۱۳۹۸ خرداد ۴, شنبه

وثیقه؛ کارگران زیر بار این زورگوئی نمی روند!


جمهوری جنایتکاران اسلامی، که کمرش زیر بار اعتراضات توده ای وسیع در حال شکستن است، فکر می کند که با دسیسه هائی چون بستن وثیقه به پای فعالین جنبش کارگری جان سالم بدر خواهد برد. اکنون باید در ادامه شعارهای تند و سرنگونی طلبانه جامعه با صدای بلند به کودنهای این رژیم گفت که همچنانکه مستند دیگر اثر نداشت، وثیقه هم دیگر اثر ندارد!
ظاهرا کارگر در جمهوری اسلامی هم آزاد است که نیروی کارش را بفروشد و در ازای آن دستمزد بخور و نمیری دریافت کند. ظاهر قضیه این است که به کارگران تعهد داده شده در برابر کاری که انجام می دهند، دستمزدی به آنها پرداخت خواهد شد؛ اما می دانیم که کارگر برای نقد کردن آن دستمزد با چه مشکلاتی طرف هستند. این دستمزد که بارها زیر خط فقر است یا سر موقع پرداخت نمی‌شود، یا اصلا پرداخت نمی‌شود، یا کار کارگر را قراردادی می‌کنند که هیچگونه امنیت شغلی نداشته باشد و برای فردایش طرح و برنامه‌ای نریزد، یا با دریافت آن زندگی‌اش نمی‌چرخد و به کار زیرزمینی کشیده می‌شود، یا شمشیر بیکارسازی دائم بالای سرش است که همان دستمزد دهها بار زیر خط فقر را هم از او بگیرند، و دهها مسئله دیگر. برای عملی کردن همان انتخاب اول، که همیشه به نفع آخوند جماعت مفتخور تنظیم شده است، مجبور است دائم با عوامل کارفرما دست به یقه بشود. باید دائم در فکر اعتراض باشد. جنگ و گریز بدون وقفه بین کارگران و حکومت اسلامی در همین چهارچوب است. کارگران می خواهند لگامی بر وحشیگیری ای که این حکومت می خواهد بر زندگی شان حاکم کند بزنند و حکومت اسلامی هم می خواهد با سرکوب و زورگوئی شرایط وحشیانه اسلامی خود را بر جامعه حاکم کند. پیشاپیش مبارزه در جامعه هم فعالین کارگری ای قرار دارند که صدای اعتراض کل جامعه هستند. جمهوری اسلامی سعی کرده است که با دسیسه‌های مختلفی چون آزادی به شرط وثیقه و فشار به وکلائی که پرونده کارگران زندانی را پیگیری می کنند، دست و پای فعالین کارگری را ببندد که از اعتراض کارگران و در واقع اعتراض کل جامعه جلوگیری کند. اما جامعه زیر بار اینگونه زورگوئی‌ها نخواهد رفت. اعتراض به وضعیت هولناکی که جمهوری اسلامی بر جامعه تحمیل کرده، حق کارگر است. حقش است روز کارگر را جشن بگیرد. حقش است اعتراض کند که چرا دستمزدش پرداخت نشده است. حقش است همکارانش را متشکل کند. حقش است به نابرابری اعتراض کند. حقش است به موقعیت زن اعتراض کند. این چند مورد از میان سایر بیحقوقی های دیگر که در این جامعه بر کارگر و خانواده او می رود را یادآوری کردم که بگویم اکنون بخش وسیعی از فعالین کارگری‌ای را که جامعه می شناسد به "اتهام" همین نوع فعالیتها دستگیر و مورد اذیت و آزار قرار داده‌اند، و با قرار وثیقه‌های سنگینی موقتا آزاد شده‌اند. حکومت اسلامی در حول و حوش اول ماه مه امسال، حدود ۴۵ نفر از فعالین را دستگیر کرد و برخی از آنان را بعد از یکی دو روز و با تعیین وثیقه‌های سنگین موقتا آزاد کرد. جرمشان این بود که می‌خواستند اول ماه مه را جشن بگیرند. جرم بعضی‌های دیگر این بود که در روز معلم تجمع کرده و از بیحقوقی‌ای که به آنها می‌شود حرف زده بودند. یک بند مهم قطعنامه‌های اول مه کارگران در چند سال گذشته آزادی بی قید و شرط سیاسی، تجمع، اعتصاب، اعتراض و آزادی احزاب و مطبوعات بوده است. جمهوری اسلامی کارگران و فعالین کارگری را بخاطر بلند کردن همین پرچم زندانی می‌کند و در شرط قبول وثیقه هم تأکید می‌کند که طرف دیگر نباید به اینگونه فعالیتها دست بزند. جمهوری اسلامی امیدوار است که زندانیانی که با هزار و یک مشکل وثیقه تعیین شده را تهیه می‌کنند، بخاطر تعهداتشان در قبال دوست و آشنائی که دارائی‌اش را گرو گذاشته محتاط بشوند و بعضا دست از فعالیت بردارند. اینها اما دیگر اثر ندارد. جامعه ای که عزم جزم کرده که این رژیم را بیاندازد، نه با زندان حکومت اسلامی مرعوب می شود، نه با مرعوب کردن وکلای کارگران پا پس می کشد و نا با بستن وثیقه به پای فعالین کارگری به قهقرا می‌رود. ما کارگران زیر بار این زورگوئی نمی‌رویم. نه مثل آخوند و آقازاده ها مال کسی را خورده‌ایم، نه مثل لمپنهای اسلامی به روی کسی اسلحه و چاقو کشیده‌ایم و نه مثل کارفرماها و دولتشان دستمزدهای کارگران را گرو گرفته‌ایم. جمهوری اسلامی هم این را می‌داند اما همانطور که گفتم، می‌خواهد کارگران و فعالین کارگری را از دست زدن به اعتراض به مواردی که برشمردم بترساند. و دقیقا به همین خاطر تعیین وثیقه برای آزادی زندانی سیاسی، جزیی از سیاست سرکوب این حکومت است.

این سیاست مشخص جمهوری اسلامی که چند سالی است آن را وسیعا به خدمت گرفته را باید کاملا به شکست کشاند. اکنون جنبشی بر علیه همین دسیسه جمهوری اسلامی براه افتاده است. و اخیرا ناهید خداجو، از فعالین کارگری و عضو اتحادیه آزاد کارگران ایران، علنا در مقابل وثیقه ایستاد. او با اعتراض به تعیین وثیقه ۵٠٠ میلیون تومان در قبال آزادیش جلوی صف این اعتراض قرار گرفت و اعلام کرد حاضر به پرداخت وثیقه نیست. این یک عرصه مهم مبارزه ما کارگران است که باید فعالانه آن را به پیش برد. جمهوری اسلامی اکنون از جنبش کارگری وحشت دارد و نباید به رژیم اجازه داد با چنین دسیسه و سیاستهایی حرکت کارگران را کند کند.
فعالین کارگری معترض به وثیقه را ما تنها نمی گذاریم. همه جا فریاد برخواهیم آورد که جمهوری اسلامی با آویزان کردن وثیقه به دست و پای کارگران، سعی می کند آنها را به سکوت بکشاند و ما کارگران و مردم معترض اجازه نمیدهیم.*
۱۴ مه ۲۰۱۹
کارگر کمونیست ۵۷۲

"کارگران در ایران تشکل گریزند"! یک ادعای غیرواقعی


 جمهوری اسلامی از همان فردای پیروزی انقلاب ۵۷، بدون وقفه مشغول سرکوب جامعه‌ای متوقع و انقلاب کرده بوده است. جامعه‌ای که در پیشاپیش آن کارگران و زنانی قرار داشتند که به خانه راندنشان سرکوبی خونین از نوع دهه ۶۰ لازم بود.
یک رکن اصلی سرکوب در تمام این چهل سال حکومت اسلامی، سرکوب تلاش کارگران برای متشکل شدن بوده است. نوک تیز سرکوب جمهوری اسلامی در جنبش کارگری، ایجاد نهادهای جاسوسی در میان کارگران با عنوان شوراهای اسلامی کار و دیگر شاخکهای خانه کارگر اسلامی بوده است. گرایشی سیاسی‌ای قوی در جامعه بود که حمایت خارجی مهمی هم در دوره خود داشت، و در میان فعالین کارگری هم قوی بود، با این نهادهای سرکوب رژیم در میان کارگران نه تنها کنار آمد بلکه خیلی هم سعی کرد این نهادها را بعنوان "تشکل کارگری" اما معیوب و قابل اصلاح! به کارگران بفروشد. با اینکه جمهوری اسلامی بوی حلوایش بلند شده، هنوز تلاش فعالین این گرایش ادامه دارد و آن را در تلاشهای افرادی چون حسین اکبری، ناصر آقاجری و کاظم فرج اللهی شاهد هستیم.

کاظم فرج اللهی اخیرا در یک مصاحبه که در سایت "میدان" درج شده است مسائلی درباره موقعیت جنبش کارگری مطرح میکند که حاوی نکاتی غیرواقعی هم هست. وی در جواب به این سئوال که فعالان کارگری در ایران با چه چالش‌هایی برای ایجاد تشکل مواجه‌اند، بخشی از گناه را متوجه کارگران می‌کند. او از دو مانع روبروی فعالین کارگری حرف میزند یکی موانع قانونی و دیگر "موانع ذهنی".
او درباره موانع ذهنی میگوید: "کارگران فعال در امور صنفی و همین‌طور "فعالان کارگری" در فعالیت‌های صنفی خود و به‌ویژه ایجاد تشکل‌های صنفی مستقل با موانعی از قبیل تشکل‌گریزی کارگران و دوری یا کم‌اقبالی و گاه بدبینی آنها نسبت به فعالیت‌های گروهی مواجه هستند. پاسخ‌هایی از این دست از کارگران شنیده می‌شود: "حالا این تشکل جدید برای ما می‌خواهد چه کند؟" یا "این‌ها هم که آمده‌اند و می‌خواهند سندیکا یا تشکل تازه‌ای درست کنند، در پی منافع خود هستند و هیچ گربه‌ای در راه رضای خدا موش نمی‌گیرد"؛ یا هنگامی که برخی کارگران دعوت می‌شوند تا در جهت برکناری هیات مدیره فاسد یا ناکارآمدی که در مسند است و یا تلاش برای گزینش هیات مدیره جدید همکاری کنند، چنین پاسخ‌هایی برای توجیه عدم همکاری کم شنیده نمی‌شود: "تا امروز هیچ بدی نرفته که خوب به جایش بیاید" یا "این هیات مدیره کنونی به‌قدر کافی خورده و برده‌اند و تازه راه و شیوه کار را یاد گرفته‌اند، که هم کیسه خود را پر کنند و هم تا حدی برای ما کار کنند. اگر آدم‌های جدید بیایند، تا راه و چاه کار را یاد بگیرند کلاه ما پس معرکه است و مقدار زیادی منابع هدر خواهد رفت"."

در این نقل قول دو موضوع ابراز شده‌اند؛ یکی غیرواقعی و "من درآوردی" است و دیگری حداقل و در حالت خوش بینانه بجا گذاشتن یک ابهام مهم درباره تشکلهای رژیمی است. اگر بخواهیم صورت مسئله را از ایشان بپذیریم، حرف ایشان را باید اینجوری تفسیر کرد که فعالین کارگری بدون هیچگونه مانع سیاسی و قانونی (با خواهش و تمنا دست به دامن) دنبال کارگران هستند که بیایند تشکل خود را ایجاد کنند، اما کارگران بی اعتنائی می کنند، چرا که از تجارب گذشته این خاطره تلخ برایشان بجا مانده که فعالین کارگری برای منافع خودشان می‌خواهند کارگران را متشکل کنند! ما نمی‌دانیم که خوانندگان سایت "میدان" چقدر از سیاست در ایران پرت و بی خبرند که ایشان دست به ابراز چنین ادعاهای بی‌پایه‌ای می‌زند. در طول تاریخ جمهوری اسلامی می‌توانیم تشکل‌های کارگری مستقل را با اسم نام برد که از تعداد انگشتان دو دست هم فراتر نمی‌روند. می‌توان با سند و گام بگام نشان داد که با چه سرکوبهایی مواجه شدند. چندین فعال اتحادیه صنعتگر در سنندج را زندان و شکنجه کردند. محمود صالحی، فعال سندیکای کارگران خباز سقز را دهها بار زندان و شکنجه کردند. فعالین سندیکای کارگران شرکت واحد را اخراج کردند، در لیست سیاه گذاشتند و با موکت بر به جانشان افتادند. علی نجاتی، اسماعیل بخشی و چندین تن دیگر از فعالین سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه هنوز درگیر زندان و وثیقه و بیکاری هستند! طرح اینگونه مسائل بی‌پایه و اساس گوینده آنها را نزد مخاطب بی‌اعتبار می‌کند. بنابراین برای هر کس اندک توجهی به تحرک کارگران کرده باشد میتواند مشاهده کند که جمهوری اسلامی هرگونه تلاش کارگران برای متشکل شدن را تا توانسته سرکوب کرده است.
در مورد ادعای دومش که "هنگامی که برخی کارگران دعوت می‌شوند تا در جهت برکناری هیات مدیره فاسد یا ناکارآمدی که در مسند است و یا تلاش برای گزینش هیات مدیره جدید همکاری کنند ..."؛ باید پرسید: هیأت مدیره کدام تشکل کارگری؟ بعید است منظورتان "سندیکای واحد"، "سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه"، و "سندیکای کارگران خباز سقز" و نمونه های مشابه آنها باشد، چون اکثر فعالین این تشکلهائی که اشاره کردم هنوز زخم سرکوبهای رژیم را بر تنشان دارند و تاکنون از آنها کسی مشابه این حرفهای شما را نشنیده است. بنابراین سوال هنوز اینست که منظورتان کدام تشکلهاست؟ آیا ایشان دارد درباره شوراهای اسلامی کار و انجمنهای صنفی و کلا تشکلهای دولتی حرف می‌زند که اینها ارگانهای ضدکارگری حکومتند و نه تشکل کارگری، آنگاه آقای فرج اللهی باید به نکاتی پاسخ دهند: اگر منظور ایشان این تشکلهای دولتی است که کارگران به اینها جواب نمیدهند آنگاه چرا از این تشکلها بعنوان موانع قانونی اسم میبرد؟ آیا معضل تناقض بین حرفهای کاظم فرج اللهی است که از یکسو شورای اسلامی را مانع میداند و از سوی دیگر به کارگران ایراد میگیرد که برای انتخاب هیات مدیره آن رغبتی نشان نمیدهند یا اینکه اساس بحث تشکل گریزی کارگران پوچ است و همین ایشان را به تناقض گوئی انداخته است؟ اما اگر مورد اول است آنگاه چه خوب که کارگران این جنایتکاران را می‌شناسند و به جنگ و دعواهای درون خانوادگی این جانوران اسلامی بی‌اعتنایی می‌کنند.

کارگران ایران از تشکل گریزی ندارند. بهتر از هر تحلیلگر و جورنالیستی می‌دانند که اگر شانسی برای نقد کردن دستمزدهای پرداخت نشده داشته باشند، باید متشکل بشوند. این از داده‌های جنبش امروز کارگری ایران است که در چپ شدن جامعه‌ای که می‌رود تا جمهوری اسلامی را سرنگون کند، نقشی اساسی داشته است. کارگران همانقدر که از امثال لاجوردی و احمدی‌نژاد خوردند، از محجوب و غلامرضا عباسی و حسن صادقی‌ها هم خورده‌اند. همه اینها ستونهای یک رژیم جنایتکاری هستند که نفسهای آخرش را می‌کشد.*
۲۰ مه ۲۰۱۹
کارگر کمونیست ۵۷۳

۱۳۹۸ خرداد ۱, چهارشنبه

اشتباه رونالدو


در یکی از خبرهای بین المللی آمده است که کریستیانو رونالدو، یکی از معروفترین فوتبالیستها جهان، در یک حرکت همبستگی با مردم فلسطین و نوار غزه، یک و نیم میلیون دلار به ماه رمضان کمک کرده است! این کمک ظاهرا یکی از کمکهای ایشان به مردم فلسطین است، اما اشتباه فاحش ایشان این است که مردم فلسطین را به اسلام ربط می دهد.

باید یکی به ایشان بفهماند که اسلام خود بخشی از معضل مردم فلسطین است. خود اسلام صورت مسئله است. اسلام و اسلامیزم، که یک ایدئولوژی ارتجاعی و آدمکش است، بخاطر زخم تاریخی و ظلمی که بر مردم فلسطین رفته است تغذیه می کند. عکس آن صادق نیست. مردم فلسطین بخاطر مسلمان بودنشان نیست که حقوق اولیه شان پایمال میشود! نیروهای مرتجع اسلامی وجود خودشان را مدیون همین اشتباهات کسانی مثل رونالدو هستند که بر عمق نفرت پراکنی قومی و مذهبی خود بدمند.
۱۸ می ۲۰۱۹

شعار "مرگ بر آمریکا" برد بیشتری دارد


رحمان حسین زاده در نوشته‌ای تحت عنوان "از این شعار قویا حمایت میکنیم" از شعار چند نفر از دانشجویان "دانشگاه تهران" که شعار داده بودند: "علینژاد و ارشاد، ارتجاع و انقیاد" حمایت کرده و از مخالفان خواسته است که کاسه داغ تر از آش نباشند و یقه "عنصر شناخته شده راست پروغربی" مثل مسیح علینژاد را چنان بگیرند که آلترناتیوش خفه شود.
به نظر من ایشان درست می گوید. الان جنگ بین آلترناتیوهاست. آلترناتیو چپ و سوسیالیستی و آلترناتیو راست پروغربی. یک اشتباه کوچکی که این رفقا می کنند این است که نباید از یاد برد که مسیح علینژاد یک مهره سیاست آمریکاست و اگر رفقا به جای مرگ بر مسیح علینژاد، یکراست مرگ بر آمریکا سر بدهند، بردش بیشتر است و چند مزیت دیگر هم دارد. به مهمترین این مزیتها اشاره می کنم، اما عجالتا این را بگویم که به نظر من این دوستان باید توصیه و رهنمود بدهند که جمهوری اسلامی رفتنی است و کسی توهمی ندارد. خودش می افتد. فعلا در تمام اعتراضات، چه در دانشگاهها و چه در کارخانجات، فعلا باید شعار مرگ بر آمریکا سر داد که نکند آلترناتیو اینها قوی بشود و آلترناتیو چپ و سوسیالیستی مان را حاشیه ای کند. این یک خطر مهم و جدی است که باید حتما برایش یک فکر جدی کرد.

شعار "مرگ بر آمریکا" جدا از اینکه یکراست بر علیه آلترناتیو پروغربی می ایستد، اما مزیت اصلی آن پوشش امنیتی ای است که سر دهنده شعار را از لحاظ امنیتی محفوظ نگه می دارد. یک مزیت دیگر آن متحد کردن همه چپها از جمله کسانی مثل فریبرز رئیس دانا، طرفداران اسد و روسیه و چین و غیره است. حتی امکان دارد خود طرفداران انجمن‌های اسلامی هم به این صف بپیوندند و شعار و طرح این رفقا خیلی اجتماعی تر بشود. در جنبش کارگری بخصوص در جائی که مسئله بر سر دستمزد و بیکاری است، حتما باید شعار مرگ بر آمریکا یاد فعالین کارگری نرود، چرا که اگر پروغربی ها قوی بشوند، چپها بازنده خواهند شد و آلترناتیو ریاضت کشی اقتصادی و طرفداری از ترامپ در میان کارگران دست بالا پیدا خواهد کرد و کل جامعه بدبخت و بیچاره خواهد شد.
در نتیجه من از دوست عزیزمان رحمان و رفقایش می خواهم که برای جلوگیری از قوی شدن آلترناتیو پروغربی، وقت باارزش خودشان را با مهره های پوچ تلف نکنند؛ یکراست سراغ طرح شعار "مرگ بر آمریکا" بروند.

۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۰, جمعه

جنایتکارانی که میلیون‌ها کارگر را "زیرزمینی" کرده‌اند!


در یکی از جلسات خانه کارگری‌های پادوی جمهوری اسلامی، علی خدائی نایب رئیس کانون عالی شوراهای اسلامی کار گفته است که در ایران سه میلیون و پانصد هزار کارگر زیرزمینی با حداقل دستمزد و بدون بیمه در کشور مشغول کارند. او این را حاصل بی‌قانونی می‌داند که البته حق با ایشان نیست. این وضعیت، که یکی از دهها بی‌حقوقی دیگری است که در ایران زیر سیطره حاکمان اسلامی به کارگران روا می‌شود، نتیجه حاکمیت قوانین ضدکارگری رژیم اسلامی است که کارگر را بی‌حقوق در خدمت سرمایه‌داران گذاشته است.
سالهاست که بیش از ۹۰ درصد از نیروی کار در ایران تحت قرارداد موقت و قرارداد سفید امضا هستند. بخش وسیعی از نیروی کار در خدمت شرکتهای پیمانکاری هستند که عدم پرداخت حداقل حقوق به کارگران در این شرکتها فرض است! بخش وسیعی از کارگران تحت عنوان کارگران کارگاههای کوچک و قالیبافی و غیره تحت پوشش هیچ قانونی نیستند و تحمیل این قانون جنگل بر زندگی کارگران هم اصلا غیرقانونی نیست. اینها را سیاه بر سفید در قوانینشان نوشته اند و کارگران هم بر علیه قانونی شدن آنها مبارزه کرده، بعضا پیروز شده‌اند و بعضا هم در این عرصه‌ها پیروزی حاصل نشده است. هر روز هم شاهد کشمکشهایی بین کارگران و نمایندگان سرمایه‌داران هستیم که سعی می‌کنند وضعیت باز هم وحشتناکتری بر جامعه و بر زندگی کارگران حاکم کنند. این وضعیت کارگر را به موقعیتی می‌راند که برای زنده ماندن صرف، "زیرزمینی" (بخوان قاچاقی و غیرقانونی) کار کند!

هدف رژیم اسلامی از کار "زیرزمینی" کارگران
پدیده کارگر "زیرزمینی" حتی برای قوانین بشدت ضدکارگری رژیم اسلامی هم غیرقانونی است. اما این رژیم قرون وسطائی شرایطی را بر جامعه و بخصوص بر موقعیت زندگی کارگران حاکم کرده که چنین پدیده‌هایی نه تنها ظهور می‌کنند، بلکه سه و نیم میلیون کارگر را در برمی گیرد و چنان وسعت پیدا کرده که صدای خانه کارگری‌ها را هم در آورده است! وضعیتی را حاکم کرده است که در کنار قوانین برده‌داری و ضدکارگری‌اش پدیده‌های غیرقانونی مثل "کارگر زیرزمینی" و پدیده های قانونی "سفید امضاء" هم رشد می‌کنند و رژیم هم با وجود اینکه از وجود آنها مطلع است، اما چشم بر این غیرقانونی‌ها می‌بندد که چپاولگران از این شرایط وحشتناک برای خودشان بهشت روی زمین تأمین کنند!
تمام محدودیتهای قانونی‌ای که جمهوری اسلامی برای کارگران ایجاد می‌کند، در خدمت اهداف اصلی رژیم اسلامی برای استخراج سود هرچه بیشتر، و ساکت و فقیرتر کردن کارگران است. وضعیت معیشتی و شرایط کاری کارگر "زیرزمینی" همانند پتکی است بر سر کارگر شاغل و بخصوص معترض که ساکت بماند تا از کار اخراج نشود و به آن موقعیت پرتاب نشود. ابزاری است برای سرکوب کارگری که دستمزد پرداخت نشده‌اش را می‌خواهد. کارگری که به دستمزد پرداخت نشده‌اش اعتراض می کند، حداقل می‌تواند اعتراض کند و اگر هم جوابی نگرفت، حداقل اعتراض کرده است. کارگر "زیرزمینی" پرداخت دستمزدش را گویا مدیون " رحم و شفقت" کارفرماست و اگر هم دریافت نکرد اعتراضی نمی‌تواند بکند. کارگری که غیرقانونی کار می‌کند، در معرض هرگونه اجحافی بدون کوچکترین سپر قانونی قرار می‌گیرد. نه بیمه می‌شود و نه می‌تواند بیمه بخواهد. نمی‌تواند اعتراض کند، چرا که پاسدار و دیگر اوباش ضدکارگر برایش صدا می‌کنند که دارد کار غیرقانونی می‌کند. بدون کوچکترین دردسری و کوچکترین پی‌آمدی برای کارفرما، اخراج می‌شود. برخلاف ادعای علی خدایی نه تنها حداقل دستمزد بهش تعلق نمی‌گیرد، بلکه اگر کارفرما دستمزدش را – حال هرچه که تعهد کرده باشد– پرادخت نکند، هیچگونه راه و منفذ قانونی برای اعتراض ندارد.
اما رسالت این رژیم با تمام قوانین رسمی و غیررسمی‌اش، با احکام "قانونی" و اعمال "غیرقانونی"اش این است که کارگر را در برابر وحشیگیری سرمایه بی‌دفاع کند. هم سرمایه‌دار را راضی نگه داشته است و هم خود را به خیال خود از اعتراض مصون نگه داشته.

چگونه به کارگر "زیرزمینی" برخورد کنیم؟
رهبران و فعالین کارگری همیشه متوجه تفرقه در میان کارگران هستند. اینها کسانی هستند که همیشه گام‌ها در درک وضعیتی که بر جامعه تحمیل شده، جلو هستند. بحث اینجا درباره بخش وسیعتری از جامعه است که باید متوجه باشیم با کارگر "زیرزمینی" برخورد نامناسب نکند. کارگری که اضافه کاری می‌کند، کارگری که به اصطلاح کار زیرزمینی می‌کند و مستقیما بر کل نیروی بیکار فشار می‌آورد و غیرمستقیم هم بر پائین آمدن سطح دستمزد و معیشت کارگر شاغل هم تأثیر می‌گذارد، بعضا به نادرست مورد حمله قرار می‌گیرد. بسیار شاهد بوده‌ایم که کارگران بیکار در شهرها و مناطقی خشم‌شان را متوجه کارگران غیربومی کرده‌اند. ظاهر قضیه این است که کسانی آمده‌اند و کار و کاسبی بعضی‌های دیگر را تصاحب شده‌اند! به این نکته اشاره کردم که تأکید کنم کارگر برای سر سفره آوردن لقمه نانی با چه مشکلات روحی و روانی درگیر است که باعث می‌شود به هر کاری و حتی کار غیرقانونی در مملکتی که به دنیا آمده و ظاهرا حق زندگی دارد، تن بدهد.
این اما فقط ظاهر قضیه است. رژیم جمهوری اسلامی در این چهل سال حکومت ننگینش به عمد کارگر بومی را به جان کارگر غیربومی انداخته است. کارگر "مسلمان" را به جان کارگر "غیرمسلمان" انداخته است. کارگر ایرانی را بر علیه کارگر افغان تحریک کرده است. مگر کارگران بومی نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز را در زندان‌ها شکنجه نمی‌کنند که به عدم پرداخت دستمزد و بیکارسازی‌ها اعتراض کرده بودند؟! این کارگران را که اعتراض کرده اند دستگیر و زندانی می‌کنند و سپس در لیست سیاه قرار می‌دهند. دیده شده که کارگرانی که دستمزدهایشان پرداخت نشده اعتراض کرده‌اند، رژیم آنها را به زندان انداخته و سپس در لیست سیاه گذاشته‌اند و ایشان هم مجبور شده برای پرداخت کرایه خانه و گذران زندگی دستفروشی کنند. می‌خواهم بگویم که کارگر برای سر سفره آوردن لقمه نانی مجبور است به کارهای غیرقانونی و اضافه کاری برای کار با حداقل دستمزد و بدون امنیت شغلی و غیره هم روی بیاورد. هیچ انسانی به اندازه کارگری که اضافه کاری می‌کند، به اندازه کارگری که در شرایط بسیار نامطلوب به کار غیرقانونی و زیرزمینی تن می‌دهد از شرایط کارش متنفر نیست. هیچ انسانی دوست ندارد که بجای گذراندن وقت با خانواده‌اش، مشغول اضافه کاری باشد. مشغول مسافرکشی با ماشین شخصی و خانوادگی، بعد از ۸ ساعت کار روتین روزانه باشد. رهبران و فعالین کارگری‌ای که اعتراض سازمان می‌دهند و جلوی تفرقه بین کارگران را می‌گیرند، می‌دانند این جمهوری اسلامی است که کارگر را به شرایطی انداخته تا برای تأمین نان خشک و خالی و پرداخت کرایه منزل مجبور است روزی ۱۶ ساعت دنبال کار و اضافه کاری بدود.
برخورد ما به کارگر غیرقانونی و زیرزمینی این است که مسئولیت شرایطی که کارگر را به آن انداخته‌اند، تماما متوجه جمهوری اسلامی است. کارگر را به شرایطی رانده اند که مجبور شده برای تلف نشدن فرزندش به کارهائی تن بدهد که برای دیگران سود تولید می‌کند، اما خودش هر لحظه در معرض دستگیری برای تن دادن به آن کار است. همکار و همنوع ما را به شرایطی انداخته‌اند که برای فراهم کردن دارو و درمان بچه بیمارش به اضافه کاری و به کار با منت تن بدهد. مسئولیت این شرایط کاملا و تماما بر عهده رژیم اسلامی است. ما با همه کارگران، به هر کاری هم که مشغول است و به هر کاری رانده و مجبور به تن دادن کرده اند، اعلام همبستگی می‌کنیم و او را بخاطر توحشی که جمهوری اسلامی بر جامعه حاکم کرده سرزنش نمی‌کنیم و تنها نمی‌گذاریم. پاسخ ما به کل این وضعیت و راه حل ما برای حل مشکل طیفهای مختلف کارگران اینست که کارگران متحد و متشکل بشوند و با استفاده از قدرت اتحادشان خواستهای خود را به سرمایه داران و دولت آن تحمیل کنند.

مطالبات کارگران
در ادامه این موضوع، علی خدایی از آنجا که کارش تشخیص نبض اعتراض کارگران است، می‌گوید: "امروز معیشت، امنیت شغلی و تشکل‌‌یابی از مطالبات کارگران است که این سه حوزه، حلقه گمشده زندگی کارگران و رونق تولید است." "رونق تولید" البته موضوعی است بسیار فراتر از تأمین معیشت، امنیت شغلی و تشکل‌یابی واقعی کارگران. و البته همه میدانند که مقامات جمهوری اسلامی فقط و فقط به فکر غارت و چپاول هستند نه رونق تولید. آنچه را هم که اینها به نام رونق تولید از آن یاد می‌کنند، فراهم آمدن شرایطی برای چاپیدن و غارت بیشتر است نه تأمین زندگی انسانی برای کارگر. فراهم آوردن شرایطی برای چپاول بیشتر برای پروراندن سرکوبگر در داخل کشور و حمایت و همچنین صدور تروریست در بیرون مرزهای این مملکت.
تا جائی که به تأمین معیشت و امنیت شغلی کارگر برمی‌گردد، علی خدایی طوری حرف می‌زند و از خود سلفی می‌گیرد که انگار رژیم اسلامی بدون کمک امثال ایشان توانسته این وضعیت را بر کارگران تحمیل کند! انگار امثال ایشان یک پای امضای حداقل دستمزد بارها زیر خط فقر نیستند. انگار امثال ایشان در شوراهای اسلامی کار و دیگر شاخکهای مزدور رژیم اسلامی نیستند که کارشان شکار کارگران معترضی است که برای تأمین معیشت و امنیت شغلی، کارگران را سازمان می‌دهند. مگر همین دوستان و هم مسلکی و هم سازمانی ایشان نبودند که زبان کارگر معترض شرکت واحد را با موکت‌بر بریدند؟! مگر همین خانه کارگری‌ها نبودند که رفسنجانی قاتل و جانی را بعنوان کاندید خود به ورزشگاه دعوت کردند که با اعتراض شدید کارگران روبرو شد و فرار را بر قرار ترجیح داد!؟
اما تا جائی که به زندگی کارگران برمی‌گردد، کارگر باید برای زندگی کردن و زنده ماندن خود و خانواده و همنوع خود مبارزه کند و این ربط مستقیمی دارد به تأمین معیشت و امنیت شغلی که همین دو تا هم مستقیما به متشکل شدن کارگران ربط دارند. و آن هم نه تشکلی که بطور ضمنی منظور علی خدائی است که ایشان در رأس آن است. او در واقع دارد نهادهای سرکوب خانه کارگری (شوراهای اسلامی، انجمن‌های صنفی و مجمع نمایندگان کارگران) را بعنوان "تشکل کارگری" مطرح می‌کند. اتفاقا، برای اطلاع ایشان، یکی از ارکان اصلی مبارزه کارگران در ایران، انحلال همین نهادهای مزدور رژیم اسلامی در میان کارگران است که جامعه را به روز سیاه کشانده‌اند.
گفتیم که علی خدائی و امثال ایشان کارشان پیش بینی اعتراضات و روحیه اعتراضی کارگران و گزارش آن به مقامات سرکوبگر رژیم اسلامی است. ایشان می‌داند که کارگران به وضعیت معیشتی، به ناامنی شغلی، و به سرکوب تلاشهایشان برای تشکل‌یابی معترضند. ایشان مطالبات کارگران را دفرمه می کند و در این وضعیت بحرانی پز اعتراض کردن هم برای ما می گیرد! کارگران این موقعیت را دریافته‌اند و از این موقعیت استفاده می کنند که جمهوری اسلامی را به زیر بکشند و بساط همه مزدوران رژیم اسلامی را به هم بزنند.
۶ مه ۲۰۱۹
کارگر کمونیست ۵۷۱