در
جواب به مصوبهای از انترناسیونال اول در باره تحزب کارگران، که نویسنده آن کارل
مارکس است*، یکی از دوستان فیسبوکی من ضعفهای حزب کمونیست کارگری را برشمرده است.
باید اذعان کنم که حزب کمونیست کارگری ضعف زیادی دارد. اگر نداشت امروز دنیا دست
امثال ترامپ و پوتین و خامنه ای نبود. اگر نداشت امروز کارگر را به خاطر اعتراض به
عدم پرداخت دستمزدش زندانی نمیکردند؛ زن صرف زن بودن موقعیت دست دوم در جامعه
نداشت. و کلی اگرهای دیگر.
این
را بارها گفتهام که یک آدم کمونیست را با تحزب میشناسند. کسی شاید آرمانخواه و
برابری طلب باشد، که خوشبختانه چنین آدمهایی اصلا هم کم نیستند، اما برای تغییر
دنیا فرد باید کار سیاسی متشکل و متحزب بکند. یک آدم کمونیست که قصد تغییر دنیا را
دارد، متوجه این موضوع هست که کار متحزب کردن مستلزم محدودیتهای زیادی است. بعضا
با یکسری از آزادیهای لیبرالی فردی در تناقض قرار میگیرد. این اما یک شرط و یکی
از مهمترین شروط متحزب بودن است. بالاخره برای تغییر دنیا باید دوندگی کرد. به قول
عامیانه شیرینی و شکلات که پخش نمی کنند.
چه رسالتی برای خود قائل هستید؟
برگردیم
به هدف پست آن ترجمه از مارکس. گفتم که یک فرد کمونیست اول متحزب است. من عضو حزب
کمونیست کارگری هستم و به وجود این حزب و عضویتم در آن افتخار میکنم. من یک امر
اجتماعی دارم و برای این امر ابزاری انتخاب کردهام و این حزب ابزار بسیار مهم و
اصلی این امر اجتماعی است. کسی که کمونیست است و در جواب مصوبه انترناسیونال اول
اشکالات و ضعفهای احزاب دیگر را برمیشمارد، دارد به ما میگوید که برای تغییر
دنیا رسالتی برای خود تعیین نکرده است. امری اجتماعی ندارد! احزاب دیگر هر نوع
اشکالی هم داشته باشند، یک فرد کمونیست باید جواب این موضوع را برای خود و
مخاطبینش روشن کند که برای سئوالات مهمتر از گزک گرفتن و گیر دادن به احزاب دیگر،
برای کم کردن درد و آلام در این جامعه چه برنامهای دارد؟ برای تغییر دنیا چه
رسالتی برای خودش تعریف کرده است؟ اگر چنین نکند حرفهایش را مفت هم نمیخرند.
تصویری جالب از خود بر جای بگذارید
در
این مدتی که کار سیاسی کردهام، در احزابی که عضو آن بودهام آدمهای زیادی را در
کنار خود دیده و آدمهای زیادی را هم
بدرقه کردهام. برای رفتن هیچکدام از آن رفقا تأسف نمیخورم. بر این امر
واقفم که کار سیاسی و متحزب کردن کاری پرهزینه، سخت، و بالاخره یک امر کاملا شخصی
است و من به تصمیم شخصی رفقایم احترامی عمیق قائل هستم. چه در زمان همحزبی بودن و
چه زمانی که این رفقا تصمیم گرفتند بروند، با هم بحث سیاسی کردیم و بعضا با زبانی
تند و گزنده سیاسی با هم حرف زدیم. اما بدترین تصویری که فرد میتواند از خود
برجای بگذارد و در ذهن جامعه با آن تداعی شود، سعید صالحی نیا و یا رضا مقدم دوم
بودن است. که انگار به این دنیا پا گذاشته است که حزب کمونیست کارگری را با هر
ابزاری که پیدا کرد بزند و داغان کند! یک فرد کمونیست مبارزه سیاسی می کند و شمشیر
نقدش را هم نه تنها کنار نمیگذارد، بلکه دائم صیقلش می دهد. اما اگر هدف و رسالت
خود را تخریب، متلک پراندن و "گزک گرفتن" از احزاب دیگر و افراد حزبی
تعریف کرده باشد؛ متأسفم برای آن دوست!
***
* قطعنامه درباره
ايجاد احزاب طبقه كارگر
انجمن بين المللي
كارگران٬ ١٨٧٢ (انترناسيونال اول)
عليه قدرت متشكل طبقات
دارا٬ طبقه كارگر جز با متشكل شدن در حزب سياسي خود٬ كه متمايز از احزاب تاكنوني
كه توسط طبقات دارا ايجاد شدهاند و بايد بر عليه آنها باشد٬ نميتواند بعنوان يك
طبقه ظاهر شود.
اين متشكل شدن طبقه
كارگر در يك حزب سياسي براي تضمين پيروزي در انقلاب اجتماعي و نتيجه نهايي و الغاء
طبقات٬ حياتي است.
تركيب نيروهائي كه
طبقه كارگر تا همينجا با مبارزه اقتصادي اش بر آنها تأثير گذاشته٬ بايد در عين حال
اهرمي باشد در مبارزه طبقه كارگر بر عليه قدرت سياسي مالكين و سرمايهداران.
مالكين زمين و سرمايه
هميشه امتيازات سياسيشان را براي دفاع از تداوم بخشيدن به انحصارات اقتصاديشان و
در اسارت نگه داشتن كارگران به كار خواهند گرفت. بنابراين تصرف قدرت سياسي وظيفه
اصلي طبقه كارگر شده است.
(نویسنده قطعنامه فوق کارل مارکس است)