در
نوشتهای تحت عنوان "موانع ساختاری "همگرایی" معلمان و
کارگران"، نسرین هزاره مقدم به نکات مهم و ارزندهای اشاره کرده و جا دارد در
این باره بیشتر حرف زد و آن مانع اصلی اتحاد معلمان و کارگران، که ایشان به آن
اشاره کرده را برطرف کرد.
او
علت "واگرائی" اصلی بین جنبشهای اعتراضی، و اینجا بین اعتراضات معلمان و
کارگران را "در عرصه بینشها و نگرشهای فرهنگی" واکاوی میکند. یعنی
معلمان امروز در ایران خودشان را از نگاه طبقه و قشربندی اجتماعی "در قالب
فرهنگ و سبک زندگی تعریف می کنند." "بر اساس این دیدگاه غالب، شیوه زیست
و نوع تعامل یک معلم با اجتماع پیرامون، با یک کارگر بسیار متفاوت است و همین
مسئله او را در طبقه اجتماعی مجزایی قرار میدهد."
این
تحلیل، به نظر من، در یک سطح مشاهدهای درست است، اما به دلخواه نیست. ریشه کاملا
سیاسی دارد. نویسنده در نتیجه گیری خود دو مثال از تونس و ترکیه میزند. مینویسد:
"در مجموع، این نگاه منزلتی و تا اندازهای محافظهکارانهی رایج در بین
معلمان ایران، آنان را از همتایانشان در کشورهایی مثل تونس و ترکیه با جامعهی مدنی
دیرپاتر متمایز میسازد؛ در آن کشورها، فدراسیونهای صنفی- کارگری با حضور
کارگران، معلمان و سایر اقشار مزدبگیر سالهاست که به وجود آمده و در حال کنشگری
هستند." جواب مسئله در همان نبود فدراسیونها است که پائین تر به آن اشاره
خواهم کرد. این یک سطح است بحث است.
سطح
دیگر بحث این است که بالاخره فعالینی در هر جنبشی وجود دارند که فراتر از
"نگاه منزلتی و محافظه کارانه" مسائل را میبینند و با همان فراتر رفتن،
مخاطبین خود را متشکل کرده و به اعتصاب و اعتراض میکشند. اینکه بخشی، و شاید هم
بخش وسیعی از معلمان خودشان را تافته جدابافتهای از کارگران بدانند، طبیعی است.
دو دلیل را، یکی تاریخی - سنتی و دیگری جامعه شناسانه میتوان برای این مسئله
برشمرد. سنتا در جامعه ایران "کارگر" بی منزلت بوده. برای این بی منزلتی
القاب تحقیرآمیزی هم، چون عمله و فعله، اختراع شدهاند. این نگاه به کارگر، البته
که به تاریخ پیوسته است، اما هر سنتی که به چالش کشیده میشود، در ظاهر بسیار جان
سخت تر از واقعیتی است که گریبانش را گرفته. این آخری همان دلیل جامعه شناسانهای
است که به آن اشاره کردم. ایوان گنچاروف، رمان نویس روسی، این موضوع را بسیار
ماهرانه در رمان کلاسیک آبلوموف تشریح کرده، که چگونه ایلیا آبلوموف
"آریستوکرات" متوهم، با اینکه جایگاه و منزلت واقعی آریستوکراسی از لحاظ
اقتصادی و اجتماعی درهم شکسته، اما در چشم جامعهای که آریستوکراسی بر آن حکم میراند،
و در چشم همان آریستوکراتی که جایگاهش تار و مار شده، هنوز خود را آریستوکرات،
همانند آبا و اجدادش میبیند. لنین جائی میگوید: "روسیه سه انقلاب را از سر
گذرانده است، اما هنوز آبلوموفها باقی ماندهاند."
اما
آن فعالینی که دائم در حال سازمان دادن اعتراضات معلمان هستند و شاید اصلا در
رهبری کانونهای صنفی معلمان و فرهنگیان هم نباشند، میدانند که آینده و حال
آبلوموفیسم در جامعه، گذشته آن است! منتها با این واقعیت هم طرفیم که تعدادی از
اعضای هیأت مدیره کانونهای صنفی معلمان عمدا به این توهم دامن می زدند که منافع و
مطالبات معلمان در آن جامعه ربطی به مطالبات دیگر اقشار معترض ندارد. این را ما به
موقع خودش نقد کردیم که چه اندازه اعتراض معلمان را تضعیف میکند. اکنون و بخصوص
در حال و فضای سیاسی و پر اعتراض ایران، باید توجه معلمان را به این نکته جلب کرد
که مطالباتشان، حتی اگر جائی و به درجاتی با مطالبات دیگر اقشار، همچون کارگران،
پرستاران، رانندگان کامیونها، بازنشستگان و غیره، عینا یکی نباشد، اما بطور ریشهای
در بیحقوقی همه جانبه همه آنها در آن جامعه است و زمانی که این اعتراضات به یک
کانال هدایت شوند، دارای چنان قدرتی خواهند شد که هیچ سرکوبی قادر به عقب راندن آنها
نخواهد بود. باید این مسئله را دائم خاطرنشان کرد که کسانی که می خواهند مبارزات
معلمان ایزوله بماند، دوستان معلمان نیستند و باید پس زده شوند.
نکته
دیگری که در نوشته نسرین هزاره مقدم هست، اینکه کارگران در ایران فدراسیونهای
کارگری، مثل ترکیه و تونس را ندارند. دهها نمونه دیگر می شود آورد که آنجا که
معلمان و کارگران به یمن مبارزات خود حق ایجاد تشکل را به دولتها تحمیل کرده اند،
تشکلهای منفرد معلمان، کارگران، پرستاران و غیره در فدراسیون و کنفدراسیونهای
سراسری متشکل هستند و در نهایت بعنوان یک هویت واحد ظاهر میشوند، از مبارزات
همدیگر حمایت می کنند و مطالبات سیاسی واحدی را مطالبه میکنند. در ایران این یک
چالش جلوی پای کارگران و معلمان – و دیگر اقشار مزدبگیر – است که تشکل خود را
ایجاد کنند و آنها را به زور اعتراض به دولت تحمیل کنند. این کشمکشی هست در جریان،
به قدمت حیات خود رژیم اسلامی. کارگران با اعتراضات قدرتمند خود عقب نشینیهایی را
به رژیم تحمیل میکنند و بعضا تشکلهایی را هم ایجاد کردهاند، منتها چون هنوز قدرت
واقعی خود را تثبیت نکردهاند، رژیم به دنبال فرصتهای مناسبی بوده و با فروکش کردن
اعتراضات، به فعالین اعتراضات حمله میکند و آنها را با دهها مشکل امنیتی و معیشتی
روبرو میکند. هم اکنون زندانهای ایران دهها فعال کارگری و فعال اعتراضات معلمان
را در خود حبس کردهاند. علی نجاتی، محمد حبیبی، هاشم خواستگار، امیر چمنی، بهنام
ابراهیم زاده، عسل محمدی، آرام محمدی، اسماعیل عبدی و خلیل کریمی تنها چند زندانی
از این جمع هستند که همین یک هفته گذشته در اخبار بودهاند. این وضعیت باید تغییر
کند و صرف اینکه ما آرزویش را داریم، تغییری ایجاد نخواهد شد. باید اعتراضات تداوم
پیدا کنند و تشکلهای مناسب این وضعیت ایجاد شوند. اکنون دوره ایجاد مجامع عمومی
منظم کارگری است که به شوراهای کارگری بیانجامند. شوراهای سراسری از دل این شوراها
و مجامع عمومی میتوانند بیرون بیایند و در واقع یک چنین نهادهائی (شوراهای
سراسری) راه حل موقعیت سیاسی امروز ایراناند که همچون بمب ساعتیای است که هر آن
امکان انفجار آن میرود.
٢٧
دسامبر ٢٠١٨
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر