیزه کردن آنها
میکشد. اگر اعتراضات تودهای منجر به سقوط دولت شوند، حزب کمونیست کارگری برای
گرفتن قدرت سیاسی آماده است. فعالین، اعضا و کادرهای این حزب نمیگذارند که
اینچنین اعتراضاتی بار دیگر ملاخور شوند! در جائی مثل آمریکا اعتراضات، متأسفانه،
و در خلاء یک حزب کمونیست مدعی قدرت و حزبی که دست فعالین را در دست هم گذاشته و
آلترناتیو ارائه داده است منجر به قدرت گیری یکی از دو حزب وال استریت میشوند.
این آن نکته کوری در جائی مثل آمریکاست که باید برای برطرف کردن آن خیز بلند
برداشت.
و،
اگر در ایران جنبش کارگری فاقد تشکلهای خود است، اعتراضات تودهای بند سرکوب را
شل خواهند کرد و کارگران، همچنانکه انقلاب ۵۷ نشان داد، میتوانند در مدت نه چندان
طولانیای در هر گوشهای از این کشور، در هر کارخانهای شوراهای خود را ایجاد
کنند. در آمریکا جلوی متشکل شدن کارگران را قانونا نمیگیرند. آجان و پاسدار جانی
سراغ رهبر کارگری نمیفرستند. وقتی که درباره سوسیالیسم در آمریکا صحبت میکنیم،
باید این گرههای کور را بگشائیم!
موقعیت جنبش کارگری
جنبش
کارگری آمریکا در موقعیت بسیار نامناسبی قرار دارد. تنها ۱۱ درصد نیروی کار این
کشور در تشکلهای موجود کارگری عضویت دارند. اما حتی این ۱۱ درصد هم غلط انداز
است. در بخش خصوصی، آنجا که تولید اصلی در جریان است، تنها ۶.۶ درصد در این تشکلها
عضویت دارند. حتی این وضعیت موقعیت داغان جنبش کارگری در این کشور را توضیح نمیدهد.
در چند سال گذشته، بخش اعظم تلاش فعالین کارگری در شرکتهای مهم بخش خصوصی برای
متشکل شدن، با بیاعتنائی و حتی با مخالفت کارگران برای متشکل شدن در این تشکلها با
شکست روبرو شده است. آخرین نمونه آن رأی مخالفت اکثریت ۹۳ درصد از کارگران واجد
شرایط شرکت کننده در رأی گیری، در شرکت فلکس واگن شهر چاتانوگا تنسی در روز ۱۴
ژوئن ۲۰۱۹ بود. نمونه دیگر؛ بعد از ۱۲ سال فعالیت و کمپین اتحادیه UAW در میان کارگران شرکت نیسان در کنتان میسیسیپی، این
کمپین روز ۴ اوت ۲۰۱۷ با ۱۳۰۷ رأی موافق برای متشکل شدن در مقابل ۲۲۴۴ رأی مخالف
شکست خورد! هر جائی هم که اتحادیههای کارگری این کشور قادر شدهاند کارگران را
متشکل کنند، با موافقت مدیریت و سفت کردن بند بردگی کارگران صورت گرفته است.
اما، همچنانکه گفتم، آمریکا هم مانند بسیاری از کشورهای
غربی درگیر اعتراضات قدرتمندی بوده که یا بدون دخالت اتحادیههای کارگری به پیش
رفته و یا علیرغم مخالفت رهبران اتحادیههای کارگری این اعتراضات به پیش رفته و
موفقیتهایی را هم به دست آوردهاند. نمونه اعتراضات قدرتمند کارگران در ایالت
ویسکانس در فوریه سال ۲۰۱۱، اعتراضات بسیار مهم معروف به جنبش اشغال در سپتامبر
۲۰۱۱، در بسیاری از شهرهای اصلی آمریکا که نقطه اوج آن خود را در اوکلند کالیفرنیا
نشان داد، اعتراضات قدرتمند معلمان در شهر شیکاگو که در سال ۲۰۱۲ شروع شد و جسته و
گریخته همچنان چند سال و با موفقیتهای مهمی ادامه داشت. اعتراض معلمان در بسیاری
از ایالات جنوبی و بخصوص ایالت وست ویرجینا در سال گذشته، اعتراض به پائین بودن
سطح پائین حداقل دستمزدها در قریب به اتفاق ایالات این کشور، از نمونههای برجسته
اعتراضات کارگری و تودهای در آمریکا بودهاند که متأسفانه هیچگونه تشکل کارگری پایدار
متفاوتی را منجر نشدهاند.
این وضعیتی که بر تشکلهای کارگری حاکم است و در کنار آنها
اعتراضات قدرتمندی در جریان هستند، تمام ماجرا نیستند که پائینتر به آن اشاره
خواهم کرد.
موقعیت تحزب کارگری
جامعه
آمریکا فاقد یک حزب سوسیالیستی است که خواهان آلترناتیو متفاوتی از آلترناتیو حزب
دمکرات باشد. آمریکا هم همانند همه کشورهای غربی دارای محافل، احزاب و سازمانهای
چپی است که هنگام صحبت از مسائل سیاسی ماکرو، خود را بخشی از حزب دمکرات آمریکا معرفی
میکنند. برنی ساندرز که خود را سوسیالیست میخواند و عضو حزبی است به نام
"سوسیالیستهای دمکراتیک آمریکا"، هنگامی که کاندید ریاست جمهوری میشود
و یا در مجلس سنای آمریکاست، کاندید و یا عضو حزب دمکرات است نه حزب
"سوسیالیستهای دمکراتیک آمریکا"!
با
این همه، در چند سال گذشته فعالین میدانی زیادی دست به دست هم داده و شبکههایی را
در میان کارگران، فعالین جنبش زنان، دانشگاهها و در میان مهاجران کشورهای آمریکای
لاتین و غیره ایجاد کرده که بحث از ایجاد احزاب سومی را به میان کشیدهاند. گرچه
حزب سوم خطری برای کل سیستم سرمایهداری در آمریکاست، اما ترس از سر کار آمدن امثال
جورج بوش و ترامپ، هنوز بنفع حزب دمکرات عمل میکند. گرچه دو حزب وال استریت هنوز
در آمریکا مهر خود را به وضعیت سیاسی زده اند اما بی اعتبار هم شده اند و بخش
زیادی از مردم به آن امیدی ندارند. حتی رای آوردن ترامپ عمدتا محصول تبلیغات وی
علیه هر دو حزب و سیستم موجود بود که هنوز محتوای آن برای خیلیها روشن نبود. نکته
مهم در شرایط امروز اینست که توجه به سوی سوسیالیسم در آمریکا دارد رشد میکند و
این در درجه اول محصول اینست که سرمایه داری امروز جوابی به معضلات جامعه ندارد.
سوسیالیسم را می شود در آمریکا هم تقویت کرد
برای
تقویت جنبش و افق سوسیالیستی در آمریکا باید تلاشهای زیادی کرد. گام اول شاید آشنا
کردن جنبش کارگری و کل جامعه معترض آمریکا با گذشته چپ در آن جامعه باشد. در اوایل
دهه قرن ۲۰، سوسیالیسم و گفتمان سوسیالیستی و کمونیستی در آمریکا بسیار قدرتمند
بود. حزب سوسیالیست آمریکا یکی از احزاب قدرتمند و مدعی بود که در میان کارگران و
مناطق کارگرنشین آن کشور حضوری قابل ملموس داشت. تشکل قدرتمند "کارگران صنعتی
جهان" متشکل از فعالین این حزب بود. این تشکل کارگران را سازمان میداد. در
میان کارگران، گرایش محافظهکار و بعضا ارتجاعی "فدراسیون کار آمریکا"
طرفدار گامپرز را در حاشیه قرار میداد. "شورای کمونیستی واشنگتن" در
سال ۱۹۱۹ که همانند "شورای پتروگراد" در انقلاب ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه حرف
اول و آخر را در ایالت واشنگتن میزد، و حاصل اعتصاب عمومی قدرتمند کارگران و تودههای
شهر سیاتل و تکوما بود، اولین تشکل در این سطح از اهمیت بود که بدون قید و شرط از
انقلاب اکتبر حمایت کامل کرد. اینها و دهها و صدها نمونه از اعتراضات بسیار
قدرتمند کارگری در آمریکا که توسط کمونیستها و فعالین کمونیست جنبش کارگری سازمان
داده شدند، سوسیالیسم را در آمریکا بسیار ملموس کرده بود. اما اینها همه جزء تاریخ
اکنون دور این کشور هستند که میتوانند برای زنده کردن سوسیالیسم مٶثر باشند، اما
هر چه باشند به گذشته تعلق دارند. برای زنده کردن سوسیالیسم و به میان کارگران
برگرداندن آن، باید تشکل کارگری ایجاد کرد. باید فساد را از تشکلهای موجود کارگری
زدود. باید گامپریسم و بیزنیس یونیویسم فدراسیون کار آمریکا در تشکلهای کارگری را
حاشیهای کرد.
و
اما مهمتر از همه اینها، برای تقویت جنبش سوسیالیستی در آمریکا، باید حزب کمونیستی
سازمان داد که امر و هدف اصلی اش لغو کار مزدی و بزیر کشیدن مناسبات سرمایه داری باشد
و ضمن تلاش برای تقویت و دست بالا پیدا کردن گرایش سوسیالیستی در درون طبقه کارگر دست
فعالین کارگری و فعالین جنبش زنان، جنبش ضد خارجی ستیزی و فعالین جنبش ضد راسیسم و
غیره را در دست هم قرار بدهد و آلترناتیو متفاوت و سوسیالیستی را جلوی جامعه
بگذارد که هم عملی باشد و هم حرف اعتراضات میلیونی در آن جامعه را فرموله کرده
باشد.
آرزوهای
بدون برنامه، خواب و خیالاتی بیش نیستند!
آمریکا می تواند طور دیگری باشد
مبارزه
طبقاتی حادی در آمریکا هم در جریان است. حزب دمکرات، با تمام جناحهایی که دارد،
هیچ زمانی ابزار مبارزه طبقاتی کارگران نبوده. فدراسیون کار آمریکا هم که شاخک
کارگری حزب دمکرات است، ربطی به مبارزه طبقه کارگر ندارد. حتی بر سر متحد کردن
کارگران برای افزایش دستمزد و بیمه بیکاری و غیره هم بیشتر هوای طرف مقابل را دارد
تا کارگران معترض را. "سرمایهها فرار خواهند کرد" بیشتر از طرف همین
فدراسیون و اتحادیههای وابسته به آن مطرح میشود تا بازتاب حقیقت پشت اینگونه
حرفها! همین حال و هوای مبارزاتی چند سال گذشته در آمریکا، فعالین سوسیالیستی را
در اتحادیهها جلو آورده که همخوانیای با سیاستهای حاکم بر فدراسیون فوق و
اتحادیههای موجود کارگری در آمریکا ندارند. بحث احزاب چپ و سوسیالیستی و احزاب
سومی که امروز مورد مشاجره در بین فعالین چپی قرار گرفته که سالها در حزب دمکرات
بودهاند، حاصل فضای سیاسی این دوره است. در چنین موقعیتهایی که مبارزه طبقاتی
اینگونه حاد می شود، تشکلهای نوع فدراسیون کار آمریکا و اتحادیه های کارگری موجود
در آنجا، نتنها به درد کارگر نمی خورند بلکه به مانعی در مقابل مبارزه کارگران بدل
میشوند، مبارزه کارگر را کند می کنند و بعضا ترمزی هستند سر راه این مبارزه.
۲۸
ژوئیه ۲۰۱۹
کارگر
کمونیست ۵۸۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر