۱۳۹۸ شهریور ۳۰, شنبه

در دفاع از لنین، در دفاع از برنامه حزب کمونیستی


نقد نوشته‌ای از تقی روزبه

به نظر می‌رسد که تعدادی در سازمان راه کارگر از لنین و شورا در برابر منشویسم، کورنیلوف، کرنسکی و مجلس مٶسسانشان دفاع می‌کنند. من به این رفقا درود می‌فرستم! از زوایای این بحثها اطلاع دقیقی ندارم؛ اما از نوشته‌ای از تقی روزبه متوجه شدم که دارند بر سر دفاع از شورا و دفاع از انقلاب اکتبر بحث می‌کنند.
نوشته تقی روزبه شاخ و برگهای زیادی دارد که گرچه مشغله اعضای سازمان راه کارگر هستند، اما پرداختن به همه آنها خارج از حوصله نویسنده این سطور و شاید هم خارج از علاقه خوانندگان آن باشد است. اما چند نکته که مربوط به انقلاب اکتبر و برنامه حزب کمونیستی هستند، به زندگی سیاسی همه کمونیستها مربوط هستند که من اینجا سعی می‌کنم به آنها بپردازم.

چرا برنامه؟
تقی روزبه نوشتن و داشتن برنامه جریانات سیاسی چپ را با تحقیر "مناسک مقدس" می‌خواند و نتیجه می‌گیرد که مایه تفرقه است. می‌گوید که برنامه احزاب توجه کسی را برنمی انگیزد. او اساسا برنامه یک حزب و جریان کمونیستی را با قانون اساسی یک مملکت اشتباهی گرفته است. می‌گوید: "آیا نوشتن یک برنامه برای دهها میلیون نفر می‌تواند از عهده چند نفر و عموما توسط کسانی دور از صحنه واقعی و نبض جامعه هدف بر آید؟"
برنامه هر حزبی قبل از هر چیزی برای فرموله کردن اهداف آن حزب مشخص نوشته می‌شود. برنامه یک جریان کمونیستی اساسا حاصل تجارب صدها ساله فعالیت نسل‌های گذشته است که با اتکاء بر آن سعی می کند رهبران و فعالین اجتماعی را برای اهداف مشخصی دور خود جمع کند. وقتی افرادی برای هدف مشخصی در یک حزب جمع می‌شوند، باید آن هدف مشخص را معلوم کنند و به درون جامعه ببرند. برنامه احزاب برای آن دهها میلیون نفری که تقی روزبه ادعا می‌کند، نوشته نمی‌شوند. (اساسا یک چنین چیزی – احزاب خلاف جریان دهها میلیون نفری – تا بحال اصلا تجربه نشده‌اند.) برای رهبران آنها و برای فعالین میدانی جنبشهای اجتماعی نوشته می‌شود. برخلاف نظر تقی روزبه، برنامه باعث انسجام و وحدت فعالین و اعضای احزاب می‌شود. اعضا یک جریان دور برنامه خاصی وحدت دارند، اما می‌توانند نظرات متفاوتی برای رسیدن به اهداف برنامه ارائه بدهند. می‌توانند در موارد بسیار زیادی با هم اختلاف نظر داشته باشند، اما این برنامه مشترک است که آنها را با وجود نظرات متفاوت در یک جریان متحد نگه می‌دارد.
نکته دیگر اینکه وقتی که اعضا یک حزب بدون برنامه برای جذب و جلب توجه تعدادی به آنها نزدیک می‌شوند، بالاخره آن تعداد با چه معیاری آن حزب را بشناسند؟ تقی روزبه می‌گوید که "برداشتن یک گام عملی در جنبش بهتر از یک دوجین برنامه است". این حرف تا آنجا معتبر و درست است که جامعه بداند شما برای پی گرفتن کدام مطالبات برنامه‌ای آن گامهای عملی را برمی‌دارید. برنامه یک حزب مشخص آن حزب را مٶظف می‌کند به فعالین اجتماعی گوید مثلا آن جریان خاص خواهان یک حکومت شورائی است یا یک حکومت پارلمانی؟ درباره دین در جامعه نظرش به عنوان یک حزب چیست؟ حزب بدون برنامه، نه حزب است و نه جامعه می تواند به آن بعنوان یک جریان جدی حساب باز کند.

در دفاع از انقلاب اکتبر
تا آنجا که به انتشار علنی بحثهای داخلی سازمان راه کارگر حول مباحث برنامه‌ای و کنگره آنها، و نوشته تقی روزبه برمی‌گردد، این نوشته علی العموم برای اعلام علنی مخالفت نویسنده با تجربه انقلاب اکتبر و شوراها نوشته شده است. بحثهایی را که ایشان در مخالفت آن تجربه می‌نویسد، بحثهایی هستند که در همان زمان انقلاب اکتبر توسط منشویکها، اس‌آرها و کادتها در مخالفت با شوراهای انقلاب اکتبر مطرح شدند. این مخالفت تقی روزبه که بلشویکها در یک جامعه با ۳۰ درصد کارگر و ۷۰ درصد غیرکارگر اقدام به تصرف قدرت کردند، تابلوی منشویکی‌اش زیادی بزرگ است! من مدتی پیش لیستی از آثاری که می‌تواند به خواننده علاقمندی را که می‌خواهد درباره انقلاب اکتبر بداند، ارائه دادم که در بین این لیست دوستان راه کارگر و از جمله تقی روزبه را به حداقل سه کتاب از آلکساندر رابینوویج، "مقدمه انقلاب"، "بلشویکها به قدرت می‌رسند، انقلاب ۱۹۱۷ پتروگراد" و "بلشویک‌ها در قدرت – سال اول قدرت شوروی در پتروگراد" مراجعه می‌دهم که کمی درباره انقلاب اکتبر اطلاعاتشان از دایره آثار مشاوران امنیتی هیأت حاکمه آمریکا در دانشگاه هاروارد فراتر برود. عدم آگاهی از وقایع آن اتفاق عظیم باعث هیچ انسجامی در آن جریان نمی‌شود.
تقی روزبه به تقلید از همه مخالفین لنین انحلال مجلس مٶسسان در سال ۱۹۱۸ توسط بلشویکها را سرکوب آزادیها می‌داند. توصیه من به کسی که به سرنوشت انقلاب اکتبر علاقمند است، این است که انحلال مجلس مٶسسان سال ۱۹۱۸ روسیه را در متن اتفاقات آن زمان ارزیابی کند. یعنی چه؟ مجلس مٶسسان یکی از مطالبات انقلاب بود که لنین و بلشویکها هم از آن حمایت می‌کردند. این مطالبه مثل دهها مطالبه دیگر توده‌های انقلابی توسط رهبران دو ارگان قدرت، دولت موقت و شورای مرکزی، مورد بی توجهی قرار گرفت. دومای اول و کابینه دولت موقت اول که هنوز رهبران منشویکها و اس آرها در آن نبودند، یک هدف داشت و آن هم سرکوب انقلاب، ادامه جنگ با تمام قدرت و بازگشت به دوران تزار. اما هر روز که می‌گذشت، این خیال بیشتر دوران سپری شده خود را احساس می‌کرد. کابینه دوم دولت موقت، اینبار با نخست وزیری کرنسکی و دخالت بسیار فعال منشویکها و اس آرها دو هدف را دنبال کرد: ۱) سرکوب نرم‌تر انقلاب و ادامه جنگ، و ۲) سرکوب نظامی انقلاب و انحلال حزب بلشویک. دولت موقت، به شهادت تمام تاریخنگاران هم چپ و هم راست انقلاب روسیه، کاریکاتوری از یک دولت بیش نبود. این دولت قدرت خود را از شورای مرکزی می‌گرفت، که رهبری آن تا آن زمان در دست اس آرها و منشویکها بود. این شورا و شوراهای پایه چنان آلت دست سیاستهای "جنگ جنگ تا پیروزی" منشویکها و اس آرها بودند که حزب بلشویک برای مدت کوتاهی از این ارگان قطع امید کرد و شروع به سازمان دادن ارگان‌های دیگری، از جمله کمیته‌های کارخانه کرد. حتی شعار "تمام قدرت به شوراها" را برای یک مدت کوتاهی کنار گذاشتند؛ چرا که شوراها پیش برنده سیاستهای دولت موقت شده بودند.
با ادامه انقلاب و با جواب نگرفتن مطالبات توده‌های انقلابی، منشویکها و اس‌آرها به مرور زمان نفوذ خود را در میان توده‌های انقلابی و بخصوص در میان کارگران از دست دادند و بلشویکها به نمایندگی از کارگران و توده‌های انقلابی در این شوراها و بخصوص در شورای مرکزی در پتروگراد به اکثریت تبدیل شدند. یک فرد و یا جریان کمونیست مثل سازمان راه کارگر و تقی روزبه قبل از آنکه به فکر بازی‌های مجلس باشد، باید به فکر شوراها و قدرتگیری طبقه کارگر از طریق شوراها باشد. این بهانه که شورا را به این دلیل که جامعه آن زمان روسیه ۳۰ درصد کارگری بود و ۷۰ درصد غیرکارگری، پس قدرت را نباید کارگران می‌گرفتند، زیادی تابلو است!
کمونیستها می‌توانند در مرحله‌ای از زندگی سیاسی جامعه به مجلس مٶسسان رأی بدهند همچنانکه لنین در ماههای اولیه انقلاب خواهان مجلس مٶسسان به جای دوما بود. همچنانکه کمونیستهای ایران در سال ۱۳۵۸ به جای مجلس خبرگان خواهان مجلس مٶسسان بودند. من هم مانند لنین و بلشویکها فکر می‌کنم که برای تدوین قانون اساسی یک کشوری که انقلابی در آن صورت گرفته است، مجلس مٶسسان باید جای خود را به شوراها بدهد. این اما همه مسئله مجلس مٶسسان ۱۹۱۸ روسیه نیست!

طرح‌های نظامی و غیرنظامی بر علیه انقلاب روسیه
من فکر می کنم سئوال برای دوستان سازمان راه کارگر، قبل از هر بحثی حول شورا و مجلس مٶسسان انقلاب روسیه، باید این باشد که چه شد که کرنسکی، کادتها، منشویکها، طرفداران پلخانوف، اس‌آرها و همه سران ارتش که جملگی مخالف مجلس مٶسسان بودند و با بهانه‌های واهی تشکیل آن را به امروز و فردا محول می‌کردند، یک شبه بعد از اکثریت شدن بلشویکها و متحدین آنها در شورای مرکزی، به فکر مجلس مٶسسان شدند؟ واقعا هدفشان از این عجله چه بود؟
انقلاب روسیه از همان روزهای اولیه‌اش تا تثبیت قدرت توسط نمایندگان شوراها با دهها نقشه برای سرکوب و به شکست کشاندن آن روبرو شد. از نظر ضدانقلاب اولیه که شامل کادتها، اس آرها، منشویکها، پلخانویستها، سلطنت طلبان و غیره بود، دو استراتژی ممکن برای از بین بردن قدرت شوراها وجود داشت: یک استراتژی سرکوب نظامی بود و دیگری، اگر سرکوب نظامی نگرفت، تضعیف قدرت آنها بشیوه‌ای نرم. از کودتاهای نظامی می‌توان از جمله از سرکوب شدید قیام معروف به "روزهای ژوئیه" که بیش از ۷۰۰ نفر از کارگران و سربازان قیام کننده در پتروگراد قتل عام شدند نام برد. بیش از یک هزار نفر از اعضا، کادرها و رهبران حزب بلشویک، از جمله تروتسکی و کامنوف دستگیر و زندانی شدند. لنین و زینوویف مجبور شدند برای حفظ جانشان تا روزهای پایانی انقلاب مخفیانه زندگی کنند. به دنبال آن، ارتش به رهبری کورنیلوف نقشه کودتای نظامی دیگری را ریخته بود که با بسیج قدرتمند کارگران و مردم انقلابی توسط بلشویکها، طرح این کودتا در نطفه خفه شد. این کودتاها در کاتاگوری طرح‌های نظامی برای سرکوب انقلاب می‌گنجند. منتها این طرحها هیاهوئی مثل طرح‌های غیرنظامی برای سرکوب انقلاب روسیه و تضعیف قدرت شوراها برنمی‌انگیزند. طرح‌های سرکوب "نرمی" که هیاهوی مجلس مٶسسان اوج آن بود. در روزهای پاییزی منتهی به اکتبر، ضدانقلاب دو طرح دیگر به نام‌های "کنفرانس دمکراتیک" (Democratic Conference) و "پیش پارلمان" (Pre-Parliament) را برای سرکوب انقلاب تدارک دید که همانطور که گفته شد، هدفشان تضعیف قدرت شوراها بود. "کنفرانس دمکراتیک" را منشویکها و اس آرها در روزهای آخر ماه سپتامبر در پتروگراد تدارک دیدند و از همه احزاب بورژوائی و نهادهایی که نگران قدرت شوراها بودند، درخواست کردند که به آن نماینده بفرستند. این "کنفرانس" به نوبه خود "پیش پارلمان" را انتخاب کرد که هدف آن دور زدن قدرت و تدارک برای پارلمانی بر اساس سیستم دمکراسی غربی بود.
بلشویکها و بخصوص لنین زیر بار این قورباغه رنگ کردن و به جای قناری به مشتری انداختن نرفتند و محکم و مصمم‌تر بر شعار و مطالبه "همه قدرت به شوراها" پافشاری کردند. هر چه نقشه طرحهای نرم در برابر "همه قدرت به شوراها" برملا می شدند، ضدانقلاب بیشتر و بیشتر به "مجلس مٶسسان" می چسبید و آن را محور تلاش خود برای از بین بردن قدرت دوگانه و در واقع قدرت شوراها کرد. واضح است که طبقه‌ای که تلاشی هرکولی کرده که قدرت را از دست طبقه حاکمه بدر آورد، با اینگونه تلاشها عقب نشینی نخواهد کرد.

تجربه سوسیالیسم شکست خورده!
تقی روزبه چندین بار به خواننده یادآوری می‌کند که تجربه شوراها، تجربه سوسیالیسم شکست خورده است. برای یک کمونیست و یک کارگر، جای تأسف زیاد و حتی افسردگی است که سوسیالیسم در شوروی شکست خورد. این اما متأسفانه دستمایه‌ای شده است که مخالفین انقلاب اکتبر می‌خواهند تلاش برای یک زندگی و دنیای بهتر را با آن سرکوفت زده و سرکوب کنند. شکست سوسیالیسم در شوروی دلایل مختلفی دارد، اما انحلال مجلس مٶسسان یکی از آنها نیست! بورژوازی شکست خورده تصمیم گرفته بود که در روسیه، سرزمینی سوخته را تحویل کارگر بدهد. یکی دو سال بعد از پایان جنگ جهانی اول، دولتهای درگیر هنوز مشغول کمک رسانی به ارتش سفید برای به شکست کشاندن انقلاب و شوراها بودند. یکی از مطالبات محوری کارگران در اعتصاب عمومی سیاتل آمریکا در اوایل سال ۱۹۱۹، خروج دولتهای ضد شوروی از آن  کشور بود. یکی از مطالبات اصلی اعتصاب عمومی وینی پگ کانادا در تابستان ۱۹۱۹، خروج سربازان این کشور از شمال روسیه بود که در حال همکاری با ارتش سفید برای تلاش برای سرنگونی حکومت شوراها بود. جای تأسف است که در معادلات تقی روزبه دخالت نظامی و کمک رسانی به ارتش سفید از جانب ۱۴ کشور متخاصم، برای شکست شوروی و تضعیف قدرت شوراها جائی ندارد!
تاریخ شوراها و تاریخ مجلس مٶسسان را باید نوشت. باید تلاش کرد دلائل شکست شوروی و عقیم ماندن تلاش برای سوسیالیسم در آن کشور را نوشت و بررسی کرد. اما تحریف حقایق ثبت شده تاریخی کمکی به برون رفت از معضلات و بحران در هیچ سازمان و حزبی نمی‌کند.

۲۱ سپتامبر ۲۰۱۹

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر