به دنبال انتخاب حسن روحاني به
رياست جمهوري اسلامي، جناح "اصلاح طلب" رژيم كه ماتم گرفته بود، جان
تازه اي گرفته و لاشه "اصلاحات تدريجي و گام به گام رژيم اسلامي" را از
تابوت بيرون كشيده و ذوق زده دور اين لاشه خيالاتي و مجددا به ریاكاری و عوامفریبی
مشغول شده اند. دليل اين ذوق زدگي هم "روزنه اي براي امكان ادامه
اصلاحات" عنوان شده است. يكي از نوشته هايي كه سعي كرده به اين موضوع جنبه
تئوريك بدهد، نوشته اي است از رشيد اسماعيلي در سايت "گويانيوز". او نمايش
رژيم تحت عنوان انتخابات در فضاي دستچين كردن تعداد معدودي پاسدار قاتل كه جملگي
مورد تأييد خامنه اي و شوراي نگهبان بودند، و با گسيل صدها هزار پاسدار و بسيجي كه
قرار بود هر جنبنده اي را كه به اين بساط اعتراض دارند به رگبار ببندند، "رأي
به رفرميسم" مي خواند. همين نكته بايد مسخره بودن اين نوع
"رفرميسم" را ثابت كرده باشد. اين "رفرميستها" مديون همين
فضاي سركوب و سانديس خوري هستند و رسما بر اسلحه و سركوب دولتي تكيه دارند كه به
آنها فرصت دهد اصلاحاتشان را به پيش ببرند و بنيادي كنند! او در همين نوشته مي
گويد كه "بعد از پنبه شدن آنچه اصلاحات دوره خاتمي بافته بود" و بعد از
سركوبهاي سال ٨٨ و بعد از آن، حرف زدن از "اصلاحات" هزينه داشت و رو
ميخواسته.
رشيد اسماعيلي اميدهاي خود به
روحاني و "اصلاحات گام به گام و تدريجي" را چنين فرموله كرده است:
"معتقدم اين انتخابات بيش از اينکه پيروزي حزب يا جناح خاصي باشد نشانگر
پيروزي و کارآمدي يک شيوهي سياست ورزي است که در فلسفهي سياسي از آن به عنوان "رفرميسم"
ياد ميشود. در فلسفهي سياسي معاصر رفرميسم در برابر "انقلابيگري" و "راديکاليسم"
قرار ميگيرد، رفرميسم در واقع همان شيوهاي است که در ايران به خط مشي "اصلاحات
گام به گام و تدريجي" معروف و نامبردار گشته." او سپس مي گويد كه بين
رزا لوكزامبورگ و برنشتاين، و لنين و كائوتسكي هم مجادلات حول دو مقوله
"رفرميسم و انقلاب" وجود داشتند. رشيد اسماعيلي ميگويد كه بخاطر رشد
روحيه انقلابيگري بر عليه جمهوري اسلامي و رويگرداني و عدم تمايل از طرف جامعه و
روشنفكران به اصلاح تدريجي اين رژيم است كه دست به قلم برده است. و اين انگيزه
دفاع از "رفرميسم" هيچ سنخيتي نه با برنشتاين و كائوتسكي دارد و نه با
ليبراليسمي كه رشيد اسماعيلي مي خواهد خود را به آن بچسباند.
به بحث مقايسه هاي بي ربط
ايشان مي رسيم اما لازم است كه يادآوري كنم روي كار آمدن حسن روحاني نه حاصل غور و
تفحص در جامعه حول مقايسه بين اصلاح رژيم و يا انداختن آن، بلكه حاصل سركوب و بگير
و ببند اعتراضات توده اي در اين دوره و حتي بي اعتنائي جمهوري اسلامي به پند و
اندرزهاي جناح اصلاحات چي خودش است. عرض اندام كردن طيف اصلاحات چي هم درست در
چنين فضائي معنا مي دهد و خوشحالي شان و اعلام آمادگي براي در خدمت قرار گرفتن
مجددشان هم، از همين نكته است كه جمهوري اسلامي توانسته انقلاب ٨٨ را از سر
بگذراند.
گفتم كه اينها در چنين فضاهايي
مي توانند عرض اندام كنند: فضاي باتلاق مانندي مثل فضاي سركوب و اختناق جمهوري
اسلامي كه تعدادي شب شكنجه كنند و كوره آدم سوزي راه بياندازند و در طول روز،
روزنامه در بياورند و اداي فيلسوف و جامعه شناس در آورند. فضائي كه
"فيلسوف" آن به پاكسازي دانشگاه مشغول بود و "جامعه شناسي" كه
با پنس روسري را بر سر زنان مي چسباند و "سياستمداري" كه سپاه پاسداران
سازمان مي داد. كساني كه رژيم آدمكش و جنايتكار اسلامي، كه سر كار آمدن و ماندنش
در قرن ٢١ تعجب قريب به اتفاق انسانهاي امروزي را به دنبال داشته است، حاصل كار و
"زحمت" اينها بوده است.
اما مغلطه هاي اين تيپي كه
گويا تلاش براي منع توده ها براي انقلاب و سرنگوني جمهوري اسلامي و جلو كشيدن تلاش
براي اصلاح تدريجي و گاماس گاماس اين رژيم در كاتاگوري بحث درباره انقلاب و رفرم
رزا لوكزامبورگ و برنشتاين مي گجند، فقط از كساني بر مي آيد كه در دامن حجاريان،
رفسنجاني و جلائي پور و خامنه اي بزرگ شده اند. اينها بايد بروند در صفحات تاريخ
كساني را پيدا كنند كه در صدد اصلاح نازيسم هيتلر و فاشيسم موسوليني بودند. در صدد
پيدا كردن كساني باشند كه مي خواستند طالبان را اصلاح كنند. نه تنها بحث اين تيپ
افراد ربطي به ايجاد اصلاحاتي در وضعيت جامعه و تلاش براي نفس كشيدن مردم زير
سرنيزه هاي پاسدارن ندارد، بلكه در برابر اين ولگاريسم و ابتذال بايد از رفرميسم برنشتاين و ليبراليسم كلاسيك هم دفاع
كرد. بحث برنشتاين و يا هيچ آدم شريفي در طول تاريخ اين نبوده كه برويم دولت قيصر
و يا تزار و يا هيتلر و جمهوري اسلامي و صدام و طالبان را اصلاح كنيم. در سرنگوني
اينگونه رژيمها همه متفق القول بودهاند. رشيد اسماعيلي بايد خودش را در بهترين
حالت با كشيش گاپون مقايسه كند كه كارگران را دست بسته به دادخواهي و ايجاد
اصلاحاتي در وضعيتشان به جلوي كاخ زمستاني تزار برد و بيش از يك هزار نفر از آنها
را در يك چشم به هم زدن به كشتن داد. حتي يك چنين مقايسه اي هم از سر اصلاحات
چياني كه دستشان به خون مردم در اين جامعه آغشته است، زيادي است. اين اصلاحات چيان
جملگي دوره اي در خدمت خامنه اي بوده و برايش آدم كشته اند.
بحث با اين اصلاحات چي ها نمي
تواند حتي بر سر "سنت ليبرالي" باشد، چرا كه همان سنت در مقابل خانواده
بوربون در فرانسه در انقلاب ١٧٨٩ فرانسه شركت كرد. در انقلابات ١٨٤٨ اروپا در سطح
وسيعي شركت كرد. در انقلاب ١٦٨٩ انگليس شركت كرد. در انقلاب استقلال طلبان آمريكا
بر عليه دولت بريتانيا شركت كرد. حتي لرزان و ترسان در انقلابات ١٩٠٥ و فوريه ١٩١٧
روسيه هم شركت كرد. سنت اصلاحات چيان اسلامي در ايران قرار گرفتن در جبهه هاشمي بر
عليه خامنه اي است و اسم اين همخوابي با آخوند جماعت را هم گذاشته اند
"رفرميسم"! رشيد اسماعيلي از فردي به نام "مرتضي مرديها" نام
مي برد كه او هم مثل بقيه اصلاح طلبان رژيم اسلامي، مديريت روزنامه هايي را بر
عهده داشته است. مرتضي مرديها مي گويد كه بايد فرهنگ حماسي انقلاب و خطرپذيري را
با فرهنگ احتياط گرايي و ترس از آينده، تبليغ كرد. ميبينيد كه چگونه به سبك
اسلامي "رفرم" مي كنند؟! اينها منتها متوجه اين موضوع نيستند كه مردمي
كه معمولا به خيابانها مي آيند و انقلاب مي كنند، نه از سر حماسه آفريني و خيال
اينكه قهرمان شوند دست به اين كار مي زنند، بلكه ادامه زندگي را فقط با اعتراض و
تغيير وضعيت كنوني ممكن مي دانند. مردم انقلاب مي كنند تا كساني كه جلوي بهبود
شرايط زندگي شان را سد كرده اند كنار بزنند.
من از سطح درك مسائل و شناختي
كه "رشيد اسماعيلي" از مكانيزم جامعه و تاريخ دارد آشنائي كافي ندارم.
اما هر چه هست، يا آدمي است كه طوطي وار يكسري مسائل را تكرار مي كند و يا براي
رسيدن به اهدافي، دست به تحريف مي زند. در جائي از نوشته اش مي نويسد: "نکتهي
مهم ديگر اين است که "تجددخواهي ايراني" در بستري "اصلاح طلبانه"
و نه "انقلابي" و در دستگاه دولت شکل گرفت." و سپس از فريدون آدميت
نقل قول مي آورد كه در دوره ايشان چنان بود. كسي كه ادعا مي كند از مجادلات
لوكزامبورگ و برنشتاين، و از بحثهاي ليبراليسم كلاسيك مطلع است، قاعدتا بايد مي
دانست كه انقلابات فرانسه و انگليس، انقلاباتي بودند كه اشراف و كاربدستان كليسا
هم نيروهاي بسيار دخيل در آن بودند. تمام "فيلسوف"ها و نويسندگان و
روشنفكران عصر روشنگري از اشراف و كشيشان بودند. دليلش هم خيلي ساده است و ربطي به
پاسدار و آخوند در حكومت امروز ايران ندارد. آنها تنها كساني بودند كه به كتاب و
مجلات و محافل بحثهاي سياسي و فلسفي دسترسي داشتند. بقيه مردم اصلا انسان به حساب
نمي آمدند. همين اشراف و كليساچي ها، با غور و تفحص در بحثهاي سياسي و فلسفي، و با
به چالش كشيدن قدرت مطلقه پادشاه، مدعي سهم بيشتري از قدرت مي شدند و چه بسا راه
را براي تحولات بنيادي باز مي كردند. مقايسه "تجددخواهي" آن دوره با
پاسداران امروزي "در دستگاه دولت" كه بقول رشيد اسماعيلي "خشونتهاي
سالهاي ٦٠" را به وجود آورند، قياسي است مع الفارق. آنچه كه از اين مي خواهم
نتيجه بگيرم اين است كه زماني كه مردم خود در خيابان هستند و دولت فقط با قدرت
سركوب و سياه چالهايي چون اوين، رجائي شهر و كهريزك و غيره و غيره توانسته خود را
سر پا نگه دارد، اصلاح طلب بودن و آن هم از نوع از زير ضرب بدر بردن حكومت قتل و
جنايت، همدستي با جنايتكاران است.
در سطح تجربه فراتر از مرزهاي
ايران هم، امروزه ديگر كسي به فكر اصلاح سيستم سرمايه داري نيست. هر چه هست به فكر
اين هستند كه راه براي خلاصي از آن پيدا كنند. اين جدال امروز در مصر، تونس،
تركيه، برزيل، اسپانيا، بلغارستان، سوريه، ليبي، يمن، ايسلند، يونان، آمريكا و
پرتغال جلوي چشمان ما در جريان هستند.
جمهوري اسلامي را بايد
انداخت
جمهوري اسلامي را بايد انداخت
و با قدرت مردم در خيابان هم بايد انداخت. اين رژيم را بايد انداخت براي اينكه بيش
از سه دهه است كه خون مردم را در شيشه كرده است. بيش از سه دهه است كه زنان را
بصورت قانوني و سيستماتيك سركوب كرده و زندگي شان را تباه كرده است. بيش از سه دهه
است كه جشن و شادي را از جوانان آن جامعه گرفته است. جمهوري اسلامي نه با زبان خوش
مخالفينش كنار مي رود و راه دخيل شدن مردم در سرنوشت خود را هموار خواهد كرد و نه
حتي حاضر است كوچكترين روزنه اي براي مردم براي دخيل شدن در سرنوشت خود ايجاد كند.
اصلاحات و رفرم هميشه دو معناي
متفاوتي براي مردم در برابر اصلاحات چيان رژيم داشته است. مردم كنار رفتن جمهوري
اسلامي را مي خواهند و اصلاحات چيان رژيم سهيم شدن خود در قدرت را. جمهوري اسلامي
اصلاح شده هيچ چيزي ندارد كه به مردم تشنه آزادي عرضه كند. وقتي كه فشارهاي توده
هاي معترض در چشم اصلاحات چيان رژيم رنگ و بوي سرنگوني طلبي مي گرفت، اينها با
حرارت و بي پرده به زير عباي خامنه اي خزيدند. اصلاحات چيان رژيم زندانبان خودشان
را براي اين زندان در نظر دارند، در حاليكه مردم چشم به گشودن قفل اين زندان بزرگ
دارند.
و مردم مي خواهند رژيم را
بياندازند تا قاتلان سه و نيم دهه در اين جامعه را به پاي ميز محاكمه بكشند و
ابعاد جنايت در آن جامعه را به اطلاع جهانيان برسانند. جمهوري اسلامي اصلاح شده اي
كه بر وفق مراد اصلاحات چيان باشد، چنين فرصتي را به جامعه نخواهد داد. تك تك
كساني كه اصلاحات چيان مي خواهند از زير ضرب بدر برند، شاكي خصوصي دارند.
و لازم است كه بعنوان ختم كلام
اين نكته را نيز بگويم كه زياد طول نخواهد كشيد كه اصلاحات چيان دوباره ماتم گرفته
و به كما بروند. نه فضا و شرايط بحراني و اعتراضي ايران و نه شرايط و اوضاع بين
المللي طوری است كه به جمهوری اسلامی اجازه بدهد كه حتی برای خادمین مصلح این رژیم
مدتی طولانی فضا باز كند. ادعای اصلاح این رژیم مورد تمسخر مردم است.*
٢٤ ژوئيه ٢٠١٣
انترناسيونال
٥١٥
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر