۱۳۹۲ آذر ۲۸, پنجشنبه

پناهنده ایرانی، پناهنده سیاسی


چندی پیش با جمله "مقصر اصلی را نمی شناسیم، همدیگر را مقصر می دانیم!" برخورد كردم. دقیقا نمی دانم در چه رابطه ای بود اما از آنجا كه دائما با این موضوع درگیریم، برایم جالب بود. این جمله را به خاطر بسپارید كه بعدا به آن برخواهم گشت.

چندی پیش سایت "روزنه" گزارشی از فرزین سرورفر و مجید عارفی دوست همراه با عكسی منتشر كرد كه در بخشی از این گزارش آمده است: "جمعی از پناهجویان ایرانی در ترکیه (دنیزلی، نوشهیر، ازمیر) با برگزاری مراسم نه به اعدام، اعتراض خود را نسبت به اعدام شیرکو معارفی، حبیب الله گلپری پور و کشته شدن آوین عثمانی و دیگر اعدامیان یک ماه گذشته نشان دادند." چند روز بعد تعدادی از كسانی كه خود پناهنده هستند به این گزارش و درج آن توسط سایت "روزنه" اعتراض كرده و از "حزب كمونیست كارگری" خواسته بودند كه تعریفی از پناهنده سیاسی ارائه بدهد. فردی روی دیوار فیسبوك خود نوشته بود كه او و دوستانش در تركیه پرس و جو كرده اند و كسی نه این افراد در عكس مزبور را می شناسد و نه كسی از آنها مقاله و نوشته ای دیده و نه كسی از این افراد را آجان محله كتك زده و به شهربانی محله برده است! تعدادی هم كمی ملایمتر برخورد كرده و گفته بودند كه گرچه این افراد "سوسول" باعث به هم خوردن مرز بین پناهنده سیاسی و غیرسیاسی می شود و پروسه بررسی پرونده پناهندگان سیاسی و انتقال آنها به كشورهای ثالث به تأخیر خواهد افتاد اما نباید به آنها خرده گرفت كه چرا تقاضای پناهندگی می كنند. یعنی: "اینها پناهندگان درجه چندم هستند. پرونده اینها از اهمیت كمتری برخوردار است. تقدم با پناهندگان سیاسی ای است كه اینها به رسمیت می شناسند."

سالها پیش، زمانی كه من هم در تركیه یك پناهنده بودم و این سازمان UNHCR (یوان) لعنتی زندگی مان را به گرو گرفته بود در یكی از نامه‌هایم به حزب كمونیست آن زمان، از پناه آوردن بی حساب و كتاب ایرانی هایی كه بعضا با معیار آن زمان من "سوسول" هم بودند گلایه كرده بودم كه مرز بین پناهنده سیاسی و غیرسیاسی مغشوش شده است. نوشته بودم كه قریب به اتفاق اینهایی كه باعث شده‌اند سیاسی های مثل من سالها اینجا گیر كنیم، كسانی اند كه از رفتن به سربازی فرار كرده و اكنون "پناهنده سیاسی" هم شده اند. نوشته بودم كه این سوسولها با این و آن می نشینند و با خریدن اطلاعات از سیاسیونی كه كارشان شده فروختن اطلاعات به سوسولها كیسهایشان گاها از كیسهای پناهندگان سیاسی قوی تر هم می شود.

دو سه هفته بعد نامه ای از حزب كمونیست در جواب نامه ام دریافت كردم با امضای "نادر ب". این نامه كه فكر می كنم یكی از مهمترین نامه‌هایی بود كه تا آن زمان دریافت می كردم صریح، سیاسی و بی تخفیف به نظرات و خودمحوربینی من حمله كرده بود. نوشته بود كه هر كسی كه از دست جنایتكاران جمهوری اسلامی بگریزد و مجبور نباشد برای پیدا كردن كار ریش آخوندپسند بگذارد، هر كسی كه از دست به زور حجاب سر كردنش فرار كند، و هر كس كه بخواهد بدون مزاحمت گشت ثارالله شادی كند، به اندازه من تو حق پناهندگی دارد. یادآوری كرده بود كه كسی كه نخواهد برای اسلام آدمكش سربازی كند و عزیزترین سرمایه اش كه همانا جانش است را فدای اهداف كثیف اسلامی كند، سیاسی تر از هر سیاسی كار دیگری است! گفته بود كه چه كسی و چرا پناهنده‌ای را كه من سیاسی نمی‌دانم مجبور می‌كند كه دروغ بگوید و سپس در پرونده اش دنبال دروغ می گردد كه تناقضی پیدا كرده و ردش كنند؟ و یادآوری كرده بود كه چرا ما سیاسی ها باید دنبال مقصر در صفوف خودمان باشیم؛ در حالی كه مقصر اصلی كسی است كه زندگی ما را به گرو گرفته است!؟


من و بسیاری از كسانی كه آن دوره از ایران فرار می‌كردیم، نسلی بودیم كه انقلابمان را شكست داده بودند. ما بقول معروف نسل انقلاب شكست خورده بودیم. پناهنده‌ای كه امروز از دست جمهوری اسلامی فرار می‌كند، از نسلی است كه در انقلاب ٨٨ شركت كرده و نیروی سركوب و كشتار این انقلاب را هم به عقب رانده است. این جامعه در ٣٥ سال گذشته یك دم از مبارزه و اعتراض بر علیه شرایط جهنمی حاكم بر ایران دست برنداشته. واقعیت ساده پشت این جنگ و گریز این است كه كسی نمی خواهد خانه و كاشانه، كس و كار، پدر و مادر، خواهر و برادر، عمو و عمه، و خاله و دائی، و فك و فامیل و دوستانش را رها كرده و آواره دشت و كوه و كشورهایی گردد كه حتی زبانش را هم متوجه نمی شود. مقصر این وضعیت نه آن پناهنده ای است كه پرونده اش احتمالا زودتر از آن یكی پناهنده مورد بررسی قرار گرفته است. مقصر این وضعیتی است كه جمهوری اسلامی بر جامعه حاكم كرده است. مقصر این وضعیتی است كه سازمان یوان و كشورهای به اصطلاح پناهنده پذیر به وجود آورده اند. باید با مجله دانشگاه هاروارد همصدا شد كه كشورهای مثل كانادا را كه درشان را بر پناهندگان می بندند محكوم كرد كه باعث وضعیتی می شوند كه پناهنده به امان خدا راهی آبهای دریا و طعمه قاچاقچیان می شود. باید به یاد آورد كه در دوره جنگ جهانی اول هم، در بحبوحه یهودی كشی هیتلر، بسیاری از كشورها و مشخصا كانادا از آوردن این پناهندگان خودداری می كرد كه باعث كشته شدن هزاران پناهنده دیگر در دستان هیتلر و اس اس‌ها شد.


با پناهندگان چپ

چپ و پناهندگان سازمان و احزاب چپ باید پیشگام دفاع از حق و حقوق پناهندگی تمام كسانی باشند كه از دست آدمكشان جمهوری اسلامی فرار می كنند. پناهندگان چپ نباید چنین تصویری از خود بدهند كه طرف مقابل فكر كند چپها پناهندگی و حق پناهندگی را فقط برای خودشان می خواهند! نباید پناهنده ای چنین تصویری از هیچ چپی داشته باشد كه اگر پیش او لو برود كه "غیرسیاسی" است كارش زار است! دخالت مستقیمی كه چپ گریخته از ایران در كشورهای همجوار ایران می تواند در زندگی همنوع خود داشته باشد، دفاع از حق پناهندگی تمام كسانی است كه بخاطر شرایطی كه جمهوری اسلامی بر جامعه حاكم كرده، مجبور به ترك خانه و كاشانه اش شده است. حتی نهادهای ناشریفی مثل یوان هم برای پناهنده ای كه از همه حق همه پناهندگان دفاع می كند، احترام قائل است! از پناهنده ای كه حق پناهندگی را فقط برای خودش می خواهد، باج می خواهد كه دیگران را به او معرفی كند! این را ما بارها و بارها تجربه كرده ایم.

چپ در هر مقطعی و سر هر اجحافی به همنوع خود باید در صف اول مبارزه باشد. چپی كه فقط حق پناهندگی را برای خودش می خواهد، مخاطبش هیچ حرف دیگری را از او جدی نمی گیرد. كسی كه به فكر حق من در برابر موش دوانی های یوان نیست، حرفش را درباره دفاعش از كارگران را هم نمی پذیرم.

اما این را برای ختم كلام بگویم كه دوستانی كه در برابر اجحافات یوان، در برابر فشارهایی كه دولتهایی مثل تركیه، پاكستان و كشورهای اروپائی به پناهندگان وارد می كنند، گاها حرفهایی می زنند كه قلبا به آن باور ندارند. من نمی توانم بپذیرم كسی كه دلش برای كارگران و آزادی طبقه كارگر می طپد واقعا انسانها را به خودی و غیرخودی تقسیم بكند! اینها اما همانی هستند كه در سطر اول این نوشته گفتم: "مقصر اصلی را نمی شناسند."

٢٨ نوامبر ٢٩١٣
(همبستگی شماره ٧٢)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر