اعتراضات سال ۸۸ در ایران که میلیونها نفر به خیابانها
ریخته و رژیم اسلامی را تا دو قدمی سرنگونی بردند، از جانب تعدادی از نیروهای سیاسی
بخصوص چپ، به طرفداری از بخشی از رژیم نسبت داده شدند و بسیاری از این نیروها در
خارج کشور در هیچ آکسیون حمایتی از این اعتراضات شرکت نکردند. از اینگونه اعتراضات
در جاهای دیگر دنیا نیز شاهد بودهایم که بحث و جدل چگونه برخورد کردن به این
اعتراضات را در میان احزاب و نیروهای سیاسی چپ دامن زده.
در این نوشته سعی میکنم
که به این بحث بپردازم که چرا تودهها اعتراض میکنند و آیا اعتراضاتشان به وضعیتی
که به اعتراض منجر شده است، اشتباه است؟ کلا برخورد ما کمونیستها با اینگونه
اعتراضاتی که شسته رفته و سوسیالیستی نیستند چه میتواند باشد!
***
اعتراضات تودهای وسیع
ماههای اخیر در هنگ کنگ در میان چپ بازتاب درخوری نداشته است. بنابه گزارشات رسانههای
غربی این اعتراضات اعتراضاتی برای دمکراسی خواهی است؛ گرچه آنقدر پرقدرت بودهاند که
گویا دولت چین صدها هزار نفر از چین برای یک تظاهرات دولتی پاتکی بر علیه اعتراضات
مخالفین وارد کرده؛ و یا آنقدر پرقدرت بودهاند که باعث اخلال در خطوط هوائی و
زندگی نرمال در این جزیره شدهاند. همین که کسی به ما بگوید معترضین "دمکراسی"
میخواهند- و این هم همیشه به این معناست که معترضین طرفدار سیستمی مثل سیستم حکومتی
غرب هستند - سوت بیخیالی زده و خود را از آن مبرا می کنیم. بخصوص اگر اعتراضات بر علیه یک دولتی باشند که
از نظر بخشی از چپهای ضدامپریالیست سوسیالیستی هم هست، مثل چین و ونزوئلا و امثالهم.
انگار فقط باید درباره اعتراضاتی حرف بزنیم که از نظر ما خیلی کارگری و خیلی سوسیالیستی
هستند. و یا از نظر ما دو قطب آمریکا و مخالفین آن مستقیما در آن درگیرند و چپ
معمولا، یا ضمنی و یا صریح، طرف "ضد امپریالیستها" را میگیرد.
مورد اول، یعنی
اعتراضات کارگری و سوسیالیستی، برای چپها و کمونیستها پیچیدگی زیادی ندارد. کار همه چپها
را و از جمله کار کمونیستها را آسان میکند. اینجا
کارگر در خیابان است و مستقیما با سرمایهداری، بدون هیچگونه پرده ساتری روبروست. اگر کسی از چپها با اینگونه
اعتراضات مخالفت کند، واضح است که مستقیما در جبهه ضدکارگر و متحد سرمایهدار است. مورد دوم، یعنی اعتراضاتی
که بعضا گزارش میشود دمکراسیخواه
هستند و یا حقوق بشری هستند، و یا اعتراضاتی که صرفا اعتراض هستند و چیزی در خیابان
درباره کارگر و سوسیالیسم گفته نمیشود، در مواقع زیادی با حمایت بخش زیادی از چپها روبرو نمی شود و حتی مورد "کم
لطفی" این چپ هم قرار میگیرد،
چرا که از نظر آنها اعتراضات ممکن است مواضع دولت "ضدامپریالیست"
مخالف آمریکا را تضعیف
کند و "امپریالیسم" دست بالا پیدا کند! میشود از ایران تا اوکرائین و ونزوئلا و لیبی و فلسطین و غیره دهها نمونه آورد. این نوع اعتراضات را،
گرچه تعداد معدودی چپ غیراجتماعی میخواهد نادیده بگیرد، اما از واقعیتهای زمخت دنیای امروز هستند که باید
درباره آنها حرف زد و
موضع گرفت و مهمتر از همه در آنها دخیل شد.
تودههای معترض
اعتراض تودهای یک داده
عینی است. کسی میتواند به آن بیاعتنائی بکند
و یا آن را در معادلاتش نگنجاند، اما این چیزی از عینی بودن یک اعتراض کم نمیکند.
اعتراض خیابانی تودهای و میلیونی مردم، حتی اگر فعالین جنبشهای راست و ارتجاعی
توانسته باشند این اعتراض را برای اهداف خود تفسیر و تعبیر و در نتیجه رهبری کنند،
برای یک کمونیست نجس و لکهدار نیست. وظیفه ما اینست که بتوانیم نشان دهیم اعتراض تودهها
برحق است و اهداف فعالین جنبش دست راستی، ارتجاعی. منصور حکمت جائی در بحث با ناسیونالیستهای درون حزب کمونیست ایران وقت میگوید:
"کسی عملا و واقعا مبارزه مردم را لکهدار میکند که این مرز را انکار و کمرنگ میکند. حمایت از مبارزه
مردم ایران در سال ٥٧
بدون افشای جریان مذهبی و ملی که مشغول مال خود کردن ماحصل این حرکت اعتراضی بود
ممکن نبود. کسانی انقلاب ایران را لکهدار کردند که آن را بپای خمینی نوشتند، برای
او نامه دادند و آنجا دنبال بیشترین دوستان برای حال و آیندهشان رفتند. از کاسترو
و اورتگا و عرفات تا فلان حزب تروتسکیست در انگستان همدوش بورژوازی غرب و سلطنت
طلبان ایرانی، انقلاب ایران را با نسبت دادنش به یک جریان اسلامی لکهدار کردند."
از نظر من اعتراضات
تودهای، از مبارزه مردم در ایران ۵۷، تا اعتراض بر علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی، تا اعتراض کارگران در لهستان معروف به "جنبش همبستگی" گرفته تا
اعتراضات سال ۸۸ ایران، تا اعتراض بر علیه سیستم بسته و سرمایهداری دولتی در شوروی
و اعتراضات امروز در هنگ کنگ و غیره و غیره، همگی برحق هستند و ما باید بتوانیم مرز بین اعتراضات و اهداف فرموله
نشده تودههای به جان آمده با اهداف رهبری غالب بر آنها را نشان بدهیم و این اعتراضات
را لکهدار نکنیم. این کاملا امکان پذیر است، و در واقع بطور پیوسته و در اغلب موارد چنین بوده که از
جانب فعالین سیاسی راست و مرتجع مورد سٶاستفاده قرار گرفتهاند. کسی که فکر میکند
کلیسای کاتولیک لهستان در همدستی
با CIA آنقدر قدرتمند است که صدها هزار کارگر در لهستان را برای اهداف دست
راستی سازمان داده و به خیابان بیاورد، و یا بر این باور سیاسی باشد که میلیونها نفر در خیابانهای
تهران در اعتراض به دزدیده شدن رأیهای داده شده به موسوی و یا کروبی به خیابان
آمده و با مزدوران جمهوری
اسلامی دست به یقه شدند، باید به داشتن قدرت درک سیاسی موضوعات سیاسی کمی پیچده از جانب
آنها جدا شک کرد! تودههای مردم بطور عمومی از موقعیت معیشتی و اجتماعی خود حرکت کرده
و به نتایجی میرسند که به
اعتراضات خیابانی منجر میگردد. اشتباه است اگر کسی فکر کند که اعتراضات خیابانی همیشه
اعتراض کارگر به سرمایهدار
و یا دولت سرمایهداران است.
میتواند اعتراض به بیحقوقی زنان باشد. میتواند اعتراض به جنگ باشد. میتواند اعتراض به تبعیض نژادی باشد. میتواند
اعتراض به سرکوب آزادیهای سیاسی باشد. میتواند اعتراض به اشغال نظامی یک کشور باشد. کسی که این مسئله پیش پا افتاده را متوجه نیست
به نتایج عجیب و غریبی مثل "اینها اعتراض طبقه متوسط است!" "اعتراض
زنان برای تجمل است!" "حرف زدن از بیحقوقیای که مستقیما پای کارگر در میان نیست،
"پوپولیستی" است!"
"اعتراض به مذهب بیاحترامی
به عقاید کارگران مذهبی است!" میرسد. و دهها بهانه عجیب دیگر. بسیاری از چپهایی که مرز بین
اعتراضات تودهای با اهداف جنبشهای راست و ارتجاعی را انکار و یا بعضا قاطی میکنند و در نتیجه این اعتراضات را لکهدار
میکنند، کسانی هستند که از نظر آنها طبقه کارگر یعنی جمع عددی تعدادی کارگر. مبارزه
طبقاتی هم فقط اعتراض کارگران
در کارخانه است.
نقش فعالین در
اعتراضات
من از آن دسته از کمونیستهایی
هستم که باور دارم زیپ
پوست هر انسان منصفی
را پائین بکشی، با یک سوسیالیست دوآتشه طرفی. اما این نیات خوب و انسانی چیزی را
خود بخود در روزهای پرتلاطم
اعتراضی و بحرانی تضمین نمیکنند. انسانها از سر موقعیت اجتماعی - سیاسی خود به صف مبارزه و
اعتراض کشیده میشوند. یک اهمیت پایهای لنین این بود که عملا ثابت کرد اعتراضات را باید فعالین میدانی،
فعالین سیاسی و حزب سیاسی طبقه کارگر سازمان داده و رهبری کنند. اگر چنین نشود حتی
اعتراضات رادیکالی مثل اعتراض تودههای مردم به جان آمده روسیه در ۱۹۱۷ هم به جیب
جناحی از طرفداران تزار ریخته خواهد شد. تاریخ بارها ثابت کرده که در قریب به
اتفاق موارد رهبری اعتراضات
تودهای در اوایل به دست جناحی از طبقه حاکمه و بعضا جناحی از هیأت حاکمهای که در
گذشتهای نه چندان دور خود جزئی از دم و دستگاه بوده و امروز بر سر مسائلی بعضا حاشیهای از حکومت کنده
شده و به صف اعتراض پیوستهاند، میافتد. مردم متحدی که جلو آمده و میخواهند سر به
تن رژیمی که بر علیهاش اعتراض شده نباشد، اگر ببیند تعدادی دارند بر علیه بخشی از
معترضین شعار میدهند که چپ نیستند و مثل ما هم فکر نمیکنند، آنها را عامل تفرقه میدانند.
یعنی اگر فعالین کمونیست ناشیانه اپوزیسیون اپوزیسیون بشوند، ایزوله میشوند. باید
با دقت و حوصله مواضع راست
را بدون وقفه نقد و افشا
کنیم. باید بتوانیم نشان دهیم که راستی که شاید رهبری اعتراضات را هم در دست داشته
باشد، منافع انقلاب را نمایندگی نمیکند. سیخکی و با شعار این کار امکانپذیر نیست. انقلاب کاری یکشبه نیست. پروسهای است که در امتدادش جناحبندیها
تند و تیز میشوند. پروسهای که در امتدادش همان راستی که توانسته است رهبری اعتراضات مردم را بدست بگیرد
میخواهد نقش ضدانقلابیش را به سرانجام برساند. یک فعال سیاسی در میدان باید عملا
نشان دهد که میتواند سازمان دهد و میتواند "نه" معترضین را تا ته نمایندگی کند. میتواند نشان دهد که
اوست که رهبر واقعی انقلاب است. این کار با رهبری اعتراضات بر علیه نظام حاکم تأمین
میشود، نه با شعار دادن و حتی افشاگری بر علیه بخشی اپوزیسیون!
بالاتر گفتم که
اعتراضات تودههای معترض
برحق هستند. و کسی میتواند چند نمونه و از جمله نمونههای تاریخی مثل تودههایی که آلت دست جنبشهای اسلامی
و فاشیستی و غیره شدند بیاورد که برحق نیستند. اما اعتراضات وسیع تودهای را معمولا فعالین جنبشها سازماندهی و رهبری
میکنند. خود تودهها مطالبات برحقی دارند و اگر فعالین کمونیست قدرت سازماندهی این اعتراضات و فرموله کردن
این مطالبات را نداشته باشند، اگر حزب طبقه کارگر با برنامه و اهداف مشخص و تعریف
شده در صحنه نباشد، جنبشهای ارتجاعی و آدمکش مثل فاشیسم و اسلامیسم بر امواج
اعتراض تودهها سوار خواهند شد. شاید تعداد معدودی در یک اعتراض وسیع تودهای از کوچه و محلهای
شروع به دادن شعارهای ارتجاعی بکنند. خواهان قدرتگیری اسلام باشند. خواهان یهودی کشی باشند. اما اعتراضات وسیع تودهای که مطالبه اصلی و پایهای
آن خواهان قدرتگیری اسلام سیاسی
باشد و یا خواهان قتل
عام یهودیها باشد را کسی نمیتواند نشان دهد. هیتلر و موسولینی بر بستر یک اعتراض وسیع تودهای به بیکاری و
بحران اقتصادی، و در خلاء یک رهبری آگاه و با برنامه که این اعتراضات را رهبری کند،
به قدرت رسیدند. احزاب چپ کشورهای اروپائی در آن دوره که علی العموم سیاستهای
استالین را پیشه کرده بودند، برنامه نداشتند که در رهبری اعتراضات قرار بگیرند.
قدرت گیری اسلام سیاسی
در ایران هم دقیقا به این شکل
صورت گرفت. احزاب و فعالین سیاسی چپی که بخواهند در رهبری اعتراضات قرار بگیرند و
نگذارند اعتراض به فقر، بیکاری، گورستان آریامهری و غیره ملاخور شوند، در صحنه
نبودند. هرچه بود تودهایسم و شاخههای متعددی از چپها بودند که فکر میکردند بعد
از شاه نوبت "بورژوازی ملی" است.
اگر احزاب کمونیست با
برنامه در میدان نباشند، اگر فعالین این احزاب غایب باشند، واضح است که شعار
اعتراضات تودههای معترض از "نه به گورستان آریامهری" به "زنده باد خمینی" تبدیل
خواهد شد! اگر این فعالین در صحنه نباشند، فعالین جنبشهای راست و ارتجاعی شعارهای "نه به
بیکاری و بحران" را به "نه به یهودی" تغییر خواهند داد.
اعتراضات و "همه
با هم"
اعتراض تودهای همه با
هم در روزهای اخیر مورد بحث و مجادله قرار گرفته است. از اعتراضات مشخصی مثل کارگران یک یا
چند کارخانه و یا بخشی از بازنشستگان برای مطالبات معینی که بگذریم، انقلابات برای
سرنگونی رژیمهای خاصی علی العموم همه با همی هستند. این انقلابات بخصوص در کشورهایی
که مردم از آزادیهای سیاسی برای متحزب شدن محروم هستند، تقریبا یک نرم است. کسانی که
نمیخواهند تودههای مردم متحدانه بر علیه یک حکومت سرکوبگر اعتراض کنند، مقولات
را قاطی میکنند. مردم باید متحدانه بر علیه یک رژیم سرکوبگر و قاتل مثل جمهوری
اسلامی و یا رژیم بشار اسد انقلاب بکنند، اما احزاب نماینده جنبشهای متفاوت نمیتوانند با هم اتحاد بکنند.
واضح است که در پروسه انقلاب بخشی از مردم انقلابی تحت نفوذ احزاب راست خواهند بود
و این کار فعالین جنبشهای اعتراضی چپ و فعالین حزب طبقه کارگر و مشخصا کمونیستهاست
که این توهم را از
آنها بزدایند که این احزاب توان رهائی جامعه را از این وضعیت دارند!
تحزب در انقلاب
کلید پیروزی طبقه کارگر
در یک انقلاب نمیتواند
چیزی جزء حزب طبقه کارگر باشد.
حزبی با برنامه، تاکتیکهای درست و صفی از رهبران و فعالین سیاسی کمونیست. هر حزب و سازمانی می تواند ادعای حزب طبقه کارگر را بکند، اما
تاریخ نشان داده است که بسیاری از این احزاب اهداف طبقه کارگر را در برنامه و در تاکتیک
و طرحهای کلان قربانی اهداف بورژوازی می کنند. تاریخ مملو است از اعتراضات و
انقلاباتی که تحزب در آن از طرف فعالین دستکم گرفته شده و نتیجه اعتراضات قدرتمند
تودههای در خیابان، سر کار آمدن بخش دیگری از بورژوازی بوده است. وجود حزب برای پیروزی
انقلابات به نفع طبقه کارگر از دو جهت بسیار پر اهمیت است. یکی اینکه دست فعالین جنبشهای اعتراضی مثل کارگران،
زنان، محیط زیست، جوانان و غیره را در دست هم میگذارد و اعتراضات را به یک کانال
متحد رهنمون میکند. دوم اینکه مطالبات تودههای معترض را فرموله میکند و نماینده واقعی "نه"
تودههای انقلابی است. حزبی که اگر بتواند توجه تعداد کافی رهبران و فعالین سیاسی
را به برنامه خود جلب کرده
و آنها را دور این برنامه جمع کند، نمیگذارد حاصل انقلاب تودهها به جیب بخش دیگری
از بورژوازی برود.
ایران در آستانه یک
تحول عظیم انقلابی دیگری
قرار دارد. انقلابی که در هر صورت رخ خواهد داد منتظر سوت هیچ داوری نمیماند. منتظر آمادگی هیچ فعال و هیچ حزبی نمیماند. تودهها، از
اقشار مختلفی وارد این انقلاب خواهند شد. بخشهایی از خود بورژوازی هم ناگزیر
خواهد شد و تلاش خواهد کرد خود را در صف انقلاب جا بزند. بخشی از آن در رهبری انقلاب هم قرار خواهد گرفت که البته
انقلاب را شکست دهد. حزب کمونیستی باید برای رویاروئی با این وضعیت آماده شود. رهبران
و فعالین جنبشهای اعتراضی نیز باید برای این موقعیت آماده شوند. بدون آمادگی کافی
این دو فاکتور اصلی، معلوم نیست که سرنوشت انقلاب آتی چه خواهد شد. باید با آمادگی
کامل به پیشواز این انقلاب رفت تا اجازه نداد که بورژوازی بتواند رهبری آن را برای پیاده کردن اهداف خود بدست بگیرد
و انقلاب را شکست بدهد. تاریخ آن کمونیستی را که در این انقلاب نقشی مٶثر بازی نکند و مشغول کارهای حاشیهای باشد، نخواهد بخشید.*
۲۰۱۹
اوت ۲۴
(کارگر
کمونیست ۵۸۷)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر