۱۴۰۱ بهمن ۱۰, دوشنبه

مرغ یک پای رحمان حسین‌زاده

رحمان حسین‌زاده در متن پیاده شده مصاحبه‌ای با تلویزیون فیسبوکی خود به ارزیابی از کمپین وکالت دادن به رضا پهلوی پرداخته و آنجا به حزب کمونیست کارگری هم پرداخته است. در این یادداشت کوتاه به دو نکته از نکاتی که ایشان مطرح کرده است می‌پردازم. بقیه حرفهایش همانند نوار خط خطی است که خودش را تکرار می‌کند و هزار بار هم جواب گرفته‌اند. اما مرغ ایشان یک پا دارد. و حرف مرد هم یکی است!

نوشته است که بحث‌های "همه با همی" و "اپوزیسیون اپوزیسیون نشدن"، به بن بست رسیده‌اند. جدا از اینکه کسی بخواهد با بحث‌های نظری و تئوریک "انقلاب همگانی است و همه در آن شرکت می‌کنند" کس دیگری را قانع کند، رحمان حسین‌زاده ظاهرا هنوز ندیده است که انقلاب پیش رو درستی مواضع حزب کمونیست کارگری را عملا ثابت کرد و درستی این نظرات جز رحمان حسین‌زاده و دوستانش، یبس و خشک مغزترین لج‌بازان را هم نرم کرد. "اپوزیسیون اپوزیسیون شدن" را هم هزار بار جواب داده‌ایم و یک بار دیگر فقط اشاره‌ای خواهم کرد به منطق این بحث و استنباط ایشان از این بحث. ما بارها گفته‌ایم که راست و یا کل اپوزیسیون را باید نقد کرد و حزب کمونیست کارگری و شخص حمید تقوائی بیش از کل کسانی که به خودشان می‌گویند چپ این کار را کرده است. درک رحمان حسین‌زاده از در افتادن با اپوزیسیون راست، این است که وقتی همه مردم دارند شعار می‌دهند "مرگ بر جمهوری اسلامی" چپ باید شعار بدهد مرگ بر پهلوی، مرگ بر مجاهد و امثالهم. با این رفتارهای عجیب و غریبی که از ایشان سر می‌زند، جای تعجبی باقی نمی‌ماند که چرا کسی این جماعت را جدی نمی‌گیرد.

گفتم که جواب این بحث‌ها را بارها داده‌ایم. هدف من از نوشتن این یادداشت در واقع پرداختن به اشاره ایشان به نامه سرگشاده حمید تقوائی به مسیح علینژاد است. می‌نویسد: "در این فضا نامه دادنهای سرگشاده به عناصر بیمایه و نان به نرخ روز خور امثال مسیح علی نژاد و عناصر دیگر قطب راست گلایه‌های بیهوده ...". از نظر رحمان حسین زاده مسیح علینژاد راست و بی‌مایه است و نجس؛ که شایسته نامه دادن به او نیست. متاسفانه رحمان حسین‌زاده حتی فرق نامه سرگشاده با نامه معمولی خصوصی را هم نمی‌داند! نامه سرگشاده می‌تواند خطاب به یک شخص مشخص باشد، اما هدف آن مخاطب قرار دادن بخش وسیعتری از جامعه است. نامه سرگشاده حتی هدفش این نیست که شخص نام برده در آن نامه، نامه را بخواند؛ بلکه قصدش آن است که مخاطبین آن شخص نامه را بخوانند. در نامه سرگشاده حمید تقوائی، لیستی از جنایات رژیم پهلوی آمده که در عین حالی که یک فعال سیاسی شناخته شده را خطاب قرار می‌دهد، اما به همه افرادی که می‌توانند کمکی به کمپین رضا پهلوی باشند، می‌گوید که رضا پهلوی خواب دوران گورستان آریامهری را در سر دارد. شریک آن جنایت نشوید. چرا بد است آدم بتواند در صف راست دودلی ایجاد کند و باعث تفرقه در بینشان بشود؟!

در مورد مسیح علینژاد می‌نویسد: "عنصر بیمایه و نان به نرخ روز خور". آیا رحمان حسین‌زاده می‌تواند بگوید که در طول عمر حزب حکمتیست و تمام ائتلافهایش به اندازه همین عنصر بیمایه نیرو جابجا کرده و توجه‌ها را به بی‌حقوقی زنان در ایران جلب کرده است؟ ما خوشمان نمی‌‌آید که یک نفر پرو آمریکا در راس این فعالیتها بوده، اما پیف پیف کردن و انشاالله گربه است که جواب مسئله نیست. آیا رحمان خوشش می‌آید که یک نفری با این پتانسیل و این فعالیتها وزنه‌اش را بیاندازد پشت کمپین رضا پهلوی؟!


 

واقعیت امر این است که این انقلاب درستی مواضع حزب کمونیست کارگری را به رحمان حسین‌زاده هم ثابت کرد. ورشکستی و حاشیه‌ای بودن محافلی مثل محفل رحمان حسین‌زاده را هم ثابت کرد که برای ماندن مجبور است با فدائی و راه کارگر ائتلاف و اتحاد و همکاری کنند. که برای دیده شدن مجبورند در صف تظاهرات ده‌ها هزار نفر یک جائی بگویند "مرگ بر اپوزیسیون راست" که چند نفر به آنها نگاه کنند؛ اما متوجه نیستند که دارند نگاه می‌کنند و به خود می‌گویند این آدم‌ها از کدام کره و به چه منظوری آمده‌اند!؟ رحمان حسین‌زاده خود انتخاب کرده که به چنین سرنوشت سیاسی‌ای دچار شود.

۳۰ ژانویه ۲۰۲۳

۱۴۰۱ بهمن ۵, چهارشنبه

نقاط ضعف و قوت چپ در انقلاب زن، زندگی، آزادی

در یادداشت قبلی به نقاط ضعف و چشم اسفندیار جنبش راست در تحولات پیش روی در ایران اشاره کردم. اینجا می‌خواهم نکاتی را درباره نقاط قوت و ضعف چپ در این انقلاب بگویم. توضیح نقاط ضعف و قوت چپ به نظر من پیچده تر است. پیچیده است اگر بخواهیم نیروی منسجم و متشکل چپ را نشان بدهیم و آن را با مبارزات و مطالباتی که در جامعه مطرح و در جریان است مقایسه کنیم.



به نظر من جامعه ایران امروز را باید از دو منظر ارزیابی کرد. اول اینکه مطالبات این انقلاب چیست. و دوم اینکه خود توده انقلابی چه تبیینی از خود و از آینده ای که باید باشد، دارد. مردم و مطالبات خیابان را که نگاه کنیم و ارزیابی کنیم، این انقلاب کاملا چپ است. این مطالبات در ترانه "برای" فرموله شده است که کاملا چپ و سوسیالیستی است. رفاه می‌خواهد، آزادی و برابری می‌خواهد، فکر پوسیده نمی‌خواهد، راه حلی انسانی برای گلوبال ورمینگ می‌خواهد، مرزهای کنونی را قبول ندارد و غیره و غیره. این نقطه قوت اصلی این جنبش است. این جنبش یک حزب دارد، حزب کمونیست کارگری، که بدنه آن با کل جنبشی که در جریان است، نمی‌خواند. این جنبش به این بزرگی احتیاج به هزاران کادر در خود ایران دارد که مردم با مطالبات فوق را رهبری کند، اما چنین نیست. احتیاج به این دارد که کادرهای جنبش‌های آزادیخواهانه مثل زنان، دانشجویان، کارگری و غیره خود را با این حزب تعریف کنند. کادر این حزب باشند. به نظر من در امتداد این جنبش، این اتفاق خواهد افتاد، اما فعلا چنین نیست. این یک نقطه ضعف قابل ترمیم چپ است.

برخلاف بسیاری از دوستان که ترم "چپ" را به هر کسی که به خود بگوید چپ و سوسیالیست تعمیم می‌دهند، من این را درست نمی‌دانم. به نظر من بسیاری از نیروهای کوچک و بزرگی که در صحنه سیاسی ایران به خود می‌گویند چپ و کمونیست، جزو نیروهایی هستند که در اهداف خود با نیروهای اسلامی شریک بودند و جنبشی شکست خورده است. فریبرز رئیس دانا که رسما از جک و جانورانی مثل جمهوری اسلامی و بشار اسد دفاع می‌کرد، نمونه تیپیک این چپ است. این چپ هر نوع رفاه و خدماتی را فدائی "مبارزه" با آمریکا می‌کند. این را هر کسی که سیاست را دنبال کرده باشد، می‌داند که اینها به این انقلاب و مطالبات جامعه بی ربط هستند. این هم یک نقطه ضعف، گرچه زودگذر، چپ است.



اما نقطه ضعف اصلی چپ به نظر من این است که بسیاری از مردمی که در خیابان مطالبات چپ و سوسیالیستی مطرح می‌کنند، خود را چپ نمی‌دانند و نمی‌خواهند با چپ تداعی شوند. خاطرات ناخوشایند و خونین اتحاد جماهیر شوروی و چین و امثالهم را به حساب چپ می‌گذارند. چپ را ونزوئلا و امثال آن می‌دانند که هیچ آدم عاقلی نمی‌خواهد حاصل مبارزه اش حکومتی از نوع چین و شوروی و ونزوئلا از آب در آید. بسیاری از آدم‌های پسمانده از آن چپ، امروز سوسیالسیم را تقبیح می‌کنند و مدافع سینه چاک نظام سرمایه داری شده اند. اگر امروز حکومتهای نوع سوسیال دمکراسی و سرمایه داری دولتی در شوروی و اقمارش شکست خورده اند، هنوز این شکست به حساب چپ گذاشته می‌شود و این نقطه ضعف اصلی چپ است.

چپ به نظر من در هیچ سطحی با راست مسابقه را برابر شروع نمی‌کند. همه دستاوردهای بزرگ تاریخ در ادبیات، در سیاست، در اقتصاد و غیره را، به ناحق از آن خود می‌داند و جامعه هم آن را کمابیش پذیرفته است. سلیبریتی ها از آن او هستند. غرب را دوست خود می‌داند. چپ تاکنونی تصویری داده است که دشمن ترقی و مدنیت است. تصویری داده است که دشمن غرب است. این انقلابی که در جریان است، همانقدر که علیه جمهوری اسلامی است، همانقدری که علیه مجاهدین است، به همان اندازه هم علیه چپ پوسیده ای است که شکستش با شکست شوروی و با فروریختن دیوار برلن رقم خورد.

غلبه بر این نقطه ضعف راه میانبری ندارد. خیابان و مطالبات کف خیابان بالاخره بر آن غلبه خواهد کرد و فعالین و آکتویستها مجبورند انتخاب کنند که چپ باشند و یا حاصل مبارزاتشان دوباره ملاخور شود! در این باره دوباره می‌نویسم.

۲۵ ژانویه ۲۰۲۳

نقطه ضعف راست

چپ و راست در انقلاب جاری در حال سازماندهی هستند و قبل از اینکه انقلاب را سازماندهی کنند، دارند خودشان را سازمان می‌دهند. در این یادداشت به نقاط قدرت و ضعف چپ نمی‌پردازم؛ می‌خواهم نگاهی گذرا به راست و نقطه قدرت و نقطه ضعف اصلی آن اشاره کنم.

راست هم، درست مثل چپ در این انقلاب یک نیروی واقعی است. تمام رسانه‌های جمعی شناخته شده اصلی (مین استریم) پشت آن رفته و دائم در ابداع تاکتیک کمکش می‌کنند. برایش رهبر می‌تراشند و کارشناسان متعددی برای توضیح و توجیه اعمال شخصیت‌های آن را تو حلقوم مخاطبین خود می‌کنند. این یکی از نقاط قوت راست است. نقطه قدرت اصلی آن، اما، این است که در چشم جامعه کشورهای غربی پشت آن هستند و می‌توانند با پشتگرمی به آن، آلترناتیو مقبولی در جهان باشند که بتواند اقتصاد و سیاست بین المللی داغان ایران را بعد از چهار دهه ویرانی سر و سامانی بدهد.



نقطه ضعف و یا شاید بشود گفت نقاط ضعف راست عمده تر و جدی تر از نقاط قوت آن هستند. یکی از نقاط ضعف راست عدم اعتماد شخصیت‌های آن به خود در رهبری آینده این نیرو در سرنوشت جامعه است. این را حتی قبل از دور تازه اعتراضات که نقطه شروع آن ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ بود، در بیانات مختلف نیروهای راست می‌توان نشان داد که اقرار می‌کردند مطالبات جامعه چپ است.

اما نقطه ضعف اصلی و یا چشم اسفندیار راست شخص رضا پهلوی است. به صف پراکنده شخصیت‌ها و سلبرتی‌هایی که خودشان را با راست تعریف می‌کنند نگاه کنید که چقدر از رضا پهلوی دلخورند. هیچ فردی از این جنبش که عقل سالمی در جمجمه‌اش دارد نمی‌تواند به رعیت بودن خود ابراز خوشحالی کند. که وکالتش را به کسی بدهد که افتخارش رژیمی و دم و دستگاهی است که با یک انقلاب توده‌ای عظیم سرنگون شد. رژیمی که با کودتا سر کار آمد و لیست بالا بلندی از قتل و جنایت و آدمکشی در پرونده‌اش دارد. پاشنه آشیل این جنبش شخصی است که حتی نمی‌دانند بهش بگویند "شاهزاده" یا یک فعال سیاسی!؟ کسی که پرونده سیاسی‌اش را هر چقدر هم بالا و پائین کنی، چیزی جز "شاهزاده" و مفتخور بودن در آن نیست! یک فعال سیاسی از گرایش راست، که سیاست را درک می‌کند، می‌داند که نمی‌شود یک چنین فرهنگی را به انقلابی قالب کرد که شعارش "زن، زندگی، آزادی" است.

۲۵ ژانویه ۲۰۲۳