در اعتراض به قتل مهسا امینی، اعتراضی وسیع در سراسر ایران و بخصوص در کردستان، در حال شکلگیری است. مردم به اشکال گوناگونی در این اعتراضات شرکت میکنند. در جاهایی مثل سقز و تهران و کانونهایی مثل دانشگاهها، مردم مسقیما عوامل رژیم را در خیابان به چالش کشیده و شعار مرگ بر رژیم و انتقام گرفتن از رژیم سر دادهاند. در جاهایی هم به اعتصاب عمومی میپیوندند. در طول تاریخ اعتصاب و اعتصاب عمومی یک عرصه مهم از مبارزه تودهها، چه در مراکز کار و چه در سطحی وسیعتر، در خیابانها، در اعتراض به رژیمها بوده است. اعتراض تودهای خیابانی شکل رزمندهتر و یک مرحله بالاتر از اعتصاب در شکل کلاسیک آن، یعنی بستن مدارس و امکان کار است اما هیچ منافات و هیچ تضادی با آن ندارد.
منتها و با کمال تاسف امروز شاهد این اتفاق عجیب
و باور نکردنی هستیم که تعدادی از سر مخالفت با حزب بغل دستی و از سر لجاجت بچهگانه،
این دو را عمدا در تقابل با هم تعریف میکنند و شروع به سنگاندازی و کند کردن لبه
اعتراض به جمهوری اسلامی کردهاند. بقول معروف برای یک دستمال قیصریه را دارند به
آتش میکشند. این مصداق همان مثال معروفی است که کسی که شنا بلد نیست، هزار و یک
بهانه میتراشد که شنا نکند؛ شورتش را نیاورده. نمیخواهد دیگران را خیط کند، آب
تمیز نیست و غیره. سئوال سادهای که مقابل هر آدم بالغ سیاسی مخالف اعتصاب عمومی
در کردستان قرار دارد این است که اکنون که اعتراض به جمهوری اسلامی دارد دور میگیرد،
چه جای تسویه حساب با کومهله، حزب دمکرات و یا حزب کمونیست کارگری است؟! مردم
اینگونه مخالفت کردن با اعتراض به جمهوری اسلامی را نه از یاد میبرند و نه میبخشند!
۱۹ سپتامبر ۲۰۲۲