یکی
دو هفته گذشته، جنبش کارگری شاهد هجمه ای
دیگر به “اتحادیه آزاد کارگران ایران“
و فعالین آن بود. مسأله
حمله به تشکلها و فعالین کارگری نه امروز
و نه هیچ زمان دیگری بر سر منفعت جنبش
کارگری نبوده است. میگویم
هیچ زمان دیگری، برای اینکه طی یکی دو دهه
گذشته شاهد حملات متعددی به نهادها و
فعالین جنبش کارگری از جانب کسانی بودهایم
که بعضا لباس مدافع کارگر را هم بر تن کرده
اند. تا آنجا که به آخرین
حمله به “اتحادیه آزاد“ برمی گردد،
اکنون بر همگان روشن شده است که برخلاف
ادعای حمله کنندگان، مسأله ربطی به اعتصاب
کارگران نیشکر هفت تپه نداشت.
در
ایران، بر خلاف بسیاری از کشورهای دیگر
جهان، تشکل توده ایی کارگران را نداریم.
برای ایجاد چنین تشکلهایی
تلاش زیادی شده است. فعلا
هر چه هست محافل و نهادهایی از فعالین
کارگری است. بسیاری از این
نهادها هم، در کنار کارهای زیاد دیگری که
می کنند، تمرکز اصلی خودشان را گذاشته
اند روی فراهم آوردن فضای سیاسی ای که
بشود تشکل تودهای کارگران را ایجاد کرد.
این تلاش یا مستقیم بوده و یا
با دخالت مستقیم در مبارزه کارگران بوده
که در عرصه عمل کارگران به اتحاد خود حول
یک تشکل پی ببرند و ایجاد تشکل برایشان
جایگاه مهم پیدا کرده است.
"اتحادیه
آزاد"
یکی از این نهادها و اتفاقا
مهمترین و فعالترینشان است. واضح
است که در کنار نهادهای فعالین کارگری
مثل "کمیته
هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای
کارگری"،
"اتحادیه
آزاد"،
"کانون
مدافعان حقوق کارگر"،
"کمیته
پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری در ایران"،
"انجمن
صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه"
و شاید چند تای دیگر، ما مجامع
عمومی نامنظم کارگری و مجمع نمایندگان
کارگران را هم در بسیاری از محیط های کاری
داشته و داریم که برای بسیاری از ما شناخته
شده نیستند.
سندیکاهای
موجود
از
میان نهادهای فعالین کارگری، تفکیک در
مورد دو تا از این تشکل ها مهم است.
"'سندیکای
کارگران شرکت واحد"
و "سندیکای
کارگران نیشکر هفت تپه"
گر چه از دل مبارات پرشور
کارگران شرکتهای مزبور بیرون آمدند و
عنوان سندیکا بر خود داشتند، اما سندیکای
متعارف کارگری نبودند. سندیکای
متعارف کارگری در مذاکرات دستهجمعی طرف
مقابل مدیریت است؛ از کارگران محیط کار
حق عضویت میگرد؛ در اختلافات بین کارگران
و کارفرما دخالت دارد، مدیریت را مجبور
به رعایت قوانین حاکم بر کار می کند و
غیره. فضای سرکوب و هراس
از اعتراض کارگری در هر سطحی، امکان ایجاد
چنین تشکلهائی را از کارگران سلب کرده
است. دو سندیکای نامبرده،
جدا از اینکه در فضای متحول آینده چکار
خواهند کرد و کجای مبارزه کارگران آن
شرکتها خواهند بود، اما بعد از فروکش
کردن فضای اعتراضی ای که سندیکاهای
فوق از دل آن مبارزات بیرون آمدند، امروز
آن نهادها هم به نهاد فعالین کارگری آن
مراکز تبدیل شده اند. تعداد
محدودی از فعالین کارگری عضو این نهادها
ماندند. تعدادی به خارج
کشور مهاجرت کردند. تعدادی
بازنشسته و یا اخراج شدند (که
باید یادآوری کرد همچنان در مبارزات
کارگران دخیل ماندند)، و
تعدادی هم بدلایل شخصی از دخالت در امور
آنها کنار کشیدند. شکی
نیست همین نهادها در مبارزات آینده کارگران
هم نقش مهمی ایفا خواهند کرد. اما
گفتن این حقایق – که فعلا در یک حالت راکد
و انتظار بسر میبرند - نه
انحراف از چپ است و نه کفرگویی. این
یک حقیقت ناخوشایند امروز مبارزه کارگری
در ایران است. تلاش ما برای
تغییر این وضعیت است.
ما
و جنبش کارگری جهانی با واقف بودن بر وضعیت
سیاسی ایران و با واقف بودن بر نکاتی که
برشمردم، به درست این محافل و نهادهای
کارگری در ایران را نمایندگان واقعی
کارگران معرفی کرده و به رسمیت میشناسیم.
از طرف سندیکاهای کارگری
فرانسه رضا شهابی و لقمان ویسی بعنوان
نمایندگان کارگران ایران به خارج کشور
دعوت میشوند. جعفر عظیم
زاده بعنوان یکی از رهبران جنبش کارگری
برای اظهارنظر به رسانه های بینالمللی
دعوت میشود. اسانلو بعنوان
رهبر کارگری ایران به کنگره سالانه "کنگره
اتحادیه های کارگری بریتانیا” دعوت
میشود و غیره. واضح است
اگر هزینه سفر این فعالین کارگری بر عهده
سندیکاهایی که منبع درآمدی ندارد میبود،
این سفرها هیچوقت انجام نمیشدند. درست
به همین دلیل که این نهادها و فعالین آنها
– به کوری چشم رژیم اسلامی – نماینده
رسمی کارگران ایران هستند، خرج و مخارج
هزینه و سفر آنها توسط دعوت کنندگان
تأمین می شود.
نقد
نظرات و عملکردهای افراد و تشکلها
بهترین
کمکی که کسی به یک فرد سیاسی و یا تشکل و
نهادی میتواند بکند، نقد نظرات و عملکردهای
آنهاست. نقد شاید گزنده
باشد اما کمک میکند که طرف مورد نقد به
اشکال کارش پی ببرد. بهرو
یا نقد مربوط است و یا بی ربط. اگر
بیربط باشد انسانها از کنارش رد میشوند
و نقد شدگان هم به کارشان ادامه میدهند و
یا مربوط است و کمک میکند که طرف نقد شده
خودش را تصحیح کند و یا افراد دیگر دچار
همان اشکالات نشوند. پروین
محمدی، رضا شهابی، رضا رخشان، اسماعیلی
بخشی، میثم آل مهدی، جعفر عظیم زاده، علی
نجاتی، جوانمیر مرادی، محمود صالحی،
بهنام ابراهیم زاده و دهها و صدها فعال
کارگری دیگر که ما میشناسیم و اظهارنظر
کرده اند، آدمهای حقیقی ای هستند با نظرات
و گرایشات مشخص. از این
افراد بعضا عملکرد و اظهاراتی سر میزند
که بخاطر جایگاه سیاسی شان باعث عکسالعملهای
متفاوتی میشود. شیفت کردن
اسانلو به طرف شاه پرستان واکنشهای زیادی
را باعث شد. اظهارات رضا
رخشان در مورد “صاحب پیکان شدن کارگران”
در دوره احمدی نژاد باعث عکس العملهای
متفاوتی شد. اظهارات رضا
شهابی در مورد “چپ” واکنشهای متفاوتی
را باعث شد. اختلافات محافل
مختلف تحت عنوان “سندیکای واحد” به
اختلاف نظرات متفاوتی دامن زد. رقابت
با “کمیته پیگری” انتقادهایی را متوجه
“کمیته هماهنگی” کرد و غیره. در
همه این موارد آدم میتواند موافق و یا
مخالف انتقاد باشد. منتها
در تمام این اختلاف نظرها، هیچ فعال سیاسی
کمونیستی، که منافع جنبش کارگری را در
نظر داشت، نگفت فلان نهاد و تشکل کارگری
را منحل کنید. من یکی،
حداقل فکر میکردم برای فعالین سوسیالیست
و کمونیست جمله “ما هیچ دو خشتی را که
کارگران در مبارزه روی هم چیده باشند
برنمی چینیم” جا افتاده است.
تخریب
تشکلهای کارگری
در
تمام دوره حیات رژیم اسلامی، یک کار اصلی
و همیشگی پادوهای آن ضربه زدن به تشکلهای
کارگری و در لیست سیاه گذاشتن فعالین
آنها بوده است. من این
اتهام را به کسی نمیزنم که آن افراد
ظاهرا چپ که در چند سال گذشته کارشان نه
نقد بلکه تخریب و ناسزا گفتن به فعالین
تشکلهای موجود کارگری بوده، مستقیما در
اختیار رژیم اسلامی هستند، اما ابدا ردپای
مثبتی از آنها در هیچ جنبش و عرصهای
از فعالیت سیاسی دیده نمی شود. هر
گاه فعالینی در تشکلهایی کارهای مثبتی
کردهاند و مورد حمایت و تشویق جامعه و
از جمله مورد حمایت اعضاء و فعالین حزب
کمونیست کارگری قرار گرفته باشند، آن بخش
از سیاسیون محفل باز آنها را دشمن خود
به حساب آورده و از هیچ چیزی برای ضربه
زدن به آنها کوتاهی نکرده اند. تعدادی
پا در یک کفش کرده بودند که از آنجا که
نهادهای فعالین کارگری مثل "کمیته
هماهنگی"، "اتحادیه
آزاد" و "کمیته
پیگیری" تشکلهای محیط
کار نیستند، بهتر است خودشان را هر چه
زودتر منحل کنند. محفلی
تعدادی از فعالین کارگری را به مرتبط بودن
به "سالیدریتی سنتر"
متهم می کند. محفل
دیگری رسما یکسری از فعالین کارگری در
کردستان را به کومه له نسبت می داد.
محافلی تعدادی از فعالین
کارگری زیر ضرب در ایران را رسما هوادار
منصور حکمت معرفی می کنند. واضح
است که اینها نه بحث سیاسی میکنند و
نه هم چنین هدفی دارند. خیلی
روشن قصدشان ضربه زدن به فعالین و متلاشی
کردن نهادهای فوق است.
"اتحادیه
آزاد" در طول حیات خود،
چه آن زمان که اعضای امروز آن فعالین
"کمیته پیگیری"
بودند و چه امروز، بیشتر از
هر نهادی مورد حمله قرار گرفته و دشمنان
آن به هر خس و خاشاکی متوسل شده اند که آن
را منحل و از میدان بدر کنند. در
طول همین چند روز گذشته به بهانه انتشار
خبر پایان اعتصاب کارگران شرکت نیشکر هفت
تپه، یکی آن را "اعتصاب
شکن" خواند و هر چه به
ذهن پریشانش رسید بار این تشکل و فعالین
آن کرده است. یکی دیگر
نوشته است شایع شده که یک کانال تلگرامی
در فضای مجازی ایجاد شده و "می
گویند" گردانندگان آن
“اتحادیه آزاد" است و
نتیجه میگیرد باید فاتحه این نهاد را
خواند. مضحک به نظر میرسد
اما واقعیت دارد. به همین
سادگی و این بلاهت، یک نهادی یک خبری را
منتشر کرده، و در ذهن طرف شایسته قلع و
قمع است. شایعه شنیده و در
نتیجه سوت پایان کار یک نهاد کارگری را
که صدها فعالیت بسیار مهم و مؤثر انجام
داده را میکشد! و سخیفتر
از آن بیشرمانه می نویسد: “اتحادیه
آزاد با تلاش رژیم و کارفرما همراه شد”.
من
دفاعی از “اتحادیه آزاد" نمی
کنم. اگر فعالیت یکی دو
دهه اخیر فعالین آن چیزی در دفاع از حملات
پاسیفیستهایی نداشته باشد،که کارشان
شده است سالی یکی دو مطلب نوشتن و یا ضبط
یک نوار ده بیست دقیقهای از دفاع فمینیستی
از زن، دفاع من هم کارائی نخواهد داشت.
اما کمپین سخیف اخیر این جماعت
فقط مشت آنها را در برابر جامعه و بخصوص
در بین کارگران باز خواهد کرد. آدم
وقتی که به خورده حساب و کینه توزیهای این
جماعت نگاه می کند، در یک بعد کوچکتری
انقلاب اکتبر را مجسم میکند که دشمنی
کور با لنین و بلشویکها، چگونه پلخانف،
مارتف، مارتینوف، دان، چکیدزه، کرنسکی،
تسرتلی و امثالهم را به زیر شنل کورنیلوف
روانه می کند.
۱۴
دسامبر ۲۰۱۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر